قرآن عثمان طه

Sooreh یوسف

Bismi Allāhi Ar-Raĥmani Ar-Raĥīmi Alif-Lām-Rā Tilka 'Āyātu Al-Kitābi Al-Mubīni

1

به نام خداوند رحمتگر مهربان‌؛ الف، لام، راء. اين است آيات كتاب روشنگر.


'Innā 'Anzalnāhu Qur'ānāan `Arabīyan La`allakum Ta`qilūna

2

ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، باشد كه بينديشيد.


Naĥnu Naquşşu `Alayka 'Aĥsana Al-Qaşaşi Bimā 'Awĥaynā 'Ilayka Hādhā Al-Qur'āna Wa 'In Kunta Min Qablihi Lamina Al-Ghāfilīna

3

ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم، بر تو حكايت مى‌كنيم، و تو قطعاً پيش از آن از بى‌خبران بودى.


'Idh Qāla Yūsufu Li'abīhi Yā 'Abati 'Innī Ra'aytu 'Aĥada `Ashara Kawkabāan Wa Ash-Shamsa Wa Al-Qamara Ra'aytuhum Lī Sājidīna

4

[ياد كن‌] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت: «اى پدر، من [در خواب‌] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم. ديدم [آنها] براى من سجده مى‌كنند.»


Qāla Yā Bunayya Lā Taqşuş Ru'uyāka `Alá 'Ikhwatika Fayakīdū Laka Kaydāan 'Inna Ash-Shayţāna Lil'insāni `Adūwun Mubīnun

5

[يعقوب‌] گفت: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى‌انديشند، زيرا شيطان براى آدمى دشمنى آشكار است.


Wa Kadhalika Yajtabīka Rabbuka Wa Yu`allimuka Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa Yutimmu Ni`matahu `Alayka Wa `Alá 'Āli Ya`qūba Kamā 'Atammahā `Alá 'Abawayka Min Qablu 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa 'Inna Rabbaka `Alīmun Ĥakīmun

6

و اين چنين، پروردگارت تو را برمى‌گزيند، و از تعبير خوابها به تو مى‌آموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى‌كند، همان گونه كه قبلًا بر پدران تو، ابراهيم و اسحاق، تمام كرد. در حقيقت، پروردگار تو داناى حكيم است.»


Laqad Kāna Fī Yūsufa Wa 'Ikhwatihi 'Āyātun Lilssā'ilīna

7

به راستى در [سرگذشت‌] يوسف و برادرانش براى پُرسندگان عبرتهاست.


'Idh Qālū Layūsufu Wa 'Akhūhu 'Aĥabbu 'Ilá 'Abīnā Minnā Wa Naĥnu `Uşbatun 'Inna 'Abānā Lafī Đalālin Mubīnin

8

هنگامى كه [برادران او] گفتند: «يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما- كه جمعى نيرومند هستيم- دوست داشتنى‌ترند. قطعاً پدر ما در گمراهى آشكارى است.»


Aqtulū Yūsufa 'Awi Aţraĥūhu 'Arđāan Yakhlu Lakum Wajhu 'Abīkum Wa Takūnū Min Ba`dihi Qawmāan Şāliĥīna

9

[يكى گفت:] «يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيندازيد، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمى شايسته باشيد.»


Qāla Qā'ilun Minhum Lā Taqtulū Yūsufa Wa 'Alqūhu Fī Ghayābati Al-Jubbi Yaltaqiţhu Ba`đu As-Sayyārati 'In Kuntum Fā`ilīna

10

گوينده‌اى از ميان آنان گفت: «يوسف را مكشيد. اگر كارى مى‌كنيد، او را در نهانخانه چاه بيفكنيد، تا برخى از مسافران او را برگيرند.»


Qālū Yā 'Abānā Mā Laka Lā Ta'mannā `Alá Yūsufa Wa 'Innā Lahu Lanāşiĥūna

11

گفتند: «اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى‌دانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟


'Arsilhu Ma`anā Ghadāan Yarta` Wa Yal`ab Wa 'Innā Lahu Laĥāfižūna

12

فردا او را با ما بفرست تا [در چمن‌] بگردد و بازى كند، و ما به خوبى نگهبان او خواهيم بود.»


Qāla 'Innī Layaĥzununī 'An Tadh/habū Bihi Wa 'Akhāfu 'An Ya'kulahu Adh-Dhi'bu Wa 'Antum `Anhu Ghāfilūna

13

گفت: «اينكه او را ببريد سخت مرا اندوهگين مى‌كند، و مى‌ترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد.»


Qālū La'in 'Akalahu Adh-Dhi'bu Wa Naĥnu `Uşbatun 'Innā 'Idhāan Lakhāsirūna

14

گفتند: «اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهى نيرومند هستيم، در آن صورت ما قطعاً [مردمى‌] بى‌مقدار خواهيم بود.»


Falammā Dhahabū Bihi Wa 'Ajma`ū 'An Yaj`alūhu Fī Ghayābati Al-Jubbi Wa 'Awĥaynā 'Ilayhi Latunabbi'annahum Bi'amrihim Hādhā Wa Hum Lā Yash`urūna

15

پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنين كردند]. و به او وحى كرديم كه قطعاً آنان را از اين كارشان- در حالى كه نمى‌دانند- با خبر خواهى كرد.


Wa Jā'ū 'Abāhum `Ishā'an Yabkūna

16

و شامگاهان، گريان نزد پدر خود [باز] آمدند.


Qālū Yā 'Abānā 'Innā Dhahabnā Nastabiqu Wa Taraknā Yūsufa `Inda Matā`inā Fa'akalahu Adh-Dhi'bu Wa Mā 'Anta Bimu'uminin Lanā Wa Law Kunnā Şādiqīna

17

گفتند: «اى پدر، ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را پيش كالاى خود نهاديم. آن گاه گرگ او را خورد، ولى تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نمى‌دارى.»


Wa Jā'ū `Alá Qamīşihi Bidamin Kadhibin Qāla Bal Sawwalat Lakum 'Anfusukum 'Amrāan Faşabrun Jamīlun Wa Allāhu Al-Musta`ānu `Alá Mā Taşifūna

18

و پيراهنش را [آغشته‌] به خونى دروغين آوردند. [يعقوب‌] گفت: « [نه‌] بلكه نَفْس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است. اينك صبرى نيكو [براى من بهتر است‌]. و بر آنچه توصيف مى‌كنيد، خدا يارى‌ده است.»


Wa Jā'at Sayyāratun Fa'arsalū Waridahum Fa'adlá Dalwahu Qāla Yā Bushrá Hādhā Ghulāmun Wa 'Asarrūhu Biđā`atan Wa Allāhu `Alīmun Bimā Ya`malūna

19

و كاروانى آمد. پس آب‌آور خود را فرستادند. و دلوش را انداخت. گفت: «مژده! اين يك پسر است!» و او را چون كالايى پنهان داشتند. و خدا به آنچه مى‌كردند دانا بود.


Wa Sharawhu Bithamanin Bakhsin Darāhima Ma`dūdatin Wa Kānū Fīhi Mina Az-Zāhidīna

20

و او را به بهاى ناچيزى- چند درهم- فروختند و در آن بى‌رغبت بودند.


Wa Qāla Al-Ladhī Ashtarāhu Min Mişra Li'imra'atihi 'Akrimī Mathwāhu `Asá 'An Yanfa`anā 'Aw Nattakhidhahu Waladāan Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Wa Linu`allimahu Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa Allāhu Ghālibun `Alá 'Amrihi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

21

و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت: «نيكش بدار، شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم.» و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تأويل خوابها را بياموزيم، و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.


Wa Lammā Balagha 'Ashuddahu 'Ātaynāhu Ĥukmāan Wa `Ilmāan Wa Kadhalika Najzī Al-Muĥsinīna

22

و چون به حد رشد رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى‌دهيم.


Wa Rāwadat/hu Allatī Huwa Fī Baytihā `An Nafsihi Wa Ghallaqati Al-'Abwāba Wa Qālat Hayta Laka Qāla Ma`ādha Allāhi 'Innahu Rabbī 'Aĥsana Mathwāya 'Innahu Lā Yufliĥu Až-Žālimūna

23

و آن [بانو] كه وى در خانه‌اش بود خواست از او كام گيرد، و درها را [پياپى‌] چفت كرد و گفت: «بيا كه از آنِ توام!» [يوسف‌] گفت: «پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نيكو داده است. قطعاً ستمكاران رستگار نمى‌شوند.»


Wa Laqad Hammat Bihi Wa Hamma Bihā Lawlā 'An Ra'á Burhāna Rabbihi Kadhālika Linaşrifa `Anhu As-Sū'a Wa Al-Faĥshā'a 'Innahu Min `Ibādinā Al-Mukhlaşīna

24

و در حقيقت [آن زن‌] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مى‌كرد. چنين [كرديم‌] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.


Wa Astabaqā Al-Bāba Wa Qaddat Qamīşahu Min Duburin Wa 'Alfayā Sayyidahā Ladá Al-Bābi Qālat Mā Jazā'u Man 'Arāda Bi'ahlika Sū'āan 'Illā 'An Yusjana 'Aw `Adhābun 'Alīmun

25

و آن دو به سوى در بر يكديگر سبقت گرفتند، و [آن زن‌] پيراهن او را از پشت بدريد و در آستانه در آقاى آن زن را يافتند. زن گفت: «كيفر كسى كه قصد بد به خانواده تو كرده چيست؟ جز اينكه زندانى يا [دچار] عذابى دردناك شود.»


Qāla Hiya Rāwadatnī `An Nafsī Wa Shahida Shāhidun Min 'Ahlihā 'In Kāna Qamīşuhu Qudda Min Qubulin Faşadaqat Wa Huwa Mina Al-Kādhibīna

26

[يوسف‌] گفت: «او از من كام خواست.» و شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد: «اگر پيراهن او از جلو چاك خورده، زن راست گفته و او از دروغگويان است،


Wa 'In Kāna Qamīşuhu Qudda Min Duburin Fakadhabat Wa Huwa Mina Aş-Şādiqīna

27

و اگر پيراهن او از پشت دريده شده، زن دروغ گفته و او از راستگويان است.»


Falammā Ra'á Qamīşahu Qudda Min Duburin Qāla 'Innahu Min Kaydikunna 'Inna Kaydakunna `Ažīmun

28

پس چون [شوهرش‌] ديد پيراهن او از پشت چاك خورده است گفت: «بى‌شك، اين از نيرنگ شما [زنان‌] است، كه نيرنگ شما [زنان‌] بزرگ است.»


Yūsufu 'A`riđ `An Hādhā Wa Astaghfirī Lidhanbiki 'Innaki Kunti Mina Al-Khāţi'īna

29

«اى يوسف، از اين [پيشامد] روى بگردان. و تو [اى زن‌] براى گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بوده‌اى.»


Wa Qāla Niswatun Fī Al-Madīnati Amra'atu Al-`Azīzi Turāwidu Fatāhā `An Nafsihi Qad Shaghafahā Ĥubbāan 'Innā Lanarāhā Fī Đalālin Mubīnin

30

و [دسته‌اى از] زنان در شهر گفتند: «زن عزيز از غلام خود، كام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است. به راستى ما او را در گمراهى آشكارى مى‌بينيم.»


Falammā Sami`at Bimakrihinna 'Arsalat 'Ilayhinna Wa 'A`tadat Lahunna Muttaka'an Wa 'Ātat Kulla Wāĥidatin Minhunna Sikkīnāan Wa Qālati Akhruj `Alayhinna Falammā Ra'aynahu 'Akbarnahu Wa Qaţţa`na 'Aydiyahunna Wa Qulna Ĥāsha Lillāh Mā Hādhā Basharāan 'In Hādhā 'Illā Malakun Karīmun

31

پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت، نزد آنان [كسى‌] فرستاد، و محفلى برايشان آماده ساخت، و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد و [به يوسف‌] گفت: «بر آنان درآى.» پس چون [زنان‌] او را ديدند، وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان‌] دستهاى خود را بريدند و گفتند: «منزّه است خدا، اين بشر نيست، اين جز فرشته‌اى بزرگوار نيست.»


Qālat Fadhālikunna Al-Ladhī Lumtunnanī Fīhi Wa Laqad Rāwadttuhu `An Nafsihi Fāsta`şama Wa La'in Lam Yaf`al Mā 'Āmuruhu Layusjananna Wa Layakūnāan Mina Aş-Şāghirīna

32

[زليخا] گفت: «اين همان است كه در باره او سرزنشم مى‌كرديد. آرى، من از او كام خواستم و [لى‌] او خود را نگاه داشت، و اگر آنچه را به او دستور مى‌دهم نكند قطعاً زندانى خواهد شد و حتماً از خوارشدگان خواهد گرديد.»


Qāla Rabbi As-Sijnu 'Aĥabbu 'Ilayya Mimmā Yad`ūnanī 'Ilayhi Wa 'Illā Taşrif `Annī Kaydahunna 'Aşbu 'Ilayhinna Wa 'Akun Mina Al-Jāhilīna

33

[يوسف‌] گفت: «پروردگارا، زندان براى من دوست‌داشتنى‌تر است از آنچه مرا به آن مى‌خوانند، و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از [جمله‌] نادانان خواهم شد.»


Fāstajāba Lahu Rabbuhu Faşarafa `Anhu Kaydahunna 'Innahu Huwa As-Samī`u Al-`Alīmu

34

پس، پروردگارش [دعاى‌] او را اجابت كرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد. آرى، او شنواى داناست.


Thumma Badā Lahum Min Ba`di Mā Ra'aw Al-'Āyāti Layasjununnahu Ĥattá Ĥīnin

35

آن گاه پس از ديدن آن نشانه‌ها، به نظرشان آمد كه او را تا چندى به زندان افكنند.


Wa Dakhala Ma`ahu As-Sijna Fatayāni Qāla 'Aĥaduhumā 'Innī 'Arānī 'A`şiru Khamrāan Wa Qāla Al-'Ākharu 'Innī 'Arānī 'Aĥmilu Fawqa Ra'sī Khubzāan Ta'kulu Aţ-Ţayru Minhu Nabbi'nā Bita'wīlihi 'Innā Narāka Mina Al-Muĥsinīna

36

و دو جوان با او به زندان درآمدند. [روزى‌] يكى از آن دو گفت: «من خويشتن را [به خواب‌] ديدم كه [انگور براى‌] شراب مى‌فشارم» و ديگرى گفت: «من خود را [به خواب‌] ديدم كه بر روى سرم نان مى‌برم و پرندگان از آن مى‌خورند. به ما از تعبيرش خبر ده، كه ما تو را از نيكوكاران مى‌بينيم.»


Qāla Lā Ya'tīkumā Ţa`āmun Turzaqānihi 'Illā Nabba'tukumā Bita'wīlihi Qabla 'An Ya'tiyakumā Dhālikumā Mimmā `Allamanī Rabbī 'Innī Taraktu Millata Qawmin Lā Yu'uminūna Billāhi Wa Hum Bil-'Ākhirati Hum Kāfirūna

37

گفت: «غذايى را كه روزى شماست براى شما نمى‌آورند مگر آنكه من از تعبير آن به شما خبر مى‌دهم پيش از آنكه [تعبير آن‌] به شما برسد. اين از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است. من آيين قومى را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كرده‌ام،


Wa Attaba`tu Millata 'Ābā'ī 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa Wa Ya`qūba Mā Kāna Lanā 'An Nushrika Billāhi Min Shay'in Dhālika Min Fađli Allāhi `Alaynā Wa `Alá An-Nāsi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Yashkurūna

38

و آيين پدرانم، ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نموده‌ام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم. اين از عنايت خدا بر ما و بر مردم است، ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‌كنند.


Yā Şāĥibayi As-Sijni 'A'arbābun Mutafarriqūna Khayrun 'Ami Allāhu Al-Wāĥidu Al-Qahhāru

39

اى دو رفيق زندانيم، آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر؟


Mā Ta`budūna Min Dūnihi 'Illā 'Asmā'an Sammaytumūhā 'Antum Wa 'Ābā'uukum Mā 'Anzala Allāhu Bihā Min Sulţānin 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh 'Amara 'Allā Ta`budū 'Illā 'Īyāhu Dhālika Ad-Dīnu Al-Qayyimu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

40

شما به جاى او جز نامهايى [چند] را نمى‌پرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كرده‌ايد، و خدا دليلى بر [حقانيت‌] آنها نازل نكرده است. فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دينِ درست، ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.


Yā Şāĥibayi As-Sijni 'Ammā 'Aĥadukumā Fayasqī Rabbahu Khamrāan Wa 'Ammā Al-'Ākharu Fayuşlabu Fata'kulu Aţ-Ţayru Min Ra'sihi Quđiya Al-'Amru Al-Ladhī Fīhi Tastaftiyāni

41

اى دو رفيق زندانيم، اما يكى از شما به آقاى خود باده مى‌نوشاند، و اما ديگرى به دار آويخته مى‌شود و پرندگان از [مغز] سرش مى‌خورند. امرى كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق يافت.


Wa Qāla Lilladhī Žanna 'Annahu Nājin Minhumā Adhkurnī `Inda Rabbika Fa'ansāhu Ash-Shayţānu Dhikra Rabbihi Falabitha Fī As-Sijni Biđ`a Sinīna

42

و [يوسف‌] به آن كس از آن دو كه گمان مى‌كرد خلاص مى‌شود، گفت: «مرا نزد آقاى خود به ياد آور.» و [لى‌] شيطان، يادآورى به آقايش را از ياد او برد در نتيجه، چند سالى در زندان ماند.


Wa Qāla Al-Maliku 'Innī 'Ará Sab`a Baqarātin Simānin Ya'kuluhunna Sab`un `Ijāfun Wa Sab`a Sunbulātin Khuđrin Wa 'Ukhara Yābisātin Yā 'Ayyuhā Al-Mala'u 'Aftūnī Fī Ru'uyāya 'In Kuntum Lilrru'uyā Ta`burūna

43

و پادشاه [مصر] گفت: «من [در خواب‌] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مى‌خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه‌] خشگيده ديگر. اى سران قوم، اگر خواب تعبير مى‌كنيد، در باره خواب من، به من نظر دهيد.»


Qālū 'Ađghāthu 'Aĥlāmin Wa Mā Naĥnu Bita'wīli Al-'Aĥlāmi Bi`ālimīna

44

گفتند: «خوابهايى است پريشان، و ما به تعبير خوابهاى آشفته دانا نيستيم.»


Wa Qāla Al-Ladhī Najā Minhumā Wa Aiddakara Ba`da 'Ummatin 'Anā 'Unabbi'ukum Bita'wīlihi Fa'arsilūni

45

و آن كس از آن دو [زندانى‌] كه نجات يافته و پس از چندى [يوسف را] به خاطر آورده بود گفت: «مرا به [زندان‌] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم.»


Yūsufu 'Ayyuhā Aş-Şiddīqu 'Aftinā Fī Sab`i Baqarātin Simānin Ya'kuluhunna Sab`un `Ijāfun Wa Sab`i Sunbulātin Khuđrin Wa 'Ukhara Yābisātin La`allī 'Arji`u 'Ilá An-Nāsi La`allahum Ya`lamūna

46

«اى يوسف، اى مرد راستگوى، در باره [اين خواب كه‌] هفت گاو فربه، هفت [گاو] لاغر آنها را مى‌خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه‌] خشگيده ديگر به ما نظر ده، تا به سوى مردم برگردم، شايد آنان [تعبيرش را] بدانند.»


Qāla Tazra`ūna Sab`a Sinīna Da'abāan Famā Ĥaşadtum Fadharūhu Fī Sunbulihi 'Illā Qalīlāan Mimmā Ta'kulūna

47

گفت: «هفت سال پى در پى مى‌كاريد، و آنچه را درويديد- جز اندكى را كه مى‌خوريد- در خوشه‌اش واگذاريد.


Thumma Ya'tī Min Ba`di Dhālika Sab`un Shidādun Ya'kulna Mā Qaddamtum Lahunna 'Illā Qalīlāan Mimmā Tuĥşinūna

48

آن گاه پس از آن، هفت سال سخت مى‌آيد كه آنچه را براى آن [سالها] از پيش نهاده‌ايد- جز اندكى را كه ذخيره مى‌كنيد- همه را خواهند خورد.


Thumma Ya'tī Min Ba`di Dhālika `Āmun Fīhi Yughāthu An-Nāsu Wa Fīhi Ya`şirūna

49

آن گاه پس از آن، سالى فرا مى‌رسد كه به مردم در آن [سال‌] باران مى‌رسد و در آن آب ميوه مى‌گيرند.»


Wa Qāla Al-Maliku A'tūnī Bihi Falammā Jā'ahu Ar-Rasūlu Qāla Arji` 'Ilá Rabbika Fās'alhu Mā Bālu An-Niswati Al-Lātī Qaţţa`na 'Aydiyahunna 'Inna Rabbī Bikaydihinna `Alīmun

50

و پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد.» پس هنگامى كه آن فرستاده نزد وى آمد، [يوسف‌] گفت: «نزد آقاى خويش برگرد و از او بپرس كه حال آن زنانى كه دستهاى خود را بريدند چگونه است؟ زيرا پروردگار من به نيرنگ آنان آگاه است.»


Qāla Mā Khaţbukunna 'Idh Rāwadttunna Yūsufa `An Nafsihi Qulna Ĥāsha Lillāh Mā `Alimnā `Alayhi Min Sū'in Qālati Amra'atu Al-`Azīzi Al-'Āna Ĥaşĥaşa Al-Ĥaqqu 'Anā Rāwadttuhu `An Nafsihi Wa 'Innahu Lamina Aş-Şādiqīna

51

[پادشاه‌] گفت: «وقتى از يوسف كام [مى‌] خواستيد چه منظور داشتيد؟» زنان گفتند: «منزّه است خدا، ما گناهى بر او نمى‌دانيم،» همسر عزيز گفت: «اكنون حقيقت آشكار شد. من [بودم كه‌] از او كام خواستم، و بى‌شك او از راستگويان است.»


Dhālika Liya`lama 'Annī Lam 'Akhunhu Bil-Ghaybi Wa 'Anna Allāha Lā Yahdī Kayda Al-Khā'inīna

52

[يوسف گفت:] «اين [درخواست اعاده حيثيّت‌] براى آن بود كه [عزيز] بداند من در نهان به او خيانت نكردم، و خدا نيرنگ خائنان را به جايى نمى‌رساند.


Wa Mā 'Ubarri'u Nafsī 'Inna An-Nafsa La'ammāratun Bis-Sū'i 'Illā Mā Raĥima Rabbī 'Inna Rabbī Ghafūrun Raĥīmun

53

و من نفس خود را تبرئه نمى‌كنم، چرا كه نفس قطعاً به بدى امر مى‌كند، مگر كسى را كه خدا رحم كند، زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.»


Wa Qāla Al-Maliku A'tūnī Bihi 'Astakhlişhu Linafsī Falammā Kallamahu Qāla 'Innaka Al-Yawma Ladaynā Makīnun 'Amīnun

54

و پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد، تا وى را خاص خود كنم.» پس چون با او سخن راند، گفت: «تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستى.»


Qāla Aj`alnī `Alá Khazā'ini Al-'Arđi 'Innī Ĥafīžun `Alīmun

55

[يوسف‌] گفت: «مرا بر خزانه‌هاى اين سرزمين بگمار، كه من نگهبانى دانا هستم.»


Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Yatabawwa'u Minhā Ĥaythu Yashā'u Nuşību Biraĥmatinā Man Nashā'u Wa Lā Nuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna

56

و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم، كه در آن، هر جا كه مى خواست سكونت مى‌كرد. هر كه را بخواهيم به رحمت خود مى‌رسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمى‌سازيم.


Wa La'ajru Al-'Ākhirati Khayrun Lilladhīna 'Āmanū Wa Kānū Yattaqūna

57

و البته اجر آخرت، براى كسانى كه ايمان آورده و پرهيزگارى مى‌نمودند، بهتر است.


Wa Jā'a 'Ikhwatu Yūsufa Fadakhalū `Alayhi Fa`arafahum Wa Hum Lahu Munkirūna

58

و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند. [او] آنان را شناخت ولى آنان او را نشناختند.


Wa Lammā Jahhazahum Bijahāzihim Qāla A'tūnī Bi'akhin Lakum Min 'Abīkum 'Alā Tarawna 'Annī 'Ūfī Al-Kayla Wa 'Anā Khayru Al-Munzilīna

59

و چون آنان را به خوار و بارشان مجهّز كرد، گفت: «برادر پدرى خود را نزد من آوريد. مگر نمى‌بينيد كه من پيمانه را تمام مى‌دهم و من بهترين ميزبانانم؟


Fa'in Lam Ta'tūnī Bihi Falā Kayla Lakum `Indī Wa Lā Taqrabūni

60

پس اگر او را نزد من نياورديد، براى شما نزد من پيمانه‌اى نيست، و به من نزديك نشويد.


Qālū Sanurāwidu `Anhu 'Abāhu Wa 'Innā Lafā`ilūna

61

گفتند: «او را با نيرنگ از پدرش خواهيم خواست، و محققاً اين كار را خواهيم كرد.»


Wa Qāla Lifityānihi Aj`alū Biđā`atahum Fī Riĥālihim La`allahum Ya`rifūnahā 'Idhā Anqalabū 'Ilá 'Ahlihim La`allahum Yarji`ūna

62

و [يوسف‌] به غلامان خود گفت: «سرمايه‌هاى آنان را در بارهايشان بگذاريد، شايد وقتى به سوى خانواده خود برمى‌گردند آن را بازيابند، اميد كه آنان بازگردند.»


Falammā Raja`ū 'Ilá 'Abīhim Qālū Yā 'Abānā Muni`a Minnā Al-Kaylu Fa'arsil Ma`anā 'Akhānā Naktal Wa 'Innā Lahu Laĥāfižūna

63

پس چون به سوى پدر خود بازگشتند، گفتند: «اى پدر، پيمانه از ما منع شد. برادرمان را با ما بفرست تا پيمانه بگيريم، و ما نگهبان او خواهيم بود.»


Qāla Hal 'Āmanukum `Alayhi 'Illā Kamā 'Amintukum `Alá 'Akhīhi Min Qablu Fa-Allāhu Khayrun Ĥāfižāan Wa Huwa 'Arĥamu Ar-Rāĥimīna

64

[يعقوب‌] گفت: «آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم، بر او امين سازم؟ پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان.»


Wa Lammā Fataĥū Matā`ahum Wajadū Biđā`atahum Ruddat 'Ilayhim Qālū Yā 'Abānā Mā Nabghī Hadhihi Biđā`atunā Ruddat 'Ilaynā Wa Namīru 'Ahlanā Wa Naĥfažu 'Akhānā Wa Nazdādu Kayla Ba`īrin Dhālika Kaylun Yasīrun

65

و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايه‌شان بدانها بازگردانيده شده است. گفتند: «اى پدر، [ديگر] چه مى‌خواهيم؟ اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانيده شده است. قوت خانواده خود را فراهم، و برادرمان را نگهبانى مى‌كنيم، و [با بردن او] يك بار شتر مى‌افزاييم، و اين [پيمانه اضافى نزد عزيز] پيمانه‌اى ناچيز است.»


Qāla Lan 'Ursilahu Ma`akum Ĥattá Tu'utūni Mawthiqāan Mina Allāhi Lata'tunnanī Bihi 'Illā 'An Yuĥāţa Bikum Falammā 'Ātawhu Mawthiqahum Qāla Allāhu `Alá Mā Naqūlu Wakīlun

66

گفت: «هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پيمان استوارى ببنديد كه حتماً او را نزد من باز آوريد، مگر آنكه گرفتار [حادثه‌اى‌] شويد.» پس چون پيمان خود را با او استوار كردند [يعقوب‌] گفت: «خدا بر آنچه مى‌گوييم وكيل است.»


Wa Qāla Yā Banīya Lā Tadkhulū Min Bābin Wāĥidin Wa Adkhulū Min 'Abwābin Mutafarriqatin Wa Mā 'Ughnī `Ankum Mina Allāhi Min Shay'in 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh `Alayhi Tawakkaltu Wa `Alayhi Falyatawakkali Al-Mutawakkilūna

67

و گفت: «اى پسران من، [همه‌] از يك دروازه [به شهر] درنياييد، بلكه از دروازه‌هاى مختلف وارد شويد، و من [با اين سفارش،] چيزى از [قضاى‌] خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست. بر او توكل كردم، و توكل كنندگان بايد بر او توكل كنند.»


Wa Lammā Dakhalū Min Ĥaythu 'Amarahum 'Abūhum Mmā Kāna Yughnī `Anhum Mmina Allāhi Min Shay'in 'Illā Ĥājatan Fī Nafsi Ya`qūba Qađāhā Wa 'Innahu Ladhū `Ilmin Limā `Allamnāhu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

68

و چون همان گونه كه پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، [اين كار] چيزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمى‌كرد جز اينكه يعقوب نيازى را كه در دلش بود، برآورد. و بى‌گمان، او از [بركت‌] آنچه بدو آموخته بوديم داراى دانشى [فراوان‌] بود، ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.


Wa Lammā Dakhalū `Alá Yūsufa 'Āwá 'Ilayhi 'Akhāhu Qāla 'Innī 'Anā 'Akhūka Falā Tabta'is Bimā Kānū Ya`malūna

69

و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، برادرش [بنيامين‌] را نزد خود جاى داد [و] گفت: «من برادر تو هستم.» بنا بر اين، از آنچه [برادران‌] مى‌كردند، غمگين مباش.


Falammā Jahhazahum Bijahāzihim Ja`ala As-Siqāyata Fī Raĥli 'Akhīhi Thumma 'Adhdhana Mu'uadhdhinun 'Ayyatuhā Al-`Īru 'Innakum Lasāriqūna

70

پس هنگامى كه آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد، آبخورى را در بارِ برادرش نهاد. سپس [به دستور او] نداكننده‌اى بانگ درداد: «اى كاروانيان، قطعاً شما دزد هستيد.»


Qālū Wa 'Aqbalū `Alayhim Mādhā Tafqidūna

71

[برادران‌] در حالى كه به آنان روى كردند، گفتند: «چه گم كرده‌ايد؟»


Qālū Nafqidu Şuwā`a Al-Maliki Wa Liman Jā'a Bihi Ĥimlu Ba`īrin Wa 'Anā Bihi Za`īmun

72

گفتند: «جام شاه را گم كرده‌ايم، و براى هر كس كه آن را بياورد يك بار شتر خواهد بود.» و [متصدى گفت:] «من ضامن آنم.»


Qālū Ta-Allāhi Laqad `Alimtum Mā Ji'nā Linufsida Fī Al-'Arđi Wa Mā Kunnā Sāriqīna

73

گفتند: «به خدا سوگند، شما خوب مى‌دانيد كه ما نيامده‌ايم در اين سرزمين فساد كنيم و ما دزد نبوده‌ايم.»


Qālū Famā Jazā'uuhu 'In Kuntum Kādhibīna

74

گفتند: «پس، اگر دروغ بگوييد، كيفرش چيست؟»


Qālū Jazā'uuhu Man Wujida Fī Raĥlihi Fahuwa Jazā'uuhu Kadhālika Najzī Až-Žālimīna

75

گفتند: «كيفرش [همان‌] كسى است كه [جام‌] در بار او پيدا شود. پس كيفرش خود اوست. ما ستمكاران را اين گونه كيفر مى‌دهيم.»


Fabada'a Bi'aw`iyatihim Qabla Wi`ā'i 'Akhīhi Thumma Astakhrajahā Min Wi`ā'i 'Akhīhi Kadhālika Kidnā Liyūsufa Mā Kāna Liya'khudha 'Akhāhu Fī Dīni Al-Maliki 'Illā 'An Yashā'a Allāhu Narfa`u Darajātin Man Nashā'u Wa Fawqa Kulli Dhī `Ilmin `Alīmun

76

پس [يوسف‌] به [بازرسى‌] بارهاى آنان، پيش از بار برادرش، پرداخت. آن گاه آن را از بار برادرش [بنيامين‌] در آورد. اين گونه به يوسف شيوه آموختيم. [چرا كه‌] او در آيين پادشاه نمى‌توانست برادرش را بازداشت كند، مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهى بدو بنمايد]. درجات كسانى را كه بخواهيم بالا مى‌بريم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است.


Qālū 'In Yasriq Faqad Saraqa 'Akhun Lahu Min Qablu Fa'asarrahā Yūsufu Fī Nafsihi Wa Lam Yubdihā Lahum Qāla 'Antum Sharrun Makānāan Wa Allāhu 'A`lamu Bimā Taşifūna

77

گفتند: «اگر او دزدى كرده، پيش از اين [نيز] برادرش دزدى كرده است. «يوسف اين [سخن‌] را در دل خود پنهان داشت و آن را برايشان آشكار نكرد [ولى‌] گفت: «موقعيت شما بدتر [از او] ست، و خدا به آنچه وصف مى‌كنيد داناتر است.»


Qālū Yā 'Ayyuhā Al-`Azīzu 'Inna Lahu 'Abāan Shaykhāan Kabīrāan Fakhudh 'Aĥadanā Makānahu 'Innā Narāka Mina Al-Muĥsinīna

78

گفتند: «اى عزيز، او پدرى پير سالخورده دارد بنا بر اين يكى از ما را به جاى او بگير، كه ما تو را از نيكوكاران مى‌بينيم.»


Qāla Ma`ādha Allāhi 'An Na'khudha 'Illā Man Wajadnā Matā`anā `Indahu 'Innā 'Idhāan Lažālimūna

79

گفت: «پناه به خدا، كه جز آن كس را كه كالاى خود را نزد وى يافته‌ايم بازداشت كنيم، زيرا در آن صورت قطعاً ستمكار خواهيم بود.»


Falammā Astay'asū Minhu Khalaşū Najīyan Qāla Kabīruhum 'Alam Ta`lamū 'Anna 'Abākum Qad 'Akhadha `Alaykum Mawthiqāan Mina Allāhi Wa Min Qablu Mā Farraţtum Fī Yūsufa Falan 'Abraĥa Al-'Arđa Ĥattá Ya'dhana Lī 'Abī 'Aw Yaĥkuma Allāhu Lī Wa Huwa Khayru Al-Ĥākimīna

80

پس چون از او نوميد شدند، رازگويان كنار كشيدند. بزرگشان گفت: «مگر نمى‌دانيد كه پدرتان با نام خدا پيمانى استوار از شما گرفته است و قبلا [هم‌] در باره يوسف تقصير كرديد؟ هرگز از اين سرزمين نمى‌روم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داورى كند، و او بهترين داوران است.


Arji`ū 'Ilá 'Abīkum Faqūlū Yā 'Abānā 'Inna Abnaka Saraqa Wa Mā Shahidnā 'Illā Bimā `Alimnā Wa Mā Kunnā Lilghaybi Ĥāfižīna

81

پيش پدرتان بازگرديد و بگوييد: اى پدر، پسرت دزدى كرده، و ما جز آنچه مى‌دانيم گواهى نمى‌دهيم و ما نگهبان غيب نبوديم.


Wa As'ali Al-Qaryata Allatī Kunnā Fīhā Wa Al-`Īra Allatī 'Aqbalnā Fīhā Wa 'Innā Laşādiqūna

82

و از [مردم‌] شهرى كه در آن بوديم و كاروانى كه در ميان آن آمديم جويا شو، و ما قطعاً راست مى‌گوييم.


Qāla Bal Sawwalat Lakum 'Anfusukum 'Amrāan Faşabrun Jamīlun `Asá Allāhu 'An Ya'tiyanī Bihim Jamī`āan 'Innahu Huwa Al-`Alīmu Al-Ĥakīmu

83

[يعقوب‌] گفت: « [چنين نيست،] بلكه نفس شما امرى [نادرست‌] را براى شما آراسته است. پس [صبر من‌] صبرى نيكوست. اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورَد، كه او داناى حكيم است.»


Wa Tawallá `Anhum Wa Qāla Yā 'Asafá `Alá Yūsufa Wa Abyađđat `Aynāhu Mina Al-Ĥuzni Fahuwa Kažīmun

84

و از آنان روى گردانيد و گفت: «اى دريغ بر يوسف!» و در حالى كه اندوه خود را فرو مى‌خورد، چشمانش از اندوه سپيد شد.


Qālū Ta-Allāhi Tafta'u Tadhkuru Yūsufa Ĥattá Takūna Ĥarađāan 'Aw Takūna Mina Al-Hālikīna

85

[پسران او] گفتند: «به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى‌كنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى.»


Qāla 'Innamā 'Ashkū Baththī Wa Ĥuznī 'Ilá Allāhi Wa 'A`lamu Mina Allāhi Mā Lā Ta`lamūna

86

گفت: «من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى‌برم، و از [عنايت‌] خدا چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.


Yā Banīya Adh/habū Fataĥassasū Min Yūsufa Wa 'Akhīhi Wa Lā Tay'asū Min Rawhi Allāhi 'Innahu Lā Yay'asu Min Rawhi Allāhi 'Illā Al-Qawmu Al-Kāfirūna

87

اى پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى‌شود.»


Falammā Dakhalū `Alayhi Qālū Yā 'Ayyuhā Al-`Azīzu Massanā Wa 'Ahlanā Ađ-Đurru Wa Ji'nā Bibiđā`atin Muzjāatin Fa'awfi Lanā Al-Kayla Wa Taşaddaq `Alaynā 'Inna Allāha Yajzī Al-Mutaşaddiqīna

88

پس چون [برادران‌] بر او وارد شدند، گفتند: «اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه‌اى ناچيز آورده‌ايم. بنا بر اين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن كه خدا صدقه‌دهندگان را پاداش مى‌دهد.»


Qāla Hal `Alimtum Mā Fa`altum Biyūsufa Wa 'Akhīhi 'Idh 'Antum Jāhilūna

89

گفت: «آيا دانستيد، وقتى كه نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟»


Qālū 'A'innaka La'anta Yūsufu Qāla 'Anā Yūsufu Wa Hadhā 'Akhī Qad Manna Allāhu `Alaynā 'Innahu Man Yattaqi Wa Yaşbir Fa'inna Allāha Lā Yuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna

90

گفتند: «آيا تو خود، يوسفى؟» گفت: « [آرى،] من يوسفم و اين برادر من است. به راستى خدا بر ما منّت نهاده است. بى‌گمان، هر كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى‌كند.»


Qālū Ta-Allāhi Laqad 'Ātharaka Allāhu `Alaynā Wa 'In Kunnā Lakhāţi'īna

91

گفتند: «به خدا سوگند، كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم.»


Qāla Lā Tathrība `Alaykumu Al-Yawma Yaghfiru Allāhu Lakum Wa Huwa 'Arĥamu Ar-Rāĥimīna

92

[يوسف‌] گفت: «امروز بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مى‌آمرزد و او مهربانترين مهربانان است.»


Adh/habū Biqamīşī Hādhā Fa'alqūhu `Alá Wajhi 'Abī Ya'ti Başīrāan Wa'tūnī Bi'ahlikum 'Ajma`īna

93

«اين پيراهن مرا ببَريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود، و همه كسان خود را نزد من آوريد.»


Wa Lammā Faşalati Al-`Īru Qāla 'Abūhum 'Innī La'ajidu Rīĥa Yūsufa Lawlā 'An Tufannidūni

94

و چون كاروان رهسپار شد، پدرشان گفت: «اگر مرا به كم‌خردى نسبت ندهيد، بوى يوسف را مى‌شنوم.»


Qālū Ta-Allāhi 'Innaka Lafī Đalālika Al-Qadīmi

95

گفتند: «به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهى ديرين خود هستى.»


Falammā 'An Jā'a Al-Bashīru 'Alqāhu `Alá Wajhihi Fārtadda Başīrāan Qāla 'Alam 'Aqul Lakum 'Innī 'A`lamu Mina Allāhi Mā Lā Ta`lamūna

96

پس چون مژده‌رسان آمد، آن [پيراهن‌] را بر چهره او انداخت، پس بينا گرديد. گفت: «آيا به شما نگفتم كه بى‌شك من از [عنايت‌] خدا چيزهايى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد؟»


Qālū Yā 'Abānā Astaghfir Lanā Dhunūbanā 'Innā Kunnā Khāţi'īna

97

گفتند: «اى پدر، براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم.»


Qāla Sawfa 'Astaghfiru Lakum Rabbī 'Innahu Huwa Al-Ghafūru Ar-Raĥīmu

98

گفت: «به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‌خواهم، كه او همانا آمرزنده مهربان است.»


Falammā Dakhalū `Alá Yūsufa 'Āwá 'Ilayhi 'Abawayhi Wa Qāla Adkhulū Mişra 'In Shā'a Allāhu 'Āminīna

99

پس چون بر يوسف وارد شدند، پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت: «ان شاء اللَّه، با [امن و] امان داخل مصر شويد.»


Wa Rafa`a 'Abawayhi `Alá Al-`Arshi Wa Kharrū Lahu Sujjadāan Wa Qāla Yā 'Abati Hādhā Ta'wīlu Ru'uyāya Min Qablu Qad Ja`alahā Rabbī Ĥaqqāan Wa Qad 'Aĥsana Bī 'Idh 'Akhrajanī Mina As-Sijni Wa Jā'a Bikum Mina Al-Badwi Min Ba`di 'An Nazagha Ash-Shayţānu Baynī Wa Bayna 'Ikhwatī 'Inna Rabbī Laţīfun Limā Yashā'u 'Innahu Huwa Al-`Alīmu Al-Ĥakīmu

100

و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد، و [همه آنان‌] پيش او به سجده درافتادند، و [يوسف‌] گفت: «اى پدر، اين است تعبير خواب پيشين من، به يقين، پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آن گاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد- پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد- بى‌گمان، پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زيرا كه او داناى حكيم است.»


Rabbi Qad 'Ātaytanī Mina Al-Mulki Wa `Allamtanī Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Fāţira As-Samāwāti Wa Al-'Arđi 'Anta Walīyi Fī Ad-Dunyā Wa Al-'Ākhirati Tawaffanī Muslimāan Wa 'Alĥiqnī Biş-Şāliĥīna

101

«پروردگارا، تو به من دولت دادى و از تعبير خوابها به من آموختى. اى پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منى مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما.»


Dhālika Min 'Anbā'i Al-Ghaybi Nūĥīhi 'Ilayka Wa Mā Kunta Ladayhim 'Idh 'Ajma`ū 'Amrahum Wa Hum Yamkurūna

102

اين [ماجرا] از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى‌كنيم، و تو هنگامى كه آنان همداستان شدند و نيرنگ مى‌كردند نزدشان نبودى.


Wa Mā 'Aktharu An-Nāsi Wa Law Ĥaraşta Bimu'uminīna

103

و بيشتر مردم- هر چند آرزومند باشى- ايمان‌آورنده نيستند.


Wa Mā Tas'aluhum `Alayhi Min 'Ajrin 'In Huwa 'Illā Dhikrun Lil`ālamīna

104

و تو بر اين [كار] پاداشى از آنان نمى‌خواهى. آن [قرآن‌] جز پندى براى جهانيان نيست.


Wa Ka'ayyin Min 'Āyatin Fī As-Samāwāti Wa Al-'Arđi Yamurrūna `Alayhā Wa Hum `Anhā Mu`riđūna

105

و چه بسيار نشانه‌ها در آسمانها و زمين است كه بر آنها مى‌گذرند در حالى كه از آنها روى برمى‌گردانند.


Wa Mā Yu'uminu 'Aktharuhum Billāhi 'Illā Wa Hum Mushrikūna

106

و بيشترشان به خدا ايمان نمى‌آورند جز اينكه [با او چيزى را] شريك مى‌گيرند.


'Afa'aminū 'An Ta'tiyahum Ghāshiyatun Min `Adhābi Allāhi 'Aw Ta'tiyahumu As-Sā`atu Baghtatan Wa Hum Lā Yash`urūna

107

آيا ايمنند از اينكه عذاب فراگير خدا به آنان دررسد، يا قيامت- در حالى كه بى‌خبرند- بناگاه آنان را فرا رسد؟


Qul Hadhihi Sabīlī 'Ad`ū 'Ilá Allāhi `Alá Başīratin 'Anā Wa Mani Attaba`anī Wa Subĥāna Allāhi Wa Mā 'Anā Mina Al-Mushrikīna

108

بگو: «اين است راه من، كه من و هر كس (پيروى‌ام) كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى‌كنيم، و منزّه است خدا، و من از مشركان نيستم.»


Wa Mā 'Arsalnā Min Qablika 'Illā Rijālāan Nūĥī 'Ilayhim Min 'Ahli Al-Qurá 'Afalam Yasīrū Fī Al-'Arđi Fayanžurū Kayfa Kāna `Āqibatu Al-Ladhīna Min Qablihim Wa Ladāru Al-'Ākhirati Khayrun Lilladhīna Attaqawā 'Afalā Ta`qilūna

109

و پيش از تو [نيز] جز مردانى از اهل شهرها را- كه به آنان وحى مى‌كرديم- نفرستاديم. آيا در زمين نگرديده‌اند تا فرجام كسانى را كه پيش از آنان بوده‌اند بنگرند؟ و قطعاً سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزگارى كرده‌اند بهتر است. آيا نمى‌انديشيد؟


Ĥattá 'Idhā Astay'asa Ar-Rusulu Wa Žannū 'Annahum Qad Kudhibū Jā'ahum Naşrunā Fanujjiya Man Nashā'u Wa Lā Yuraddu Ba'sunā `Ani Al-Qawmi Al-Mujrimīna

110

تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم‌] پنداشتند كه به آنان واقعاً دروغ گفته شده، يارى ما به آنان رسيد. پس كسانى را كه مى‌خواستيم، نجات يافتند، و [لى‌] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد.


Laqad Kāna Fī Qaşaşihim `Ibratun Li'wlī Al-'Albābi Mā Kāna Ĥadīthāan Yuftará Wa Lakin Taşdīqa Al-Ladhī Bayna Yadayhi Wa Tafşīla Kulli Shay'in Wa Hudan Wa Raĥmatan Liqawmin Yu'uminūna

111

به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است. سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق آنچه [از كتابهايى‌] است كه پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براى مردمى كه ايمان مى‌آورند رهنمود و رحمتى است.


قاری
ترجمه گویا
انصاریان