احکام شرعی
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني

رساله توضیح المسائل آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني

احكام تقليد احكام طهارت آب مطلق ومضاف آب كر آب قليل آب جارى آب باران آب چاه احكام آبها احكام تخلى احكام تخلى استبراء مستحبات ومكروهات تخلى نجاسات نجاسات بول وغائط منى مردار خون سگ وخوك كافر شراب فقاع عرق شتر نجاستخوار عرق جنب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاى پاك احكام نجاسات مطهرات مطهرات آب زمين آفتاب استحاله انقلاب انتقال اسلام تبعيت برطرف شدن عين نجاست استبراء حيوان نجاستخوار خارج شدن خون تيمم ميت سنگ استنجاء غائب شدن مسلمان احكام ظرفها احكام ظرفها وضوء وضوء وضوى ارتماسى دعاهايى كه موقع وضوء گرفتن مستحب است شرايط وضوء احكام وضوء چيزهايى كه بايد براى آنها وضوء گرفت چيزهايى كه وضوء را باطل مى كند احكام وضوى جبيره احكام جنابت احكام جنابت چيزهايى كه بر جنب حرام است چيزهايى كه بر جنب مكروه است غسل غسلهاي واجب غسلهاى مستحب غسل جنابت غسل ترتيبى غسل ارتماسى احكام غسل كردن استحاضه تعريف احكام مستحاضه حيض حيض احكام حائض اقسام زنهاى حائض اقسام زنهاى حائض 1 - صاحب عادت وقتيه وعدديه 2 - صاحب عادت وقتيه 3 - صاحب عادت عدديه 4- مضطربه 5-مبتدئه 6- ناسيه مسائل متفرقه حيض نفاس نفاس احکام ميت غسل مس ميت احكام محتضر احكام بعد از مرگ احكام غسل وكفن ونماز ودفن ميت احكام غسل ميت احكام كفن ميت احكام حنوط احكام نماز ميت دستور نماز ميت مستحبات نماز ميت احكام دفن مستحبات دفن نماز وحشت نبش قبر تيمم تيمم اول از موارد تيمم دوم از موارد تيمم سوم از موارد تيمم چهارم از موارد تيمم پنجم از موارد تيمم ششم از موارد تيمم هفتم از مواردتيمم چيزهايى كه تيمم به آنها صحيح است دستور تيمم بدل از وضوء دستور تيمم بدل از غسل احكام تيمم احكام نماز احكام نماز نمازهاى واجب نمازهاى واجب يوميه وقت نماز ظهر وعصر وقت نماز مغرب وعشاء وقت نماز صبح احكام وقت نماز نمازهاى مستحب وقت نافله هاى يوميه نماز غفيله احكام قبله پوشانيدن بدن در نماز لباس نمازگزار مكان نمازگزار جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است احكام مسجد اذان واقامه ترجمه اذان واقامه واجبات نماز ارکان نماز پنج ركن نماز تكبيرة الاحرام قيام ( ايستادن ) قرائت ركوع سجود چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است مستحبات ومكروهات سجده سجده واجب قرآن تشهد سلام نماز ترتيب موالات قنوت ترجمه نماز 1-ترجمه سوره حمد 2- ترجمه سوره قل هو الله احد 3 - ترجمه ذكر ركوع وسجود 4- ترجمه قنوت 5 -ترجمه تسبيحات اربعه 6 -ترجمه تشهد تعقيب نماز صلوات بر پيغمبر مبطلات نماز مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست شكيات نماز شكيات نماز شكهاى باطل شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد 1-شك در چيزى كه محل آن گذشته است 2-شك بعد از سلام 3- شك بعد از وقت 4 - كثير الشك ( كسى كه زياد شك مى كند ) 5-شك امام ومأموم 6 - شك در نمازهاى مستحبى شكهاى صحيح نماز احتياط سجده سهو سجده سهو دستور سجده سهو قضاى سجده وتشهد فراموش شده كم ويا زياد كردن اجزاء وشرائط نماز نماز مسافر مسائل متفرقه نماز نماز قضاء نماز قضاى پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است نماز جماعت شرائط امام جماعت احكام جماعت چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب است چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه است نماز آيات نماز آيات دستور نماز آيات نماز عيد فطر وقربان اجير گرفتن براى نماز احكام روزه احكام روزه چيزهايى كه روزه را باطل مى كند چيزهايى كه روزه را باطل مى كند 1-خوردن وآشاميدن 2-جماع 3 - استمناء 4-دروغ بستن به خدا وپيغمبر 5-رساندن غبار غليط به حلق 6 - فروبردن سر در زير آب 7 - باقى ماندن بر جنابت وحيض ونفاس تا اذان صبح 8- اماله كردن 9 - قى كردن احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كند آنچه براى روزه دار مكروه است جاهايى كه قضاء وكفاره روزه واجب است جاهايى كه قضاء وكفاره روزه واجب است كفاره روزه جاهايى كه فقط قضاى روزه واجب است احكام روزة قضاء احكام روزه مسافر كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست راه ثابت شدن اول ماه روزه هاى حرام ومكروه روزه هاى مستحب احكام خمس احكام خمس توضيح 1 - منفعت كسب 2- معدن 3 - گنج 4 - مال حلال مخلوط به حرام 5 - جواهرى كه به واسطه فرو رفتن در دريا بدست مى آيد 6- غنيمت 7 - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد . مصرف خمس احكام زكوة زكوة شرايط واحب شدن زكوة زكوة گندم وجو وخرما وكشمش نصاب طلا نصاب نقره زكوة شتر وگاو وگوسفند نصاب شتر نصاب گاو نصاب گوسفند مصرف زكوة شرايط كسانى كه مستحق زكوتند نيت زكوة مسائل متفرقه زكوة زكوة فطره مصرف زكوة فطره مسائل متفرقه زكوة فطره احكام حج احكام حج احكام خريد وفروش احكام خريد وفروش خريد وفروش چيزهاى كه در خريد وفروش مستحب است معاملات مكروهه معاملات باطله وحرام شرائط فروشنده وخريدار شرايط جنس وعوض آن صيغه خريد وفروش خريد وفروش ميوه ها نقد ونسيه معامله سلف معامله سلف شرايط معامه سلف احكام معامله سلف فروش طلا ونقره به طلا ونقره مسائل متفرقه خريد و فروش احكام شركت احكام صلح احكام اجاره احكام اجاره شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند شرايط استفاده ى مالي که آن را اجاره مى دهند مسائل متفرقه اجاره احكام جعاله احكام مزارعه احكام مساقات كسانى كه نمى توانند در مال خود تصرف كنند احكام حواله دادن احكام رهن احكام ضامن شدن احكام كفالت احكام وديعه ( امانت ( احكام عاريه احكام نكاح يا ازدواج وزناشويى احكام عقد دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد غير دائم شرايط عقد عيبهايى كه به واسطه آنها مى شود عقد را بهم زد . عده از از زنها كه ازدواج با آنان حرام است احكام عقد دائم متعه يا صيغه احكام نگاه كردن مسائل متفرقه زناشويى احكام شير دادن احكام شير دادن آداب شير دادن مسائل متفرقه شير دادن احكام طلاق احكام طلاق عده طلاق عده زنى كه شوهرش مرده طلاق بائن وطلاق رجعى احكام رجوع كردن طلاق خلع طلاق مبارات احكام متفرقه طلاق احكام غصب احكام غصب احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات دستور سر بريدن حيوانات شرايط سر بريدن حيوان دستور كشتن شتر چيزهايى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است چيزهايى كه در كشتن حيوانات مكروه است . احكام شكار كردن با اسلحه شكار كردن با شگ شكارى صيد ماهى صيد ملخ احكام خوردنيها وآشاميدنيها احكام خوردنيها وآشاميدنيها چيزهايى كه موقع غذا خوردن مستحب است . چيزهايى كه در غذا خوردن مكروه است مستحبات آب آشاميدنى مكروهات آب آشاميدن احكام نذر وعهد احكام قسم خودرن احكام قسم خودرن احكام وقف احكام وقف احكام وصيت احكام وصيت احكام ارث احكام ارث ارث دسته اول ارث دسته دوم ارث دسته سوم ارث زن وشوهر مسائل متفرقه ارث احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است احكام ديه احكام ديه احکام مسائل روز حكم نماز وروزه كسانى كه با هواپيما مسافرت مى كنند احكام راديو وتلويزيون مسائل متفرقه مسائل متفرقه وصيت به حج احكام نيابت اقسام عمره اقسام حج حج تمتع حج تمتع عبارت از دو عبادت است اعمال عمره تمتع در شرائط حج تمتع صورت تلبيه كارهائى كه ترك آن بر محرم لازم است 1 _ شكار حيوان صحرائى 2 _ نزديكى با زنان 3 _ بوسيدن زن 4 _ لمس زن 5 _ نگاه كردن به زن وملاعبه با او 6 _ استمناء 7 _ عقد نكاح 8 _ استعمال بوى خوش 9 _ پوشيدن لباس دوخته براى مرد 10 _ سرمه كشيدن 11- نگاه كردن در آئينه 12 _ پوشيدن موزه و جوراب 13 _ دروغ گفتن ودشنام دادن ومفاخرات 14 _ مجادله نمودن 15 _ كشتن جانوران بدن 16 _ زينت نمودن 17 _ ماليدن روغن بر بدن 18 _ جدا نمودن مو از بدن 19 _ پوشاندن سر از براى مردان 20 _ پوشاندن رو از براى زن 21 _ سايه قرار دادن بر خود براى مردان 22 _ ناخن گرفتن 23 _ سلاح برداشتن بيرون آوردن خون از بدن كندن درخت وگياه حرم حكم جاهل وناسى بيان حكم نقصان طواف حكم زياد نمودن در طواف حكم قران بين دو طواف حكم شك در طواف احكام سعى حكم شك در سعى مصرف قربانى حكم كسانى كه قربانى پيدا نكردند اعمال عمره مفرده تعريف عمره مفرده استحباب عمره مفرده اشاره وجوب انجام صحيح اعمال پس از ورود به عمره عمره مفرده با نذر، عهد و قسم عمره مفرده و خمس زمان عمره مفرده اشاره فاصله بين دو عمره مفرده وصيّت به عمره مفرده نيابت عمره مفرده عمره كودكان و افراد نابالغ اعمال عمره مفرده مستحبّات احرام مكروهات احرام محرّمات احرام دوّم: طواف سوّم: نماز طواف چهارم: سعى بين صفا و مروه پنجم: تقصير ششم و هفتم: طواف نساء و نماز آن احكام مصدود و محصور احكام متفرّقه و تذكّرات اخلاقى اسرار عمره مفرده اسرار حج منزل اوّل: سير من الخلق الى الحق منزل دوّم: سير من الحقّ فى الحق استفتائات حج استفتائات مناسك حج شرايط وجوب حج عقل بلوغ قدرت بدنى داشتن وقت كافى استطاعت استطاعت با فروش اموال استطاعت با وام، قرض و بدهكارى استطاعت با وجوهات شرعيّه استطاعت بذلى استطاعت بانوان نيابت و استنابه شرايط نايب و منوبٌ عنه استنابه براى افراد مريض و ناتوان هدية ثواب حجّ و عمره احكام تقليد در حجّ و عمره احكام خمس در حجّ و عمره حجّ و عمره با مال حرام و غصبى وصيّت به حجّ و عمره حجِ ّ نذرى حجِ ّ استحبابى رضايت پدر، مادر و همسر در حجّ و عمره حجّ و عمرة كودكان و افراد نابالغ حجّ و عمرة افراد كثيرالشّك و وسواسى حجّ و عمرة افراد مسلوس و مبطون زمان حجّ و عمره اقسام حج احرام احرام نيّت تلبيه لباس احرام ميقات محرّمات احرام طواف طواف واجبات طواف قطع طواف طواف مستحب نماز طواف سعى بين صفا و مروه حلق يا تقصير طواف نساء احكام فاصلة زمانى بين عمرة تمتّع و حج تعيين روز عرفه و عيد قربان وقوف در عرفات وقوف در مشعرالحرام رمى جمره قربانى قربانى نيابت در قربانى شرايط قربانى زمان و مكان قربانى بدل قربانى ذبح كفّارات اعمال مكّه بيتوته در منى احكام محدود و محصور متفرّقه

اسرار عمره مفرده

اسرار عمره مفرده
منازل عمره مفرده
عمره مفرده سفرى است عرفانى و داراى سه منزل:
منزل اوّل (سِير مِنَ الخَلقِ إلَى الحَقّ) :
بريدن از ما سوى اللَّه براى پيوند با خدا.
منزل دوّم (سِير مِنَ الحَقِّ فِى الحَقّ) :
ادامه و استمرار پيوند با خدا و سعى در تحكيم آن پيوند، تا نيل به مقام لقاء و عبوديت.
منزل سوّم (سِير مِنَ الحَقِّ إلَى الخَلق) :
بازگشت به ميان خلق و اجتماع به منظور هدايت، پس از كامل شدن و رسيدن به مقام عبوديت.
منزل اوّل: سير من الخلق الى الحقّ
اين منزل خود داراى مراتب و مقاماتى است:
توبه
مهم تر از همه مراتب، توبه است. معناى توبه كه منزلِ اول سلوك است، رجوع از شيطان ها و طاغوت ها به سوى اللَّه، رجوع از خوى انسانى به نفس روحانى، رجوع از طبيعت به سوى روحانيت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس امّاره به معنويت و فضائل و تدارك گذشته ها است كه هيچ حقّى از خدا و از خلق بر ذمّه او باقى نماند. و از ميان مردم بيرون رود و احدى از او ناراضى نباشد جز شيطان. به اين ترتيب، حقيقت بنيادين مقام توبه، چيزى جُز «رو گرداندن» و «روكردن» نيست، سالك راه خدا، از موانع وصول به محبوب عبور كرده و روگردان مى شود و روى توجّه به جانب حضرت حق«جَلَ جَلالُه» مى آورد و تمام فكر و نظر خويش را به سوى او معطوف مى دارد.
نقطه آغاز در اين رجوع، تفكّر در تبعات و آثار وحشت انگيز گناهان و به اين وسيله، روشن كردن آتش ندامت در سينه و قلب است.
و همين آتش پشيمانى و در پى آن احساس نقص و كاستى و فرو ريختن است كه برانگيزاننده سالك براى سلوك و نقطه
عطف حركت سالكانه او به سوى كمال و مايه تحوّل و دردمندى اوست. اين است كه توبه را بدون ترديد، بايد آغاز زندگانى جديد، به شمار آورد.
يقظه
معناى يقظه توجّه، آگاهى و بيدارى است و در اين سفر عرفانى، يقظه به معناى توجّه به قدر و منزلت خانه خدا و حريم پاك اوست. توجّه به توفيقى كه پروردگار عالم به بنده خويش عنايت كرده است. توجّه به اين كه در اين مسافرت نبايد كسى يا چيزى او را مشغول كند.
آگاهى از اين كه اگر حجّ يا عمره مقبولى انجام دهد به هدف و مقصود از خلقت انسان (مقام لقاء و عبوديت) خواهد رسيد. توجّه به انجام «بايدها» و «ارزش ها»؛ يعنى واجبات، و اجتناب از «نبايدها» و «ضدّ ارزش ها»؛ يعنى گناهان، و اين كه خداوند عمل گنهكاران را نمى پذيرد و قبولى تمامى اعمال وابسته به تقوا است؛
) نَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقيِنَ (
همانا فقط و فقط، خداوند از پروا پيشگان مى پذيرد.
و نيز توجّه و اهتمام به مستحبّات؛ به ويژه خدمت به همنوعان. و خلاصه آگاهى و توجّه به اين كه در اين مسافرت روحانى، همانند هر حال ديگرى، در محضر خداوند، پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين است؛
) قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرى اللهُ عَمَلَكمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (
بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند.
از اين رو، بنياد يقظه، بر محور توجّه و آگاهى است و اين بيدارى حيات آفرين است كه سالك و مسافر كوى دوست را براى مراتب و مقامات پسين آماده مى گرداند.
تخليه
پس از مقام توبه و يقظه، بايد در منزل اوّل به مرتبه «تخليه» صعود كند. مقام تخليه
آن است كه دل را يكسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقى، خالى كند و ريشه هاى هرز صفات رذيله نظير؛ حسد، بخل، كبر، ريا، تملّق، شقاوت، جاه طلبى و ... را كه مايه تيره بختى و سيه روزى آدمى است، به آتش اراده و عزم بر تركِ اين رذائل، بسوزاند و زقّوم رذيلت هاى زشت را از سرزمين قلب خود به دستِ همّت بَركَند و آن را عرصه كشتِ گُل هاى با طراوت فضيلت هاى انسانى گرداند و بدين ترتيب از اين مرتبه، به مقام «تحليه» پا بگذارد.
تحليه
بنيادِ مرتبتِ «تحليه»، آراستن دل به خصائص زيبا و فضائل عاليه نظير؛ خير خواهى، سخاوت، گشاده دستى، تواضع، اخلاص، صداقت، رأفت، زهد و آزادگى از همه تعلّقات و ... است. سالك راه دوست بايد بكوشد تا خويشتن را به فضائل اخلاقى بيارايد و مهم تر از هر فضيلتى، ملكه خلوص و اخلاص در عمل است و در اين صورت است كه حجّ يا عمره وى، ابراهيمى خواهد بود:
(اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ)
من روى خويشتن به سوى آن كسى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريد من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.
اگر زائران و سالكان در اين سفر عرفانى، نيّت خويش را خالص گردانند و هيچ يك از اغراض پست مادّى و دنيوى و حتى اغراض اخروى را در اين عمل شريف دخالت ندهند، بلكه توجّه خود را يكسره به جانب ميزبان و «صاحب البيت» معطوف دارند و جز رضايت او را در نظر نياورند:
(اِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْاَعْلى)
مگر جستن خشنودى پروردگار والاى خويش.
آنگاه محصول تلاش خود
را در خشنودى دوست، نظاره خواهند كرد:
(وَ لَسَوفَ يَرْضَى)
و زود است كه خشنود شود.
و چرا به اين خشنودى دست نيابند؟ كه رنگ خدا بهترين رنگ هاست:
(صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً)
رنگ خدا و چه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟
البته اين متاع گرانبها بعد از گذر از ريشه كن نمودن رذيله ريا و تظاهر، در مقام تخليه به وسيله توجّه به عواقب سوء و نتايج شوم اين رذيله است كه به چنگ زائران مى افتد، توجّه به اين نكته پر اهميّت كه رنگ ريا و تظاهر، آدمى را تا سر حدّ شرك ساقط مى كند:
(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ)
همانند آن كسان نباشيد كه سرمست غرور و براى خودنمايى از ديار خويش بيرون آمدند، ديگران را از راه خدا باز داشتند و خدا به هر كارى كه مى كنند، احاطه دارد.
تجليه
سالك، پس از مقام تخليه و تحليه و مداومت و استمرار بر دو عنصر «عدالت» و «اخلاص»، مى بايد به وسيله رياضات دينى به ويژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفكّر در آن، دعا و تضرّع به درگاه خداوند متعال و توسّل و توجّه به پيشگاه اهل بيت بالأخص مصداق حاضر ولايت محمّديّه، محوريّت عالم امكان، ولىّ اللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) به مقام «تجليه» صعود كند.
و حقيقت اين مقام بالاتر از آن است كه در تصوّر هر كسى آيد و اين مرتبتى است كه نصيب اولياى الهى مى شود. در اين مقام، قلب سالك به نور خدا منوّر مى شود:
(وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النَّاسِ)
و نورى بر
او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود.
تا در اين سفر مبارك در سايه بان الطاف حق بتواند به مقام عبوديت نائل گردد و بدين ترتيب ارزش ها را از ضدّ ارزش ها و ارزشمندان را از دون قيمتان و پاكان را از ناپاكان و خواست هاى تعالى بخش خدا را از خواهش هاى ذلّت آفرين نفس و هوا و هوس، تميز دهد؛
( اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً)
اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
تجلّى انوار الهى با قلب سالك، نه آن مى كند كه در گفت و شنود آوريم، تنها بايد به آن مرتبت رسيد تا طعم شيرين و روح افزاى آن را چشيد.
مجموع اين مقامات پنج گانه منزل اوّل، در كلام بلند و ارجمند امام صادق جلوه گر و نمايان است:
«اِذا أَرَدْتَ َّ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ ِللَّهِ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلى خالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فى جَميعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكَناتِكَ، وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيا وَ الراحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ أخرج مِنْ حُقُوقٍ تَلْزِمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقينَ وَ لاتَعْتَمِدْ عَلى زادِكَ وَ راحَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ، فَاِنَّ مَنِ ادَّعى رِضَا اللَّهِ وَ اعْتَمَدَ عَلى شَىْ ءٍ صَيَّرَهُ عَلَيْهِ عَدُوّاً وَ وَبالاً لِيَعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لا حيلَةٌ وَ لا لِأَحَدٍ اِلّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ تَعالى وَ تَوفيقِهِ، وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدادَ مَنْ لايَرجُو الرُّجُوعَ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ راعِ اَوقاتِ فَرائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ صَلَّى الله عَلَيهِ وَآلِهِ وسلم وَ ما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأَْدَبِ وَ الْاِحْتِمالِ
وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخاءِ وَ ايثارِ الزَّادِ عَلى دَوامِ الأَْوقاتِ»
هر گاه خواستى حجّ به جاى آورى، پس قلب خود را پيش از آغاز عمل از هر گونه مشغول كننده و مانع و حاجب، براى خداى متعال بر كنار كن و جريان امور خويش را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكنات خود، خالق خويش را وكيل قرار ده و در برابر فرمان و حكم و تقدير او، مطيع و تسليم باش و دنيا و آسودگى و مردمان را رها كن و خود را از حقوق مردم خارج كن ( تا مردم از تو طلبكار و ناراضى نباشند) و (در اين راه) به زاد و توشه و ياران و توانايى و جوانى و ثروت خود اعتماد مكن؛ زيرا آن كس كه دعوى مقام رضا و تسليم الهى كند و با اين حال به چيز ديگرى اعتماد كند، خداوند همان چيز را دشمن و موجب ضرر و وبال او مى گرداند، تا او بفهمد و بداند كه نه او و نه هيچ كس را قدرت و تدبيرى نيست مگر به عصمت و توفيق اعطا شده از جانب خداوند. و (در اين سفر) به اندازه اى خود را آماده و مستعدّ كن كه گويا اميد مراجعت براى تو نيست و در مصاحبت و رفاقت و همراهى با ديگران، خوشرفتار و نيكو كردار باش و پيوسته اوقات، واجبات الهى و سنن رسول محمّدى را و آنچه بر تو واجب است از آداب عرفى و تحمّل و بردبارى در برابر ناراحتى ها و ابتلائات و شكر نعمت هاى خداوندى و گشاده دستى و بخشش، مراعات نما.
از امام
صادق در ادامه اين روايت، بيانات گهربارى نقل شده كه در منازل بعدى از آن سود خواهيم جُست.
منزل دوّم: سير من الحقّ فى الحقّ
مشتمل بر اعمالى است:
احرام
مقدّمه احرام، غسل احرام است. حقيقت اين غسل، توبه و رجوع است:
«اِغْسِلْ بِماءِ التَّوبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَ اَلْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ»
در مقام احرام، معاصى و گناهان سابق را به ياد آريد و آن را با آب توبه شستشو داده و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كنيد.
احرام در عمره؛ نظير تكبيرةالاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه گفتن تكبيرةالاحرام بايد تمام توجّهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى آن، چيزى و كسى او را مشغول نكند، همچنين است احرام.
احرام؛ يعنى پشت كردن به دنيا و آنچه در دنياست و رو نمودن به خدا و رضايت خدا و اجابت امر خدا، چنانچه از امام صادق نقل شده است:
«أَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَىْ ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ»
مُحرم شو از هر چيزى كه تو را از ياد خدا منع مى كند و از بندگى او باز مى دارد.
و نيز به هنگام احرام، مى بايد متذكّر مرگ، كفن و قبر شود كه روزى با اين هيأت، خداى متعال را ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبّيك كه تكمله مقام احرام است، توجّه به اين كه خداوند او را دعوت كرده است و او با اين الفاظ، حضرتش را اجابت مى كند.
«وَ لَبَّ بِمَعْنى اِجابَة صافِيَة زاكِيَة ِللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقى»
و از تلبيات خود، پاسخ دادن خداوند را با نهايت صفاى خاطر و خلوص
نيّت، قصد كند؛ در حالى كه به عروة الوثقاى حقّ و به حقيقت ايمان، تمسّك مى جويد.
طواف
طواف تشبّهى است به فرشتگانى كه پيرامون عرش خداوند دائم در طوافند:
(وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حافّينَ مِنْ حَولِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم)
فرشتگان را مى بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و پروردگار خود را حمد مى كنند.
همانگونه كه طواف آن ملائكه در عرش، نشانه عشق آنها به خداوند است، طواف بنده نيز نشانه عشق بنده به خداست:
«طِفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَولَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَولَ الْبَيْتِ»
آن چنانكه جسمت پيرامون بيت خدا دور مى زند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن.
تكرار طواف به منظور پيدا شدن مقام تسليم و عبوديت است، و با حصول اين مرتبه، دريده شدن حجاب ها و پس از آن آراسته شدن به زينت ذلّت و مسكنت در مقابل حقّ، تواضع و حلم در مقابل خلق، زهد، سخاوت و قناعت در برابر دنيا (مقام تخليه و تحليه) مى باشد، در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوه گر مى شود (مقام تجليه) و راه هاى سلامتى يكى پس از ديگرى براى او كشف مى گردد و از ظلمت ها (ظلمت صفات رذيله، ظلمت نفس امّاره، ظلمت متابعت از طاغوت هاى انسى و جنّى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و اضطراب و...) به نور مطلق كشانده مى شود و مورد عنايت خاصّ خداوند واقع مى گردد كه خواه ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقيم است مى رسد:
(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)
قطعاً
براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است. خداوند هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن كتاب به راه هاى سلامت رهنمون مى شود، و به توفيق خويش، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد و به راهى راست هدايتشان مى كند.
نماز طواف
طواف كننده به واسطه طواف به مقام عبوديت مى رسد؛ پس بايد نماز شكر به جاى آورد. چون به واسطه رسيدن به مقام بندگى و تذلّل، معراج براى او واجب مى شود، بايد به نماز بايستد، زيرا معراج مؤمن همان نماز است؛ چراكه نماز مكالمه بين بنده و خداست و چون توسّل به اهلبيت در هر حال يك امر ضرورى است، تشهّد و سلام هاى اين نماز، به منزله مكالمه بين عبد و اهلبيت است و اين توسّل با بيعتى كه پس از اين نماز به وسيله استلام حجر صورت مى پذيرد، ادامه و استمرار مى يابد. استلام حجرالاسود و بوسيدن آن به منزله تجديد ميثاق و عهد با رسول گرامى اسلام است. امام صادق نيز فرموده اند كه در هنگام استلام حجر اين چنين گفته شود:
«أَمانَتى أَدَّيْتُها وَ ميثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالْمُوافاة»
امانتى را كه به گردن من بود ادا نمودم و پيمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر وفادارى من گواه باشى.
پس استلام حجر نيز يك ميثاق قلبى است كه جايگاه آن دل هاى حاجيان است و نيز تجسّم خضوع در برابر عزّت خداوند و نشانه رضايت به تقدير اوست:
«وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضىً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ»
حجرالاسود را استلام كن در حالى كه به آنچه خدا نصيب كرده است راضى هستى و در برابر عزّت خداوند
خاضع هستى.
سعى بين صفا و مروه
اين عمل خاطره شيرينى است از پيامبر بزرگ خداوند كه پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذيرفته است:
(وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهيمَ خَليلاً)
خدا ابراهيم را به دوستى خود انتخاب كرد.
پيامبرى كه مقام عبوديت و تسليم او را پروردگار عالم امضا كرده است:
( اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ)
به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگار به او گفت: اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش. او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.
سعى بين اين دو كوه، تجسّم اميدوارى زنى است كه با اميد به رحمت خداوند، در بيابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مى رود و به عبارت ديگر از صداقت به مروّت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مى رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حيات مى رسد، و در اثر صبر و تحمّل و كوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مى رساند، اين خاطرات اگر چه تلخ، امّا شيرين است. تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شيرينى جوشش و نزول رحمت.
شعف كه مرتبه اى از عشق است، در حالى كه با سوزندگى همراه مى شود، لذّت آور است و در حالى كه لذّت آور باشد، دل و سراپاى عاشق را چون شمع مى سوزاند.
پس حاجيان بايد در ميان صفا و مروه درس عشق و ايثار
و گذشتن از همه چيز براى خدا را از حضرت ابراهيم و يارانش بياموزند:
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ)
براى شما تأسّى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت.
و از اين رو آن كس كه سعى بين صفا و مروه كند و هنوز روح خوديّت و منيّت، در او زنده باشد، به حقيقت سعى نرسيده است. اگر برابر برخى از روايات در اين مكان شيطان بر ابراهيم مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقيب كرده تا از ساحت مقدّس بيت اللَّه دور سازد؛ پس حاجى سالك نيز با اين عمل، حركت ابراهيم خليل را تكرار مى كند و شيطان را از قلب خود كه نه تنها خانه خدا كه «عرش قدس الهى» است، مى راند و با هروله كردن، از هوا و هوس خود فرار مى كند و از قدرت و شخصيت خود، تبرّى مى جويد:
«وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً هَرَباً مِنْ هَواكَ وَ تَبَرِّياً مِنْ جَميعِ حَولِكَ وَ قُوَّتِكَ»
و هروله كن در حالى كه از هواى نفس خويش فرار مى كنى و از قدرت خويش بيزارى مى جويى.
و به اين وسيله، روح و درون خود را براى لقاء و ديدار يار، پاك و پاكيزه و آماده مى گرداند:
«وَ صَفَّ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللَّهِ يَومَ تَلْقاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَى الصَّفاء»
به واسطه ايستادن بر كوه صفا روح و درونت را صفا بده، براى ديدارخداوند در روزى كه او را ملاقات مى كنى.
و با نفى صفات و شخصيّات كاذب و مجازى و ساختگى خويش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و فقر و فنا برقرار مى سازد:
«وَ كُنْ ذا مُرُوَّةٍ مِنَ اللَّهِ
تَقِياً أَوصافِكَ عِنْدَ الْمَرْوَة»
و با نفى صفات خويش، مردانه در مقابل صفات پروردگار، مقام بندگى و فقر و فناء برقرار كن.
تقصير
كوتاه كردن موى سر و صورت يعنى زائل كردن باقى مانده كدورت ها، رذالت ها و اصلاح دل از زنگار منيّت ها و خوديّت ها؛ زيرا سالك هر چه خودسازى كند، باز بايد بداند كه ريشه هاى رذالت تا عمق جان وى را فرا گرفته است. از اين رو، پس از اصلاح سر و صورت، كه رمز ريشه كن كردن صفات رذيله است، اگر سالك از منزل تخليه نگذشته باشد، بايد بداند كه در اين امتحان الهى پيروز نگشته است، گرچه رفع تكليف از او شده باشد.
تقصير توجّه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجّه از لذّات روحى به سوى لذّات جسمى و توجّه از وحدت به كثرت است.
تقصير، تحليل بعد از تحريم است؛ به اين معنا كه آنچه قبل از احرام براى مُحرم حلال نبود، اينك به واسطه احرام، طواف، نماز، سعى بين صفا و مروه و تقصير، حلال شده است.
تجلّى نور خدا، نظر به عالم ملكوت، لياقت نيل به مراتب يقين و ديدة بصيرت كه تماماً براى او حرام بود اينك حلال شده است؛ چرا كه حاجىِ سالك، صفات شيطانى خود را تقصير كرده است و مگر نه اين كه:
«لَو لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظرُوا اِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض»
اگر نبود آن كه شياطين بر دل هاى فرزندان آدم هجوم مى برند، هر آينه ديده آنان به ملكوت آسمان ها و زمين، روشن مى گشت.
طواف نساء
به واسطه تقصير، آنچه براى حاجى حرام بوده حلال مى شود، جز بوى خوش و تمتّع از غريزه جنسى، و
تحليل اين دو متوقّف بر آن است كه طواف نساء و نماز آن را به جاى آورد، آنگاه بوى خوش و تمتّع از غريزه جنسى نيز بر او حلال مى شود.
شايد رمز ادامة حرمت اين دو عمل تا قبل از پايان طواف نساء و نماز آن، اين باشد كه سالك هر چه از نظر مقام و منزلت بالا باشد و به مقام تجليه و لقاء نيز رسيده باشد، تسلّط او بر غريزه جنسى، احتياج به عنايت افزون تر و مقام بالاترى دارد:
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ هَمَّ بِها لَولا اَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ)
آن زن قصد يوسف را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى ديد، قصد وى را مى نمود.
يوسف صدّيق كه در امتحانات الهى يكى پس از ديگرى كسب توفيق نمود، در برابر غريزه جنسى، احساس ناتوانى مى كند و مى گويد: اين خدا بود كه مرا نجات داد نه خودم، و اگر او نبود در امتحان باز مانده بودم:
(وَ الّا تَصْرِفْ عَنّى كَيْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَيْهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ)
و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، قلب من به آنها متمايل مى گردد و از جاهلان خواهم بود.
بنابر اين طواف نساء درس آموزنده اى براى همه سالكان و به ويژه جوانان است.
منزل سوّم: سير من الحقّ الى الخلق
اين منزل با بازگشت از مكّه و مدينه به وطن آغاز مى گردد و در اين منزل مسؤوليت، مشكل تر از منزل اوّل و دوّم است؛ زيرا در اين منزل وظيفه سالك، وظيفه پيامبران الهى است؛ چرا كه حاجيان سالك، اينك بايد به تبليغ رسالت هاى الهى در ميان ديگر مردمان بپردازند و اين، عين وظيفه انبياء است:
(أَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ)
(پيامبران پيشين) كسانى بودند كه
تبليغ رسالت هاى الهى مى كردند.
در منزل اوّل و دوّم « خود سازى» بود و در اين منزل «ديگرسازى» است، و ديگرسازى گرچه متوقف بر خودسازى است، امّا به اندازه اى مشكل است كه پيامبر گرامى اسلام فرمودند:
«شَيَّبَتْنى سُورَةُ هُود لِمَكانِ قَولِه: فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ وَ مَنْ مَعَكَ»
سوره هود مرا پير كرد؛ چرا كه در اين سوره آمده است تو و «يارانت» بايد استقامت كنيد.
خودسازى ( فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ) در سوره شورى نيز آمده است، ولى آنچه ريش و محاسن پيامبر را سفيد كرد، ديگرسازى ( وَ مَنْ مَعَكَ) است.
سالك پس از بازگشت از مكّه و مدينه، بايد آنچه از آنجا به سوغات آورده است (خودسازى) عملاً به ديگران تزريق كند، گفتار و كردار و روش و منش او سرمشق براى ديگران باشد و اين بهترين هديه او براى ديگران است.
سالك بايد با اهتمامش به فرائض دينى و به ويژه نماز، آن هم در مسجد با جماعت، اهميّت اين عبادت بزرگ را به ديگران بفهماند. آن كسى كه در وقت نماز غفلت از نماز دارد و مشغول امور دنيا است، قطعاً از عمره خود بهره اى نبرده است و قرآن با وى به خطاب عتاب آميز، سخن مى گويد:
(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون)
پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند.
و نيز كسى كه پس از بازگشت از عمره، تارك خمس و زكات باشد، از نظر قرآن، هم مشرك است و هم كافر:
(وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ الَّذينَ لايُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ)
واى بر مشركان، همانها كه زكات را ادا نمى كنند و آخرت را منكرند.
همچنين بانوان بايد پس از بازگشت از
عمره، در حجاب، اسوه و الگوى ديگران واقع گردند.
مرد و زن عمره گزار بايد اخلاق اسلامى را در خانه و در ميان مردم عملاً تبليغ كنند و عفو و گذشت و ايثار و فداكارى، شعار آنها باشد و به ديگران روش «ديگرگرايى» را كه در قرآن بدان سفارش اكيد شده است، بياموزند:
(لِيُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَليُنْفِق مِمَّا آتاهُ اللَّهُ)
آنها كه امكانات وسيعى دارند، بايد از امكانات وسيع خود انفاق كنند و آنها كه تنگدستند از آنچه كه خدا به آنها داده انفاق نمايند.
پس به راستى كه اين منزل سوّم، بسيار مشكل است، ولى پاداش آن نيز به همان اندازه بالاست:
(مَنْ اَحْياها فَكَأَنّما اَحْيَا النَّاسَ جَميعاً)
و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.
از اين رو، سالك پس از طى منزل اوّل و دوّم، نكته اى را كه بايد در منزل سوّم در نظر داشته باشد، آن است كه اينك حساب وى در نزد خدا و اهل بيت و نيز ديگر مردمان، غير از حساب عموم مردم است و با چشم ديگرى نگريسته مى شود.
حضرت آدم ترك اولائى بيش نكرد، ولى چون از خواص بود و چون آن ترك اولى سزاوار روح مقدّس وى نبود، با خطاب عتاب آميزى سقوط كرد:
(اِهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)
از آن مقام عالى (بهشت) به اين مقام دانى (دنيا) همگى (به زمين) فرود آئيد در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود.
و نيز حضرت يوسف صدّيق با آن مقام و منزلت، براى آن كه در زندان متوسّل به غير از خدا شد، قريب ده سال زندان او
ادامه يافت:
(فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ)
چند سال در زندان باقى ماند.
پس اگر سالك عمره گزار به وسيله عمل ناروايش، ابهّت اين عمل با فضيلت را در ميان مردم بى رنگ يا كم رنگ كند، گناه او به اندازه اى بزرگ است كه معلوم نيست موفّق به توبه شود.
قرآن در مورد چنين زائرى مى فرمايد: او نظير كسى است كه همه مردم جهان را كشته باشد:
(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَو فَسادٍ فِى الْاَرْضِ فَكَأنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً)
هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسان ها را كشته و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.
اين است كه امير مؤمنان حجّ را «آزمونى بزرگ و امتحانى سخت و آزمايشى روشنگر و پاكسازى رسا و خالص كننده» مى شمارد.
و از حضرت صادق منقول است كه پس از برشمردن اسرار حجّ كه ما در ضمن مطالب گذشته از آن استفاده جستيم مى فرمايد:
«وَ اسْتَقِمْ عَلى شُرُوطِ حَجِّكَ هذا وَ وَفاءِ عَهْدِكَ الَّذى عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَ اَوجَبْتَهُ اِلى يَومِ الْقيامَة»
پس از حجّ گزاردن، بر اسرار و مراتب و منازل آن كه در سفر سلوكى ات، به چنگ آورده اى، و نيز بر وفاى عهدى كه در آن سفر با خداى خود، برقرار كرده اى، استقامت پيشه كن و تا روز قيامت بر آنها پايدار باش.
اسرار حج
منازل حج
سفر حج سفرى است عرفانى و داراى سه منزل:
منزل اوّل «سِير مِنَ الخَلقِ إلَى الحَق»: بريدن از ما سوى اللَّه براى پيوند با خدا.
منزل دوّم «سِير مِنَ الحَقِّ فِى الحَق»: ادامه و استمرار
پيوند با خدا و سعى در تحكيم آن پيوند، تا نيل به مقام لقاء و عبوديّت.
منزل سوّم «سِير مِنَ الحَقِّ إلَى الخَلق»: بازگشت به ميان خلق و اجتماع به منظور هدايت، پس از كامل شدن و رسيدن به مقام عبوديت.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم