قرآن عثمان طه

Sooreh یوسف

Bismi Allāhi Ar-Raĥmani Ar-Raĥīmi Alif-Lām-Rā Tilka 'Āyātu Al-Kitābi Al-Mubīni

1

بنام خداى رحمان رحيم؛ الر اين است آيه‌هاى كتاب روشن.


'Innā 'Anzalnāhu Qur'ānāan `Arabīyan La`allakum Ta`qilūna

2

ما آن را قرآن عربى نازل كرديم تا بفهميد.


Naĥnu Naquşşu `Alayka 'Aĥsana Al-Qaşaşi Bimā 'Awĥaynā 'Ilayka Hādhā Al-Qur'āna Wa 'In Kunta Min Qablihi Lamina Al-Ghāfilīna

3

ما، بهترين قصه را به واسطه وحى اين قرآن بر تو نقل مى‌كنيم، حقا كه پيش از وحى ما، از بى خبران بودى.


'Idh Qāla Yūsufu Li'abīhi Yā 'Abati 'Innī Ra'aytu 'Aĥada `Ashara Kawkabāan Wa Ash-Shamsa Wa Al-Qamara Ra'aytuhum Lī Sājidīna

4

وقتى كه يوسف به پدرش گفت: پدرم من در خواب يازده ستاره ديدم كه با خورشيد و ماه بر من سجده مى‌كردند.


Qāla Yā Bunayya Lā Taqşuş Ru'uyāka `Alá 'Ikhwatika Fayakīdū Laka Kaydāan 'Inna Ash-Shayţāna Lil'insāni `Adūwun Mubīnun

5

پدرش گفت: پسر عزيزم خوابت را بر برادرانت نقل مكن كه بر تو حيله مى‌كنند كه شيطان به انسان دشمن آشكارى است.


Wa Kadhalika Yajtabīka Rabbuka Wa Yu`allimuka Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa Yutimmu Ni`matahu `Alayka Wa `Alá 'Āli Ya`qūba Kamā 'Atammahā `Alá 'Abawayka Min Qablu 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa 'Inna Rabbaka `Alīmun Ĥakīmun

6

همان طور كه خواب ديده‌اى، خدايت تو را مخصوص خود مى‌گرداند و تاويل تازه‌ها را به تو مى‌آموزد و نعمت خود را بر تو تمام مى‌كند چنان كه از پيش بر پدرانت ابراهيم و اسحق تمام كرد كه خدايت عليم و حكيم است.


Laqad Kāna Fī Yūsufa Wa 'Ikhwatihi 'Āyātun Lilssā'ilīna

7

در ماجراى يوسف و برادرهاى او براى سؤال كنندگان درسهايى بود.


'Idh Qālū Layūsufu Wa 'Akhūhu 'Aĥabbu 'Ilá 'Abīnā Minnā Wa Naĥnu `Uşbatun 'Inna 'Abānā Lafī Đalālin Mubīnin

8

وقتى كه گفتند: يوسف و برادر او پيش پدرمان از ما محبوبتر است با آنكه ما گروه نيرومندى هستيم، پدرمان در ضلالت آشكارى است.


Aqtulū Yūsufa 'Awi Aţraĥūhu 'Arđāan Yakhlu Lakum Wajhu 'Abīkum Wa Takūnū Min Ba`dihi Qawmāan Şāliĥīna

9

يوسف را بكشيد و يا به زمين دورى بياندازيد تا توجه پدرتان براى شما خالص شود و بعد از او قوم پاكى باشيد.


Qāla Qā'ilun Minhum Lā Taqtulū Yūsufa Wa 'Alqūhu Fī Ghayābati Al-Jubbi Yaltaqiţhu Ba`đu As-Sayyārati 'In Kuntum Fā`ilīna

10

گوينده‌اى از آنها گفت: يوسف را نكشيد و او را در گودال فلان چاه بياندازيد تا بعضى از كاروانها او را پيدا كرده و ببرد اگر مى‌خواهيد در زمينه يوسف كارى بكنيد.


Qālū Yā 'Abānā Mā Laka Lā Ta'mannā `Alá Yūsufa Wa 'Innā Lahu Lanāşiĥūna

11

گفتند: پدر جان چرا درباره يوسف به ما اعتماد نمى‌كنى با آنكه ما به او خير خواهانيم؟!


'Arsilhu Ma`anā Ghadāan Yarta` Wa Yal`ab Wa 'Innā Lahu Laĥāfižūna

12

فردا او را با ما بفرست تا تفرج و بازى كند و ما نگهدار او خواهيم بود.


Qāla 'Innī Layaĥzununī 'An Tadh/habū Bihi Wa 'Akhāfu 'An Ya'kulahu Adh-Dhi'bu Wa 'Antum `Anhu Ghāfilūna

13

گفت: بردن شما او را، مرا محزون مى‌كند و مى‌ترسم كه شما غفلت كنيد و گرگ او را بخورد.


Qālū La'in 'Akalahu Adh-Dhi'bu Wa Naĥnu `Uşbatun 'Innā 'Idhāan Lakhāsirūna

14

گفتند: اگر او را گرگ بخورد با آنكه ما گروه نيرومندى هستيم، حتما ما زيانكارانيم.


Falammā Dhahabū Bihi Wa 'Ajma`ū 'An Yaj`alūhu Fī Ghayābati Al-Jubbi Wa 'Awĥaynā 'Ilayhi Latunabbi'annahum Bi'amrihim Hādhā Wa Hum Lā Yash`urūna

15

چون او را بردند و تصميم گرفتند كه در گودال چاهش قرار بدهند (نظر شوم خود را انجام دادند) ما به او وحى كرديم كه از اينكار به آنها در وقتى كه نمى‌دانند خبر خواهى داد.


Wa Jā'ū 'Abāhum `Ishā'an Yabkūna

16

شبانگاه گريه‌كنان پيش پدر آمدند.


Qālū Yā 'Abānā 'Innā Dhahabnā Nastabiqu Wa Taraknā Yūsufa `Inda Matā`inā Fa'akalahu Adh-Dhi'bu Wa Mā 'Anta Bimu'uminin Lanā Wa Law Kunnā Şādiqīna

17

گفتند: پدر جان ما رفتيم مسابقه مى‌داديم يوسف را نزد متاع خود گذاشتيم. او را گرگ خورد، تو از ما باور نخواهى كرد هر چند كه راستگو باشيم.


Wa Jā'ū `Alá Qamīşihi Bidamin Kadhibin Qāla Bal Sawwalat Lakum 'Anfusukum 'Amrāan Faşabrun Jamīlun Wa Allāhu Al-Musta`ānu `Alá Mā Taşifūna

18

پيراهن يوسف را كه با خون دروغى آلوده بود، آوردند، يعقوب گفت: چنين نيست بلكه باطن و حسدتان كار فجيعى را بر شما آسان كرده، صبر بهتر است خدا بر آنچه وصف مى‌كنيد يار و مدد كار من است.


Wa Jā'at Sayyāratun Fa'arsalū Waridahum Fa'adlá Dalwahu Qāla Yā Bushrá Hādhā Ghulāmun Wa 'Asarrūhu Biđā`atan Wa Allāhu `Alīmun Bimā Ya`malūna

19

كاروانى آمد آبدار خود را فرستادند، دلوش را از چاه كشيد (يوسف با آن بيرون آمد) گفت: مژده كه اين غلامى است، او را به قصد سرمايه پنهان كردند خدا از كارشان با خبر بود.


Wa Sharawhu Bithamanin Bakhsin Darāhima Ma`dūdatin Wa Kānū Fīhi Mina Az-Zāhidīna

20

او را به بهاى اندكى و درهمهاى چندى فروختند و درباره او بى‌اعتنا بودند.


Wa Qāla Al-Ladhī Ashtarāhu Min Mişra Li'imra'atihi 'Akrimī Mathwāhu `Asá 'An Yanfa`anā 'Aw Nattakhidhahu Waladāan Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Wa Linu`allimahu Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa Allāhu Ghālibun `Alá 'Amrihi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

21

كسى كه او را از مصر خريد به زنش گفت: اقامت او را محترم بدار شايد ما را بهره دهد و يا او را به فرزندى برگيريم، اين چنين به يوسف در زمين مصر تمكن و قدرت داديم و تأويل تازه‌ها را باو تعليم دهيم، خدا بر كار خود غالب است ليكن بيشتر مردم نمى‌دانند.


Wa Lammā Balagha 'Ashuddahu 'Ātaynāhu Ĥukmāan Wa `Ilmāan Wa Kadhalika Najzī Al-Muĥsinīna

22

و چون به جوانى رسيد به او داورى و علم داديم، نيكوكاران را اين چنين پاداش مى‌دهيم.


Wa Rāwadat/hu Allatī Huwa Fī Baytihā `An Nafsihi Wa Ghallaqati Al-'Abwāba Wa Qālat Hayta Laka Qāla Ma`ādha Allāhi 'Innahu Rabbī 'Aĥsana Mathwāya 'Innahu Lā Yufliĥu Až-Žālimūna

23

زنى كه يوسف در خانه او بود از يوسف كام خواست و درها را بست و گفت: بيا براى تو هستم يوسف گفت: پناه بر خدا كه او پروردگار من است مكان مرا خوب كرده، حق اين است كه ظالمان رستگار نمى‌شوند.


Wa Laqad Hammat Bihi Wa Hamma Bihā Lawlā 'An Ra'á Burhāna Rabbihi Kadhālika Linaşrifa `Anhu As-Sū'a Wa Al-Faĥshā'a 'Innahu Min `Ibādinā Al-Mukhlaşīna

24

زن، يوسف را براى زنا قصد كرد و يوسف اگر برهان خدايش را نمى‌ديد زن را براى زنا قصد مى‌كرد (ولى برهان خدا را ديد و قصد نكرد) قضيه اين چنين شد تا نيت بدو عمل بد را از او بگردانيم كه او از بندگان خالص شده ما بود.


Wa Astabaqā Al-Bāba Wa Qaddat Qamīşahu Min Duburin Wa 'Alfayā Sayyidahā Ladá Al-Bābi Qālat Mā Jazā'u Man 'Arāda Bi'ahlika Sū'āan 'Illā 'An Yusjana 'Aw `Adhābun 'Alīmun

25

هر دو به طرف در دويدند، زن پيراهن يوسف را از عقب پاره كرد، همسر زن را در كنار در يافتند، زن گفت: سزاى كسى كه به همسر تو قصد بد داشته باشد آن است كه زندانى شود و يا سخت شكنجه بيند.


Qāla Hiya Rāwadatnī `An Nafsī Wa Shahida Shāhidun Min 'Ahlihā 'In Kāna Qamīşuhu Qudda Min Qubulin Faşadaqat Wa Huwa Mina Al-Kādhibīna

26

يوسف گفت: او اين كار را از من مى‌خواست، شاهدى از خانواده زن شهادت‌ داد كه اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد، زن راست مى‌گويد، يوسف از دروغگويان است.


Wa 'In Kāna Qamīşuhu Qudda Min Duburin Fakadhabat Wa Huwa Mina Aş-Şādiqīna

27

و اگر پيراهن يوسف از عقب دريده باشد، زن دروغ مى‌گويد و يوسف از راستگويان است.


Falammā Ra'á Qamīşahu Qudda Min Duburin Qāla 'Innahu Min Kaydikunna 'Inna Kaydakunna `Ažīmun

28

عزيز چون ديد پيراهن يوسف از عقب پاره شده گفت: اين از حيله شما زنان است حيله شما بزرگ است.


Yūsufu 'A`riđ `An Hādhā Wa Astaghfirī Lidhanbiki 'Innaki Kunti Mina Al-Khāţi'īna

29

يوسف از اينكار در گذر، اى زن تو نيز استغفار كن كه از خطاكاران شده‌اى.


Wa Qāla Niswatun Fī Al-Madīnati Amra'atu Al-`Azīzi Turāwidu Fatāhā `An Nafsihi Qad Shaghafahā Ĥubbāan 'Innā Lanarāhā Fī Đalālin Mubīnin

30

زنانى در مدينه گفتند: زن عزيز از غلام خود كام مى‌خواهد، عشق او در دلش نشسته است، ما او را در گمراهى آشكار مى‌بينيم.


Falammā Sami`at Bimakrihinna 'Arsalat 'Ilayhinna Wa 'A`tadat Lahunna Muttaka'an Wa 'Ātat Kulla Wāĥidatin Minhunna Sikkīnāan Wa Qālati Akhruj `Alayhinna Falammā Ra'aynahu 'Akbarnahu Wa Qaţţa`na 'Aydiyahunna Wa Qulna Ĥāsha Lillāh Mā Hādhā Basharāan 'In Hādhā 'Illā Malakun Karīmun

31

چون مكر زنان را شنيد، به سوى آنها فرستاد و براى آنها مجلسى آماده ساخت و به دست هر يك كاردى داد، به يوسف گفت: پيش زنان بيا، زنان چون يوسف را ديدند بزرگش يافتند و دستهاى خويش را ببريدند و گفتند خدا منزه است اين بشر نيست اين فرشته بزرگوارى است.


Qālat Fadhālikunna Al-Ladhī Lumtunnanī Fīhi Wa Laqad Rāwadttuhu `An Nafsihi Fāsta`şama Wa La'in Lam Yaf`al Mā 'Āmuruhu Layusjananna Wa Layakūnāan Mina Aş-Şāghirīna

32

زن گفت: اين همان است كه مرا در عشق او ملامت كرده‌ايد، من از او كام خواسته‌ام‌ ولى او امتناع كرده است و اگر از فرمانم اطاعت نكند حتما به زندان مى‌رود و از حقيران مى‌شود.


Qāla Rabbi As-Sijnu 'Aĥabbu 'Ilayya Mimmā Yad`ūnanī 'Ilayhi Wa 'Illā Taşrif `Annī Kaydahunna 'Aşbu 'Ilayhinna Wa 'Akun Mina Al-Jāhilīna

33

يوسف گفت: پروردگارا زندان به من از آنچه به سوى آن مى‌خوانندم محبوبتر است اگر حيله آنها را از من بر نگردانى به آنها ميل مى‌كنم و از جاهلان مى‌شوم.


Fāstajāba Lahu Rabbuhu Faşarafa `Anhu Kaydahunna 'Innahu Huwa As-Samī`u Al-`Alīmu

34

خدايش از او پذيرفت، حيله زنان را از او برگردانيد كه خدا اوست شنوا و دانا.


Thumma Badā Lahum Min Ba`di Mā Ra'aw Al-'Āyāti Layasjununnahu Ĥattá Ĥīnin

35

آن وقت بعد از آن همه شواهد كه ديدند به نظرشان رسيد كه او را تا مدتى زندانى كنند.


Wa Dakhala Ma`ahu As-Sijna Fatayāni Qāla 'Aĥaduhumā 'Innī 'Arānī 'A`şiru Khamrāan Wa Qāla Al-'Ākharu 'Innī 'Arānī 'Aĥmilu Fawqa Ra'sī Khubzāan Ta'kulu Aţ-Ţayru Minhu Nabbi'nā Bita'wīlihi 'Innā Narāka Mina Al-Muĥsinīna

36

دو غلام با يوسف وارد زندان شدند، يكى گفت: من در خواب مى‌بينم كه انگور مى‌فشارم ديگرى گفت من در خواب مى‌بينم كه بالاى سرم نان حمل مى‌كنم مرغان از آن مى‌خورند، ما را از تأويل اين دو خواب خبر بده كه ما تو را از نيكوكاران مى‌بينيم.


Qāla Lā Ya'tīkumā Ţa`āmun Turzaqānihi 'Illā Nabba'tukumā Bita'wīlihi Qabla 'An Ya'tiyakumā Dhālikumā Mimmā `Allamanī Rabbī 'Innī Taraktu Millata Qawmin Lā Yu'uminūna Billāhi Wa Hum Bil-'Ākhirati Hum Kāfirūna

37

يوسف گفت: هيچ طعامى كه روزى داده شويد، به شما نمى‌آيد مگر آنكه پيش از آمدنش از تأويل آن خبر مى‌دهم، اين چيزى است كه خدايم تعليم كرده است من طريق قومى را كه به خدا ايمان نمى‌آورند و به آخرت كافر هستند رها كرده‌ام.


Wa Attaba`tu Millata 'Ābā'ī 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa Wa Ya`qūba Mā Kāna Lanā 'An Nushrika Billāhi Min Shay'in Dhālika Min Fađli Allāhi `Alaynā Wa `Alá An-Nāsi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Yashkurūna

38

تبعيت كرده‌ام از دين پدرانم ابراهيم و اسحق و يعقوب، ما را نرسد كه بخدا چيزى را شريك قرار بدهيم، اين از احسان خداست بر ما و بر مردم ليكن بيشتر مردم شكرگزار نيستند.


Yā Şāĥibayi As-Sijni 'A'arbābun Mutafarriqūna Khayrun 'Ami Allāhu Al-Wāĥidu Al-Qahhāru

39

اى دو يار زندانيم آيا خدايان پراكنده بهتر هستند؟ يا خداى يكتا و مسلط بر همه.


Mā Ta`budūna Min Dūnihi 'Illā 'Asmā'an Sammaytumūhā 'Antum Wa 'Ābā'uukum Mā 'Anzala Allāhu Bihā Min Sulţānin 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh 'Amara 'Allā Ta`budū 'Illā 'Īyāhu Dhālika Ad-Dīnu Al-Qayyimu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

40

جز خدا نمى‌پرستيد مگر نامهايى را كه شما و پدرانتان گذاشته‌ايد،: خدا دليلى بر آنها نازل نكرده است، دستور، خاص خداست، امر كرده كه جز او را نپرستيد ليكن بيشتر مردم نمى‌دانند.


Yā Şāĥibayi As-Sijni 'Ammā 'Aĥadukumā Fayasqī Rabbahu Khamrāan Wa 'Ammā Al-'Ākharu Fayuşlabu Fata'kulu Aţ-Ţayru Min Ra'sihi Quđiya Al-'Amru Al-Ladhī Fīhi Tastaftiyāni

41

اى دو رفيق زندانيم اما يكى از شما پادشاهش را شراب مى‌نوشاند اما ديگرى به دار آويخته مى‌شود و پرندگان از گوشت سرش مى‌خورند، آنچه مى‌پرسيد حتمى است (و برگشت ندارد).


Wa Qāla Lilladhī Žanna 'Annahu Nājin Minhumā Adhkurnī `Inda Rabbika Fa'ansāhu Ash-Shayţānu Dhikra Rabbihi Falabitha Fī As-Sijni Biđ`a Sinīna

42

و به آنكه گمان كرد از آن دو، نجات مى‌يابد گفت: مرا نزد پادشاهت ياد كن، شيطان ياد كردن را از ياد او برد لذا هفت سال در زندان ماند.


Wa Qāla Al-Maliku 'Innī 'Ará Sab`a Baqarātin Simānin Ya'kuluhunna Sab`un `Ijāfun Wa Sab`a Sunbulātin Khuđrin Wa 'Ukhara Yābisātin Yā 'Ayyuhā Al-Mala'u 'Aftūnī Fī Ru'uyāya 'In Kuntum Lilrru'uyā Ta`burūna

43

پادشاه مصر گفت: من در خواب هفت گاو فربه مى‌بينم كه هفت گاو لاغر آنها را مى‌خورند و هفت سنبل سبز و هفت سنبل خشك مى‌بينم، اى بزرگان اگر تعبير رؤيا مى‌دانيد در رؤياى من حكم دهيد.


Qālū 'Ađghāthu 'Aĥlāmin Wa Mā Naĥnu Bita'wīli Al-'Aĥlāmi Bi`ālimīna

44

گفتند. اين خوابهاى آشفته و مختلف است و ما به تعبير چنين خوابها واقف نيستيم.


Wa Qāla Al-Ladhī Najā Minhumā Wa Aiddakara Ba`da 'Ummatin 'Anā 'Unabbi'ukum Bita'wīlihi Fa'arsilūni

45

آن كس كه از آن دو تن نجات يافته بود و بعد از مدتى به خاطر آورد گفت: من به شما خبر مى‌دهم مرا بفرستيد.


Yūsufu 'Ayyuhā Aş-Şiddīqu 'Aftinā Fī Sab`i Baqarātin Simānin Ya'kuluhunna Sab`un `Ijāfun Wa Sab`i Sunbulātin Khuđrin Wa 'Ukhara Yābisātin La`allī 'Arji`u 'Ilá An-Nāsi La`allahum Ya`lamūna

46

يوسف اى راستگوى به ما نظرده درباره هفت گاو فربه كه هفت گاو لاغر آن را مى‌خورند و درباره هفت سنبل سبز و هفت سنبل خشك. شايد من با علم به آن پيش مردم‌ برگردم تا آنها حقيقت را بدانند.


Qāla Tazra`ūna Sab`a Sinīna Da'abāan Famā Ĥaşadtum Fadharūhu Fī Sunbulihi 'Illā Qalīlāan Mimmā Ta'kulūna

47

يوسف گفت: هفت سال طبق عادت خود بكاريد، هر چه درو كرديد جز اندكى كه مى‌خوريد در خوشه‌اش نگاه داريد.


Thumma Ya'tī Min Ba`di Dhālika Sab`un Shidādun Ya'kulna Mā Qaddamtum Lahunna 'Illā Qalīlāan Mimmā Tuĥşinūna

48

آن گاه پس از آن سالها هفت سال سخت مى‌آيد كه آنچه از پيش براى آنها ذخيره كرده‌ايد جز آنچه انبار مى‌كنيد مى‌خورند.


Thumma Ya'tī Min Ba`di Dhālika `Āmun Fīhi Yughāthu An-Nāsu Wa Fīhi Ya`şirūna

49

عاقبت از پى آن سالها، مى‌آيد كه مردم در آن باران مى‌بينند و ميوه مى‌فشارند.


Wa Qāla Al-Maliku A'tūnī Bihi Falammā Jā'ahu Ar-Rasūlu Qāla Arji` 'Ilá Rabbika Fās'alhu Mā Bālu An-Niswati Al-Lātī Qaţţa`na 'Aydiyahunna 'Inna Rabbī Bikaydihinna `Alīmun

50

پادشاه گفت: يوسف را پيش من آوريد چون فرستاده پيش يوسف آمد، گفت: نزد پادشاه برو و بپرس مطلب آن زنان كه دستهاى خويش بريدند چه بود؟ خدايم به حيله آنها داناست.


Qāla Mā Khaţbukunna 'Idh Rāwadttunna Yūsufa `An Nafsihi Qulna Ĥāsha Lillāh Mā `Alimnā `Alayhi Min Sū'in Qālati Amra'atu Al-`Azīzi Al-'Āna Ĥaşĥaşa Al-Ĥaqqu 'Anā Rāwadttuhu `An Nafsihi Wa 'Innahu Lamina Aş-Şādiqīna

51

پادشاه به زنان گفت قصه شما آن دم كه از يوسف كام خواستيد چه بود؟ گفتند: خدا منزه است ما درباره او بدى نمى‌دانيم، آن وقت زن عزيز گفت: اكنون حق آشكار شد من او را به سوى خود خواندم او راستگو است.


Dhālika Liya`lama 'Annī Lam 'Akhunhu Bil-Ghaybi Wa 'Anna Allāha Lā Yahdī Kayda Al-Khā'inīna

52

يوسف گفت: رد فرستاده براى آن بود كه شاه بداند من به عزيز در نهان خيانت نكرده‌ام خدا كيد خائنان را به انجام نمى‌رساند.


Wa Mā 'Ubarri'u Nafsī 'Inna An-Nafsa La'ammāratun Bis-Sū'i 'Illā Mā Raĥima Rabbī 'Inna Rabbī Ghafūrun Raĥīmun

53

من خويش را مبرا نمى‌كنم كه نفس پيوسته به بدى فرمان مى‌دهد مگر آنكه خدايم بخواهد كه خداى من آمرزنده و مهربان است.


Wa Qāla Al-Maliku A'tūnī Bihi 'Astakhlişhu Linafsī Falammā Kallamahu Qāla 'Innaka Al-Yawma Ladaynā Makīnun 'Amīnun

54

پادشاه گفت: وى را نزد من آوريد كه او را محرم خويش كنم و همين كه با او سخن گفت اظهار داشت: تو اكنون نزد ما محترم و امينى.


Qāla Aj`alnī `Alá Khazā'ini Al-'Arđi 'Innī Ĥafīžun `Alīmun

55

يوسف گفت: انبارهاى مصر را در اختيار من بگذار كه نگهدار و دانايم.


Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Yatabawwa'u Minhā Ĥaythu Yashā'u Nuşību Biraĥmatinā Man Nashā'u Wa Lā Nuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna

56

بدينسان يوسف را در آن سرزمين تمكن داديم كه در آن هر كجا خواهد مقام گيرد، رحمت خود به هر كه خواهيم مى‌رسانيم و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‌كنيم.


Wa La'ajru Al-'Ākhirati Khayrun Lilladhīna 'Āmanū Wa Kānū Yattaqūna

57

پاداش آخرت براى آنان كه ايمان آورده و تقوى كار هستند از اين بهتر است.


Wa Jā'a 'Ikhwatu Yūsufa Fadakhalū `Alayhi Fa`arafahum Wa Hum Lahu Munkirūna

58

برادران يوسف به مصر آمدند و بر يوسف وارد شدند، يوسف آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند.


Wa Lammā Jahhazahum Bijahāzihim Qāla A'tūnī Bi'akhin Lakum Min 'Abīkum 'Alā Tarawna 'Annī 'Ūfī Al-Kayla Wa 'Anā Khayru Al-Munzilīna

59

و چون آنها را به اطعامشان آماده كرد گفت: برادرى كه از پدر خويش داريد پيش من آوريد مگر نمى‌بينيد كه من پيمانه را تمام مى‌دهم و بهترين پذيرايى كنندگانم؟


Fa'in Lam Ta'tūnī Bihi Falā Kayla Lakum `Indī Wa Lā Taqrabūni

60

اگر او را پيش من نياريد نزد من پيمانه نداريد و محترم نمى‌شويد.


Qālū Sanurāwidu `Anhu 'Abāhu Wa 'Innā Lafā`ilūna

61

گفتند: او را از پدرش خواهيم خواست و اين كار را خواهيم كرد.


Wa Qāla Lifityānihi Aj`alū Biđā`atahum Fī Riĥālihim La`allahum Ya`rifūnahā 'Idhā Anqalabū 'Ilá 'Ahlihim La`allahum Yarji`ūna

62

و به غلامان خود گفت: پولشان را در بارهايشان بگذاريد شايد پس از برگشتن پيش كسان خود آن را بشناسند و شايد بازهم بيايند.


Falammā Raja`ū 'Ilá 'Abīhim Qālū Yā 'Abānā Muni`a Minnā Al-Kaylu Fa'arsil Ma`anā 'Akhānā Naktal Wa 'Innā Lahu Laĥāfižūna

63

همين كه پيش پدر باز گشتند گفتند: اى پدر پيمانه از ما منع شده برادرمان را با ما بفرست كه پيمانه بگيريم و او را حفاظت مى‌كنيم.


Qāla Hal 'Āmanukum `Alayhi 'Illā Kamā 'Amintukum `Alá 'Akhīhi Min Qablu Fa-Allāhu Khayrun Ĥāfižāan Wa Huwa 'Arĥamu Ar-Rāĥimīna

64

يعقوب گفت: آيا درباره او بر شما مطمئن باشم بدان صورت كه از پيش درباره برادرش مطمئن شدم خدا بهترين حافظ و ارحم الراحمين است.


Wa Lammā Fataĥū Matā`ahum Wajadū Biđā`atahum Ruddat 'Ilayhim Qālū Yā 'Abānā Mā Nabghī Hadhihi Biđā`atunā Ruddat 'Ilaynā Wa Namīru 'Ahlanā Wa Naĥfažu 'Akhānā Wa Nazdādu Kayla Ba`īrin Dhālika Kaylun Yasīrun

65

و چون متاع خود باز كردند سرمايه‌شان را ديدند كه به آنها برگشته است گفتند: اى پدر غير از اين چه مى‌خواهيم اين سرمايه ماست كه برگشته (با آن به خريد مجدد مى‌رويم) به خانواده خود طعام مى‌خريم، يك بار شتر اضافه مى‌كنيم كه آن كيل آسانى است.


Qāla Lan 'Ursilahu Ma`akum Ĥattá Tu'utūni Mawthiqāan Mina Allāhi Lata'tunnanī Bihi 'Illā 'An Yuĥāţa Bikum Falammā 'Ātawhu Mawthiqahum Qāla Allāhu `Alá Mā Naqūlu Wakīlun

66

يعقوب گفت: هرگز او را با شما نخواهم فرستاد مگر آنكه سوگند اكيد ياد كنيد كه او را برگردانيد چون سوگند اكيد ياد كردند گفت: خدا بر آنچه مى‌گوئيم گواه است.


Wa Qāla Yā Banīya Lā Tadkhulū Min Bābin Wāĥidin Wa Adkhulū Min 'Abwābin Mutafarriqatin Wa Mā 'Ughnī `Ankum Mina Allāhi Min Shay'in 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh `Alayhi Tawakkaltu Wa `Alayhi Falyatawakkali Al-Mutawakkilūna

67

يعقوب گفت: اى پسران من از يك دروازه به شهر وارد نشويد و از دروازه‌هاى مختلف داخل شويد، من با اين گفته، شما را از خدا بى‌نياز نمى‌كنم، فرمان خاص خداست، بر او اعتماد كردم، اعتمادكنندگان به او اعتماد نمايند.


Wa Lammā Dakhalū Min Ĥaythu 'Amarahum 'Abūhum Mmā Kāna Yughnī `Anhum Mmina Allāhi Min Shay'in 'Illā Ĥājatan Fī Nafsi Ya`qūba Qađāhā Wa 'Innahu Ladhū `Ilmin Limā `Allamnāhu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

68

چون از محلى كه پدرشان گفته بود داخل شدند آن گونه داخل شدن آنها را به هيچ وجه از خدا بى‌نياز نمى‌كرد مگر اينكه آن گفته آرامشى بر يعقوب بخشيد او به آنچه ما تعليم داده‌ايم داناست ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.


Wa Lammā Dakhalū `Alá Yūsufa 'Āwá 'Ilayhi 'Akhāhu Qāla 'Innī 'Anā 'Akhūka Falā Tabta'is Bimā Kānū Ya`malūna

69

وقتى كه بر يوسف داخل شدند برادرش را بنزد خود كشيد و گفت: من برادر تو هستم در مقابل آنچه مى‌كرده‌اند محزون مباش.


Falammā Jahhazahum Bijahāzihim Ja`ala As-Siqāyata Fī Raĥli 'Akhīhi Thumma 'Adhdhana Mu'uadhdhinun 'Ayyatuhā Al-`Īru 'Innakum Lasāriqūna

70

چون آنها را با متاعشان آماده كرد، پيمانه را در انبان برادرش گذاشت آن گاه اعلام گرى ندا كرد كه: اى كاروان شما دزدان هستيد.


Qālū Wa 'Aqbalū `Alayhim Mādhā Tafqidūna

71

به اعلام كننده رو كرده و گفتند: چه چيز گم كرده‌ايد؟


Qālū Nafqidu Şuwā`a Al-Maliki Wa Liman Jā'a Bihi Ĥimlu Ba`īrin Wa 'Anā Bihi Za`īmun

72

گفتند: پيمانه پادشاه را گم كرده‌ايم هر كه آن را بياورد يك بار شتر براى اوست و من به آن ضامنم.


Qālū Ta-Allāhi Laqad `Alimtum Mā Ji'nā Linufsida Fī Al-'Arđi Wa Mā Kunnā Sāriqīna

73

گفتند: به خدا قسم دانسته‌ايد كه ما نيامده‌ايم تا در مصر افساد كنيم و ما دزد نبوده‌ايم.


Qālū Famā Jazā'uuhu 'In Kuntum Kādhibīna

74

گفتند: اگر معلوم شود كه دروغگوئيد سزايش چيست؟


Qālū Jazā'uuhu Man Wujida Fī Raĥlihi Fahuwa Jazā'uuhu Kadhālika Najzī Až-Žālimīna

75

گفتند: سزاى آن كسى است كه سقايه در بر او پيدا شده است، خودش سزاى سرقت است دزدان را چنين سزا مى‌دهيم.


Fabada'a Bi'aw`iyatihim Qabla Wi`ā'i 'Akhīhi Thumma Astakhrajahā Min Wi`ā'i 'Akhīhi Kadhālika Kidnā Liyūsufa Mā Kāna Liya'khudha 'Akhāhu Fī Dīni Al-Maliki 'Illā 'An Yashā'a Allāhu Narfa`u Darajātin Man Nashā'u Wa Fawqa Kulli Dhī `Ilmin `Alīmun

76

يوسف اول شروع كرد به ظروف برادرانش آن گاه سقايه را از انبان برادرش خارج كرد، اين چنين به يوسف تدبير آموختيم، او را نمى‌رسيد كه برادرش را در قانون پادشاه بگيرد مگر آنكه خدا بخواهد، آنكه را بخواهيم درجه‌هايى بالا مى‌بريم و بالاى هر دانا دانايى هست.


Qālū 'In Yasriq Faqad Saraqa 'Akhun Lahu Min Qablu Fa'asarrahā Yūsufu Fī Nafsihi Wa Lam Yubdihā Lahum Qāla 'Antum Sharrun Makānāan Wa Allāhu 'A`lamu Bimā Taşifūna

77

گفتند: اگر اين دزدى كرده برادرش نيز پيشتر دزدى كرده بود، يوسف اين سخن را در ضمير خود پنهان كرد و به آنها چيزى نگفت و گفت شما موقعيت بدى داريد خدا به آنچه وصف مى‌كنيد داناست.


Qālū Yā 'Ayyuhā Al-`Azīzu 'Inna Lahu 'Abāan Shaykhāan Kabīrāan Fakhudh 'Aĥadanā Makānahu 'Innā Narāka Mina Al-Muĥsinīna

78

گفتند: اى عزيز او را پدر پير و محترمى است يكى از ما را به جاى او بگير كه ما تو را نيكوكار مى‌بينيم.


Qāla Ma`ādha Allāhi 'An Na'khudha 'Illā Man Wajadnā Matā`anā `Indahu 'Innā 'Idhāan Lažālimūna

79

گفت: پناه بر خدا كه بگيريم مگر آن كس را كه متاع خود را پيش او يافته و گرنه ستمكاريم.


Falammā Astay'asū Minhu Khalaşū Najīyan Qāla Kabīruhum 'Alam Ta`lamū 'Anna 'Abākum Qad 'Akhadha `Alaykum Mawthiqāan Mina Allāhi Wa Min Qablu Mā Farraţtum Fī Yūsufa Falan 'Abraĥa Al-'Arđa Ĥattá Ya'dhana Lī 'Abī 'Aw Yaĥkuma Allāhu Lī Wa Huwa Khayru Al-Ĥākimīna

80

وقتى كه از يوسف مأيوس شدند نجواكنان خود را از مردم كنار كشيدند، بزرگشان گفت: آيا نمى‌دانيد كه پدرتان از شما پيمان اكيد گرفته است و از پيش چه تقصيرى درباره يوسف كرده‌ايد، من از اينجا خارج نمى‌شوم مگر آنكه پدرم اذن دهد يا خدا حكمى بكند كه او بهترين داورانست.


Arji`ū 'Ilá 'Abīkum Faqūlū Yā 'Abānā 'Inna Abnaka Saraqa Wa Mā Shahidnā 'Illā Bimā `Alimnā Wa Mā Kunnā Lilghaybi Ĥāfižīna

81

برگرديد به سوى پدرتان و بگوئيد: پدر فرزندت سرقت كرد، ما فقط به آنچه مى‌دانستيم شهادت داديم و ما به غيب دانا و حافظ نبوده‌ايم.


Wa As'ali Al-Qaryata Allatī Kunnā Fīhā Wa Al-`Īra Allatī 'Aqbalnā Fīhā Wa 'Innā Laşādiqūna

82

بپرس از شهرى كه در آن بوديم و از كاروانى كه در آن آمديم، ما راستگويانيم.


Qāla Bal Sawwalat Lakum 'Anfusukum 'Amrāan Faşabrun Jamīlun `Asá Allāhu 'An Ya'tiyanī Bihim Jamī`āan 'Innahu Huwa Al-`Alīmu Al-Ĥakīmu

83

گفت: نه ضميرتان كار خطرناكى را بر شما خوب وانمود كرده است، صبر بى شكايت بهتر است، شايد خدا همه را به من برگرداند كه او دانا و حكيم است.


Wa Tawallá `Anhum Wa Qāla Yā 'Asafá `Alá Yūsufa Wa Abyađđat `Aynāhu Mina Al-Ĥuzni Fahuwa Kažīmun

84

از فرزندان به كنارى رفت و گفت: دريغا بر يوسف چشمانش از غصه سفيد گرديد، و او خشم خود را فرو مى‌برد (و بر فرزندان تعرض نمى‌كرد).


Qālū Ta-Allāhi Tafta'u Tadhkuru Yūsufa Ĥattá Takūna Ĥarađāan 'Aw Takūna Mina Al-Hālikīna

85

گفتند: به خدا قسم مرتب يوسف را ياد مى‌كنى تا مشرف به مرگ شوى و يا از مردگان باشى.


Qāla 'Innamā 'Ashkū Baththī Wa Ĥuznī 'Ilá Allāhi Wa 'A`lamu Mina Allāhi Mā Lā Ta`lamūna

86

گفت: من اندوه آشكار و نهان خود را فقط به درگاه خدا شكوه مى‌كنم و مى‌دانم از لطف او آنچه را كه شما نمى‌دانيد.


Yā Banīya Adh/habū Fataĥassasū Min Yūsufa Wa 'Akhīhi Wa Lā Tay'asū Min Rawhi Allāhi 'Innahu Lā Yay'asu Min Rawhi Allāhi 'Illā Al-Qawmu Al-Kāfirūna

87

اى پسرانم برويد، يوسف و برادرش را جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد كه از رحمت خدا فقط كافران نوميد مى‌شوند.


Falammā Dakhalū `Alayhi Qālū Yā 'Ayyuhā Al-`Azīzu Massanā Wa 'Ahlanā Ađ-Đurru Wa Ji'nā Bibiđā`atin Muzjāatin Fa'awfi Lanā Al-Kayla Wa Taşaddaq `Alaynā 'Inna Allāha Yajzī Al-Mutaşaddiqīna

88

چون بر يوسف وارد شدند گفتند: اى عزيز ما و خانواده‌مان را قحطى و بيچارگى فرا گرفت و بهاى اندكى آورده‌ايم، پيمانه ما را تمام كن و بر ما صدقه بده كه خدا صدقه‌دهندگان را دوست مى‌دارد.


Qāla Hal `Alimtum Mā Fa`altum Biyūsufa Wa 'Akhīhi 'Idh 'Antum Jāhilūna

89

گفت: آيا بياد داريد كه در گذشته درباره يوسف و برادرش چه كرديد آن دم كه جاهلان بوديد؟


Qālū 'A'innaka La'anta Yūsufu Qāla 'Anā Yūsufu Wa Hadhā 'Akhī Qad Manna Allāhu `Alaynā 'Innahu Man Yattaqi Wa Yaşbir Fa'inna Allāha Lā Yuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna

90

گفتند: مگر تو يوسف هستى؟ گفت: من يوسف هستم و اين برادر من است، هر كه تقوى و صبر را پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‌كند.


Qālū Ta-Allāhi Laqad 'Ātharaka Allāhu `Alaynā Wa 'In Kunnā Lakhāţi'īna

91

گفتند: به خدا قسم كه خدا تو را بر ما برترى داد حقا كه ما خطاكاران بوديم.


Qāla Lā Tathrība `Alaykumu Al-Yawma Yaghfiru Allāhu Lakum Wa Huwa 'Arĥamu Ar-Rāĥimīna

92

يوسف گفت: امروز بر شما ملامتى نيست خدا از تقصيرتان بگذرد كه او ارحم الراحمين است.


Adh/habū Biqamīşī Hādhā Fa'alqūhu `Alá Wajhi 'Abī Ya'ti Başīrāan Wa'tūnī Bi'ahlikum 'Ajma`īna

93

اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بياندازيد، آن وقت بينا مى‌شود و با خانواده‌تان همگى پيش من آئيد.


Wa Lammā Faşalati Al-`Īru Qāla 'Abūhum 'Innī La'ajidu Rīĥa Yūsufa Lawlā 'An Tufannidūni

94

و چون كاروان از مصر (به سوى كنعان) جدا گرديد يعقوب گفت: اگر كم عقلم نخوانيد من بوى يوسف را استشمام مى‌كنم.


Qālū Ta-Allāhi 'Innaka Lafī Đalālika Al-Qadīmi

95

گفتند: به خدا قسم تو در افراط گذشته‌ات هستى.


Falammā 'An Jā'a Al-Bashīru 'Alqāhu `Alá Wajhihi Fārtadda Başīrāan Qāla 'Alam 'Aqul Lakum 'Innī 'A`lamu Mina Allāhi Mā Lā Ta`lamūna

96

چون بشارت ده آمد، پيراهن يوسف را بر صورت يعقوب انداخت، در دم بينا شد، گفت: نگفتم كه از الطاف خدا مى‌دانم آنچه را شما نمى‌دانيد؟


Qālū Yā 'Abānā Astaghfir Lanā Dhunūbanā 'Innā Kunnā Khāţi'īna

97

گفتند: پدرجان براى گناهان ما از خدا آمرزش بخواه كه ما خطاكاران شديم.


Qāla Sawfa 'Astaghfiru Lakum Rabbī 'Innahu Huwa Al-Ghafūru Ar-Raĥīmu

98

گفت: به زودى از پرودگارم بر شما آمرزش خواهم خواست كه او آمرزنده و مهربان است.


Falammā Dakhalū `Alá Yūsufa 'Āwá 'Ilayhi 'Abawayhi Wa Qāla Adkhulū Mişra 'In Shā'a Allāhu 'Āminīna

99

چون بر يوسف وارد شدند پدر و مادرش را به كنار خود كشيد و گفت انشأ الله بايمنى وارد مصر شويد.


Wa Rafa`a 'Abawayhi `Alá Al-`Arshi Wa Kharrū Lahu Sujjadāan Wa Qāla Yā 'Abati Hādhā Ta'wīlu Ru'uyāya Min Qablu Qad Ja`alahā Rabbī Ĥaqqāan Wa Qad 'Aĥsana Bī 'Idh 'Akhrajanī Mina As-Sijni Wa Jā'a Bikum Mina Al-Badwi Min Ba`di 'An Nazagha Ash-Shayţānu Baynī Wa Bayna 'Ikhwatī 'Inna Rabbī Laţīfun Limā Yashā'u 'Innahu Huwa Al-`Alīmu Al-Ĥakīmu

100

پدر و مادرش را به تخت بالا برد، همه براى خضوع به او به خاك افتادند، گفت پدرجان اين مصداق خواب ديرين من است كه خدا آن را خواب حق گردانيد، خدا به من نيكى كرد، از زندانم خارج نمود، شما را از صحرا به شهر آورد، پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را فاسد كرد امر خدايم در آنچه مى‌خواهد نافذ است و او عليم و حكيم است.


Rabbi Qad 'Ātaytanī Mina Al-Mulki Wa `Allamtanī Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Fāţira As-Samāwāti Wa Al-'Arđi 'Anta Walīyi Fī Ad-Dunyā Wa Al-'Ākhirati Tawaffanī Muslimāan Wa 'Alĥiqnī Biş-Şāliĥīna

101

خدايا به من حكومت دادى و تاويل تازه‌ها را آموختى اى آفريننده آسمانها و زمين تو در دنيا و آخرت سرپرست منى، مرا مسلمان بميران و به صالحان لاحق كن.


Dhālika Min 'Anbā'i Al-Ghaybi Nūĥīhi 'Ilayka Wa Mā Kunta Ladayhim 'Idh 'Ajma`ū 'Amrahum Wa Hum Yamkurūna

102

اينها از اخبار گذشته است كه بر تو وحى مى‌كنيم، آن گاه كه فكرشان را در كار خود يك جا كردند (و در حق برادرشان) مكر مى‌كردند نزد آنها نبودى.


Wa Mā 'Aktharu An-Nāsi Wa Law Ĥaraşta Bimu'uminīna

103

بيشتر مردم و لو حريص هم باشى اهل ايمان نمى‌شوند.


Wa Mā Tas'aluhum `Alayhi Min 'Ajrin 'In Huwa 'Illā Dhikrun Lil`ālamīna

104

تو بر نبوت خود از آنها مزدى نمى‌خواهى (بلكه) قرآن فقط براى جهانيان بيدارى است.


Wa Ka'ayyin Min 'Āyatin Fī As-Samāwāti Wa Al-'Arđi Yamurrūna `Alayhā Wa Hum `Anhā Mu`riđūna

105

چه بسا نشانه قدرت و توحيد كه در آسمانها و زمين هست كه بر آنها مى‌گذرند ولى از آنها رو گردانند.


Wa Mā Yu'uminu 'Aktharuhum Billāhi 'Illā Wa Hum Mushrikūna

106

بيشترشان به خدا ايمان نمى‌آورند مگر اينكه مشركند.


'Afa'aminū 'An Ta'tiyahum Ghāshiyatun Min `Adhābi Allāhi 'Aw Ta'tiyahumu As-Sā`atu Baghtatan Wa Hum Lā Yash`urūna

107

آيا ايمن هستند از اينكه عقوبت وسيعى از عذاب خدا به آنها بيايد و يا مرگشان در حالى كه غافل هستند به آنها برسد.


Qul Hadhihi Sabīlī 'Ad`ū 'Ilá Allāhi `Alá Başīratin 'Anā Wa Mani Attaba`anī Wa Subĥāna Allāhi Wa Mā 'Anā Mina Al-Mushrikīna

108

بگو: اين راه من است روى بصيرت و بينش، من و پيروانم به سوى خدا مى‌خوانيم خدا پاك و منزه است، من از مشركان نيستم.


Wa Mā 'Arsalnā Min Qablika 'Illā Rijālāan Nūĥī 'Ilayhim Min 'Ahli Al-Qurá 'Afalam Yasīrū Fī Al-'Arđi Fayanžurū Kayfa Kāna `Āqibatu Al-Ladhīna Min Qablihim Wa Ladāru Al-'Ākhirati Khayrun Lilladhīna Attaqawā 'Afalā Ta`qilūna

109

پيش از تو نفرستاده‌ايم مگر مردانى از اهل شهرها كه به آنها (مانند تو) وحى مى‌كرديم آيا در روى زمين سفر نكرده‌اند تا بنگرند عاقبت پيشينيان آنها چطور بود، خانه آخرت براى آنها كه اهل تقوى مى‌باشند بهتر است آيا نمى‌فهميدند؟


Ĥattá 'Idhā Astay'asa Ar-Rusulu Wa Žannū 'Annahum Qad Kudhibū Jā'ahum Naşrunā Fanujjiya Man Nashā'u Wa Lā Yuraddu Ba'sunā `Ani Al-Qawmi Al-Mujrimīna

110

تا چون پيامبران از ايمان آوردن مردم نوميد شدند و مردم گمان كردند كه پيامبران به آنها دروغ گفته‌اند يارى ما آمد آنكه مى‌خواستيم نجات داده شد، عذاب ما از قوم گناهكار بر نمى‌گردد.


Laqad Kāna Fī Qaşaşihim `Ibratun Li'wlī Al-'Albābi Mā Kāna Ĥadīthāan Yuftará Wa Lakin Taşdīqa Al-Ladhī Bayna Yadayhi Wa Tafşīla Kulli Shay'in Wa Hudan Wa Raĥmatan Liqawmin Yu'uminūna

111

در سرگذشت پيامبران عاقلان را عبرت هست سرگذشت آنها داستان مجعول نيست بلكه تصديق كتابى كه در حضور قرآن است و بيان هر چيز (محتاج اليه) است و هدايت (براى همه) و رحمت براى قوم مؤمن است.


قاری
ترجمه گویا
انصاریان