احکام شرعی
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني

رساله توضیح المسائل آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني

احكام تقليد احكام طهارت آب مطلق ومضاف آب كر آب قليل آب جارى آب باران آب چاه احكام آبها احكام تخلى احكام تخلى استبراء مستحبات ومكروهات تخلى نجاسات نجاسات بول وغائط منى مردار خون سگ وخوك كافر شراب فقاع عرق شتر نجاستخوار عرق جنب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاى پاك احكام نجاسات مطهرات مطهرات آب زمين آفتاب استحاله انقلاب انتقال اسلام تبعيت برطرف شدن عين نجاست استبراء حيوان نجاستخوار خارج شدن خون تيمم ميت سنگ استنجاء غائب شدن مسلمان احكام ظرفها احكام ظرفها وضوء وضوء وضوى ارتماسى دعاهايى كه موقع وضوء گرفتن مستحب است شرايط وضوء احكام وضوء چيزهايى كه بايد براى آنها وضوء گرفت چيزهايى كه وضوء را باطل مى كند احكام وضوى جبيره احكام جنابت احكام جنابت چيزهايى كه بر جنب حرام است چيزهايى كه بر جنب مكروه است غسل غسلهاي واجب غسلهاى مستحب غسل جنابت غسل ترتيبى غسل ارتماسى احكام غسل كردن استحاضه تعريف احكام مستحاضه حيض حيض احكام حائض اقسام زنهاى حائض اقسام زنهاى حائض 1 - صاحب عادت وقتيه وعدديه 2 - صاحب عادت وقتيه 3 - صاحب عادت عدديه 4- مضطربه 5-مبتدئه 6- ناسيه مسائل متفرقه حيض نفاس نفاس احکام ميت غسل مس ميت احكام محتضر احكام بعد از مرگ احكام غسل وكفن ونماز ودفن ميت احكام غسل ميت احكام كفن ميت احكام حنوط احكام نماز ميت دستور نماز ميت مستحبات نماز ميت احكام دفن مستحبات دفن نماز وحشت نبش قبر تيمم تيمم اول از موارد تيمم دوم از موارد تيمم سوم از موارد تيمم چهارم از موارد تيمم پنجم از موارد تيمم ششم از موارد تيمم هفتم از مواردتيمم چيزهايى كه تيمم به آنها صحيح است دستور تيمم بدل از وضوء دستور تيمم بدل از غسل احكام تيمم احكام نماز احكام نماز نمازهاى واجب نمازهاى واجب يوميه وقت نماز ظهر وعصر وقت نماز مغرب وعشاء وقت نماز صبح احكام وقت نماز نمازهاى مستحب وقت نافله هاى يوميه نماز غفيله احكام قبله پوشانيدن بدن در نماز لباس نمازگزار مكان نمازگزار جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است احكام مسجد اذان واقامه ترجمه اذان واقامه واجبات نماز ارکان نماز پنج ركن نماز تكبيرة الاحرام قيام ( ايستادن ) قرائت ركوع سجود چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است مستحبات ومكروهات سجده سجده واجب قرآن تشهد سلام نماز ترتيب موالات قنوت ترجمه نماز 1-ترجمه سوره حمد 2- ترجمه سوره قل هو الله احد 3 - ترجمه ذكر ركوع وسجود 4- ترجمه قنوت 5 -ترجمه تسبيحات اربعه 6 -ترجمه تشهد تعقيب نماز صلوات بر پيغمبر مبطلات نماز مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست شكيات نماز شكيات نماز شكهاى باطل شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد 1-شك در چيزى كه محل آن گذشته است 2-شك بعد از سلام 3- شك بعد از وقت 4 - كثير الشك ( كسى كه زياد شك مى كند ) 5-شك امام ومأموم 6 - شك در نمازهاى مستحبى شكهاى صحيح نماز احتياط سجده سهو سجده سهو دستور سجده سهو قضاى سجده وتشهد فراموش شده كم ويا زياد كردن اجزاء وشرائط نماز نماز مسافر مسائل متفرقه نماز نماز قضاء نماز قضاى پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است نماز جماعت شرائط امام جماعت احكام جماعت چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب است چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه است نماز آيات نماز آيات دستور نماز آيات نماز عيد فطر وقربان اجير گرفتن براى نماز احكام روزه احكام روزه چيزهايى كه روزه را باطل مى كند چيزهايى كه روزه را باطل مى كند 1-خوردن وآشاميدن 2-جماع 3 - استمناء 4-دروغ بستن به خدا وپيغمبر 5-رساندن غبار غليط به حلق 6 - فروبردن سر در زير آب 7 - باقى ماندن بر جنابت وحيض ونفاس تا اذان صبح 8- اماله كردن 9 - قى كردن احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كند آنچه براى روزه دار مكروه است جاهايى كه قضاء وكفاره روزه واجب است جاهايى كه قضاء وكفاره روزه واجب است كفاره روزه جاهايى كه فقط قضاى روزه واجب است احكام روزة قضاء احكام روزه مسافر كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست راه ثابت شدن اول ماه روزه هاى حرام ومكروه روزه هاى مستحب احكام خمس احكام خمس توضيح 1 - منفعت كسب 2- معدن 3 - گنج 4 - مال حلال مخلوط به حرام 5 - جواهرى كه به واسطه فرو رفتن در دريا بدست مى آيد 6- غنيمت 7 - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد . مصرف خمس احكام زكوة زكوة شرايط واحب شدن زكوة زكوة گندم وجو وخرما وكشمش نصاب طلا نصاب نقره زكوة شتر وگاو وگوسفند نصاب شتر نصاب گاو نصاب گوسفند مصرف زكوة شرايط كسانى كه مستحق زكوتند نيت زكوة مسائل متفرقه زكوة زكوة فطره مصرف زكوة فطره مسائل متفرقه زكوة فطره احكام حج احكام حج احكام خريد وفروش احكام خريد وفروش خريد وفروش چيزهاى كه در خريد وفروش مستحب است معاملات مكروهه معاملات باطله وحرام شرائط فروشنده وخريدار شرايط جنس وعوض آن صيغه خريد وفروش خريد وفروش ميوه ها نقد ونسيه معامله سلف معامله سلف شرايط معامه سلف احكام معامله سلف فروش طلا ونقره به طلا ونقره مسائل متفرقه خريد و فروش احكام شركت احكام صلح احكام اجاره احكام اجاره شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند شرايط استفاده ى مالي که آن را اجاره مى دهند مسائل متفرقه اجاره احكام جعاله احكام مزارعه احكام مساقات كسانى كه نمى توانند در مال خود تصرف كنند احكام حواله دادن احكام رهن احكام ضامن شدن احكام كفالت احكام وديعه ( امانت ( احكام عاريه احكام نكاح يا ازدواج وزناشويى احكام عقد دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد غير دائم شرايط عقد عيبهايى كه به واسطه آنها مى شود عقد را بهم زد . عده از از زنها كه ازدواج با آنان حرام است احكام عقد دائم متعه يا صيغه احكام نگاه كردن مسائل متفرقه زناشويى احكام شير دادن احكام شير دادن آداب شير دادن مسائل متفرقه شير دادن احكام طلاق احكام طلاق عده طلاق عده زنى كه شوهرش مرده طلاق بائن وطلاق رجعى احكام رجوع كردن طلاق خلع طلاق مبارات احكام متفرقه طلاق احكام غصب احكام غصب احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات دستور سر بريدن حيوانات شرايط سر بريدن حيوان دستور كشتن شتر چيزهايى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است چيزهايى كه در كشتن حيوانات مكروه است . احكام شكار كردن با اسلحه شكار كردن با شگ شكارى صيد ماهى صيد ملخ احكام خوردنيها وآشاميدنيها احكام خوردنيها وآشاميدنيها چيزهايى كه موقع غذا خوردن مستحب است . چيزهايى كه در غذا خوردن مكروه است مستحبات آب آشاميدنى مكروهات آب آشاميدن احكام نذر وعهد احكام قسم خودرن احكام قسم خودرن احكام وقف احكام وقف احكام وصيت احكام وصيت احكام ارث احكام ارث ارث دسته اول ارث دسته دوم ارث دسته سوم ارث زن وشوهر مسائل متفرقه ارث احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است احكام ديه احكام ديه احکام مسائل روز حكم نماز وروزه كسانى كه با هواپيما مسافرت مى كنند احكام راديو وتلويزيون مسائل متفرقه مسائل متفرقه وصيت به حج احكام نيابت اقسام عمره اقسام حج حج تمتع حج تمتع عبارت از دو عبادت است اعمال عمره تمتع در شرائط حج تمتع صورت تلبيه كارهائى كه ترك آن بر محرم لازم است 1 _ شكار حيوان صحرائى 2 _ نزديكى با زنان 3 _ بوسيدن زن 4 _ لمس زن 5 _ نگاه كردن به زن وملاعبه با او 6 _ استمناء 7 _ عقد نكاح 8 _ استعمال بوى خوش 9 _ پوشيدن لباس دوخته براى مرد 10 _ سرمه كشيدن 11- نگاه كردن در آئينه 12 _ پوشيدن موزه و جوراب 13 _ دروغ گفتن ودشنام دادن ومفاخرات 14 _ مجادله نمودن 15 _ كشتن جانوران بدن 16 _ زينت نمودن 17 _ ماليدن روغن بر بدن 18 _ جدا نمودن مو از بدن 19 _ پوشاندن سر از براى مردان 20 _ پوشاندن رو از براى زن 21 _ سايه قرار دادن بر خود براى مردان 22 _ ناخن گرفتن 23 _ سلاح برداشتن بيرون آوردن خون از بدن كندن درخت وگياه حرم حكم جاهل وناسى بيان حكم نقصان طواف حكم زياد نمودن در طواف حكم قران بين دو طواف حكم شك در طواف احكام سعى حكم شك در سعى مصرف قربانى حكم كسانى كه قربانى پيدا نكردند اعمال عمره مفرده تعريف عمره مفرده استحباب عمره مفرده اشاره وجوب انجام صحيح اعمال پس از ورود به عمره عمره مفرده با نذر، عهد و قسم عمره مفرده و خمس زمان عمره مفرده اشاره فاصله بين دو عمره مفرده وصيّت به عمره مفرده نيابت عمره مفرده عمره كودكان و افراد نابالغ اعمال عمره مفرده مستحبّات احرام مكروهات احرام محرّمات احرام دوّم: طواف سوّم: نماز طواف چهارم: سعى بين صفا و مروه پنجم: تقصير ششم و هفتم: طواف نساء و نماز آن احكام مصدود و محصور احكام متفرّقه و تذكّرات اخلاقى اسرار عمره مفرده اسرار حج منزل اوّل: سير من الخلق الى الحق منزل دوّم: سير من الحقّ فى الحق استفتائات حج استفتائات مناسك حج شرايط وجوب حج عقل بلوغ قدرت بدنى داشتن وقت كافى استطاعت استطاعت با فروش اموال استطاعت با وام، قرض و بدهكارى استطاعت با وجوهات شرعيّه استطاعت بذلى استطاعت بانوان نيابت و استنابه شرايط نايب و منوبٌ عنه استنابه براى افراد مريض و ناتوان هدية ثواب حجّ و عمره احكام تقليد در حجّ و عمره احكام خمس در حجّ و عمره حجّ و عمره با مال حرام و غصبى وصيّت به حجّ و عمره حجِ ّ نذرى حجِ ّ استحبابى رضايت پدر، مادر و همسر در حجّ و عمره حجّ و عمرة كودكان و افراد نابالغ حجّ و عمرة افراد كثيرالشّك و وسواسى حجّ و عمرة افراد مسلوس و مبطون زمان حجّ و عمره اقسام حج احرام احرام نيّت تلبيه لباس احرام ميقات محرّمات احرام طواف طواف واجبات طواف قطع طواف طواف مستحب نماز طواف سعى بين صفا و مروه حلق يا تقصير طواف نساء احكام فاصلة زمانى بين عمرة تمتّع و حج تعيين روز عرفه و عيد قربان وقوف در عرفات وقوف در مشعرالحرام رمى جمره قربانى قربانى نيابت در قربانى شرايط قربانى زمان و مكان قربانى بدل قربانى ذبح كفّارات اعمال مكّه بيتوته در منى احكام محدود و محصور متفرّقه

اسرار حج

اسرار حج
منازل حج
سفر حج سفرى است عرفانى و داراى سه منزل:
منزل اوّل «سِير مِنَ الخَلقِ إلَى الحَق»: بريدن از ما سوى اللَّه براى پيوند با خدا.
منزل دوّم «سِير مِنَ الحَقِّ فِى الحَق»: ادامه و استمرار
پيوند با خدا و سعى در تحكيم آن پيوند، تا نيل به مقام لقاء و عبوديّت.
منزل سوّم «سِير مِنَ الحَقِّ إلَى الخَلق»: بازگشت به ميان خلق و اجتماع به منظور هدايت، پس از كامل شدن و رسيدن به مقام عبوديت.
منزل اوّل: سير من الخلق الى الحق
منزل اول
اين منزل خود داراى مراتب و مقاماتى است:
توبه
توبه؛ مهم تر از همة مراتب، توبه است. معناى توبه كه منزلِ اوّل سلوك است، رجوع از شيطان ها و طاغوت ها به سوى اللَّه، رجوع از خوى انسانى به نفس روحانى، رجوع از طبيعت به سوى روحانيت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس امّاره به معنويت و فضائل و تدارك گذشته ها است كه هيچ حقّى از خدا و از خلق بر ذمّه او باقى نماند. و از ميان مردم بيرون رود و احدى از او ناراضى نباشد جز شيطان. به اين ترتيب، حقيقت بنيادين مقام توبه، چيزى جُز «رو گرداندن» و «رو كردن» نيست، سالك راه خدا، از موانع وصول به محبوب عبور كرده و رو گردان مى شود و روى توجّه به جانب حضرت حق مى آورد و تمام فكر و نظر خويش را به سوى او عزّوجلّ معطوف مى دارد.
نقطة آغاز در اين رجوع، تفكّر در تبعات و آثار وحشت انگيز گناهان و به اين وسيله، روشن كردن آتش ندامت در سينه و قلب است. و همين آتش پشيمانى و در پى آن احساس نقص و كاستى و فرو ريختن است كه برانگيزانندة سالك براى سلوك و نقطة عطف حركت سالكانة او به سوى كمال و ماية تحوّل و دردمندى اوست. اين است كه توبه را بدون ترديد، بايد آغاز زندگانى جديد، به شمار آورد.
يقظه
يقظه؛ معناى يقظه توجّه، آگاهى و بيدارى است و در اين سفر عرفانى، يقظه به معناى توجّه به قدر و منزلت خانه خدا و حريم پاك اوست. توجّه به توفيقى كه پروردگار عالم به بندة خويش عنايت كرده است. توجّه به اين كه در اين مسافرت نبايد كسى يا چيزى او را
مشغول كند. آگاهى از اين كه اگر حجِ ّ مقبولى انجام دهد به هدف و مقصود از خلقت انسان (مقام لقاء و عبوديّت) خواهد رسيد. توجّه به انجام «بايدها» و «ارزش ها»؛ يعنى واجبات و اجتناب از «نبايدها» و «ضدّ ارزش ها»؛ يعنى گناهان، و اين كه خداوند عمل گنهكاران را نمى پذيرد و قبولى تمامى اعمال وابسته به تقوا است:
اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقيِنَ)
همانا فقط و فقط، خداوند از پروا پيشگان مى پذيرد.
و نيز توجّه و اهتمام به مستحبّات، به ويژه خدمت به همنوعان. و خلاصه آگاهى و توجّه به اين كه در اين مسافرت روحانى، همانند هر حال ديگرى، در محضر خداوند، پيغمبر اكرم و ائمة طاهرين است:
(قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرى اللهُ عَمَلَكمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)
بگو عمل كنيد، خداوند و فرستادة او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند.
از اين رو، بنياد يقظه، بر محور توجّه و آگاهى است و اين بيدارى حيات آفرين است كه سالك و مسافر كوى دوست را براى مراتب و مقامات پسين آماده مى گرداند.
تخليه
تخليه؛ پس از مقام توبه و يقظه، بايد در منزل اوّل به مرتبة «تخليه» صعود كند. مقام تخليه آن است كه دل را يكسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقى، خالى كند و ريشه هاى هرز صفات رذيله نظير؛ حسد، بخل، كبر، ريا، تملّق، شقاوت، جاه طلبى و ... را كه ماية تيره بختى و سيه روزى آدمى است، به آتش اراده و عزم بر تركِ اين رذائل، بسوزاند و زقّوم رذيلت هاى زشت را از سرزمين قلب خود به دستِ همّت بَركَند و آن را عرصة كشتِ گُل هاى با طراوت فضيلت هاى انسانى گرداند و بدين ترتيب از اين مرتبه، به
مقام «تحليه» پا بگذارد.
تحليه
تحليه؛ بنيادِ مرتبتِ «تحليه»، آراستن دل به خصائص زيبا و فضائل عاليه نظير؛ خير خواهى، سخاوت، گشاده دستى، تواضع، اخلاص، صداقت، رأفت، زهد و آزادگى از همة تعلّقات و ... است. سالك راه دوست بايد بكوشد تا خويشتن را به فضائل اخلاقى بيارايد و مهم تر از هر فضيلتى، ملكة خلوص و اخلاص در عمل است و در اين صورت است كه حجّ وى، حجّ ابراهيمى خواهد بود:
(اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ)
من روى خويشتن به سوى آن كسى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريد. من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.
اگر حاجيان و سالكان در اين سفر عرفانى، نيّت خويش را خالص گردانند و هيچ يك از اغراض پست مادّى و دنيوى و حتّى اغراض اخروى را در اين عمل شريف دخالت ندهند، بلكه توجّه خود را يكسره به جانب ميزبان و «صاحب البيت» معطوف دارند و جز رضايت او را در نظر نياورند:
(اِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْاَعْلى)
مگر جستن خشنودى پروردگار والاى خويش.
آنگاه محصول تلاش خود را در خشنودى دوست، نظاره خواهند كرد:
(وَ لَسَوفَ يَرْضَى)
و زود است كه خشنود شود.
و چرا به اين خشنودى دست نيابند؟ كه رنگ خدا بهترين رنگ هاست:
(صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً)
رنگ خدا، و چه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟
البته اين متاع گرانبها بعد از گذر از ريشه كن نمودن رذيلة ريا و تظاهر، در مقام تخليه به وسيلة توجّه به عواقب سوء و نتايج شوم اين رذيله است كه به چنگ حاجيان مى افتد، توجّه به اين نكتة
پراهميّت كه رنگ ريا و تظاهر، آدمى را تا سر حدّ شرك ساقط مى كند:
(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِمايَعْمَلُونَ مُحيطٌ)
همانند آن كسان مباشيد كه سرمست غرور و براى خودنمايى از ديار خويش بيرون آمدند، ديگران را از راه خدا باز داشتند و خدا به هركارى كه مى كنند، احاطه دارد.
تجليه
تجليه؛ سالك، پس از مقام تخليه و تحليه و مداومت و استمرار بر دو عنصر «عدالت» و «اخلاص»، مى بايد به وسيلة رياضات دينيّه به ويژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفكّر در آن، دعا و تضرّع به درگاه خداوند متعال و توسّل و توجّه به پيشگاه اهل بيت بالأخصّ مصداق حاضر ولايت محمّديّه، محوريّت عالم امكان، ولىّ اللَّه الاعظم«ارواحنافداه» به مقام «تجليه» صعود كند.
و حقيقت اين مقام بالاتر از آن است كه در تصوّر هر كس آيد و اين مرتبتى است كه نصيب اولياى الهى مى شود. در اين مقام، قلب سالك به نور خدا منوّر مى شود:
(وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النَّاسِ)
و نورى بر او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود.
تا در اين سفر مبارك در سايه بان الطاف حق بتواند به مقام عبوديت نائل گردد و بدين ترتيب ارزش ها را از ضدّ ارزش ها و ارزشمندان را از دون قيمتان و پاكان را از ناپاكان و خواست هاى تعالى بخش خدا را از خواهش هاى ذلّت آفرين نفس و هوا و هوس، تميز دهد:
(اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً)
اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
تجلّى انوار الهى با قلب سالك،
نه آن مى كند كه در گفت و شنود آوريم، تنها بايد به آن مرتبت رسيد تا طعم شيرين و روح افزاى آن را چشيد.
مجموع اين مقامات پنج گانة منزل اوّل، در كلام بلند و ارجمند امام صادق جلوه گر و نمايان است:
«اِذا أَرَدْتَ َّ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ ِللَّهِ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلى خالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فى جَميعِ مايَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكَناتِكَ، وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيا وَ الراحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ أخرج مِنْ حُقُوقٍ تَلْزِمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقينَ وَ لاتَعْتَمِدْ عَلى زادِكَ وَ راحَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ، فَاِنَّ مَنِ ادَّعى رِضَااللَّهِ وَ اعْتَمَدَ عَلى شَىْ ءٍ صَيَّرَهُ عَلَيْهِ عَدُوّاً وَ وَبالاً لِيَعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لاحيلَةٌ وَ لا لِأَحَدٍ اِلّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ تَعالى وَ تَوفيقِهِ وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدادَ مَنْ لايَرجُو الرُّجُوعَ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ راعِ اَوقاتِ فَرائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِه وَسَلَّم وَ مايَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأَْدَبِ وَالْاِحْتِمالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخاءِ وَ ايثارِ الزَّادِ عَلى دَوامِ الأَْوقاتِ»
هرگاه خواستى حجّ به جاى آورى، پس قلب خود را پيش از آغاز عمل از هرگونه مشغول كننده و مانع و حاجب، براى خداى متعال بر كنار كن و جريان امور خويش را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكنات خود، خالق خويش را وكيل قرار ده و در برابر فرمان و حكم و تقدير او، مطيع و تسليم باش و دنيا و آسودگى و مردمان را رها كن و خود را از حقوق مردم خارج كن (تا مردم از توطلبكار
و ناراضى نباشند) و (در اين راه) به زاد و توشه و ياران و توانايى و جوانى و ثروت خود اعتماد مكن؛ زيرا آن كس كه دعوى مقام رضا و تسليم الهى كند و با اين حال به چيز ديگرى اعتماد كند، خدا همان چيز را دشمن و موجب ضرر و وبال او مى گرداند، تا او بفهمد و بداند كه نه او و نه هيچكس را قدرت و تدبيرى نيست مگر به عصمت و توفيق اعطا شده از جانب خداوند. و (در اين سفر) به اندازه اى خود را آماده و مستعدّ كن كه گويا اميد مراجعت براى تو نيست و در مصاحبت و رفاقت و همراهى با ديگران، خوشرفتار و نيكو كردار باش و پيوستة اوقات، واجبات الهى و سنن رسول محمّدى را و آنچه بر تو واجب است از آداب عرفى و تحمّل و بردبارى در برابر ناراحتى ها و ابتلائات و شكر نعمت هاى خداوندى و گشاده دستى و بخشش، مراعات نما.
از امام صادق در ادامة اين روايت، بيانات گهربارى نقل شده است كه در منازل بعدى از آن سود خواهيم جُست.
منزل دوّم: سير من الحقّ فى الحق
منزل دوم
منزل دوّم مشتمل بر اعمالى است:
احرام
احرام؛ مقدّمة احرام، غسل احرام است. حقيقت اين غسل، توبه و رجوع است:
«اِغْسِلْ بِماءِ التَّوبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَ اَلْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ»
در مقام احرام، معاصى و گناهان سابق را به ياد آريد و آن را با آب توبه شستشو داده و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كنيد.
احرام در حج؛ نظير تكبيرةالاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه ى گفتن تكبيرةالاحرام بايد تمام توجّهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى آن، چيزى و كسى او را مشغول نكند، همچنين است احرام.
احرام؛ يعنى پشت كردن به دنيا و آنچه در دنياست و رونمودن به خدا و رضايت خدا و اجابت امر خدا، چنانچه از امام صادق نقل شده است:
«أَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَىْ ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ»
مُحرم شو از هر چيزى كه تو را از ياد خدا منع مى كند و از بندگى او باز مى دارد.
و نيز به هنگام احرام، مى بايد متذكّر مرگ و كفن و قبر شود كه روزى با اين هيأت، خدا را ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبّيك كه تكملة مقام احرام است، توجّه به اين كه خداوند او را دعوت كرده است و او با اين الفاظ، حضرتش را اجابت مى كند:
«وَ لَبَّ بِمَعْنى اِجابَة صافِيَة زاكِيَة ِللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقى»
و از تلبيّات خود، قصد كند پاسخ دادن خداوند را با نهايت صفاى خاطر و خلوص نيّت، در حالى كه به عروةالوثقاى حق و به حقيقت ايمان، تمسّك مى جويد.
طواف
طواف؛ طواف تشبّهى است به فرشتگانى كه پيرامون
عرش خداوند دائم در طوافند:
(وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حافّينَ مِنْ حَولِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم)
فرشتگان را مى بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و پروردگار خود را حمد مى كنند.
همانگونه كه طواف آن ملائكه در عرش، نشانة عشق آنها به خداوند است، طواف بنده نيز نشانة عشق بنده به خداست.
«طِفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَولَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَولَ الْبَيْتِ»
آن چنانكه جسمت پيرامون بيت خدا دور مى زند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن.
تكرار طواف به منظور پيدا شدن مقام تسليم و عبوديّت است، و با حصول اين مرتبه، دريده شدن حجاب ها و پس از آن آراسته شدن به زينت ذلّت و مسكنت در مقابل حق، تواضع و حلم در مقابل خلق، زهد، سخاوت و قناعت در برابر دنيا (مقام تخليه و تحليه) مى باشد، در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوه گر مى شود (مقام تجليه) و راه هاى سلامتى يكى پس از ديگرى براى او كشف مى گردد و از ظلمت ها (ظلمت صفات رذيله، ظلمت نفس امّاره، ظلمت متابعت از طاغوت هاى انسى و جنّى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و اضطراب و...) به نور مطلق كشانده مى شود و مورد عنايت خاصّ خداوند واقع مى گردد كه خواه ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقيم است مى رسد:
(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)
قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است. خداوند هركه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيلة آن كتاب به راه هاى سلامت رهنمون
مى شود، و به توفيق خويش، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد و به راهى راست هدايتشان مى كند.
نماز طواف
نماز طواف؛ طواف كننده به واسطة طواف به مقام عبوديّت مى رسد؛ پس بايد نماز شكر به جاى آورد. چون به واسطة رسيدن به مقام بندگى و تذلّل، معراج براى او واجب مى شود، بايد به نماز بايستد، زيرا معراج مؤمن همان نماز است؛ چراكه نماز مكالمة بين بنده و خداست و چون توسّل به اهل بيت در هر حال يك امر ضرورى است، تشهّد و سلام هاى اين نماز، به منزلة مكالمة بين عبد و اهل بيت است و اين توسّل با بيعتى كه پس از اين نماز به وسيلة استلام حجر صورت مى پذيرد، ادامه و استمرار مى يابد. استلام حجرالاسود و بوسيدن آن به منزلة تجديد ميثاق و عهد با رسول گرامى اسلام است. امام صادق نيز فرموده اند كه در هنگام استلام حجر اين چنين گفته شود:
«أَمانَتى أَدَّيْتُها وَ ميثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالْمُوافاة»
امانتى را كه به گردن من بود (حجّ) ادا نمودم و پيمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر وفادارى من گواه باشى.
پس استلام حجر نيز يك ميثاق قلبى است كه جايگاه آن دل هاى حاجيان است و نيز تجسّم خضوع در برابر عزّت خداوند و نشانة رضايت به تقدير اوست:
«وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضىً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ»
سعى بين صفا و مروه
سعى بين صفا و مروه؛ اين عمل خاطرة شيرينى است از پيامبر بزرگ خداوند كه پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذيرفته است:
(وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهيمَ خَليلاً)
خدا ابراهيم را به دوستى خود انتخاب كرد.
پيامبرى كه مقام عبوديّت و تسليم او را پروردگار عالم امضا كرده است:
(اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ)
بخاطر بياور هنگامى را كه پروردگار به او
گفت: اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش. او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.
سعى بين اين دو كوه، تجسّم اميدوارى زنى است كه با اميد به رحمت خداوند، در بيابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مى رود و به عبارت ديگر از صداقت به مروّت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مى رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبة درون به آب حيات مى رسد، و در اثر صبر و تحمّل و كوشش و استقامت، خانة خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مى رساند، اين خاطرات اگر چه تلخ، امّا شيرين است. تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شيرينى جوشش و نزول رحمت.
شعف كه مرتبه اى از عشق است، در حالى كه با سوزندگى همراه مى شود، لذّت آور است و در حالى كه لذّت آور باشد، دل و سراپاى عاشق را چون شمع مى سوزاند. پس حاجيان بايد در ميان صفا و مروه درس عشق و ايثار و گذشتن از همه چيز براى خدا را از حضرت ابراهيم و يارانش بياموزند:
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ)
براى شما تأسّى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت.
و از اين رو آن كس كه سعى بين صفا و مروه كند و هنوز روح خوديّت و منيّت، در او زنده باشد، به حقيقت سعى نرسيده است. اگر برابر برخى از روايات در
اين مكان شيطان بر ابراهيم مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقيب كرده تا از ساحت مقدّس بيت اللَّه دور سازد؛ پس حاجى سالك نيز با اين عمل، حركت ابراهيم خليل را تكرار مى كند و شيطان را از قلب خود كه نه تنها خانة خدا كه «عرش قدس الهى» است، مى راند و با هروله كردن، از هوى و هوس خود فرار مى كند و از قدرت و شخصيّت خود، تبرّى مى جويد:
«وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً هَرَباً مِنْ هَواكَ وَ تَبَرِّياً مِنْ جَميعِ حَولِكَ وَ قُوَّتِكَ»
و به اين وسيله، روح و درون خود را براى لقاء و ديدار يار، پاك و پاكيزه و آماده مى گرداند:
«وَ صَفَّ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللَّهِ يَومَ تَلْقاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَى الصَّفاء»
و با نفى صفات و شخصيّات كاذب و مجازى و ساختگى خويش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و فقر و فنا برقرار مى سازد:
«وَ كُنْ ذا مُرُوَّةٍ مِنَ اللَّهِ تَقِياً أَوصافِكَ عِنْدَ الْمَرْوَة»
تقصير
تقصير؛ تقصير توجّه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجّه از لذّات روحى به سوى لذّات جسمى و توجّه از وحدت به كثرت است. تقصير، تحليل بعد از تحريم است؛ به اين معنا كه آنچه قبل از احرام براى مُحرم حلال نبود، اينك به واسطة احرام، طواف، نماز، سعى بين صفا و مروه و تقصير، حلال شده است. تجلّى نور خدا، نظر به عالم ملكوت، لياقت نيل به مراتب يقين و ديدة بصيرت، كه تماماً براى او حرام بود اينك حلال شده است؛ چرا كه حاجىِ سالك، صفات شيطانى خود را تقصير كرده است و مگر نه اين كه:
«لَو لا اَنَّ الشَّياطينَ
يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظرُوا اِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض»
اگر نبود آن كه شياطين بر دل هاى فرزندان آدم هجوم مى برند، هرآينه ديدة آنان به ملكوت آسمانها و زمين، روشن مى گشت.
حركت به سوى عرفات
حركت به سوى عرفات؛ پس از توجّه به نفس و تمايلات؛ اين بار توجّه به خداوند، توجّه به سرزمينى كه جاذبة ملكوتى سراسر آن را فرا گرفته است، شتافتن به سوى جذب، جذب كهربائى يار، از دل هاى بيقرار. جذب «وجودِ واقعىِ» «وجود نما» را، جذب عاشق معشوق را، و به عبارت رساتر جذب خدا بنده را، و حبّذا بر اين جذبة شيرين؛ «هَنيئاً لِاَرْبابِ النّعيمِ نَعيمُهُمْ».
عرفه؛ يعنى اعتراف بندگان در پيشگاه حق.
«وَ اعْتَرِفْ بِالْخَطايا بِعَرَفات»
و در عرفات به گناهان خويش اعتراف كن.
عرفه؛ يعنى كسب معرفت، معرفت مبدأ و معاد و تجديد عهد با توحيد:
«وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَاللَّهِ بِوَحْدانِيَّتِهِ»
و در عرفات، عهد خود به وحدانيت خداوند را نزد او تجديد كن.
معرفت نبوّت و ولايت، معرفت آفاق و انفس، معرفت ربط آنها با خدا، (ربط حادث با قديم) معرفت قيّوميّت حقّ و فقر محض خلق، و به عبارت رساتر، معرفت به اين كه:
«لَيْسَ فِى الدَّارِ غَيْرُهُ دَيَّار»
در خانه، غير از خداى، خانه نشينى نيست.
عرفه؛ يعنى ديارى كه انسان سالك مى تواند با توجّه و تضرّع و دعا و توسّل مخصوصاً به حضرت ولىّ عصر«ارواحنافداه» كه در آن سرزمين حضور دارد و حاجيان همگى در محضر اويند به مرتبه بالاى يقين برسد.
عرفه؛ جايگاه صعود از«علم اليقين» به «عين اليقين» و از «عين اليقين» به «حقّ اليقين» است. و آن كس كه در عرفات نتواند به معرفت آنچه گفته آمد، نائل شود، در حقيقت عرفات نرفته است؛
كسى كه از جاذبة خدا و نبوّت و ولايت كه سراسر آن سرزمين پاك را فرا گرفته است بهره اى نبرد، در حقيقت عرفات او رفع تكليفى بيش نبوده و او از محدودة فقه به سوى قلمرو بيكران «فقهِ فقه» خارج نگشته است.
حركت به جانب مشعر
حركت به جانب مشعر؛ مشعر نزد خداوند متعال، از درجة خاصّى برخوردار است، از اين جهت در قرآن با صفت حرام و احترام از آن ياد مى شود:
(فَاِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوااللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِالْحَرامِ)
و هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد.
چنانكه گاهِ منزل كردن در آن ديار، (بين الطّلوعين) نزد يار، برترين ساعات شبانه روز است و آنچه خداوند در قرآن در اين مكان قدسى و در اين زمان مقدّس خواسته است، ذكر خداست، با ياد خدا كسب شعور و كياست و فطانت و دقّت و ظرافت نمودن، سرايت دادن ايمان از دل به تمام اعضا و مشاعر. مشعر به ما مى آموزد آنچه از عرفه برداشت كرده اى در اينجا به واسطة ياد خدا در دل رسوخ ده، و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامى اعضا جارى كن تا كلية مشاعر، حيات دوباره اى پيدا كنند و به اين وسيله از نردبان روح به سوى ملأ اعلى صعود كن:
«وَ اصْعِدْ بِرُوحِكَ اِلَى الْمَلَإِ الْأعْلَى بِصُعُودِكَ اِلَى الْجَبَل»
و با صعود بر كوه مشعر، از نردبان روحت به سوى ملأ اعلى صعود كن.
از اين رو، خداى را در اين سرزمين با اطمينان براى نيل به مقام قرب مى خواند:
«وَ تَقَرَّبْ اِلَى اللَّهِ ذا ثِقَةٍ بِمُزْدَلَفَة»
و هنگام وقوف در مشعر، به خداوند تقرّب جو، در حالى كه به او
اطمينان مى ورزى.
حركت به سوى منا
حركت به سوى منا؛ منا يعنى رجاء، نيكا كه اين نامِ گويا، در هاله اى از نور نهفته است.
منا؛ يعنى سرزمين اميد، رحمت، مغفرت، فضل، كرامت، استجابت دعا، سعادت و خير دنيا و آخرت. و چرا چنين نباشد؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه مى خواهد؟! توجّه، تلطّف و عنايت.
سالك، پس از گذشتن از عرفات و مشعر و رسيدن به مقام وصل، از مولى چه مى خواهد؟ آنچه را كه او به حق مستحقّ آن است:
«وَ لا تَتَمَنَّ ما لا يَحِلُّ لَكَ وَ لا تَسْتَحِقُّه»
و در هنگام وقوف در منا، آرزو مكن آنچه را كه بر تو حلال نيست و تو استحقاق آن را ندارى.
از اينرو مى توان گفت بهترين لذّت ها در حجّ، لذّت اميد بنده به خدا در منا است و شايد اين كه منا در ميان همه اعمال مدّتش بيشتر است، براى همين باشد كه اميد و رجاء بنده، نزد خدا، بهترين عبادات و بالاترين مقامات است.
رمى جمرات
رمى جمرات؛ بنده اى كه به مقام قرب رسيده است؛ از آنچه بيمناك است و بايد بيمناك باشد، و آنچه بايد هميشه با آن در ستيز باشد، طاغوت هاست. طاغوتِ درون، يعنى نفس امّاره و طاغوت برون، شياطين جنّى و شياطين انسى. سالك از قرآن آموخته است كه طاغوت درون (نفس امّاره) خطرناك ترين طاغوت هاست:
(اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى)
نفس به بدى ها امر مى كند، مگر آنچه را كه پروردگارم رحم كند.
پس چون وارد منا مى شود، اوّلين عملى كه بايد انجام دهد، رمى جمرة عقبه است كه شايد اشاره به طاغوت بزرگ؛ يعنى نفس امّاره باشد، رمى جمرة عقبه، يعنى طرد نفس امّاره، يعنى پايمال كردن هوا و هوس:
«وَ ارْمِ
الشَّهَواتِ وَ الْخَساسَةَ وَ الدِّنائَةَ وَ الذَّميمَةَ عِنْدَ رَمْىِ الْجَمَرات»
و هنگام رمى جمرات، رمى كن خواهش هاى نفسانى و خست و پستى و ديگر صفات زشت را.
آنگاه اگر با رمى جمرة عقبه پاى بر نفس امّاره گذارد، قدم بعدى، مقام وصل و لقاء است؛ زيرا ميان بنده و خدا يك قدم بيشتر فاصله نيست؛ اگر بنده از هوا و هوس گذشت و اين گام بلند را طى كرد، گام بعدى گام عزم به سوى مقام لقاست. حاجيان در آن روزها كه در وادى منا، رحل اقامت افكنده اند بايد كه رمى جمرات سه گانه كنند و اين يعنى طرد طاغوت درون (نفس امّاره) و طاغوت برون از شياطين جنّى (ابليس و اعوان او) و شياطين انسى (دشمنان دين و انسانيّت) ، از اين رو رمى جمراتِ ثلاث، طرد همة طاغوت ها و اعلام جنگ و ستيز بى پايان با آنهاست.
ذبح و قربانى
ذبح قربانى؛ قربانى سنّتى است كه تنها از تقوا پيشگان پذيرفته مى شود:
(اِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآْخَرِ)
هنگامى كه هر كدام (هابيل و قابيل) عملى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند، پس از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد.
و آن رمز گذشت و فداكارى در راه محبوب و رمز محبّت و عشق است؛ چرا كه به گاهِ قربانى نمودن، حاجيِ سالك حنجرة هواى خويش و طمعش به مردمان را پاره مى كند:
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَتَىِ الْهَوى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبيحَة»
قربانى در منا زنده كردن خاطرة بزرگ حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل نيز هست، آنگاه كه از سوى محبوب خطاب به ابراهيم امر آمد كه جوانت را در منا ذبح كن و آن حضرت امر
محبوب را به فرزندش اسماعيل گوشزد كرد و او با كمال رغبت پذيرفت:
(يَا اَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ)
پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن.
و هر دو با كمال شوق و عشق، تا سر حدّ ذبح جلو رفتند، و آنگاه از سوى محبوب ندا آمد كه از امتحان پيروز به در آمديد:
(قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا)
آنچه را در خواب مأموريت يافتى، انجام دادى.
حلق يا تقصير
حَلْق يا تقصير؛ تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت يعنى تراشيدن باقى ماندة كدورت ها، رذالت ها و اصلاح دل از زنگار منيّت ها و خوديّت ها؛ زيرا سالك هر چه خود سازى كند، باز بايد بداند كه ريشه هاى رذالت تا عمق جان وى را فرا گرفته است. از اين رو، پس از تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت، كه رمز ريشه كن كردن صفات رذيله است، اگر حاجى سالك از منزل تخليه نگذشته باشد، بايد بداند كه در اين امتحان الهى پيروز نگشته است، گرچه رفع تكليف از او شده باشد. در باب تقصير، پيش از اين سخن گفتيم.
طواف نسا
طواف نساء؛ به واسطة حلق يا تقصير، آنچه براى حاجى حرام بوده حلال مى شود، جز بوى خوش و تمتّع از غريزة جنسى، و تحليل اين دو متوقّف بر آن است كه از منا به سوى خانه خدا باز گردد و طواف و نماز طواف و سعى بين صفا و مروه و در پايان طوافى به نام طواف نساء به جاى آورد، آنگاه بوى خوش و تمتّع از غريزة جنسى نيز بر او حلال مى شود و شايد رمز آن اين است كه سالك هر چه از نظر مقام و منزلت بالا باشد و به مقام تجليه و لقاء نيز رسيده باشد، تسلّط او بر غريزة جنسى، احتياج به مقام بالاتر و عنايت افزونتر دارد:
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ هَمَّ بِها لَو لا اَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ)
آن زن قصد يوسف را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگار را نمى ديد، قصد وى را مى نمود.
يوسف صدّيق كه در امتحانات الهى يكى پس از ديگرى كسب توفيق نمود، در برابر غريزة جنسى،
احساس ناتوانى مى كند و مى گويد: اين خدا بود كه مرا نجات داد نه خودم، و اگر او نبود در امتحان باز مانده بودم.
(وَ الّا تَصْرِفْ عَنّى كَيْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَيْهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ)
و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، قلب من به آنها متمايل مى گردد و از جاهلان خواهم بود.
بنابراين طواف نساء درس آموزنده اى است براى همة سالكان و به ويژه جوانان.
زيارت مدينه
زيارت مدينه؛ پس از اتمام اعمال و مراحل حج، تشرّف به مدينه منوّره و زيارت مرقد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه واله) و حضرت زهرا (سلام الله عليها) و ائمه بقيع مكمّل اعمال سالكان، است و حجّ بدون زيارت آنان، ناقص و نظير تمسّك به قرآن منهاى ولايت است؛ از اين جهت در روايات اهل بيت (عليهم السلام) وارد شده كه زيارت مدينه منوّره، اتمام حجّ است.
در قرآن شريف از توسّل به اهل بيت (عليهم السلام) با عنوان «اِبْتِغاءُ الْوَسيلَةِ اِلَى اللَّهِ تَعالى» ياد شده است:
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةَ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پرهيزكارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرب به خدا انتخاب نماييد.»
و از برترين توسّلات، دعا و استغفار در مراقد و مزارات مطهّر آنان است، كه در حقيقت دعا و استغفار در محضر آنهاست و از موارد ويژه استجابت دعا و آمرزش گناهان، عرض و انجام اين اعمال در محضر منوّر آن حضرات است.
وَ لَو اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً
«و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند) به نزد
تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.»
و از اين جهت در روايات اهل بيت (عليهم السلام) سفارش بسيارى بر زيارت قبور اهل بيت شده است؛ از جمله حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند: «هر كس سه روز حضرت رسول (صلى الله عليه واله) را زيارت كند، بهشت براى او واجب مى شود.»
و نيز در روايتى از حضرت رضا (عليه السلام) مى خوانيم: «زيارت حضرت رسول، زيارت خداست.» و يا در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «براى هر امام بر ذمّه ى پيروانش، عهدى است و به تحقيق، زيارت قبور آن امامان، از نهايت وفادارى شيعيان بدان عهد است، پس هر آن كس كه ائمه (عليهم السلام) را در حالى كه راغب در زيارت آنان باشد زيارت كند، آن امامان، در روز جزا شافعان وى خواهند بود.»
مراعات چند نكته
مراعات چند چيز براى زائرانى كه به اين توفيق عظيم رسيده اند، ضرورى و لازم است:
1) توجّه به اين نكته كه در مدينه ى منوره، در محضر ائمه ى اطهار (عليهم السلام) هستند، و گفتار، كردار، افكار و نيّات آنها در محضر آنهاست؛
قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرىَ اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ
«بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند.»
از اين جهت بايد با دلى پاك و ضميرى خالص و با ادب در گفتار و كردار و پس از اجازه خواستن، وارد حرم مطهّر شوند؛
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىِّ اِلاّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ
«اى كسانيكه ايمان آورده ايد! وارد خانه هاى پيامبر نشويد مگر با اجازه»
و شايد حتّى بلند خواندن
زيارت در آنجا سزاوار نباشد چه رسد به گفتگو با ديگران؛
لا تَرْفَعُوا اَصْواتَكُمْ فَوقَ صَوتِ النَّبِىّ
«صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد.»
و ادب در ايستادن و نشستن بايد مراعات شود؛ نظير كسى كه در محضر آنها مى نشيند.
اين آداب از آنروست كه رسول اكرم و ائمه (عليهم السلام) اصدق مصاديق انسان كاملند و انسان كامل همواره زنده و شاهد است و از اينرو در محضر انور آنان به هنگام اذن دخول مى خوانيم:
«وَ اَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَكَ وَ خُلَفائَكَ عليهم السلام اَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَونَ مَقامى وَ يَسْمَعُونَ كَلامى وَ يَرُدُّونَ سَلامى وَ اَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعى كَلامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بابَ فَهْمى بِلَذيذِ مُناجاتِهمْ ...»
« و من يقين دارم كه رسول و خلفاى تو در نزد تو زنده اند و روزى داده مى شوند، مقام مرا مى نگرند و كلام مرا مى شنوند و سلام مرا پاسخ مى دهند و اينك تو بر گوش من از كلام آنان پرده افكنده اى ولى باب التذاذ از مناجات با آنان را بر رويم گشوده اى...»
2) آمادگى براى رفتن به حرم، براى گرفتن فيض؛ به عبارت ديگر آمادگى براى وصل، چنانكه از علّامه مجلسى نقل شده است كه پس از تشرّف به نجف اشرف، پيش از زيارت قبر مطهّر امير مؤمنان (عليه السلام) ، براى آمادگى، روزها را در وادى السلام نجف در مقام قائم و شب ها را در رواق مطهّر حرم، به رياضت مشغول شده و پس از مدّتى با آمادگى به زيارت قبر مطهّر نائل گشته است.
3) توجّه به اين كه گناه مخصوصاً حقّ الناس موجب دل آزردگى اهل بيت (عليهم السلام) است و اين مضمون كه هر گونه ستم به شيعيان ما در
حكم ظلم به ماست، به صورت متواتر در روايات وارد شده است.
جهت خشنود ساختن اهل بيت (عليهم السلام) به واسطه ى تصميم جدّى بر اين كه تا بتواند كمك و اعانت به همنوعان و بويژه شيعيان را ترك نكند و تصميم جدّى بر اين كه ظلم و اجحاف به دوستان آنها نداشته باشد و با اين توبه و تصميم وارد حرم شود.
4) همّت او در زيارات بلند باشد، فقط به خواستن حوائج دنيوى يا اخروى اكتفا نكند، بلكه اينگونه حوائج را به خود آنها واگذارد، «عِلْمُهُمْ بِحالِنا حَسْبُنا مِنْ سُؤالِنا» بلكه همّت او اين باشد كه از نور آنها منوّر شود، از ولايت تكوينى آنها در جهت عروج استفاده كند؛ زيرا كسى مى تواند به مقام فنا و لقاء برسد كه داراى چند چيز باشد؛ بُراق براى عروج، زاد و راحله براى راه، راهنما براى گم نشدن و رسيدن به مطلوب، و نور براى استفاده كردن از آن در ظلمت ها.
براق اين راه براى انسان، بُعد ناسوتى اوست كه به آن جسم مى گويند. لذا قرآن براى تقويت اين براق سفارش كرده است؛
وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا
« در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش نكن.»
زاد و راحله؛ تقوا و روح خدا ترسى است كه از ديدگاه قرآن بهترين توشه است:
وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى
«زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه،
پرهيزكارى است.»
و نور اين راه، كه انسان را از ظلمت ها نجات مى دهد، قرآن است:
قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ
«از طرف خدا
نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد.»
و راهنما، اهل بيت (عليهم السلام) هستند كه بدون آنها هيچ موجودى به كمال نخواهد رسيد و هيچ انسانى به مقام وصل نائل نخواهد شد.
و در طريق سير و سلوك نيز افرادى كه از اين راهنما استفاده نكردند، يا به آن اهميت ندادند، و به آن متوسل نشدند، به جاى وصل، براى آنها قطع حاصل شد و به جاى هدايت، در ظلماتِ ضلالت گرفتار شدند و از نظر قرآن شريف، اهلبيت (عليهم السلام) و در زمان ما قطب عالم امكان و محور عالم وجود و واسطه ى بين غيب و شهود حضرت حجّة بن الحسن المهدى الموعود (ارواحنالتراب مقدمه الفداء) هدايت اين راه را به عهده دارند؛
وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا
«و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كردند.»
بنابراين، توسّل هم يك امر لازم است و بهترين توسّلات زيارت قبور مطهّر آنهاست
منزل سوّم: سير من الحقّ الى الخلق
اين منزل با بازگشت از مكّه و مدينه به وطن آغاز مى گردد و در اين منزل مسئوليت، مشكل تر از منزل اوّل و دوّم است؛ زيرا در اين منزل وظيفة سالك، وظيفة پيامبران الهى است؛ چرا كه حاجيان سالك، اينك بايد به تبليغ رسالت هاى الهى در ميان ديگر مردمان بپردازند و اين، عين وظيفة انبياء است:
(أَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ)
(پيامبران پيشين) كسانى بودند كه تبليغ رسالت هاى الهى مى كردند.
در منزل اوّل و دوّم «خودسازى» بود و در اين منزل «ديگرسازى» است. ديگرسازى گرچه متوقّف بر خودسازى است، امّا به اندازه اى مشكل است كه پيامبرگرامى فرمودند:
«شَيَّبَتْنى سُورَةُ هُود لِمَكانِ قَولِه: فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ وَ مَنْ مَعَكَ»
سورة هود مرا پير كرد؛ چرا كه در اين سوره
آمده است تو و «يارانت» بايد استقامت كنيد.
خودسازى ( فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ) در سورة شورى نيز آمده است، ولى آنچه ريش و محاسن پيامبر را سفيد كرد، ديگرسازى ( وَ مَنْ مَعَكَ) است.
حاجى سالك پس از بازگشت از مكّه و مدينه، بايد آنچه از آنجا به سوغات آورده است (خودسازى) عملاً به ديگران تزريق كند، گفتار و كردار و روش و منش او سرمشق براى ديگران باشد و اين بهترين هدية او براى ديگران است.
حاجى سالك بايد با اهتمامش به فرائض دينى و به ويژه نماز، آن هم در مسجد با جماعت، اهميّت اين عبادت بزرگ را به ديگران بفهماند. آن حاجى كه در وقت نماز غفلت از نماز دارد و مشغول امور دنيا است، قطعاً از حجّ بهره اى نبرده است و قرآن با وى به خطاب عتاب آميز، سخن مى گويد:
(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون)
پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند.
و نيز آن حاجى كه پس از حجّ، تارك خمس و زكات باشد، نه فقط حاجى نيست، بلكه از نظر قرآن، هم مشرك است و هم كافر:
(وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ الَّذينَ لايُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ)
واى بر مشركان، همانها كه زكات را ادا نمى كنند و آخرت را منكرند.
و همچنين بانوان حجّ گزارنده، پس از بازگشت از حج، بايد در حجاب، اسوه و الگوى ديگران واقع گردند.
مرد و زن حاجى بايد اخلاق اسلامى را در خانه و در ميان مردم عملاً تبليغ كنند و عفو و گذشت و ايثار و فداكارى، شعار آنها باشد و به ديگران روش «ديگرگرايى» را كه در قرآن بدان سفارش
اكيد شده است، بياموزند:
(لِيُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَليُنْفِق مِمَّا آتاهُ اللَّهُ)
آنها كه امكانات وسيعى دارند، بايد از امكانات وسيع خود انفاق كنند و آنها كه تنگدستند از آنچه كه خدا به آنها داده انفاق نمايند.
به راستى كه اين منزل سوّم، بسيار مشكل است، ولى پاداش آن نيز به همان اندازه بالاست:
(مَنْ اَحْياها فَكَأَنّما اَحْيَا النَّاسَ جَميعاً)
و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همة مردم را زنده كرده است.
از اين رو، سالك پس از طى منزل اوّل و دوّم، نكته اى را كه بايد در منزل سوّم در نظر داشته باشد، آن است كه اينك حساب وى در نزد خدا و اهل بيت و نيز ديگر مردمان، غير از حساب عموم مردم است و با چشم ديگرى نگريسته مى شود.
حضرت آدم ترك اولائى بيش نكرد، ولى چون از خواص بود و چون آن ترك اولى سزاوار روح مقدّس وى نبود، با خطاب عتاب آميزى سقوط كرد:
(اِهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)
از آن مقام عالى (بهشت) به اين مقام دانى (دنيا) همگى (به زمين) فرود آئيد، در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود.
و نيز حضرت يوسف صدّيق با آن مقام و منزلت، براى آن كه در زندان متوسّل به غير از خدا شد، قريب ده سال زندان او ادامه يافت:
(فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ)
چند سال در زندان باقى ماند.
پس اگر سالكِ حجّ گزارده به وسيلة عمل ناروايش، ابّهت حجّ را در ميان مردم بى رنگ يا كم رنگ كند، گناه او به اندازه اى بزرگ است كه معلوم نيست موفّق به توبه شود.
قرآن در مورد چنين حاجى و
زائرى مى فرمايد او نظير كسى است كه همة مردم جهان را كشته باشد:
(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَو فَسادٍ فِى الْاَرْضِ فَكَأنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً)
هركس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همة انسان ها را كشته باشد.
اين است كه اميرمؤمنان حجّ را «آزمونى بزرگ و امتحانى سخت و آزمايشى روشنگر و پاكسازى رسا و خالص كننده» مى شمارد.
و حضرت صادق پس از برشمردن اسرار حجّ كه ما در ضمن مطالب گذشته از آن استفاده جستيم مى فرمايد:
«وَ اسْتَقِمْ عَلى شُرُوطِ حَجِّكَ هذا وَ وَفاءِ عَهْدِكَ الَّذى عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَ اَوجَبْتَهُ اِلى يَومِ الْقيامَة»
پس از حج گزاردن، بر اسرار و مراتب و منازل آن كه در سفر سلوكى ات، به چنگ آورده اى، و نيز بر وفاى عهدى كه در آن سفر روحانى و عرفانى با خداى خود، برقرار كرده اى، استقامت پيشه كن و تا روز قيامت بر آنها پايدار باش.
والسلام على عبادالله الصالحين
آموزش تصویری مرتبط با این حکم