قرآن عثمان طه

Sooreh یوسف

Bismi Allāhi Ar-Raĥmani Ar-Raĥīmi Alif-Lām-Rā Tilka 'Āyātu Al-Kitābi Al-Mubīni

1

به نام خداى گسترده مهر مهرورز؛ الف، لام، را، آن [ها] آيات كتاب روشنگر است.


'Innā 'Anzalnāhu Qur'ānāan `Arabīyan La`allakum Ta`qilūna

2

در حقيقت ما آن را در حالى كه خواندنى (واضح) عربى است، فرو فرستاديم، تا شايد شما خردورزى كنيد.


Naĥnu Naquşşu `Alayka 'Aĥsana Al-Qaşaşi Bimā 'Awĥaynā 'Ilayka Hādhā Al-Qur'āna Wa 'In Kunta Min Qablihi Lamina Al-Ghāfilīna

3

ما نيكوترين حكايت‌ها (و روش قصه‌گويى) را به سبب اين قرآن، كه به سوى تو وحى كرديم، براى تو حكايت مى‌كنيم؛ و مسلما پيش از اين، از بى‌خبران بودى.


'Idh Qāla Yūsufu Li'abīhi Yā 'Abati 'Innī Ra'aytu 'Aĥada `Ashara Kawkabāan Wa Ash-Shamsa Wa Al-Qamara Ra'aytuhum Lī Sājidīna

4

(ياد كن) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت:« اى پدر [م‌]، براستى من در خواب يازده سياره، و خورشيد و ماه را ديدم، آنها را ديدم در حالى كه براى من فروتن بودند. »


Qāla Yā Bunayya Lā Taqşuş Ru'uyāka `Alá 'Ikhwatika Fayakīdū Laka Kaydāan 'Inna Ash-Shayţāna Lil'insāni `Adūwun Mubīnun

5

(يعقوب) گفت:« اى پسركم، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن، پس براى تو نقشه نيرنگ‌آميز مى‌كشند! [چرا] كه شيطان، دشمنى آشكار براى انسان است.


Wa Kadhalika Yajtabīka Rabbuka Wa Yu`allimuka Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa Yutimmu Ni`matahu `Alayka Wa `Alá 'Āli Ya`qūba Kamā 'Atammahā `Alá 'Abawayka Min Qablu 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa 'Inna Rabbaka `Alīmun Ĥakīmun

6

و اينگونه پروردگارت تو را بر مى‌گزيند؛ و از تعبير خواب‌ها به تو مى‌آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى‌كند، همان گونه كه آن را پيش از [اين،] بر دو پدرت، ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ كه پروردگارت داناى فرزانه است. »


Laqad Kāna Fī Yūsufa Wa 'Ikhwatihi 'Āyātun Lilssā'ilīna

7

بيقين در (سرگذشت) يوسف و برادرانش، نشانه‌هايى براى پرسشگران است.


'Idh Qālū Layūsufu Wa 'Akhūhu 'Aĥabbu 'Ilá 'Abīnā Minnā Wa Naĥnu `Uşbatun 'Inna 'Abānā Lafī Đalālin Mubīnin

8

هنگامى كه (برادران) گفتند:« در واقع يوسف و برادرش [بنيامين‌] نزد پدرمان، از ما محبوب‌ترند؛ در حالى كه ما گروهى پيوسته هستيم؛ مسلما پدر ما، در گمراهى آشكارى است.


Aqtulū Yūsufa 'Awi Aţraĥūhu 'Arđāan Yakhlu Lakum Wajhu 'Abīkum Wa Takūnū Min Ba`dihi Qawmāan Şāliĥīna

9

(برخى از برادران گفتند:) يوسف را بكشيد! يا او را به سرزمينى [دور دست‌] بيفكنيد، تا روى [توجه‌] پدرتان تنها به طرف شما باشد؛ و پس از آن، گروهى شايسته باشيد. »


Qāla Qā'ilun Minhum Lā Taqtulū Yūsufa Wa 'Alqūhu Fī Ghayābati Al-Jubbi Yaltaqiţhu Ba`đu As-Sayyārati 'In Kuntum Fā`ilīna

10

گوينده‌اى از ميان آن (برادر) ان گفت:« يوسف را نكشيد؛ و [لى‌] اگر مى‌خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد؛ تا برخى مسافران او را برگيرند. »


Qālū Yā 'Abānā Mā Laka Lā Ta'mannā `Alá Yūsufa Wa 'Innā Lahu Lanāşiĥūna

11

(برادران) گفتند:« اى پدر ما، تو را چه شده است، كه ما را بر يوسف امين نمى‌دارى؟! در حالى كه ما قطعا خيرخواهان او هستيم؛


'Arsilhu Ma`anā Ghadāan Yarta` Wa Yal`ab Wa 'Innā Lahu Laĥāfižūna

12

فردا او را به همراه ما بفرست، تا (در صحرا خوب بخورد و) بگردد و بازى كند؛ در حالى كه ما حتما پاسداران او هستيم. »


Qāla 'Innī Layaĥzununī 'An Tadh/habū Bihi Wa 'Akhāfu 'An Ya'kulahu Adh-Dhi'bu Wa 'Antum `Anhu Ghāfilūna

13

(پدر) گفت:« اينكه او را ببريد، قطعا مرا اندوهگين مى‌سازد، و مى‌ترسم كه گرگ او را بخورد، در حالى كه شما از او غافليد. »


Qālū La'in 'Akalahu Adh-Dhi'bu Wa Naĥnu `Uşbatun 'Innā 'Idhāan Lakhāsirūna

14

(برادران) گفتند:« اگر گرگ او را بخورد، در حالى كه ما گروه پيوسته‌اى هستيم، در آن صورت قطعا ما زيانكاريم. »


Falammā Dhahabū Bihi Wa 'Ajma`ū 'An Yaj`alūhu Fī Ghayābati Al-Jubbi Wa 'Awĥaynā 'Ilayhi Latunabbi'annahum Bi'amrihim Hādhā Wa Hum Lā Yash`urūna

15

و هنگامى كه او را بردند، و تصميم جمعى گرفتند كه وى را در نهانگاه چاه قرار دهند، (چنين كردند)؛ و به سوى او وحى فرستاديم كه حتما آنان را از اين كارشان با خبر خواهى ساخت؛ در حالى كه آن (برادر) ان (با درك حسى) متوجه نمى‌شوند.


Wa Jā'ū 'Abāhum `Ishā'an Yabkūna

16

و (برادران) عصرگاهان در حالى كه مى‌گريستند، نزد پدرشان آمدند،


Qālū Yā 'Abānā 'Innā Dhahabnā Nastabiqu Wa Taraknā Yūsufa `Inda Matā`inā Fa'akalahu Adh-Dhi'bu Wa Mā 'Anta Bimu'uminin Lanā Wa Law Kunnā Şādiqīna

17

گفتند:« اى پدر ما، در حقيقت ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را نزد وسايلمان رها كرديم، و گرگ او را خورد! و [لى‌] تو ما را تصديق نمى‌كنى، هر چند راستگو باشيم. »


Wa Jā'ū `Alá Qamīşihi Bidamin Kadhibin Qāla Bal Sawwalat Lakum 'Anfusukum 'Amrāan Faşabrun Jamīlun Wa Allāhu Al-Musta`ānu `Alá Mā Taşifūna

18

و خونى دروغين با پيراهن او (آغشته كردند و) آوردند؛ (يعقوب) گفت:« بلكه نفس شما كارى (بد) را براى شما آراسته است، و (صبر من) شكيبايى نيكوست؛ و در برابر آنچه وصف مى‌كنيد، تنها خداست كه (از او) يارى خواسته مى‌شود. »


Wa Jā'at Sayyāratun Fa'arsalū Waridahum Fa'adlá Dalwahu Qāla Yā Bushrá Hādhā Ghulāmun Wa 'Asarrūhu Biđā`atan Wa Allāhu `Alīmun Bimā Ya`malūna

19

و مسافرانى آمدند، و آبرسانشان را فرستادند، و دلوش را [در چاه‌] افكند، (ناگهان) گفت:« اى مژده باد! اين پسرى است! »و او را به عنوان كالايى پنهان كردند؛ و خدا به آنچه انجام مى‌دادند، داناست.


Wa Sharawhu Bithamanin Bakhsin Darāhima Ma`dūdatin Wa Kānū Fīhi Mina Az-Zāhidīna

20

و او را به بهاى اندك، چند درهمى (ستمكارانه) فروختند؛ و نسبت به او، بى‌ميل بودند.


Wa Qāla Al-Ladhī Ashtarāhu Min Mişra Li'imra'atihi 'Akrimī Mathwāhu `Asá 'An Yanfa`anā 'Aw Nattakhidhahu Waladāan Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Wa Linu`allimahu Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Wa Allāhu Ghālibun `Alá 'Amrihi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

21

و كسى كه او را از (كشور) مصر خريد به زنش گفت:« جايگاه وى را گرامى دار، اميد است كه براى ما سودمند باشد! يا او را به عنوان فرزند بگيريم. »و اينچنين يوسف را در آن سرزمين امكانات داديم. (تا او را بزرگ داريم) و تا از تعبير خواب‌ها به او بياموزيم؛ و خدا بر كارش چيره است، و ليكن بيشتر مردم نمى‌دانند.


Wa Lammā Balagha 'Ashuddahu 'Ātaynāhu Ĥukmāan Wa `Ilmāan Wa Kadhalika Najzī Al-Muĥsinīna

22

و هنگامى كه به حد رشدش رسيد، حكم و علم به او داديم؛ و اينگونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم.


Wa Rāwadat/hu Allatī Huwa Fī Baytihā `An Nafsihi Wa Ghallaqati Al-'Abwāba Wa Qālat Hayta Laka Qāla Ma`ādha Allāhi 'Innahu Rabbī 'Aĥsana Mathwāya 'Innahu Lā Yufliĥu Až-Žālimūna

23

و آن [زنى‌] كه آن (يوسف) در خانه‌اش بود، از وجودش تمناى كامجويى كرد؛ و همه درها را محكم بست و گفت:« بيا (كه من آماده) براى توام! » (يوسف) گفت:« پناه بر خدا! در حقيقت او پرورش دهنده من است؛ جايگاه مرا نيكو داشت؛ (پس خيانت به او ستمكارى است و) قطعا ستمكاران رستگار نمى‌شوند. »


Wa Laqad Hammat Bihi Wa Hamma Bihā Lawlā 'An Ra'á Burhāna Rabbihi Kadhālika Linaşrifa `Anhu As-Sū'a Wa Al-Faĥshā'a 'Innahu Min `Ibādinā Al-Mukhlaşīna

24

و بيقين (آن زن) آهنگ او كرد؛ و (يوسف نيز) اگر دليل روشن پروردگارش را نديده بود، آهنگ وى مى‌نمود! اينچنين (كرديم) تا بدى و زشتى را از او بر گردانيم، [چرا] كه او از بندگان خالص شده ما بود.


Wa Astabaqā Al-Bāba Wa Qaddat Qamīşahu Min Duburin Wa 'Alfayā Sayyidahā Ladá Al-Bābi Qālat Mā Jazā'u Man 'Arāda Bi'ahlika Sū'āan 'Illā 'An Yusjana 'Aw `Adhābun 'Alīmun

25

و [هر دو] به سوى در، [بر يكديگر] پيشى گرفتند؛ و (آن زن) پيراهن او را از پشت چاك زد؛ و در آستانه در، آقاى آن [زن‌] را بطور ناگهانى يافتند؛ [زن‌] گفت:« كيفر كسى كه نسبت به خانواده تو قصد بدى كرده چيست؟ جز زندانى شدن يا عذابى دردناك است؟


Qāla Hiya Rāwadatnī `An Nafsī Wa Shahida Shāhidun Min 'Ahlihā 'In Kāna Qamīşuhu Qudda Min Qubulin Faşadaqat Wa Huwa Mina Al-Kādhibīna

26

(يوسف) گفت:« او نسبت به من از وجودم تمناى كامجويى كرد! »و شاهدى از خانواده آن (زن) گواهى داد كه:« اگر پيراهن او از پيش چاك خورده، پس (آن زن) راست مى‌گويد، و او از دروغگويان است؛


Wa 'In Kāna Qamīşuhu Qudda Min Duburin Fakadhabat Wa Huwa Mina Aş-Şādiqīna

27

و اگر پيراهنش از پشت چاك خورده، پس (آن زن) دروغ مى‌گويد، و او از راستگويان است. »


Falammā Ra'á Qamīşahu Qudda Min Duburin Qāla 'Innahu Min Kaydikunna 'Inna Kaydakunna `Ažīmun

28

و هنگامى كه (قاضى يا عزيز مصر) ديد پيراهن او [يوسف‌] از پشت چاك خورده گفت:« در حقيقت اين از نيرنگ شما [زنان‌] است؛ واقعا نيرنگ شما [زنان‌]، بزرگ است!


Yūsufu 'A`riđ `An Hādhā Wa Astaghfirī Lidhanbiki 'Innaki Kunti Mina Al-Khāţi'īna

29

[اى‌] يوسف، از اين (موضوع،) صرف نظر كن؛ و (اى زن تو نيز) براى پيامد (گناه) خود آمرزش طلب؛ [چرا] كه تو از خطاكاران بودى. »


Wa Qāla Niswatun Fī Al-Madīnati Amra'atu Al-`Azīzi Turāwidu Fatāhā `An Nafsihi Qad Shaghafahā Ĥubbāan 'Innā Lanarāhā Fī Đalālin Mubīnin

30

و زنان در شهر گفتند:« زن عزيز (مصر) از غلام جوانش تمناى كامجويى از وجودش كرده، و محبت (يوسف) در دلش جاى گرفت! قطعا ما او را در گمراهى آشكارى مى‌بينيم. »


Falammā Sami`at Bimakrihinna 'Arsalat 'Ilayhinna Wa 'A`tadat Lahunna Muttaka'an Wa 'Ātat Kulla Wāĥidatin Minhunna Sikkīnāan Wa Qālati Akhruj `Alayhinna Falammā Ra'aynahu 'Akbarnahu Wa Qaţţa`na 'Aydiyahunna Wa Qulna Ĥāsha Lillāh Mā Hādhā Basharāan 'In Hādhā 'Illā Malakun Karīmun

31

و هنگامى كه (زليخا) فريبكارى آن (زن) ان را شنيد، به سراغشان فرستاد، و براى آنان بالش (و ميوه) فراهم ساخت؛ و به هر يك از آنان كاردى داد، و (به يوسف) گفت:« بر آنان در آى. »و هنگامى كه (زنان) او را ديدند، وى را بزرگ شمردند، و (چنان از زيبايى او متحير شدند كه) دستانشان را بريدند؛ و گفتند:« منزه است خدا! اين بشر نيست؛ اين جز فرشته‌اى ارجمند نيست! »


Qālat Fadhālikunna Al-Ladhī Lumtunnanī Fīhi Wa Laqad Rāwadttuhu `An Nafsihi Fāsta`şama Wa La'in Lam Yaf`al Mā 'Āmuruhu Layusjananna Wa Layakūnāan Mina Aş-Şāghirīna

32

(زليخا) گفت:« و اين كسى است كه مرا در مورد او سرزنش مى‌كرديد؛ و در واقع از او تمناى كامجويى وجودش را كردم؛ و [لى‌] خود را حفظ كرد، و اگر آنچه را فرمانش مى‌دهم انجام ندهد، قطعا زندانى خواهد شد؛ و مسلما از كوچك شدگان خواهد بود. »


Qāla Rabbi As-Sijnu 'Aĥabbu 'Ilayya Mimmā Yad`ūnanī 'Ilayhi Wa 'Illā Taşrif `Annī Kaydahunna 'Aşbu 'Ilayhinna Wa 'Akun Mina Al-Jāhilīna

33

(يوسف) گفت:« پروردگارا! زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه (زنان) مرا به سوى آن مى‌خوانند؛ و اگر نيرنگ آن (زنان) را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمايل مى‌شوم و از نادانان خواهم بود. »


Fāstajāba Lahu Rabbuhu Faşarafa `Anhu Kaydahunna 'Innahu Huwa As-Samī`u Al-`Alīmu

34

و پروردگارش (دعاى) او را پذيرفت؛ و نيرنگ آن (زن) ان را از او بگردانيد؛ [چرا] كه در حقيقت تنها او شنوا [و] داناست.


Thumma Badā Lahum Min Ba`di Mā Ra'aw Al-'Āyāti Layasjununnahu Ĥattá Ĥīnin

35

آنگاه، پس از اينكه نشانه‌هاى (پاكى يوسف) را ديدند، به نظرشان آمد، كه قطعا او را تا مدتى زندانى كنند.


Wa Dakhala Ma`ahu As-Sijna Fatayāni Qāla 'Aĥaduhumā 'Innī 'Arānī 'A`şiru Khamrāan Wa Qāla Al-'Ākharu 'Innī 'Arānī 'Aĥmilu Fawqa Ra'sī Khubzāan Ta'kulu Aţ-Ţayru Minhu Nabbi'nā Bita'wīlihi 'Innā Narāka Mina Al-Muĥsinīna

36

و دو غلام جوان، همراه او داخل زندان شدند؛ يكى از آن دو (به يوسف) گفت:« براستى من در خواب، خودم را مى‌بينم كه (انگور براى) شراب مى‌فشارم. »و ديگرى گفت:« براستى من در خواب خودم را مى‌بينم كه بر سرم نانى حمل مى‌كنم، كه پرندگان از آن مى‌خورند! ما را از تعبير آن (خواب‌ها) آگاه ساز، [چرا] كه ما تو را از نيكوكاران مى‌بينيم. »


Qāla Lā Ya'tīkumā Ţa`āmun Turzaqānihi 'Illā Nabba'tukumā Bita'wīlihi Qabla 'An Ya'tiyakumā Dhālikumā Mimmā `Allamanī Rabbī 'Innī Taraktu Millata Qawmin Lā Yu'uminūna Billāhi Wa Hum Bil-'Ākhirati Hum Kāfirūna

37

(يوسف) گفت:« غذايى كه بدان روزى داده شويد، براى شما نمى‌آورند، مگر اينكه، قبل از آوردن (غذا) براى شما، از تعبير آن شما را با خبر سازم؛ اين، از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است؛ در واقع من آيين گروهى را ترك كردم، كه به خدا ايمان نمى‌آورند، و آنان همان منكران آخرتند.


Wa Attaba`tu Millata 'Ābā'ī 'Ibrāhīma Wa 'Isĥāqa Wa Ya`qūba Mā Kāna Lanā 'An Nushrika Billāhi Min Shay'in Dhālika Min Fađli Allāhi `Alaynā Wa `Alá An-Nāsi Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Yashkurūna

38

و از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم. براى ما شايسته نبود، كه هيچ چيزى را شريك خدا قرار دهيم؛ اين از بخشش خدا بر ما و بر مردم است؛ و ليكن بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‌كنند.


Yā Şāĥibayi As-Sijni 'A'arbābun Mutafarriqūna Khayrun 'Ami Allāhu Al-Wāĥidu Al-Qahhāru

39

اى دو زندانى همراه من! آيا پروردگاران پراكنده بهترند، يا خداى يگانه چيره؟! »


Mā Ta`budūna Min Dūnihi 'Illā 'Asmā'an Sammaytumūhā 'Antum Wa 'Ābā'uukum Mā 'Anzala Allāhu Bihā Min Sulţānin 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh 'Amara 'Allā Ta`budū 'Illā 'Īyāhu Dhālika Ad-Dīnu Al-Qayyimu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

40

غير از خدا (معبودى) را نمى‌پرستيد، جز نام‌هايى كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كرده‌ايد، [و] خدا هيچ دليلى براى آن [ها] فرو نفرستاده است؛ حكم جز براى خدا نيست؛ فرمان داده كه جز او را نپرستيد. اين دين استوار است؛ و ليكن بيشتر مردم نمى‌دانند.


Yā Şāĥibayi As-Sijni 'Ammā 'Aĥadukumā Fayasqī Rabbahu Khamrāan Wa 'Ammā Al-'Ākharu Fayuşlabu Fata'kulu Aţ-Ţayru Min Ra'sihi Quđiya Al-'Amru Al-Ladhī Fīhi Tastaftiyāni

41

اى دو زندانى همراه من! اما يكى از شما (دو نفر، آزاد مى‌شود؛) پس به ارباب خود شراب مى‌نوشاند؛ و اما ديگرى پس به دار آويخته مى‌شود؛ و پرندگان از سر او مى‌خورند. چيزى كه درباره آن پرسيديد، (تقدير آن) پايان يافته است. »


Wa Qāla Lilladhī Žanna 'Annahu Nājin Minhumā Adhkurnī `Inda Rabbika Fa'ansāhu Ash-Shayţānu Dhikra Rabbihi Falabitha Fī As-Sijni Biđ`a Sinīna

42

و (يوسف) به آن كسى از آن دو نفر، كه مى‌دانست كه او نجات مى‌يابد، گفت:« مرا نزد اربابت ياد كن. »و [لى‌] شيطان يادآورى به اربابش را، از ياد او برد، پس چند سالى در زندان درنگ كرد.


Wa Qāla Al-Maliku 'Innī 'Ará Sab`a Baqarātin Simānin Ya'kuluhunna Sab`un `Ijāfun Wa Sab`a Sunbulātin Khuđrin Wa 'Ukhara Yābisātin Yā 'Ayyuhā Al-Mala'u 'Aftūnī Fī Ru'uyāya 'In Kuntum Lilrru'uyā Ta`burūna

43

و سلطان (مصر) گفت:« براستى من [در خواب‌] ديدم، هفت گاو فربه را كه هفت [گاو] لاغر آنها را مى‌خورند؛ و (نيز) هفت خوشه سبز و [هفت خوشه‌] خشكيده ديگر را (در خواب ديدم.) اى اشراف! اگر تعبير خواب مى‌نماييد، درباره خواب من پاسخ مرا بدهيد! »


Qālū 'Ađghāthu 'Aĥlāmin Wa Mā Naĥnu Bita'wīli Al-'Aĥlāmi Bi`ālimīna

44

(اشراف) گفتند:« [اينها] يك دسته خواب‌هاى پريشان است؛ و ما از تعبير اين (گونه) خواب‌ها آگاه نيستيم. »


Wa Qāla Al-Ladhī Najā Minhumā Wa Aiddakara Ba`da 'Ummatin 'Anā 'Unabbi'ukum Bita'wīlihi Fa'arsilūni

45

و آن كسى از آن دو (جوان زندانى) كه نجات يافته بود، و بعد از مدتى (يوسف را) به خاطر آورد، گفت:« من تعبير آن (خواب) را به شما خبر مى‌دهم؛ پس مرا (به سراغ يوسف زندانى) بفرستيد. »


Yūsufu 'Ayyuhā Aş-Şiddīqu 'Aftinā Fī Sab`i Baqarātin Simānin Ya'kuluhunna Sab`un `Ijāfun Wa Sab`i Sunbulātin Khuđrin Wa 'Ukhara Yābisātin La`allī 'Arji`u 'Ilá An-Nāsi La`allahum Ya`lamūna

46

(و او به زندان آمد، و گفت: اى) يوسف، اى (مرد) بسيار راستگو! درباره (خواب) هفت گاو فربه‌اى كه هفت [گاو] لاغر آنها را مى‌خورند؛ و هفت خوشه سبز، و [هفت خوشه‌] خشكيده ديگر، به ما پاسخ ده. باشد كه من به سوى مردم باز گردم، تا شايد آنان آگاه شوند.


Qāla Tazra`ūna Sab`a Sinīna Da'abāan Famā Ĥaşadtum Fadharūhu Fī Sunbulihi 'Illā Qalīlāan Mimmā Ta'kulūna

47

(يوسف) گفت:« هفت سال بر شيوه (سابق و با جديت) زراعت مى‌كنيد، و آنچه را درو كرديد، پس جز اندكى از آنچه مى‌خوريد، آن را در خوشه‌هايش واگذاريد؛


Thumma Ya'tī Min Ba`di Dhālika Sab`un Shidādun Ya'kulna Mā Qaddamtum Lahunna 'Illā Qalīlāan Mimmā Tuĥşinūna

48

آنگاه پس از آن، هفت (سال) سخت (خشكسالى) مى‌آيد، كه آنچه را براى آن (سال) ها از پيش نهاده‌ايد، مى‌خورند، جز اندكى از آنچه ذخيره مى‌كنيد؛


Thumma Ya'tī Min Ba`di Dhālika `Āmun Fīhi Yughāthu An-Nāsu Wa Fīhi Ya`şirūna

49

آنگاه بعد از آن (خشكسالى)، سالى فرا مى‌رسد كه در آن باران بر مردم باريده مى‌شود؛ و در آن (سال ميوه‌ها) مى‌فشرند. »


Wa Qāla Al-Maliku A'tūnī Bihi Falammā Jā'ahu Ar-Rasūlu Qāla Arji` 'Ilá Rabbika Fās'alhu Mā Bālu An-Niswati Al-Lātī Qaţţa`na 'Aydiyahunna 'Inna Rabbī Bikaydihinna `Alīmun

50

و سلطان (مصر) گفت:« آن (يوسف) را نزد من آوريد. »و هنگامى كه فرستاده (سلطان) نزد او آمد، (يوسف) گفت:« به سوى اربابت برگرد، و از او بپرس كه حال آن زنانى كه دست‌هايشان را بريدند چگونه است؟ براستى كه پروردگار من به نيرنگ آن (زن) ان داناست. »


Qāla Mā Khaţbukunna 'Idh Rāwadttunna Yūsufa `An Nafsihi Qulna Ĥāsha Lillāh Mā `Alimnā `Alayhi Min Sū'in Qālati Amra'atu Al-`Azīzi Al-'Āna Ĥaşĥaşa Al-Ĥaqqu 'Anā Rāwadttuhu `An Nafsihi Wa 'Innahu Lamina Aş-Şādiqīna

51

(سلطان مصر به زنان) گفت:« هنگامى كه از يوسف تمناى كامجويى از وجودش كرديد، [جريان‌] كار شما چه بود؟ »گفتند:« خدا منزه است، ما هيچ بدى از او نمى‌دانيم! »زن عزيز (مصر) گفت:« الآن حق آشكار شد؛ من از او تمناى كامجويى از وجودش كردم؛ و قطعا او از راستگويان است.


Dhālika Liya`lama 'Annī Lam 'Akhunhu Bil-Ghaybi Wa 'Anna Allāha Lā Yahdī Kayda Al-Khā'inīna

52

اين (مطلب براى آن بود) تا بداند كه من در نهان به او خيانت نكردم؛ و براستى كه خدا نيرنگ خيانتكاران را هدايت نمى‌كند، (و به مقصد نمى‌رساند).


Wa Mā 'Ubarri'u Nafsī 'Inna An-Nafsa La'ammāratun Bis-Sū'i 'Illā Mā Raĥima Rabbī 'Inna Rabbī Ghafūrun Raĥīmun

53

و نفس خود را تبرئه نمى‌كنم، [چرا] كه قطعا نفس، بسيار به بدى‌ها فرمان مى‌دهد، مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. براستى كه پروردگارم بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. »


Wa Qāla Al-Maliku A'tūnī Bihi 'Astakhlişhu Linafsī Falammā Kallamahu Qāla 'Innaka Al-Yawma Ladaynā Makīnun 'Amīnun

54

سلطان (مصر) گفت:« آن [يوسف‌] را نزد من آوريد، تا او را ويژه خودم گردانم. »و هنگامى كه با وى صحبت كرد، گفت:« براستى تو امروز نزد ما داراى جايگاه، و درستكار هستى. »


Qāla Aj`alnī `Alá Khazā'ini Al-'Arđi 'Innī Ĥafīžun `Alīmun

55

(يوسف) گفت:« مرا بر منابع (اقتصادى) اين سرزمين بگمار [چرا] كه نگهبانى دانايم. »


Wa Kadhalika Makkannā Liyūsufa Fī Al-'Arđi Yatabawwa'u Minhā Ĥaythu Yashā'u Nuşību Biraĥmatinā Man Nashā'u Wa Lā Nuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna

56

و اين گونه يوسف را در سرزمين (مصر) امكانات داديم، كه هر كجا مى‌خواهد در آن جاى گزيند؛ رحمتمان را به هر كس بخواهيم (و شايسته بدانيم) مى‌رسانيم؛ و پاداش نيكوكاران را تباه نخواهيم كرد.


Wa La'ajru Al-'Ākhirati Khayrun Lilladhīna 'Āmanū Wa Kānū Yattaqūna

57

و [لى‌] پاداش آخرت حتما بهتر است، براى كسانى كه ايمان آورده و همواره خودنگهدارى (و پارسايى) مى‌كردند.


Wa Jā'a 'Ikhwatu Yūsufa Fadakhalū `Alayhi Fa`arafahum Wa Hum Lahu Munkirūna

58

و برادران يوسف (به هنگام خشكسالى به مصر) آمدند، و بر او وارد شدند، و وى آنان را شناخت؛ و [لى‌] آنان او را نشناختند، (و بيگانه شمردند).


Wa Lammā Jahhazahum Bijahāzihim Qāla A'tūnī Bi'akhin Lakum Min 'Abīkum 'Alā Tarawna 'Annī 'Ūfī Al-Kayla Wa 'Anā Khayru Al-Munzilīna

59

و هنگامى كه (يوسف) آن (برادر) ان را با بارهايشان مجهز ساخت، گفت:« برادرتان را كه از پدر شماست، نزد من آوريد. آيا نمى‌بينيد كه من پيمانه را تمام مى‌دهم، و من بهترين ميهماندارانم؟


Fa'in Lam Ta'tūnī Bihi Falā Kayla Lakum `Indī Wa Lā Taqrabūni

60

و اگر او را نزد من نياوريد، پس هيچ پيمانه‌اى براى شما در نزد من نخواهد بود؛ و [به من‌] نزديك نشويد. »


Qālū Sanurāwidu `Anhu 'Abāhu Wa 'Innā Lafā`ilūna

61

(برادران) گفتند:« بزودى درباره او از پدرش تمنا خواهيم كرد، و حتما ما (اين كار را) انجام مى‌دهيم. »


Wa Qāla Lifityānihi Aj`alū Biđā`atahum Fī Riĥālihim La`allahum Ya`rifūnahā 'Idhā Anqalabū 'Ilá 'Ahlihim La`allahum Yarji`ūna

62

و (يوسف) به غلامان جوانش گفت:« كالاهاى آنان را در بارهايشان بگذاريد، تا شايد هنگامى كه به سوى خانواده- شان باز گشتند، آن را بشناسند، باشد كه آنان باز گردند. »


Falammā Raja`ū 'Ilá 'Abīhim Qālū Yā 'Abānā Muni`a Minnā Al-Kaylu Fa'arsil Ma`anā 'Akhānā Naktal Wa 'Innā Lahu Laĥāfižūna

63

و هنگامى كه به سوى پدرشان باز گشتند، گفتند:« اى پدر ما! پيمانه (مواد غذايى) از ما منع شد، پس برادرمان را با ما بفرست، تا پيمانه بگيريم، و قطعا ما نگهبان او هستيم. »


Qāla Hal 'Āmanukum `Alayhi 'Illā Kamā 'Amintukum `Alá 'Akhīhi Min Qablu Fa-Allāhu Khayrun Ĥāfižāan Wa Huwa 'Arĥamu Ar-Rāĥimīna

64

(يعقوب) گفت:« آيا شما را بر او امين سازم، جز همانگونه كه قبل از [اين‌] شما را بر برادرش (يوسف) امين كردم؟! پس خدا بهترين پاسدار و او مهرورزترين مهرورزان است. »


Wa Lammā Fataĥū Matā`ahum Wajadū Biđā`atahum Ruddat 'Ilayhim Qālū Yā 'Abānā Mā Nabghī Hadhihi Biđā`atunā Ruddat 'Ilaynā Wa Namīru 'Ahlanā Wa Naĥfažu 'Akhānā Wa Nazdādu Kayla Ba`īrin Dhālika Kaylun Yasīrun

65

و هنگامى كه وسايل‌شان را گشودند، دريافتند كه كالاى آنان به سويشان باز گردانده شده؛ گفتند:« اى پدر ما (ديگر) چه مى‌خواهيم؟! اين كالاى ماست [و] به ما باز گردانده شده است؛ و (اگر برادر ما را با ما بفرستى) براى خانواده خويش مواد غذايى مى‌آوريم؛ و برادرمان را نگهبانى مى‌كنيم، و يك پيمانه (بار) شتر مى‌افزاييم؛ اين پيمانه (بار براى عزيز مصر) آسان است. »


Qāla Lan 'Ursilahu Ma`akum Ĥattá Tu'utūni Mawthiqāan Mina Allāhi Lata'tunnanī Bihi 'Illā 'An Yuĥāţa Bikum Falammā 'Ātawhu Mawthiqahum Qāla Allāhu `Alá Mā Naqūlu Wakīlun

66

(يعقوب) گفت:« من او را با شما نخواهم فرستاد، تا پيمان محكم الهى [به من‌] بدهيد، كه او را حتما نزد من خواهيد آورد؛ مگر اينكه (حوادث) شما را احاطه كند؛ و هنگامى كه پيمان محكم‌شان را به او دادند، (يعقوب) گفت:« خدا، نسبت به آنچه مى‌گوييم، گواه و نگهبان است! »


Wa Qāla Yā Banīya Lā Tadkhulū Min Bābin Wāĥidin Wa Adkhulū Min 'Abwābin Mutafarriqatin Wa Mā 'Ughnī `Ankum Mina Allāhi Min Shay'in 'Ini Al-Ĥukmu 'Illā Lillāh `Alayhi Tawakkaltu Wa `Alayhi Falyatawakkali Al-Mutawakkilūna

67

و گفت:« اى پسران من، از يك در وارد نشويد، و از درهاى مختلف وارد شويد؛ و هيچ چيزى را كه از طرف خدا (حتمى شده) است از شما دفع نمى‌كنم. حكم، جز براى خدا نيست؛ تنها بر او توكل كرده‌ام؛ و همه توكل كنندگان پس بايد تنها بر او توكل كنند. »


Wa Lammā Dakhalū Min Ĥaythu 'Amarahum 'Abūhum Mmā Kāna Yughnī `Anhum Mmina Allāhi Min Shay'in 'Illā Ĥājatan Fī Nafsi Ya`qūba Qađāhā Wa 'Innahu Ladhū `Ilmin Limā `Allamnāhu Wa Lakinna 'Akthara An-Nāsi Lā Ya`lamūna

68

و هنگامى كه از همان جايى كه پدرشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، هيچ چيزى را كه از طرف خدا (حتمى شده) است از آنان دفع نمى‌كرد، جز اينكه خواسته‌اى در دل يعقوب بود، كه انجامش داد؛ و قطعا او بخاطر آموزشى كه بدو داده بوديم، دانشمند بود؛ و ليكن بيشتر مردم نمى‌دانند.


Wa Lammā Dakhalū `Alá Yūsufa 'Āwá 'Ilayhi 'Akhāhu Qāla 'Innī 'Anā 'Akhūka Falā Tabta'is Bimā Kānū Ya`malūna

69

و هنگامى كه (برادران)، بر يوسف وارد شدند، برادرش (بنيامين) را در آغوش خود گرفت، (و) گفت:« در حقيقت من، خود برادر تو هستم! پس از آنچه (برادران) همواره انجام مى‌دادند، اندوهگين مباش! »


Falammā Jahhazahum Bijahāzihim Ja`ala As-Siqāyata Fī Raĥli 'Akhīhi Thumma 'Adhdhana Mu'uadhdhinun 'Ayyatuhā Al-`Īru 'Innakum Lasāriqūna

70

و هنگامى كه آن (برادر) ان را با بارهايشان مجهز ساخت، جام (سلطان) را در بار برادرش (بنيامين) گذاشت، سپس ندا دهنده‌اى بانگ زد:« اى كاروان [يان‌]، قطعا شما دزد هستيد. »


Qālū Wa 'Aqbalū `Alayhim Mādhā Tafqidūna

71

(برادران) در حالى كه رو به سوى آن (مأمور) ان كردند، گفتند:« چه چيزى گم كرده‌ايد؟! »


Qālū Nafqidu Şuwā`a Al-Maliki Wa Liman Jā'a Bihi Ĥimlu Ba`īrin Wa 'Anā Bihi Za`īmun

72

گفتند:« (جام) پيمانه سلطان را گم كرده‌ايم، و براى كسى كه آن را بياورد، يك بار شتر (جايزه) است؛ و من ضامن آن (جايزه) هستم. »


Qālū Ta-Allāhi Laqad `Alimtum Mā Ji'nā Linufsida Fī Al-'Arđi Wa Mā Kunnā Sāriqīna

73

(برادران) گفتند:« به خدا سوگند، يقينا مى‌دانيد كه (ما) نيامده‌ايم تا در اين سرزمين فساد كنيم؛ و ما دزد نبوده‌ايم! »


Qālū Famā Jazā'uuhu 'In Kuntum Kādhibīna

74

(مأموران) گفتند:« اگر دروغگو باشيد، پس كيفرش چيست؟ »


Qālū Jazā'uuhu Man Wujida Fī Raĥlihi Fahuwa Jazā'uuhu Kadhālika Najzī Až-Žālimīna

75

(برادران) گفتند:« كيفرش (آن است كه) هر كس (پيمانه) در بار او پيدا شود، پس (بندگى) وى، كيفر آن خواهد بود؛ (ما) ستمكاران را اينگونه كيفر مى‌دهيم. »


Fabada'a Bi'aw`iyatihim Qabla Wi`ā'i 'Akhīhi Thumma Astakhrajahā Min Wi`ā'i 'Akhīhi Kadhālika Kidnā Liyūsufa Mā Kāna Liya'khudha 'Akhāhu Fī Dīni Al-Maliki 'Illā 'An Yashā'a Allāhu Narfa`u Darajātin Man Nashā'u Wa Fawqa Kulli Dhī `Ilmin `Alīmun

76

پس (يوسف) قبل از ظرف برادرش، به (كاوش) ظرف‌هاى آن (برادر) ان پرداخت؛ سپس آن را از ظرف برادرش بيرون آورد؛ اين گونه براى يوسف نقشه كشيديم! در آيين سلطان (مصر جايز) نبود كه برادرش را (به گرو) بگيرد، جز آنكه خدا بخواهد. رتبه‌هاى هر كس را بخواهيم (و شايسته بدانيم) بالا مى‌بريم؛ و برتر از هر دانشمندى، دانايى است.


Qālū 'In Yasriq Faqad Saraqa 'Akhun Lahu Min Qablu Fa'asarrahā Yūsufu Fī Nafsihi Wa Lam Yubdihā Lahum Qāla 'Antum Sharrun Makānāan Wa Allāhu 'A`lamu Bimā Taşifūna

77

(برادران) گفتند:« اگر [بنيامين‌] دزدى كند، پس تحقيقا برادرش (يوسف نيز) قبل از [او] دزدى كرد. »و يوسف آن (ناراحتى) را در درون خودش پنهان داشت، و آن را براى آن (برادر) ان آشكار نكرد؛ (و) گفت:« شما از نظر منزلت بدترين (مردم) هستيد! و خدا به آنچه وصف مى‌كنيد، داناتر است. »


Qālū Yā 'Ayyuhā Al-`Azīzu 'Inna Lahu 'Abāan Shaykhāan Kabīrāan Fakhudh 'Aĥadanā Makānahu 'Innā Narāka Mina Al-Muĥsinīna

78

(برادران) گفتند:« اى عزيز! در واقع او پدر پير كهنسالى دارد، پس يكى از ما را به جاى او بگير؛ [چرا] كه ما تو را از نيكوكاران مى‌بينيم. »


Qāla Ma`ādha Allāhi 'An Na'khudha 'Illā Man Wajadnā Matā`anā `Indahu 'Innā 'Idhāan Lažālimūna

79

گفت:« پناه بر خدا كه جز كسى كه وسايلمان را نزد او يافته‌ايم، (گرو) بگيريم؛ كه در اين صورت، قطعا ما از ستمكارانيم. »


Falammā Astay'asū Minhu Khalaşū Najīyan Qāla Kabīruhum 'Alam Ta`lamū 'Anna 'Abākum Qad 'Akhadha `Alaykum Mawthiqāan Mina Allāhi Wa Min Qablu Mā Farraţtum Fī Yūsufa Falan 'Abraĥa Al-'Arđa Ĥattá Ya'dhana Lī 'Abī 'Aw Yaĥkuma Allāhu Lī Wa Huwa Khayru Al-Ĥākimīna

80

و هنگامى كه (برادران) از او نااميد شدند، رازگويان خلوت كردند، (و برادر) بزرگشان گفت:« آيا نمى‌دانيد كه پدرتان از شما پيمان محكم الهى گرفته؛ و پيش از [اين‌] درباره يوسف كوتاهى كرديد؟! و از اين سرزمين جدا نمى‌شوم، تا پدرم به من رخصت دهد؛ يا خدا درباره من حكم كند، كه او بهترين داوران است.


Arji`ū 'Ilá 'Abīkum Faqūlū Yā 'Abānā 'Inna Abnaka Saraqa Wa Mā Shahidnā 'Illā Bimā `Alimnā Wa Mā Kunnā Lilghaybi Ĥāfižīna

81

به سوى پدرتان بازگرديد و بگوييد:« اى پدر ما، در واقع پسرت دزدى كرد؛ و جز به آنچه مى‌دانستيم گواهى نداديم؛ و مراقب (امور) پنهان نبوديم.


Wa As'ali Al-Qaryata Allatī Kunnā Fīhā Wa Al-`Īra Allatī 'Aqbalnā Fīhā Wa 'Innā Laşādiqūna

82

و از (مردم) آن آبادى كه در آن بوديم و از (اهل) كاروان كه با آن آمديم بپرس؛ و قطعا ما راستگوييم. »


Qāla Bal Sawwalat Lakum 'Anfusukum 'Amrāan Faşabrun Jamīlun `Asá Allāhu 'An Ya'tiyanī Bihim Jamī`āan 'Innahu Huwa Al-`Alīmu Al-Ĥakīmu

83

(يعقوب) گفت:« بلكه نفس‌هاى شما كارى (بد) را براى شما آراسته است؛ و (صبر من) شكيبايى نيكوست؛ اميد است كه خدا همه آنان را براى من (باز) آورد؛ [چرا] كه تنها او دانا [و] فرزانه است. »


Wa Tawallá `Anhum Wa Qāla Yā 'Asafá `Alá Yūsufa Wa Abyađđat `Aynāhu Mina Al-Ĥuzni Fahuwa Kažīmun

84

و (يعقوب) از آن (فرزند) ان روى برتافت، و گفت:« اى دريغا بر يوسف! »و دو چشم او از اندوه سفيد شد؛ و [لى‌] وى خشم شديد (خود) را فرو برد.


Qālū Ta-Allāhi Tafta'u Tadhkuru Yūsufa Ĥattá Takūna Ĥarađāan 'Aw Takūna Mina Al-Hālikīna

85

(فرزندان) گفتند:« به خدا سوگند، پيوسته يوسف را ياد مى‌كنى تا بيمار مشرف به مرگ شوى يا هلاك گردى! »


Qāla 'Innamā 'Ashkū Baththī Wa Ĥuznī 'Ilá Allāhi Wa 'A`lamu Mina Allāhi Mā Lā Ta`lamūna

86

(يعقوب) گفت:« غم طاقت فرسايم و اندوهم را تنها نزد خدا شكوه مى‌كنم! و چيزى را كه [شما] نمى‌دانيد از (جانب) خدا مى‌دانم.


Yā Banīya Adh/habū Fataĥassasū Min Yūsufa Wa 'Akhīhi Wa Lā Tay'asū Min Rawhi Allāhi 'Innahu Lā Yay'asu Min Rawhi Allāhi 'Illā Al-Qawmu Al-Kāfirūna

87

اى پسرانم! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد؛ و از [گشايش و] رحمت خدا نااميد نشويد؛ [چرا] كه جز گروه كافران، (كسى) از رحمت خدا نااميد نمى‌شود. »


Falammā Dakhalū `Alayhi Qālū Yā 'Ayyuhā Al-`Azīzu Massanā Wa 'Ahlanā Ađ-Đurru Wa Ji'nā Bibiđā`atin Muzjāatin Fa'awfi Lanā Al-Kayla Wa Taşaddaq `Alaynā 'Inna Allāha Yajzī Al-Mutaşaddiqīna

88

و هنگامى كه (برادران يوسف) بر او وارد شدند، گفتند:« اى عزيز (مصر)، ما و خاندان ما را زيان رسيده، و كالاى ناچيزى آورده‌ايم؛ پس پيمانه را براى ما تمام بده، و بر ما بخششى صادقانه نما؛ كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مى‌دهد. »


Qāla Hal `Alimtum Mā Fa`altum Biyūsufa Wa 'Akhīhi 'Idh 'Antum Jāhilūna

89

(يوسف) گفت:« آيا دانستيد، آنگاه كه شما ناآگاه بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟! »


Qālū 'A'innaka La'anta Yūsufu Qāla 'Anā Yūsufu Wa Hadhā 'Akhī Qad Manna Allāhu `Alaynā 'Innahu Man Yattaqi Wa Yaşbir Fa'inna Allāha Lā Yuđī`u 'Ajra Al-Muĥsinīna

90

(برادران) گفتند:« آيا تو قطعا خودت يوسفى؟! »گفت:« من يوسفم، و اين (بنيامين) برادر من است! خدا بر ما منت گذارد؛ [چرا] كه هر كه خودنگهدارى (و پارسايى) كند، و شكيبايى نمايد، پس براستى خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى‌كند. »


Qālū Ta-Allāhi Laqad 'Ātharaka Allāhu `Alaynā Wa 'In Kunnā Lakhāţi'īna

91

(برادران) گفتند:« به خدا سوگند، بيقين خدا تو را بر ما برگزيد (و برترى داد)؛ و (ما) حتما خطاكار بوديم! »


Qāla Lā Tathrība `Alaykumu Al-Yawma Yaghfiru Allāhu Lakum Wa Huwa 'Arĥamu Ar-Rāĥimīna

92

(يوسف) گفت:« امروز سرزنشى بر شما نيست؛ خدا شما را مى‌آمرزد؛ و او مهرورزترين مهرورزان است؛


Adh/habū Biqamīşī Hādhā Fa'alqūhu `Alá Wajhi 'Abī Ya'ti Başīrāan Wa'tūnī Bi'ahlikum 'Ajma`īna

93

اين پيراهن مرا ببريد، و آن را بر صورت پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود؛ و همه خاندانتان را نزد من آوريد. »


Wa Lammā Faşalati Al-`Īru Qāla 'Abūhum 'Innī La'ajidu Rīĥa Yūsufa Lawlā 'An Tufannidūni

94

و هنگامى كه كاروان (برادران از مصر) جدا شد، پدرشان [يعقوب‌] گفت:« قطعا من بوى يوسف را مى‌يابم! اگر [مرا] به كم‌خردى نسبت ندهيد. »


Qālū Ta-Allāhi 'Innaka Lafī Đalālika Al-Qadīmi

95

(اطرافيان) گفتند:« به خدا سوگند، قطعا تو در همان كژ راهى ديرينه‌ات هستى! »


Falammā 'An Jā'a Al-Bashīru 'Alqāhu `Alá Wajhihi Fārtadda Başīrāan Qāla 'Alam 'Aqul Lakum 'Innī 'A`lamu Mina Allāhi Mā Lā Ta`lamūna

96

و هنگامى كه بشارتگر آمد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند، پس بينا شد! (يعقوب) گفت:« آيا به شما نگفتم در واقع من چيزى را كه [شما] نمى‌دانيد، از (جانب) خدا مى‌دانم! »


Qālū Yā 'Abānā Astaghfir Lanā Dhunūbanā 'Innā Kunnā Khāţi'īna

97

(فرزندان) گفتند:« اى پدر ما! آمرزش پيامدهاى (گناهان) مان را براى ما بخواه، كه ما خطاكار بوديم. »


Qāla Sawfa 'Astaghfiru Lakum Rabbī 'Innahu Huwa Al-Ghafūru Ar-Raĥīmu

98

(يعقوب) گفت:« در آينده از پروردگارم، براى شما طلب آمرزش مى‌كنم؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. »


Falammā Dakhalū `Alá Yūsufa 'Āwá 'Ilayhi 'Abawayhi Wa Qāla Adkhulū Mişra 'In Shā'a Allāhu 'Āminīna

99

و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را در آغوش گرفت، و گفت:« اگر خدا بخواهد با امنيت وارد مصر شويد. »


Wa Rafa`a 'Abawayhi `Alá Al-`Arshi Wa Kharrū Lahu Sujjadāan Wa Qāla Yā 'Abati Hādhā Ta'wīlu Ru'uyāya Min Qablu Qad Ja`alahā Rabbī Ĥaqqāan Wa Qad 'Aĥsana Bī 'Idh 'Akhrajanī Mina As-Sijni Wa Jā'a Bikum Mina Al-Badwi Min Ba`di 'An Nazagha Ash-Shayţānu Baynī Wa Bayna 'Ikhwatī 'Inna Rabbī Laţīfun Limā Yashā'u 'Innahu Huwa Al-`Alīmu Al-Ĥakīmu

100

و پدر و مادرش را بر تخت بر نشانيد؛ و به خاطر او (براى شكر خدا) سجده‌كنان (بر زمين) افتادند؛ و (يوسف) گفت:« اى پدر [من‌] اين تعبير خواب من است كه از پيش (ديده بودم) كه پروردگارم آن را تحقق بخشيد؛ و به من نيكى كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت، و شما را از بيابان (كنعان به مصر) آورد، بعد از آنكه شيطان، بين من و بين برادرانم فساد كرد! در حقيقت پروردگارم نسبت به آنچه مى‌خواهد [پيوسته‌] لطف كننده است؛ [چرا] كه تنها او دانا [و] فرزانه است.


Rabbi Qad 'Ātaytanī Mina Al-Mulki Wa `Allamtanī Min Ta'wīli Al-'Aĥādīthi Fāţira As-Samāwāti Wa Al-'Arđi 'Anta Walīyi Fī Ad-Dunyā Wa Al-'Ākhirati Tawaffanī Muslimāan Wa 'Alĥiqnī Biş-Şāliĥīna

101

پروردگارا! بيقين (بهره‌اى) از فرمانروايى (مصر) را به من دادى، و از (دانش) تعبير خواب‌ها به من آموختى، [اى آفريننده و] شكافنده آسمان‌ها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست منى؛ مرا مسلمان بميران؛ و مرا به شايستگان ملحق نما! »


Dhālika Min 'Anbā'i Al-Ghaybi Nūĥīhi 'Ilayka Wa Mā Kunta Ladayhim 'Idh 'Ajma`ū 'Amrahum Wa Hum Yamkurūna

102

اين [مطالب‌] از خبرهاى بزرگ غيب است كه آن را به سوى تو وحى مى‌كنيم؛ و نزد آن (برادر) ان نبودى، هنگامى كه تصميم جمعى بر كارشان گرفتند، در حالى كه آنان فريب‌كارى مى‌كردند.


Wa Mā 'Aktharu An-Nāsi Wa Law Ĥaraşta Bimu'uminīna

103

و بيشتر مردم مؤمن نمى‌شوند، و گرچه (بر ايمان آوردنشان) حريص باشى.


Wa Mā Tas'aluhum `Alayhi Min 'Ajrin 'In Huwa 'Illā Dhikrun Lil`ālamīna

104

و هيچ پاداشى بر اين (رسالت) از آنان نمى‌خواهى؛ اين (قرآن) جز يادآورى براى جهانيان نيست.


Wa Ka'ayyin Min 'Āyatin Fī As-Samāwāti Wa Al-'Arđi Yamurrūna `Alayhā Wa Hum `Anhā Mu`riđūna

105

و چه بسيار نشانه‌اى (از خدا) در آسمان‌ها و زمين است كه بر آنها مى‌گذرند، در حالى كه آنان از آنها روى گردانند.


Wa Mā Yu'uminu 'Aktharuhum Billāhi 'Illā Wa Hum Mushrikūna

106

و بيشترشان به خدا ايمان نمى‌آورند، جز در حالى كه آنان مشركند.


'Afa'aminū 'An Ta'tiyahum Ghāshiyatun Min `Adhābi Allāhi 'Aw Ta'tiyahumu As-Sā`atu Baghtatan Wa Hum Lā Yash`urūna

107

و آيا در امانند از اينكه عذاب فراگير خدا به آنان در رسد، يا ساعت [قيامت‌] ناگهان برايشان فرا رسد، در حالى كه آنان (با درك حسى) متوجه نمى‌شوند؟!


Qul Hadhihi Sabīlī 'Ad`ū 'Ilá Allāhi `Alá Başīratin 'Anā Wa Mani Attaba`anī Wa Subĥāna Allāhi Wa Mā 'Anā Mina Al-Mushrikīna

108

(اى پيامبر) بگو:« اين راه من است! كه من و هر كس مرا پيروى مى‌كند، با شناخت، (مردم را) به سوى خدا فرا مى‌خوانيم؛ و خدا منزه است و من از مشركان نيستم. »


Wa Mā 'Arsalnā Min Qablika 'Illā Rijālāan Nūĥī 'Ilayhim Min 'Ahli Al-Qurá 'Afalam Yasīrū Fī Al-'Arđi Fayanžurū Kayfa Kāna `Āqibatu Al-Ladhīna Min Qablihim Wa Ladāru Al-'Ākhirati Khayrun Lilladhīna Attaqawā 'Afalā Ta`qilūna

109

و پيش از تو نفرستاديم، جز مردانى از اهل آبادى‌ها كه به سوى آنان وحى مى‌كرديم؛ پس آيا در زمين گردش نكرده‌اند، تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟ و حتما سراى آخرت براى كسانى كه خودنگهدارى (و پارسايى) كردند بهتر است؛ پس آيا خردورزى نمى‌كنيد؟!


Ĥattá 'Idhā Astay'asa Ar-Rusulu Wa Žannū 'Annahum Qad Kudhibū Jā'ahum Naşrunā Fanujjiya Man Nashā'u Wa Lā Yuraddu Ba'sunā `Ani Al-Qawmi Al-Mujrimīna

110

(فرستادن پيامبران ادامه يافت) تا آنگاه كه فرستادگان (الهى از ايمان آوردن مردم) نااميد شدند و دانستند كه آنان تكذيب شده‌اند، (در اين حال) يارى ما بديشان رسيد؛ پس هر كس را كه خواستيم، نجات داده شد؛ و [لى‌] سختى (مجازات) ما از گروه خلافكاران بازگردانده نشود.


Laqad Kāna Fī Qaşaşihim `Ibratun Li'wlī Al-'Albābi Mā Kāna Ĥadīthāan Yuftará Wa Lakin Taşdīqa Al-Ladhī Bayna Yadayhi Wa Tafşīla Kulli Shay'in Wa Hudan Wa Raĥmatan Liqawmin Yu'uminūna

111

بيقين در حكايت‌هاى آنان براى خردمندان عبرتى بود! (اينها) سخنى نبود كه به دروغ نسبت داده شود؛ و ليكن مؤيد آنچه (از كتاب‌هاى الهى) كه پيش از آن است، مى‌باشد؛ و شرح هر چيزى (كه مايه سعادت) است؛ و رهنمود و رحمتى براى گروهى است كه ايمان مى‌آورند.


قاری
ترجمه گویا
انصاریان