احکام شرعی
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني
آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني

رساله توضیح المسائل آيت الله العظمی سيد محمدصادق حسيني روحاني

احكام تقليد احكام طهارت آب مطلق ومضاف آب كر آب قليل آب جارى آب باران آب چاه احكام آبها احكام تخلى احكام تخلى استبراء مستحبات ومكروهات تخلى نجاسات نجاسات بول وغائط منى مردار خون سگ وخوك كافر شراب فقاع عرق شتر نجاستخوار عرق جنب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاى پاك احكام نجاسات مطهرات مطهرات آب زمين آفتاب استحاله انقلاب انتقال اسلام تبعيت برطرف شدن عين نجاست استبراء حيوان نجاستخوار خارج شدن خون تيمم ميت سنگ استنجاء غائب شدن مسلمان احكام ظرفها احكام ظرفها وضوء وضوء وضوى ارتماسى دعاهايى كه موقع وضوء گرفتن مستحب است شرايط وضوء احكام وضوء چيزهايى كه بايد براى آنها وضوء گرفت چيزهايى كه وضوء را باطل مى كند احكام وضوى جبيره احكام جنابت احكام جنابت چيزهايى كه بر جنب حرام است چيزهايى كه بر جنب مكروه است غسل غسلهاي واجب غسلهاى مستحب غسل جنابت غسل ترتيبى غسل ارتماسى احكام غسل كردن استحاضه تعريف احكام مستحاضه حيض حيض احكام حائض اقسام زنهاى حائض اقسام زنهاى حائض 1 - صاحب عادت وقتيه وعدديه 2 - صاحب عادت وقتيه 3 - صاحب عادت عدديه 4- مضطربه 5-مبتدئه 6- ناسيه مسائل متفرقه حيض نفاس نفاس احکام ميت غسل مس ميت احكام محتضر احكام بعد از مرگ احكام غسل وكفن ونماز ودفن ميت احكام غسل ميت احكام كفن ميت احكام حنوط احكام نماز ميت دستور نماز ميت مستحبات نماز ميت احكام دفن مستحبات دفن نماز وحشت نبش قبر تيمم تيمم اول از موارد تيمم دوم از موارد تيمم سوم از موارد تيمم چهارم از موارد تيمم پنجم از موارد تيمم ششم از موارد تيمم هفتم از مواردتيمم چيزهايى كه تيمم به آنها صحيح است دستور تيمم بدل از وضوء دستور تيمم بدل از غسل احكام تيمم احكام نماز احكام نماز نمازهاى واجب نمازهاى واجب يوميه وقت نماز ظهر وعصر وقت نماز مغرب وعشاء وقت نماز صبح احكام وقت نماز نمازهاى مستحب وقت نافله هاى يوميه نماز غفيله احكام قبله پوشانيدن بدن در نماز لباس نمازگزار مكان نمازگزار جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است احكام مسجد اذان واقامه ترجمه اذان واقامه واجبات نماز ارکان نماز پنج ركن نماز تكبيرة الاحرام قيام ( ايستادن ) قرائت ركوع سجود چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است مستحبات ومكروهات سجده سجده واجب قرآن تشهد سلام نماز ترتيب موالات قنوت ترجمه نماز 1-ترجمه سوره حمد 2- ترجمه سوره قل هو الله احد 3 - ترجمه ذكر ركوع وسجود 4- ترجمه قنوت 5 -ترجمه تسبيحات اربعه 6 -ترجمه تشهد تعقيب نماز صلوات بر پيغمبر مبطلات نماز مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست شكيات نماز شكيات نماز شكهاى باطل شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد شكهايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد 1-شك در چيزى كه محل آن گذشته است 2-شك بعد از سلام 3- شك بعد از وقت 4 - كثير الشك ( كسى كه زياد شك مى كند ) 5-شك امام ومأموم 6 - شك در نمازهاى مستحبى شكهاى صحيح نماز احتياط سجده سهو سجده سهو دستور سجده سهو قضاى سجده وتشهد فراموش شده كم ويا زياد كردن اجزاء وشرائط نماز نماز مسافر مسائل متفرقه نماز نماز قضاء نماز قضاى پدر ومادر كه بر پسر بزرگتر واجب است نماز جماعت شرائط امام جماعت احكام جماعت چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب است چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه است نماز آيات نماز آيات دستور نماز آيات نماز عيد فطر وقربان اجير گرفتن براى نماز احكام روزه احكام روزه چيزهايى كه روزه را باطل مى كند چيزهايى كه روزه را باطل مى كند 1-خوردن وآشاميدن 2-جماع 3 - استمناء 4-دروغ بستن به خدا وپيغمبر 5-رساندن غبار غليط به حلق 6 - فروبردن سر در زير آب 7 - باقى ماندن بر جنابت وحيض ونفاس تا اذان صبح 8- اماله كردن 9 - قى كردن احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كند آنچه براى روزه دار مكروه است جاهايى كه قضاء وكفاره روزه واجب است جاهايى كه قضاء وكفاره روزه واجب است كفاره روزه جاهايى كه فقط قضاى روزه واجب است احكام روزة قضاء احكام روزه مسافر كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست راه ثابت شدن اول ماه روزه هاى حرام ومكروه روزه هاى مستحب احكام خمس احكام خمس توضيح 1 - منفعت كسب 2- معدن 3 - گنج 4 - مال حلال مخلوط به حرام 5 - جواهرى كه به واسطه فرو رفتن در دريا بدست مى آيد 6- غنيمت 7 - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد . مصرف خمس احكام زكوة زكوة شرايط واحب شدن زكوة زكوة گندم وجو وخرما وكشمش نصاب طلا نصاب نقره زكوة شتر وگاو وگوسفند نصاب شتر نصاب گاو نصاب گوسفند مصرف زكوة شرايط كسانى كه مستحق زكوتند نيت زكوة مسائل متفرقه زكوة زكوة فطره مصرف زكوة فطره مسائل متفرقه زكوة فطره احكام حج احكام حج احكام خريد وفروش احكام خريد وفروش خريد وفروش چيزهاى كه در خريد وفروش مستحب است معاملات مكروهه معاملات باطله وحرام شرائط فروشنده وخريدار شرايط جنس وعوض آن صيغه خريد وفروش خريد وفروش ميوه ها نقد ونسيه معامله سلف معامله سلف شرايط معامه سلف احكام معامله سلف فروش طلا ونقره به طلا ونقره مسائل متفرقه خريد و فروش احكام شركت احكام صلح احكام اجاره احكام اجاره شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند شرايط استفاده ى مالي که آن را اجاره مى دهند مسائل متفرقه اجاره احكام جعاله احكام مزارعه احكام مساقات كسانى كه نمى توانند در مال خود تصرف كنند احكام حواله دادن احكام رهن احكام ضامن شدن احكام كفالت احكام وديعه ( امانت ( احكام عاريه احكام نكاح يا ازدواج وزناشويى احكام عقد دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد غير دائم شرايط عقد عيبهايى كه به واسطه آنها مى شود عقد را بهم زد . عده از از زنها كه ازدواج با آنان حرام است احكام عقد دائم متعه يا صيغه احكام نگاه كردن مسائل متفرقه زناشويى احكام شير دادن احكام شير دادن آداب شير دادن مسائل متفرقه شير دادن احكام طلاق احكام طلاق عده طلاق عده زنى كه شوهرش مرده طلاق بائن وطلاق رجعى احكام رجوع كردن طلاق خلع طلاق مبارات احكام متفرقه طلاق احكام غصب احكام غصب احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات احكام سر بريدن وشكار كردن حيوانات دستور سر بريدن حيوانات شرايط سر بريدن حيوان دستور كشتن شتر چيزهايى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است چيزهايى كه در كشتن حيوانات مكروه است . احكام شكار كردن با اسلحه شكار كردن با شگ شكارى صيد ماهى صيد ملخ احكام خوردنيها وآشاميدنيها احكام خوردنيها وآشاميدنيها چيزهايى كه موقع غذا خوردن مستحب است . چيزهايى كه در غذا خوردن مكروه است مستحبات آب آشاميدنى مكروهات آب آشاميدن احكام نذر وعهد احكام قسم خودرن احكام قسم خودرن احكام وقف احكام وقف احكام وصيت احكام وصيت احكام ارث احكام ارث ارث دسته اول ارث دسته دوم ارث دسته سوم ارث زن وشوهر مسائل متفرقه ارث احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است احكام حدى كه براى بعضى از گناهان معين شده است احكام ديه احكام ديه احکام مسائل روز حكم نماز وروزه كسانى كه با هواپيما مسافرت مى كنند احكام راديو وتلويزيون مسائل متفرقه مسائل متفرقه وصيت به حج احكام نيابت اقسام عمره اقسام حج حج تمتع حج تمتع عبارت از دو عبادت است اعمال عمره تمتع در شرائط حج تمتع صورت تلبيه كارهائى كه ترك آن بر محرم لازم است 1 _ شكار حيوان صحرائى 2 _ نزديكى با زنان 3 _ بوسيدن زن 4 _ لمس زن 5 _ نگاه كردن به زن وملاعبه با او 6 _ استمناء 7 _ عقد نكاح 8 _ استعمال بوى خوش 9 _ پوشيدن لباس دوخته براى مرد 10 _ سرمه كشيدن 11- نگاه كردن در آئينه 12 _ پوشيدن موزه و جوراب 13 _ دروغ گفتن ودشنام دادن ومفاخرات 14 _ مجادله نمودن 15 _ كشتن جانوران بدن 16 _ زينت نمودن 17 _ ماليدن روغن بر بدن 18 _ جدا نمودن مو از بدن 19 _ پوشاندن سر از براى مردان 20 _ پوشاندن رو از براى زن 21 _ سايه قرار دادن بر خود براى مردان 22 _ ناخن گرفتن 23 _ سلاح برداشتن بيرون آوردن خون از بدن كندن درخت وگياه حرم حكم جاهل وناسى بيان حكم نقصان طواف حكم زياد نمودن در طواف حكم قران بين دو طواف حكم شك در طواف احكام سعى حكم شك در سعى مصرف قربانى حكم كسانى كه قربانى پيدا نكردند اعمال عمره مفرده تعريف عمره مفرده استحباب عمره مفرده اشاره وجوب انجام صحيح اعمال پس از ورود به عمره عمره مفرده با نذر، عهد و قسم عمره مفرده و خمس زمان عمره مفرده اشاره فاصله بين دو عمره مفرده وصيّت به عمره مفرده نيابت عمره مفرده عمره كودكان و افراد نابالغ اعمال عمره مفرده مستحبّات احرام مكروهات احرام محرّمات احرام دوّم: طواف سوّم: نماز طواف چهارم: سعى بين صفا و مروه پنجم: تقصير ششم و هفتم: طواف نساء و نماز آن احكام مصدود و محصور احكام متفرّقه و تذكّرات اخلاقى اسرار عمره مفرده اسرار حج منزل اوّل: سير من الخلق الى الحق منزل دوّم: سير من الحقّ فى الحق استفتائات حج استفتائات مناسك حج شرايط وجوب حج عقل بلوغ قدرت بدنى داشتن وقت كافى استطاعت استطاعت با فروش اموال استطاعت با وام، قرض و بدهكارى استطاعت با وجوهات شرعيّه استطاعت بذلى استطاعت بانوان نيابت و استنابه شرايط نايب و منوبٌ عنه استنابه براى افراد مريض و ناتوان هدية ثواب حجّ و عمره احكام تقليد در حجّ و عمره احكام خمس در حجّ و عمره حجّ و عمره با مال حرام و غصبى وصيّت به حجّ و عمره حجِ ّ نذرى حجِ ّ استحبابى رضايت پدر، مادر و همسر در حجّ و عمره حجّ و عمرة كودكان و افراد نابالغ حجّ و عمرة افراد كثيرالشّك و وسواسى حجّ و عمرة افراد مسلوس و مبطون زمان حجّ و عمره اقسام حج احرام احرام نيّت تلبيه لباس احرام ميقات محرّمات احرام طواف طواف واجبات طواف قطع طواف طواف مستحب نماز طواف سعى بين صفا و مروه حلق يا تقصير طواف نساء احكام فاصلة زمانى بين عمرة تمتّع و حج تعيين روز عرفه و عيد قربان وقوف در عرفات وقوف در مشعرالحرام رمى جمره قربانى قربانى نيابت در قربانى شرايط قربانى زمان و مكان قربانى بدل قربانى ذبح كفّارات اعمال مكّه بيتوته در منى احكام محدود و محصور متفرّقه

در شرائط حج تمتع

در شرائط حج تمتع
مسأله 150 _ در حج تمتع چند چيز شرط است:
اول نيت كه قصدش اين باشد كه حج تمتع را بجا مى آورد پس اگر نيت حج ديگرى نمود يا در نيت تردد داشت، حجش صحيح نيست.
دوم آن كه عمره وحج هر دو باهم در ماههاى حج (شوال، ذى القعدة، ذى الحجة) باشد پس اگر يك جزء ازعمره را قبل از ماه شوال بجا آورده باشد عمره اش عمرهتمتع نيست، بلى چنانچه كسى عمره مفرده در اشهر حج بجا آورد وماند در مكه تا روز نهم ذى الحجه مى تواند عدولكند از عمره مفرده به تمتع وحج تمتع بجا آورد.
سوم آن كه عمره وحج در يك سال بجا آورده شوند بنابر احتياط، پس اگر عمره را بجا آورد وحج را به سال بعدتأخير نمود، تمتع صحيح نخواهد بود بنابر احتياط وفرقىنيست در اين حكم بين اين كه تا سال بعد در مكه بماند يا آن كه به وطن خود مراجعت نموده ودوباره به مكه بيايد همچنان كه فرقى نيست بين اين كه بعد از عمره به تقصير ازاحرام بيرون آيد يا تا سال آينده در احرام خود باقى بماند، وبعيد نيست كه در صورت بودن در مكه وخارج نشدن ازاحرام
جائز بوده تأخير حج تمتع تا سال دوم.
چهارم ابتدا احرام حج از مكه باشد پس چنانچه ازغير مكه محرم شود صحيح نيست، بلى اگر فراموش كند احرام از مكه را ودر عرفات يا بعد از آن متوجه شود ازهمان جا احرام مى بندد وحجش صحيح است وهمچنيناگر جاهل به حكم باشد.
پنجم آن كه هر دو عمل عمره وحج را يك نفر انجام دهد واز شخص واحد هم باشد بنابر احتياط پس اگر دو نفرنائب شوند از يك نفر يكى عمره را بجا آورد وديگرى حج را يا آن كه يك نفر نائب شود از دو نفر عمره را براى يكى وحج را براى ديگرى صحيح نيست بنابر احتياط.
مسأله 151 _ كسى كه عمره تمتع را بجا آورد جائزنيست از مكه مكرمه خارج شود مگر با محرم شدن بهاحرام حج واز اين حكم دو دسته خارجند يعنى براى آنها جائز است خروج از مكه:
دسته اول كسانى كه خارج شوند به نزديكيهاى مكه مثل طائف بر اينها جائز است بدون احرام خارج شدن ازمكه، ولى مكروه است.
دسته دوم كسانى كه حاجتى وادارشان كرده است كهخارج شوند اينها جائز است خارج شوند از مكه با احرام به مقدارى كه وقوف در عرفات از اينها فوت نشود.
مسأله 152 _ كسى كه بعد از عمره تمتع وقبل ازاحرام حج از مكه خارج شود، چنانچه در همان ماهى كه خارج شده برگردد واجب نيست اعاده عمره بنمايد، واگربعد از گذشتن آن ماه است بايد عمره را اعاده نمايد، وعمره تمتع دومى است.
مسأله 153 _ كسى كه بعد از عمره خارج شده است وبعد از گذشتن يك ماه بدون احرام به عمره
داخلمكه شود معصيت كرده است، ولى چنانچه حج تمتع را بجاآورد، حجش صحيح است.
مسأله 154 _ كسى كه بعد از عمره خارج شده است ودر همان ماه داخل مكه شود نمى تواند احرام حج را از ميقات ببندد بلكه بايد از مكه باشد.
مسأله 155 _ كسى كه وظيفه اش حج تمتع است چنانچه وقت ضيق باشد واگر بخواهد اعمال عمره را انجام دهد وقوف به عرفات را قبل از غروب آفتاب روز نهم ذى الحجه درك نمى كند بايد حج اِفراد بجا آورد وپس ازتمام شدن حج، عمره مفرده را بجا آورد وحجش صحيحاست.
مسأله 156 _ اگر زنى كه وظيفه اش حج تمتع است حائض شود يا نفساء واگر بخواهد صبر كند تا پاك شود وطواف عمره را انجام دهد وقوف به عرفات را قبل از غروب روز نهم ذى الحجه درك نمى كند حجش مبدل به افراد مى گردد وپس از اتيان به حج افراد، بايد عمره را بعد از پاكشدن بجا آورد.
مسأله 157 _ كسى كه وظيفه او حج تمتع است چنانچه پيش از شروع به عمره بداند كه وقتش گنجايشاعمال عمره ودرك حج را ندارد، مى تواند از اول به حج افراديا قران عدول نمايد وحج را تا سال آينده تأخير نياندازد.
مسأله 158 _ هرگاه در سعه وقت براى عمره تمتع احرام بست، طواف وسعى خود را عمدا تا زمانى كه نتواند آنها را بجا آورده وحج را درك نمايد به تأخير انداخت،نمى تواند _ بنابر اظهر _ به حج افرادعدول نمايد، بلكه بايدعمره را تمام كند وحج را در سال بعد بجا آورد.
حج افراد
در گذشته بيان شد كه حج افراد وظيفه
كسانى استكه فاصله ميان منزل آنها ومكه كمتر از شانزده فرسخ باشد، در اِنحا كيفيت حج افراد را بيان مى كنيم، در حج افرادچندچيز واجب است:
1 _ احرام كه در مبحث مواقيت بيان خواهدشد.
2 _ بودن در عرفات از ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب.
3 _ بودن در مزدلفه روز عيد قربان از طلوع فجر تاطلوع آفتاب.
4 _ رمى جمره در منى.
5 _ سر تراشيدن يا از موى يا از ناخن گرفتن در منى.
6 _ طواف كعبه پس از مراجعت به مكه.
7 _ نماز طواف.
8 _ سعى ميان صفا ومروه.
9 _ طواف نساء.
10 _ دو ركعت نماز طواف.
11 _ بودن در منى در شب يازدهم وشب دوازدهم بلكه در شب سيزدهم در بعضى صور كه خواهد آمد.
و حج افراد واجب مستقلى است وارتباط به عمره ندارد به خلاف حج تمتع، واگر كسانى كه حج افراد بر آنها واجب است از عمره هم متمكن باشند عمره مفرده هم برآنها واجب خواهد شد.
ودر حج افراد چند چيز معتبر است:
1 _ نيت كه در حج تمتع گذشت.
2 _ اتيان به حج در اشهر حج.
3 _ احرام بستن از ميقات يا از منزلش اگر منزلش پائين تر از ميقات است به تفصيلى كه خواهد آمد.
مسأله 159 _ حج افراد را بايد قبل از عمره مفرده بجا آورد برخلاف حج تمتع كه بايد بعد از عمره تمتع بجا آورده شود.
حج قران
اين عمل از تمام جهات با حج افراد شركت دارد بهغير از دو جهت، يكى آن كه در وقت احرام محرم بايدقربانى همراه بردارد ودر اثر اين كار قربانى بر او واجب مى شود، دومى آن كه كسى حج
افرادبجا مى آورد مثلكسى كه حج تمتع انجام مى دهد احرامش با تلبيه به نحوىكه بيان خواهد شد بايد باشد، ولى قارن مى تواند با تلبيه احرام ببندد و مى تواند با اشعار وتقليد احرام ببندد به تفصيلى كه بيان خواهد شد.
مسأله 160 _ در حج افرادو قران مانعى ندارد كه طواف خانه را مقدم بر رفتن به عرفات قرار داد ودر حج تمتع نمى شود چنين كارى كرد بنابر احتياط لزومى، مگر براىكسانى كه بيان خواهد شد.
عمره مفرده
عمره مفرده از لحاظ عمل با عمره تمتع اشتراك دارد ولى از چند جهت افتراق دارند.
1 _ در عمره مفرده طواف نساء واجب است ودرعمره تمتع واجب نيست.
2 _ وقت اداء عمره تمتع از اول ماه شوال تا روز نهم ماه ذى الحجه است، ووقت عمره مفرده تمام سال است ووقت مخصوصى ندارد بلى در ماه رجب افضل است.
3 _ براى بيرون آمدن از احرام در عمره تمتع بايدتقصير نمود ودر عمره مفرده مكلف مخير است بين تقصير و سر تراشيدن.
4 _ عمره تمتع بايد قبل از حج واقع شود ولى عمره مفرده بر كسى كه حج افراد بر او واجب است و مى خواهد عمره مفرده بجاى آورد يا او هم برايش واجب است بايد بعد از حج باشد.
5 _ ميقات عمره تمتع يكى از مواضعى است كه خواهد آمد ولى ميقات عمره مفرده اگر بعد از حج افراد باشد غير از آنها است به تفصيلى كه بيان خواهد شد دربحث مواقيت.
6 _ عمره تمتع بايد با عمل حج در يك سال واقع شود ولى در عمره مفرده لازم نيست كه در يك سال با حج
افراد واقع شود ولو هر دو براى او واجب باشد پس اگرمكلف يكى از آنها را در يك سال وديگرى را در سال ديگر انجام دهد، صحيح است.
مسأله 161 _ عمره مفرده همانند حج اگر واجب شود وجوبش فورى است بنابر احتياط يعنى اگر از سال اول تأخير شود معصيت كرده است.
مسأله 162 _ عمره مفرده بر كسانى كه از اهل مكه يا از اطراف آن تا شانزده فرسخ باشند در صورت استطاعتواجب مى شود و بر كسانى كه بيش از شانزده فرسخ دور افتاده اند واجب نمى شود ولو استطاعت داشته باشند.
جاهايى كه احرام عمره تمتع از آنجاها بسته مى شود
از براى بستن احرام حج يا عمره در شرع اول جاهاى مخصوصى تعيين شده است كه بايد از آنجاها احرام بسته شود واز اينها تعبير مى شود به ميقاتها (ميقاتهائى كه ممكن است از آنجاها احرام عمره تمتع بسته شود 9 تاست) 1 _ وادى عقيق واين ميقات كسانى است كه از راه عراق ونجد عازم مكه مكرمه باشند، وادى عقيق به سه قسمت منقسم مى شود، قسمت اول آن را مسلخ مى نامند،وقسمت وسط را غمرة و قسمت آخر را ذات عرق، مكلف مخير است در بستن احرام از هر كدام از اين سه قسمت بخواهد احرام ببندد پس جائز است اختيارا تأخير بياندازد احرام بستن را تا به ذات عرق برسد واز آنجا احرام ببندد اگر چه احتياط غير لزومى آن است كه در صورتى كه مكلف مريض نباشد ودر تقيه هم نباشد پيش از رسيدن به ذاتعرق احرام ببندد.
2 _ مسجد شجره كه مسجد معروفى است درنزديكى مدينه منوره واين مسجد ميقات
كسانى است كه از راه مدينه عزيمت به حج مى نمايند، وجائز نيست تأخيراحرام براى آنها از اين مسجد مگر كسانى كه به واسطه مرض يا ضعف دشوار باشد برايشان احرام بستن از مسجد پس جائز است اين چنين افرادى تأخير بياندازند احرام را تا جحفه كه سومين ميقات است.
مسأله 164 _ در صورتى كه زن حائض از مدينه بهحج برود ونتواند غسل كند چنانچه ممكن است بدون مكث در مسجد داخل مسجد شجره شود داخل شدهواحرام ببندد، وچنانچه ممكن نيست اگر از خون حيضپاك شده است تيمم كند يا براى نماز يا براى بودن درمسجد وداخل مسجد شود واحرام ببندد، واگر پاك نشده ونمى تواند تأخير بياندازد تا پاك شود بنابر احتياط احرامببندد از خارج مسجد وتلبيه بگويد وتجديد احرام نمايد از جحفه.
مسأله 165 _ شخص جنب كه نمى تواند غسلبكند بايد تيمم كند براى نماز يا بودن در مسجد واز داخل مسجد احرام ببندد.
3 _ جحفه واين ميقات براى كسانى است كه از راه شام يا مصر يا مغرب عازم مكه مكرمه مى گردند،وگذشت كسانى كه از راه مدينه عزيمت حج مى نمايند ومريض يا ضعيف الحالند ودشوار است براى آنان احرام بستن از مسجد شجره مى توانند از اين ميقات احرام ببندند.
4 _ يلملم وآن نام وادى يا كوهى است بين مكه ويمن ومحل معروفى است ودر آنجا واقع است مسجد معاذبن جبل واين ميقات براى كسى است كه از راه يمن عزيمت به حج بنمايد.
5 _ قرن المنازل وآن نام كوهى است بين طائف ومكه واين ميقات كسى است كه از راه طائف عازم مكه باشد.
6 _ خارج از حرم اول
محل حل كه از او تعبير مى كنندبه ادنى الحل واين ميقات اهل مكه است اگر بخواهند عمرهتمتع بجا آورند.
7 _ منزل كسى كه منزلش نسبت به مكه نزديكتر ازيكى از مواضع پنجگانه گذشته است اين ميقات اهالى آن منازل است.
8 _ مقابل مسجد شجره وآن ميقات كسى است كه بههيچ يك از ميقاتهاى پنج گانه مسجد شجره، وادى عقيق،جحفه، قرن المنازل، يلملم) تصادف ننمايد ومنزلش هم دورتر از اينها باشد به شرطى كه آن محلى كه از آن احراممى بندد، فاصله اش با مسجد شجره حدود يك فرسخ باشد نه خيلى نزديك باشد نه خيلى دور.
9 _ فخ وآن نام چاهى است يك فرسخى مكه واينميقات مختص به غير بالغين است كه براى آنها جائز است تأخير احرام تا آن محل.
ميقات حج تمتع
ميقات حج تمتع مكه معظمه است ومكلف مختاراست از هر محلى از جاهاى مكه احرام ببندد، بلى افضلمسجد است، وافضل مواضع مسجد مقام يا حجر است.
مسأله 166 _ اگر مكلف از روى فراموشى يا از روى ندانستن مسأله از غير مكه احرام حج را بست، چنانچهممكن است بايد برگردد به مكه واز آن جا احرام ببندد واگرممكن نيست ولو به واسطه ضيق وقت از همان محلى كه متوجه شده است، احرام ببندد.
ميقاتهاى حج افراد وقران
جاهائى كه ممكن است از آنها براى حج افراد يا قران احرام بسته شود همان جاهائى است كه مى شود براى عمره تمتع احرام بسته شود فقط يك فرق دارند وآن اين كه اهل مكه اگر بخواهند عمره تمتع بجا آورند بايد از حرم خارج شوند محرم شوند همان نحو كه گذشت، ولى در حج افراد و قران
مى توانند از خود مكه محرم شوند، ومى توانند برگردند به يكى از ميقاتها واز آن جا احرام ببندند
ميقات عمره مفرده
ميقات عمره مفرده با ميقات عمره تمتع يكى است يعنى از همان جائى كه در عمره تمتع احرام مى بندد مكلف،ممكن است براى عمره مفرده هم از همان جاها احرام ببنددولى اين دو عمل از حيث ميقات يك فرق دارند وآن اين كه در صورتى كه اعمال حج افراد را بجا آورده وبخواهد عمره مفرده را بجا آورد مى تواند از حرم خارج شود واز همان جا احرام ببندد وبرگشتن به يكى از مواقيت گذشته لازم نيست.
مسأله 167 _ مكلف در صورتى مى تواند احرام ببندد كه يقين به رسيدن به يكى از ميقاتهاى گذشته يااطمينان يا حجت شرعى كه از افرادآن قول اهل خبره است داشته باشد، ودر صورت شك در رسيدن به ميقات، بستن احرام جائز نيست، بلى مى تواند احتياط كند به اين نحو كه اول محلى كه احتمال مى دهد ميقات باشد احرام مى بندد احتياطا وتلبيه مى گويد احتياطا ودر هر محلى كه بعد از آن احتمال بدهد كه ميقات است احتياطا تجديد تلبيه نمايديعنى تكرار كند تلبيه را.
مسأله 168 _ آنچه در اصل ميقات بيان شد در آن نيز جارى است به اضافه آن كه ظن به مقابل ميقات بودن كفايت مى كند.
احرام از محلى غير از ميقات.
مسأله 169 _ احرام قبل از ميقات جائز نيست يعنىصحيح نيست واحرام منعقد نمى شود واز اين حكم دومورد خارج است.
1 _ آن كه به وسيله نذر شرعى احرام را بر ميقات مقدم بدارد به اين نحو كه مكلف نذر نمايد از
منزل خود يا از جاى ديگر قبل از رسيدن به ميقات احرام ببندد در اينصورت احرام از ماقبل ميقات صحيح است.
مسأله 170 _ در نذر احرام قبل از ميقات بايد مكان معينى را تعيين نمايد پس اگر نذر نمايد كه احرام ببندد قبل از ميقات يا آن كه نذر كند احرام از خانه اش يا مسجد را،نذرش صحيح نيست.
مسأله 171 _ در صحّت نذر احرام قبل از ميقاتفرقى ميان عمره تمتع و عمره مفرده وحج افراد نيست.
مسأله 172 _ كسى كه نذر كند احرام قبل از ميقات را واحرام ببندد واجب نيست تجديد احرام از ميقات بنمايد، ونيز واجب نيست مرور بر ميقات.
مسأله 173 _ كسى كه از راهى كه به مكه مى رود كه به هيچ يك از ميقاتها تصادف نمى نمايد مانند جدّه چنانچه نذر نكرده است بايد از راهى كه به يكى از ميقاتها تصادفنمايد برود مثلاً برود به مدينه واز مسجد شجره احرام ببندد يا برود از راهى كه به جحفه مى رسد از آنجا احرام ببندد ولى مى تواند نذر نمايد احرام از جده را واز آنجامحرم بشود وحجش هم صحيح است واگر رعايت احتياط را نموده ومرور به يكى از ميقاتها بنمايد وتجديد احرام ازآنجا بنمايد بهتر است.
مسأله 174 _ كسى كه نذر كرده است احرام از غيراز ميقات ببندد اگر مخالفت كرد واز ميقات احرام بستاحرام وحجش صحيح است، ولى معصيت كرده وكفاره حنث نذر نيز بر او واجب است.
2 _ كسى كه مى خواهد عمره رجبيه بجا آورد ووقت ضيق است به نحوى كه اگر بخواهد از ميقات ببندد، درماه شعبان واقع خواهد شد مى تواند احرام
را در ماه رجب از غير ميقات ببندد.
تأخير احرام از ميقات
مسأله 175 _ جائز نيست تأخير احرام از ميقاتبراى كسانى كه قصد اتيان به مناسك دارند يا مى خواهندداخل مكه مكرمه شوند مگر سه دسته:
اول كسانى كه براى قتال وجنگ داخل مكهمى شوند.
دوم كسانى كه كارشان طورى است كه بايد مكررداخل وخارج شوند مانند هيزم كش.
سوم كسانى كه مريضند ونمى توانند احرام جامع جميع قيود وواجبات را ببندند.
مسأله 176 _ اگر مكلف با دانستن واز روى تعمد احرام از ميقات يا مقابل آن نبندد واز ميقات بگذرد چنانچه برگشتن به ميقات يا مقابل آن ممكن باشد بايد برگردد چهآن كه داخل حرم شده يا نشده باشد واز ميقات يا مقابل آن احرام ببندد وحجش صحيح است.
وچنانچه ممكن نيست مراجعت به ميقات يا محاذى آن ولى مراجعت به خارج حرم ممكن است بايد برگردد بهخارج واز آنجا احرام ببندد وحجش هم صحيح است.وچنانچه مراجعت به خارج حرم ممكن نيست بايداز همان محل خودش احرام ببندد ودر دو صورت اخيره چون بيشتر فقهاء حكم به فساد عمره نموده اند بنابر احتياط غير لزومى حج را در سال ديگر اعاده نمايد اگر حج وجوبى است.
واين حكم كه در دو صورت اخيره بيان كرديم مختص به عمره تمتع وحج است وشامل عمره مفرده نمى شود پس در عمره مفرده اگر نتوانست به ميقات برگردد عمره او فاسد است.
ودر صورتى كه مكلف در تمام صور گذشته به وظيفهخود عمل ننمود واعمال را بدون احرام بجا آورد حج او بلا اشكال فاسد خواهد بود.
مسأله 177 _ اگر مكلف به سبب فراموشى يا بيهوشى، يا جهل به حكم يا جهل به ميقات
احرام از ميقات نبندد در صورتى كه تمكن از مراجعت به ميقات داشتهباشد، بايد برگردد واز آنجا احرام ببندد.
ودر صورتى كه تمكن از مراجعت به ميقات ندارد اگرداخل حرم نشده چنانچه ميقات ديگرى در پيش است مثلآن كه از مسجد شجره گذشته وبه جحفه نرسيده احرام راتأخير بياندازد تا آن ميقات و احرام از آن جا ببندد وچنانچه ميقات ديگرى در پيش نيست واز همان جاى خود احرام ببندد.
ودر صورتى كه تمكن از مراجعت ندارد وداخل حرم هم شده است چنانچه ممكن است بايد برگردد به خارجحرم واز آنجا احرام ببندد واحتياط غير لزومى آن است كههر قدر كه بتواند بيشتر دور شود تا نزديكتر به ميقات باشد.
ودر صورتى كه مراجعت به خارج حرم هم امكان ندارد از همان جاى خود احرام ببندد اگر چه داخل مكه هم شده باشد ودر همه اين صور حج او صحيح است.
مسأله 178 _ اگر مكلف در موقع رسيدن به ميقات بيهوش باشد يك نفر از همراهان او را محرم نموده واز طرف او تلبيه بگويد واز محرمات احرام او را دور كند، ودر اينصورت بعد از به هوش آمدن مراجعت به ميقات براى اولازم نيست، ولى چنانچه كسى اين عمل را انجام نداد بعد ازبه هوش آمدن حكم مسأله سابقه در حق او جارى است.
مسأله 179 _ زن حائض كه از روى جهل به حكم احرام خود را از ميقات نبسته در حكم مساوى با سائرمكلفين است.
مسأله 180 _ مكلف اگر عمدا اعمال عمره را بدوناحرام بجا آورد احرام او فاسد است وچنانچه بعد براى اعاده عمره از ميقات ويا خارج حرم ويا از محل خودش بهتفصيلى كه
گذشت دارد، اعاده نموده وحجش صحيح است، واگر اعاده ننموده، حج او باطل است.
واگر از روى جهل ونسيان اعمال عمره را بدوناحرام بجا آورد وپس از تمام شدن اعمال متذكر يا عالم شود عمره او صحيح است ولى در صورتى كه اعاده عمره متمكن باشد به همان گونه كه بيان شد احوط اعاده آن است.
مسأله 181 _ اگر مكلف از روى جهل يا فراموشى احرام حج تمتع را از مكه نبست در صورتى كه در عرفات عالم يا متذكر شد از همان جا احرام ببندد چه آن كه متمكن ازبرگشتن به مكه باشد يا نباشد.
ودر صورتى كه در مشعر يا بعد از افاضه از آن متذكر يا عالم شد در همانجا احرام ببندد ودر صورتى كه بعد ازتمام شدن اعمال حج متذكر يا عالم شد حج او صحيحاست.
احرام وواجبات آن
در گذشته بيان شد كه احرام اولين عمل عمره وحج است واظهر در معناى احرام اين است كه مكلف در نفس خود بنا بگذارد وملتزم شود به ترك محرمات احرام.
واجبات احرام سه چيز است: نيت، تلبيه، پوشيدن لباس احرام.
اول نيت، يعنى قصد بجا آوردن آنچه در حج وعمرهواجب شده قربة الى الله تعالى. وچنان چه اعمال واجب را به طور تفصيل نداند واجب است قصد بجا آوردن را به طوراجمال بنمايد، ودر اين هنگام لازم است تدريجا آنچه بر او واجب مى شود از روى مناسك ياد گرفته، يا از كسى كه مورد وثوقش باشد، بپرسد پس هرگاه بدون قصد، احرام بست احرامش باطل خواهد بود.
و در نيت چند چيز معتبر است:
1 _ قصد قربت (نزديكى به خدا) مانند عبادات ديگرغير از احرام.
2 _ همزمان بودن با
شروع در احرام.
3 _ تعيين احرام كه براى عمره است يا براى حج، وتعيين حج كه تمتع است يا قران يا افراد، وتعيين اين كه براى خود است يا براى ديگرى، وتعيين اين كه حجش حجة الاسلام است (كه براى اولين بار استطاعت بر او واجب شده) يا حجى است كه به سبب فاسد بودن حج قبل بر او واجب شده، يا حج نيابى يا حج مستحبى است.
خلاصه هر يك از اينها كه باشد بايد در نيت مشخص شود پس اگر بدون تعيين نيت احرام نمود احرامش باطلخواهد بود.
مسأله 182 _ در صحت نيت گفتن به زبان و گذراندن از ذهن معتبر نيست (يعنى لازم نيست را به زبان آورد يا از ذهن خود بگذراند) بلكه داعى بر آن كفايتمى كند مانند عبادتهاى ديگر كه در آنها داعى كافى است.
تلبيه وواجبات آن دوم از واجبات احرام تلبيه است وهرگاه تلبيه نگويد اگر چه احرام او منعقد مى شود به نيت، ولى محرمات احرام قبل از گفتن تلبيه حرام نيست، وكفاره هم با ارتكاب يكى ازآنها واجب نمى شود، مگر در احرام حج قران در صورتى كه اشعار يا تقليد نموده باشد، ومعنى اشعار وتقليد چون فعلا مورد ابتلاء نيست بيانش موكول به محل ديگرى است.
مسأله 183 _ وقت تلبيه بنابر اظهر از اول احرام است وجائز نيست تأخير مگر در چند مورد:
1 _ در فرضى كه مكلف از راه مدينه عازم مكه باشد در اين فرض جائز است تأخير تلبيه تا بيداء (بيداء اسم زمين مخصوصى است بين مكه و مدينه يك ميل گذشته از دى الحُليفه كه ميقات است) بلكه افضل تأخير تلبيه است تا
آنجا، ولى جائزنيست تأخير انداختن از بيداء.
2 _ در فرضى كه مكلف از طريق عراق عازم مكه باشد در اين فرض جائز است تأخير تلبيه تا چند قدمى دور شود از ميقات، ولى احتياط به عدم تأخير در اين فرضخوب است ترك نشود.
3 _ در صورت احرام از مكه در اين صورت جائز است تغيير احرام تا رقطاء كه نام زمينى است خارج مكه و چون محل آن زمين معلوم نيست، نبايد تأخير شود احرام از مكه.
مسأله 184 _ يك مرتبه تلبيه گفتن واجب وزياده بر آن واجب نيست.
صورت تلبيه
مسأله 185 _ صورت تلبيه بنابراظهر از اين قراراست:
لبيك اللهم لبيك لبيك، لا شريك لك لبيك.
و بنابر احتياط غير لزومى اضافه نمايد اين جمله را:
ان الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك.
مسأله 186 _ بر مكلف واجب است كلمات تلبيه را درست و به طور صحيح اداء نمايد واگر نتواند صحيح اداءكند واجب است ياد بگيرد وجائز است شخص ديگرى اين كلمات را به او تلقين نمايد.
ودر صورتى كه اين جمله را ياد نگيرد وتلقين هم ميسر نباشد، واجب است نائب بگيرد ونائب از طرف اوتلبيه بگويد، وبنابر احتياط غير واجب خودش هم اگرمى تواند اين كلمات را به نحو غلط اداء نمايد بگويد والا ترجمه او را بگويد.
مسأله 187 _ بنابرا حتياط كلمه (ان الحمد) دو نحوخوانده شود با زير همزه وزبر آن.
لباس احرام و شرايط آن
سوم از واجبات احرام پوشيدن دو جامه است يكى از آنها را ازار وديگرى را رداءمى نامند البته شرط صحت احرام نيست ولى خود يكى از واجبات است، وازار بايستى از ناف تا زانو، ورداء بايستى دو شانه و مقدارى پائين تر را بپوشاند ودر صورتى كه اين دو جامه از حد مزبور بيشتر باشد، اشكال ندارد ونيز اشكال ندارد پوشيدن زيادتر از دو جامه مثلاً دو ازار بپوشد.
مسأله 188 _ وجوب پوشيدن ازار ورداء مختص به مرد است وبراى زن جائز است احرام در لباسهاى عادى خود.
مسأله 189 _ گره زدن رداء جائز نيست بنابر اظهر،و نيز گره زدن ازار به گردن جائز نيست و به كمر جائز است.
مسأله 190 _ واجب است پوشيدن دو جامه تا آخراحرام ولى كندن آنها در حال خواب ودر حال اغتسال مانعى ندارد،
و نيز جائز است تبديل نمودن آن دو جامه به دو جامه ديگر به شرط آن كه پس از دخول مكه همان دو جامه اى كه اول احرام پوشيده بوده است بپوشد.
مسأله 191 _ دو جامه احرام شرائطى دارد:
1 _ پاك بودن، پس جائز نيست احرام در دو جامه نجس.
2 _ غصبى نبودن، پس احرام در ثوب غصبى جائز نيست.
3 _ حرير خالص نبوده باشد.
4 _ بنابر احتياط از اجزاء غير مأكول اللحم نباشد.
5 _ بنابر احتياط لزومى بايد رنگ جامه ها سياه نباشد.
6 _ بنابر احتياط، جنس دو جامه از قبيل پوست ونمد نباشد.
مسأله 192 _ پوشيدن حرير براى زن در غير حال احرام جائز است، ولى در حال احرام غير از آن كه معتبر است، جامه هاى احرام از حرير خالص نباشد، بايد بقيه لباسهايش نيز از حرير خالص نبوده باشد.
مسأله 193 _ اگر كسى فاقد يكى از دو جامه احرامكه نام آن رداء است، شد جائز است در عوض آن قبا يا پيراهن بپوشد، بلكه بايد بپوشد، واگر فاقد آن جامه ديگركه نام آن ازار است شد، بايد شلوار بپوشد، كيفيت پوشيدن قبا به اين نحو بايد باشد كه قبا را پشت رو كرده پائين قبا را به روى شانه ها بياندازد، ودر حال اضطرار هم جائز است به همين نحو قبا بپوشد.
كارهائى كه ترك آن بر محرم لازم است
كارهائى كه ترك آن بر محرم لازم است
در گذشته بيان شد كه محرم پس از احرام بستن اگر تلبيه بگويد عده اى از امور براى او حرام خواهد شد وكفاره هم بر اتيان عده اى از آنها ثابت مى شود وآنها 23چيز است:
1 _ شكار حيوان صحرائى.
2 _ نزديكى با زن.
3 _ بوسيدن زن.
4 _ دست
زدن به زن.
5 _ نگاه كردن به زن.
6 _ استمناء.
7 _ عقد نكاح نمودن.
8 _ استعمال بوى خوش.
9 _ پوشيدن لباس دوخته براى مرد.
10 _ سرمه كشيدن.
11 _ نگاه كردن در آئينه.
12 _ پوشيدن چكمه وجوراب.
13 _ دروغ گفتن، دشنام دادن، ومفاخرات.
14 _ جدال نمودن.
15 _ كشتن جانوران بدن.
16 _ زينت نمودن.
17 _ ماليدن روغن به بدن.
18 _ جدا نمودن موى از بدن.
19 _ پوشانيدن سر از براى مردان.
20 _ نقاب زدن براى زنان.
21 _ سايه قرار دادن براى مردان.
22 _ ناخن گرفتن.
23 _ سلاح برداشتن وتفصيل اين امور در ضمن مسائلى بيان خواهد شد.
1 _ شكار حيوان صحرائى
مسأله 194 _ شكار حيوان صحرائى بر محرم حرام اӘʠمگر در موردى كه ترس از آزار او داشته باشد مانند درندگان و مار كه در اين مورد از شكار آنها مانعى نيست.
مسأله 195 _ شكار ملخ هم حرام است ولى شكار زنبور وپشه ومورچه واشباه آنها مانعى ندارد.
مسأله 196 _ همان نحو كه شكار حيوان صحرائى حرام است، كمك نمودن در شكار ولو به راهنمائى يا اشارهيا بستن دربه روى شكار در صورتى كه شخص ديگرىدرصدد شكار است، واين كارها كمك به او مى كند در شكار حرام است.
مسأله 197 _ نگاه داشتن شكار نيز بر محرم حراماست ولو مالك او باشد مثل اين كه قبلا حيوانى را صيد نموده ودر جائى نگاه داشته باشد.
مسأله 198 _ حرام است از براى محرم خوردن گوشت شكار پس اگر محلى حيوانى را شكار نموده محرم نمى تواند از گوشت آن بخورد.
مسأله 199 _ اگر محرمى حيوان شكارى را صيد و يا ذبح نمود، حرام است خوردن گوشت او حتى بر شخص محل
وهمچنين اگر محلى آن حيوان را در حرم ذبح بنمايد.
مسأله 200 _ جوجه وتخم حيوان صحرائى حكم خود او را دارند واحكام گذشته نسبت به آن دو جارى است.
مسأله 201 _ شكار حيوان دريائى مانند ماهى و امثال آن وحيوان اهلى مثل گوسفند و شترمرغ خانگى وامثال آنها مانعى ندارد و مشمول احكام گذشته كه در حيوان صحرائى گفته شد، نيستند.
مسأله 202 _ اگر در حيوانى شك كند كه صحرائى است يا دريائى چنانچه در آب زندگى مى كند ويا تخم مى گذارد در آب، دريائى است اگر در صحرا زندگى مى كنديا تخم در آنجا مى گذارد، صحرائى است اگر از اين دو راه چيزى معلوم نشد، اظهر حرمت صيد آن است.
كفارات شكاربراى كشتن وشكار هر يك از حيوانات صحرائى در شريعت مطهره كفاره اى معين شده كه در مسائل ذيل بيان خواهد شد.
مسأله 203 _ در كشتن شترمرغ يك شتر ودر كشتن گاو وحشى يك گاو و در كشتن خر وحشى يك گاو، ودر كشتن آهو وخرگوش يك گوسفند وهمچنين در كشتن روباه يك گوسفند كفاره هست.
مسأله 204 _ كسى كه شكارى كرد چنانچه كفاره آن شتر باشد ويافت نشود بايد شصت مسكين را اطعام نمايد،براى هر مسكين يك مد (كه تقريبا ده سير است) واگر اين را هم نتواند بايد شصت روز روزه بگيرد واگر تمكن نداشت، بايد هيجده روز روزه بگيرد. واگر كفاره گاو باشد و دست نيايد يا مقدور نباشد بايد سى مسكين را اطعام نمايد واگر اين را هم نتواند نه روز روزه بگيرد. واگر كفاره گوسفند باشد و يافت نشود يا نتواند تهيه كند بايد ده مسكين را
اطعام نمايد و اگر متمكن نباشد، بايد سه روز روزه بگيرد.
مسأله 205 _ هرگاه محرم در خارج حرم كبوتر يا مانند آن را شكار نموده و بكشد يك گوسفند بايد كفاره بدهد وهرگاه محل (غير محرم) كبوتر ومانند آن را در حرم بكشد يك درهم و در جوجه آن نيم درهم ودر تخم آن ربع درهم كفاره بدهد، وهرگاه محرم در حرم آن را بكشد هر دو كفاره بر او واجب مى شود، وهمچنين است در كشتن جوجه و شكستن تخم، وتخم اگر جوجه در آن به حركت آمده حكم جوجه را دارد.
مسأله 206 _ كفاره شكار قطاة (مرغى است كه آن را به فارسى سنگ خوار نامند) و كبك و دراج ومانند آنها يك بره است كه از شير گرفته شده وعلفخوار باشد وكفاره شكار گنجشك و قبره كه نوعى از مرغان مى باشد كه به فارسى آن را چكاوك نامند و صعوه(مرغى است كوچك وبه فارسى آن را سنگانه نامند (ومانند آنها بنابر مشهور يك مد (كه تقريبا سه ربع كيلو) ده سير گندم يا جو يا نان ومانند اينها است، و احوط در اينها يك بره از شير گرفته شده است وكفاره كشتن يك ملخ يك دانه خرما و يا يك مشت گندم وكفاره بيشتر از يك ملخ يك مشت گندم ومانند آن ودر زياد آن يك گوسفند است.
مسأله 207 _ كشتن موش صحرائى وخارپشت وسوسمار ومانند اينها يك بزغاله كفاره دارد ويك نوع مالمولك (عظايه) يك مشت طعام كفاره دارد.
مسأله 208 _ كشتن عمدى زنبور مقدارى طعام كفاره دارد، ودر صورتى كه كشتن به جهت دفع اذيت باشد كفاره ندارد.
مسأله 209
_ در راهى كه ملخ زياد است بايستى محرم راه خود را كج كند كه آن را نكشند واگر نتواند اين كار را بكند كه خواه ناخواه ملخ پايمال مى شود، عيبى ندارد.
مسأله 210 _ اگر جماعتى در كشتن شكارى شركت كردند بر هر يك كفاره مستقلى هست.
مسأله 211 _ كفاره خوردن شكار مانند كفاره خود شكار است پس اگر محرم شكار كند وآن را بخورد دو كفاره بايد بدهد يكى براى شكار وديگرى براى خوردن آن واگرشكار ديگرى را بخورد يك گوسفند بايد بدهد.
مسأله 212 _ كسى كه شكارى همراه دارد و داخلحرم شود بايد او را رها كند وچنانچه رهايش نكرد تا مرد بايد كفاره بدهد.
مسأله 213 _ وجوب كفاره در كشتن شكاروخوردنش فرقى ندارد چه از روى عمد يا سهو يا نادانى باشد.
مسأله 214 _ در شكار مكرر كفاره نيز مكرر مى شود خواه شكار از روى نادانى يا فراموشى يا خطا باشد وهمچنين است در صورت عمد اگر شكار در حرم و شكاركننده محل باشد، يا شكار كننده محرم به احرامهاى متعدد باشد. واگر شكار عمدا از محرم به يك احرام مكرر شد،كفاره مكرر نخواهد شد.
2 _ نزديكى با زنان
مسأله 215 _ نزديكى با زنان (جماع) در اثناء عمره تمتع و عمره مفرده، و حج و بعد از آن پيش از بجا آوردن نماز طواف نساء بر محرم حرام است.
مسأله 216 _ هرگاه در عمره تمتع از روى علم وعمد با زنى از عقب يا جلو نزديكى نمايد چنان چه پس از فراغت از سعى باشد، عمره اش فاسد نمى شود و كفاره بر او واجب مى شود وكفاره اش براى كسانى كه مال
زياد دارند يك شتر براى متوسط الحال يك گاو و براى غير متمكن يك گوسفند است.
مسأله 217 _ اگر كسى در عمره تمتع قبل از فراغ از سعى از روى علم وعمد با زنى نزديكى كند براى او يك شتر كفاره لازم است ولى عمره او فاسد نمى شود.
مسأله 218 _ اگر كسى در عمره مفرده با زنى نزديكى كند از روى علم وعمد يك شتر كفاره بر او واجب است.
ودر صورتى كه اين عمل بعد از سعى واقع شود عمره او فاسد نمى شود ودر صورتى كه قبل از سعى واقع شود،عمره اش فاسد و لازم است آن را اعاده نمايد.
ومعتبر است عمره دوم بعد از كشتن ماهى كه عمره اول در آن ماه واقع شده است، انجام گيرد.
مسأله 219 _ كسى كه در احرام حج از روى علم و عمد با زنى نزديكى كند چنانچه اين عمل پيش از وقوف به عرفات يا بعد از آن و قبل از وقوف به مشعر باشد علاوه بر آن كه معصيت كرده است، پنج حكم دارد:
1 _ يك شتر كفاره بر او واجب است.
2 _ سال آينده بايد اعاده حج بنمايد.
3 _ اين حج را به اتمام برساند.
4 _ ميان آن زن ومرد از جاى وقوع اين عمل جدائى شود تا آن كه پس از وقوفين به آن محل برسند.
5 _ در حج سال آينده نيز چنان چه از آن راه بروند جدائى شود بين آن دو به همين نحو، و چنان چه نزديكى با زن بعد از وقوف به مشعر قبل از اتيان به نصف طواف نساءباشد يك شتر كفاره در صورت تمكن ويك گاو
يا يك گوسفند در صورت عدم تمكن از شتر واجب است واگر اين عمل بعد از گذشتن نصف طواف باشد كفاره هم واجب نيست.
مسأله 220 _ احكامى كه گذشت براى مقاربت با زن در لواط نيز جارى است.
مسأله 221 _ زن در صورتى كه به اختيار حاضر برمقاربت گردد حكم مرد را دارد ولى چنان چه زن مكرهه باشد حجش صحيح است وچيزى برايش واجب نمى شود مگر وجوب جدائى از مرد.
و بر مردى كه او را اكراه نموده دو شتر قربانى لازم است.
واگر مرد مكره باشد چيزى ثابت نخواهد شد و بر زنى كه او را اكراه كرده است غير از احكام گذشته چيزى نيست.
3 _ بوسيدن زن
مسأله 222 _ بر محرم حرام است زن خود را ببوسد چه از روى شهوت وچه از روى غير شهوت وبنابر احتياط لزومى نبايد زن هم شوهر خود را ببوسد.
ولى بوسيدن مادر و خواهر و امثال آنها مانعى ندارد.
مسأله 223 _ اگر كسى زن خود را از روى شهوت ببوسد يك شتر كفاره بر او واجب است اگر چه منى خارج نشود و اگر بوسه از روى شهوت نباشد، كفاره آن يك گوسفند است، و در بوسيدن زن مرد را ثبوت كفاره معلوم نيست، و نيز ثبوت كفاره در بوسيدن زن اجنبيه وغلام معلوم نيست ولو اين كه معصيت بزرگى انجام داده است.
4 _ لمس زن
مسأله 224 _ بر محرم حرام است از روى شهوت زن خود را لمس نمايد ولو از روى لباس وهمچنين استحكم در لمس زن اجنبيه وبنابر احتياط لزومى زن هم لمس نكند شوهر خود را از روى شهوت.
مسأله 225 _ اگر كسى زن خود را از روى شهوت لمس نمايد يك گوسفند كفاره بر او ثابت نيست ولو اين كه منى خارج شود، ودر لمس زن مرد را از روى شهوت كفاره ثابتنيست.
5 _ نگاه كردن به زن وملاعبه با او
مسأله 226 _ بر محرم حرام است نگاه كردن به زن خود يا به اجنبيه از روى شهوت ونگاه كردن به زن خود به غير شهوت مانعى ندارد.
مسأله 227 _ اگر كسى به زن اجنبيه نگاه كند با شهوت وبدون شهوت ومنى از او خارج شود كفاره او درصورت تمكن يك شتر، واگر متمكن نباشد يك گاو اگر از او هم متمكن نشد يك گوسفند است.
مسأله 228 _ اگر كسى به زن خود نگاه كند واتفاقاً منى خارج شود يا آن كه از روى شهوت نگاه كند ومنى خارج نشود چيزى بر او واجب نخواهد شد. ولى در صورتى كه از روى شهوت نگاه كند و منى خارج شود يك شتر كفاره لازم است.
مسأله 229 _ اگر كسى با زن خود ملاعبه نمود تا منى خارج شد يك شتر كفاره لازم است.
مسأله 230 _ استمتاعات ديگر غير از آنچه ذكر شد از زن براى محرم جائز است.
6 _ استمناء
مسأله 231 _ حرام است از براى مرد و زن كه با آلت خود بازى كنند تا منى خارج شود بلكه هر كارى در خارج انجام دهند كه به واسطه آن منى خارج شود و قصد خارج شدن منى داشته باشند حرام است و اين حرمت علاوه بر حرمتى است كه استمناء ولو در غير حال احرام دارد.
مسأله 232 _ هرگاه كسى با آلت خود بازى كند تا منى خارج شود كفاره آن يك شتر است، و بنابر اظهر اگر اين عمل پيش از وقوف به مزدلفه انجام شد حج او نيز فاسد است و بايد سال آينده حج به جا آورد، ودر صورتى كه استمناء از راه
ديگر باشد حج او فاسد نيست وفقط كفاره كه يك شتر است، لازم است وچنانچه استمناء با غير فعلخارجى باشد كفاره هم لازم نيست همان نحو كه گذشت.
7 _ عقد نكاح
مسأله 233 _ بر محرم حرام است در حال احرام تزويج كردن براى خود يا براى ديگرى، اعم از اين كه ديگرى محرم باشد، يا محل بالغ باشد يا غير بالغ اعم از اين كه عقد دائمى باشد يا انقطاعى.
و همچنين است حرام است شخص محل براى محرم تزويج نمايد بلكه اگر فضولة در آن وقت براى كسى عقد نمايد يا كسى براى او عقد كند و بعد از محل شدن اجازه نمايد، حرام است حتى اگر ولى در حال احرام وكيل كند شخصى را كه عقدى براى بچه غير بالغ او بخواند حرام است، ودر تمام اين صور عقد هم باطل مى شود.
مسأله 234 _ اگر كسى در حال احرام تزويج نمود و عالم به حرمت هم بود آن زن براى آن مرد محرم كه تزويج شده است، حرام ابدى مى گردد وديگر نمى تواند آن را بگيرد.
مسأله 235 _ احكامى كه بيان شد براى تزويج محرم، در زن محرمه كه عقد شود براى مردى يا عقد بنمايد نيز جارى است حتى حرمت ابديه بنابر احتياط لزومى.
مسأله 236 _ حرام است براى محرم حضورمجلس عقد وشاهد شدن بر آن، ولى اداء شهادت سابق حرام نيست.
مسأله 237 _ هرگاه محرم در حال احرام عقد نمايد يك شتر بر او كفاره واجب است، واگر شخص ديگرى براى او عقد كند و عاقد وزوج علم به حرمت داشته باشند بر هر كدام از عاقد و زوج يك شتر كفاره
واجب است و اگر زن در حال احرام باشد يا آن كه بداند مرد در حال احرام است بر او هم يك شتر كفاره واجب مى شود، بلى اگرزن در حال احرام باشد ومرد وعاقد محل باشند چيزى واجب نيست.
8 _ استعمال بوى خوش
مسأله 238 _ حرام است از براى مرد محرم وزن محرمه زعفران و عود و مشك و ورس و عنبر، وحرمت اينچيزها اعم است از بوئيدن، خوردن، ماليدن بر بدن ياپوشيدن لباسى كه در آن اثرى از بوى آنها باشد، واگر قبل ازاحرام بر بدن ماليده يا لباس قبلا بوى آنها پيدا نموده بايد براى احرام برطرف گردد، همچنين اگر در وسط احرام به غير اختيار بدن يا لباس ماليده شد، بايد فورا ازاله نمايد.
مسأله 239 _ حرام است بر محرم ريحان وآن عبارت است از هر نباتى كه گل او بوى خوب وساقه او هم بوى خوب دارد واز نباتات صحرائى باشد كه آدمى او راكاشته باشد.
مسأله 240 _ حرام است محرم يا محرمه روغن مالى نمايند بدن خود را روغن هاى خوش بو مانند روغنگل.
مسأله 241 _ بوئيدن بقيه چيزهائى كه بوى خوب دارد، مكروه است.
مسأله 242 _ از حرمت طيب سه مورد استثناء شده است:
1 _ بوئيدن خلوق كعبه كه طيبى است مركب از زعفران وغير آن.
2 _ شخص محرمى كه در وقت سعى بين صفا ومروه از بازار عطر فروشها مى گذرد.
3 _ در حال اضطرار.
مسأله 243 _ خوردن ميوه هاى خوشبو مانند سيب و به مانعى ندارد، ولى بهتر است در وقت خوردن دماغ خودرا بگيرد.
مسأله 244 _ بر محرم حرام است دماغ خود را بگيرد از بوى بد، ولى
براى فرار از آن راه رفتن تند مانعى ندارد.
مسأله 245 _ سرمه كشيدن به چيزى كه در او يكى از پنج قسم اقسام طيب كه گذشت باشد حرام است.
مسأله 246 _ حرام است بر محرم يا محرمه،خوردن طعامى كه در آن يكى از اقسام طيب است كه بيان شد، وهمچنين روغن مالى نمودن به چيزى كه در آن يكى ازآنها است وچنانچه خوردن، وروغن مالى نمودن به آن ازروى علم وعمد باشد، يك گوسفند كفاره بر او لازم است،واگر از روى جهل يا نسيان باشد چيزى بر او واجب نيست،ودر بقيه استعمالاتى كه حرام است كفاره ثابت نيست،واگر اقسام ديگر طيب را استعمال كند چيزى بر او واجب نيست، ولى خوب است به مقدار پول آن صدقه بدهد.
9 _ پوشيدن لباس دوخته براى مرد
مسأله 247 _ حرام است براى مرد محرم لباسدوخته بپوشد، ونيز حرام است بر او پوشيدن پيراهن، زير جامه، قبا وهر لباسى كه دستهاى انسان داخل آن گرددكه اين گونه لباس را درع مى گويند، وهر لباسى كه دگمه آن راببندند، ولو اين كه اينها دوخته نباشد مانند لباسهاى بافتنى و غيرذلك واز حكم اول سه چيز استثناء شده به شرطىكه دگمه هايش را بكنند:
1 _ طليسان (تالشان) لباسى است كه تمام بدن را مى پوشاند و بافتنى يك دست است.
2 _ هميان كه حاجى پول خود را در آن گذاشته وبهكمر خود مى بندد.
3 _ كمر بند اين سه چيز دوخته هم باشند مانعى ندارد پوشيدنشان.
مسأله 248 _ جائز نيست محرم لباس احرام را دگمه بزند واگر كمى دوخته گى هم داشته باشد، جائز نيست ولى همان گونه كه بيان شد، مانعى ندارد ازار را بهكمر
گره بزنند، ونيز جائز است به وسيله سوزن وچوب وامثال اينها بعضى را به بعضى متصل نمايند.
مسأله 249 _ جائز نيست محرم عمامه اش را به سينه ببندد وجمعى از فقها فرموده اند كه به كمرش هم نبندد، ولى اظهر جواز آن است.
مسأله 250 _ پوشيدن لباس دوخته از براى زنان جائز است ولى پوشيدن قفازين (كه در سابق زنهاى عرب به جاى دستكش امروزه مى پوشيدند به اين نحو كه پارچه اى را پر از پنبه نموده وبراى رفع سرما به دستهاى خود مى پوشاندند) بر زنان حرام است.
مسأله 251 _ پوشيدن لباسى كه بر محرم حرام است كفاره آن يك گوسفند است، ودر صورت اضطرارگرچه پوشيدن جائز است، ولى اظهر لزوم كفاره است، بلىچنانچه از روى جهل ونسيان بپوشد كفاره واجب نمى شود، مگر آن كه بعد از توجه وفهميدن فورا لباس را بيرون نياورد.
مسأله 252 _ اگر محرم چند صنف لباس كه هر كدام بر او حرام است، بپوشد بر هر صنفى يك گوسفند كفاره لازم است.
10 _ سرمه كشيدن
مسأله 253 _ حرام است از براى سرمه سياه كشيدن ولو به قصد زينت نباشد، ونيز حرام است سرمه كشيدن به چيزى كه يكى از اقسام طيب كه گذشت در آن باشد، ونيز حرام است سرمه كشيدن به چيزهاى ديگر درصورتى كه به قصد زينت باشد واگر به قصد زينت نباشد حرام نيست، و در مواردى كه سرمه كشيدن حرام است كفارهندارد.
11- نگاه كردن در آئينه
مسأله 254 _ نگاه كردن محرم در آئينه حرام است،نگاه كننده مرد باشد، يا زن نگاه كردن در آئينه، براى زينت باشد يا نه، وچنانچه نگاه كرد بنابر احتياط غير لزومى يكگوسفند كفاره بر او ثابت است و مستحب است تلبيه را اعاده نمايد.
اما نگاه كردن در اجسام ديگرى كه خاصيت آئينه رادارد مانند آب صاف، يا سنگ صاف، يا اجسام صيقلى ديگر هيچ مانعى ندارد.
12 _ پوشيدن موزه و جوراب
مسأله 255 _ پوشيدن خفّ (كه به معنى موزه است چهساق داشته باشد كه از او به تعبير چكمه مى شود وچه ساق نداشته باشد) و جوراب بر مرد حرام است دوخته باشند يا ندوخته وغيراين دو از چيزهائى كه پشت تمام پا را بپوشاند اگر دوخته باشد حرام والا حرام نيست.
مسأله 256 _ بر زنان حرام نيست پوشيدن خفّ و جوراب.
مسأله 257 _ پوشيدن نعلين براى مردان جائز است.
مسأله 258 _ در حال ضرورت جائز است پوشيدن خفّ وجوراب براى مردان ولى بايد ساقهاى جوراب راببرند.
مسأله 259 _ هرگاه كسى جوراب يا خف بپوشد بنابر احتياط غير لزومى يك گوسفند كفاره بر او ثابت است.
13 _ دروغ گفتن ودشنام دادن ومفاخرات
مسأله 260 _ يكى از محرمات در حال احرام به نصآيه شريفه و روايات فسوق است واظهر آن است كه سه چيز را فسوق مى نامند:
1 _ دروغ گفتن.
2 _ دشنام دادن.
3 _ افتخار نمودن شخصى به ديگرى از جهت نسب يا حسب ونحو آنها، پس هر سه اينها از محرمات است ودروغ گفتن ومفاخرات در غير حال احرام دربعضى مواردجائز مى شود ولى در حال احرام مطلقا حرام است.
مسأله 261 _ بنابر اظهر دروغ گفتن يا دشنام دادن يا افتخار نمودن در حال احرام كفاره ندارد يعنى واجب نيست بلى مستحب است يك گاو قربانى كند.
14 _ مجادله نمودن
مسأله 262 _ يكى از امورى كه حرام است از براى محرم، مجادله است ومراد از آن اين است كه براى امر دروغى وخلاف واقع، يك مرتبه قسم بخورد بخصوصكلمه لا والله يا بلى والله يا آن كه براى امر واقعى و راستى سه مرتبه به كلمه مخصوصه قسم بخورد وقسم خوردن به كلمات ديگر و به نحو ديگر حرام نيست.
مسأله 263 _ از حرمت مجادله دو مورد استثناء شده است:
1 _ اين كه قسم خوردن محرم براى اثبات حقى يا برداشتن باطلى باشد.
2 _ در جائى كه مقصد محرم فقط اظهار محبت وتعظيم شخصى باشد مانند اين كه بگويد لا والله زحمت نكشيد در اين دو مورد مجادله حرام نيست.
در صورتى كه جدال كننده در سخنخود راستگو باشد همان نحو كه گذشت يك ودو مرتبه قسم خوردن با صيغه مخصوصه حرام نيست كفاره هم ندارد.
واگر قسم از دو مرتبه تجاوز كند يك گوسفند كفاره براو واجب خواهد شد، اما در صورتى كه جدال دروغ باشد در مرتبه
اول يك گوسفند ودر مرتبه دوم فقها فرموده انديك گاو (بعيد نيست دو گوسفند كافى باشد) ودر مرتبه سوم يك شتر كفاره ثابت است، بعيد نيست يك گاو، در مرتبه سوم كفايت كند.
15 _ كشتن جانوران بدن
مسأله 265 _ كشتن شپش در صورتى كه اذيت نكند، محرم را حرام است ونيز حرام است انداختن آن از بدن ودر صورتى كه اذيت كند هم قتل آن جائز است هم انداختن.
واما پشه وكك در صورتى كه به محرم آزار ندهند احتياط در نكشتن آنها است، ولى انداختن آنها از بدن هيچاشكالى ندارد.
مسأله 266 _ كفاره كشتن شپش يا انداختن آن درصورتى كه حرام است بنابر احتياط يك كف از طعام به شخص فقير دادن است.
16 _ زينت نمودن
مسأله 267 _ زينت نمودن بر محرم حرام است،ولى انگشتر دست كردن ولو به قصد زينت باشد حرام نيست، بلكه اگر براى استحباب وبه قصد آن باشد، مستحب است.
مسأله 268 _ پوشيدن زيور براى زنان در صورتى كه براى زينت كردن براى مردان باشد حرام است والا حرام نيست.
مسأله 269 _ استعمال حناء براى محرم اعم از زن ومرد حرام نيست ولو به قصد زينت باشد، بلكه مكروه هم نيست مگر حناء بستن زن به قصد تزئين براى شوهر در اين صورت بخصوص مكروه است.
مسأله 270 _ پوشيدن عينك اگر زينت محسوب جائز نيست وگرنه اشكالى ندارد.
مسأله 271 _
بنابراظهر، در زينتهائى كه حرام است كفاره ثابت نسيت.
17 _ ماليدن روغن بر بدن
مسأله 272 _ بر محرم حرام است ماليدن روغن كه داراى بوى خوش مى باشد بر بدن خود، مگر در صورتى كهضرورت ومعالجه آن را ايجاب مى نمايد.
ودر صورتى كه اين عمل را محرم از روى علم وعمد انجام داد چنانچه آن روغن داراى مشك يا عنبر يا ورس يا عود يا زعفران باشد يك گوسفند كفاره لازم است، وچنانچه داراى يكى از آنها نباشد بنابر اظهر كفاره واجب نيست.
18 _ جدا نمودن مو از بدن
مسأله 273 _ بر محرم حرام است از روى تعمد مو را از سر يا بدن خود يا ديگرى اعم از اين كه او محرم باشد يا محل جدا نمايد واز اين حكم چند مورد استثناء شده است.
1 _ شپش زيادى در بدن محرم توليد شده باشد.
2 _ آن كه بودن مو موجب درد سر يا بيمارى ديگرى گشته يا ناراحت است از موى به واسطه گرمى هوا ياضرورت ديگرى ايجاب نمايد.
3 _ موئى كه داخل پلك چشم روئيده وباعث آزارچشم گردد.
4 _ موهائى كه هنگام غسل يا وضوء بدون قصد ازبدن جدا شود.
مسأله 274 _ فرقى نيست در حرمت جدا كردن مو بين آن كه به كندن مو باشد يا به تراشيدن، يا به نوره كشيدن، و يا با دست كشيدن وشانه كردن.
مسأله 275 _ هرگاه محرم موى از بدن خود جدا نمايد به تراشيدن ومانند آن اعم از اين كه موى سر باشد يا موى بدن واعم از اين كه خودش مباشر باشد يا كسى ديگر با توجه و رضايت او، كفاره آن مردد است بينچهار چيز.
1 _ يك گوسفند قربانى نمايد.
2 _ سه روز روزه بگيرد.
3 _ دوازده مد از طعام به
شش نفر مسكين هر كدام دومد بدهد.
4 _ ده مسكين را سير نمايد از طعام وبنابر احتياط در صورتى كه جدا شدن مو از روى ضرورت نباشد اختيارقربانى است بلكه اين احتياط ترك نشود.
مسأله 276 _ اگر محرم موى بدن يا سر محل يا محرم را جدا نمايد كفاره بر او واجب نيست.
وهمچنين كفاره بر محرم ثابت نيست اگر كسى ديگر بدون اذن وتوجه آن موى سر يا بدن او را جدا نمايد مانندآن كه محرم در خواب باشد كسى سر او را بدون اذن قبلى او بتراشد.
مسأله 277 _ در خصوص كندن محرم موى زير بغل خود را، چنانچه موى زير هر دو بغل را بكند يك گوسفندكفاره واجب مى شود، وچنانچه موى زير يك بغل را بكند سه مسكين اطعام نمايد، وحكم تراشيدن زير بغل يا نورهكشيدن يا كندن بعض از آن حكم جدا نمودن مو است از بدن يا سر كه در مسأله قبل بيان شد.
مسأله 278 _ اگر كسى در حال احرام باشد وبا دست كشيدن بر سر يا ريش خود موى آنها جدا شود چنانچه موى زياد جدا شود يك گوسفند كفاره لازم است،وچنانچه كم باشد يك كف از طعام، يا سويق، يا كعك به مسكين صدقه بدهد، يا يك درهم كه يك مثقال شرعى نقره است، خرما خريده وصدقه بدهد.
19 _ پوشاندن سر از براى مردان
مسأله 279 _ حرام است از براى مرد محرم پوشانيدن سر وگوشها يا قسمتى از سر را حتى در حال خوابيدن به پارچه ومانند آن، وبنابر احتياط نپوشاند سر را به چيزهائى كه متعارف نيست پوشاندن آنها مانند گل وكاغذ وحنا زنبيل وامثال آنها اگر چه بنابر اظهر مانعى
ندارد.
مسأله 280 _ از حرمت پوشاندن سر چند مورداستثناء شده:
1 _ پوشاندن سر به بعضى از بدن مانند دست.
2 _ بند خيك را به سر بگذارد.
3 _ دستمالى كه به جهت دردسر مى بندند.
4 _ پوشاندن سر در حال ضرورت.
مسأله 281 _ جائز است مرد محرم صورت خود رابپوشاند.
مسأله 282 _ حرام است از براى محرم فرو رفتن درآب ولى آب ريختن به سر براى غسل يا براى شستشو ياجهت ديگر مانعى ندارد، ونيز مانعى ندارد فرو رفتن در زيرمايع ديگرى غير آب.
مسأله 283 _ اگر محرم نسياناً سر خود را پوشانيد واجب است به مجرد توجه آن را بردارد از سر، و بنابر احتياط وجوبى تلبيه بگويد.
مسأله 284 _ هرگاه محرم از روى علم وعمد واختيار سر خود را پوشانيد به چيزى كه حرام است پوشاندن به آن كفاره آن يك گوسفند است، ودر پوشاندن سر به نحوى كه جائز است كفاره نيست.
20 _ پوشاندن رو از براى زن
مسأله 285 _ حرام است از براى زن پوشيدن، نقاب وبرقع ومانند اينها در حال احرام، ولى پوشانيدن روى خود را به نحو ديگرى مانعى ندارد، بلكه مقتضاىاحتياط آن است كه گوشه چيزى را كه به سر دارد، مانندچادر وغير آن تا محاذى بينى وچانه خود پائين بياندازدولازم نيست آن را بوسيله دست وچوب يا چيز ديگرى دور از صورت نگه دارد.
مسأله 286 _ در صورتى كه زن روى خود را با نقابيا برقع بپوشاند كفاره واجب نيست.
21 _ سايه قرار دادن بر خود براى مردان
مسأله 287 _ براى مرد محرم حرام است در حال راه پيمودن به سوى مكه در صورتى كه سواره باشد خود رادر زير سايه چيزى كه روى سر اوست، قرار دهد وپرده كجاوه وسقف ماشين وهواپيما ونحو اينها در اين حكممشترك هستند بلكه خود را در زير سايه چيزى نگاه داشتناگر چه آن چيز سايه انداز روى سر نباشد نيز حرام است.
مسأله 288 _ جائز است محرم در حال سير بادست خود سايه بر خود بيندازد.
مسأله 289 _ جائز است در حال توقف در بين راه زير سايه رفتن اعم از سقف خانه وخيمه وغير ذلك، ونيزجائز است در رفت وآمد به چتر ومانند آن سايه انداختن به خود.
مسأله 290 _ اگر مركب مختصر توقفى در بين راه پيمودن نمود جائز نيست زير سقف آن رفتن ولى اگر توقفطولانى شود جواز رفتن زير سايه بعيد نيست ولى احتياط مراعات شود.
مسأله 291 _ سايه انداختن براى زنان واطفال جائزاست.
مسأله 292 _ براى مردان نيز جائز است سايه انداختن به خود در صورت ضرورت، مانند آن كه گرما يا سرما او را اذيت بنمايد يا تحملش مشكل باشد.
مسأله 293
_ در حرمت زير سايه بان رفتن فرقىنيست بين روز وشب وبين روز آفتابى وروز ابرى، در جميع صور زير سايه انداز رفتن در حال راه پيمودن در صورتى كه سواره باشد، حرام است.
مسأله 294 _ اگر نذر نمايد احرام قبل از ميقات رامثل آن كه نذر كند احرام از فرودگاه هواپيما از شهر خودش وراه رفتن به مكه منحصر باشد به سوار شدن هواپيما وسقف آن را هم نمى شود برداشت نذر او منعقد وبايد احرام بسته وسوار هواپيما شود وزير سايه سقف آن قرار گرفتنچون در حال اضطرار است، مانعى ندارد وحرام هم نيست. فقط يك گوسفند كفاره آن است.
مسأله 295 _ حكمى كه نسبت به آفتاب گفته شددر باران نيز جارى است يعنى حرام است براى مرد محرم كه خود را به وسيله چتر يا مانند آن از باران بپوشاند ولى بهواسطه دست مانعى ندارد.
مسأله 296 _ كفاره سايه قرار دادن يك گوسفنداست واين حكم در صورت ضرورت نيز جارى است ودرصورتى كه اين عمل تكرار شود بيش از يك گوسفند واجبنمى شود، بلى چنانچه در احرام حج هم يك مرتبه يا چندمرتبه زير سايه برود براى آنهم يك گوسفند كفاره واجب است همان نحو كه براى زير سايه رفتن در احرام عمره يكگوسفند ثابت است.
22 _ ناخن گرفتن
مسأله 297 _ گرفتن تمام ناخن ها يا يك ناخن يابعضى از آن بر محرم حرام است، اعم از اينكه با مقراضگرفته شود يا با دندان يا با غير اين دو، مگر آن كه بودن آن موجب آزار واذيت باشد كه در اين صورت گرفتن ناخنجائز است.
مسأله 298 _ اگر محرم يك ناخن يا بعضى از
آن را يايك ناخن را در چند مرتبه بگيرد اعم از دست و پا يك مد ازطعام بايد كفاره بدهد و اين حكم جارى است در تمام ناخن ها تا به ده برسد، يعنى بر هر يك ناخن يك مد از طعام داده شود و اگر مجموع ناخن هاى دو دست يا دو پا گرفته شود يك گوسفند كفاره بايد قربانى كند ونيز چنانچهمجموع ناخن هاى دو دست ودو پا در يك مجلس گرفته شوديك گوسفند كافى است ولى اگر در دو مجلس باشد دوگوسفند لازم است.
مسأله 299 _ اگر پنج ناخن دست و پنج ناخن از پا گرفته شود گوسفند واجب نمى شود بلكه ده مد از طعام كفاره آن است.
مسأله 300 _ كسى كه يك انگشت زيادى داردچنانچه ناخن هاى ده انگشت را بگيرد ويكى باقى بماند ده مد طعام بدهد، گوسفند لازم نيست واگر كسى يك انگشتكم دارد ناخن هاى نه انگشت را كه بگيرد گوسفند لازم شود.
مسأله 301 _ در ثبوت گوسفند براى كفاره اگرناخن هاى تمام دست يا پا را بگيرد فرقى نيست بين اين كه هر ناخن كه مى گيرد يك مد طعام به فقير بدهد يا نه.
مسأله 302 _ اگر كسى از روى جهل يا نسيان يا اضطرار و يا اكراه ناخن بگيرد كفاره بر او نيست، بلى چنانچهاين مسأله را از ديگرى كه به نظر محرم صلاحيت بر فتوى دادن دارد بپرسد وآن كس كه از او پرسيده است بهجواز گرفتن ناخن فتوى داده وشخص سائل از روى جهلناخن بگيرد وبه غير اختيار خون هم بيايد فتوى دهنده يك گوسفند كفاره بايد بدهد.
23 _ سلاح برداشتن
مسأله 303 _ برداشتن
سلاح مانند شمشير ونيزه وهفت تير وغير اين امور كه به آنها سلاح گفته مى شود بر محرم حرام است، وجماعتى گفته اند كه فرقى نيست بيناين كه سلاح بر تن باشد يا نباشد همين قدر كه صدق كندسلاح با او است حرام است ولى بنابر اظهر خصوص سلاح بر تن محرم بودن حرام است پس اگر در ماشينى كه محرم با او راه مى پيمايد هفت تير همراه بردارد ظاهرا مانعى ندارد.
مسأله 304 _ حرمت برداشتن سلاح از براى محرم مخصوص به حال اختيار وعدم خوف است پس، چنانچه مضطر باشد واز حمله دشمن خائف، جائز است سلاحبردارد.
مسأله 305 _ بنابر اظهر سلاح برداشتن كفاره نداردواگر بخواهد محرم احتياط كند يك گوسفند كفاره آن است.
بيرون آوردن خون از بدن
مسأله 306 _ بيرون آوردن خون از بدن بنابر اظهرحرام نيست، بلى مكروه است چه با حجامت وفصد باشد يا با مسواك كردن وخراشيدن بدن يا غير آنها وكفاره همندارد، وخارج نمودن خون دمبل با فشار دادن آن كراهتهم ندارد.
مسأله 307 _ كندن دندان حرام نيست وكفّاره هم ندارد ولو خون هم بيايد.
كندن درخت وگياه حرم
مسأله 308 _ كندن درخت يا گياه حرم حرام استواين حكم اختصاصى به محرم ندارد، بلكه بر محل نيزحرام است وفرقى نيست در حرمت كندن بين تنه درخت وشاخه و ميوه آن كما اين كه فرقى نيست بين كندن وبريدن وغير ذلك، ميزان، جدا شدن است.
مسأله 309 _ اگر محرم يا كس ديگر معصيت كرد و بريد درخت را انتفاع به آن وتصرف در آنچه بريده شده،مانعى ندارد.
مسأله 310 _ درختى كه اصل آن در حرم وشاخه هايش خارج حرم يا اين كه به عكس باشد حكم آن حكم درختى است كه تمام آن در حرم باشد.
مسأله 311 _ از حرمت كندن گياه ودرخت چند مورد استثناء شده است:
1 _ درختى كه در منزل ومحلى كه براى سكونت اختيار كرده است برويد چه آن كه ملك او باشد يا منافع آنمتعلق به او باشد، وملك بودن درخت بر صاحب منزل معتبر نيست، بلكه اگر درخت مال كس ديگر هم باشد اينحكم جارى است.
2 _ درخت ميوه ودرخت خرما.
3 _ اذخر كه گياه معروفى است كه آهنگر عوض هيزم و ذغال او را مى سوزاند.
4 _ شاخه وبرگى كه در منزل مسكونى انسان از درخت خارج آمده باشد.
5 _ هر علفى كه براى خوراك شتر باشد اما كندنعلف براى حيوان ديگر غير شتر
جائز نيست ولى مى توان خود حيوان را در آنجا رها نمود تا اينكه از علفها بخورد.
6 _ هر درخت وگياهى كه خود انسان او را كاشته باشد چه آن كه در ملك خود كاشته باشد يا در ملك ديگرى يا در زمين بى صاحب.
مسأله 312 _ كفاره كندن درخت بزرگ يك گاو وكفاره كندن درخت كوچك يك گوسفند وكفاره كندن بعضى از درخت قيمت آن است ودر كندن گياه كفاره نيست.
اگر اسبابى كه موجب كفاره است متعدد شد
مسأله 313 _ اگر چيزهائى كه موجب كفاره است،چند مرتبه از محرم صادر شد در آن چند صورت است:
1 _ آن دو عمل يا چند عمل هر كدام كفاره مخصوصى داشته باشد مانند آن كه كفاره يكى گاو وكفاره ديگرى گوسفند باشد در اين صورت آن دو يا چند كفاره همه ثابت است.
2 _ آن دو عمل كفاره شان يكى باشد اعم از اين كه ازجنس واحد باشند يا از دو جنس ولى بعد از ارتكاب عمل اول كفاره داده است، در اين صورت براى عمل دوم نيز بايد كفاره بدهد.
3 _ آن دو عمل يا چند عمل كفاره شان يكى باشد وبعد از ارتكاب هيچ كدام كفاره نداده است در اين صورت بنابر اظهر يك كفاره بيشتر واجب نيست مگر در چند مورد:
اول كفاره صيد خطائى كه كفاره با تكرار صيد مكررمى شود.
دوم پوشيدن لباس دوخته براى مردان كه اگر چند صنف لباس بپوشد چند كفاره واجب مى شود همانطورىكه گذشت.
سوم سايه قرار دادن در احرام عمره ودر احرام حج كه هر كدام كفاره مخصوصى دارد همان نحو كه گذشت.
حكم جاهل وناسى
مسأله 314 _ هرگاه محرم از
روى جهل يا نسيان يكى از چيزهائى كه تركش بر محرم لازم است وفعل آن موجب كفاره مى شود، انجام دهد كفاره واجب نمى شودمگر در دو مورد:
1 _ اين كه در عمره تمتع بعضى از سعى را فراموشكند وبه خيال آن كه پس از تقصير محل شده با زنى نزديكى نمايد.
2 _ آن كه ناخن ها را بگيرد در اين دو مورد اظهر ثبوت كفاره است همان نحو كه خواهد آمد، وهمچنين كفاره ثابت نيست اگر در حال ضرورت ويا اكراه يكى از آن كارها راانجام دهد مگر در مواردى كه در ذيل آن تروك بخصوص بيان شده است.
جاى كشتن كفارات احرام
مسأله 315 _ جماعتى از فقها فرموده اند كفاره اى كه به جهت صيد واجب شده است اگر در احرام عمره باشد جاى كشتن آن مكه مكرمه است واگر در احرام حج باشد جاى كشتن منى است ولى ظاهر آن است كه تقديم ذبح در همان محل صيد جائز است.
مسأله 316 _ كفاراتى كه به جهت غير از صيد از اسباب گذشته واجب مى شود چنان چه آن سبب در احرامحج باشد اظهر اين است كه جائز است كه تأخير بياندازد تا برگشتن به شهر خود اگرچه افضل آن است كه در منى بكشد.
وچنانچه در احرام عمره مفرده باشد مخيّر است بينكشتن در مكه يا كشتن در منى.
وچنانچه در عمره تمتع باشد بنابر احتياط يا در مكه يادر منى ذبح شود وذبح در منى افضل است وچنانچه تأخير بياندازد تا برگشتن به شهر خود همان جا ذبح نمايد مجزى است.
مسأله 317 _ كفارات ديگر غير از ذبح چه آن كه جنايت در احرام
حج باشد يا در احرام عمره مخير است مكلف در مصرف بين مكه ومنى ولازم نيست بخصوص اهل آنجا داده شود وشرط نيست كه بخصوص فقراء شيعه بدهد بلكه مى تواند به فقراء غير شيعه هم بدهد.
مسأله 318 _ روزه كه كفاره بعضى امور است،جاى معينى ندارد مى توان تأخير انداخت تا برگشتن به شهرخود.
طواف واحكام آن
واجب دوم از واجبات عمره تمتع طواف است وچند شرط در صحت طواف معتبر است:
اشتراط طواف به طهارت حديثه
اول طهارت از حدث در صورتى كه طواف واجب باشد پس شخص محدث اعم از اين كه حدث او اصغر باشد يا اكبر نمى تواند طواف واجب را بدون وضوء يا غسل بجا آورد.
وفرقى نيست در طواف واجب بين طواف حج يا طواف عمره وبين حج يا عمره واجب يا مستحب بلكه ميزان واجب بودن خود طواف است.
ودر صورتى كه مكلف از روى عمد يا جهل يا نسيان طواف واجب را بدون طهارت به جا آورد طواف او باطل خواهد بود، واما طواف مستحب بنابر اظهر طهارت شرط صحت آن نيست.
مسأله 319 _ اگر شخص محدث از وضو يا غسلتمكن نداشته باشد چنانچه وقت موسع است يعنى اگرصبر كند تا تمكن از آن پيدا شود وقت طواف نمى گذرد بايدصبر نموده پس از تمكن وضوء يا غسل نمايد وطواف را به جا آورد واگر وقت ضيق است وتا آخر وقت طواف تمكناز وضوء يا غسل پيدا نمى كند بايد تيمم نموده وطواف رابجا آورد واگر از تيمم هم تمكن ندارد ومأيوس از تمكن باشد به جاى خود نائب بگيرد واحوط آن است كه بافرض نمودن مانع از دخول مسجدالحرام خود نيز بىطهارت
طواف را بجا آورد.
مسأله 320 _ اگر شك در طهارت بنمايد چنانچه پس از فارغ شدن از طواف باشد چيزى بر او واجب نيست وطواف محكوم به صحت است، وچنانچه در اثناء طواف ياقبل از آن شك نمايد اگر حالت سابقه او طهارت باشد وشك در صدور حدث نموده است بنا را بر طهارت بگذارد وطواف را تمام كند واگر حالت سابقه آن حدث بوده واجب است تحصيل طهارت بنمايد.
مسأله 321 _ اگر محرم در اثناء طواف محدث شد در آن چند صورت است:
1 _ آن كه پيش از گذشتن نصف از طواف محدث شود در اين صورت طواف او باطل است وبايد پس ازطهارت از سر بگيرد طواف را.
2 _ آن كه حدث بعد از دور چهارم بوده وبدون اختيار از او سرزده باشد در اين صورت طواف را قطع نموده وبعداز طهارت باقى مانده طواف را بجا آورد صحيح است.
3 _ آن كه حدث بعد از دور چهارم بوده واختيارى باشد يا آن كه بعد از گذشتن نصف وقبل از تمام شدن دور چهارم باشد در اين صورت دو صورت بنابر احتياط پس از طهارتباقى مانده از طواف را به جا آورد ودوباره از سر طواف را اعاده نمايد، ودر اين احتياط كفايت مى كند كه پس ازطهارت يك طواف كامل يعنى هفت دور به جا بياورد به قصد ما فى الذمه اعم از آن كه واجب خصوص آن مقدارى استكه باقى مانده و زيادى لغو است يا آن كه همه آن هفت دورواجب است.
مسأله 322 _ اگر زن در عمره تمتع در حال احرام حائض بوده يا بعد از آن حائض شود
در آن چند صورت است:
1 _ آن كه از براى طهارت وبه جا آوردن اعمال عمره وطواف وقت وسعت داشته باشد به اين نحو كه اگر صبر كند تا پاك شده وغسل نمايد مى تواند طواف ونماز آن را بجا آورد ووقوف به عرفات را قبل از غروب روز نهم ذى الحجه درك نمايد در اين صورت بايد صبر كند پس از پاك شدن وغسل كردن طواف را بجا آورد.
2 _ آن كه از براى طهارت وبه جا آوردن طواف وقت وسعت نداشته باشد واگر صبر كند كه پس از غسل طواف كند وقوف به عرفات را قبل از غروب روز نهم ذى الحجه درك نمى نمايد در اين صورت حج او به اِفراد مبدل مى شود و پس از حج در صورت تمكن عمره مفرده بر او لازم است.
3 _ عارضه حيض در اثناء طواف رخ دهد در اين صورت چنانچه عارضه بعد از تمام شدن دور چهارم بوده باشد مقدارى كه به جا آورده صحيح است بقيه مناسك عمرهرا به جا آورده، و پس از پاك شدن وغسل كردن بقيه طواف را بجا آورد.
وچنانچه قبل از گذشتن نصف باشد طوافش باطل وحكم او در اين فرض حكم زنى است كه قبل از طواف حائض شود، وچنانچه بعد از گذشتن نصف وقبل از تمام شدن دور چهارم باشد بايد احتياط نمايد ومراعات هر دوحكم در دو مورد گذشته را بنمايد.
4 _ عارضه حيض قبل از طواف و بعد از نماز آن باشد در اين صورت طواف او صحيح است و پس از طهارت بايد دو ركعت نماز طواف را به جا آورد.
مسأله 323 _
زن مستحاضه اگر بخواهد طواف كند بايد تمام افعالى كه براى نماز خواندن از وضوء وغسل وغيرذلك براى او واجب است به جا آورد وبعد از آن مى تواندطواف كند ووضوء مخصوصى وغسل خاصى براى طواف لازم نيست.
اشتراط طواف به طهارت از خبث
شرط دوم از شرائط صحت طواف آن است كه درحال طواف بدن ولباس پاك باشد بنابر احتياط لزومى، پس طواف با نجاست بدن يا لباس باطل است بنابر احتياط وبنابر احوط نجاستهائى كه در نماز از آنها عفو شده است مانند خون كمتر از درهم وخون قروح وجروح در طواف معفو نيست.
مسأله 324 _ در صورتى كه نجس بودن بدن يا لباس خود را در حال طواف نداند وپس از طواف عالم شود طواف او صحيح است وحاجتى به اعاده نيست واگر نماز طواف نيز در اين حالت خوانده شود، صحيح است.
مسأله 325 _ اگر مكلف نجاست بدن يا لباس خودرا نداند ودر اثناء طواف علم به نجاست پيدا كند يا اين كه نجاست در اثناء طواف بر او عارض شود بنابر اظهر طواف را قطع نموده وپس از طهارت بقيه طواف را بجا بياورد وطواف او صحيح است وچنانچه احتياط كند به اعاده طواف به قصد اتمام يا تمام بهتر است.
مسأله 326 _ در صورتى كه مكلف از روى فراموشى طواف ونماز آن را با بدن يا لباس نجس بجا آورد و پس از طواف متذكر شد بنابر احتياط لزومى طواف را اعاده نمايد، اما نماز طواف اعاده آن واجب است.
اشتراط طواف به سَتر عورتشرط سوم از شرائط صحت طواف، ستر عورت است پس طواف بدون آن باطل است، ودر ساتر معتبراست كه غصبى نباشد، بلكه
معتبر است هرچه را كه شخص در حال طواف پوشيده يا حمل نموده مباح باشد،وساير شرائطى كه در لباس مصلى معتبر است، در طواف نيز معتبر خواهد بود همان نحو كه گذشت.
اعتبار ختان در طوافشرط چهارم از شرائط نسبت به مرد ختنه نمودن است پس طواف مرد ختنه نشده باطل است و اظهر ايناست كه اين شرط در صبى مميز نيز در صورتى كه خود احرام را ببندد جارى است واما در صورتى كه طفل مميز نباشد يا آن كه ولى طفل او را احرام بسته باشد ثبوت اينشرط معلوم نيست اگرچه احواط است.
مسأله 327 _ بعضى از فقهاء فرموده اند كه صبى مميز كه خود احرام بسته اگر طواف را بدون ختنه به جا آورد طواف او باطل وپس از بلوغ زن بر او حرام خواهد شد پس در اين صورت لازم است پس از ختنه نمودن در صورتتمكن، طواف نساء را اعاده نمايد ودر صورت عدم تمكن جائز است نائب بگيرد.
واين فرمايش در نظر حقير خالى از اشكال نيست زيرا كسى كه طواف نساء را بدون ختنه انجام دهد، قهراً طواف زيارت را كه قبل از آن است، نيز بدون ختنه انجام داده پس آن طواف هم باطل است وحكم او در اين صورت حكم كسى است طواف زيارت را ترك كرده باشد. وخواهد آمد كه حكم او اين است كه اگر عمدا با علم به حكم يا جهل به آن طواف را ترك كند حج او باطل وبايد اعاده نمايد وبا بطلان حج دليلى نداريم بر باقى بودن احرام بنابراين زن بر او حرام نخواهد شد بلى اگر نسياناً طواف بدون ختنه
به جا آورده باشد چنانچه از مكه كوچ كرده استتواند نائب بگيرد براى طواف زيارت وطواف نساء وقبل از طواف نائب، زن بر او حلال نيست.
اشتراط طواف به قصد قربت
شرط پنجم طواف نيت است وبه اين نحو نيّتمى كند كه براى امتثال فرمان الهى طوافى كه براى من واجب است به جا مى آورم، ولازم نيست در ذهن خود بياورد كه طواف عبارت است از گردش كردن دور خانه خداهفت دور، ولازم است نيت تا آخر طواف باقى باشد پس اگر طواف را بدون قصد قربت بجا آورد، يا آنكه در وسط قصد قربت نداشته باشد، طوافش باطل خواهد بود.
واجبات طواف چند چيز است
1 _ اين كه هفت شوط يعنى هفت دور خانه كعبه را طواف كند، وكمتر از هفت دور كفايت نمى كند، وحكم زياد نمودن خواهد آمد.
2 _ آن كه هفت دور پياپى باشد پس جائز نيست فصل طويل بين آنها و بنابر احتياط لزومى قطع طواف فريضه بدون حاجت دينى يا دنيوى جائز نيست.
بلى در صورتى كه حاجتى باشد جائز است قطع طواف و اما طواف مستحب پس قطع او بدون حاجت نيز جائز است.
3 _ آن كه ابتدا طواف از حجرالاسود باشد و بنابر اظهر كفايت مى كند ابتدا طواف از وسط حجرالاسود يا آخر جزء او باشد ولازم نيست از اول حجرباشد.
ونيز لازم نيست كه اول جزء از بدن در ابتداء طواف محاذى اول جزء حجر باشد به قسمى كه تمام بدن او بر تمام حجر بگذرد ولى احوط رعايت هر دو امر است ودر صورتى كه مكلف بخواهد عمل به احتياط نمايد كافى است اندكى قبل از رسيدن به حجر نيت طواف را چنين كند كه ابتداء طواف از جزء واقعى محاذى حجر بوده وانتهاء آن به همان موضع محاذى باشد ومقدار زيادى از باب مقدمه علميه باشد.
4 _ اين كه
هر دورى به حجرالاسود ختم بنمايد و كفايت مى كند در آن كه ختم كند طواف را به همان موضعى كه ابتداء از آن موضع نموده است پس اگر از اول حجر ابتداء كرده است لازم نيست به آخر حجر ختم نمايد بلكه اگر به اول ختم كند مجزى است.
ودر اينجا نيز اگر مكلف بخواهد احتياط كند چنين قصد مى كند كه آخر هر دور اول دور بعد از آن باشد ودر دور هفتم قدرى زيادتر برود ومقدار زيادى به قصد مقدمه علميه باشد.
5 _ بايد طواف كننده خانه را در جميع حالات طواف در طرف دست چپ خود قرار دهد، ودر صورتى كه دربعضى از اجزاء طواف روى خود را به كعبه نمايد يا پشت بهآن بنمايد ولو به غير اختيار باشد اعاده آن جزء لازم است،و ميزان در تحقق اين مطلب صدق عرفى است پس مختصر انحراف به طرف راست مضرّ نيست، وفرقى نيست دربطلان طواف به غير اين طريق، مثل آن كه خانه در طرف راست قرار گيرد، بين آن كه، عالم باشد، يا جاهل، يا ناسى در جميع صور بايد طواف را اعاده نمايد، و بهتر است كه طواف كننده پيش از رسيدن به حِجْر اسماعيل بدن خود را قدرى به طرف چپ كج كند تا اين كه شانه چپ او از كعبه خارج نشود، وهم چنين پيش از رسيدن به در ديگر حِجر بدن خود را به طرف راست كج كند واين دقت را در دو ركن ديگر نيز اعمال كند.
6 _ آن كه حجر حضرت اسماعيل را داخل مطاف نمايد به اين معنى كه از پشت حجر دور بزند
به نحوى كه دور او وخانه طواف نمايد، پس اگر طورى طواف كرد كه دور آن گردش نكرد وآن بيرون از مطاف قرار گرفت يا آن كه از وسط آن گذشت يعنى از يكى از درهاى حجر داخل و از در ديگر خارج شود طواف او باطل است، چنان چه در يكى از دورها چنين كند خصوص همان دور باطل مى شود، و لازم نيست اعاده بقيه دورهاى طواف.
7 _ آن كه طواف كننده بايد از خانه كعبه و از صفه كوچكى كه در اطراف خانه است وبه شاذروان ناميده مى شود، خارج باشد.
مسأله 328 _ مشهور بين فقهاء اين است كه طواف بايد بين مقام ابراهيم (ع) وخانه خدا باشد يعنى از هر طرف اين مسافت در نظر گرفته شود، ومسافت آن بيست وششذراع ونيم تقدير شده است، و نظر به اين كه حجر اسماعيل داخل مطاف است وخود بيست ذراع است، پس در طرفآن بيش از شش ذراع ونيم نبايد دور شد، ولكن ظاهر اين است كه طواف در دورتر از اين مسافت (بيست وشش ذراع ونيم) نيز كافى باشد خصوصاً براى كسانى كه در اين مسافت نتوانند طواف كنند يا طواف در آن بر آنها مشقتداشته باشد ومراعات احتياط با قدرت وتمكن بهتر و اولى است.
تعدى از مطاف به خارج يا داخل
مسأله 329 _ اگر شخصى در اثناء طواف از محل طواف خارج شده و داخل كعبه شد، چنانچه قبل از تجاوز نصف باشد طواف او باطل مى شود ولازم است آن را اعادهنمايد، وچنانچه بعد از اتمام دور چهارم باشد برگشته و از همانجا كه مطاف خارج شده به جا آورد
و اعاده لازم نيست، وچنانچه بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم، باشد بنابر احتياط طواف اول را تمام كرده و پساز آن آن را اعاده نمايد، ودر احتياط مزبور كفايت مى كند يك طواف كامل به قصد، اعم از اتمام وتمام بجا آورد و معلوم باشد اين تفصيل در طواف فريضه است، و اما درطواف مستحب در تمام صُور اتمام كافى است و لازم نيست اعاده.
مسأله 330 _ اگر شخصى در حال طواف به شاذروان راه رود آن مقدار از طواف محسوب نيست وآن جزء را اعاده نموده و طواف را تمام كند و اعاده لازم نيست.
مسأله 331 _ اگر شخصى در حال طواف داخل حجر اسماعيل شود دورى كه دخول در آن دور بوده باطل مى شود ولازم است آن دور را اعاده نمايد و بالا رفتن دراثناء طواف بر ديوار حجر در حكم داخل شدن در حجر است بنابر احتياط.
مسأله 332 _ اگر شخصى بدون عذر در حال طواف از مطاف خارج شود و از جهت طول مدت موالات عرفيه فوت شود، چنانچه قبل از تجاوز نصف باشد طواف اوباطل است ولازم است آن را اعاده نمايد، وچنان چه خروج از مطاف بعد از اتمام دور چهارم باشد پس از مراجعت طواف اول را تمام نموده واعاده لازم نيست، وچنانچه بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم باشد بنابر احتياط پس از مراجعت طواف اول را تمام نموده واعاده طواف بنمايد ودر احتياط مذكور كافى است يك طواف كامل بهقصد اعم از اتمام وتمام بجا آورد. واگر خروج از مطاف به مقدارى باشد كه فوت موالات نشود يا
آن كه طواف، طواف مستحبى باشد در جميع صور طواف اول را تمام نموده واعاده، مأموريه نيست.
مسأله 333 _ اگر از شخصى در اثناء طواف حدث صادر شود جائز است از مطاف خارج شده براى تجديد طهارت، واگر زن در حال طواف حائض شود واجب است فورا طواف را قطع نموده و از مسجد الحرام خارج شود وتفصيلى كه در مسأله سابقه در طواف گفته شد (كه اگر بعد ازاتمام دور چهارم باشد واجب است اتمام و اگر قبل از تجاوز نصف باشد واجب است اعاده و اگر بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم باشد بنابر احتياط جمع كند بين اتمام و اعاده وچنانچه طواف مستحب باشد در جميع صور اتمام كند) در طواف اين اشخاص جارى است.
مسأله 334 _ اگر در اثناء طواف عارضه اى مانند درد سر ودرد شكم به او رخ داد كه از اتمام طواف مانعشد تفصيلى كه در دو مسأله قبل بيان شد در طواف اينشخص جارى است.
مسأله 335 _ جائز است طواف كننده از براى حاجت خود يا حاجت برادر دينى يا به جهت عيادت مريض از مطاف بيرون رود و بعد از مراجعت اگر طواف مستحبى است يا آن كه بعد از اتمام دور چهارم است طواف اول را تمام نمايد واگر طواف واجبى است وقبل از تجاوز نصف است طواف را از سر بگيرد واگر بعد از تجاوز نصف وقبل از اتمام دور چهارم است پس از رجوع بنابر احتياط طواف اول را اتمام و پس از آن اعاده نمايد.
مسأله 336 _ اگر مشغول طواف است ووقت نماز داخل شود جائز است قطع طواف
نمايد ونماز بخواند و پس از اتمام شدن نماز همان طواف اول را تمام نمايد واعاده لازم نيست ولو يك دور از طواف يا كمتر به جا آورده باشد.
مسأله 337 _ جائز است خروج از مطاف به جهت ازاله نجاست از لباس يا از بدن وپس از مراجعت طواف اول را اتمام نموده و اعاده لازم نيست.
بيان حكم نقصان طواف
مسأله 338 _ اگر شخصى عمداً طواف را تمام نكرد وكمتر از هفت دور به جا آورد طواف او باطل است بلى چنانچه از مطاف خارج نشده وموالات عرفيه هم باقى باشد جائز است كه آن طواف را تمام نمايد وحكم خروج از مطاف بدون عذر وبا عذر بيان شد.
مسأله 339 _ اگر شخصى سهواً طواف خود را كمتر از هفت دور به جا آورد در آن چند صورت است:
1 _ اين كه موالات باقى باشد واز مطاف خارج نشده باشد در اين صورت آنچه باقى مانده، بجا آورد و طواف او صحيح است.
2 _ آن كه متذكر نشود مگر بعد از شروع در سعى بين صفا ومروه در اين صورت نيز آنچه باقى مانده، به جا آورد وطواف او صحيح است ودر صورتى كه خود متمكن نباشد ولو به جهت اين كه به شهر خود برگشته باشد نائب بگيرد.
3 _ آن كه متذكر شود قبل از شروع در سعى وبعد ازفوت موالات يا خروج از مطاف در اين صورت چنانچه از نصف تجاوز نكرده باشد اصل طواف را اعاده نمايد، وچنانچه دور چهارم تمام شده باشد طواف اول را تمام كند واعاده لازم نيست، وچنانچه بعد از تجاوز از نصف وقبل از اتمام دور چهارم باشد بنابر
احتياط طواف اول را اتمام وپس از آن اعاده نمايد.
حكم زياد نمودن در طواف
مسأله 340 _ اگر عدد اشوط (شوط يعنى دور) بيش از هفت شد در آن چند صورت خواهد بود.
1 _ آن كه مقدار زائد را به قصد جزئيت طواف به جا نياورد بلكه بدون قصد يا به قصد امر ديگرى اتيان كرده است در اين صورت طواف او صحيح است ومقدار زيادى بطلان نمى گردد وحرام هم نيست.
2 _ آن كه مقدار زائد را به قصد جزئيت همين طواف به جا آورد در اين صورت طواف او باطل وخود عمل حرام است، اعم از اين كه از ابتداء طواف يا در اثناء آن يا بعد ازتمام شدن قصد جزئيت زيادى را بنمايد.
3 _ آن كه مقدار جائز را به قصد طواف ديگر به جا آورد و آن را نيز به اتمام برساند حكم اين صورت بعداً بيان خواهد شد.
4 _ آن كه مقدار جائز را به قصد طواف ديگر بجا آوردواو را تمام نكند در اين صورت نيز طواف او صحيح است.
مسأله 341 _ زيادى در طواف مستحبى موجب بطلان آن نخواهد شد.
مسأله 342 _ اگر كسى از روى سهو بيش از هفت دور طواف كند، اگر آن مقدار زائد مقدارى از يك دور باشدكه هنوز به ركن عراقى (كه نقطه معينى است) نرسيده آن دور را قطع نمايد وعمل او صحيح است، واگر بعد از رسيدن به آن باشد مكلف مى تواند او را قطع نمايد ولى مستحب است آن را تا هفت دور ديگر تمام نمايد ويك طواف كاملمستحبى خواهد بود، ودر صورت تمام كردن بايد نماز طواف واجب را قبل از سعى
و نماز طواف مستحب را بعد از سعى به جا آورد.
حكم قران بين دو طواف
مسأله 343 _ اگر كسى دو طواف را پشت سرهم بدون اين كه بعد از طواف اول نماز آن را بخواند به جا آورد،در آن چند صورت است:
1 _ آن كه هر دو طواف واجب باشند در اين صورت اظهر بطلان هر دو طواف است.
2 _ آن كه هر دو مستحب باشند در اين صورت هر دوطواف صحيح است وحرام هم نيست.
3 _ آن كه يكى واجب وديگرى مستحب باشد در اينصورت نيز بنابر اظهر هر دو طواف صحيح است.
4 _ آن كه در طواف اول سهواً يك دور يا بيشتر اضافه نمايد در اين صورت مستحب است زيادى را تا هفت دور تمام كند به نحوى كه در مسأله قبل بيان شد.
حكم شك در طواف
مسأله 344 _ اگر مكلف در صحت وفساد آنچه اتيان كرده است از هفت دور شك كند بنا بگذارد بر صحت واگر شك در عدد آنها بنمايد بعد از فراغ وتجاوز از محل مثل اين كه در حال نماز طواف باشد وشك كند يا آن كه بعد از اتيان به منافى ولو فصل طويل يا بعد از اعتقاد به تمام شك نمايد طواف او محكوم به صحت است اعم از اين كه شك در زيادت باشد يا شك در نقصان.
مسأله 345 _ اگر مكلف به آوردن هفت دور يقين داشته باشد وشك در زيادتى بنمايد مثل اين كه در دورى كه تمام كرده احتمال بدهد كه دور هشتم باشد به اين شكاعتناء ننمايد وطواف او صحيح است.
مسأله 346 _ اگر قبل از تمام شدن دور شك كند كه
دور هفتم است يا هشتم بنابر اظهر طواف او باطل است.
مسأله 347 _ اگر كسى شك كند در عدد هفت دور بدون احراز دور هفتم. مثل اين كه شك كند شش دور به جا آورده يا هفت دور يا شك كند در عدد دورهاى سابقه مثل اين كه شك كند دو دور به جا آورده يا سه دور يا شك در زيادى وكمى هر دو بنمايد مثل اين كه شك كند شش دوريا هشت دور بجا آورده يا شك او بين شش وهفت وهشت باشد در جميع اين صور طواف او باطل است.
مسأله 348 _ حكم بطلان طواف در مواردى كهشك در نقصان بنمايد كه بيان شد در طواف واجب است ولى اگر طواف مستحبى باشد در تمام آن موارد مى تواند بنا بگذارد بر اقل وتمام كند طواف را وطواف محكوم به صحت است ومى تواند بنابر اكثر بگذارد. احكام طواف
مسأله 349 _ اگر كسى عمدا با علم به حكم طواف را ترك نمايد وتدارك آن تا پيش از وقوف به عرفات ممكن نشد، عمره او باطل خواهد شد وسال ديگر بايد حج به جا آورد، وبنابر احتياط واجب بايد اِفراد نمايد.
وهمچنين اگر عمداً طواف حج را ترك نمود و تا آخر ذى الحجه تدارك ننمود حجش باطل وسال آينده بايد حج به جا آورد.
واما در عمره مفرده چون وقتش مادام العمر است پس باطل نمى شود وبايد طواف وما بعد آن را اتيان كند.
مسأله 350 _ اين احكام در عالم گفته شددر جاهل نيز جارى است به علاوه يك شتر كفاره لازم است.
مسأله 351 _ اگر كسى از روى فراموشى طواف راترك كند
ومحل تدارك آن گذشته باشد عمره وحج اوصحيح است، و در صورت تمكن خودش بايد طواف راقضاء نمايد، واگر كوچ كرده است از مكه وبرگشتن براى اوممكن است ودشوار نيست بايد برگردد وطواف را قضاءكند، ودر برگشتن لازم نيست ثانياً محرم شود، واگر برگشتن متعذر يا دشوار است، بايد براى تدارك طواف نائب بگيرد.
واگر خود طواف را قضاء نموده بايد سعى را بعد ازطواف اعاده نمايد واگر نائبش قضاء كرد بايد بعد از طواف سعى را نيز به جا آورد.
مسأله 352 _ اگر كسى طواف را فراموش كرد و بعد از اتمام نمودن اعمال حج با زن خود نزديكى نمود چنانچه اين مقاربت بعد از تذكر فراموش شدن طواف باشد بايديك شتر به عنوان كفاره قربانى كند واگر قبل از تذكر باشد،چيزى واجب نيست.
مسأله 353 _ اگر كسى طواف را فراموش كرد و مرد و به جا نياورد لازم است بر ولى او خودش يا نائب گرفته قضاء نمايد طواف فوت شده را.
مسأله 354 _ در صورتى كه مكلف در اثر مرض ياشكستگى ومانند آن از طواف مباشرتا متمكن نباشد، لازم است در صورت امكان او را طواف دهند به نحوى كهپاهايش به زمين كشيده شود، واگر به اين نحو ممكن نيست به كمك ديگرى ولو به اين كه به دوش گرفتن او باشد،طواف نمايد واگر از آن هم تمكن نداشته باشد براى طواف نائب بگيرد ونسبت به نماز طواف اگر خود تمكن آن را داشت، به جا بياورد واگر تمكن نداشت، نماز را نيز نائب به جا آورد، ودر تمام صور حج او درست است، اما اگر عدم تمكن از حيث حيض يا نفاس
باشد حكم آن در شرائط طواف مفصلاً بيان شد.
نماز طواف
واجب سوم از وواجبات عمره تمتع دو ركعت نماز طواف است، وكيفيت آن مانند كيفيت نماز صبح است،اين نماز را بايد پشت مقام ابراهيم بجا آورد، ودر صورتتمكن بايد نزديك مقام باشد واگر تمكن نداشت، به واسطه ازدحام ووقت هم ضيق بود مى تواند دورتر به جا آورد، ولى بايد پشت مقام باشد، ودر دو طرف راست و چپ نمى تواند بجا آورد اين حكم اختصاص به طواف واجب دارد، اما طواف مستحب پس نماز آن را در حالت اختيار نيزدر تمام جاهاى مسجد مى توان بجا آورد.
مسأله 355 _ بنابراظهر بايد نماز طواف را بعد از طواف فورا بجا آورد يعنى بين طواف ونماز آن عرفاً فاصله نباشد.
مسأله 356 _ اگر كسى عمداً با علم به حكم نماز طواف را ترك نمايد عمره وحج او باطل نخواهد شد، فقط خلاف شرع كرده و بايد برگردد به مقام وپشت آن نماز راقضاء نمايد، واگر مرد و به جا نياورد، ولى ميت خود يا نائبى گرفته قضاء نمايد.
مسأله 357 _ اگر كسى نماز طواف را فراموش نموده و قبل از بيرون رفتن از مكه متذكر شد لازم است برگشته و نماز را به جا آورد، واگر تمكن نداشته باشد بايد نائب بگيردونائب به جا آورد، واگر از مكه بيرون رفته مخير است، بين آن كه خودش برگردد ونماز را به جا آورد نزد مقام، وبين آن كه نائب بگيرد كه نماز را نزد مقام به جا آورد، و بين آن كه هر جا كه متذكر شد همانجا نماز را بجا آورد ولى بنابر احتياط درصورت تمكن و
دشوار نبودن، خود برگردد ودر مقام نماز به جا آورد بلكه اين احتياط ترك نشود، وظاهر اين است كه اعاده سعى لازم نيست.
مسأله 358 _ اگر كسى از روى جهل به حكم نماز طواف را ترك نمود حكم او حكم كسى است كه از روى فراموشى ترك كرده باشد.
مسأله 359 _ كسى كه واجبات نماز طواف را ازقرائت وغير آن نداند واز روى جهل نماز را فاسد به جا آورد، عمره وحج او باطل نمى شود، ولى قطع نظر ازاين كه خلاف شرع نموده بايد پس از ياد گرفتن مسائل خود برگردد ونماز را نزد مقام به جا آورد، واگر بميرد قضاء آن بر ولى واجب است، به اين معنى كه حكم اين نماز حكم سائر نمازهائى است كه از ميت فوت شده است.
مسأله 360 _ اگر شخصى از روى مسامحه قرائت حمد وسوره را تصحيح نكرده به مكه مشرف شد ودر آنجا از تصحيح آن متمكن نشد، احتياط آن است كه خود بهمقدار ميسور نماز را به جا آورد، پس از آن نماز را باجماعت رجاءً به جا آورد، و بعد از آن براى نماز نائب بگيرد،و بعد از تصحيح خود برگردد و به جا آورد واگر مرد، ولىّ او آن را قضاء نمايد ولى اگر كسى مقصر در تصحيح كردن نبود، همان مقدار كه مى تواند نماز را به جا آورد، كافى است.
وجوب سعى
واجب چهارم از واجبات عمره تمتع سعى بين صفا ومروه است، وخود يكى از اركان است كه اگر عمداً ترك شود، حج باطل خواهد شد خواه علم به حكم داشته يا جاهل به حكم باشد.
مسأله 361 _ سعى بايد بعد
از طواف ونماز طواف به جا آورده شود، واگر پيش از طواف يا نماز آن به جا آوردهشود، لازم است بعد از آنها اعاده شود، وحكم كسى كه طواف را فراموش كند وبعد از سعى يادش بيايد پيشتر گفته شد.
مسأله 362 _ نيّت در سعى معتبر است به اين معنىكه اگر در عمره است، به نيت عمره واگر در حج است، به نيت حج قربة الى الله بجا آورده شود.
سعى يعنى چه؟
رفت وآمد بين صفا و مروه را سعى گويند صفا در يك طرف ومروه در طرف ديگر قرار دارد رفتن از اول جزء از صفا به مروه را يك شوط گويند وهمچنين برگشتن از اولجزء مروه به صفا يك شوط است وتمام سعى هفت شوط است.
واجبات سعى وشرائط آن چند چيز است: 1 _ نيت، كيفيت آن چنين است: (سعى مى نمايم هفتمرتبه ميان صفا و مروه در فرض عمره تمتع به جهت فرمان الهى) واگر قصد كند كه سعى واجب را به جهت فرمان الهى به جا مى آورم كفايت مى كند.
2 _ آن كه ابتداء سعى از صفا باشد پس اگر از مروه شروع كند، باطل است وفقهاء فرموده اند ابتداء سعى ازصفا در هر مرتبه بايد به اين نحو باشد كه عقب پا را بچسباندبه صفا ودر برگشتن انگشتان پا را به او بچسباند كه تمام مسافت بين صفا ومروه را سعى نمايد، واين قول احوط است، و بالا رفتن چهار پله در رفتن وبرگشتن لازم نيست اگر چه احوط است، و در صورتى بالا رفتن از پله ها چسباندن پا لازم نيست قطعاً.
3 _ ختم سعى به مروه بنمايد، در
اين جا نيز فقهاء فرموده اند در هر دفعه كه به مروه مى رسد انگشتان پا را به آن بچسباند ودر برگشتن پشت پا را به آن بچسباند واين قول احوط است و بالا رفتن از پله ها لازم نيست واگر بالا رفت چسباندن قطعا واجب نيست.
4 _ لازم است سعى هفت مرتبه باشد، يعنى سعى ازصفا را به مروه را يكى حساب كند ودومى سعى از مروه به صفا است وبه همين نحو تا هفت دفعه تمام شود ومرتبهّ هفتم در مروه ختم خواهد شد.
5 _ بايد سعى را پس از طواف ونماز آن به جا آورد و تقديم آن بر طواف ونماز آن جائز نيست واگر از روى فراموشى يا جهل به حكم، سعى را بر طواف مقدم داشت لازم سعى را پس از طواف اعاده نمايد وحكم تقديم سعى بر نماز طواف در نماز طواف گذشت.
6 _ بايد سعى بين دو كوه واقع شود، پس اگر سعىكند روى عمارتى كه در اين زمان بالاى دو كوه ساخته شده است، صحيح نيست.
7 _ آن كه رفت وآمد ميان صفا ومروه بايد از راه متعارف باشد بنابراين اگر از راه مسجد الحرام يا سوق اليل يا راه ديگر برود يا بازگشت نمايد، كفايت نمى كند.
بلى لازم نيست سعى به خط مستقيم باشد.
8 _ در وقت رفتن از صفا به مروه بايد متوجه به مروهباشد، ودر وقت برگشتن از مروه بايد متوجه صفا باشد،پس اگر در رفتن يا برگشتن به پشت سر توجه كند كفايت نخواهد كرد، بلى التفات به راست وچپ بلكه التفات بهپشت سر مانعى ندارد.
مسأله 363 _ در صحت سعى طهارت از
حدَث وخبث، و ستر عورت شرط نيست ولى اولى مراعاة طهارت از حدث است.
مسأله 364 _ مكلف مى تواند از براى استراحت در صفا يا در مروه يا بين صفا ومروه بنشيند اگرچه احوط تركنشستن در ميان صفا ومروه است.
احكام سعى
مسأله 365 _ اگر شخصى عمدا با علم به حكم يا از جهت جهل به حكم سعى را ترك كرد چنانچه تدارك در عمره تمتع تا زمان وقوف به عرفات ودر حج تا آخرذى الحجه ممكن است بايد تدارك نمايد، والا حج او باطل وبايد سال آينده حج به جا آورد، وبنابر احتياط واجب اگرترك نموده در عمره تمتع، حج او به حج افرادمبدّلشود.
مسأله 366 _ اگر كسى سعى را از روى فراموشى ترك نموده چنانچه از مكه كوچ ننموده بايد خودش سعى رابه جا آورد، واگر متمكن نباشد، نائب گرفته او به جا آورد، واگركوچ كرده، در صورت تمكن وعدم دشوارى بنابر احتياط واجب خودش بايد برگردد وسعى را بجا آورد، ودرصورت عدم تمكن يا دشوارى ولو به اين كه به وطن خود رسيده وبرگشتن طبعاً مشقتى دارد مى تواند نائب بگيرد ونائب آن را به جا آورد.
مسأله 367 _ شخصى كه در اثر پيرى يا مرض ازسعى مباشرتاً متمكن نباشد ولو به سوار شدن به مركبى،لازم است در صورت امكان به كمك نمودن ديگرى ولو اينكه به دوش او باشد سعى نمايد، واگر از آن هم تمكن نداشته باشد، نائب بگيرد ودر هر دو صورت حج او صحيحاست.
مسأله 368 _ اگر شخصى عمداً سعى را بيش از هفت مرتبه بنمايد سعى او باطل خواهد شد، اعم از اين كه از اول قصد زيادى
داشته باشد يا در اثناء باشد يا بعد ازتمام شدن هفت مرتبه، بلى اگر زيادى را به قصد اين كه جزء سعى باشد نياورد باطل نخواهد شد.
مسأله 369 _ اگر شخصى از روى فراموشى سعى را بيش از هفت مرتبه آورد سعى او باطل نمى شود، و چنانچه كمتر از يك مرتبه آورده باشد از زيادى بايد صرفنظر نمايد، و اگر يك مرتبه كامل آورده، مستحب است شش مرتبه ديگر بجا آورد تا آنكه يك سعى كامل بشود، و چنانچه بيش از يك مرتبه آورده است رجاءّ تمام نمايد سعى دوم را و مى تواند صرفنظر از زيادى بنمايد و در جميع صور سعى او محكوم به صحت است.
مسأله 370 _ اگر از هفت مرتبهبجا آورد، در آن دو صورت است.
1 _ آن كه نقصان عمدى باشد با علم به حكم يا جهل به آن در اين صورت چنانچه تا موقف عرفات در عمره تمتع و تا آخر ذى الحجه در حج آن، تدارك ممكن است بايد باقى مانده را به جا بياورد و چنانچه تدارك ممكن نيست حج او باطل وسال آينده بايد به جا آورد، وبنابر احتياط واجب حج او مبدل به حج اِفراد مى شود در صورتى كه نقصان در سعىعمره باشد.
2 _ آن كه نقصان سهوى باشد در اين صورت چنانچه از مكه كوچ نكرده باشد ومتذكر شود بايد خودش باقى مانده را به جا آورد، وچنانچه از مكه كوچ كرده است برفرض تمكن ودشوار نبودن هر وقتى كه متذكر شد، خودش به جا آورد بقيه را و بر فرض عدم تمكن يا دشوارى ولو به اين كه به شهر خود
برگشته باشد نائب بگيرد ونائب همان باقى مانده را اتيان كند وكافى است، وبنابر احتياط نائب سعى تمام به جا آورد وچنين قصد كند آنچه در ذمه منوب عنه است بجا مى آورم اعم از اين كه واجب هفت مرتبه باشد يا خصوص مقدارى كه متمم سعى او است و زايد لغو باشد ودر اين حكم فرقى نيست بين آن كه فراموشى قبل از تمام شدن شوط چهارم باشد يا بعد از آن.
مسأله 371 _ اگر كسى يك مرتبه از سعى را فراموش كند و به اعتقاد آن كه سعى او تمام است بعد از تقصير با زن مقاربت بنمايد ويا آن كه ناخن هاى خود را بگيرد بايد به عنوان كفاره يك گاو بكشد.
مسأله 372 _ قطع سعى براى غرضى يا بدون غرض مانعى ندارد، وچنانچه قطع نمود او را لازم نيست پس از مراجعت به مسعى، سعى را اعاده نمايد بلكه كافى است همان مقدار كه باقى مانده است به جا بياورد ولو فصل طويل هم شده باشد.
حكم شك در سعى
مسأله 373 _ اگر كسى شك در عدد دفعات نمايد چنانچه شك در زيادى باشد مثل اين كه شك نمايد اين مرتبه كه تمام شده هفتمى است يا نهمى، سعى او محكومبه صحت است.
و چنان چه شك در نقيصه باشد مثل اين كه شك كند بين پنج و هفت يا در اثناء باشد شك كند اين مرتبه هفتم است يا نهم، سعى او محكوم به بطلان است چه آن كه شك او بعد از فراغ از عمل باشد يا قبل از فراغ بعد از تقصير باشديا قبل از آن در جميع صور بايد سعى را
اعاده نمايد.
تقصير
واجب پنجم از واجبات عمره تمتع تقصير است،معنى تقصير اين است كه مكلف قدرى از موى سر يا ريش يا سبيل خود را با مقراض يا غير آن ولو با دندان بگيرد.
مسأله 374 _ در محل شدن از عمره تمتع تقيرمتعين است، و تراشيدن موى سر كفايت نمى كند، بلكه بنابر احتياط وجوبى حرام است سر تراشيدن يك گوسفند قربانى كند ولى بنابراظهر واجب نيست.
مسأله 375 _ واجب است تقصير را بعد از فراغ از سعى به جا آورد و قبل از آن مشروع نيست بلكه تقديم تقصير بر آن موجب كفاره است وبايد يك گاو قربانى كند.
مسأله 376 _ اگر شخصى عمداً تقصير را ترك نمود تا آن كه با احرام حج محرم شد عمره تمتع او باطل است و حج او مبدل به اِفراد مى شود وبعد از آن لازم است عمره مفرده را بجا آورد واحوط آن است كه در سال آينده حج را اعاده نمايد.
مسأله 377 _ اگر شخصى از روى فراموشى تقصير را ترك نمود تا آن كه با احرام حج محرم شد عمره صحيح است وبنابر احتياط يك گوسفند قربانى كند.
مسأله 378 _ تمام چيزهائى كه به جهت احرام برمحرم حرام شده بود، پس از تقصير حلال مى شود حتى سر تراشيدن.
قسمت دوم حج تمتع
در گذشته بيان شد كه واجبات حج تمتع سيزده است كما اين كه شرائط آن در همان جا ذكر شد ونيز بيانكرديم كه كسى كه اعمال عمره تمتع را به جا آورد جائز نيست از مكه معظمه بدون احرام حج خارج شود مگر دو دسته رجوع شود به مبحث اقسام حج اول رساله.
احرام حج
واجب اول از واجبات حج تمتع احرام است، و واجبات وتروك آن به همان كيفيت است كه در احرام عمره ذكر شد، ونيت آن چنين است احرام مى بندم در حج تمتع براى اعمال حج به قصد فرمان الهى، ودر مبحث بيانكرديم حقيقت احرام ووجوب تلبيه ومحل گفتن آن و موضع قطع تلبيه را.
مسأله 379 _ در مبحث مواقيت گفتيم كه احرام حج بايد از مكه باشد ومكلف مخير است از هر جاى مكه كه بخواهد احرام ببندد بلى افضل مسجد است وافضل مواضع مسجد، مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل است.
مسأله 380 _ وقت احرام حج پس از اعمال عمره است وافضل اوقات آن روز ترويه است يعنى هشتم ذى الحجه، وجائز است احرام حج را تا سه روز پيش از ترويه مقدم بدارد خصوصاً نسبت به پيرمرد ومريض كه ترس از ازدحام داشته باشند واز اين جهت پيش از مردمبيرون روند، ولى غير معذروين بنابر احتياط مقدم ندارد احرام را به روز ترويه، وجائز است تأخير آن از روز ترويه تا آن كه وقت وقوف به عرفات فوت نشود.
مسأله 381 _ اگر كسى از روى جهل يا فراموشى احرام حج را ترك نمود تا از مكه خارج شد در آن چندصورت است:
1 _ آن كه قبل از عرفات متذكر شود، در
اين صورت اگر تمكن دارد بايد برگردد واز مكه احرام ببندد واگر تمكنندارد به جهت ضيق وقت يا عذر ديگر از همان موضع تذكر احرام ببندد.
2 _ آن كه تذكر در عرفات يا مشعر يا بعد از افاضه ازمشعر باشد در اين صورت مى تواند از همان جا كه متذكر شده احرام ببندد وبرگشتن به مكه لازم نيست ولو تمكن داشتهباشد.
3 _ آن كه تذكر
بعد از تمام شدن اعمال حج باشددر اين صورت حج او صحيح است.
مسأله 382 _ اگر شخصى با علم وعمد احرام حج را ترك نمود چنانچه تا زمان وقوف به عرفات تدارك آن ممكن باشد بايد تدارك نمايد واگر تا زمان وقوف به عرفات ممكن نشد، حج او باطل است ولازم است در سال آينده قضاء نمايد.
وقوف به عرفات
واجب دوم از واجبات حج تمتع وقوف به عرفات است عرفات نام محل مخصوصى است كه در چهار فرسخى مكه است، ومراد وقوف بودن در آن جا است چه سواره، چه پياده، ساكن يا متحرك، ايستاده يا نشسته ياخوابيده در اين وقوف قصد قربت معتبر است.
مسأله 383 _ بايد وقوف از روى اختيار مكلف باشد پس اگر در مجموع مدت بيهوش بود وقوف او باطلاست، وهمچنين اگر خواب بود بدون آن كه قبلا نيت وقوف كرده باشد.
مسأله 384 _ براى شخص مختار زمان وقوف به عرفات از اول ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب شرعى است اگر چه مقدارى از اول وقت را اگر قبل از عرفات مشغول به مقدمات مستحبه از قبيل غسل ونماز باشد مانعى ندارد، بلكه تأخير تا يك ساعت بعد از ظهر تقريبا مطلقا جائز است، ووقوف در
اين مدت اگر چه واجب است ولى از اركان نيست يعنى اگر مكلف در بعضى از اين مدت ترك وقوف نمايد مرتكب حرام شده ولى حج او باطل نيست، بلى وقوف فى الجمله ما بين يك ساعت بعد از ظهرتقريبا وغروب شرعى از اركان است پس اگر در صورت اختيار در تمام اين مدت هيچ وقوف ننمايد حج او فاسد است.
مسأله 385 _ اگر مكلف در وقت مزبور كه وقت اختيارى است متمكن از وقوف نشد يا فراموش نمود يا جاهل غير مقصر بود، لازم است در شب عيد مقدارى از اول شب تا طلوع فجر وقوف نمايد واين وقت را وقت اضطرارى مى نامند.
وچنانچه وقوف نمود حج او صحيح است وچنان چه متمكن از وقوف در وقت اضطرارى بود وعمدا وقوف ننمود حج او باطل است.
مسأله 386 _ بر شخصى كه متمكن از وقوف اختيارى نبود واجب است وقوف اضطرارى در صورتى كه بداند كه اگر وقوف اضطرارى بنمايد درك وقوف اختيارىمشعر را مى نمايد والا واجب نيست.
مسأله 387 _ اگر كسى متمكن از وقوف اضطرارى نشد يا فراموش كرد تا طلوع فجر وقوف به مشعر مجزى است وحج او صحيح است.
مسأله 388 _ شخص مختار كه واجب است از اول ظهر تا يك ساعت بعد از ظهر تا در غروب در عرفات بماند اگر با علم وعمد پيش از غروب از آنجا كوچ كند حج اوصحيح است ولى معصيت كرده وبايد برگردد وواجب است در منى در روز عيد يك شتر در راه خدا نحر كند، واگراز اين كفاره متمكن نشد بايد هيجده روز روزه بگيرد در مكه يا در راه يا در
منزل خود پس از مراجعت ودر وجوب كفاره فرقى نيست بين آن كه برگردد قبل از غروب آفتاب به عرفات يا برنگردد در هر دو صورت كفاره واجب است.
مسأله 389 _ اگر مكلف از جهت فراموشى يا جهل به حكم پيش از غروب، از عرفات كوچ كند بايد پس از علم يا تذكر به عرفات برگردد وكفاره بر او واجب نيست ولو پس از علم وتذكر برنگردد به عرفات.
مسأله 390 _ اگر چه شبهه نيست در اين كه دعا وذكر در حال وقوف به عرفات از مستحبات اكيده است ولى فتواى بعضى از فقهاء به وجوب دعا و بعضى ديگر به وجوب صلوات بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وذكر ضعيف است.
پس اگر در تمام مدت وقوف هيچ عمل عبادى انجام ندهد حج او صحيح است ومعصيت هم نكرده است.
مسأله 391 _ هرگاه اول ماه نزد قاضى اهل تسنن ثابت شد وبر طبق آن حكم نمود، در نزد شيعه ثابت نشد يا ثابت شد كه اول ماه نيست در آن جا چند صورت است:
1 _ راهى براى متابعت نكردن نباشد واگر بخواهد مخالفت نمايد ولو به اين كه روز بعد مقدارى از وقوف كهركن است به جا آورد خوف تلف نفس يا قطع عضوى ازاعضاء يا از بين رفتن آن بشود در اين صورت واجب است متابعت، ومخالفت آنان حرام است واگر وقوف آنان وقوف نمايد حج او صحيح و احتياج به اعاده ندارد و اگر مخالفت نمايد و در آن روز ننمايد روز بعد وقوف كند حج او باطل است.
2 _ راهى براى متابعت نكردن نباشد وبر مخالفت با آنان محذورى كه گذشت مترتب
نشود ولى ممكن است ضررى به او برسانند يا در مشقت و زحمت بيافتد در اينصورت اگر تبعيّت نمايد حج او صحيح واحتياج به اعاده نيست واگر مخالفت هم نمايد حجش صحيح است.
3 _ راهى براى متابعت كردن دارد و چنانچه مخالفت نمايد هيچگونه ضرر واذيّتى متوجه خودش و بقيه شيعه نمى شود، در اين صورت جائز نيست متابعت نمايد و اگر تبعيّت نمود واحتياط نكرد حجش باطل است
4 _ نتواند مخالفت نمايد و به درك وقوف اختيارى عرفه ولى از وقوف اضطرارى آن مانعى نباشد در اين صورت اگر تبعيت نمايد حجش صحيح است.
وقوف در مزدلفه
واجب سوم از واجبات حج تمتع از وقوف در مزدلفهاست (ومزدلفه نام جائى است كه مشعر الحرام هم مى نامند) وزمان وقوف كه مراد بودن در آن محل است به اختلاف مكلفين مختلف است، براى مرد مختار زمان وقوف روز عيد قربان از طلوع فجر تا طلوع خورشيد است، بلكه اگر اواخر وقت هم به مزدلفه برود واجب را به جا آورده است ولى زودتر از طلوع شمس نبايد از وادى محسر كه حدود مزدلفه است كوچ بنمايد پس مكلف مى تواند ديرتر ازطلوع فجر برود به مزدلفه ولى نمى تواند زودتر از طلوع شمس از آن حدود خارج شود.
و زمان وقوف براى زنان وصاحبان عذر وضعفاء از مردان وكسانى كه كار ضرورى داشته باشند شب عيد قربان تا طلوع شمس است ولازم نيست تمام شب را بمانند بلكه مقدارى از آن را اگر وقوف نمايند كافى است.
وزمان وقوف براى كسانى كه وظيفه شان وقوف دريكى از دو وقت گذشته است ولى به واسطه ضرورت وقوف ننمودند از اول طلوع
آفتاب تا ظهر روز عيد است همين قدر كه مقدارى از اين وقت را وقوف نمايند واجب را به جا آورده اند.
مسأله 392 _ كسى كه عالماً عامداً مختارا وقوف به مزدلفه را ترك نمايد حج او باطل است ولو وقوف به عرفه نموده باشد ويك شتر كفاره هم بر او واجب مى شود.
مسأله 393 _ اگر مكلف از عرفات كوچ كرد وبه مزدلفه آمد واجب نيست ماندن شب در مزدلفه ولو تمكن از ماندن داشته باشد.
مسأله 394 _ معتبر است در وقوف به مزدلفه كه وقوف را به قصد امتثال فرمان خداوند به جا آورد و لازم نيست قصد نمايد وقوف براى حجة الاسلام است يا غير آن همين قدر كه قصد نمايد وقوفى كه امر به او شده است كفايت مى كند.
مسأله 395 _ شخصى كه وظيفه اش وقوف در بين الطلوعين است اگر شب را در مزدلفه وقوف نموده وقبل از طلوع فجر از آنجا كوچ كند چنان چه از روى علم وعمد باشد حج او باطل ويك گوسفند كفاره بايد بدهد وچنان چه از روى جهل باشد حجش صحيح است ولى يك گوسفند كفاره بر او واجب است.
اختلاف حال مكلف از جهت ادراكوقوفين
از مطالب گذشته معلوم شد كه براى عرفات دو وقوف است اختيارى واضطرارى، وبراى مزدلفه سه وقوف است دو اضطرارى، شب عيد، وروز عيد، يك اختيارىبين الطلوعين روز عيد، ووظيفه محرم بر حسب درك وقوفين يا يكى از آنها اختلاف دارد زيرا در آن چند صورت است:
صورت اول آن كه مكلف اختيارى عرفه را درك نمايد و وقوف به مزدلفه را مطلقا ترك كند در اين صورت چنان چه ترك وقوف به مزدلفه
از روى علم وعمد باشد حج او باطلوسال آينده بايد حج نمايد، در صورتى كه حج بر او واجبباشد ويك شتر كفاره بر او واجب است، وچنان چه ترك وقوف از روى جهل باشد حج او صحيح وظاهرا يك گوسفند كفاره واجب است، وچنان چه از روى نسيان واضطرار باشد حجش صحيح است وچيزى بر او نيست.
مسأله 396 _
شخصى كه عن علم وعمد وقوف راترك كند بقيه اعمال حج را لازم نيست بجا آورد بلكه بايد عدول كند به عمره مفرده و با همان احرام كه بسته است براى حج عمره مفرده به جا آورد وبعد از آن از احرام خارج شود.
صورت دوم فقط اضطرارى عرفه را درك نمايد چنين شخصى حج او باطل و بايد به همان احرام كه براى حج بسته بوده عمره مفرده به جا آورد وبعد از آن از احرام خارجشود، ودرصورتى كه حج واجب بوده وترك وقوف به مزدلفه عمدى باشد سال آينده واجب است حج به جا آورد و اگر عمدى نبوده وجوب حج در سال آينده منوط است بهبقاء شرط وجوب.
صورت سوم آن كه اختيارى مشعر را كه بين الطلوعين است درك نمايد، در اين صورت اگر ترك وقوف به عرفه عمدى باشد حجش باطل وبايد عدول كند عمره مفرده به نحوى كه گذشت واگر غير عمدى باشد حج او صحيح است.
صورت چهارم شب عيد مزدلفه را فقط درك نمايددر اين صورت اگر محرم زن باشد يا مرد معذور ومريضحجش صحيح است واگر مرد مختار غير معذور باشدحجش باطل است وبايد عدول كند با همان احرم به عمره مفرده.
صورت ششم آن كه درك نمايد وقوف اختيارى هر كدام
از عرفات و مزدلفه را در اين صورت حج صحيح است وچيزى بر او نيست.
صورت هفتم آن كه درك نمايد اختيارى عرفه با وقوف شب مزدلفه را در اين صورت چنانچه محرم زن يا مرد معذور باشد حجش صحيح است بلا اشكال، واگر مرد غير معذور باشد گر چه حجش صحيح است، ولى يك گوسفند كفاره بر او ثابت است.
صورت هشتم آن كه درك كند وقوف اختيارى عرفه را با وقوف روز عيد مزدلفه در اين صورت، چنان چه ترك اختيارى مزدلفه از روى علم وعمد باشد حجش باطلوبايد عدول نمايد به عمره مفرده، وچنان چه ترك اختيارى مزدلفه از روى اضطرار باشد حجش صحيح است و چيزى بر او نيست.
صورت نهم آن كه وقوف اضطرارى عرفه را درك نمايد با وقوف در شب در مزدلفه در اين صورت اگر ترك وقوف اختيارى عرفه عمدى و اختيارى باشد حجش باطلوالا حجش صحيح است، و در صورت بطلان حج بايد عدول نمايد به عمره مفرده.
صورت دهم آن كه موقوف اضطرارى عرفه وموقف اختيارى مزدلفه كه بين الطلوعين است، درك نمايد در اين صورت نيز اگر ترك وقوف اختيارى عرفه عمدى باشد حج باطل وبايد عدول كند به عمره مفرده، واگر عمدى نباشد،حجش صحيح است.
صورت يازدهم آن كه درك كند موقوف اضطرارى عرفات وموقف اضطرارى مزدلفه در اين صورت اگر ترك وقوف اختيارى عرفه يا ترك وقوف در مزدلفه عمدى باشد حج او باطل و بايد عدول نمايد با همان احرام به عمره مفرده ودر سال آينده حج به جا آورد اگر حجش حجة الاسلام باشد، واگر ترك هر دو اضطرارى باشد حج او صحيح است. واجبات
منى بعد از آن كه مكلف از مزدلفه كوچ كرد واجب است به سوى منى برگشته وواجبات آنجا را چنان چه تفصيلا بيان خواهد شد انجام دهد.
رمى جمره عقبه
واجب چهارم ار واجبات حج رمى جمره عقبه است و معناى آن اين است كه مكلف به محلى كه نام آن جمره عقبه است، سنگ ريزه بياندازد ودر آن چند چيز معتبراست.
1 _ آن كه رمى نمودن در روز عيد قربان پس از طلوع آفتاب تا غروب باشد وتأخير آن جائز نيست كما اين كه تقديم جائز نيست، مگر براى زنان ومردان معذور ومريض كه مى تواند در شب عيد رمى نمايد.
2 _ آن كه عدد ريگها هفت باشد وكمتر از آن مجزى نيست.
3 _ آن كه سنگ ريزه ها را از حرم بردارد پس اگر از غيرحرم برداشت مجزى نيست، ومواضع مختلفه حرم فرقى ندارد اگر چه برداشتن از مشعر مستحب است.
4 _ آن كه سنگ ها را از مسجد الحرام ومسجد الخيف برندارد اگر از آنجا برداشت، مجزى نيست.
5 _ آن كه سنگ ريزه ها بكر باشند يعنى كسى قبلا آنها را نينداخته باشد.
6 _ نيّت قربت نمايد به اين نحو (كه هفت سنگ بهجمره عقبه مى اندازم در حج قربةً الى الله تعالى).
7 _ آن كه سنگ ريزه ها به جمره بخورد.
8 _ آن كه خوردن سنگ به جمره به وسيله پرتاب كردن باشد، پس اگر آن را روى جمره بگذارد به نحوى كهپرتاب كردن صدق ننمايد كافى نيست، ودر صورتى كهمكلف سنگ ريزه را پرتاب كند وآن به جاى ديگر برسد و از آنجا به جمره بخورد بنابر اظهر كفايت مى كند، مگر آن
كه آنچيز حيوان يا انسان باشد و بداند يا احتمال دهد كه حركت او مؤثر در خوردن به جمره است در اين صورت اظهر آن است كه كافى نيست.
9 _ آن كه پرتاب كردن با دست باشد بنابر احتياطوجوبى، پس اگر آن با پا پرتاب كند مجزى نيست بنابر احتياط.
10 _ آن كه سنگ ريزه ها را يكى يكى پرتاب كند پساگر چند عدد را يك مرتبه پرتاب نمايد ولو دو تا باشد مجزى نيست، وبنابر احتياط واجب مراعات كند كه ولو دو تاى از آنها يك دفعه به جمره نخورد بلكه پياپى باشد.
11 _ آن كه سنگ باشد وريزه البته خيلى هم ريزه نباشد.
مسأله 397 _ لازم نيست رمى جمره قبل از ذبح كه واجب پنجم است باشد، بلى مستحب است.
مسأله 398 _ معذروين وبچه ها نائب مى گيرند دررمى ورمى نائب كفايت مى كند، مگر آن كه رفع عذر قبل از گذشتن وقت بشود در اين صورت واجب است خودش اعاده نمايد، ودر خصوص مريض لازم است در صورت امكان خودش را در محل رمى ببرند واز طرف او رمى نمايند.
مسأله 399 _ اگر رمى جمره را از روى فراموشى يا جهل به حكم ترك نمود وبعد از طواف زيارت عالم يا متذكر شد، لازم است برگشته ورمى را تدارك نمايد، وظاهر اين است كه اعاده طواف هم لازم است، وهمچنيندر صورتى كه از روى علم وعمد ترك كرده باشد، وظاهراً كفاره بر او واجب نيست.
مسأله 400 _ اگر شخصى از روى جهل يا فراموشى بلكه با عمد وعلم رمى در روز عيد را ترك نمود، لازم است تا روز سيزدهم هر وقت
كه متذكر شد در روز آن را به جا آورد پس اگر شب يازدهم يا دوازدهم يا سيزدهم عالم يا متذكرشد لازم است روز بعد آن را انجام دهد، وچنان چه به مكه رفته باشد واجب است برگردد ورمى نمايد اگر روز سيزدهمنگذشته باشد.
مسأله 401 _ اگر از روى جهل يا فراموشى رمى را ترك نمود وبعد از روز سيزدهم عالم يا متذكر شد، لازم است در سال آينده خود يا نائب او رمى نمايد وواجب نيست برگشتن به منى ورمى نمودن وفقهاء فرموده اند كه اگر عالماً عامداً هم ترك نمود، همين حكم جارى است.
وهمچنين است حكم اگر بعد از بيرون رفتن از مكه عالم يا متذكر شود كه رمى را ترك نموده.
قربانى
واجب پنجم از واجبات حج تمتع قربانى كردن است و بر هر مكلف كه حج تمتع بنمايد قربانى كردن واجب است چه آن كه حج واجب باشد يا مستحب، ودر غير حج تمتعقربانى واجب نيست مگر در حج قِران كه ذبح همان حيوانى كه قارن همراه دارد واجب است.
وواجب است در ذبح امورى:
1 _ قصد قربت بنمايد به اين نحو كه قصد كند قربانى را براى انجام امر الهى ذبح مى نمايم.
2 _ آن كه ذبح در منى يا مكه ويا بين اين دو باشد و لازم نيست كه در منى باشد، خصوصا در مثل زمان ما كه حكومت تغيير داده است محل ذبح را از منى ودر وادى محسر قرار داده است، بلى در صورت امكان بهتر است كه در منى باشد.
3 _ آن كه بر روز عيد مقدم ندارد ذبح را وتأخير از روز سيزدهم جائز نيست مگر براى معذور
كه تأخير تا آخر ذيحجه جائز است وشخص مختار اگر از روز سيزدهم تأخير بياندازد معصيت كرده ولى تا آخر ذيحجه وقت قربانى باقى است.
4 _ بنابر احتياط واجب ذبح در روز باشد مگر شخص خائف كه در شب هم مى تواند قربانى كند.
5 _ هر مكلف قربانى مختص به خود ذبح كندپس اگر دو نفر با هم يك گوسفند قربانى نمايند، كافى نيست و چنان چه نتواند مكلف قربانى مخصوص به خودتهيه نمايد تكليف منتقل به بدل كه بعداً بيان خواهد شد،مى گردد.
مسأله 402 _ واجب نيست قربانى بعد از رمىباشد بلكه مى توان قبل از رمى قربانى نمود ولى احتياط غير لزومى آن است كه مقدم بر رمى نباشد.
جنس قربانى.
مسأله 403 _ لازم است قربانى از جنس شتر يا گاو يا گوسفند باشد.
و در شتر معتبر است كه پنج سال داشته ودر سال ششم داخل باشد.
و در گاو معتبر است بنابر احتياط دو سال داشته و در سال سوم داخل باشد.
و در گوسفند اگر بُز باشد بنابر احتياط معتبر است دو سال داشته ودر سال سوم داخل باشد واگر ميش يا برّه باشد، معتبر است بنابر احتياط يك سال را تمام كرده باشد.
امورى كه در قربانى معتبر است.
مسأله 404 _ در قربانى چند امر معتبر است:
1 _ آن كه سالم باشد پس حيوان مريض كفايتكند.
2 _ آن كه تام الاجزاء باشد پس حيوان ناقص مانندكور، لنگ، گوش بريده، حيوانى كه از شاخ اندرونى او چيزى ناقص باشد، كفايت نمى كند.
بلى حيوانى كه شاخ بيرون او شكسته يا بريده باشد و يا گوش او پاره شده ولى قطع نشده باشد، ويا دم او بريده
باشد، كافى است.
واما حيوانى كه از اصل خلقت گوش يا شاخ يا دم نداشته باشد پس كفايت آن در قربانى مشكل است و بنابر احتياط اكتفاء به آنها ننمايد.
3 _ آن كه حيوان خصى يعنى اخته شده نباشد مگر در صورتى كه تمكن از غير آن نداشته باشد، واما حيوان موجوء يعنى حيوانى كه رگهاى خصيتين او را ماليده باشند تا فاسد شده باشد، و مرضوض يعنى حيوانى كه تخمهاى او را ماليده باشند پس ظاهراً كفايت مى كند.
مسأله 405 _ اگر حيوانى را به گمان سالم بودن خريد وپس از پرداخت پول معيوت بودن او ظاهر شد ظاهر آن است كه در قربانى كفايت مى كند اگر چه احوط عدم كفايت آن است، وهمچنين اگر بعد از ذبح معلوم شودكه معيوب بوده.
مسأله 406 _ اگر حيوانى را به گمان آن كه چاق است خريد وبعد از آن معلوم شد لاغرى آن چه قبل از ذبح معلوم شود وچه بعد از آن در قربانى كفايت مى كند.
مسأله 407 _ اگر حيوانى را كه مكلف چاق بودن آن را نمى دانست يا خيال مى كرد لاغر است خريد وذبح نمود بعد معلوم شد چاق است در صورتى كه احتمال چاقى مى داده وبه جهت موافقت امر الهى به اميد چاق بودن، آن را ذبح كرده يا آن كه اگر احتمال نمى داده جاهل به حكم يا ناسى بوده وبه جهت اطاعت فرمان الهى ذبح كرده درقربانى كفايت مى كند، واگر احتمال چاقى نمى داده و از روى بى مبالاتى آن را ذبح نموده كفايت نمى كند.
مسأله 408 _ اگر حيوان واجد شرائط پيدا نكردمثل آن كه
حيوان موجود لاغر باشد يا خصى يا لنگ ظاهر ياكور ظاهر يا مريض ظاهر المرض يا شاخ داخل آن بريده باشد. ويا عيب ديگرى دارد ظاهراً در قربانى كفايت مى كند.
مصرف قربانى
مسأله 409 _ در قربانى لازم نيست سه قسمت كند،يك ثلث را به عنوان صدقه به فقير، ويك ثلث آن را به عنوان هديه به برادران دينى بدهد، واز يك ثلث ديگر خود بخورد، بلكه اين عمل مستحب است و در عمل به استحباب سه قسمت كردن به طور مساوى لازم نيست،بلكه همين قدر مقدارى از آن را صدقه بدهد، ومقدارى را به برادران دينى هديه، واز مقدارى خود بخورد كفايت مى كند، بلكه خوردن خودش هم معتبر نيست بنابراين در امتثال اين امر الهى همين قدر كه ذبح نمود حيوان را كافى است وكشته را هر عملى با آن انجام دهد مانعى ندارد، بلى ظاهر اين است كه اگر بخواهد او را بفروشد صحيح نيست.
مسأله 410 _ بيرون بردن حيوانات ذبح شده يا گوشت آنها از منى مانعى ندارد، پس بنابراين اگر دولت متصدى امور در آنجا سردخانه درست كند وتمام آنگوشتها كه قربانى شده بعد از تميز نمودن در آنجا نگه دارددر ظرف سال مصرف بى نوايان ومستحقين بلكه وغيرمستحقين بنمايد، يا آن كه به ممالك خارجه بفروشد و پولش را صرف مردم وعمران وآبادى بنمايد يا مؤسسات خيريه بنا نمايد بسيار عمل خوبى است وبه اين كار جوابكسانى كه اعتراض نموده كه فايده قربانى چيست، آيا غير اتلاف مال اثر ديگرى دارد، داده خواهد شد ومعلوم مى شود شارع مقدس چقدر مآل بين بوده ودر اين وظيفه مقدس كه حقيقتاً يك
كنگره بزرگ اسلامى است وبراىهماهنگ كردن جميع مسلمين اثر بزرگى دارد چه حكم اجتماعى خوبى نيز جعل نموده است.
حال اگر مسلمين رعايت آداب شرعى را ننموده و بيخود اموال حسابى را مى گذاريم تلف شود اشكالى بر مؤسس حكم نيست.
حكم كسانى كه قربانى پيدا نكردند
مسأله 411 _ اگر در وقت حج قربانى يافت نشوددر آن چند صورت است:
1 _ پول قربانى را داشته باشد در اين صورت لازم است قيمت آن را نزد شخص امينى بگذارد تا آن كه در بقيه ايام ذى الحجه قربانى كند واگر در آن سال يافت نشد سالديگر آن را انجام دهد.
2 _ آن كه پول قربانى را ندارد ولى مى تواند قرض نمايد وبعداً تمكن از اداء قرض را دارد، يا آن كه متاعى غير از ضروريات زندگى دارد مى تواند بفروشد در اين صورت بايدقرض نمايد يا متاع را بفروشد و پول را نزد شخص امينى بگذرد به همان نحو كه در مسأله قبل بيان شد، عمل نمايد.
3 _ آن كه از تهيه پول هم تمكن نداشته باشد در اين صورت ده روز روزه بگيرد به اين ترتيب كه سه روز آن را در ماه ذى الحجه، وهفت روز آن را پس از برگشتن به محل خود بگيرد، واگر مكلف در مكه بماند بايد صبر كند تا آن كه رفقاى او به محل خود برگردند يا آن كه يك ماه بگذرد آن وقت روزه بگيرد.
مسأله 412 _ سه روز روزه در سفر را بايد پياپى بگيرد مگر آن كه روز هشتم و نهم را روزه بگيرد در اين صورت بايد تأخير بياندازد روزه روز سوم را بعد از روز سيزدهم.
مسأله 413 _
روز عيد و روز يازدهم ودوازدهم ذى الحجه را نمى تواند روزه بگيرد بايد روزه در غير اين سه روز باشد ولى در بقيه ايام از اول ماه تا آخر مانعى ندارد.
مسأله 414 _ چنانچه مكلف عذرى درماندن به مكه دارد ولو به اين كه همسفريها صبر نمى كنند مى تواند سه روز روزه را در راه بگيرد، والا بايد در مكه بماند و روزه بگيرد در آنجا، وقصد اقامت نمودن وده روز ماندن لازم نيست اين روزه را در سفر مى توان گرفت.
مسأله 415 _ اگر سه روز روزه را گرفت وبعد از آن تمكن از قربانى پيدا كرد مخير است بين آن كه قربانى نمايد و بين آن كه هفت روز روزه بگيرد و بهتر است كه قربانىنمايد.
مسأله 416 _ اگر ماه ذى الحجه گذشت و سه روز روزه را نگرفت بايد در سال آينده قربانى بنمايد وچنان چه خودش به مكه نرفت كسى را مأمور كند كه از طرف اوقربانى نمايد.
مسأله 417 _ اگر كسى در مدينه بماند يا آن كه در شهر ديگرى محبوس شود وبخواهد هفت روز روزه را بگيرد بايد صبر كند تا رفقاى او به محل خود برگردند.
مسأله 418 _ در روزه هفت روز پياپى گرفتن معتبرنيست مى تواند جداى از هم روزه بگيرد.
مسأله 419 _ اگر مكلف در مكه روزه نگرفت و پس از برگشتن به شهر خودش خواست روزه بگيرد مى تواند همه را پياپى بگيرد، ولى اگر در مكه ماند وخواست همه را بگيرد بايد بين سه روز و هفت روز جدائى بياندازد.
وجوب حلق يا تقصير
واجب ششم از واجبات حج حلق يا تقصير است مراد از حلق
سر تراشيدن و مراد از تقصير از موى خود گرفتن است، ودر آن نيز قصد قربت معتبر است، وتأخير آن از ذبح لازم نيست اگر چه بهتر است، بلى بايد قبل از تهيه قربانى نباشد.
مسأله 420 _ واجب است حلق يا تقصير در مَنى باشد واگر خارج شود از منى بدون حلق يا تقصير درصورت تمكن بايد برگردد ودر آنجا اين عمل را انجام دهد و اگر تمكن از برگشتن ندارد يا دشوار است برگشتن در جاى خود حلق يا تقصير نمايد ودر صورت امكان موى سر خود را به منى بفرستد.
مسأله 421 _ بنابر احتياط لازم حلق يا تقصير درروز نحر انجام گيرد، ولى اگر تأخير شد تا قبل از طواف هرموقع به جا آورده شود، مجزى است.
مسأله 422 _ چنانچه طواف را مقدم بر حلق يا تقصير بدارد اعاده طواف بعد از حلق يا تقصير بنابر اظهر لازم است، واگر از روى علم وعمد باشد علاوه بر آن يكگوسفند قربانى بايد بنمايد.
مسأله 423 _ براى زنان سر تراشيدن جائز نيست حتى در غير حال احرام ودر حق آنها تقصير متعين است.
مسأله 424 _ مردان در اختيار حلق يا تقصير مخير هستند، حتى كسانى كه صروره باشند يعنى قبلاً حج ننموده باشند، بلى براى آنها مستحب مؤكد سرتراشيدن است.
واز تخيير بين حلق وتقصير دو دسته مستثنى هستنديعنى بر آنها واجب است سرتراشيدن.
1 _ شخصى كه براى دفع شپش وامثال آن موى سرخود را به عسل يا صمغ چسبانده باشد.
2 _ شخصى كه موى سر خود را جمع كرده وگره زده و درهم پيچيده وبافته است.
مسأله 425 _ بر مكلف خنثاى مشكل متعين است تقصير.
مسأله 426 _ هرگاه مكلف اختيار حلق نمود بايد تمام سر خود را بتراشد ولى اگر اختيار تقصير نمود مقدارى از موى خود را بگيرد كه صدق كوتاه كردن مو بكند كافى است.
مسأله 427 _ اگر به عوض تقصير مقدارى از سر را به بتراشد كافى نيست.
مسأله 428 _ كسى كه سرش مو ندارد چنان چه چاقورا به سر او بكشند كافى است وتقصير لازم نيست.
مسأله 429 _ شخصى كه ذبح نمود ورمى جمرهكرد وحلق يا تقصير نمود تمام آن چيزهائى كه به وسيله احرام بر او حرام شده است، حلال خواهد شد، مگر دوچيز زن و استعمال بوى خوش ودر غير حج تمتع بوى خوش نيز حلال مى شود، وآن دو نيز به تدريج حلال خواهند شد چنان چه خواهد آمد.
طواف زيارت ونماز آن وسعى
واجب هفتم وهشتم ونهم از واجبات حج تمتع طواف زيارت، ونماز آن، و سعى است، وكيفيت و شرائط آنها همان طورى است كه در طواف عمره ونماز طواف وسعى آن گذشت.
مسأله 430 _ در سابق بيان شد كه لازم است طواف زيارت را بعد از حلق يا تقصير وذبح ورمى به جا آوردچنان چه بر يكى از آنها مقدم شود بايد بعد از انجام آن اعاده طواف بنمايد واگر عمداً بر حلق يا تقصير مقدم گردد علاوه بر اين بايد يك گوسفند كفاره ذبح شود.
مسأله 431 _ وجوب تقديم حلق يا تقصير برطواف مختص به حج تمتع است ودر حج افراد و قران جائز است تقديم طواف بر آن.
مسأله 432 _ در حج تأخير طواف تا آخر ذى الحجه جائز است، چه آن كه حج تمتع باشد، يا افراد، ويا قران و احوط
آن است كه در حج تمتع طواف از روز يازدهم تأخير نياندازد عمدا و بر فرض تأخير از روز سيزدهم تأخير نشود.
مسأله 433 _ جائز نيست مكلف در حج تمتع طواف زيارت ونماز آن وسعى را بر وقوف به عرفات و مزدلفه مقدم بدارد بنابر احتياط واز اين حكم كسانى مستثنى هستند كه پس از مراجعت به مكه به جا آوردن اين اعمال براى آنها ميسور نباشد مانند:
زنى كه خوف حيض ونفاس دارد وبه اين جهت ممكن است از طواف بعد از وقوفين متمكن نباشد، پيرمرد،وشخص عاجز، ويا مريضى كه پس از مراجعت مردم ازمنى به جهت ازدحام از طواف متمكن نباشد يا دشوار باشد بر او طواف، اين اشخاص مى توانند طواف وسعى را بر وقوفين مقدم بدارند واعاده طواف وسعى لازم نيست ولو در ايام تشريق از اعاده متمكن باشند يا آن كه زن ايام حيضش تأخير بيافتد.
مسأله 434 _ در حج قِران و اِفراد بدون اشكال تقديم طواف ونماز آن وسعى بر وقوفين جائز است.
مسأله 435 _ حكم ترك عمدى وسهوى طواف درطواف عمره بيان شد.
مسأله 436 _ شخصى كه طواف ونماز آن وسعى را به جا آورد، استعمال طيب بر او حلال مى شود.
طواف نساء ونماز آن
واجب دهم ويازدهم از واجبات حج تمتع طواف و نماز آن است اين طواف ونماز آن اگر چه از واجبات است، الا اين كه اين عمل از اركان حج نيست وترك عمدى آن نيز موجب فساد حج نخواهد شد.
مسأله 437 _ طواف نساء به مردان اختصاص ندارد بر زنان نيز واجب است، پس اگر مرد او را ترك نمود وزن بر اوحلال نمى شود، واگر زن او
را ترك كرد بر هيچ مردى حلال نمى شود.
مسأله 438 _ طفل مميز اگر حج كرد چنان چه طواف نساء را ترك نمايد بعد از بلوغ هيچ زنى بر او حلال نيستواگر طواف نساء را به جا آورد زن بعد از بلوغ بر او حلال است.
مسأله 439 _ كيفيت وشرائط طواف نساء ونماز آن مانند طواف حج وعمره ونماز آن است.
مسأله 440 _ طواف نساء را نمى شود مقدم داشت بر وقوف به عرفات ومزدلفه بنابر احتياط وجوبى ولو در حال ضرورت وعذر.
مسأله 441 _ واجب است طواف نساء ونماز آن بعد از سعى در حج وعمره انجام گيرد ودر صورت عذروخوف حيض مى شود مقدم بر آن داشت.
مسأله 442 _ زنى كه حائض شود وقافله توقف ننمايد جائز است طواف نساء را ترك كرده وبا قافله برود واحوط اين است كه براى طواف نائب بگيرد.
مسأله 443 _ زنى كه پس از تجاوز از نصف طواف نساء حائض شود كوچ كردن بر او جائز است، واحوط اين است كه براى بقيه طواف ونماز آن نائب بگيرد.
مسأله 444 _ شخصى كه نماز طواف نساء رافراموش نمايد حكم آن حكم كسى است كه نماز طواف حج يا عمره را فراموش كند كه سابقاً بيان شد.
مسأله 445 _ اگر از روى جهل يا نسيان طواف نساء را بر سعى مقدم داشت واجب است پس از علم وتذكر بعد از سعى آن را اعاده نمايد.
مسأله 446 _ اگر كسى طواف نساء را ترك نمايددر اين مورد چند صورت است:
1 _ آن كه ترك طواف نساء عمدى باشد چه آن كه عالم به حكم باشد يا جاهل به آن در
اين صورت لازم است شخصاً برگشته وآن را به جا آورد وتا مدتى كه آن را به جا نياورده زن بر او حرام است، بلكه عقد نمودن هم بر او حرام است.
2 _ آن كه ترك طواف نساء از روى فراموشى باشد ولى در مكه قبل از كوچ كردن از آنجا متوجه شود، در اين صورت نيز شخصاً بايد آن را به جا آورد وتا مدتى كه بجا نياورده زن بر او حرام است وهمچنين عقد كردن.
3 _ ترك طواف نساء از روى فراموشى باشد و بعد ازكوچ كردن از مكه متوجه شود، در اين صورت مى تواند نائب بگيرد ومى تواند خودش برگشته وطواف را به جا آورد وپس از طواف خود يا نائبش زن بر او حلال مى شود، ودر حكم اين صورت فرقى نيست بين آن كه در بين راه متوجه شود يا بعد از رسيدن به منزل خود متذكر شود، ونيز فرقى نيست بين آن كه برگشتن خودش به مكه متعذر يا دشوار باشد و بين آن كه ممكن است برگردد ودشوارى هم نداشته باشد.
مسأله 447 _ كسى كه طواف نساء ونماز آن را به جا آورد اگر مرد است زن بر او حلال مى شود، واگر زن است مرد بر او حلال مى گردد، اما حرمت صيد و يا درخت كندن سابقاً بيان شد كه آن اختصاص به محرم ندارد پس تمام چيزهائى كه به واسطه احرام حرام شده بود بعد از طواف نساء و نماز آن حلال مى شود در صورتى كه بعد از تقصير وطواف زيارت باشد.
بيتوته در منى
واجب دوازدهم از واجبات حج بسر بردن شب يازدهم ودوازدهم است
در منى و معتبر است با قصد باشد، اما قصد قربت دليلى بر اعتبار آن نيست.
وبر چند طائفه واجب است شب سيزدهم را هم بماند در منى:
1 _ كسى كه در احرام اعم از احرام عمره واحرام حج از كشتن صيد اجتناب نكرده، بلكه كسى كه در روز سيزدهم از آن اجتناب نكرده است.
2 _ كسى كه با زن در حال احرام تا روز سيزدهم جماع نموده باشد، واما كسى كه از اين دو اجتناب نموده ولى سائر محرمات حتى استمتاع به زن را مرتكب شده است ماندن شب سيزدهم بر او واجب نيست.
3 _ كسى كه بعد از ظهر دوازدهم از آن جا كوچ نكند وآن جا بماند تا آفتاب غروب كند يا قبل از غروب آفتاب ازحدود منى خارج نشده باشد بر چنين شخصى هم ماندن شب سيزدهم واجب است.
مسأله 448 _ چند طائفه از وجوب بيتوته مستثنى هستند:
1 _ كسانى كه در مكه مكرمه تمام شب را به عبادت بسر بردند وهيچ گونه كارى به جز عبادت نداشته باشند مگر كارهائى كه ضرورى باشد مانند خوراك وتطهير وبنابر احتياط غير لزومى قصد كند به خوردن وآشاميدن قوت پيدا كردن بر عبادت را كه در اين صورت خود اين عمل هم عبادت مى باشد.
2 _ كسانى كه از بيتوته در آنجا معذور باشند مانند بيمار وپرستار بيمار وكسانى كه از بودن در آنجا بر جان ومال خود ترس دارند.
3 _ كسانى كه فراموش كرده اند.
4 _ چوپان گوسفندان در صورتى كه غروبنكند بر او در منى.
مسأله 449 _ مكلف در مقدار ماندن در منى مخير است، بين آن كه از اول شب تا
بعد از نصف شب در آن جا بماند، وبين آن كه قبل از نصف شب آمده وتا در صبح در آن جا بسر برد، ودر صورتى كه از اول شب تا نيمه در آن جا بسر برد جائز است بعد از نصف شب از آن جا خارج شود ولو پيش از طلوع صبح به مكه داخل شود، و بر هر دو تقدير ماندن روز در منى لازم نيست مگر از براى رمى جمرات همان نحو كهخواهد آمد.
مسأله 450 _ بر كسى كه واجب است بيتوته در منى اگر ترك نمود، واجب است براى هر شب يك گوسفند قربانى نمايد، وترك آن از روى جهل بنابر اظهر كفاره ندارد و همچنين بر هر كس كه بيتوته ننمايد ومعذور باشد يعنى واجب نباشد بيتوته بر او.
ودر محل آن قربانى مكلف مخير است هر جا مايل است ذبح كند حتى جائز است تأخير بياندازد تا به شهرخودش برگردد، و همين قدر كه مقدارى از گوشت او را بهفقراء بدهد در بقيه مختار است هر عملى كه بخواهد انجام دهد.
مسأله 451 _ اگر كسى بخواهد از منى كوچ كند چنان چه روز دوازدهم باشد بايد كوچ كردن بعد از ظهر باشد و اگر روز سيزدهم باشد مى تواند قبل از ظهر هم كوچ كند.
رمى جمرات
واجب سيزدهم از واجبات حج رمى جمراتسه گانه است جمره اولى، جمره وسطى، جمره عقبه كه نامسه محل معينى است، ودر رمى اين جمرات قصد قربت معتبر است.
مسأله 452 _ واجبات رمى همان است كه در رمى جمره عقبه ذكر شد.
مسأله 453 _ واجب است رمى جمرات سه گانه هر كدام به هفت سنگ ريزه
در روز يازدهم ودوازدهم، وچنان چه شب سيزدهم در آن جا بماند در روز سيزدهم نيزواجب خواهد شد.
مسأله 454 _ معتبر است در رمى جمرات ترتيب يعنى بايد اول جمره اولى را كه دورترين جمره است از مكه و نزديكتر به مشعر الحرام رمى نمايد، بعد جمره وسطى، بعد جمره عقبه را رمى نمايد.
مسأله 455 _ اگر خلاف ترتيب نمود مثل آن كه رمى جمره وسطى را بر رمى جمره اولى مقدم داشت، يارمى جمره عقبه را بر وسطى يا اولى مقدم نمود، واجب است آن چه مقدم داشته اعاده نمايد تا ترتيب حاصل شودودر اين حكم بين عالم وجاهل وناسى فرقى نيست، ولىاگر جمره را به چهار سنگ رمى نمود از روى فراموشى يا اشتباه يا جهل بلكه از روى عمد بقيه را ترك نمود، وبه رمى جمره بعدى مشغول شد، پس از آن جائز است سه سنگ باقى مانده را رمى كند و اعاده رمى جمره بعدى لازم نيست.
مسأله 456 _ رمى جمرات واجب است در روز بوده باشد پس رمى در شب براى روز گذشته يا روز آينده جائز نيست مگر براى شخص خائف وچوپان كه براى آنها جائز است در شب قبل يا شب بعد رمى نمايند.
مسأله 457 _ جائز است نيابت در رمى ازچند طائفه:
1 _ مريضى كه برايش دشوار است خود رمى نمايد او بايد يا خودش رمى نموده يا نائب بگيرد ودر صورت امكان بايد او را حمل نموده ببرند نزديك جمرات از طرف او رمىنمايند.
2 _ شخصى كه بيهوش باشد از صبح تا غروب.
3 _ شخص پير كه دشوار است بر او در حال ازدحام رمى نمودن.
4_ بچه غير مميّز.
5 _ كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن غائط جلوگيرى نمايد.
مسأله 458 _ اگر نائب رمى نمود وقبل از غروب رفع عذر شد بايد خود مكلف رمى نمايد.
مسأله 459 _ كسى كه رمى را ترك نموده جهلاً يا نسيانا تا آن كه به مكه رفته در صورت توجه وعلم بايد برگردد به منى وآن را قضاء كند در صورتى كه روز سيزدهم نگذشته باشد، واگر روز سيزدهم گذشته باشد بايد در سال آينده يا خودش يا نائبش آن را قضاء نمايند، وهمچنين اگر بعد از بيرون رفتن از مكه ملتفت شود.
مسأله 460 _ اگر كسى از روى عمد رمى را ترك نمود فقهاء فرموده اند در سال آينده يا خودش يا نائبش بايد قضاء نمايد وبه هر تقدير حج او باطل نمى شود.
مسأله 461 _ كسى كه رمى روز يازدهم يا رمى روز دوازدهم يا هر دو را فراموش نمود يا عمداً يا جهلاً يا اضطرارا ترك نمود بايد آن را در روز بعد قضاء نمايد.
وبايد رمى روز قبل مقدم بر رمى آن روز باشد.
وتفرقه انداختن بين قضاء واداء لازم نيست.
ونيز لازم نيست رمى قضاء را در اول صبح ورمى واجب را وقت زوال به جا آورد.
مسأله 462 _ اگر رمى يكى از جمرات را در روز يازدهم يا در روز دوازدهم فراموش نمود بايد قضاء آن و رمى جمره بعد از آن را در روز بعد بنمايد.
مسأله 463 _ اگر مى داند رمى يكى از جمرات در روز قبل فراموش شده ونمى داند كدام است كافى است در روز بعد جمره عقبه را رمى نمايد.
حكم مصدود
در سابق بيان شد كه
كسى كه احرام ببندد واجب است حج را به آخر برساند از اين حكم دو طائفه مستثنى هستند:
1 _ كسانى كه دشمن ممانعت از ادامه حج آنها بنمايد به نحوى كه نتوانند درك وقوف به عرفه يا مزدلفه را بنمايند مثل اين كه پس از احرام و دخول مكه دولت وقت به اتهامىآنها را گرفته وحبس بنمايد وراهى براى خلاصى نداشته باشند، بر چنين اشخاصى جائز است قربانى را در همان جائى كه ممنوع شده اند يا در مكه ويا در جائى ديگر ذبح نموده وبه واسطه آن آن چه حرام شده بود بر آنها حلال مى شود، وحليت محرمات متوقف بر حلق يا تقصير نيست، ونيز متوقف بر قصد تحلل نمى باشد.
مسأله 464 _ در احرام عمره اگر مانع از دخول مكه باشد همين حكم جارى است.
واگر مانع از افعال عمره پيدا شود نه دخول مكه چنان چه افعالى كه باقى مانده است قابل نيابت است نائب بايد بگيرد والا همين حكم جارى است.
مسأله 465 _ واجب نيست بر مصدود تحلل به هدى بلكه مى تواند صبر كند تا فوت حج بشود و رجوع كندبه عمره مفرده و به آن متحلّل مى شود.
مسأله 466 _ بعد از آن كه از احرام بيرون آمد اگر حج قبلاً بر او واجب بوده است يا آن كه اگر سال اول استطاعت بود، در سال آينده استطاعت باقى باشد واجب است در سال آتيه حج نمايد، والا واجب نيست.
مسأله 467 _ چنان چه حج او قران باشد همان حيوانى كه همراه برداشته بر تحلل كافى است كه او را ذبح نمايد، ولازم نيست حيوان ديگرى تهيه نمايد.
مسأله 468
_ اگر حيوانى كه او را قربانى نمايد پيدا نشد به همان احرام باقى است تا قربانى پيدا كند يا آن كه موقع حج بگذرد وتمكن از اتيان به عمره مفرده پيدا كند تا به واسطه آن مُحّل شود.
مسأله 469 _ اگر كسى را كه حبس كرده اند تمكن دارد از بيرون آمدن از حبس به نحوى از انحاء، صدق عنوان مصدود نمى كند واين حكم جارى نيست.
حكم محصور
طائفه دوم كسانى هستند كه به واسطه مرضنمى توانند ادامه حج بدهند بر چنين اشخاصى جائز است كه حيوان را بفرستند براى قربانى به منى اگر در احرام حج باشند، وبه مكه اگر در احرام عمره باشند، وبا آنهائى كه به وسيله آنان حيوان را فرستاده براى قربانى قرار بگذارند چنان چه در احرام حج است روز عيد و چنان چه در احرامعمره است هر روزى را كه مايل باشند قربانى نمايند، و آن روز كه رسيد از احرام خارج مى شوند، وبايد تقصير هم درآن روز بنمايند وهمه محرمات احرام بر آنان حلال مى شود مگر زن و حليّت آن متوقف است بر اين كه سال آينده خودشان حج نمايند اگر تمكن دارند، والا نائب بگيرندبراى حج پس از حج خود يا نائب در سال بعد زن هم حلالمى شود، وجماعتى گفته اند كه اگر حج آنان استحبابى باشد براى طواف نساء نائب بگيرند و با انجام دادن نائب طواف نساء را زن بر آنان حلال مى شود، احتياجى به حج سال آينده نيست واين قول بعيد نيست.
مسأله 470 _ شخص محصور چنان چه از اتمام حج تمكن ندارد ولى تمكن از اتيان به اعمال عمره
دارد مى تواند صبر كند تا فوت حج شده وعدول به عمره نمايد ومحل شود.
مسأله 471 _ اگر بعد از فرستادن قربانى رفع عذرشد، چنان چه درك حج به درك وقوفين مى نمايد بايد حج نمايد، وچنان چه درك نمى كند مى تواند محل شود بهرسيدن موعد قربانى و مى تواند عدول به عمره نمايد و به آن محل شود.
تا اينجا واجبات حج بيان شد، واز اين به بعدمستحبات وآداب آن را بيان خواهيم نمود.
آداب ومستحبات حج
بدان كه مستحبات حج بيش از آن است كه در اين رساله بيان نمائيم، لذا به بيان مقدارى از آنها اكتفاء كرده و بقيه را به كتب مفصله وا مى گذاريم.
مستحبات سفرشخصى كه اراده سفر مكه يا سفر ديگر را داردمستحب است كه از حضرت حق جل وعلا طلب خير كند و وصيت بنمايد وصدقه بدهد تا آن كه به آن صدقه سلامتى خود را خريدارى نمايد ووقتى كه براى مسافرت مهيا شد، مستحب است در خانه خود چهار ركعت نمازدر هر ركعتى فاتحة الكتاب وسوره توحيد را بخواند وبگويد:
اَللّهُمَ اِنّى اَتَقَربُ اِلَيكَ بِهِنَ فَاجْعُلْهُنَّ خَلِيفَتىِ فى اَهْلىِ وَمالى.
ومستحب است به درب خانه خود ايستاده وسه مرتبه از پيش رو وطرف راست وطرف چپ فاتحه و به همين ترتيب آية الكرسى را بخواند وبعد از آن بگويد:
اَللّهُمَ احْفَظْنى وَاحْفَظْ ما مَعِى وَسَلِّمنى وَسَلّمْ ما مَعى وَبَلِّغْنِى ما مَعِى بَبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَميلِ.
مستحبات احرام
مستحبات احرام چند چيز است:
1 _ آن كسى كه قصد حج دارد از اول ماه ذى القعدة وكسى كه قصد عمره مفرده دارد پيش از يك ماه موى سر و رويش را رها نمايد، وبعضى قائل به وجوب آن شده اند ولى اين قول صحيح نيست، و مفيد فرموده است كه اگردر ماه ذى القعدة سر بتراشد يك گوسفند كفاره بر او لازم است اين قول هم ضعيف است.
2 _ آن كه قبلاً ناخن وشارب خود را بگيرد و موى زيربغل و عانه را ازاله نمايد، وفقها فرموده اند بدن خود را پاكيزه نمايد.
3 _ آن كه پيش از احرام در ميقات يا قبل از رسيدن به ميقات غسل احرام بنمايد، وبعضى آن را
واجب دانسته اند ولى اين قول ضعيف است، واز حائض ونفساء نيز اين غسل صحيح است.
مسألة: اگر كسى قبل از احرام غسل نموده درچند مورد مستحب است اعاده غسل بنمايد:
اول آن كه يك شبانه روز بگذرد از غسل واحرام نبسته باشد.
دوم آن كه مكلف لباسى بپوشد يا چيزى بخورد يا استعمال طيبى بنمايد كه بر محرم حرام است.
سوم آن كه پيش از احرام بخوابد.
مسألة: مستحب است در وقت غسل اين دعا رابخواند:
بسم الله وبالله اللهم اجعله نورا وطهورا وحرزاوامنا من كل خوف وشفاء من كل داء وسقم اللهم طهرنى و طهر قلبى واشرح لى صدرى واجر على لسانى محبتك ومدحتك والثناء عليك فانه لا قوة لى الا بك وقد علمت ان قوام دينى التسليم لك والاتباع لسنة نبيك صلواتك عليه وآله.
4 _ هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد:
الحمد لله الذى رزقنى ما اوارى به عورتى واؤدى فيه فرضى واعبد فيه ربى وانتهى فيه الى ما امرنى الحمد لله الذى قصدته فبلغنى واردته فاعاننى وقبلنى ولم يقطع بى ووجهه اردت فسلمنى فهو حصنى وكهفى وحرزى وظهرى وملاذى ورجائى ومنجاى وذخرى وعدتى فى شدتى ورخئى.
5 _ آن كه دو جامه احرام از پنبه باشد وبهتر استرنگش هم سفيد باشد.
6 _ آن كه احرام را در غير حج تمتع به ترتيب ذيل ببندد، در صورت تمكن فريضه ظهر، ودر صورت عدم تمكن بعد از فريضه ديگر، ودر صورت عدم تمكن از آن بعد از شش يا چهار يا دو ركعت نماز نافله كه در ركعت اول بعد از حمد و سوره توحيد ودر ركعت دوم سوره جحد را بخواند و شش ركعت افضل است و در حج تمتع
چنانچه مى تواند اول وقت بعد از نافله به نحوى كه بيان شد احرام ببندد والا نماز ظهر را در مكه بخواند وبعد از آن احرام ببندد.
7 _ مستحب است بعد از نماز حمد وثناى الهى به جا آورد وبر پيغمبر وآل او صلوات بفرستد وبعد از آن دراحرام عمره تمتع اين دعا را بخواند:
اللهم انى اسئلك ان تجعلنى ممن استجاب لك وآمن بوعدك واتبع فانى عبدك وفى قبضتك لا اوقى الا ما وقيت ولا آخذ الا ما اعطيت وقد ذكرت الحجفاسئلك ان تعزم لى عليه على كتابك وسنة نبيك صلواتك عليه وآله وتقوينى على ما ضعفت وتسلم لى مناسكى فىيسر منك وعافية واجعلنى من وفدك الذى رضيت وارتضيت وسمعت وكتبت اللهم انى خرجت من شقة بعيدة وانفقت مالى ابتغاء مرضاتك اللهم فتمم لى حجتى وعمرتى اللهم انى اريد التمتع بالعمرة الى الحج على كتابك وسنة نبيك صلى الله عليه وآله وسلم فان عرض لى عارض يحبسنى فحلنى حيث حبستنى لقدرك الذى قدرت على اللهم ان لم تكن حجة فعمرة احرم لك شعرى وبشرى ولحمى ودمى وعظامى ومخى وعصبى من النساء الثياب والطيب ابتغى بذلك وجهك والدار الاخرة.
8 _ آن كه به نيت احرام تلفظ بنمايد وبه مجرد قصد نفسانى اكتفاء ننمايد.
9 _ مردان تلبيه را بلند بگويند خصوصاً بعد ازرسيدن به بيداء در صورتى كه از مسجد شجره محرم شوند و بعد از مشرف شدن به ابطح در احرام از مكه.
10 _ سابقا تلبيه واجب وآنچه مقتضاى احتياط است ضمّ شود بيان كرديم، ومجمع اين عبارت است (لبيك اللهم لبيك لبيك لا شريك لك لبيك ان الحمد والنعمةلك والملك لا شريك لك) ونيز بيان
شد كه در (ان) دو نحو خوانده شود يك مرتبه به زير ومرتبه ديگر به زبر همزه.
ومستحب است بعد از آن بگويد:
لبيك ذى المعارج لبيك لبيك داعيا الى دارالسلاملبيك لبيك غفار الذنوب لبيك لبيك اهل التلبية لبيك لبيك ذا الجلال والاكرام لبيك لبيك تبدى والمعاد اليك لبيكلبيك تستغنى ويفتقر اليك لبيك لبيك مرهوبا ومرغوبا اليكلبيك لبيك اله الحق لبيك لبيك ذا النعماء والفضل الحسن الجميل لبيك لبيك كشاف الكرب العظام لبيك لبيك عبدكوبن عبيدك لبيك لبيك يا كريم لبيك.
11 _ تلبيه را در حال احرام تكرار كند و در موارد آينده نيز آن را بگويد، وقت بيدار شدن از خواب، و بعد از هر نماز واجب، ومستحب، وقت رسيدن به سواره، وقت بالا رفتن از تلّ يا سرازير شدن از آن، وقت سوار شدن يا پياده شدن،ووقت سحر واوقات سحر زياد بگويد.
مسألة: كسى كه عمره تمتع به جا مى آورد استحباب تكرار تلبيه بر او مستمر خواهد بود تا آن كه خانه هاى قديممكه را ببيند، وحد آن براى كسى كه از مدينه بيايد عقبة المدينين كه جاى معروفى است مى باشد وپس از آن استحباب ندارد وكسى كه محرم با حرام حج است استحباب تكرار تلبيه آن تا ظهر روز عرفه مستمر استو بعد از آن.
وكسى كه عمره مفرده به جا مى آورد تلبيه آن تا وقت دخول به حرم مى باشد.
مكروهات احرام
مكروهات احرام چند چيز است:
1 _ احرام بستن در جامه چركين واگر جامه در حال احرام چرك شود مانعى ندارد كه محرم خودش يا كس ديگرآن را بشويد.
2 _ احرام بستن در جامه راه راه.
3 _ به دست كردن انگشتر براى زينت.
4_ پوشيدن زيور به قصد زينت براى زنان خصوصاً زيورهائى كه عادت به پوشيدن آنها نداشته اند وقبل از احرام نپوشيده بوده اند به شرط آن كه به قصد زينت براى مرد نباشد والا حرام است.
5 _ حجامت كردن در غير حال ضرورت والا مكروه نيست.
6 _ خون در آوردن از بدن ولو با خاراندن بدن يا مسواك كردن ويا به نحو ديگر باشد.
7 _ حمام رفتن.
8 _ لبيك گفتن محرم در جواب كسى كه او را صدا زند.
مستحبات دخول به حرم
1 _ به جهت دخول حرم غسل نمايد.
2 _ پا برهنه شده ونعلين خود را در دست گرفته داخل حرم شود.
وقت دخول حرم اين دعا را بخواند:
اللهم انك قلت فى كتابك وقولك الحق (واذن فى الناس بالحج يأتوك رجالا وعلى كل ضامر يأتين من كل فج عميق) اللهم انى ارجو ان اكون ممن اجاب دعوتك قدجئت من شقة بعيدة وفج عميق سامعا لندائك ومستجيبا لك مطيعا لامرك وكل ذلك بفضلك على واحسانك الىفلك الحمد على ما وفقتنى له ابتغى بذلك الزلفة عندك والقربة اليك والمنزلة لديك والمغفرة لذنوبى والتوبة علىمنها بمنك اللهم صل على محمد وآل محمد وحرم بدنىعلى النار وآمنى من عذابك برحمتك يا ارحم الراحمين.
4 _ وقت دخول حرم مقدارى از علف اذخر گرفته آن را مضغ نمايد.
آداب مسجد الحرام ومكه معظمه
مستحب است براى دخول مكه معظمه غسل بنمايد.ونيز مستحب است مكلف براى دخول مسجد الحرام غسل بنمايد، وهمچنين مستحب است باپاى برهنه وبا حالت سكينه ووقار وارد شود، وهنگام و از در بنى شيبة وارد شود وگفته اند كه باب بنى شيبة در حال كنونى مقابل باب السلام است، ومستحب است بر درمسجد الحرام
ايستاده وبگويد:
السلام عليك ايهاالنبى ورحمة الله وبركاته بسم اللهوبالله وما شاء الله السلام على انبياء الله ورسله السلام على رسول الله والسلام على ابراهيم خليل الله والحمدلله رب العالمين.
پس داخل مسجد الحرام شود ورو به كعبه دستها را بلند نموده وبگويد:
اللهم انى اسألك فى مقامى هذا وفى اول مناسكى انتقبل توبتى وان تتجاوز عن خطيئتى وان تضع عنى وزرى الحمدلله الذى بلغنى بيته الحرام اللهم انى اشهدك ان هذابيتك الحرام الذى جعلته مثابة للناس وامنا مباركا وهدىللعالمين اللهم انى عبدك والبلد بلدك والبيت بيتك جئت اطلب رحمتك واؤم طاعتك مطيعا لامرك راضيا بقدركاسألك مسألة الفقير اليك الخائف لعقوبتك اللهم افتح لىابواب رحمتك واستعملنى بطاعتك ومرضاتك.
و در روايات ديگر وارد است كه نزد در مسجد بگويد:
بسم الله وبالله ومن الله والى الله وماشاء الله وعلى ملة رسول الله صلى الله عليه وآله وخير الاسماء لله والحمد لله والسلام على رسول الله السلام على محمد بنعبد الله السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاته السلام على انبياء اله ورسله السلام على ابراهيم خليل اللهالرحمن السلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين السلام علينا وعلى عبادالله الصالحين اللهم صل علىمحمد وآل محمد وبارك على محمدو آل محمد وارحممحمدا وآل محمد كما صليت وباركت وترحمت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد اللهم صل علىمحمد وآل محمد عبدكورسولك اللهم صل على ابراهيمخليلك وعلى انبيائك ورسلك وسلم عليهم وسلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين اللهم افتح لى ابوابرحمتك واستعملنى فى طاعتك ومرضاتك واحفظنى بحفظ الايمان ابدا ما ابقيتنى جل ثناء وجهك الحمد للهالذى جعلنى من وفده وزواره وجعلنى ممن يعمرمساجده وجعلنى ممن يناجيه اللهم انى عبدك وزائرك فى بيتك
وعلى كل مأتى حلق لمن اتاه وزاره وانت خير مأتىواكرم مزور فأسألك ياالله يا رحمن وبانك انت الله لاالهالا انت وحدك لا شريك لك وبانك واحد احد صمد لم تلد ولم تولد ولم يكن له (لك خ ل) كفوا اَحَدٌ وان محمداعبدك ورسولك صلى الله عليه وعلى اهل بيته يا جواد ياكريم يا ماجد يا جبار يا كريم أسألك ان تجعل تحفتك اياى بزيارتى اياك اول شئ تعطينى فكاك رقبتى من النار پسسه مرتبه مى گويد: اللهم فك رقبتى من الناس پس مى گويد:
واوسع على من رزقك الحلال الطيب وادرأ عنى شرشياطين الجن والانس وشر فسقه العرب والعجم.
ومستحب است وقتى كه محاذى حجرالاسود شد بگويد:
اشهدان لا اله الا الله وحده لا شريك له وان محمداعبده ورسوله آمنت بالله وكفرت بالجبت والطاعوتواللات والعزى وبعبادة الشيطان وبعبادة كل ند يدعى من دون الله.
پس نزديك حجرالاسود رفته وآن را استلام نمايد و بگويد:
الحمدلله الذى هدانالهذا وما كنا لنهتدى لو لا انهدانا الله سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبراكبر من خلقه اكبر ممن اخشى واحذر لا اله الا الله وحدهلا شريك له، له الملك وله الحمد يحيى ويميت ويميت ويحيى وهو حى لا يموت بيده الخير وهو على كل شى قدير.
وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد و سلام برپيغمبران بدهد چنان چه وقت دخول مسجد سلام مى داد آنگاه بگويد:
انى اومن بوعدك واوفى بعهدرك.
ودر روايت معتبر وارد است كه وقتى كه نزديك حجرالاسود رسيدى دستهاى خود را بلند كن وحمد وثناى الهى را به جا آور، وصلوات بر پيغمبر بفرست وازخداوند عالم بخواه كه حج تو را قبول كند پس از آن حجر را بوسيده
و استلام نما واگر آن هم ممكن نشد اشاره به آن كنوبگو:
اللهم امانتى اديتها وميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة اللهم تصديقا بكتابكوعلى سنة نبيك صلواتك عليه وآله اشهدان لا اله الا الله وحده لا شريك له وان محمداعبده ورسوله آمنت بالله وكفرت بالجبت والطاعوتواللات والعزى وبعبادة الشيطان وبعبادة كل ند يدعى مندون الله تعالى.
واگر نتوانى همه را بخوانى بعضى را بخوان و بگو:
اللهم اليك بسطت يدى وفيما عندك عظمت رغبتىفاقبل سبحتى واغفرلى وارحمنى اللهم انى اعوذ بك من الكفر والفقر وماقف الخزى فى الدنيا والاخرة.
آداب ومستحبات طواف
در حال طواف مستحب است بگويد: اللهم انىاسألك باسمك الذى يمشى به على طلل الماء كما يمشىبه على جدد الارض واسألك باسمك الذى يهتز عرشك و اسألك الذى تهتز له اقدام ملائكتك واسألك باسمكالذى دعاك به موسى من جانب الطور فاستجبت له والقيتعليه محبة منك واسألك باسمك الذى غفرت به لمحمدما تقدم من ذنبه وما تأخر واتممت عليه نعمتك ان تفعلبى كذا وكذا وحاجت خود را بطلبد ونيز مستحب است در حال طواف بگويد:
اللهم انى اليك فقير وانى خائف مستجير فلا تغيرجسمى ولا تبدل اسمى و صلوات بر محمد وآل او بفرستد به خصوص وقتى كه به در خانه كعبه مى رسد و وقتى كه بهحجر اسماعيل رسيد به ناودان نگاه نموده وبگويد:
اللهم ادخلنى الجنة واجرنى من النار برحمتك وعافنى منالسقم واوسع على من الرزق الحلال وادرأ عنى شرفسقة الجن والانس وشر فسقة العرب والعجم و چون ازحجر بگذرد به پشت سر كعبه برسد بگويد:
ياذالامنوالطول يا ذاالجود والكرم ان عملى ضعيف فضاعفه لى وتقبله منى انك انت السميع العليم و چون به ركن بمانى رسد دست بردارد و بگويد: ياالله
يا ولى العافية وخالق العافية علىرازق العافية والمنعم بالعافية والمتفضل بالعافية وخالق العافيةوعلى جميع خلقك يا رحمن الدنيا والاخرة ورحيمهماصل على محمد وآل محمد وارزقنا العافية وتمام العافيةوشكر العافية فى الدنيا والاخرة يا ارحم الراحمين پس سر و به جانب كعبه بالا كند و بگويد: الحمدلله الذى شرفك وعظمك والحمدلله الذى بعث محمدا نبيا وجعل عليا اماما اللهم اهد له خيار خلقك وجنبه شرار خلقك و چون ميان ركن يمانى وحجرالاسود برسد بگويد: ربنا آتنا فىالدنيا حسنة وفى الاخرة حسنة وقنا عذاب النار.
ودر دور هفتم وقتى كه به مستجار است دو دست خود را بر ديوار خانه بگشايد وشكم و روى خود را به ديوار كعبه بچسباند و بگويد: اللهم البيت بيتك والعبد عبدك وهذا مكان العائذ بك من النار.
پس به گناهان خود اعتراف نموده واز خداوند عالم آمرزش آن را بطلبد كه انشاءالله تعالى مستجاب خواهد شد بعد بگويد: اللهم من قبلك الروح والفرج والعافية اللهم انعملى ضعيف فضاعفه لى ما اطلعت عليه منى وخفى علىخلقك استجير بالله من النار.
وآنچه خواهد دعا كند وركن يمانى را استلام كند وبه نزد حجرالاسود آمده وطواف خود را تمام نموده وبگويد:
اللهم قنعنى بما رزقتنى وبارك لى فيما اتيتنى.
وبراى طواف كننده مستحب است در هر دور اركان خانه كعبه وحجرالاسود را استلام نمايد ودر وقت استلام حجر بگويد: امانتى اديتها وميثاقى تعاهدته لتشهد لىبالموافاة.
مستحبات نماز طواف
در نماز طواف مستحب است بعد از حمد در ركعت اول سوره توحيد ودر ركعت دوم سوره جحد را بخواند و پس از نماز حمد وثناى الهى را به جا آورده وصلوات بر محمد وآل محمد بفرستد واز خداوند عالم طلب قبول نمايد، وبعد
از فراغ از نماز طواف وپيش از سعى مستحب است به نزد چاه زمزم رفته يك يا دو دلو آب بكشند و آن را به سر و پشت و شكم خود بريزد وبگويد: اللهم اجعله علمانافعا ورزقا وشفاء من كل داء وسقم.
پس از آن به نزد حجرالاسود بيايد ومستحب است ازدرى كه محاذى حجرالاسود است به صفا متوجه شود و با آرامى دل وبدن بالاى صفا رفته و به خانه كعبه نظر كند وبهركنى كه حجرالاسود در آن است رو نمايد وحمد وثناى الهى را به جا آورد ونعمتهاى الهى را به خاطر آورد آنگاه اين اذكار را بگويد الله اكبر هفت مرتبه الحمدلله هفت مرتبه لاالهالاالله هفت مرتبه لا اله الا الله وحده لا شريك له له الملك ولهالحمد يحيى ويميت ويميت ويحيى وهو حى لا يموت وهو حى لايموت وهوعلى كل شى قدير سه مرتبه پس صلوات بر محمد وآلمحمد بفرستد پس بگويد: الله اكبر على ما هداناوالحمد لله على ما ابلانا والحمدلله الحى القيوم والحمدلله الدائم سه مرتبه.
پس بگويد: اشهد ان لا اله الاالله واشهد ان محمداعبده ورسوله لانعبد الا اياه مخلصين له الدين ولو كرهالمشركون سه مرتبه پس بگويد: اللهم انى أسألك العفووالعافية واليقين فى الدنيا والاخرة سه مرتبه پس بگويد:
اللهم آتنا فى الدنيا حسنة وفى الاخرة حسنة وقنا عذاب النارسه مرتبه، پس بگويد: الله اكبر صد مرتبه لااله الا الله صد مرتبه الحمدلله صد مرتبه سبحان الله صدمرتبه، پس بگويد: لا اله الا الله وحده وحده انجز وعده ونصر عبده وغلب الاحزاب وحده فله الملك وله الحمدوحده اللهم بارك لى فى الموت وفيما بعد الموت اللهمانى اعوذ بك من ظلمة
القبر ووحشته اللهم اظلنى فى ظل عرشك يوم لا ظل الاظلك.
و بسيار تكرار كند سپردن دين و نفسه و اهل و مال خود را به خداوند عالم پس بگويد: استودع الله الرحمن الرحيم الذى لا تضيع ودايعه دينى ونفسى واهلى اللهم استعملنى على كتابك وسنة نبيك وتوفنى على ملته واعذنى من الفتنة پس بگويد الله اكبر سه مرتبه پس آنها را دو مرتبه تكرار كند پس يك بار تكبير بگويد و باز آنها را اعاده نمايد، واگر تمام اين عمل را نتواند انجام دهد هر قدركه مى تواند بخواند، ومستحب است كه اين دعا را بخواند:
اللهم اغفرلى كل ذنب اذنبته قط فان عدت فعد على بالمغفرة فانك انت الغفور الرحيم اللهم ان افعل بى ماانت اهله ترحمنى وان تعذبنىفانت غنى عن عذابى وانا محتاج الى رحمتك فيامن انآمحتاج الى رحمته ارحمنى اللهم لا تفعل بى ما انا اهل فانك ان تفعل بى ما انا اهله تعذبنى ولم تظلمنى اصبحتاتقى عدلك ولااخاف جورك فيا من هو عدل لا يجورارحمنى.
در حديث شريف وارد شده هركس كه بخواهد مال او زياد شود ايستادن در صفا را طول دهد، و بدان كهمستحب است سعى نمايد واز صفا تا به مناره ميانه راه رود واز آنجا تا جائى كه بازار عطاران است هروله كند يعنى تند برود واگر سوار باشد اين حد را فى الجمله تند نمايد وازآنجا تا به مروه نيز ميانه رود ودر وقت برگشتن نيز به همان ترتيب مراجعت نمايد و از براى زنها هروله نيست، و مستحب است در گريه كردن سعى كند وخود را به گريه وا دارد ودر حال سعى دعاء بسيار كند.
مستحبات احرام تا وقوف به عرفات
امورى
كه در احرام عمره مستحب است در احرام حج نيز مستحب است و پس از اين كه شخص احرام بسته و از مكه بيرون آمد همين كه بر ابطح مشرف شود به آواز بلند تلبيه بگويد و چون متوجه منى شود بگويد: اللهم اياك ارجو واياك ادعو فبلغنى املى واصلح لى عملى.
و با تن ودل آرام با تسبيح وذكر حق تعالى برود وچون به منى رسيد بگويد: الحمد لله الذى اقد منيها صالحا فى عافية وبلغنى هذا المكان پس بگويد: اللهم هذه منى وهى مما مننت به علينا من المناسك فأسألك ان تمن على بما مننت على انبيائك فانما انا عبدك وفى قبضتك.
ومستحب است شب عرفه را در منى بوده و به اطاعت الهى مشغول باشد، و بهتر آن است كه عبادات وخصوصا نمازها را در مسجد خيف به جا آورد وچون نمازصبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب گفته پس به عرفات روانه شود واگر خواسته باشد بعد از طلوع صبح روانه شود مانعى ندارد، ولى سنت بلكه احوط آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادى محسر رد نشود و روانه شدن پيش ازصبح مكروه واز بعضى حرمت آن را نقل نموده اند مگر از براى ضرورت مانند بيمار و كسى كه از ازدحام مردم خائف باشد وچون به عرفات متوجه شود اين دعا را بخواند.
اللهم اليك صمدت واياك اعتمدت ووجهك اردتأسألك ان تبارك لى فى رحلتى وان تقضى لى حاجتى وانتجعلنى ممن تباهى به اليوم من هو افضل منى و تا رسيدن به عرفات تلبيه بگويد.
مستحبات وقوف به عرفات
در وقت به عرفات چند چيز مستحب است:
1 _ با طهارت بودن در حال وقوف.
2_ غسل نمودن وبهتر آن است كه نزديك ظهر باشد.
3 _ آن چه موجب تفرق حواس است از خود دور سازد قلب او متوجه جناب اقدس الهى گردد.
4 _ نسبت به قافله اى كه از مكه مى آيد وقوف شخص در طرف دست چپ كوه واقع گردد.
5 _ وقوف او در پائين كوه ودر زمين همواره بوده باشد و بالا رفتن كوه مكروه است.
6 _ در اول وقت نماز ظهر وعصر را به يك اذان و دو اقامه به جا آورد.
7 _ قلب خود را به حضرت حق جل وعلا متوجه ساخته وحمد الهى و تهليل وتمجيد نموده وثناى حضرت حق را به جا آورد پس از آن صد مرتبه الله اكبر وصد مرتبه سوره توحيد را بخواند و آن چه خواهد دعا نمايد واز شيطانرجيم به خدا پناه ببرد واين دعا را نيز بخواند:
اللهم رب المشاعر كلها فك رقبتى من النار واوسع على من رزقك الحلال وادراء عنى شر فسقة الجن والانس اللهم لاتمكر بى ولا تخد عنى ولا تستدرجنى يا اسمع السامعين ويا ابصر الناظرين ويا اسرع الحاسبين وياارحم الراحمين أسألك ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى كذا وكذا وحاجت خود را نام ببرد پس دست به آسمان بردارد وبگويد: اللهم حاجتى اليك التى ان اعطيتنيها لم يضر فى ما منعتنى وان منعتنيها لم ينفعنى ما اعطيتنى اسألك خلاص رقبتى من النار اللهم انى عبدكوملك ناصيتى بيدك واجلى بعلمك اسألك ان توفقنى لمايرضيك عنى وان تسلم منى مناسكى التى اريتها خليلك ابراهيم صلوات الله عليه ودللت عليها نبيك محمدا صلىالله عليه وآله اللهم اجعلنى ممن رضيت عمله واطلت
عمره و احييته بعد الموت.
8 _ واين دعا را بخواند: لا اله الا الله وحده لا شريك لهله الملك وله الحمد يحيى ويميت وهو حى لا يموت بيده الخير وهو على كل شى قدير اللهم لك الحمد كالذى تقول وخيرا مما نقول وفوق ما يقول القائلون اللهم لك صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى ولك تراثى (براءتى خ ل) وبك حولى ومنك قوتى اللهم انى اعوذ بك من الفقر ومن وساوس الصدر ومن شتات الامر ومن عذاب القبر اللهم انى اسألك خير الرياح واعوذ بك من شر ما يجئ الرياح واسألك خير الليل وخير النهار اللهم اجعل فى قلبى نورا وفى سمعى وبصرى نورا وفى لحمى ودمى وعظامى وعرقى ومقعدى ومقامى ومدخلى وخروجى نورا واعظم لى نورا يارب يوم القاك انك على كل شى قدير.
ودر اين روز تا مى تواند از خيرات و صدقات تقصيرنكند وديگر رو به قبله كند وبگويد: سبحان الله صد بار والله اكبر وماشاء لاقوة الا بالله اشهد ان لا اله الا اللهوحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيى ويميت وهو حى لا يموت بيده الخير وهو على كل شى قدير.
9 _ آن كه كعبه را استقبال نموده واين اذكار را بگويد:
سبحان الله صد مرتبه الله اكبر صد مرتبه ماشاء الله لا قوةالا بالله صد مرتبه اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيى ويميت ويميت ويحيى بيده الخير وهو على كل شى قدير صد مرتبه.
پس از اول سوره بقره ده آيه بخواند پس سوره توحيد را سه مرتبه وآية الكرسى را بخواند تا آخر پس اين آيات رابخواند: ان ربكم الله الذى خلق
السموات والارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الا له الخلق والامر تبارك الله رب العالمين _ ادعو ربكم تضرعا وخفية انه لا يحب المعتدين _ ولا تفسدوا فى الارض بعداصلاحها وادعوه خوفا وطمعا ان رحمة الله قريب من المحسنين پس سوره قل اعوذ برب الفلق و سوره قل اعوذ برب الناس را بخواند.پس آنچه از نعم الهى به ياد داشته باشد يكايك ذكرنموده وحمد الهى نمايد وهمچنين بر اهل و مال و سائر چيزهائى كه حضرت حق به او تفضل نموده حمد بنمايد وبگويد:
اللهم لك الحمد على نعمائك التى لا تحصى بعد ولا تكافأ بعمل.
و به آياتى از قرآن كه در آنها ذكر حمد شده است خدا را حمد نمايد وبه آياتى كه در آنها ذكر تسبيح شده است خدا را تكبير نمايد وبه آياتى كه در آنها ذكر تهليل شده است خدا را تهليل نمايد وبر محمد و آل محمّد(عليهم السلام)زياد صلوات بفرستد وبه هر اسمى از اسماء الله كه در قرآن موجود است خدا را بخواند وبا آنچه از اسماء الهى كه در ياد دارد خدا را ذكر كند وبه اسماء الهى كه در آخرسوره حشر موجود است خدا را بخواند وآنها عبارتند از:
الله، عالم الغيب والشهادة، الرحمن الرحيم، الملك،القدوس، السلام، المؤمن، المهيمن، العزيز الجبار، المتكبرالخالق البارئ، المصور.
واين دعا را بخواند:
اسألك يا الله يا رحمن بكل اسمهو لك واسألك بقوتك وقدرتك وعزتك وبجميع ما احاط به علمك وبجمعك وباركانك كلها وبحق رسولكصلوات الله عليه وآله وباسمك الاكبر الاكبر باسمك العظيم الذى من دعاك به كان حقا عليك ان لا ترده وان
تعطيه ما سأل ان تغفر لى جميع ذنوبى فى جميع علمك فى.
و هر حاجت كه دارى بخواه، واز حق سبحانه وتعالى طلب كن كه توفيق حج بيابى در سال آينده وهر سال، وهفتاد مرتبه بگو: أسألك الجنة وهفتاد مرتبه استغفر الله ربىواتوب اليه.
پس بخوان اين دعا را: اللهم فكنى من النار واوسع على من رزقك الحلال الطيب وادراء عنى شر فسقة الجن والانس وشر فسقة العرب والعجم.
10 _ آن كه نزديك غروب آفتاب بگويد: اللهم انىاعوذ بك من الفقر ومن تشتت الامور ومن شر ما يحدث بالليل والنهار امسى ظلمى مستجيرة بعفوك وامسى خوفى مستجيرا با مانك وامسى ذنوبى مستتجيرة بمغفرتك وامسى ذلى مستجيرا بعزك وامسى وجهى الفانى البالى مستجيرا بوجهك الباقى ياخير من سئل ويا اجود من اعطى جللنى برحمتك والبسنى عافيتك واصرف عنى شرجميع خلقك.
وبدان كه ادعيه وارده در اين روز شريف بسيار است و هر قدر كه ميسور باشد خواندن دعا مناسب است و بسيار خوب است كه در اين روز دعاى صحيفه كامله ودعاىحضرت سيد الشهداء وحضرت زين العابدين سلام الله عليهما خوانده شود و بعد از غروب آفتاب بگويد:
اللهم لا تجعله آخرالعهد من هذا الموقف وارزقنيهمن قابل ابدا ما ابقيتنى واقلبنى اليوم مفلحا منجحامستجابا لى مرحوما مغفورا لى بافضل ما ينقلب به اليوم احد من وفدك وحجاج بيتك الحرام واجعلنى اليوم من اكرم من وفدك عليك واعنى افضل ما اعطيت احدا منهم من الخير والبركة والرحمة والرضوان والمغفرة وبارك لىفيما ارجع اليه من اهل او مال او كثير و بارك لهم فى وبسيار بگويد: اللهم اعتقنى من النار.
مستحبات وقوف به مزدلفه
بدان كه مستحب است با تن ودلى آرام از عرفات به سوى
مزدلفه متوجه شده و استغفار نمايد وهمين كه ازطرف دست راست به تلّ سرخ رسيد بگويد:
اللهم ارحم توقفى وزد فى عملى وسلم لى دينى وتقبل مناسكى.
ودر راه رفتن ميانه روى نمايد وكسى را آزار ندهد، ومستحب است نماز شام و خفتن را تا مزدلفه به تأخير اندازد اگرچه ثلث شب نيز بگذرد، وميان هر دو نماز به يك اذان ودو اقامه جمع كند، ونوافل مغرب را بعد از نماز عشاءبه جا آورد، ودر صورتى كه از رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعى رسيد بايد نماز مغرب وعشاء را به تأخيرنينداخته ودر ميان راه بخواند، ومستحب است كه در وسط وادى از طرف راست راه نزول نمايد واگر حاجى صروره باشد مستحب است كه در مشعر الحرام قدم بگذارد و مستحب است كه آن شب را به هر قدر كه ميسور باشد،به عبادت واطاعت الهى بسر برد واين دعا را بخواند:
اللهم هذه جمع اللهم انى اسألك ان تجمع لى فيها جوامع الخير اللهم لاتؤيسنى من الخير الذى سألتك ان تجمعه لى فى قلبى واطلب اليك ان تعرفنى ما عرفت اوليائك فى منزلى هذا وان تقينى جوامع الشر.
ومستحب است بعد از نماز صبح با طهارت حمد و ثناى الهى را به جا آورد، وبه هر مقدارى كه ميسور باشد از نعم وتفضلات حضرت حق ذكر كند وبر محمد وآل محمدصلوات بفرستد آنگاه دعا نمايد وبعضى به وجوب آن قائل شده اند واين دعا را نيز بخواند:اللهم رب المشعر الحرام فك رقبتى من النار واسع على من رزقك الحلال وادراء عنى شر فسقة الجن والانساللهم انت خير مطلوب اليه وخير مدعو وخير مسئول ولكل وافد جائزة
فاجعل جائزتى فى موطنى هذا ان تقيلنى عثرتى وتقبل معذرتى وان تجاوز عن خطيئتى ثم اجعل التقوى من الدنيا زادى.
ومستحب است سنگ ريزه هائى را كه در منى رمى خواهد نمود از مزدلفه بردارد، ومجموع آنها هفتاد است و مستحب است وقتى كه از مزدلفه به سوى منى رفته و به وادى محسر رسيد به مقدار صد قدم تند رود واگر سواره است سوارى خود را حركت دهد وبگويد: اللهم سلم لى عهدى واقبل توبتى واجب دعوتى واخلفنى فيمن تركتبعدى.
مستحبات رمى جمرات
در رمى جمرات چند چيز مستحب است:
1 _ با طهارت بودن در حال رمى.
2 _ هنگامى كه سنگها را در دست گرفته اين دعا رابخواند: اللهم هذه حصياتى فاحصهن لى وارفعهن فى عملى.
3 _ با هر سنگى كه مى اندازد تكبير بگويد.
4 _ هر سنگى را كه بياندازد اين دعا را بخواند:
الله اكبر اللهم ادحر عنى الشيطان اللهم تصديقابكتابك وعلى سنة نبيك اللهم اجعله لى حجا مبرورا وعملا مقبولا وسعيا مشكورا وذنبا مغفورا.
4 _ ميان او جمره در جمره عقبه ده يا پانزده ذراع فاصله باشد و در جمره اولى و وسطى كنار جمره بايستد.
5 _ جمره عقبه را رو به جمره و پشت به قبله رمى نمايد وجمره اولى و وسطى را به قبله ايستاده رمى نمايد.
7 _ سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده و با ناخن انگشت شهادت بياندازد.
8 _ پس از برگشتن به جاى خود در منى اين دعا رابخواند:
اللهم بك وثقت وعليك توكلت فنعم الرب ونعم المولى ونعم النصير.
مستحبات قربانى
مستحبات قربانى چند چيز است:1 _ در صورت تمكن قربانى شتر باشد، ودر صورت نبودن آن گاو، ودر صورت نبودن آن
گوسفند باشد.
2 _ قربانى بسيار فربه باشد.
3 _ در صورت شتر يا گاو بودن آن از جنس ماده و در صورت گوسفند يا بز بودن آن از جنس نر باشد.
4 _ شترى كه مى خواهد او را نحر كند ايستاده واز سر دستها تا زانوى او را ببندد وشخص از جانب راست او بايستد وكارد يا نيزه يا خنجر به گودال گردن او فرو برد، ودرذبح يا نحر اين دعا را بخواند:
وجهت وجهى للذى فطر السماوات والارض حنيفا مسلما وما انا من المشركين ان صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى لله رب العالمين لا شريك له وبذلك امرت وانا منالمسلمين اللهم منك ولك بسم الله والله اكبر اللهم تقبلمنى.
5 _ اين كه خود قربانى را بكشد واگر نتواند دست خود را بالاى دست كشنده بگذارد.
مستحبات حلق
در حلق چند چيز مستحب است:
1 _ آن كه از جانب راست پيش سر ابتداء كند و اين دعاء را بخواند:
اللهم اعطنى بكل شعرة نورا يوم القيامة.
2 _ آن كه موى سر خود را در منى در خيمه خود دفن نمايد واولى اين است كه بعد از حلق از طراف ريش و شارب خود گرفته وهمچنين ناخنها را بگيرد.
مستحبات طواف حج ونماز آن وسعى
آنچه كه از مستحبات در طواف عمره ونماز آن وسعى ذكر شد اين جا نيز جارى است، و مستحب است كه به جهت طواف حج مى آيد در روز عيد قربان بيايد و بر در مسجد بايستد واين دعا را بخواند:
اللهم اعنى على نسك وسلمنى له وسلمه لى أسألك مسألة العليل الذليل المعترف بذنبه ان تغفر ذنوبى و ان ترجعنى بحاجتى اللهم انى عبدك و البلد بلدك والبيت بيتك
جئت اطلب رحمتك واؤم طاعتك مطيعا لامرك راضيا بقدرك اسألك مسألة المضطر اليك المطيع لامرك المشفق من عذابك الخائف لعقوبتك ان تبلغنى عفوك وتجيرنى من النار برحمتك.
پس به نزد حجرالاسود بيايد واستلام و بوسه نمايد و اگر بوسيدن ممكن نشد دست بر حجر ماليده ودست خودرا ببوسد و اگر آن هم ممكن نشد مقابل حجر ايستاده و تكبير بگويد و بعداً آنچه در طواف عمره به جا آورده بود، بجا آورد.
مستحبات منى
بدان كه براى حاجى مستحب است كه روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را در منى بيرون نرود، وتكبير گفتن در منى بعد از پانزده نماز ودر غير منى بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد است و مستحب است وبعضى آن را واجب دانسته اند و اولى در كيفيت تكبير آن است كه بگويد:
الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله والله اكبر وللهالحمد والله اكبر على ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام والحمدلله على ما ابلانا.
ومستحب است مادامى كه در منى اقامت داردنمازهاى واجب ومستحب را در مسجد خيف به جا آورد ودرحديث است كه صد ركعت نماز در مسجد خيف با عبادت هفتاد سال برابر است وهر كس در آنجا صد مرتبه سبحان الله بگويد ثواب آن برابر ثواب بنده آزاد كردن است و هر كس در آنجا صد مرتبه لااله الا الله بگويد ثواب آن برابر است با ثواب كسى كه احياء نفس كرده باشد وهر كس در آنجا صد مرتبه الحمدلله بگويد ثواب آن برابر است با ثواب خراج عراقين كه در راه خدا تصدق نمايد.
مستحبات ديگر در مكه معظمه
آداب ومستحبات ديگر در مكه معظمه از اين قراراست:
1 _ زياد ذكر نمودن خدا وخواندن قرآن.
2 _ ختم نمودن يك قرآن.
3 _ خوردن از آب زمزم وبعد از خوردن اين دعا رابخواند:
اللهم اجعله علما نافعا ورزقا واسعا وشفاء من كل داء وسقم ونيز بگويد:
بسم الله وبالله والشكر لله.
4 _ نظر نمودن به كعبه وادامه آن.
5 _ در هر شبانه روز ده مرتبه طواف نمودن، در اول شب سه طواف، ودر آخر شب سه طواف، وپس از
دخول صبح دو طواف، وبعد از ظهر دو طواف.
6 _ هنگام توقف در مكه به عدد ايام سال يعنى سيصد وشصت مرتبه طواف نمايد واگر اين مقدار ميسورنشد پنجاه ودو مرتبه واگر آن هم ميسور نشد هر مقدارى كه بتواند.
7 _ شخص صروره به خانه كعبه داخل شودومستحب است قبل از دخول غسل كند ودر وقت داخلشدن بگويد:
اللهم انك قلت ومن دخله كان آمنا فآمنى من عذاب النار.پس دو ركعت نماز گذارده در ركعت اول بعد از حمد (حم سجده) ودر ركعت دوم بعد از حمد پنجاه و پنج آيه ازساير جاهاى قرآن بخواند و نماز را بين دو ستون بر سنگ قرمز بخواند.
8 _ دو ركعت نماز خواندن در هر يك از چهار زاويه كعبه وبعد از نماز اين دعا را بخواند:
اللهم من تهيا او تعبأ او اَعَدّ او استعد لوفادة الى مخلوق رجاء رفده وجائزته ونوافله وفواضله فاليك ياسيدى تهيئتى وتعبئتى واعدادى واستعدادى رجاء رفدك ونوا فلك و جائزتك فلا تخيّب اليوم رجائى يا من لا يخيب عليه سائل ولا ينقصه نائل فانى لم آتك اليوم بعمل صالح قدّمته و لا شفاعة مخلوق رجوته ولكنّى اتيتك مقرا بالظلم والاساءة على نفسى فانه لا حجة لى ولا عذر فأسألك يا من هو كذلك ان تصلى على محمد وآله وتعطينى مسألتى وتقلبنى برغبتى ولا تردنى مجبوها ممنوعا ولا خائبا يا عظيم يا عظيم يا عظيم ارجوكللعظيم أسألك يا عظيم ان تغفرلى الذنب العظيم لااله إلاّ انت.
ومستحب است هنگام خروج از كعبه سه مرتبه اللهاكبر بگويد پس بگويد:
اللهم لا تجهد بلائنا ربنا ولا تشمت بنا اعدائنا فانكانت الضار النافع.
بعدا پائين آمده وپله ها را دست چپ
قرار داده كعبهرا استقبال نمايد ونزد پله ها دو ركعت نماز بخواند.
استحباب عمره مفرده
بدان كه بعد از فراغ از اعمال حج در صورتى كهميسور باشد مستحب است عمره مفرده بجا آورده شود و در اعتبار فاصله بين اين عمره وعمره تمتع خلاف است واظهر اين است كه فاصله معتبر نيست، وهمچنين بين دوعمره مفرده فاصله معتبر نيست و مى توان بدون فصل دومى را انجام داد وكيفيت اين عمره سابقا ذكر شد.
طواف وداع
بدان كه براى كسى كه مى خواهد از مكه بيرون رودمستحب است طواف وداع نمايد ودر هر دورى حجرالاسود وركن يمانى را در صورت امكان استلام نمايد وچون به مستجار رسد مستحباتى كه قبلا براى آن مكان ذكرشد بجا آورد وآنچه خواهد دعاء نمايد بعدا حجرالاسود را استلام نموده وشكم خود را به خانه كعبه بچسباند يكدست را بر حجر ودست ديگر را به طرف در گذاشته وحمدوثناى الهى نمايد وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد واين دعاء را بخواند:
اللهم صل على محمد عبيدك ورسولك ونبيك وامينك وحبيبك ونجيبك وخيرتك من خلقك اللهم كما بلغ رسالاتك وجاهد فى سبيلك وصدع بامرك واوذى فى جنبك وعبدك حتى اتاه اليقين اللهم اقلبنى مفلحا منجحا مستجابا بافضل ما يرجع به احد من وفدك المغفرة والبركة والرحمة والرضوان والعافية.
و مستحب است وقت بيرون آمدن از باب حناطين كه مقابل ركن شامى است بيرون رود واز خداوند متعال توفيق مراجعت را بطلبد ووقت بيرون رفتن يك درهم خرما خريده و بر فقراء تصدق نمايد.
زيارت حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)
قبل از حج و بعد از آن
بدان كه از جمله امور مستحبه كه بسيار مؤكد است اين است كه شخص هنگام رفتن وبرگشتن از راه مدينه طيّبه برود وبرگردد تا آن كه به زيارت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)وحضرت صدّيقه طاهره (سلام الله عليها وائمه بقيع(عليهم السلام)مشرف گردد.
زيارت حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)
السلام على رسول الله صلى الله عليه وآله. السلامعليك يا حبيب الله. السلام عليك يا صفوة الله. السلامعليك يا امين الله. أشهد انك قد نصحت لامتك وجاهدت فى سبيل الله وعبدته حتى اتاك اليقين فجزاك الله افضل ماجزى نبيا عن امته اللهم صل
على محمد وآل محمد افضلما صليت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد.
زيارت حضرت صديقه طاهره، فاطمه زهرا(سلام الله عليها)
يا ممتحنة امتحنك الله الذى خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابرة وزعمنا انا لك اولياء ومصدقون وصابرون لكل ما اتانا به ابوك واتانا به وصيه فانانسالك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما (بالبشرىخ ل) لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتك.
زيارت جامعه كه هر يك از ائمه به آن زيارت مى شود
السلام على اولياء الله واصفيائه. السلام على امناءالله واحبائه. السلام على انصار الله وخلفائه. السلام على محال معرفة الله. السلام على مساكن ذكر الله. السلام على مظهرى امر الله ونهيه. السلام على الدعاة الى الله. السلامعلى المستقرين فى مرضاة الله. السلام على مخلصين فىطاعة الله. السلام على الادلاء على الله. السلام على الذين من والاهم فقد والى الله ومن عاداهم فقد عادى الله ومنعرفهم فقد عرف الله ومن جهلهم فقد جهل الله ومناعتصم بهم فقد اعتصم بالله ومن تخلى منهم فقد تخلى من الله اشهد الله انى سلم لمن سالمكم وحرب لمنحاربكم مؤمن بسركم وعلانيتكم مفوض فى ذلك كله اليكم لعن الله عدو آل محمد من الجن والانس من الاولينوالاخرين وابرأ الى الله منهم وصلى الله على محمد وآلهالطاهرين. والحمد لله اولا وآخرا
زيارت قبور ائمه(عليهم السلام) در بقيع
بايست پشت به قبله و رو به قبور وبگو:
السلام عليكم ائمة الهدى. السلام عليكم اهل البروالتقوى. السلام عليكم الحجج على اهل الدنيا. السلامعليكم القؤامون فى البرية بالقسط. السلام عليكم اهلالصفوة. السلام عليكم يا آل رسول الله (صلى الله عليه وآله (السلام عليكم اهل النجوى اشهد انكم قد بلغتم ونصحتموصبرتم فى ذات الله وكذبتم واسئ اليكم فغفرتم واشهد انكم الائمة الراشدون المهديون وان طاعتكم مفروضة وان قولكم الصدق وانكم دعوتم فلم تجابوا وامرتم فلم تطاعوا وانكم دعائم الدين واركان الارض
لم تزالوا بعين الله ينسخكم فى اصلاب كل مطهر وينقلكممن ارحام المطهرات لم تدنسكم الجاهلية الجهلاء ولمنشرك فيكم فتن الاهواء طبتم وطابت منبتكم من بكم عليناديان الدين فجعلكم فى بيوت اذن الله ان ترفع ويذكرفيها اسمه وجعل صلواتنا عليكم رحمة لنا وكفارة لذنوبنااذا اختاركم الله لنا وطيب خلقنا بما من به علينا منولايتكم وكنا عنده مسمين لعلمكم معترفين بتصديقنااياكم وهذا مقام من اسرف واخطأ واستكان واقر بماجنى ورجى بمقامه الاخلاص وان يستنقذ بكم مستنقذالهلكى من الردى فكونوا لى شفعاء فقد وفدت اليكم اذرغب عنكم اهل الدنيا واتخذوا آيات الله هزوا واستكبرواعنها يا من هو قائم لا يسهوا ودائم لا يلهو ومحيط بكلشى ولك المن بما وفقتنى وعرفتنى ائمتى وبما اقمتنى عليه اذ صد عنه عبادك وجهلوا معرفته واستخفوا بحقه ومالوا الى سواه فكانت المنة منك على مع اقوام خصصتهمبما خصصتنى به فلك الحمد اذ كنت عبدك فى مقام مذكورا مكتوبا فلا تحرمنى رجوت ولا تخيبنى فيمادعوت فى مقامى هذا بحرمة محمد وآله الطاهرين.
دعاء امام حسين (ع) در روز عرفه
الحمد لله الذى ليس لقضائه دافع، ولا لعطائهمانع، ولا كصنعه صنع صانع، وهو الجواد الواسع فطر اجناس البدايع، واتقن بحكمته الصنايع،لا تخفى عليه الطلايع، ولا تضيع عنده الودايع جازى كل صانع، ورايش كل قانع، وراحم كلضارع، ومنزل المنافع والكتاب الجامع بالنورالساطع، وهو للدعوات سامع وللكربات دافعوللدرجات رافع، وللجبابرة قامع، فلا اله غيرهولاشئ يعدله، وليس كمثله شئ، وهو السميعالبصير الطيف الخبير، وهو على كل شئ قدير،اللهم انى ارغب اليك واشهد بالربوبية لكمقرا بانك ربى، وان اليك مردى، ابتداتنى بنعمتك قبل ان اكون شئ مذكورا، وخلقتنى منالتراب ثم اسكنتنى الأصلاب، امنا لريب المنونواختلاف الدهور والسنين، فلم ازل ظاعنا منصلب الى رحم فى تقادم من
الأيام الماضية والقرن الخالية، لم تخرجنى لرافتك بىولطفكلى، واحسانك الى فى دولة ائمة الكفر، الذين نقضوا عهدك وكذبوا رسلك، لكنك اخرجتنىللذى سبق لى من الهدى الذى له يسرتنى، وفيه انشاتنى، ومن قبل ذلك رؤفت بى، بجميل صنعكوسوابغ نعمك، فابتدعت خلقى من منى يمنى،واسكنتنى فى ظلمات ثلاث، بين لحم ودم وجلد،لم تشهدنى خلقى ولم تجعل الى شئ من امرى،ثم اخرجتنى للذى سبق لى من الهدى الى الدنياتآماسويا، وحفظتنى فى المهد طفلا صبيا،ورزقتنى من الغذاء لبنا مريا، وعطفت على قلوب الحواضن، وكفلتنى الامهات الرواحموكلاتنى من طوارق الجان، وسلمتنى من الزيادةوالنقصان، فتعاليت يارحيم يارحمن، حتى اذااستهللت ناطقا بالكلام، اتممت على سوابغ الانعام، وربيتنى زايدا فى كل عام، حتى اذا اكتملتفطرتى، واعتدلت مرتى، اوجبت على حجتك بان الهمتنى معرفتك، وروعتنى بعجائب حكمتك،وايقظتنى لما ذرات فى سمائك وارضك من بدايع خلقك، ونبهتنى لشكرك وذكرك، واوجبت علىطاعتك وعبادتك، وفهمتنى ما جاءت به رسلكويسرت لى تقبل مرضاتك، ومننت على فى جميع ذلك بعونك ولطفك، ثم اذخلقتنى من خيرالثرىلم ترض لى يا الهى نعمة دون اخرى، من انواع المعاش وصنوف الرياش، بمنك العظيم الأعظمعلى، واحسانك القديم الى، حتى اذااتممت على جميع النعم وصرفت عنى كل النقم لم يمنعك جهلىوجراتى عليك ان دللتنى الى ما يقربنى اليك، ووفقتنى لمايزلفنى لديك، فان دعوتك اجبتنىوان سئلتك اعطيتنى وان اطعتك شكرتنى،وان شكرتك زدتنى، كل ذلك اكمال لأنعمكعلى، واحسانك الى، فسبحانك سبحانك من مبدئمعيد حميد مجيد، وتقدست اسماؤك، وعظمت الاؤك، فاى نعمك يا الهى احصى عدا وذكرا، اماى عطاياك اقوم بها شكرا، وهى يا رب اكثر من ان يحصيها العادون، اويبلغ علما بها الحافظون،ثم ماصرفت ودرات عنى اللهم من الضر والضراءاكثر مماظهر لى من العافية والسراء، وانا اشهدياالهى بحقيقة ايمانى وعقد عزمات يقينى، وخالص صريح توحيدى، وباطن مكنون ضميرى، وعلايق مجارى نوربصرى، واسارير صفحة جبينى،وخرق مسارب نفسى، و خذاريف مارن عرنينىومسارب سماخ سمعى، وماضمت واطبقت عليهشفتاى، وحركات لفظ لسانى، ومغرزحنك فمى وفكى، ومنابت اضراسى، ومساغ مطعمى ومشربىوحمالة ام راسى، وبلوع فارغ حبايل عنقى، ومااشتمل عليه تامور صدرى، حمايل حبل وتينىونياط حجاب قلبى، وافلاذ حواشى كبدى، وماحوته شراسيف اضلاعى وحقاق مفاصلى وقبض عواملى واطراف اناملى ولحمى ودمى وشعرى وبشرى وعصبى وعظامى ومخىوعرقى، وجميع جوارحى، وما انتسج على ذالكايام رضاعى، وما اقلت الأرض منى، ونومى ويقظتىوسكونى، وحركات ركوعى وسجودى ان لوحاولتواجتهدت مدى الأعصار والأحقاب، لوعمرتهاان اؤدى شكر واحدة من انعمك، مااستطعتذلك الا بمنك، الموجب على به شكرك ابدا جديداوثناء طارفا عتيدا، اجل، ولوحرصت انا والعادونمن انامك، ان نحصى مدى انعامك سالفه وانفه ما حصرناه عددا ولا احصيناه امدا، هيهات انىذلك وانت المخبر فى كتابك الناطق، والنبأ الصادقوان تعدوا نعمة الله لا تحصوها، صدق كتابك اللهم وانباؤك، وبلغت انبياك ورسلك، ما انزلتعليهم من وحيك، وشرعت لهم وبهم من دينك،غير انى ياالهى اشهد بجدى وجدى، ومبلغ طاعتىووسعى، واقول مؤمنا موقنا، الحمد لله الذى لم يتخذ ولدا فيكون مورثا، ولم يكن له شريك فى ملكهفيضاده فيماابتدع، ولاولى من الذل فيرفده فيماصنع، فسبحانه سبحانه لوكان فيهما الهة الا اللهلفسدتا وتفطرتا، سبحان الله الواحد الأحد الصمدالذى لم يلد ولم يولد، ولم يكن له كفوااحد، الحمدلله حمدا يعادل حمد ملائكته المقربين، وانبيائهالمرسلين، وصلى الله على خيرته محمد خاتم النبيينواله الطيبين الاهرين المخلصين وسلمآنگاه حضرت شروع در دعا وسؤال از حق تعالى كردند وبا ديدگانى اشكبار گفتند:
اللهم اجعلنى اخشاك كانى اراك، واسعدنى بتقويك، ولاتشقنى بمعصيتك وخرلى فى قضائكوبارك لى فى قدرك، حتى
لااحب تعجيل ما اخرتولا تاخير ما عجلت، اللهم اجعل غناى فى نفسى،واليقين فى قلبى، والاخلاص فى عملى، والنور فىبصرى، والبصيرة دينى، ومتعنى بجوارحى،واجعل سمعى وبصرى الوارثين منى، وانصرنى علىمن ظلمنى، وارنى فيه ثارى وماربى، واقر بذلك عينى اللهم اكشف كربتى واستر عورتى، واغفرلى خطيئتى،واخسأ شيطانى، وفك رهانى، واجعل لى ياالهى الدرجة العليا فى الاخرة والاولى، اللهم لك الحمد كما خلقتنىفجعلتنى سميعا بصيرا، ولك الحمد كما خلقتنى فجعلتنىخلقا سويا رحمة بى، وقد كنت عن خلقى غنيا، رب بما براتنى فعدلت فطرتى، رب بما انشاتنى فاحسنت صورتى، رب بما احسنت الى وفى نفسى عافيتنى رببما كلاتنى ووفقتنى، رب بما انعمت على فهديتنى،رب بما اوليتنى ومن كل خير اعطيتنى، رب بما اطمعتنىوسقيتنى، رب بما اغنيتنى واقنيتنى، رب بما اعنتنىواعززتنى، رب بما البستنى من سترك الصافى، ويسرتلى من صنعك الكافى، صلى على محمد وآل محمد، واعنىعلى بوائق الدهور وصروف الليالى والايام، ونجنى من اهوال الدنيا وكربات الاخرة، واكفنى شرما يعملالظالمون فى الارض، اللهم ما اخاف فاكفنى، ومااحذر فقنى، وفى نفسى ودينى فاحرسنى، وفى سفرىفاحفظنى، وفى اهلى ومالى فاخلفنى، وفيما رزقتنىفبارك لى، وفى نفسى فذللنى، وفى اعين الناس فعظمنىومن شرالجن والانس فسلمنى، وبذنوبى فلا تفضحنىوبسريرتى فلا تخزنى، وبعملى فلاتبتلنى، ونعمكفلاتسلبنى، والى غيرك فلاتكلنى، الهى الى من تكلنى الى قريب فيقطعنى، ام الى بعيد فيتجهمنى، ام الىالمستضعفين لى، وانت ربى ومليك امرى، اشكواليك غربتى وبعددارى، وهوانى على من ملكته امرىالهى فلا تحلل على غضبك، فان لم تكن غضبت علىفلا ابالى سواك، سبحانك غير ان عافيتك اوسع لى، فاسئلك يارب بنور وجهك الذى اشرقت لهالارض والسموات، وكشفت به الظلمات، وصلح به امر الأولين والاخرين، ان لاتميتنى على غضب كولا تنزل بى سخطك،
لك العتبى لك العتبى حتى ترضى قبل ذلك، لا اله الا انت، الذى احللتهالبركة، وجعلته للناس امنا، يا من عفا عن عظيم الذنوب بحلمه، يا من اسبغ النعماء بفضلهيا من اعطى الجزيل بكرمه، يا عدتى فى شدتى، يا صاحبى فى وحدتى، يا غياثى فى كربتى، يا وليى فى نعمتى، ياالهى واله ابائى ابرهيم واسمعيل واسحق ويعقوبورب جبرئيل وميكائيل واسرافيل، ورب محمدخاتم النبين واله المنتجبين، ومنزل التوريةوالانجيل والزبور والفرقان، ومنزل كهيعص وطهويس والقران الحكيم، انت كهفى حين تعينى المذاهبفى سعتها، وتضيق بى الارض برحبها، ولو لارحمتك لكنت من الهالكين، وانت مقيل عثرتى، ولولا ستركاياى لكنت من المفضوحين، وانت مؤيدى بالنصرعلى اعدائى، ولو لا نصرك اياى لكنت من المغلوبين يامن خص نفسه بالسمو والرفعة، فاوليائه بعزهيعتزون، يامن جعلت له الملوك نيرالمذلة على اعناقهم فهم من سطواته خائفون، يعلم خائنة الاعين وماتخفى الصدور، وغيب ما تاتى به الأزمنة والدهوريامن لا يعلم كيف هو الا هوط، يامن لا يعلم ما هو الا هؤيامن لا يعله الا هو، يامن كبس الارض على الماء،وسد الهواء بالسماء، يامن له اكرم الاسماء، ياذاالمعروف الذى لاينقطع ابدا، يا مقيض الركب ليوسففى البلد القفر ومخرجه من الجب، وجاعله بعدالعبودية ملكا، يا راده على يعقوب بعد ان ابيضتعيناه من الحزان فهو كظيم، ياكاشف الضر والبلوى عن ايوب، ويا ممسك يدى ابرهيم عن ذبح ابنه بعد كبر سنه وفناء عمره، يامن استجاب لزكريافوهب له يحيى، ولم يدعه فردا وحيدا، يامن اخرج يونس من بطن الحوت، يا من فلق البحر لبنى اسرائيلفانجاهم، وجعل فرعون وجنوده من المغرقين، يامن ارسل الرياح مبشرات بين يدى رحمته، يا منلم يجعل على من عصاه من خلقه، يا من استنقذالسحرة من بعد طول
الجحود وقد غدوا فى نعمتهياكلون رزقه ويعبدون غيره، وقد حاده ونادوهوكذبوا رسله، يا الله يا الله يا بدى، يا بديعا لاند لك، يا دائما لا نفاد لك، يا حيا حين لا حى، يامحيى الموتى، يا من هو قائم على كل نفس بما كسبت،يا من قل له شكرى فلم يحرمنى، وعظمت خطيئتى فلم يفضحنى، ورانى على المعاصى فلم يشهرنى، يا من حفظنى فى صغرى، يا من رزقنى فى كبرى، يا مناياديه عندى لاتحصى ونعمه لا تجازى، يا منعارضنى بالخير والاحسان وعارضته بالاسائةوالعصيان، يا من هدانى بالايمان من قبل ان اعرفشكر الامتنان، يا من دعوته مريضا فشفانى،وعريانا فكسانى، وجايعا فاشبعنى، وعطشانافاروانى، وذليلا فاعزنى، وجاهلا فعرفنى، ووحيدا فكثرنى، وغايبا فردنى، ومقلا فاغنانىومنتصرا فنصرنى، وغنيا فلم يسلبنى، وامسكت عن جميع ذلك فابتد انى فلك الحمد والشكر يا مناقال عثرتى ونفس كربتى واجاب دعوتى وسترعورتى وغفر ذنوبى وبلغنى طلبتى ونصرنى علىعدى، وان اعد نعمك ومننك وكرايم منحكلا احصيها، يا مولاى، انت الذى مننت، انت الذى انعمت، انت الذى احسنت، انت الذىاجملت، انت الذى افضلت، انت الذى اكملت،انت الذى رزقت، انت الذى وفقت، انت الذىاعطيت، انت الذى اغنيت، انت الذى اقنيت انت الذى اويت، انت الذى كفيت، انت الذىهديت، انت الذى عصمت، انت الذى سترت انت الذى غفرت، انت الذى اقلت، انت الذىمكنت، انت الذى اعززت، انت الذى اعنت انت الذى عضدت، انت الذى ايدت، انت الذىنصرت، انت الذى شفيت، انت الذى عافيت،انت الذى اكرمت، تباركت وتعاليت، فلك الحمددائما، ولك الشكر واصبا ابدا، ثم انا يا الهى المعترف بذنوبى فاغفرها لى، اناالذى اسات، انا الذى اخطاتاناالذى سهوت، اناالذى اعتمدت، اناالذى تعمدت، اناالذى وعدتواناالذى اخلفت، اناالذى نكثت، اناالذى اقروت اناالذى اعترفت بنعمتك
وعندى، وابوء بذنوبىفاغفرها لى، يا من لا تضره ذنوب عباده، وهوالغنى عن طاعتهم، والموفق من عمل صالحا منهمبمعونته ورحمته، فلك الحمد الهى وسيدى، الهى امرتنى فعصيتك، ونهيتنى فارتكبت نهيك فاصبحتلا ذابرائة لى فاعتذر، ولا ذاقوة فانتصر، فباى شئ استقبلك يا مولاى، ابسمعى ام ببصرى ام بلسانىام بيدى ام برجلى، اليس كلها نعمك عندى،وبكلها عصيتك يا مولاى، فلك الحجة والسبيل على، يا من سترنى من الاباء والامهات ان يزجرنى،ومن العشاير والاخوان ان يعيرونى، ومن السلاطين ان يعاقبونى، ولواطلعو يا مولاى على مااطلعت عليهمنى اذا ما انظرونى ولرفضونى وقطعونى، فهااناذايا الهى بين يديك يا سيدى خاضع ذليل حصير حقيرلا ذو برائة فاعتذر، ولا دوقوة فانتصر، ولا حجةفاحتج بها، ولا قايل لم اجترح ولم اعمل سوء وما عسى الجحود ولو جحدت يا مولاى ينفعنى، كيف وانىذلك، وجوارحى كلها شاهده على بما قد عملت، وعلمت يقينا غير ذى شك انك سائلى من عظايمالامور، وانك الحكم العدل الذى لا تجور،وعدلك مهلكى، ومن كل عدلك مهربى، فانتعذبنى ياالهى فبذنوبى بعد حجتك على، وان تعف عنى فبحلمك وجودك وكرمك، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من الظالمين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من المستغفرين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الموحدين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من الخائفين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الوجلين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من الراجين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الراغبين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من المهللين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من السائلين، لا اله الا انتسبحانك انى كنت من المستحبين، لا اله الا انت سبحانك انى كنت من المكبرين،
لا اله الا انتسبحانك ربى ورب ابائى الاولين، اللهم هذا ثنائى عليك ممجدا، واخلاصى لذكرك موحدا، واقرارى بالائك معددا، وان كنت مقرا انى لم احصها لكثرتها وسبوغها وتظاهرها وتقادمهاالى حادث، مالم تزل تتعدنى به معها منذ خلقتنىوبراتنى من اول العمر من الاغناء من الفقر وكشفالضر وتسبيب اليسر ودفع العسر وتفريج الكربوالعافية فى البدن والسلامة فى الدين، ولورفدنى على قدر ذكر نعمتك جميع العالمين من الاولينوالاخرين، ما قدرت ولا هم على ذلك، تقدست وتعاليت من رب كريم عظيم رحيم، لا تحصى الاؤكولا يبلغ ثناؤك، ولا تكافى نعماؤك، صل على محمدوآل محمد، واتمم علينا نعمك، واسعدنا بطاعتك،سبحانك لا اله الا انت اللهم انك تجيب المضطروتكشف السوء، وتغيث المكروه وتشفى السقيم،وتغنى الفقير، وتجبر الكسير، وترحم الصغير، وتعينالكبير، وليس دونك ظهير، ولا فوقك قدير، وانت العلى الكبير، يا مطلق المكبل الاسير، يارازق الطفل الصغير، يا عصمة الخائف المستجير،يامن لاشريك له ولا وزير، صل على محمد وآل محمد، واعطنى فى هذه العشية، افضل ما اعطيت وانلت احدا من عبادك من نعمة توليها، والاء تجددهاوبلية تصرفها وكربة تكشفها ودعوة تسمعها،وحسنة تتقبلها، وسيئة تتغمدها، انك لطيف بما تشاء وعلى كل شئ قدير، اللهم انك اقربمن دعى، واسرع من اجاب، واكرم من عفى، واوسع من اعطى، واسمع من سئل، يا رحمن الدنيا والاخرةورحيمهما، ليس كمثلك مسئول ولا سواك مامول،دعوتك فاجبتنى، وسئلتك فاعطيتنى، ورغبت اليك فرحمتنى، ووثقت بك فنجيتنى، وفزعت اليك فكفيتنى، اللهم فصل على محمد عبدك ورسولك ونبيك، وعلى اله الطيبين الطاهرين اجمعينوتمم لنا نعمائك، وهنئنا عطائك، واكتبنا لك شاكرين، ولا لائك ذاكرين، امين امين رب العالميناللهم يا من ملك فقدر، وقدر فقهر، وعصى فستر واستغفر فغفر، يا غاية الطالبين الراغبين ومنتهى امل
الراجين، يا من احاط بكل شئ علما،ووسع المستقيلين رافة ورحمة وحلما، اللهمانا نتوجه اليك فى هذه العشية، التى شرفتها وعظمتها بمحمد نبيك ورسولك، وخيرتك منخلقك، وامينك على وحيك، البشير النذير،السراج المنير، الذى انعمت به على المسلمين، وجعلته رحمة للعالمين، اللهم فصل على محمدوآل محمد، كما محمد اهل لذلك منك يا عظيم فصل عليه وعلى اله المنتجبين الطيبين الطاهرين اجمعين، وتغمدنا بعفوك عنا، فاليك عجتالأصوات بصنوف اللغات، فاجعل لنا اللهم فى هذه العشية نصيبا من كل خير تقسمه بينعبادك، ونور تهدى به ورحمة تنشرها، وبركة تنزلها وعافية تجللها ورزق تبسطه، يا ارحمالراحمين، اللهم اقلبنا فى هذا الوقت منجحين مفلحين مبرورين غانمين، ولا تجعلنا من القانطينولاتخلنا من رحمتك، ولا تحرمنا مانؤمله من فضلك، ولا تجعلنا من رحمتك محرومين، ولالفضل ما نؤمله من عطائك قانطين، ولا تردناخائبين، ولا من بابك مطرودين، يا اجود الأجودينواكرم الأكرمين، اليك اقبلنا موقنين، ولبيتكالحرام امين قاصدين، فاعنا مناسكنا، واكمل لنا حجنا واعف عنا وعافنا، فقد مددنا اليك ايدينافهى بذلة الاعتراف موسومة اللهم فاعطنا فى هذه العشية ما سئلناك، واكفنا ما استكفيناكفلا كافى لنا سواك، ولا رب لنا غيرك، نافذ فيناحكمك، محيط بنا علمك، عدل فينا قضاؤك،اقض لنا الخير، واجعلنا من اهل الخير، اللهم اوجب لنا بجودك عظيم الأجر وكريم الذخر ودواماليسر، واغفرلنا ذنوبنا اجمعين، ولا تهلكنا مع الهالكين، ولا تصرف عنا رافتك ورحمتك يا ارحمالراحمين، اللهم اجعلنا فى هذا الوقت ممن سئلك فاعطيته، وشكرك فزدته، وثاب اليكفقبلته، وتضل اليك من ذنوبه كلها فغفرتهاله، ياذاالجلال والاكرام، اللهم ونقنا وسددناواعصمنا، واقبل تضرعنا يا خير من سئل ويا ارحم من استرحم، يا من لا يخفى عليه اغماض الجفون،ولالحظ العيون، ولا ما استقر فى المكنون، ولاما انطوت
عليه مضمرات القلوب، الا كل ذلك قد احصاه علمك ووسعه حلمك، سبحانك وتعاليت عما يقول الظالمون علوا كبيرا، تسبح لك السموات السبع والأرضون ومن فيهن، وانمن شئ الا يسبح بحمدك، فلك الحمد والمجد وعلوالجد، ياذالجلال والاكرام والفضل والانعام،والأيادى الجسام وانت الجواد الكريم الرؤف الرحيم اللهم اوسع على من رزقك الحلال، وعافنى فى بدنى ودينى، وامن خوفى واعتق رقبتى من النار، اللهم لا تمكر بىولا تستدرجنى، ولاتخدعنى، وادرء عنى شر فسقة الجن والانس،سپس حضرت سر وديده خود را به آسمان بلند كردند وبا چشم گريان وصداى بلند گفتند:
يا اسمع السامعين، ياابصر الناظرين، ويااسرع الحاسبين، وياارحم الراحمين، صل على محمد و آلمحمد السادة الميامين واسئلك اللهم حاجتى التى ان اعطيتنيها لم يضرنى ما منعتنى، وان منعتنيهالم ينفعنى ما اعطيتنى، اسئلك فكاك رقبتى من النار، لا اله الا انت وحدك لا شريك لك، لكالملك ولك الحمد وانت على كل شى قدير يا رب يا رب و جمله (يا رب) را بسيار تكرار كردند. وكسانى كهدور آن حضرت بودند به دعاى ايشان گوش داده وآمينمى گفتند، آنگاه صدايشان به گريه بلند شد تا آن كه خورشيد غروب كرد وروانه مشعر الحرام شدند.
تا اين جا دعاى امام حسين _ عليه السلام _ طبق روايت مرحوم كفعمى تمام مى شود، ولى سيد ابن طاووس _ عليه الرحمة _ اين ذيل را نيز اضافه نموده است.
الهى انا الفقير فى غناى فكيف لا اكون فقيرا فى فقرى الهى انا الجاهل فى فكيف لا اكون جهولا فى جهلى،الهى ان اختلاف تدبيرك وسرعة طواء مقاديركمنعا عبادك العارفين بك عن السكون الى عطاءوالياس منك فى بلاء، الهى منى ما يليق بلؤمى ومنك ما يليق بكرمك، الهى
وصفت نفسك بالطفوالرافة لى قبل وجود ضعفى، افتمنعنى منهما بعدوجود ضعفى، الهى ان ظهرت المحاسن منى فبفضلكولك المنة على، وان ظهرت المساوى منى فبعدلكولك الحجة على، الهى كيف تكلنى وقد تكفلت لى،وكيف اضام وانت الناصرلى، ام كيف اخيب وانت الحفى بى،ها انا اتوسل اليك بفقرى اليك، وكيفاتوسل اليك بما هو محال ان يصل اليك، وهو ام كيف اشكو اليك حالى وهو لا يخفى عليك، ام كيف اترجمبمقالى وهو منك برز اليك، ام كيف تخيب امالىوهى قد وفدت اليك، ام كيف لا تحسن احوالى وبك قامت، الهى ما الطفك بى مع عظيم جهلى، وما ارحمك بى قبيح فعلى، الهى ما اقربك منى وابعدنى عنك، وما ارافك بى فما الذى يحجبنىعنك، الهى علمت باختلاف الاثار وتنقلات الأطوار ان مرادك منى ان تتعرف الى فى كل شئحتى لا اجهلك فى شئ، الهى كلما اخرسنى لؤمى انطقنى كرمك، وكلما ايستنى اوصافى اطمعتنىمنك، الهى من كانت محاسنه مساوى، فكيف لاتكون مساويه مساوى، ومن كانت حقايقه دعاوى فكيف لا تكون دعاويه دعاوى، الهى حكمك النافذومشيتك القاهرة لم يتركالذى مقال مقالا، ولا لذى حال حالا، الهى كم من طاعة بنيتها، وحالة شيدتها، هدم اعتمادى عليها عدلك، بلاقالنى منها فضلك، الهى انك تعلم انى وان لم تدم الطاعة منى فعلا جزما، فقد دامت محبة وعزماالهى كيف اعزم وانت القاهر، وكيف لا اعزم وانت الامر، الهى ترددى فى الاثار يوجب بعدالمزادفاجمعنى عليك بخدمة توصلنى اليك، كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك،ايكون لغيرك من الظهور ماليس لك حتى يكون هو المظهر لك، متى غبت حتى تحتاج الى دليليدل عليك، ومتى بعدت حتى تكون الاثارهى التى توصل اليك، عميت عين لا تراك عليهارقيبا،
وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبكنصيبا، الهى امرت بالرجوع الى الاثار، فارجعنى اليك بكسوة الأنوار وهداية الاستبصار حتىارجع اليك منها كما دخلت اليك منها مصون السر عن النظر اليها، ومرفوع الهمة عن الاعتمادعليها، انك على كل شى قدير، الهى هذا ذلى ظاهربين يديك، وهذا حالى لايخفى عليك، منكاطلب الوصول اليك، وبك استدل عليك،فاهدنى بنورك اليك، واقمنى بصدق العبوديةبين يديك، الهى علمنى من علمك المخزون، وصنى بسترك المصون، الهى حققنى بحقايق اهل القربواسئلك بى مسلك اهل الجذب، الهى اغننى بتدبيركلى عن تدبيرى وباختيارك عن اختيارى، واوقفنى على مراكز اضطرارى، الهى اخرجنى من ذل نفسى،وطهرنى من شكى وشركى قبل حلول رمسى، بك انتصر فانصرنى، وعليك اتوكل فلاتكلنى، واياكاسئل فلاتخيبنى، وفى فضلك ارغب فلا تحرمنىوبجنابك انتسب فلاتبعدنى، وببابك اقف فلاتطردنىالهى تقدس رضاك ان يكون له علة منك، فكيفيكون له علة منى، الهى انت الغنى بذاتك ان يصل اليك النقع منك، فكيف لا تكون غنيا عنى الهى ان القضاء والقدر يمنينى، وان الهوى بوشايق الشهوة اسرنى، فكن انت النصير لى حتى تنصرنى وتبصرنى، واغننى بفضلك حتى استغنى بك عن طلبى، انت الذى اشرقت الأنوار فى قلوب اوليائكحتى عرفوك ووحدوك، انت الذى ازلت الأغيارعن قلوب احبائك حتى لم يحبوا سواك ولم يلجئواالى غيرك، انت المونس لهم حيث اوحشتهم العوالموانت الذى هديتهم حيث استبانت لهم المعالم ماذا وجد من فقدك، وما الذى فقد من وجدكلقد خاب من رضى دونك بدلا، كيف يرجى سواك وانت ما قطعت الاحسان، وكيف يطلب من غيركوانت مابدلت عادة الامتنان، يا من اذاق احبائه حلاوة المؤانسة فقاموا بين يديه متملقينويا من البس اوليائه ملابس هيبته، فقاموابين يديه مستغفرين، انت الذاكر قبلالذاكرين وانت البادى بالاحسان قبل
توجه العابدين وانت الجواد بالعطاء قبل طلبالطالبين وانت الوهاب ثم لما وهبت لنا من المستقرين الهى اطلبنى برحمتك حتى اصلاليك، واجذبنى بمنك حتى اقبل عليك،الهى ان رجائى لا ينقطع عنك وان عصيتك كما ان خوفى لا يزايلنى وان اطعتك، فقددفعتنى العوالم اليك، وقد اوقعنى علمى بكرمكعليك، الهى كيف اخيب وانت املى، ام كيف اهان وعليك متكلى، الهى كيف استعز واليكنسبتنى الهى كيف لا افتقر وانت الذى فى الفقراء اقمتنى ام كيف افتقر وانت الذى بجودك اغنيتنى، وانت الذى لا اله غيركتعرفت لكل شئ فما جهلك شئ، وانت الذى تعرفت الى فى كل شئ فرايتك ظاهرا فى كل شئ وانت الظاهر لكل شئ، يا من استوى برحمانيته فصار العرش غيبا فى ذاته، محقتالاثار بالاثار ومحوت الاغيار بمحيطات افلاكالأنوار، يا من احتجب فى سرادقات عرشه عن ان تدركه الأبصار، يا من تجلى بكمال بهائهفتحققت عظمته الاستواء، كيف تخفى وانت الظاهر، ام كيف تغيب وانت الرقيب الحاضرانك على كل شئ قدير، والحمد لله وحده.
اعمال عمره مفرده
تعريف عمره مفرده
(مسأله 1) عمره مفرده يكى از اعمال بسيار با فضيلت در اسلام به شمار مى آيد و هفت جزء دارد كه عبارتند از:
1. احرام
2. طواف كعبه
3. نماز طواف
4. سعى بين صفا و مروه
5. تقصير
6. طواف نساء
7. نماز طواف نساء
استحباب عمره مفرده
اشاره
(مسأله 2) عمره مفرده بر كسى واجب نيست، گرچه استطاعت آن را داشته باشد يا براى حجّ نايب شده باشد، ولى به جا آوردن آن خصوصاً در ماه رجب مستحبّ است.
وجوب انجام صحيح اعمال پس از ورود به عمره
(مسأله 3) در صورتى كه كسى قصد عمره كند، واجب است احكام آن را بياموزد و يا تحت نظر افرادى كه احكام را مى دانند عمره خود را به صورت صحيح انجام دهد و آن اعمال را به پايان رساند.
عمره مفرده با نذر، عهد و قسم
(مسأله 4) اگر كسى كه عاقل و بالغ است از روى اختيار نذر يا عهد كند كه به عمره مفرده مشرّف شود و يا قسم بخورد، در صورتى كه استطاعت رفتن به عمره مفرده را داشته باشد، بايد مشرّف شود، و اگر استطاعت عزيمت به عمره نداشته باشد، چيزى بر او واجب نيست.
(مسأله 5) اگر كسى پس از نذر و يا عهد يا قسم و در صورت استطاعت، به عمره مفرده مشرّف نشود، بايد كفّاره بپردازد.
(مسأله 6) در صورتى كه نذر زن براى انجام عمره مفرده مزاحم حقوق شوهر و يا نذر فرزند موجب آزار پدر يا مادر باشد، نذر آن ها باطل است، هر چند شوهر يا پدر و مادر قبلاً اجازه داده باشند.
عمره مفرده و خمس
(مسأله 7) يكى از شرايط قبولى عمره مفرده، استفاده از مال حلال براى اين سفر معنوى است و اگر كسى با مال غصبى يا با مالى كه خمس آن را نداده است، به عمره مفرده مشرّف شود، هرچند عمره او صحيح است، ولى گناه بسيار بزرگى مرتكب شده كه ثواب عمره مفرده نمى تواند جبران آن گناه را بنمايد.
(مسأله 8) پولى را كه انسان جهت ثبت نام عمره مفرده پرداخت مى كند، اگر از سرمايه اش برداشت كند، در صورتى كه خمس سرمايه را داده باشد، خمس ندارد. ولى اگر خمس سرمايه را نداده باشد، بايد خمس آن را پرداخت كند.
(مسأله 9) اگر مبلغى كه بابت ثبت نام عمره مفرده پرداخت مى شود، از ارث يا بخشش يا مهريّه باشد، خمس ندارد، گرچه چند سال طول بكشد تا به عمره مشرّف شود.
(مسأله 10) كسى كه از محلّ درآمد سال خود براى عمره مفرده ثبت نام مى كند، اگر در همان سال مشرّف شود،
لازم نيست خمس آن را بپردازد. به شرط آنكه خمس درآمد سال هاى قبل را پرداخته باشد و در رفتن عمره نيز زياده روى نكرده باشد، هرچند در هر صورت بهتر است خمس آن را بدهد.
(مسأله 11) اگر مبلغ پرداختى بابت ثبت نام عمره مفرده از درآمد سال هاى قبل باشد، يعنى سال بر آن گذشته باشد و يا از درآمد همان سال باشد و در سال هاى بعد مشرّف شود، بايد خمس آن را بدهد.
(مسأله 12) كسى كه تا به حال خمس پرداخت نكرده و اكنون مى خواهد به عمره مفرده مشرّف شود، در صورتى كه محاسبه و پرداخت خمس همه دارايى ها براى او مشكل باشد، مى تواند با اجازه حاكم شرع، خمس پول عمره را پرداخت كند و پس از بازگشت حسابرسى تمام اموال را بنمايد، هرچند بسيار به جا است تلاش كند كه همه خمس خود را قبل از عمره پرداخت نمايد.
زمان عمره مفرده
اشاره
(مسأله 13) در هر زمانى حتى در ايّام حجّ تمتُّع مى شود عمره مفرده به جا آورد. و فرقى نمى كند كسى كه مى خواهد عمره مفرده به جا بياورد، اهل مكّه باشد يا نباشد و قبل از عمره تمتّع باشد يا بعد ازآن. و بالاخره در هر زمانى انجام عمره مفرده جايز است.
(مسأله 14) كسى كه محرم به حجّ تمتّع است، در صورتى كه بخواهد عمره مفرده به جا بياورد، بايد بعد از محلّ شدن از احرام حجّ تمتّع، محرم به احرام عمره مفرده شود.
فاصله بين دو عمره مفرده
(مسأله 15) لازم نيست فاصله اى بين دو عمره مفرده يا عمره تمتّع و عمره مفرده باشد. بنابراين هر روز مى شود به نيّت خود يا ديگران، عمره مفرده به جا آورد. بلكه در شبانه روز مى توان چندين عمره مفرده به جا آورد و قصد رجاء هم لازم نيست.
وصيّت به عمره مفرده
(مسأله 16) اگر كسى وصيّت به عمره مفرده كند، ورثه او وظيفه دارند آن عمره مفرده را به جا بياورند يا براى آن نايب اختيار كنند. ولى اگر عمل به اين وصيّت هزينه در برداشته باشد و هزينه آن از ثلث اموال باقيمانده ميّت بيشتر باشد، اجازه ورثه لازم است.
(مسأله 17) اگر كسى وصيّت به عمره مفرده كرده باشد و ورثه بعد از مرگ او بيابند كه خمس يا زكات اموال او را بايد پرداخت كنند، اولويت با پرداخت وجوهات شرعى است كه به ذمّه ميّت مى باشد و چنانچه پس از پرداخت وجوهات، مبلغ باقيمانده به اندازه انجام يا نيابت يك عمره مفرده نباشد، وظيفه اى ندارند.
نيابت عمره مفرده
(مسأله 18) عمره مفرده را مى توان به نيابت از ديگران انجام داد و لازم نيست نايب قبلاً خودش عمره به جا آورده باشد. بلكه در مرتبه اوّل نيز مى تواند علاوه بر خودش، اعمال عمره مفرده را به نيابت از ديگران انجام دهد. همچنين محدوديتى در تعداد افرادى كه نايب مى تواند به نيابت از آنان عمره مفرده به جا بياورد وجود ندارد.
(مسأله 19) نايب در عمره لازم نيست بالغ و عاقل و رشيد باشد، ولى بايد شيعه و مورد اطمينان باشد. بنابراين كسى كه مى خواهد، ديگرى را به عنوان نايب به عمره مفرده بفرستد، بايد بداند كه او اعمال را به جا مى آورد.
(مسأله 20) براى صحّت نيابت، لازم نيست منوبٌ عنه از دنيا رفته باشد يا عذرى براى براى انجام عمره مفرده داشته باشد، بلكه نيابت از شخص زنده و بدون عذر، صحيح است.
(مسأله 21) نايب شدن مرد از طرف زن و زن از طرف مرد، در عمره مفرده اشكال ندارد.
(مسأله 22) براى نيابت عمره مفرده و
نظائر آن، لازم نيست نائب نيّت را به زبان بياورد يا خطور به دل كند، بلكه همين مقدار كه توجه داشته باشد عمره نيابت است كفايت مى كند.
(مسأله 23) لازم نيست افرادى كه عمره به نيابت از آنان انجام مى شود، به تفصيل مشخص باشند، بلكه نيّت كلّى كفايت مى كند؛ مثلاً مى توان به نيابت از همه مسلمانان يا همه خويشاوندان و... عمره به جا آورد.
(مسأله 24) در نيابت عمره مفرده، اجازه و اطلاع منوبٌ عنه شرط نيست و نايب مى تواند به نيابت از هر كسى زن يا مرد عمره مفرده به جا بياورد و چنانچه عمره مفرده نايب دچار مشكلى شد يا در جائى ناقص انجام شد يا كفّاره واجب گرديد، چيزى بر عهده منوبٌ عنه نيست و نايب بايد جبران نمايد.
(مسأله 25) نايب عمره مفرده بايد طبق فتواى مرجع تقليد خودش عمل نمايد و لازم نيست بداند فتواى مرجع تقليد منوبٌ عنه چيست.
(مسأله 26) نايب مى تواند در مواقع اضطرار و يا در مواردى كه در ترك محرّمات يا به جا آوردن اعمال عمره، به طور متعارف معذور است، به وظيفه خودش عمل كند و نيابت او صحيح است. نظير وقتى كه مجبور است در روز به زير سايه برود يا نماز طواف را نشسته بخواند.
(مسأله 27) اگر نايب در انجام برخى اعمال عمره دچار مشكل شود، مى تواند براى همان قسمت از عمره نايب ديگرى اختيار كند. مانند وقتى كه براى انجام طواف عذرى دارد و مجبور است براى انجام آن نايب بگيرد.
(مسأله 28) اگر نايب بعد از احرام از دنيا برود، نيابت او صحيح است و براى منوبٌ عنه يك عمره محسوب مى شود. بنابر اين اگر توافقى مبنى بر پرداخت اجرت با او
شده باشد، اجرت كامل به وى تعلّق مى گيرد.
(مسأله 29) كسى كه به نيابت از ديگرى به عمره مفرده مشرّف شده است، مى تواند در ضمن اعمال عمره يا بعد از آن براى خود يا به نيابت از ديگران، عمره به جا بياورد يا طواف و ساير اعمال را انجام دهد.
(مسأله 30) شايسته است انسان به نيابت از انبياى عظام و حضرات معصومين و اولياى الهى و مخصوصاً بزرگانى كه در طول حيات خود قادر به انجام عمره مفرده نشده اند، عمره به جا بياورد.
عمره كودكان و افراد نابالغ
(مسأله 31) افراد نابالغ كه به همراه ديگران به عمره مفرده مى روند، واجب نيست محرم شوند و اعمال عمره را به جا آورند، ولى اگر محرم شدند يا آن ها را محرم كردند، واجب است اعمال عمره مفرده را به صورت صحيح و كامل انجام دهند.
(مسأله 32) اگر عمره كودك يا شخص نابالغ دچار مشكلى شود يا كفّاره براو واجب گردد، جبران و پرداخت كفّاره به عهده وليّ او است.
اعمال عمره مفرده
سير اجمالى اعمال عمره مفرده
همانطور كه در فصل اوّل بيان شد عمره مفرده هفت جزء دارد و سير اجمالى انجام اعمال اين هفت جزء به اين صورت است كه كسى كه قصد عمره مفرده مى كند، ابتدا بايد در يكى از مواقيت احرام، محرم به احرام عمره مفرده شود و پس از آن فاصله بين ميقات تا شهر مكّه و بيت الله الحرام را طى كرده و پس از ورود به خانه خدا، هفت مرتبه دور خانه كعبه طواف نمايد و پس از آن دو ركعت نماز طواف به جا آورد.
سپس لازم است فاصله بين كوه صفا و كوه مروه را كه هر دو در مجاورت خانه كعبه واقع شده اند، هفت مرتبه طى نمايد و در مرتبه هفتم اين «سعى» كه به كوه مروه مى رسد، تقصير نمايد. يعنى مقدارى از موى سر يا صورت يا ناخن خود را كوتاه كند و پس از فراغت از «سعى بين صفا و مروه» و «تقصير»، مجدداً هفت مرتبه دور خانه كعبه طواف نمايد و دو ركعت نماز به جا آورد كه به اين طواف و نماز آن، «طواف و نماز نساء» گفته مى شود، بعد از فراغت از نماز طواف نساء، اعمال عمره مفرده به پايان خواهد رسيد.
اجزاء عمره مفرده
اوّل: احرام
(مسأله 33) اوّلين عمل عمره مفرده احرام است و مركّب از سه عمل مى باشد كه عبارتند از: «پوشيدن لباس احرام»، «نيّت» و «گفتن لبّيك».
مكان احرام
(مسأله 34) احرام عمره مفرده بايد از يكى از مكان هايى كه براى همين منظور تعيين شده و به آن ميقات گفته مى شود، صورت پذيرد.
ميقات كسانى كه در مكّه هستند
(مسأله 35) كسانى كه در مكّه حضور دارند، براى انجام عمره مفرده مى توانند از محدوده حرم خارج شوند و در «ادنى الحلّ» محرم شوند و فرقى نمى كند كه اين افراد، ساكن مكّه باشند يا به عنوان مسافر در مكّه حضور داشته باشند.
(مسأله 36) مواقيت كسانى كه در مكّه هستند عبارتند از: «مسجد تنعيم»، «مسجد جعرانه» و «مسجد حديبيّه» كه مسجد تنعيم از دو مسجد ديگر نزديكتر است.
ميقات كسانى كه از راه دور قصد عمره مفرده مى كنند
(مسأله 37) كسانى كه از راه دور به عمره مفرده مشرّف مى شوند، بايد در يكى از ميقات هاى پنج گانه ذيل، محرم شوند و عبور از اين مواقيت بدون احرام جايز نيست.
1. (مسجد شجره»: كه در منطقه «ذوالحليفه» و نزديك شهر مدينه واقع شده است و كسانى كه از مسير شهر مدينه به مكّه وارد مى شوند، بايد از اين ميقات محرم شوند.
(مسأله 38) لازم نيست كه احرام در مسجد باشد، گرچه بهتر است. بنابراين شخص جنب و حائض بايد نزديك مسجد يا در حال عبور از مسجد محرم شوند.
(مسأله 39) احرام در همه مكان هاى توسعه يافته اى كه امروز به عنوان مسجد شجره شناخته مى شود، صحيح است و لازم نيست حتماً در مكان مسجد قبلى باشد.
2. (وادى عقيق»: و آن ميقات كسانى است كه از راه «عراق» و «نجد» به مكّه وارد مى شوند.
(مسأله 40) اوايل وادى
عقيق را «مسلخ» و اواسط آن را «غمره» و اواخر آن را «ذات عرق» مى گويند و احرام در هر جاى اين وادى صحيح است. گرچه محرم شدن از مسلخ افضل مى باشد. ولى اگر احرام از مسلخ خلاف روش سنّى ها باشد، بايد از جايى كه آن ها محرم مى شوند (ذات عرق) محرم شد.
3. (قرن المنازل»: و آن ميقات كسانى است كه از راه «طائف» به مكّه وارد مى شوند.
4. (يَلَملَم»: و آن ميقات كسانى است كه از راه «يمن» به مكّه وارد مى شوند.
5. (جحفه»: و آن ميقات كسانى است كه از راه «شام» و «مصر» و ... به مكّه وارد مى شوند.
(مسأله 41) زائرانى كه از جدّه به مكّه مى روند نيز بايد در جحفه محرم شده و به مكّه وارد شوند.
(مسأله 42) اگر كسى در يكى از اين ميقات ها شك كرد، مى تواند ميقات را به واسطه يك نفر ثقه يا پرسيدن از افرادى كه از گفته آن ها اطمينان حاصل مى شود، به دست آورد.
(مسأله 43) هرگاه كسى از راهى برود كه از هيچ يك از مواقيت عبور نكند، بايد از محاذات يكى از ميقات ها احرام ببندد و فرقى نمى كند كه آن مكان از راه زمينى محاذات ميقات باشد يا از راه هوايى. مثلاً در صورت ضرورت در هواپيمايى كه از بالاى سر يك ميقات عبور مى كند نيز مى توان محرم شد.
(مسأله 44) جايز نيست كسى احرام خود را از ميقات به تأخير اندازد، مگر اينكه عذرى داشته باشد.
(مسأله 45) اگر كسى از روى علم و عمد از ميقات محرم نشود، گناه كرده است. پس اگر ميقاتى در جلو دارد بايد از آن ميقات محرم شود و اگر به ميقاتى برخورد نمى كند، اگر مى تواند بايد برگردد
و از ميقات محرم شود و اگر نمى تواند بايد از هر جايى كه مى تواند محرم شود و احرام او صحيح است.
(مسأله 46) اگر به واسطه جهل يا فراموشى يا عذر، در ميقات محرم نشود، لازم نيست برگردد، بلكه بايد از هر جا كه مى تواند محرم شود و احرام او صحيح است.
(مسأله 47) اگركسى قبل از رسيدن به ميقات محرم شود، احرام او صحيح نيست. ولى پوشيدن لباس احرام قبل از رسيدن به ميقات، لطمه اى به صحّت احرام وارد نمى كند. مثلاً كسى كه از مدينه به سمت مكّه عازم است، مى تواند در مدينه لباس احرام خود را بپوشد و در مسجد شجره محرم شود.
(مسأله 48) افراد دائم السّفر كه به واسطه شغل خود زياد از مكّه خارج مى شوند، مى توانند بدون احرام از ميقات گذشته و وارد مكّه شوند. نظير راننده ها و متصديّان امور حاجيان.
(مسأله 49) اگر عمره مفرده كسى باطل شد، براى اعاده آن لازم نيست به ميقاتى كه قبلاً از آن محرم شده است برگردد، بلكه احرام از ادنى الحل يا هر ميقات ديگرى كفايت مى كند.
واجبات احرام
1. نيّت
(مسأله 50) بايد نيّت احرام براى عمره مفرده و با قصد قربت باشد.
(مسأله 51) كسى كه مى خواهد نيّت عمره مفرده كند، لازم نيست نيّت را به زبان آورد. بلكه همين مقدار كه در نظر او باشد همين عملى را كه همه به جا مى آورند او هم به جا آورد، كفايت مى كند. حتّى اگر از نظر تلفّظ هم خطا كند، مثلاً به جاى عمره مفرده، عمره تمتّع يا حجّ تمتّع بگويد، اشكال ندارد.
2. لباس احرام
(مسأله 52) لباسى كه محرم براى احرام مى پوشد، بايد شرايط لباس نمازگزار را دارا باشد. بنابراين لباس احرام بايد پاك و حلال
بوده و از اجزاء مردار و حيوان حرام گوشت نباشد. همچنين احرام در لباس بدن نما و طلاباف و لباسى كه از ابريشم خالص باشد، صحيح نيست.
(مسأله 53) لباس احرام مردان علاوه بر شرايطى كه در مسأله قبل بيان شد، بايد دوخته نباشد و مركب از دو قسمت است كه يكى را لنگ مى گويند و بايد به خود ببندند و ديگرى عبا است كه بايد به دوش بيندازند و مستحبّ است كه لنگ از ناف تا زانو را بپوشاند. چنانچه در عبا مستحبّ است كه از شانه تا ناف را بپوشاند.
(مسأله 54) لباس احرام بانوان غير از شرايطى كه در مسأله 52 بيان شد، شرايط خاصى ندارد و آنان مى توانند در لباس هاى معمولى خود، محرم شوند.
(مسأله 55) شرايط لباس احرام بايد تا وقتى كه محرم از احرام بيرون مى آيد، ادامه داشته باشد. بنابراين اگر لباس او نجس شود، بايد تطهير يا تعويض نمايد.
(مسأله 56) محرم مى تواند به جاى يك لنگ و يك عبا، لنگ يا عباهاى متعدّد بپوشد، مثلاً مى تواند در حال سرما پارچه يا پتوئى به دوش بگيرد. همچنين در حال اضطرار مى تواند لباس دوخته به دوش بيندازد، ولى آن را نپوشد. مگر اينكه مضطرّ شود.
(مسأله 57) ضرورتى ندارد محرم جامه احرام را هميشه در بر داشته باشد. بلكه مى تواند براى شستن يا حمّام رفتن و مانند اين ها آن را از خود جدا كند.
(مسأله 58) اگر محرم عمداً لباسى بپوشد كه شرايط لباس احرام در آن مراعات نشود؛ مثل اينكه مرد در لباس دوخته محرم شود؛ احرام او منعقد نمى شود، ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسأله يا عذر باشد، احرامش صحيح است. و هنگامى كه مسأله را ياد گرفت
يا به ياد آورد يا عذرش برطرف شد، بايد فوراً لباس احرام را به تن كند.
(مسأله 59) گره زدن لباس احرام اشكال ندارد، گرچه گره نزدن آن مخصوصاً گره نزدن لنگ، بهتر است.
3. تلبيه
(مسأله 60) تلبيه يعنى لبّيك گفتن كه به واسطه آن احرام منعقد مى شود، نظير تكبيرة الاحرام كه نمازگزار به واسطه آن وارد نماز مى شود. و صورت آن چنين است:
«لَبَّيْكَ، أللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ»
و معناى آن اين است كه:
«اجابت و اطاعت مى كنم تو را، خدايا، اجابت مى كنم تو را، براى تو هيچ شريكى نيست، اجابت مى كنم تو را.»
و مستحبّ است اضافه كند:
«انَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ»
و معناى آن اين است كه:
«به درستى كه ستايش و نعمت و سلطنت از آن توست، هيچ شريكى ندارى، اجابت مى كنم تو را.»
(مسأله 61) يك بار گفتن لبّيك بر محرم واجب مى باشد و مستحبّ است لبّيك را تكرار كند تا وقتى كه به شهر مكّه برسد و از آن به بعد گفتن لبّيك جايز نيست.
(مسأله 62) منظور از شهر مكّه براى قطع تلبيه، آنجائى است كه شهر جديد مكّه به خوبى ديده شود و براى ميقاتى نظير مسجد تنعيم كه داخل شهر مكّه واقع شده است، گفتن تلبيه در داخل مسجد جايز است و زمانى كه محرم از مسجد خارج شد بايد تلبيه را قطع نمايد.
(مسأله 63) گفتن لبّيك بايد صحيح باشد به طورى كه از لفظى كه گفته مى شود، معنى آن فهميده شود و اگر محرم قدرت بر گفتن يا صحيح گفتن نداشته باشد، عبارات عربى تلبيه را به هر صورتى كه بگويد كفايت مى كند.
(مسأله 64) در صورتى كه محرم گنگ باشد، بايد
عبارات تلبيه را با اشاره بخواند.
(مسأله 65) اگر وليِ ّ كودك او را محرم كرده باشد، بايد عبارات تلبيه را به او تلقين كند، تا او به هر صورتى كه مى تواند بگويد، اما اگر آن كودك اصلاً نمى تواند لبّيك بگويد، وليّ او بايد به نيابت از او بگويد.
(مسأله 66) پيش از تلبيه، محرّمات احرام هنوز حرام نيست و در صورت انجام آن، كفّاره ندارد، هر چند محرم لباس احرام پوشيده باشد و نيّت كرده باشد. ولى به مجرّدى كه لبّيك گفت، همه محرّمات احرام بر او حرام مى شود.
مستحبّات احرام
(مسأله 67) كسى كه مى خواهد محرم شود مستحبّ است اعمال زير را انجام دهد:
1. بدن را پاكيزه كند.
2. ناخن و شارب و موى زير بغل و عانه را ازاله نمايد.
3. از يك ماه قبل موى سر و ريش خود را كوتاه نكند.
4. غسل احرام كند. (زن حائض و نفسا نيز مى توانند اين غسل را به جا آورند.)
هنگام غسل احرام اين دعا را بخواند:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِى نُوراً وَ طَهُوراً وَ حِرْزاً وَ أَمْناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ اللَّهُمَّ طَهِّرْنِى وَ طَهِّرْ لِى قَلْبِى وَ اشْرَحْ لِى صَدْرِى وَ أَجْرِ عَلَى لِسَانِى مَحَبَّتَكَ وَ مِدْحَتَكَ وَ الثَّنَاءَ عَلَيْكَ فَإِنَّهُ لَا قُوَّةَ لِى إِلَّا بِكَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوَامَ دِينِى التَّسْلِيمُ لِأَمْرِكَ وَ الِاتِّبَاعُ لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِه»
5. لباس احرام تميز، سفيد و از پنبه باشد.
و هنگام پوشيدن جامه احرام بگويد:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى رَزَقَنِى مَا أُوَارِى بِهِ عَوْرَتِى وَ أُؤَدِّى بِهِ فَرْضِى وَ أَعْبُدُ فِيهِ رَبِّى وَ أَنْتَهِى فِيهِ إِلَى مَا أَمَرَنِى الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِى وَ أَرَدْتُهُ
فَأَعَانَنِى وَ قَبِلَنِى وَ لَمْ يَقْطَعْ بِى وَ وَجْهَهُ أَرَدْتُ فَسَلَّمَنِى فَهُوَ حِصْنِى وَ كَهْفِى وَ حِرْزِى وَ ظَهْرِى وَ مَلَاذِى وَ مَلْجَئِى وَ مَنْجَايَ وَ ذُخْرِي وَ عُدَّتِي فِي شِدَّتِي وَ رَخَائِي»
6. بعد از نماز واجب محرم شود.
7. قبل از احرام شش ركعت نماز يا حداقل دو ركعت نماز به جا آورد و بعد از نماز حمد بگويد و اين دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَنِى مِمَّنِ اسْتَجَابَ لَكَ وَ آمَنَ بِوَعْدِكَ وَ اتَّبَعَ أَمْرَكَ فَإِنِّى عَبْدُكَ وَ فِى قَبْضَتِكَ لَا أُوقَى إِلَّا مَا وَقَيْتَ وَ لَا آخُذُ إِلَّا مَا أَعْطَيْتَ وَ قَدْ ذَكَرْتَ الْحَجَّ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تَعْزِمَ لِى عَلَيْهِ عَلَى كِتَابِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ و تُقَوِّيَنِى عَلَى مَا ضَعُفْتُ عَنْهُ وَ تَسَلَّمَ مِنِّى مَنَاسِكِى فِى يُسْرٍ مِنْكَ وَ عَافِيَةٍ وَ اجْعَلْنِى مِنْ وَفْدِكَ الَّذِينَ رَضِيتَ وَ ارْتَضَيْتَ وَ سَمَّيْتَ وَ كَتَبْتَ اللَّهُمَّ فَتَمِّمْ لِى حَجِّى وَ عُمْرَتِى اللَّهُمَّ إِنِّى أُرِيدُ التَّمَتُّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ عَلَى كِتَابِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ (صَلَّى الله عَلَيهِ وَ آلِه) فَإِنْ عَرَضَ لِى شَيْ ءٌ يَحْبِسُنِي فَحُلَّنِى حَيْثُ حَبَسْتَنِى لِقَدَرِكَ الَّذِى قَدَّرْتَ عَلَيَّ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ حَجَّةً فَعُمْرَةً أَحْرَمَ لَكَ شَعْرِى وَ بَشَرِى وَ لَحْمِى وَ دَمِى وَ عِظَامِى وَ مُخِّى وَ عَصَبِى مِنَ النِّسَاءِ وَ الثِّيَابِ وَ الطِّيبِ أَبْتَغِى بِذَلِكَ وَجْهَكَ وَ الدَّارَ الآْخِرَةَ»
8. لبّيك را تا رسيدن به شهر مكّه تكرار كند.
9. بعد از گفتن تلبيه اى كه در مسأله 60 ذكرشد بگويد:
«لَبَّيْكَ ذَا الْمَعَارِجِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ دَاعِياً إِلَى دَارِ السَّلَامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ غَفَّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ مَرْهُوباً وَ مَرْغُوباً إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تُبْدِئُ وَ الْمَعَادُ
إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ كَشَّافَ الْكُرَبِ الْعِظَامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ يَا كَرِيمُ لَبَّيْكَ»
مكروهات احرام
(مسأله 68) انجام كارهاى زير براى محرم مكروه است:
1. احرام بستن در جامه زرد و سياه.
2. احرام بستن در جامه چركين.
3. خوابيدن در رختخواب و بالش زرد و سياه.
4. حنا بستن و استعمال ساير لوازم آرايشى قبل از احرام، به طورى كه تا وقت محرم شدن اثر آن باقى بماند.
5. حمام رفتن و ساييدن بدن.
6. احرام در جامه راه راه.
7. لبّيك گفتن در پاسخ كسى كه مُحرم را صدا مى زند.
محرّمات احرام
(مسأله 69) انجام اعمالى كه ذيلاً شرح داده مى شود بر محرم حرام است و اگر هركدام از آن ها را با علم و عمد و با اختيار و بدون عذر به جا آورد، مرتكب گناه شده و انجام بعضى از اين امور موجب فساد عمره يا در برخى موارد باعث وجوب پرداخت كفّاره مى شود. ولى اگر از روى جهل يا نسيان يا عذر واقع شود، به صحّت عمره ضررى نمى رساند و كفّاره نيز ندارد.
1. هرگونه بهره گيرى و التذاذ جنسى
(مسأله 70) هرگونه لذّت جنسى دو انسان از يكديگر نظير جماع، لواط، بوسيدن، لمس كردن و نگاه با شهوت، هرچند با حلال خود باشد، حرام است. و اگر با نامحرم باشد و يا به صورتى باشد كه پيش از احرام، حرام بوده است، به واسطه احرام حرام موكّد مى شود.
(مسأله 71) اگر محرم در عمره مفرده از روى علم و عمد و اختيار و بدون عذر جماع يا لواط كرد، چنانچه قبل از فراغت از سعى بين صفا و مروه باشد، عمره اش فاسد مى شود و كفّاره نيز بايد بدهد و اگر پس از فراغت از سعى باشد عمره اش فاسد نمى شود ولى كفّاره را بايد بدهد.
(مسأله 72) اگر كسى چه مرد و چه زن
در لذّت جنسى كسى را مجبور كند، علاوه بر كفّاره خودش، كفّاره او را هم بايد بدهد، و كسى كه مجبور شده، عمره اش صحيح است و كفّاره اى هم بر او واجب نيست.
(مسأله 73) مرد محرم مى تواند با همسر خود هرچند او نيز محرم باشد، صحبت كند، يا به او نگاه كند و يا در كنار همديگر بنشينند و دست همديگر را بگيرند. مشروط بر اينكه همه اين امور از روى لذّت نباشد.
(مسأله 74) محرميّت افرادى مثل پدر، مادر، خواهر، عمه، خاله، عمو، دايى و نظاير آن كه در غير احرام به انسان محرم هستند، در حالت احرام نيز باقى است و معاشرت مُحرم با آن ها با غير حالت احرام تفاوتى ندارد، هرچند آن ها نيز مُحرم باشند.
(مسأله 75) كفّاره جماع يا لواط، ذبح يك شتر است و درصورت ناتوانى، يك گاو و در صورتى كه توان ذبح گاو را هم ندارد، ذبح يك گوسفند كفايت مى كند.
(مسأله 76) در غير جماع و لواط به سبب كارهايى نظير بوسيدن، لمس كردن و نگاه كردن، عمره فاسد نمى شود، ولى بايد كفّاره بدهد. و كفّاره آن براى انجام هر كدام از كارهاى فوق، اگر موجب بيرون آمدن منى شود، همان كفّاره مسأله قبل است. ولى اگر منى بيرون نيايد، براى بوسيدن باز هم بايد همان كفّاره را بپردازد و براى لمس كردن، بايد يك گوسفند قربانى نمايد و نگاه كردن با لذّت گرچه حرام است ولى كفّاره ندارد.
2. استمناء
(مسأله 77) استمناء يا خود ارضائى حرام است و حرمت آن در حال احرام، مؤكّد مى شود.
(مسأله 78) اگر محرم در عمره مفرده از روى علم و عمد و اختيار و بدون عذر استمناء كند، چنانچه قبل از فراغت
از سعى بين صفا و مروه باشد، عمره اش فاسد مى شود و كفّاره نيز بايد بدهد و اگر پس از فراغت از سعى باشد، عمره اش فاسد نمى شود ولى كفّاره را بايد بدهد.
(مسأله 79) كفّاره استمناء، قربانى كردن يك شتر است و در صورت ناتوانى قربانى كردن يك گاو و در صورت عجز از قربانى كردن گاو، ذبح يك گوسفند كفايت مى كند.
3. عقد كردن
(مسأله 80) صيغه عقد خواندن براى خود يا ديگرى و ازدواج كردن در حال احرام، حرام است و اگر يكى از طرفين عقد يا كسى كه صيغه عقد را مى خواند محرم باشند، آن عقد باطل است و در اين خصوص تفاوتى بين عقد دائم و موقّت نيست.
(مسأله 81) اگر عمداً و از روى علم و با اختيار، صيغه عقدى جارى شود كه لااقل يكى از طرفين عقد يا كسى كه صيغه را مى خواند، محرم باشند، آن زن و مرد بر يكديگر حرام ابدى مى شوند.
(مسأله 82) اگر محرم از روى فراموشى يا جهل، صيغه عقد بخواند يا ازدواج كند، عقد باطل است. ولى اين كار موجب حرمت ابدى زن و مرد نمى شود.
(مسأله 83) ازدواج و صيغه عقد خواندن در حال احرام، عمداً باشد يا سهواً، گرچه حرام است ولى كفّاره ندارد.
4. پوشيدن لباس دوخته (مخصوص مردان)
(مسأله 84) پوشيدن لباس دوخته نظير پيراهن و شلوار و مانند اين ها و همچنين پوشيدن چيزهايى كه شبيه به دوخته است، نظير ژاكت و كلاه و نظائر آن براى مرد محرم، حرام است.
(مسأله 85) در لباس دوخته تفاوتى بين لباس كوچك و بزرگ و لباس زير و لباس رو نيست و پوشيدن آنچه كه مصداق لباس دارد و دوخته باشد، حرام است.
(مسأله 86) به دوش گرفتن پتوهاى
دوخته شده يا به روانداختن روانداز يا لحاف دوخته شده، براى محرم اشكال ندارد.
(مسأله 87) پوشيدن چيزهايى كه به آن ها لباس نمى گويند نظير كمربند، فتق بند، هميان، كوله بار، ساعت و مانند اين ها براى محرم مانعى ندارد، هرچند دوخته باشد.
(مسأله 88) كسانى كه در اثر بيمارى قادر به نگهدارى از بول خود نيستند، مى توانند لباس كوچكى كه براى نگهدارى ادرار استفاده مى شود بپوشند، هر چندآن لباس دوخته باشد.
(مسأله 89) پوشيدن لباس دوخته براى مردها در حال اضطرار و براى زن ها چه در حال اختيار و چه در حال اضطرار مانعى ندارد.
(مسأله 90) اگر مرد محرم همزمان چند لباس دوخته بپوشد، يك مرتبه پرداخت كفّاره براى او كفايت مى كند ولى اگر چند بار لباس دوخته بپوشد يا يك لباس دوخته را چندبار از تن درآورد و دوباره بپوشد، بايد به تعداد دفعاتى كه لباس دوخته پوشيده است، كفّاره بپردازد.
(مسأله 91) اگر مردى سهواً يا جهلاً در حال احرام لباس دوخته بپوشد و وقتى علم به حرمت آن پيدا كرد، فوراً آن را از تن در آورد، لازم نيست كفّاره بپردازد.
(مسأله 92) كفّاره پوشيدن لباس دوخته براى مرد محرم؛ در صورتى كه با علم و عمد و اختيار و بدون عذر باشد؛ قربانى نمودن يك گوسفند است.
5. پوشاندن سر (مخصوص مردان)
(مسأله 93) پوشاندن تمام يا قسمتى از سر براى مردها در حال احرام، حرام است.
(مسأله 94) پوشاندن سر را با دست، يا گذاشتن سر روى بالش و مانند اين ها مانعى ندارد.
(مسأله 95) اگر مرد محرم سهواً يا عمداً لباس احرام خود را از سر درآورد، مشروط بر آنكه آن لباس را بر روى سر خود نگه ندارد، اشكال ندارد.
(مسأله 96) مرد محرم مى تواند سر خود را با حوله و
دستمال و مانند اين ها خشك كند، ولى نبايد آن حوله و دستمال را به طورى كه سر را بپوشاند، روى سر خود نگه دارد.
(مسأله 97) اگر به هنگام خواب، پتو يا روانداز محرم روى سر او كشيده شود، اشكال ندارد.
(مسأله 98) استفاده از كلاه گيس و موى مصنوعى براى مرد محرم حرام است. ولى اگر آن كلاه گيس و موى مصنوعى را قبلاً به طور معمول روى سر خود مى گذاشته است، لازم نيست براى احرام بردارد.
(مسأله 99) گذاردن بار روى سر يا فرو بردن سر در آب يا زير دوش رفتن براى محرم مانعى ندارد.
(مسأله 100) پوشاندن سر براى مردان در حال احرام، گرچه حرام است ولى كفّاره ندارد. هرچند بهتر است براى اين كار يك گوسفند قربانى شود.
6. پوشاندن روى پا (مخصوص مردان)
(مسأله 101) پوشاندن تمام روى پا براى مردها در حال احرام، حرام است.
(مسأله 102) پوشيدن دمپايى و كفش روباز براى محرم، مانعى ندارد.
(مسأله 103) اگر پاى مرد محرم هنگام خواب توسط پتو و روانداز و امثال آن پوشانده شود و يا لنگ احرام او در بعضى مواقع خود به خود روى پاى آن ها را بپوشاند، مانعى ندارد.
(مسأله 104) پوشاندن روى پا براى مرد محرم گر چه حرام است ولى كفّاره ندارد. هرچند بهتر است براى آن يك گوسفند قربانى شود.
7. سايه قراردادن (مخصوص مردان)
(مسأله 105) چنانچه سفر مرد محرم در روز باشد، جايز نيست زير سايه برود يا سايبانى سيّار مانند سقف اتومبيل و چتر و نظائر آن داشته باشد، خواه سواره باشد يا پياده. ولى سايه قرار دادن براى زن ها و بچّه هاى مُحرم دختر و پسر در هر زمانى اشكال ندارد.
(مسأله 106) حرمت سايه قراردادن مربوط به سفر محرم است و چنانچه
در محلّى يا شهرى منزل كند، مى تواند زير سقف برود. بنابراين محرم مى تواند به محض ورود به شهر جديد مكّه، به وسيله اتومبيل مسقّف حركت كند يا در هر نقطه از مكّه زير سقف برود.
(مسأله 107) اگر كسى در مسجد تنعيم محرم شود، مى تواند هنگام بازگشت در اتومبيل سقف دار بنشيند، هرچند روز باشد.
(مسأله 108) اگر محرم در شب؛ يعنى از غروب آفتاب تا طلوع آفتاب كه در راه است و مثلاً از مدينه به مكّه مى آيد، در اتومبيل سقف دار بنشيند، مانعى ندارد.
(مسأله 109) اگر اتومبيل بدون سقف در روز از داخل تونل ها و زير پُل ها عبور كند يا براى بنزين زدن زير سقف برود يا محرم براى استراحت و توقُف بين راهى به مساجد يا مكان هاى مُسقَّف بين راه داخل شود، مانعى ندارد.
(مسأله 110) حركت محرم در كنار ديوار يا كنار اتومبيل و نظائر آن اشكال ندارد، هرچند اين حركت در روز باشد و سايه آن اشياء روى سر يا بدن محرم بيفتد.
(مسأله 111) كفّاره زير سايه رفتن براى مرد محرم؛ در صورتى كه با علم و عمد و از روى اختيار باشد و در هنگام سفر و در روز به زير سايه برود؛ قربانى كردن يك گوسفند است.
8. پوشاندن صورت (مخصوص زنان)
(مسأله 112) پوشاندن تمام يا قسمتى از صورت در حال احرام براى زنان حرام است و فرقى نمى كند كه اين پوشاندن با چادر و مقنعه باشد يا نقاب يا پوشيه يا بادبزن و مانند اين ها.
(مسأله 113) رو گرفتن زن مُحرم از نامحرم، در نماز و غير آن مانعى ندارد، ولى بهتر است براى رو گرفتن، چادر را از صورت خود دور نگه دارد كه به صورت نچسبد.
(مسأله 114) گذاشتن
صورت روى بالش يا دست ها روى صورت يا خشكانيدن صورت توسط حوله و دستمال براى محرم مانعى ندارد. همچنين اگر به هنگام خواب، پتو يا روانداز از روى صورت او كشيده شود يا هنگام تعويض لباس، لحظه اى روى صورت او پوشيده شود، اشكال ندارد.
(مسأله 115) پوشاندن صورت براى زنان، گرچه حرام است، ولى كفّاره ندارد. هرچند بهتر است براى آن يك گوسفند قربانى شود.
9. استعمال عطريات
(مسأله 116) بوييدن و خوردن عطريات نظير گل و زعفران و ادكلن و مانند اين ها براى محرم، حرام است.
(مسأله 117) خوردن چيزهايى كه بوى خوش دارد، نظير سيب، نعناع، دارچين و مانند اين ها اشكالى ندارد، گرچه اجتناب از خوردن آن ها خوب است.
(مسأله 118) استفاده از صابون و شامپو و خمير دندان معطّر، براى محرم اشكال ندارد، اگر چه اجتناب از آن ها بهتر است.
(مسأله 119) خريد و فروش عطريات اگر بوى آن ها استشمام نشود، اشكال ندارد.
(مسأله 120) گرفتن بينى از بوى بد در حال احرام حرام است، ولى گذشتن از آن با سرعت مانعى ندارد و باعث وجوب پرداخت كفّاره هم نمى شود.
(مسأله 121) اگر كسى در حال احرام، با علم و عمد و اختيار و بدون عذر عطريات را استعمال كرد، كفّاره آن قربانى نمودن يك گوسفند است.
10. زينت كردن و استفاده از زيورآلات
(مسأله 122) زينت كردن نظير استعمال لوازم آرايشى و ماليدن سرمه و كرم و مانند اين ها و همچنين استفاده از زيورآلات نظير گردن بند و گوشواره و انگشتر و عينك زينتى و مانند اين ها، در حال احرام حرام است.
(مسأله 123) اگر محرم قبل از احرام زينت كرده باشد و قصد او زينت احرام بوده باشد، واجب است براى احرام آن را پاك كند. ولى اگر استعمال آن ها براى زينت
نباشد، نظير سرمه كشيدن براى ديد چشم و كرم ماليدن براى رفع خشكى دست، مانعى ندارد.
(مسأله 124) عينك زدن براى ديدن و انگشتر به دست كردن براى استحباب يا شمردن اشواط طواف و همچنين استفاده زنان از زيورآلاتى كه قبل از احرام به طور معمول استفاده مى كرده اند، مشروط بر اينكه آن زيورآلات را مردان نبينند، مانعى ندارد.
(مسأله 125) محرم نبايد به قصد زينت موهاى خود را رنگ كند يا دست و پا و صورت و موى خود را حنا ببندد، ولى اگر رنگ و حنا را قبل از احرام و بدون قصد زينت احرام، استفاده كرده باشد، لازم نيست براى احرام آن را پاك كند.
11. نگاه كردن در آئينه
(مسأله 127) نگاه كردن در آينه براى محرم حرام است.
(مسأله 128) نگاه كردن به اجسام صيقلى كه در آن عكس پيداست و نگاه كردن در آب صاف اشكال ندارد.
(مسأله 129) نگاه كردن در آئينه در حال اضطرار نظير نگاه كردن راننده در آئينه ماشين، مانعى ندارد.
(مسأله 130) عكسبردارى و فيلمبردارى و نگاه در دوربين توسط محرم مانعى ندارد ولى زنان بايد توجه داشته باشند كه دوربين روى صورت آن ها قرار نگيرد.
(مسأله 131) نگاه كردن در آئينه گرچه براى محرم حرام است، كفّاره ندارد. ولى مستحبّ است محرم بعد از نگاه كردن در آيينه لبّيك بگويد.
12. بيرون آوردن خون از بدن
(مسأله 132) بيرون آوردن خون از بدن محرم توسط خودش يا با اجازه خودش و توسط ديگرى براى او حرام است، گرچه به واسطه خارش بدن يا مسواك زدن يا حجامت يا تزريق و امثال آن باشد.
(مسأله 133) اگر خون دادن محرم، براى نجات جان كسى لازم باشد و يا درمان و سلامتى محرم متوقّف بر خون
دادن او يا حجامت يا رگ زدن او يا تزريق همراه با خونريزى و امثال آن باشد، انجام همه امور فوق الذّكر در حد ضرورت براى محرم، اشكال ندارد.
(مسأله 134) اگر هنگام تقصير سر مرد محرم خون بيايد، اشكال ندارد.
(مسأله 135) محرم مى تواند از بدن ديگرى خون بيرون آورد، هرچند آن ديگرى نيز محرم باشد.
(مسأله 136) بيرون آوردن خون از بدن گرچه براى محرم حرام است ولى كفّاره ندارد.
13. كندن يا كشيدن دندان
(مسأله 137) كشيدن يا كندن دندان محرم- توسط خودش يا با اجازه خودش و توسط ديگرى- براى او حرام است. گرچه در اثر كندن دندان، خون هم نيايد.
(مسأله 138) محرم مى تواند دندان ديگرى را، خواه آن ديگرى محرم باشد يا نباشد، بكشد. حتى اگر در اثر كشيدن دندان، خون بيرون بيايد.
(مسأله 139) اگر دندان محرم شديداً درد بگيرد و باعث آزار او شود، مى تواند آن دندان را توسط پزشك يا شخص ديگرى بكشد.
(مسأله 140) كشيدن دندان گرچه براى محرم حرام است ولى كفّاره ندارد.
14. ناخن گرفتن
(مسأله 141) ناخن گرفتن از انگشتان دست يا پاى محرم توسط خودش يا با اجازه خودش و توسط ديگرى براى او حرام است. گرچه يك ناخن يا بعضى از يك ناخن باشد.
(مسأله 142) گرفتن يا چيدن ناخن در صورت ضرورت مانعى ندارد. مثل اينكه قسمتى از ناخن شكسته باشد و قسمت باقيمانده، مضرّ باشد يا موجب آزار محرم شود.
(مسأله 143) ناخن گرفتن محرم براى ديگرى اشكال ندارد، كفّاره هم ندارد، هرچند آن ديگرى نيز محرم باشد. بنابراين محرم مى تواند قبل از تقصير خود، ناخن محرم ديگرى را به قصد تقصير بچيند، و تقصير او هم صحيح است.
(مسأله 144) كفّاره گرفتن هر ناخن، براى محرم اگر از روى علم و عمد و اختيار و
بدون عذر باشد، معادل 750 گرم گندم است، ولى اگر تمام ناخن هاى دست و پا را در يك مجلس بگيرد، كفّاره آن يك گوسفند است و اگر دست ها را در يك مجلس و پاها را در مجلس ديگرى بگيرد، كفّاره آن دو گوسفند است.
15. ازاله مو
(مسأله 145) جدا كردن و ازاله موى سر و صورت و بدن محرم- توسط خودش يا با اجازه خودش و توسط ديگرى- براى او حرام است، حتى اگر يك مو باشد.
(مسأله 146) اگر به واسطه دست كشيدن به سر و صورت يا بدن يا هنگام وضو و غسل واجب و مستحبّ موهايى ريخته شود مانعى ندارد.
(مسأله 147) جدا كردن مو از ديگرى توسط محرم اشكال ندارد، كفّاره هم ندارد، هرچند آن ديگرى نيز محرم باشد. بنابراين محرم مى تواند قبل از تقصير خود، براى محرم ديگرى تقصير كند، و تقصير او هم صحيح است.
(مسأله 148) كفّاره تراشيدن سر يا ماشين كردن آن در حال احرام و همچنين كفّاره ازاله موى زير هر دو بغل، اگر از روى علم و عمد و اختيار و بدون عذر باشد، ذبح يك گوسفند است.
16. فسوق
(مسأله 149) فسوق عبارت است از دروغ و دشنام و فخرفروشى و با اينكه در هر حالى حرام است، در حالت احرام، حرمت آن شديدتر مى شود.
(مسأله 150) به غير از دروغ و دشنام و تفاخر، هر سخن يا كردار زشت و ناروائى نظير غيبت و سرزنش و امثال آن نيز در حال احرام، حرام مى باشد.
(مسأله 151) دستوردادن محرم به ديگران اشكال ندارد، ولى اگر اين دستوردادن همراه با فخرفروشى يا سرزنش باشد، حرام است.
(مسأله 152) كفّاره فسوق، استغفار از گناهى است كه محرم انجام داده است.
17. جدال
(مسأله 153) مراء و
جدال، لجاجت و مشاجره در گفتگو، براى غلبه بر ديگرى يا اظهار فضل، گرچه در هر حالى حرام است، ولى براى محرم حرمت آن شدّت مى يابد.
(مسأله 154) قسم خوردن در مجادله، مخصوصاً قسم خوردن به نام خداوند متعال به هر لفظ و زبانى كه باشد، حرام است.
(مسأله 155) قسم خوردن بدون مجادله مثل قسم هايى كه بر حسب عادت بر زبان بعضى از افراد جارى مى شود، حرام نيست. گرچه پرهيز از آن، چه در حالت احرام و چه در غير حالت احرام بهتر است.
(مسأله 156) اگر جدال با قسم به يكى از اسماءالهى همراه باشد، كفّاره دارد و كفّاره آن قربانى نمودن يك گوسفند است. به صورتى كه اگر محرم در جدال راستگو باشد، كفّاره در مرتبه سوم قسم ياد كردن واجب مى شود و چنانچه محرم در جدال دروغگو باشد، در مرتبه اوّل قسم خوردن كفّاره بر او واجب مى شود.
(مسأله 157) اگر جدال با قَسم يا بدون قَسم براى اثبات حقّى يا ابطال باطلى باشد، علاوه برآنكه حرام نيست، كفّاره هم ندارد.
18. كشتن و انداختن جانوران بدن
(مسأله 158) اگر جانورى نظير شپش و كك وكنه، در بدن يا لباس محرم ساكن باشد و ضرر يا آزارى براى او نداشته باشد، كشتن يا انداختن آن جانور حرام است.
(مسأله 159) كشتن يا انداختن جانورى نظير مورچه و مگس و زنبور و پشه، كه جاى آن در بدن يا لباس محرم نباشد، مانعى ندارد.
(مسأله 160) كفّاره كشتن يا انداختن جانور ساكن در بدن يا لباس محرم، اگر از روى علم و عمد و اختيار و بدون عذر باشد، صدقه دادن يك مشت طعام است.
19. شكار حيوان وحشى
(مسأله 161) شكار حيوان وحشى نظير پلنگ و آهو و كبك و
ملخ و مانند اين ها و كمك كردن به صيّاد و نگاهدارى حيوان شكار شده، براى محرم حرام است.
(مسأله 162) اگر محرمى حيوان وحشى و حلال گوشت را شكار يا ذبح كرد، خوردن گوشت و اجزاء آن بر او و هر محرم ديگرى حرام است، ولى غيرمحرم مى تواند از آن بخورد.
(مسأله 163) شكار حيوان دريايى و خوردن آن و ذبح و خوردن حيوانات اهلى نظير مرغ و گوسفند و مانند اين ها براى محرم و غير محرم مانعى ندارد.
(مسأله 164) اگر كسى از آزار حيوانى نظير شير و گرگ بترسد، كشتن آن مانعى ندارد.
(مسأله 165) كفّاره كشتن حيوانات وحشى مختلف است كه چون امروزه محلّ حاجت نيست، از ذكر آن خوددارى مى شود.
20. كندن درخت و گياهِ حرم
(مسأله 166) كندن يا سوزاندن درخت و گياهى كه در حرم روييده شده، براى محرم و غير محرم حرام است. و براى محرم گناهش بيشتر مى باشد.
(مسأله 167) اگر گياهى در اثر راه رفتن عادى يا توسط اتومبيل در حال حركت قطع شود، اشكالى ندارد.
(مسأله 168) قطع گياهان و درخت هايى كه در منزل يا باغ هاست، نظير گل ها و درخت هاى ميوه دار مانعى ندارد.
(مسأله 169) كفّاره كندن درخت در محدوده حرم، قيمت آن است كه بايد به فقير داده شود. ولى كندن گياهان كفّاره ندارد.
جدول خلاصه محرّمات احرام و كفّارات
گرچه كفّاره هريك از محرّمات احرام در جاى خود به تفصيل بيان شد، ولى براى سهولت يادگيرى مكلّفين، خلاصه محرّمات و كفّارات احرام، در جدول ذيل ذكر گرديده است.
البتّه به جهت رعايت اختصار، جزئيات احكام كفّارات در اين جدول بيان نشده است؛ بنابراين مطالعه شرح تفصيلى كفّاراتى كه در مسائل محرّمات احرام آمده است، ضرورى است.
1هرگونه بهره گيرى و التذاذ جنسى جماع يا لواط يا بوسيدن يك شتر
لمس كردن يك گوسفند
ساير التذاذهاى جنسى (در صورت خروج منى) يك شتر
2استمناء يك شتر
3عقد كردن كفّاره ندارد
4پوشيدن لباس دوخته
(مخصوص مردان) يك گوسفند
5پوشاندن سر (مخصوص مردان) كفّاره ندارد
6پوشاندن روى پا (مخصوص مردان) كفّاره ندارد
7سايه قراردادن (مخصوص مردان) يك گوسفند
8پوشاندن صورت (مخصوص زنان) كفّاره ندارد
9استعمال عطريّات يك گوسفند
10زينت كردن و استفاده از زيورآلات كفّاره ندارد
11نگاه كردن در آئينه كفّاره ندارد
12بيرون آوردن خون از بدن كفّاره ندارد
13كندن يا كشيدن دندان كفّاره ندارد
14ناخن گرفتنيك ناخن 750 گرم گندم
تمام ناخن هاى دست و پا ( در يك مجلس) يك گوسفند
ناخن هاى دست در يك مجلس و پا در مجلس ديگردو گوسفند
15ازاله مو تراشيدن يا ماشين كردن سر و ازاله موى زير هر دو بغل يك گوسفند
16فسوق استغفار از گناهى كه محرم انجام داده است
17 جدال جدال همراه با قسم به يكى از اسماءالهى يك گوسفند
18كشتن و انداختن جانوران بدن صدقه دادن يك مشت طعام
19شكار حيوان وحشى تفصيل آن در كتب فقهى است.
20كندن درخت و گياه حرم كندن درخت صدقه دادن قيمت آن
دوّم: طواف
(مسأله 170) كسى كه به قصد انجام عمره محرم شده است، بايد پس از ورود به مسجدالحرام، هفت دور به گرد خانه كعبه بگردد. به اين عمل «طواف» و به هر دور آن يك «شوط» گفته مى شود.
(مسأله 171) طواف به هر شكلى باشد اشكال ندارد؛ مثلاً طواف كننده مى تواند پياده طواف نمايد يا بر صندلى چرخدار يا طبق يا دوش كسى بنشيند، چنانچه مى تواند آهسته يا تند برود، يا حتّى بدود. ولى بهتر است پياده و با وقار و طمأنينه حركت نمايد.
ترك طواف
(مسأله 172) اگر كسى عمداً طواف را ترك كند و پس از
احرام، سعى صفا و مروه و تقصير نمايد، عمره او باطل است.
زمان طواف
(مسأله 173) از زمانى كه محرم وارد مسجدالحرام مى شود، مى تواند طواف نمايد. ولى لازم نيست به محض ورود به خانه خدا طواف را شروع كند، بلكه مى تواند قبل از طواف واجب، طواف مستحبّى يا اعمال ديگرى به جا آورد.
(مسأله 174) تأخير در انجام طواف تا وقتى كه محرم در مكّه حضور دارد و وقت كافى براى انجام ساير اعمال عمره مفرده دارد، جايز است. ولى بسيار به جاست كه همه اعمال عمره در اوّلين فرصت ممكن انجام شود.
مكان طواف
(مسأله 175) طواف بايد در مسجدالحرام انجام شود و همه جاى مسجد مطاف است. بنابراين طواف در مكان هاى دورتر مسجد و در طبقات بالا هم صحيح است. گرچه بهترين مكان براى طواف، بين خانه كعبه و مقام ابراهيم مى باشد.
نيابت در طواف
(مسأله 176) طواف كننده بايد به هر شكل ممكن خودش طواف را انجام دهد و جواز نائب گرفتن در طواف مربوط به موارد خاصّى است كه به هيچ وجه امكان طواف كردن نباشد.
(مسأله 177) اگر كسى به واسطه عذرى نظير مرض يا فلج و مانند اين ها، خودش نتواند طواف كند، اگر ممكن است بايد او را به دوش بگيرند يا با صندلى و تخت روان و نظاير آن، او را طواف دهند و اگر ممكن نيست بايد نايب بگيرد.
واجبات طواف
1. نيّت
(مسأله 178) چون طواف خانه خدا يكى از عبادات است، بايد با نيّت خالص و براى خداوند متعال به جا آورده شود. بنابراين اگر كسى در طواف ريا كند، علاوه بر اينكه طواف او باطل است، مرتكب گناه بزرگى هم شده است.
(مسأله 179) منظور از خلوص نيّت در طواف و
ساير اعمال عبادى اين است كه انسان در آن عمل انگيزه الهى داشته باشد و ديگرى را در اين انگيزه شريك قرار ندهد. و براى صحّت آن عمل فرقى نمى كند كه براى تقرّب به درگاه الهى انجام شود يا براى رضا و خشنودى خداوند يا براى اطاعت امر او يا براى رفتن به بهشت يا براى سعادت دنياى خود و وابستگان و يا حتى براى ترس از كيفر و عقاب خداوند، و در همه موارد چون آن عبادت براى خداوند تبارك و تعالى انجام مى شود، كافى و صحيح است.
(مسأله 180) لازم نيست نيّت را به زبان بگويد يا از قلب بگذراند بلكه همين قدر كه بنا دارد آن عمل را به جا آورد كفايت مى كند. ولى از اوّل بايد قصد انجام طواف معيّنى را داشته باشد.
(مسأله 181) لازم نيست در ابتداى هر شوط نيّت تكرار شود، بلكه همين مقدار كه از اوّل تا آخر توجّه به عملى كه انجام مى شود داشته باشد، كفايت مى كند.
(مسأله 182) اگر بعد از طواف يا ديگر اعمال عمره، ريا و تظاهر باشد، گرچه گناه است و به حقيقت طواف يا آن عمل ضرر مى زند، ولى باعث بطلان نيست.
2. طهارت از حدث
(مسأله 183) رعايت طهارت شرط صحّت طواف است و طواف كننده بايد با وضو يا غسل باشد.
(مسأله 184) در بين اعمال عمره مفرده فقط طواف عمره، طواف نساء و نمازهاى اين دو طواف نياز به وضو يا غسل دارند و رعايت طهارت در ساير اعمال عمره مفرده لازم نيست.
(مسأله 185) هر غسلى واجب و مستحبّ كفايت از وضو مى كند و مى شود با آن طواف كرد، مگر بعضى از اقسام غسل استحاضه كه احكام مخصوص به خود
دارد. بنابراين اگر كسى با غسل احرام يا غسل زيارت يا غسل طهارت و نظائر آن طواف كند، طواف او صحيح است، گرچه بهتر است وضو هم بگيرد.
(مسأله 186) اگر كسى عمداً يا سهواً يا از روى جهل به مسأله بدون طهارت طواف كند، طواف او باطل است.
(مسأله 187) اگر در اثناى طواف، طهارت كسى باطل شد، بايد طواف را رها كند و وضو يا غسل خود را اعاده نمايد.
(مسأله 188) اگر طهارت كسى بعد از اتمام شوط چهارم باطل شود، پس از تحصيل طهارت و بازگشت به مطاف مى تواند طواف را از همان جا كه قطع كرده است ادامه دهد و تمام نمايد. ولى طواف كسى كه قبل از اتمام شوط چهارم محدث شده، باطل است و پس از تجديد طهارت بايد طواف را از سر گيرد.
(مسأله 189) كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، اگر وقت طواف تنگ باشد، بايد طواف را خودش با تيمّم انجام دهد و گرفتن نايب براى او كافى نيست. ولى اگر بداند عذرش برطرف مى شود بايد صبر كند.
(مسأله 190) اگر زن در بين طواف حائض شود، بايد فوراً از مسجدالحرام خارج شود و پس از پاك شدن و به جا آوردن غسل حيض برگردد و اعمال را ادامه دهد.
(مسأله 191) زن حائض يا نفساء كه وقت ندارد در مكّه بماند تا پاك شود، بايد براى انجام طواف واجب و نماز آن، نايب بگيرد و سعى را خودش انجام دهد و پس از تقصير، در صورتى كه عذرش همچنان باقى باشد، بايد براى انجام طواف نساء و نماز آن هم نايب بگيرد.
(مسأله 192) زن مستحاضه براى انجام طواف و نماز آن، مى تواند
به دستور استحاضه عمل نمايد و خودش طواف را به جا آورد.
(مسأله 193) كسى كه جنب است يا غسل مسّ ميّت بر عهده اوست، اگر امكان غسل كردن او نباشد و وقت كافى هم براى صبر كردن و بر طرف كردن عذر خود نداشته نباشد، بايد تيمّم كند و طواف واجب و نمازطواف و ساير اعمال عمره را خودش به جا بياورد.
(مسأله 194) زن حائض يا نفساء كه پاك شده است، اگر امكان غسل كردن او نباشد و وقت كافى هم براى صبر كردن تا بر طرف شدن عذر خود نداشته باشد، بايد تيمّم كند و طواف و نماز طواف و ساير اعمال عمره را خودش به جا بياورد.
(مسأله 195) بانوان مى توانند با خوردن قرص، عادت ماهيانه خود را عقب بيندازند و طواف و نماز طواف و ساير اعمال عمره را تا آخر به جا آورند و عمره آن ها صحيح است.
(مسأله 196) اگر كسى معذور از غسل باشد و براى طواف، تيمّم بدل از غسل كند، ولى قبل از طواف و يا در بين طواف، تيمّم او باطل شود و عذر او همچنان باقى باشد، بايد براى طواف و نماز آن وضو بگيرد.
(مسأله 197) كسى كه به قصد غسل واجب يا مستحبّ، به حمام رفته ولى بعد از بيرون آمدن از حمام شك مى كند كه غسل انجام داده است يا خير، لازم نيست به شك خود اعتنا كند و مى تواند بنا را بر اين بگذارد كه غسل كرده است و طواف و نماز آن با همان غسل صحيح است. گرچه بهتر است وضو هم بگيرد.
(مسأله 198) كسى كه مى داند قبلاً طهارت داشته ولى شك دارد كه وضو يا غسل او باطل
شده است، مى تواند به شك خود اعتنا نكند و طواف او صحيح است. هرچند در ابتداى طواف يا قبل از شروع شدن طواف شك كند.
(مسأله 199) كسى كه قبل از شروع شدن طواف شك مى كند قبلاً طهارت داشته است يا خير، بايد براى طواف وضو بگيرد يا غسل كند.
(مسأله 200) اگر كسى در بين طواف يا بعد از طواف شك كند كه طهارت داشته است يا نه، مى تواند به شك خود اعتنا نكند و طواف او صحيح است. گرچه شك او قبل از تمام شدن شوط چهارم باشد، ولى اگر نماز طواف را به جا نياورده بايد براى نماز، طهارت تحصيل كند.
(مسأله 201) اگر كسى در بين طواف شك كند غسل جنابت يا حيض يا نفاس انجام داده يا نه، بايد طواف را رها كند و غسل نمايد. پس اگر بعد از شوط چهارم طواف را رها كرده باشد، مى تواند پس از غسل، از همان جا كه رها كرده ادامه دهد و تمام نمايد، و اگر قبل از شوط چهارم باشد، بايد پس از غسل از اوّل شروع كند.
(مسأله 202) اگر كسى بعد از اتمام طواف شك كند غسل جنابت يا حيض يا نفاس انجام داده يا نه، لازم نيست طواف را اعاده نمايد. ولى براى خواندن نماز طواف، بايد غسل كند.
(مسأله 203) كسى كه در اثر بيمارى قادر به نگهدارى بول يا باد معده خود نيست، يك وضو يا غسل براى انجام طواف و نماز طواف او كفايت مى كند. هرچند طواف واجب باشد.
3. پاك بودن بدن و لباس
(مسأله 204) بدن و لباس كسى كه طواف انجام مى دهد، بايد پاك باشد و طواف با بدن يا لباس نجس، باطل است.
(مسأله 205) اگر در
بدن يا لباس طواف كننده نجاستى باشد كه در نماز عفو شده است، طواف او صحيح است.
(مسأله 206) اگر چيز نجسى كه جزو لباس طواف كننده نيست همراه او باشد، طوافش صحيح است. مثل در بغل گرفتن بچه با بدن و لباس نجس يا همراه داشتن انگشتر و عينك و دستمال نجس و نظائر آن.
(مسأله 207) اگر كسى بعد از طواف بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، طوافش صحيح است.
(مسأله 208) اگر كسى فراموش كرد كه بدن يا لباسش نجس است و با بدن يا لباس نجس طواف كرد، طواف او اشكال ندارد، گرچه اعاده آن بهتر است.
(مسأله 209) اگر كسى در اثناى طواف متوجّه شد كه بدن يا لباسش نجس است، اگر مى تواند بايد تطهير يا تعويض نمايد، يا بدون آن طواف كند. و اگر هيچكدام ممكن نيست، بايد از مطاف بيرون رود و پس از ازاله نجاست برگردد، پس اگر بعد از اتمام شوط چهارم بوده مى تواند از همان جايى كه قطع كرده ادامه دهد، و اگر پيش از اتمام شوط چهارم بوده، بايد طواف را از اوّل شروع كند.
(مسأله 210) اگر كسى در بين طواف متوجه شد بدن يا لباس ديگرى نجس است، لازم نيست به او اطلاع دهد.
(مسأله 211) اگر كسى در اثر بيمارى قادر به نگهدارى بول خود نيست و پس از شروع طواف، بدن و لباس او مرتباً نجس مى شود، مى تواند با همان لباس طواف خود را ادامه دهد. گرچه بهتر است براى جلوگيرى از نجاست بدن و لباس از لباس هاى كوچكى كه براى نگهدارى ادرار دوخته شده است، استفاده نمايد.
4. ختنه
(مسأله 212) مرد طواف كننده بايد ختنه شده باشد وگرنه طواف او باطل است.
(مسأله 213)
اگر پسر نابالغ كه ختنه نشده است محرم شد يا او را محرم كردند، طوافش باطل است.
5. ستر عورت و رعايت پوشش
(مسأله 214) پوشاندن عورت براى طواف كننده واجب است.
(مسأله 215) زن بايد در حال طواف تمام بدن خود را بپوشاند، ولى پوشاندن قرص صورت و دست ها از سر انگشتان تا مچ لازم نيست.
(مسأله 216) اگر در بين طواف عورت مرد يا مقدارى از موهاى زن يا جايى از بدن او كه بايد در حال طواف پوشيده باشد ظاهر شود، در صورتى كه عمداً و با علم به مسأله باشد، طواف او باطل است و اگر از روى سهو يا جهل به مسأله باشد، اشكال ندارد. 6. شروع طواف از حجرالاسود و ختم به آن
(مسأله 217) طواف كننده بايد در هر شوط، طواف را از مقابل گوشه اى از كعبه كه حجرالاسود درآن قرار دارد، شروع و به آن ختم كند. و لازم نيست دقّت عقلى شود، بلكه همين مقدار كه عرفاً گفته شود از حجرالاسود شروع يا به آن ختم شد، كفايت مى كند.
(مسأله 218) طواف كننده بايد همان طور كه مردم طواف مى كنند، طواف را از مقابل حجرالاسود شروع كند و دور بزند و هنگام رسيدن مجدّد به حجرالاسود بدون توقّف به حركت خود ادامه دهد تا هفت شوط تمام شود.
(مسأله 219) شروع طواف از چند قدم مانده به خط مقابل حجرالاسود اشكال ندارد، ولى كارهايى كه اهل وسوسه براى به دست آوردن محاذات حجرالاسود انجام مى دهند، مثل اينكه توقّف مى كنند يا عقب و جلو مى روند، چه قبل از شروع طواف باشد و چه در بين طواف، حرام است.
7. بودن كعبه معظّمه در سمت چپ
(مسأله 220) طواف كننده بايد طورى طواف كند
كه كعبه معظّمه در طرف چپ او باشد.
(مسأله 221) در حال طواف لازم نيست در همه حالات شانه چپ طواف كننده به طرف كعبه معظّمه باشد و اگر در موقع دور زدن به واسطه رسيدن به حجر اسماعيل يا رسيدن به گوشه هاى خانه كعبه و نظاير آن، شانه چپ طواف كننده قدرى از سمت كعبه خارج و يا متمايل به پشت شود، اشكال ندارد. و به طور كلى طواف كننده بايد به طور متعارف و همانطور كه همه مسلمين طواف مى كنند، دور بزند و از كارهايى كه اهل وسوسه مى كنند، پرهيز نمايد.
(مسأله 222) اگر طواف كننده مقدارى از طواف را خلاف متعارف انجام دهد، مثل آنكه رو به كعبه معظّمه يا پشت به آن طواف نمايد، بايد آن مقدار را جبران كند. پس اگر مى تواند بايد برگردد و آن مقدار را جبران كند و اگر نمى تواند، بايد بدون قصد طواف دور بزند تا به آنجا برسد و بقيه طواف را به جا آورد.
(مسأله 223) برگرداندن سر به راست يا چپ يا عقب در حال طواف اشكال ندارد، به شرط آنكه كعبه معظّمه از سمت چپ بدن خارج نشود.
(مسأله 224) اگر كودك محرم براى طواف در بغل ديگرى باشد، لازم نيست شانه چپ او به سمت كعبه باشد، هرچند رعايت آن بهتر است.
(مسأله 225) اگر طواف كننده به واسطه كثرت جمعيّت، بى اختيار به اين طرف و آن طرف كشيده شود، طواف او صحيح است.
8. انجام طواف بيرون از حجر اسماعيل
(مسأله 226) در كنار خانه كعبه و متّصل به آن، مكانى است به نام حجر اسماعيل و طواف كننده بايد هنگام طواف دور حجر بگردد و داخل آن نشود.
(مسأله 227) اگر طواف كننده از داخلحجر اسماعيل طواف كند، آن شوط از طواف او باطل است و اعاده آن از جايى كه داخل حجر شده كافى نيست، بلكه بايد آن شوط را دو مرتبه به جا آورد و بهتر آن است كه طواف را تمام نموده و سپس اعاده نمايد.
(مسأله 228) اگر كسى در اثناى طواف، از روى ديوار حجر اسماعيل طواف كند، بايد آن مقدار از طواف را اعاده نمايد.
(مسأله 229) دست گذاشتن روى ديوار حجر اسماعيل يا بوسيدن آن اشكال ندارد.
9. بيرون بودن از كعبه معظّمه
(مسأله 230) طواف بايد بيرون خانه كعبه انجام شود و ورود به خانه كعبه همه طواف را باطل مى كند.
(مسأله 231) در پايين ديوار اطراف كعبه يك پيش آمدگى وجود دارد كه به آن «شاذروان» مى گويند و طواف از روى آن نيز صحيح نيست.
(مسأله 232) اگر طواف كننده مقدارى از طواف را روى شاذروان انجام داد، بايد آن مقدار را اعاده نمايد.
(مسأله 233) دست گذاشتن به ديوار كعبه يا بوسيدن آن در حال طوافِ واجب يا مستحبّ، اشكال ندارد.
10. انجام هفت شوط كامل و پى در پى
(مسأله 234) طواف بايد هفت شوط كامل و پى در پى باشد و كمتر يا بيشتر شدن تعداد اشواط طواف، صحيح نيست.
(مسأله 235) رعايت موالات عرفى در بين اشواط طواف واجب است. يعنى بين اشواط طواف نبايد اينقدر فاصله بيفتد كه از صورت طواف خارج شود. ولى قدرى نشستن و استراحت كردن در بين اشواط طواف اشكال ندارد.
(مسأله 236) اگر به جهت قطع طواف، بين چهار شوط اوّل و سه شوط آخر طواف فاصله بيفتد، اشكال ندارد و موالات عرفى به هم نمى خورد.
(مسأله 237) اگر كسى عمداً طواف را ترك كند يا عمداً كمتر يا بيشتر انجام
دهد و پس از آن سعى صفا و مروه و تقصير نمايد، عمره او باطل است.
(مسآله 238) اگر كسى كه طواف را ترك كرده است، قبل از تقصير بخواهد آن را به جا آورد، بايد به مطاف برگردد و پس از انجام طواف و نماز آن، سعى را اعاده نموده و تقصير نمايد و در اين صورت عمره او باطل نيست.
(مسأله 239) (قران بين طوافين» جايز نيست، يعنى طواف را چه واجب و چه مستحبّ نبايد با طواف ديگر دنبال هم آورد، بلكه بايد بعد از هر طواف نماز آن خوانده شود.
(مسأله 240) اگر كسى دو طواف را پشت سر هم انجام دهد و بين دو طواف، نماز طواف اوّل را نخواند، فعل حرام انجام داده و گناه كرده است، ولى طواف او باطل نمى شود.
(مسأله 241) اگر طواف كننده بعد از تمام شدن طواف و پيش از خواندن نماز طواف، اطمينان پيدا كند كه طواف را ناقص انجام داده، بايد برگردد و طواف را كامل كند.
(مسأله 242) اگر طواف كننده بعد از نماز طواف و پيش از سعى، اطمينان پيدا كند كه طواف را ناقص انجام داده است، بايد برگردد و اگر يقين دارد كه قبلاً چهار شوط طواف را انجام داده است، طواف را كامل كند. و اگر اطمينان به اتمام چهار شوط ندارد، بايد طواف را از سر گيرد. و در هر صورت لازم است نماز طواف را اعاده كند و بعد مشغول سعى شود.
(مسأله 243) اگر كسى سهواً بر تعداد اشواط طواف اضافه كند و قبل از كامل شدن شوط هشتم متوجّه شود، بايد آن شوط را رها نمايد و طوافش صحيح است. ولى اگر بعد از كامل
شدن شوط هشتم متوجّه شود، بهتر است طواف را به چهارده شوط برساند و پس از آن نماز طواف اوّل را به جا آورد و مشغول سعى شود و نماز طواف دوّم را پس از انجام سعى به جا آورد.
(مسأله 244) گمان در طواف اعتبار ندارد، بلكه حكم شك را دارد.
(مسأله 245) اگر كسى بعد از تمام شدن شوطى از طواف، در صحّت آن شك كند، نبايد به شك خود اعتنا كند، ولى اگر شك او در اثناى شوط باشد، معتبر است و بايد همان شوط را اعاده نمايد.
(مسأله 246) اگر كسى بعد از تمام شدن طواف شك كند كه آيا آن را زيادتر يا كمتر از هفت شوط به جا آورده يا شك كند صحيح به جا آورده يا نه، لازم نيست به شك خود اعتنا كند و طوافش صحيح است، گرچه از محلّ طواف بيرون نرفته باشد.
(مسأله 247) اگر كسى در اثناى طواف شك كند كه چند شوط به جا آورده، طواف او باطل است و بايد آن را از اوّل شروع كند.
(مسأله 248) اگر كسى در حال طواف در عدد شوطها شك كند و با همين حال طواف را تمام كند و بعد يقين به صحّت طواف پيدا كند، اشكال ندارد و طواف او صحيح است.
(مسأله 249) اگر كسى در اثناى طواف شك كند هفت شوط به جا آورده يا هشت شوط، بايد بنا را بر هفت بگذارد و طواف را تمام كند و طوافش صحيح است.
(مسأله 250) كثير الشّك در عدد شوطها نبايد به شك خود اعتنا كند و بايد بنا را بر آنچه به نفع اوست بگذارد و كثير الشّك به كسى مى گويند كه سه مرتبه
در يك طواف يا در سه طواف شك كند و چنين كسى در مرتبه چهارم نبايد به شك خود اعتنا نمايد.
احكام قطع طواف
(مسأله 251) قطع كردن طواف بدون عذر، مكروه است. و در اين خصوص تفاوتى ميان طوف واجب و مستحبّ نيست.
(مسأله 252) قطع طواف مستحبّ به جهت رفع حوائج مسلمانان، جايز، بلكه مستحبّ است.
(مسأله 253) قطع طواف واجب به جهت رفع حوائج مسلمانان، اگر قبل از اتمام شوط چهارم باشد، جايز، بلكه مستحبّ است. ولى بعد از اتمام شوط چهارم، جايز نيست.
(مسأله 254) قطع طواف واجب و مستحبّ براى رسيدن به نماز جماعت يا درك وقت فضيلت نماز، مستحبّ است.
(مسأله 255) اگر كسى به هر دليلى طواف مستحبّ را قطع نمايد، بعداً مى تواند آن را از همان جا كه قطع كرده ادامه دهد، گرچه در شوط اوّل قطع كرده باشد.
(مسأله 256) اگر كسى طواف واجب را به هر دليلى بعد از پايان شوط چهارم قطع نمايد، بعد از بازگشت مى تواند طواف را از همان جا كه قطع كرده ادامه دهد. ولى بهتر است اعاده نمايد.
(مسأله 257) اگر طواف كننده طواف واجب را به هر دليلى قبل از پايان شوط چهارم قطع نمايد، بعد از بازگشت بايد آن را از سر گيرد.
(مسأله 258) اگر در اثناى طواف كسى، نماز جماعت مسجدالحرام شروع شود و صفوف نماز با طواف او تداخل داشته باشد، بايد طواف را رها كند و به اقامه نماز بپردازد و پس از پايان نماز با توجه به اينكه قبلاً تا چه شوطى انجام داده طبق دو مسأله قبل عمل كند.
(مسأله 259) اگر كسى بين اشواط طواف براى رفع خستگى قدرى بنشيند يا استراحت كند، اشكال ندارد و بعد
مى تواند طواف را از همان جا ادامه دهد، هرچند در سه شوط اوّل باشد.
(مسأله 260) اگر كسى از طواف خود منصرف شود، طواف او باطل مى شود. گرچه از مطاف بيرون نرفته و موالات عرفيه به هم نخورده باشد و يا بعد از شوط چهارم باشد. بنابر اين اگر مقدارى از طواف را به جا آورده و دلچسب او واقع نشد، مى تواند از آن منصرف شده و آن را رها سازد و بلافاصله از اوّل شروع كند. چنانچه اگر در طواف شكّى كند كه طواف را باطل مى كند، مى تواند بلافاصله طواف را از اوّل شروع كند.
(مسأله 261) اگر طواف كننده از شوطى از طواف منصرف شود، آن شوط به مجرّد انصراف باطل مى شود. ولى طواف باطل نمى شود.
احكام طواف مستحبّ
(مسأله 262) از مستحبّاتى كه در روايات اهل بيت بسيار به آن سفارش شده است طواف به دور كعبه معظّمه است.
(مسأله 263) طواف مستحبّ هم مانند طواف واجب هفت دور است و از حجرالاسود شروع شده و به آن ختم مى گردد.
(مسأله 264) طواف مستحبّ هم مانند طواف واجب، در همه جاى مسجدالحرام صحيح است و جاى مخصوصى ندارد.
(مسأله 265) انجام طواف مستحبّ در هر زمانى جايز است. بنابر اين در اثناى اعمال عمره و قبل از طواف واجب و بعد از نماز طواف هم مى توان طواف مستحبّ به جا آورد.
(مسأله 266) مستحبّ است پس از اتمام طواف مستحبّ، نماز طواف هم خوانده شود.
(مسأله 267) نماز طواف مستحبّ را در همه جاى مسجدالحرام مى شود خواند و جاى مخصوصى ندارد.
(مسأله 268) طواف مستحبّ را مى توان به نيابت از ديگران زنده و مرده و زن و مرد و كوچك و بزرگ انجام داد.
(مسأله 269) طواف مستحبّ را مى توان به
نيابت از كسانى كه در مكّه يا در مسجدالحرام حضور دارند و عذرى هم براى انجام طواف ندارند، به جا آورد.
(مسأله 270) محدوديتى در تعداد افرادى كه طواف به نيابت از آنان انجام مى شود، وجود ندارد. همچنين لازم نيست نام اين افراد به تفصيل مشخص باشند، بلكه نيّت كلّى كفايت مى كند. مثل به نيابت از همه بستگان يا همكاران و ...
(مسأله 271) شايسته است انسان به نيابت از انبياى عظام و حضرات معصومين و اولياى الهى و بزرگان دين، طواف مستحبّى به جا آورد.
(مسأله 272) شك در تعداد اشواط طواف مستحبّ، آن را باطل نمى كند و طواف كننده مى تواند در صورت شكّ، بنا را بر اقل يا اكثر گذاشته و طواف را تمام كند.
(مسأله 273) رعايت موالات عرفى، شرط صحّت طواف مستحبّ نيست و اگر كسى به هر دليلى طواف مستحبّ را رها كرد، بعد از بازگشت مى تواند از همان جا ادامه دهد، هر چند قبل از اتمام شوط چهارم، طواف را رها كرده باشد.
(مسأله 274) زن مستحاضه مى تواند طواف به جا آورد و عمل به دستورات استحاضه هم براى صحّت طواف او لازم نسيت. ولى اگر مى خواهد نماز طواف هم بخواند بايد به دستورات استحاضه عمل كند.
آداب و مستحبّات طواف
(مسأله 275) مستحبّ است طواف با حضور قلب انجام شود و طواف كننده در حال طواف، با وقار و طمأنينه باشد و دعا بخواند يا ذكر بگويد و به گناهان خود اعتراف نمايد و از خداوند طلب آمرزش كند و در هر شوط اگر مزاحمت براى خود و ديگران ايجاد نشود، حجرالاسود را ببوسد و روى آن دست بكشد.
(مسأله 276) حرف زدن، خنديدن، سر را اين طرف و آن طرف گرداندن
و انجام هر عملى كه طواف كننده را از حقيقت طواف غافل كند، مكروه است.
(مسأله 277) مستحبّ است طواف كننده در حال طواف دعاهايى كه از جانب حضرات ائمه اطهار وارد شده بخواند و از آن جمله دعاهايى است كه ذيلاً مى آيد.
1 مستحبّ است در حال طواف بگويد:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى يُمْشَى بِهِ عَلَى طَلَلِ الْمَاءِ كَمَا يُمْشَى بِهِ عَلَى جَدَدِ الْأَرْضِ وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُكَ وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى تَهْتَزُّ لَهُ أَقْدَامُ مَلَائِكَتِكَ وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى دَعَاكَ بِهِ مُوسَى مِنْ جَانِبِ الطُّورِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ أَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّدٍ (صَلَّى اللهُ عَلَيْه وَآله) مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ أَنْ تَفْعَلَ بِى كَذَا و كَذَا»
به جاى كذا و كذا حاجت خود را بطلبد.
2 همچنين مستحبّ است در حال طواف بگويد:
«اللَّهُمَّ إِنِّى إِلَيْكَ فَقِيرٌ وَ إِنِّى خَائِفٌ مُسْتَجِيرٌ فَلَا تُغَيِّرْ جِسْمِى وَ لَا تُبَدِّلِ اسْمِى»
3 مستحبّ است در حال طواف و مخصوصاً وقتى كه به در كعبه معظّمه مى رسد صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد.
4 مستحبّ است روبروى درب كعبه معظّمه اين دعا را بخواند:
«سَائِلُكَ فَقِيرُكَ مِسْكِينُكَ بِبَابِكَ فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحَرَمُ حَرَمُكَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ وَ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ الْمُسْتَجِير بِكَ مِنَ النَّارِ فَأَعْتِقْنِى وَ وَالِدَيَّ وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ إِخْوَانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النَّارِ يَا جَوَادُ يَا كَرِيمُ»
5- مستحبّ است وقتى به حجر اسماعيل رسيد، رو به ناودان كرده و سر را بلند كند و بگويد:
«اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِك وَ أَجِرْنِى بِرَحْمَتِكَ مِنَ النَّارِ وَ عَافِنِى مِنَ السُّقْمِ وَ أَوْسِعْ
عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلَالِ وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ»
6- مستحبّ است وقتى از حجر گذشت و به پشت كعبه رسيد بگويد:
«يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ وَ الْجُودِ وَ الْكَرَمِ إِنَّ عَمَلِى ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِى وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّى إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»
7- مستحبّ است وقتى به ركن يمانى رسيد، دست ها را بلند كند و بگويد:
«يَا اللَّهُ يَا وَلِى الْعَافِيَةِ وَ خَالِقَ الْعَافِيَةِ وَ رَازِقَ الْعَافِيَةِ وَ الْمُنْعِمَ بِالْعَافِيَةِ وَ الْمَنَّانَ بِالْعَافِيَةِ وَ الْمُتَفَضِّلَ بِالْعَافِيَةِ عَلَيَّ وَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنَا الْعَافِيَةَ وَ دَوَامَ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامَ الْعَافِيَةِ وَ شُكْرَ الْعَافِيَةِ فِى الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»
پس سر به جانب كعبه معظّمه بالا كند و بگويد:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى شَرَّفَكِ وَ عَظَّمَكِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَلِيّاً إِمَاماً اللَّهُمَّ أَهْدِ لَهُ خِيَارَ خَلْقِكَ وَ جَنِّبْهُ شِرَارَ خَلْقِكَ»
8- مستحبّ است وقتى ميان ركن يمانى و حجرالاسود مى رسد بگويد:
«رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ»
9- مستحبّ است در شوط هفتم وقتى به مستجار (پشت كعبه، نزديك ركن يمانى و برابر درب كعبه معظّمه) مى رسد دو دست خود را بر ديوار خانه بگشايد و شكم و صورت خود را به ديوار كعبه بچسباند و بگويد:
«اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ وَ هَذَا مَكَانُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النّار»
10- مستحبّ است به گناهان خود اعتراف نموده و از خداوند عالم آمرزش آن را بطلبد كه ان شاءالله مستجاب خواهد شد، بعد بگويد:
«اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ
الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِيَةُ اللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِى ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِى وَ اغْفِرْ لِى مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّى وَ خَفِيَ عَلَى خَلْقِك أَسْتَجِيرُ بِاللَّهِ مِنَ النَّار»
و آنچه مى خواهد دعا كند.
11- مستحبّ است ركن يمانى را استلام كند يعنى به آن دست بكشد و به نزد حجرالاسود آمده و طواف خود را تمام نموده و بگويد:
«اللَّهُمَّ قَنِّعْنِى بِمَا رَزَقْتَنِى وَ بَارِكْ لِى فِيمَا آتَيْتَنِى»
12 مستحبّ است در هر شوط، اركان كعبه معظّمه و حجرالاسود را استلام نمايد و در وقت استلام حجر بگويد:
«اللَّهُمَّ أَمَانَتِى أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِى تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ عِنْدَكَ لِى بِالْمُوَافَاةِ»
سوّم: نماز طواف
(مسأله 278 ) پس از اتمام طواف واجب، خواندن دو ركعت نماز بر محرم واجب مى شود كه به آن نماز طواف مى گويند.
ترك نماز طواف
(مسأله 279 ) اگر كسى عمداً يا سهواً يا به واسطه جهل به مسأله، نماز طواف را به جا نياورد، گرچه در صورت عمد گناهكار است، ولى در هر صورت عمره او باطل نيست و نماز به ذمّه او باقى است و اگر هنوز در مكّه است، بايد نماز را در مسجدالحرام بخواند و اگر از مكّه خارج شده باشد و به طور متعارف امكان بازگشت او نباشد، بايد نايب بگيرد تا نماز را در مسجدالحرام بخواند. و اگر ممكن نباشد نماز را در هر كجا بخواند كفايت مى كند.
(مسأله 280 ) اگر كسى در اثناى سعى بين صفا و مروه يادش بيايد كه نماز طواف را نخوانده، بايد از همان جا سعى را رها كند و برگردد و نماز را بخواند و بعد سعى را از همان جا ادامه دهد و تمام نمايد، گرچه بعد از نماز اعاده آنچه به جا آورده بهتر است.
(مسأله 281 ) اگر بعد از سعى يا تقصير يادش بيايد كه نماز طواف را نخوانده، بايد نماز را بخواند واعاده سعى و تقصير واجب نيست، گرچه بعد از نماز اعاده آنچه به جا آورده بهتر است.
كيفيّت نماز طواف
(مسأله 282 ) كيفيّت نماز طواف مثل نماز صبح است، ولى اذان و اقامه ندارد.
(مسأله 283 ) در نماز طواف پس از حمد، هر سوره اى مى توان خواند، مگر سوره هايى كه سجده واجب دارد.
(مسأله 284 ) نماز طواف را مى توان بلند يا آهسته خواند.
(مسأله 285 ) نماز طواف از نظر احكام تفاوتى با نمازهاى يوميّه ندارد. مثلاً گمان در افعال و اقوال آن حكم يقين را دارد و شك در ركعات آن نماز را باطل مى كند.
(مسأله 286 ) كسى كه غسل واجب بر عهده دارد و براى غسل كردن معذور است و وقت كافى هم براى صبر كردن ندارد، بايد نماز طواف را خودش با تيمّم انجام دهد.
(مسأله 287 ) نماز طواف واجب را مى توان به جماعت خواند. به شرط آنكه امام جماعت هم مشغول خواندن نماز طواف واجب يا ساير نمازهاى واجب يوميّه باشد.
(مسأله 288 ) نماز طواف بايد به صورت صحيح خوانده شود و ياد گرفتن آن واجب است.
(مسأله 289 ) رعايت قواعد تجويدى در نماز طواف لازم نيست، بلكه همين مقدار كه عرفاً گفته شود نمازش را صحيح مى خواند كفايت مى كند.
(مسأله 290 ) اگر كسى خواندن نماز را به صورت صحيح ياد نگرفت، بايد خودش هر طور كه مى تواند، نماز طواف را بخواند و كافى است. ولى اگر ممكن است و مشقّت ندارد بايد به جماعت بخواند يا كسى نماز را براى او تلقين كند و در هر صورت نايب گرفتن
به اين دليل، براى زن يا مرد كافى نيست. ولى اگر علاوه بر خواندن خودش، نايب هم بگيرد خوب است.
(مسأله 291 ) نماز طواف را مانند نمازهاى يوميّه با هر غسلى واجب و مستحبّ ميتوان خواند. به جز برخى اقسام غسل استحاضه كه احكام مخصوص به خود دارد.
(مسأله 292 ) سجده بر سنگفرشهاى مسجدالحرام در نماز طواف و در هر نمازى صحيح است.
(مسأله 293 ) اگر كسى در حال خواندن نماز طواف، در اثر ازدحام جمعيّت بى اختيار قدرى جا به جا شود، اشكال ندارد و نمازش صحيح است.
زمان نماز طواف
(مسأله 294 ) نماز طواف بايد فوراً پس از اتمام طواف خوانده شود و فاصله انداختن بين طواف و نماز طواف، جايز نيست. ولى فاصله كم به طورى كه در عرف، فوراً محسوب شود، اشكال ندارد.
(مسأله 295 ) اگر كسى بدون عذر، نماز طواف را با تأخير بخواند، گناه كرده است ولى عمره او باطل نيست.
(مسأله 296 ) اگر كسى به واسطه عذرى نظير اقامه نماز جماعت در مسجدالحرام يا باطل شدن وضو يا نجس شدن لباس و نظائر آن، نتواند فوراً پس از طواف، نماز آن را به جا بياورد، بايد بعد از برطرف شدن عذرش نماز را بخواند و طواف و نماز او صحيح است.
(مسأله 297 ) نماز طواف حتماً بايد بعد از طواف خوانده شود و اگر كسى آن را قبل از طواف خوانده باشد، كافى نيست و بايد بعد از طواف اعاده نمايد.
(مسأله 298 ) خواندن نماز طواف در هر ساعتى از شبانه روز جايز است. ولى اگر پس از اتمام طواف، وقت براى اداى نماز يوميّه محرم تنگ باشد، بايد اوّل نماز يوميّه را بخواند و بعد نماز
طواف را به جا آورد.
مكان نماز طواف
(مسأله 299 ) نماز طواف واجب بايد پشت مقام ابراهيم خوانده شود. و لازم نيست حتماً نزديك مقام ابراهيم باشد، بلكه نماز طواف در پشت مقام ابراهيم و دو طرف آن تا آخر مسجدالحرام و در همه طبقات مسجد صحيح است. هر چند بهتر است در صورتى كه امكان آن باشد و مزاحمتى براى نمازگزار و ديگران ايجاد نشود، نماز طواف در پشت مقام و نزديك به آن خوانده شود.
(مسأله 300 ) نماز طواف مستحبّ را در همه جاى مسجدالحرام ميشود خواند، گرچه بهتر است در صورت امكان و در صورتى كه مزاحمت براى ديگران ايجاد نشود، پشت مقام حضرت ابراهيم و هرچه نزديك تر به آن خوانده شود.
(مسأله 301 ) لازم نيست در نماز طواف، مرد جلوتر از زن بايستد و اگر زن برابر مرد يا جلوتر بايستد، نماز هر دو صحيح است.
مستحبّات نماز طواف
(مسأله 302 ) در نماز طواف مستحبّ است در ركعت اوّل بعد از حمد سوره توحيد و در ركعت دوّم بعد از حمد سوره كافرون خوانده شود.
(مسأله 303 ) مستحبّ است محرم بعد از به جا آوردن نماز طواف، اعمال زير را انجام دهد:
1- پس از نماز طواف حمد و ثناى الهى بگويد و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد و از خداوند متعال قبولى اعمال را طلب نمايد.
2- مستحبّ است بگويد:
«اللَّهُمَّ ارْحَمْنِى بِطَوَاعِيَتِى إِيَّاكَ وَ طَوَاعِيَتِى رَسُولَكَ (صَلَّى اللهُ عَلَيْه وَ آلِه) اللَّهُمَّ جَنِّبْنِى أَنْ أَتَعَدَّى حُدُودَكَ وَ اجْعَلْنِى مِمَّنْ يُحِبُّكَ وَ يُحِبُّ رَسُولَكَ وَ مَلَائِكَتَكَ وَ عِبَادَكَ الصَّالِحِينَ»
و در بعضى از روايات آمده است كه حضرت امام صادق بعد از نماز طواف به سجده رفته
و چنين مى فرمودند:
«سَجَدَ وَجْهِى لَكَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ حَقّاً حَقّاً الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ الآْخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْ ءٍ هَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ فَاغْفِرْ لِى إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ غَيْرُكَ فَاغْفِرْ لِى فَإِنِّى مُقِرٌّ بِذُنُوبِى عَلَى نَفْسِى وَ لَا يَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ»
و بعد از سجده روى مبارك آن حضرت از گريه چنان بود كه گويا در آب فرو رفته باشد.
3- پس از فراغت از نماز از «آب زمزم» بنوشد و به سر و پشت خود بريزد و بگويد:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ»
4- نزد حجرالاسود آمده و آن را استلام كند.
5- با وقار و طمأنينه به سوى صفا برود.
چهارم: سعى بين صفا و مروه
(مسأله 304 ) محرم بايد بعد از به جا آوردن نماز طواف، هفت دور فاصله بين دو كوهِ كوچك صفا و مروه كه در مجاورت خانه كعبه قرار دارند را بپيمايد. به اين عمل «سعى» و به هر دور آن «يك شوط» ميگويند.
(مسأله 305 ) سعى مستحبّ نداريم و شايسته است كسانى كه سعى واجب خود را انجام داده اند، مكان سعى را براى سايرين كه سعى واجب دارند، تخليه نمايند.
(مسأله 306 ) سعى از نظر احكام مانند طواف است. ولى طهارت بدن و لباس و ستر عورت و داشتن وضو يا غسل، شرط صحّت سعى نيست، گرچه مراعات همه اين موارد در سعى مستحبّ است.
(مسأله 307 ) محرم ميتواند هنگام سعى، ديگرى را به دوش بگيرد يا با صندلى و تخت و نظاير آن او را سعى دهد و سعى هر دو صحيح است.
(مسأله 308 ) محرم ميتواند سعى را پياده انجام دهد
يا در طبق يا صندلى چرخدار و نظير آن بنشيند تا او را سعى دهند، گرچه پياده سعى كردن افضل است.
ترك سعى
(مسأله 309 ) اگر كسى عمداً سعى را ترك كند و تقصير نمايد، عمره او باطل است.
(مسأله 310 ) اگر كسى سهواً يا جهلاً سعى را ترك كند و تقصير نمايد، بايد برگردد و سعى را انجام دهد و تقصير را اعاده نمايد و در اين صورت عمره او باطل نيست.
زمان سعى
(مسأله 311 ) زمان انجام سعى، پس از به جا آوردن طواف و نماز طواف است. و اگر سعى عمداً قبل از طواف يا نماز آن انجام شود، باطل است و بايد بعد از اقامه نمازِ طواف، اعاده گردد.
(مسأله 312 ) وجوب انجام سعى پس از نماز طواف فورى نيست و تا زمانى كه وقت براى اتمام اعمال عمره باقى است، تأخير سعى جايز است. هرچند بهتر است در اوّلين فرصت ممكن انجام شود.
مكان سعى
(مسأله 313 ) همان طور كه بيان شد مكان سعى حدّ فاصل دو كوه صفا و مروه است. و فرقى نمى كند كه در طبقه اوّل باشد يا در طبقات بالا و اگر در آينده طبقات فوقانى اضافه شود يا زيرزمين در اين مكان احداث شود، سعى از آنجا هم صحيح است.
(مسأله 314 ) سعى در مسعاى جديد (سال 1387 شمسى) كه عريض تر شده و محلّ نيّت در آن جلوتر از قبل است، صحيح مى باشد.
نيابت در سعى
(مسأله 315 ) اگر كسى به هيچ وجه قدرت ندارد پياده يا سواره يا در طبق و صندلى و نظائر آن سعى نمايد، بايد نايب بگيرد.
(مسأله 316 ) از آن جا كه طهارت، شرط صحّت سعى نيست و محل سعى نيز مسجد
نمى باشد، سعى زن حائض يا نفسا يا مستحاضه صحيح است و نائب گرفتن به اين دليل صحيح نيست و كفايت نمى كند.
(مسأله 317 ) كسى كه به جهت داشتن عذرى مثل عادت ماهانه زنان، براى طواف و نماز آن نايب گرفته است و سعى را بايد خودش انجام دهد، لازم است رعايت ترتيب بنمايد. يعنى صبر كند تا نماز طواف نايب تمام شود و سپس سعى را آغاز نمايد.
واجبات سعى
1. نيّت
(مسأله 318 ) چون سعى عبادت است بايد از اوّل تا آخر با قصد تقرّب و با توجّه به عمل باشد، بنابر اين اگر كسى در اثناى سعى ، ريا نمايد، يا اگر او را سعى مى دهند، خوابش ببرد، بايد آن مقدار را كه خواب بوده يا ريا نموده، تدارك نمايد.
2. شروع سعى از صفا و ختم به مروه
(مسأله 319 ) سعى بايد از صفا شروع شود، به اين ترتيب كه محرم بايد از ابتداى صفا به ابتداى مروه برود و اين يك دور محسوب مى شود و آنگاه كه از مروه به صفا باز مى گردد، دور دوّم به پايان مى رسد و به همين ترتيب ادامه مى دهد تا در دور هفتم به مروه برسد و سعى تمام شود.
(مسأله 320 ) لازم نيست در هر شوطى روى كوه صفا يا مروه برود و همين مقدار كه از ابتداى سراشيبى صفا شروع و به ابتداى سراشيبى مروه ختم كند و يا به عكس، يك شوط محسوب مى شود.
3. انجام سعى در مسعى و رو به صفا و مروه
(مسأله 321 ) در هنگام سعى بايد مسير بين صفا و مروه به صورت معمول و متعارف طى شود. و اگر محرم در هنگام سعى از داخل مسجدالحرام يا
فضاى خارج مسجد عبور كند، صحيح نيست و آن مقدار از سعى را بايد جبران نمايد.
(مسأله 322 ) محرم بايد هنگام حركت به سوى مروه، رو به مروه و هنگام بازگشت به طرف صفا، رو به صفا حركت كند. بنابر اين عقب عقب رفتن يا به پهلو رفتن صحيح نيست. ولى نگاه كردن به اطراف يا برگرداندن سر، اشكال ندارد.
(مسأله 323 ) اگر كسى قسمتى از سعى را غير متعارف انجام دهد، يعنى عقب عقب يا به پهلو حركت نمايد، بايد برگردد و همان مقدار از سعى را اعاده نمايد.
4. انجام هفت دور كامل و پى در پى
(مسأله 324 ) تعداد اشواط سعى بايد هفت شوط كامل باشد و كمتر يا زيادتر انجام دادن آن صحيح نيست.
(مسأله 325 ) اگر كسى عمداً تعداد اشواط سعى را كمتر يا زيادتر از هفت شوط انجام دهد، گناه كرده است ولى قبل از تقصير مى تواند آن را تدارك نمايد، به صورتى كه اگر كمتر انجام داده است، كمبود را جبران كند و اگر در حال انجام اشواط بعد از شوط هفتم باشد، سعى را از همان جا رها كند و تقصير نمايد و عمره او صحيح است.
(مسأله 326 ) اگر كسى از روى عمد تعداد اشواط سعى را كمتر يا زيادتر از هفت شوط انجام دهد و تقصير نمايد، عمره او باطل است.
(مسأله 327 ) اگر كسى بفهمد سعى را سهواً يا جهلاً، كمتر از هفت شوط انجام داده است، اگر مى تواند بايد برگردد و آن تعداد از اشواط سعى كه يقين دارد انجام نداده است، جبران نمايد. و اگر نمى تواند برگردد، بايد نايب بگيرد. و چنانچه تقصير را انجام داده باشد، لازم
نيست اعاده كند و عمره او صحيح است.
(مسأله 328 ) اگر كسى سهواً يا جهلاً سعى را بيش از هفت شوط انجام دهد، عمره او باطل نيست، هر چند تقصير كرده باشد و اگر قبل از تقصير و در حال انجام اشواط اضافى بفهمد كه سعى را بيش از هفت شوط انجام داده است، بايد سعى را از همان جا رها كند و تقصير نمايد و عمره او صحيح است.
(مسأله 329 ) اگر كسى بعد از تمام شدن سعى در تعداد شوطهاى آن شك كند، نبايد به شك خود اعتنا كند.
(مسأله 330 ) اگر كسى در اثناى سعى در تعداد شوطها شك كند، سعى او باطل است و بايد آن را از سر گيرد، مگر در شك بين هفت و هشت، كه بايد بنا را بر هفت بگذارد و سعى را تمام كند و تقصير نمايد.
(مسأله 331 ) گمان در سعى حكم شك را دارد.
(مسأله 332 ) رعايت موالات عرفى بين اشواط سعى لازم است، يعنى نبايد بين اشواطِ سعى آنقدر فاصله بيفتد كه عرفاً پى در پى محسوب نشود. ولى محرم مى تواند در آخر هر شوط يا حتّى بين اشواط قدرى بنشيند يا استراحت كند يا روى صفا و مروه برود و بعد سعى را ادامه دهد.
5. مختون بودن
(مسأله 333 ) مختون بودن در حال سعى، براى مردان واجب است. و اين حكم پسر نابالغ را نيز شامل مى شود.
احكام قطع سعى
(مسأله 334 ) اگر كسى به هر دليلى سعى خود را قطع كند، به شرط آنكه موالات عرفيه به هم نخورده باشد، بعداً مى تواند از همان جا كه قطع كرده است ادامه دهد و فرقى نمى كند كه قبلاً چند شوط انجام داده باشد.
(مسأله 335
) قطع سعى براى رسيدن به نماز جماعت يا درك نماز اوّل وقت مستحبّ است.
(مسأله 336 ) اگر كسى از سعى يا از شوطى كه در حال انجام آن است، منصرف شود، سعى يا آن شوط از سعى باطل مى شود و بدون اينكه محل سعى را ترك كند مى تواند سعى يا آن شوط را از اوّل شروع كند.
آداب و مستحبّات سعى
(مسأله 337 ) انجام اعمال زير هنگام سعى براى زائر مستحبّ است:
1 مستحبّ است از درى كه مقابل حجرالاسود است به سوى صفا متوجّه شود و با آرامى دل و بدن بالاى صفا رفته و به كعبه نظر كند و به ركنى كه حجرالاسود در آن است رو كند و حمد و ثناى الهى را به جا آورد و نعمت هاى الهى را به خاطر بياورد، سپس اين اذكار را بگويد:
«أللهُ أكْبَرُ» هفت مرتبه.
«ألْحَمْدُلله»هفت مرتبه.
«لا الهَ الاَّ اللهُ»هفت مرتبه.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِى وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ» سه مرتبه.
سپس صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد، و سه مرتبه بگويد:
«اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَوْلَانَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْحَيِّ الدَّائِمِ»
پس سه مرتبه بگويد:
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»
پس سه مرتبه بگويد:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَ الْعَافِيَةَ وَ الْيَقِينَ فِى الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ»
پس سه مرتبه بگويد:
«اللَّهُمَّ آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ»
پس از آن بگويد:
«أللهُ أكْبَرُ»صد
مرتبه.
«لا الهَ الاِّاللهُ»صد مرتبه.
«ألْحَمْدُلله»صد مرتبه.
«سُبْحانَ الله»صد مرتبه.
پس بگويد:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ غَلَبَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ اللَّهُمَّ بَارِكْ لِى فِى الْمَوْتِ و فِى مَا بَعْدَ الْمَوْتِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَ وَحْشَتِهِ اللَّهُمَّ أَظِلَّنِى فِى ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّكَ»
و مكرراً خودش و دينش و مالش را به خداوند تبارك و تعالى بسپارد و بگويد:
«أَسْتَوْدِعُ اللَّهَ الرَّحْمَنَ الرَّحِيمَ الَّذِى لَا يَضِيعُ وَدَائِعُهُ نَفْسِى وَ دِينِى وَ أَهْلِى اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِى عَلَى كِتَابِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ وَ تَوَفَّنِى عَلَى مِلَّتِهِ وَ أَعِذْنِى مِنَ الْفِتْنَةِ»
سپس بگويد:
«أللهُ أكْبَرُ» سه مرتبه.
سپس دعاى سابق را تكرار كند، و دوباره «أللهُ أكْبَرُ» بگويد و باز دعا را اعاده نمايد. اگر كسى تمام اين عمل را نمى تواند انجام دهد، هر مقدار كه مى تواند بخواند.
2 مستحبّ است رو به كعبه نمايد و اين دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ قَطُّ فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ اللَّهُمَّ افْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ تَرْحَمْنِى وَ إِنْ تُعَذِّبْنِى فَأَنْتَ غَنِيٌّ عَنْ عَذَابِي وَ أَنَا مُحْتَاجٌ إِلَى رَحْمَتِكَ فَيَا مَنْ أَنَا مُحْتَاجٌ إِلَى رَحْمَتِهِ ارْحَمْنِى اللَّهُمَّ لَا تَفْعَلْ بِى مَا أَنَا أَهْلُهُ فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِى مَا أَنَا أَهْلُهُ تُعَذِّبْنِى وَ لَمْ تَظْلِمْنِى أَصْبَحْتُ أَتَّقِى عَدْلَكَ وَ لَا أَخَافُ جَوْرَكَ فَيَا مَنْ هُوَ عَدْلٌ لَا يَجُورُ ارْحَمْنِى»
پس بگويد:
«يَا مَنْ لَا يَخِيبُ سَائِلُهُ وَ لَا يَنْفَدُ نَائِلُهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعِذْنِى مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ»
3 در حديث شريف وارد شده است هر كسى كه بخواهد مال او
زياد شود، ايستادن بر صفا را طول دهد و هنگامى كه از صفا پايين مى آيد متوجّه كعبه معظّمه شود و بگويد:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ فِتْنَتِهِ وَ غُرْبَتِهِ وَ وَحْشَتِهِ وَ ظُلْمَتِهِ وَ ضَيْقِهِ وَ ضَنْكِهِ اللَّهُمَّ أَظِلَّنِى فِى ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّك»
پس بگويد:
«يَا رَبَّ الْعَفْوِ يَا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ يَا مَنْ هُوَ أَوْلَى بِالْعَفْوِ يَا مَنْ يُثِيبُ عَلَى الْعَفْوِ الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ يَا جَوَادُ يَا كَرِيمُ يَا قَرِيبُ يَا بَعِيدُ ارْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ وَ مَرْضَاتِك»
4 مستحبّ است پياده سعى كند.
5 مستحبّ است در مقدارى از سعى كه فعلاً بين چراغ هاى سبز رنگ واقع شده است، هروله كند.
6 مستحبّ است هنگامى كه به مناره ميانه يا اوّلين چراغ سبز مى رسد بگويد:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمُ وَ اهْدِنِى لِلَّتِى هِيَ أَقْوَمُ اللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِي وَ تَقَبَّلْ مِنِّى اللَّهُمَّ لَكَ سَعْيِى وَ بِكَ حَوْلِى وَ قُوَّتِى فَتَقَبَّلْ عَمَلِى يَا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِينَ»
و وقتى كه از آن محلّ گذشت بگويد:
«يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ وَ الْكَرَمِ وَ النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِى ذُنُوبِى إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ يَا كَرِيمُ»
7 هنگامى كه به مروه رسيد، از كوه بالا رود و آنچه براى صفا گفته شد، به جا آورد سپس بگويد:
«يَا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ يَا مَنْ يَجْزِى عَلَى الْعَفْوِ يَا مَنْ دَلَّ عَلَى الْعَفْوِ يَا مَنْ زَيَّنَ الْعَفْوَ يَا مَنْ يُثِيبُ عَلَى الْعَفْوِ يَا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ
يَا مَنْ يُعْطِى عَلَى الْعَفْوِ يَا مَنْ يَعْفُو عَلَى الْعَفْوِ يَا رَبَّ الْعَفْوِ الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْو»
8 در حال سعى، در گريه كردن كوشش كند و خود را به گريه وا دارد.
9 در حال سعى، بسيار دعا كند و اين دعا را نيز بخواند:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ فِى كُلِّ حَالٍ وَ صِدْقَ النِّيَّةِ فِى التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ»
پنجم: تقصير
(مسأله 338 ) محرم بايد پس از اتمام سعى ، تقصير نمايد. يعنى مقدارى از موى سر يا صورت يا ناخن خود را كوتاه كند.
(مسأله 339 ) در تقصير بهتر است كه هم مقدارى از ناخن گرفته شود و هم مقدارى از موى سر يا صورت كوتاه شود.
(مسأله 340 ) كندن مو براى تقصير كفايت نمى كند، بلكه حرام است و اگر كسى به جاى چيدن مو، آن را بكند، حكم كسى را دارد كه تقصير نكرده است.
(مسأله 341 ) تقصير نيز از عبادات است و بايد با توجّه و قصد تقرّب به جا آورده شود.
(مسأله 342 ) اگر كسى عمداً تقصير نكند، عمره اش باطل نمى شود و بايد تقصير كند و بعداً طواف نساء و نماز آن را انجام دهد.
(مسأله 343 ) اگر كسى سهواً يا جهلاً تقصير نكند، عمره اش صحيح است و هرجا كه يادش آمد بايد تقصير نمايد و اعمال بعدى را نيز اعاده كند. پس اگر هنوز در مكّه حضور دارد يا امكان بازگشت متعارف دارد، بايد خودش اعاده كند و گرنه بايد نائب بگيرد.
(مسأله 344 ) تقصير بايد پس از سعى انجام شود و اگر كسى زودتر از سعى تقصير كند، پس از آن بايد اعاده نمايد.
(مسأله 345 ) وجوب تقصير پس از سعى فورى نيست و تاخير آن تا
زمانى كه محرم براى ساير اعمال عمره وقت دارد، جايز است.
(مسأله 346 ) تقصير مكان مشخصى ندارد و در همه مكانها صحيح است و لازم نيست حتماً در محل سعى يا در مروه صورت پذيرد.
(مسأله 347 ) اگر محرم بعد از تقصير شك كند كه صحيح انجام داده است يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند.
(مسأله 348 ) محرم مى تواند قبل از تقصير خودش، مو يا ناخن ديگرى را به عنوان تقصير كوتاه نمايد و ضررى به احرام خود يا ديگرى نمى زند.
(مسأله 349 ) تقصير كردن شيعه و سنّى براى همديگر اشكال ندارد.
(مسأله 350 ) بانوان بايد هنگام تقصير موى خود را از ديد نامحرم بپوشانند، هر چند در صورت نمايان شدن مو، تقصير آنان صحيح است.
(مسأله 351 ) در عمره مفرده بعد از تقصير ، همه محرّماتى كه به واسطه احرام بر محرم حرام شده بود، حلال مى شود، به غير از نزديكى با همسر و استعمال بوى خوش كه پس از انجام طواف نساء و نماز آن حلال مى گردد.
ششم و هفتم: طواف نساء و نماز آن
(مسأله 352 ) پس از حلق يا تقصير، انجام طواف نساء و نماز آن بر محرم واجب مى شود.
(مسأله 353 ) لازم نيست طواف نساء فوراً بعد از تقصير انجام شود، بلكه تأخير آن تا زمانى كه براى انجام طواف و نماز آن وقت باشد، جايز است.
(مسأله 354 ) طواف نساء و نماز آن از نظر كيفيت و احكام، مثل طواف عمره و نماز آن است، مگر در نيّت كه بايد به قصد طواف نساء باشد.
(مسأله 355 ) طواف نساء و نماز آن بر همه مرد و زن، پير و جوان و بالغ و نابالغ واجب است.
(مسأله 356 ) اگر كسى عمداً طواف نساء را
ترك كند، اگر مرد باشد زن بر او حلال نمى شود و اگر زن باشد مرد بر او حلال نمى گردد و اگر بچّه باشد نمى تواند ازدواج كند.
(مسأله 357 ) طواف نساء و نماز آن، گرچه واجب است و بدون آن همسر حلال نمى شود، ولى اگر كسى عمداً يا سهواً يا به واسطه عذرى يا به علّت نداستن مسأله آن را به جا نياورد، عمره او صحيح است.
(مسأله 358 ) اگر كسى طواف نساء را به جا نياورد تا از مكّه مكرّمه برگردد، اگر مى تواند بايد خودش برگردد و به جا آورد و اگر مشقّت دارد، بايد نايب بگيرد.
(مسأله 359 ) اگر كسى قبل از به جا آوردن طواف نساء با ديگرى نزديكى كند، بايد كفّاره بدهد و كفّاره آن يك گوسفند است، گرچه شتر بهتر است.
(مسأله 360 ) بعد از طواف نساء و نماز آن، همسر و استعمال بوى خوش نيز بر محرم حلال مى شود.
احكام مصدود و محصور
(مسأله 361 ) كسى كه محرم به احرام عمره مفرده شد، واجب است اعمال عمره را به پايان رساند، مگر اينكه مصدود يا محصور شود كه در اين صورت بايد طبق احكام خاصّى كه ذيلاً مى آيد عمل كند.
(مسأله 362 ) مصدود كسى است كه عاملى نظير دشمن و طلبكار و يا سيل و نظائر آن، او را از انجام اعمال عمره منع كند.
(مسأله 363 ) محصور كسى است كه به واسطه مرض، ضعف، شكستگى استخوان و نظائر آن، از انجام اعمال عمره عاجز باشد.
(مسأله 364 ) اگر كسى بعد از احرام و قبل از انجام ساير اعمال عمره مفرده، مصدود يا محصور شود، مى تواند در همان محلّى كه از انجام اعمال عمره، ممنوع يا عاجز شده و يا در مكانى
ديگر، يك شتر يا يك گاو يا يك گوسفند قربانى كند و از احرام خارج گردد. و بسيار خوب است كه علاوه بر قربانى تقصير هم بنمايد.
(مسأله 365 ) اگر براى رفع منع مصدود چاره اى باشد، نظير پول دادن يا از راه ديگر رفتن، اگر مشقّت نداشته باشد بايد انجام دهد.
(مسأله 366 ) اگر براى رفع مرض و مانند آن براى محصور، چاره اى نظير مداوا وجود داشته باشد، اگر مشقّت ندارد بايد انجام دهد.
(مسأله 367 ) اگر مصدود يا محصور قدرت بر قربانى نداشته باشد، بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد و از احرام خارج شود و بعد از برگشت به وطن هفت روز روزه بگيرد.
احكام متفرّقه و تذكّرات اخلاقى
(مسأله 368 ) شركت در نماز جماعت اهل سنّت كه در حرمين شريفين برگزار مى شود، مستحبّ است و زائرين گرامى بايد نماز را به همان صورتى كه آنان مى خوانند، بخوانند. ولى اكتفا كردن به آن نماز صحيح نيست و بايد اعاده كنند.
(مسأله 369 ) مستحبّ مؤكد است كه نمازهاى پنجگانه در مسجدالحرام و مسجدالنبى خوانده شود و سزاوار نيست مؤمنين فضيلت نماز در اين دو مسجد را از دست بدهند.
(مسأله 370 ) هنگام اقامه نماز جماعت مسجدالحرام و مسجدالنّبى خروج از اين دو مسجد جايز نيست. همچنين سزاوار نيست زائرين، هنگام نماز جماعت در بازار بوده يا مشغول كار ديگرى غير از نماز جماعت باشند.
(مسأله 371 ) سجده بر انواع سنگها كه در مسجدالحرام و مسجدالنبى به كار رفته است، صحيح مى باشد.
(مسأله 372 ) استفاده از مهر، بادبزن، حصير و كاغذ و نظائر آن براى سجده در مسجدالحرام و مسجدالنبى موجب انگشت نما شدن و وهن شيعه مى شود و جايز نيست.
(مسأله 373 ) برداشتن قرآن و
ديگر اشياء از مسجدالحرام و مسجدالنبى جايز نيست و ضمان آور مى باشد.
(مسأله 374 ) برداشتن سنگ از صفا و مروه جايز نيست و به طور كلى برداشتن هر شيئى كه بدون اجازه، از آن دو مسجد شريف و يا ساير مكانهاى مكّه و مدينه برداشته شود، موجب ضمان است.
(مسأله 375 ) انجام هر عملى كه موجب وهن شيعه و بى احترامى به پيشوايان دين و شيعيان مى شود، جايز نيست؛ بنابر اين زائران بايد از كارهايى نظير دست كشيدن و بوسيدن درب هاى حرمين شريفين، ضريح پيامبراكرم و نرده هاى بقيع و يا نماز خواندن در قبرستان هاى بقيع و ابوطالب و نيز برداشتن خاك از بقيع يا ساير اماكن متبرّكه و اعمالى از اين قبيل جدّاً پرهيز نمايند.
(مسأله 376 ) زائران ايرانى خانه خدا بايد از نظر اخلاقى نمونه باشند و موجب اعتلاى آبروى تشيّع و جمهورى اسلامى گردند. بنابراين لازم است با يكديگر و نيز با ساير مسلمانان رفتارى همراه با گذشت، ايثار و فداكارى داشته باشند و عطوفت و مهربانى در ميان آنان حكمفرما باشد.
(مسأله 377 ) رعايت پوشش اسلامى و اخلاقى براى زن و مرد لازم و ضرورى است. مخصوصاً زن ها بايد با چادر مشكى و روگرفته باشند. و تماس آن ها با نامحرم به اندازه متعارف باشد.
(مسأله 378 ) رطوبت هايى كه در اثر شستشوى كف مسجدالحرام يا مسجدالنّبى ايجاد مى شود، محكوم به طهارت است و اجتناب از آن ها لازم نيست.
(مسأله 379 ) روزه مستحبّى مسافر صحيح است و نياز به قصد ده روز ندارد. بنابراين كسى كه در مكّه يا در مدينه حضور دارد، مى تواند بدون قصد و نذر و... روزه مستحبّى بگيرد، هرچند روزه قضا بر عهده داشته باشد.
(مسأله 380 ) عمره مفرده
بايد براى رضاى خداوند متعال به جا آورده شود و اگر جنبه تفريحى پيدا كند يا تكرار آن از شأن عمره گزار بالاتر باشد، حقيقتِ عباديِ خود را از دست مي دهد. و شايسته است مؤمنين به جاى عمره هاى مكرّر، از ديگران دستگيرى كنند.
(مسأله 381 ) در راه رفت و برگشت سفر عمره مفرده و در هواپيما، اگر وقت نماز واجب تنگ باشد، زائرين مى توانند به همان صورتى كه در صندلى نشسته اند، نماز خود را بخوانند و رعايت قبله و ساير موارد لازم نيست. بلكه اگر مسؤولين هواپيما اجازه ندهند، قبله يابى، ايستادن و... جايز نيست.
(مسأله 382 ) زائران مى توانند نماز خود را در همه شهر جديد و قديم مكّه و مدينه و مكان هايى كه بعداً به اين شهرها افزوده ميشود، تمام بخوانند، بلكه تمام خواندن افضل است.
اسرار عمره مفرده
منازل عمره مفرده
عمره مفرده سفرى است عرفانى و داراى سه منزل:
منزل اوّل (سِير مِنَ الخَلقِ إلَى الحَقّ) :
بريدن از ما سوى اللَّه براى پيوند با خدا.
منزل دوّم (سِير مِنَ الحَقِّ فِى الحَقّ) :
ادامه و استمرار پيوند با خدا و سعى در تحكيم آن پيوند، تا نيل به مقام لقاء و عبوديت.
منزل سوّم (سِير مِنَ الحَقِّ إلَى الخَلق) :
بازگشت به ميان خلق و اجتماع به منظور هدايت، پس از كامل شدن و رسيدن به مقام عبوديت.
منزل اوّل: سير من الخلق الى الحقّ
اين منزل خود داراى مراتب و مقاماتى است:
توبه
مهم تر از همه مراتب، توبه است. معناى توبه كه منزلِ اول سلوك است، رجوع از شيطان ها و طاغوت ها به سوى اللَّه، رجوع از خوى انسانى به نفس روحانى، رجوع از طبيعت به سوى روحانيت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس امّاره به معنويت و فضائل و تدارك گذشته ها است كه هيچ حقّى از خدا و از خلق بر ذمّه او باقى نماند. و از ميان مردم بيرون رود و احدى از او ناراضى نباشد جز شيطان. به اين ترتيب، حقيقت بنيادين مقام توبه، چيزى جُز «رو گرداندن» و «روكردن» نيست، سالك راه خدا، از موانع وصول به محبوب عبور كرده و روگردان مى شود و روى توجّه به جانب حضرت حق«جَلَ جَلالُه» مى آورد و تمام فكر و نظر خويش را به سوى او معطوف مى دارد.
نقطه آغاز در اين رجوع، تفكّر در تبعات و آثار وحشت انگيز گناهان و به اين وسيله، روشن كردن آتش ندامت در سينه و قلب است.
و همين آتش پشيمانى و در پى آن احساس نقص و كاستى و فرو ريختن است كه برانگيزاننده سالك براى سلوك و نقطه
عطف حركت سالكانه او به سوى كمال و مايه تحوّل و دردمندى اوست. اين است كه توبه را بدون ترديد، بايد آغاز زندگانى جديد، به شمار آورد.
يقظه
معناى يقظه توجّه، آگاهى و بيدارى است و در اين سفر عرفانى، يقظه به معناى توجّه به قدر و منزلت خانه خدا و حريم پاك اوست. توجّه به توفيقى كه پروردگار عالم به بنده خويش عنايت كرده است. توجّه به اين كه در اين مسافرت نبايد كسى يا چيزى او را مشغول كند.
آگاهى از اين كه اگر حجّ يا عمره مقبولى انجام دهد به هدف و مقصود از خلقت انسان (مقام لقاء و عبوديت) خواهد رسيد. توجّه به انجام «بايدها» و «ارزش ها»؛ يعنى واجبات، و اجتناب از «نبايدها» و «ضدّ ارزش ها»؛ يعنى گناهان، و اين كه خداوند عمل گنهكاران را نمى پذيرد و قبولى تمامى اعمال وابسته به تقوا است؛
) نَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقيِنَ (
همانا فقط و فقط، خداوند از پروا پيشگان مى پذيرد.
و نيز توجّه و اهتمام به مستحبّات؛ به ويژه خدمت به همنوعان. و خلاصه آگاهى و توجّه به اين كه در اين مسافرت روحانى، همانند هر حال ديگرى، در محضر خداوند، پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين است؛
) قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرى اللهُ عَمَلَكمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ (
بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند.
از اين رو، بنياد يقظه، بر محور توجّه و آگاهى است و اين بيدارى حيات آفرين است كه سالك و مسافر كوى دوست را براى مراتب و مقامات پسين آماده مى گرداند.
تخليه
پس از مقام توبه و يقظه، بايد در منزل اوّل به مرتبه «تخليه» صعود كند. مقام تخليه
آن است كه دل را يكسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقى، خالى كند و ريشه هاى هرز صفات رذيله نظير؛ حسد، بخل، كبر، ريا، تملّق، شقاوت، جاه طلبى و ... را كه مايه تيره بختى و سيه روزى آدمى است، به آتش اراده و عزم بر تركِ اين رذائل، بسوزاند و زقّوم رذيلت هاى زشت را از سرزمين قلب خود به دستِ همّت بَركَند و آن را عرصه كشتِ گُل هاى با طراوت فضيلت هاى انسانى گرداند و بدين ترتيب از اين مرتبه، به مقام «تحليه» پا بگذارد.
تحليه
بنيادِ مرتبتِ «تحليه»، آراستن دل به خصائص زيبا و فضائل عاليه نظير؛ خير خواهى، سخاوت، گشاده دستى، تواضع، اخلاص، صداقت، رأفت، زهد و آزادگى از همه تعلّقات و ... است. سالك راه دوست بايد بكوشد تا خويشتن را به فضائل اخلاقى بيارايد و مهم تر از هر فضيلتى، ملكه خلوص و اخلاص در عمل است و در اين صورت است كه حجّ يا عمره وى، ابراهيمى خواهد بود:
(اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ)
من روى خويشتن به سوى آن كسى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريد من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.
اگر زائران و سالكان در اين سفر عرفانى، نيّت خويش را خالص گردانند و هيچ يك از اغراض پست مادّى و دنيوى و حتى اغراض اخروى را در اين عمل شريف دخالت ندهند، بلكه توجّه خود را يكسره به جانب ميزبان و «صاحب البيت» معطوف دارند و جز رضايت او را در نظر نياورند:
(اِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْاَعْلى)
مگر جستن خشنودى پروردگار والاى خويش.
آنگاه محصول تلاش خود
را در خشنودى دوست، نظاره خواهند كرد:
(وَ لَسَوفَ يَرْضَى)
و زود است كه خشنود شود.
و چرا به اين خشنودى دست نيابند؟ كه رنگ خدا بهترين رنگ هاست:
(صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً)
رنگ خدا و چه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟
البته اين متاع گرانبها بعد از گذر از ريشه كن نمودن رذيله ريا و تظاهر، در مقام تخليه به وسيله توجّه به عواقب سوء و نتايج شوم اين رذيله است كه به چنگ زائران مى افتد، توجّه به اين نكته پر اهميّت كه رنگ ريا و تظاهر، آدمى را تا سر حدّ شرك ساقط مى كند:
(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ)
همانند آن كسان نباشيد كه سرمست غرور و براى خودنمايى از ديار خويش بيرون آمدند، ديگران را از راه خدا باز داشتند و خدا به هر كارى كه مى كنند، احاطه دارد.
تجليه
سالك، پس از مقام تخليه و تحليه و مداومت و استمرار بر دو عنصر «عدالت» و «اخلاص»، مى بايد به وسيله رياضات دينى به ويژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفكّر در آن، دعا و تضرّع به درگاه خداوند متعال و توسّل و توجّه به پيشگاه اهل بيت بالأخص مصداق حاضر ولايت محمّديّه، محوريّت عالم امكان، ولىّ اللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) به مقام «تجليه» صعود كند.
و حقيقت اين مقام بالاتر از آن است كه در تصوّر هر كسى آيد و اين مرتبتى است كه نصيب اولياى الهى مى شود. در اين مقام، قلب سالك به نور خدا منوّر مى شود:
(وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النَّاسِ)
و نورى بر
او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود.
تا در اين سفر مبارك در سايه بان الطاف حق بتواند به مقام عبوديت نائل گردد و بدين ترتيب ارزش ها را از ضدّ ارزش ها و ارزشمندان را از دون قيمتان و پاكان را از ناپاكان و خواست هاى تعالى بخش خدا را از خواهش هاى ذلّت آفرين نفس و هوا و هوس، تميز دهد؛
( اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً)
اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
تجلّى انوار الهى با قلب سالك، نه آن مى كند كه در گفت و شنود آوريم، تنها بايد به آن مرتبت رسيد تا طعم شيرين و روح افزاى آن را چشيد.
مجموع اين مقامات پنج گانه منزل اوّل، در كلام بلند و ارجمند امام صادق جلوه گر و نمايان است:
«اِذا أَرَدْتَ َّ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ ِللَّهِ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلى خالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فى جَميعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكَناتِكَ، وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيا وَ الراحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ أخرج مِنْ حُقُوقٍ تَلْزِمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقينَ وَ لاتَعْتَمِدْ عَلى زادِكَ وَ راحَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ، فَاِنَّ مَنِ ادَّعى رِضَا اللَّهِ وَ اعْتَمَدَ عَلى شَىْ ءٍ صَيَّرَهُ عَلَيْهِ عَدُوّاً وَ وَبالاً لِيَعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لا حيلَةٌ وَ لا لِأَحَدٍ اِلّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ تَعالى وَ تَوفيقِهِ، وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدادَ مَنْ لايَرجُو الرُّجُوعَ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ راعِ اَوقاتِ فَرائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ صَلَّى الله عَلَيهِ وَآلِهِ وسلم وَ ما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأَْدَبِ وَ الْاِحْتِمالِ
وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخاءِ وَ ايثارِ الزَّادِ عَلى دَوامِ الأَْوقاتِ»
هر گاه خواستى حجّ به جاى آورى، پس قلب خود را پيش از آغاز عمل از هر گونه مشغول كننده و مانع و حاجب، براى خداى متعال بر كنار كن و جريان امور خويش را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكنات خود، خالق خويش را وكيل قرار ده و در برابر فرمان و حكم و تقدير او، مطيع و تسليم باش و دنيا و آسودگى و مردمان را رها كن و خود را از حقوق مردم خارج كن ( تا مردم از تو طلبكار و ناراضى نباشند) و (در اين راه) به زاد و توشه و ياران و توانايى و جوانى و ثروت خود اعتماد مكن؛ زيرا آن كس كه دعوى مقام رضا و تسليم الهى كند و با اين حال به چيز ديگرى اعتماد كند، خداوند همان چيز را دشمن و موجب ضرر و وبال او مى گرداند، تا او بفهمد و بداند كه نه او و نه هيچ كس را قدرت و تدبيرى نيست مگر به عصمت و توفيق اعطا شده از جانب خداوند. و (در اين سفر) به اندازه اى خود را آماده و مستعدّ كن كه گويا اميد مراجعت براى تو نيست و در مصاحبت و رفاقت و همراهى با ديگران، خوشرفتار و نيكو كردار باش و پيوسته اوقات، واجبات الهى و سنن رسول محمّدى را و آنچه بر تو واجب است از آداب عرفى و تحمّل و بردبارى در برابر ناراحتى ها و ابتلائات و شكر نعمت هاى خداوندى و گشاده دستى و بخشش، مراعات نما.
از امام
صادق در ادامه اين روايت، بيانات گهربارى نقل شده كه در منازل بعدى از آن سود خواهيم جُست.
منزل دوّم: سير من الحقّ فى الحقّ
مشتمل بر اعمالى است:
احرام
مقدّمه احرام، غسل احرام است. حقيقت اين غسل، توبه و رجوع است:
«اِغْسِلْ بِماءِ التَّوبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَ اَلْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ»
در مقام احرام، معاصى و گناهان سابق را به ياد آريد و آن را با آب توبه شستشو داده و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كنيد.
احرام در عمره؛ نظير تكبيرةالاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه گفتن تكبيرةالاحرام بايد تمام توجّهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى آن، چيزى و كسى او را مشغول نكند، همچنين است احرام.
احرام؛ يعنى پشت كردن به دنيا و آنچه در دنياست و رو نمودن به خدا و رضايت خدا و اجابت امر خدا، چنانچه از امام صادق نقل شده است:
«أَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَىْ ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ»
مُحرم شو از هر چيزى كه تو را از ياد خدا منع مى كند و از بندگى او باز مى دارد.
و نيز به هنگام احرام، مى بايد متذكّر مرگ، كفن و قبر شود كه روزى با اين هيأت، خداى متعال را ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبّيك كه تكمله مقام احرام است، توجّه به اين كه خداوند او را دعوت كرده است و او با اين الفاظ، حضرتش را اجابت مى كند.
«وَ لَبَّ بِمَعْنى اِجابَة صافِيَة زاكِيَة ِللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقى»
و از تلبيات خود، پاسخ دادن خداوند را با نهايت صفاى خاطر و خلوص
نيّت، قصد كند؛ در حالى كه به عروة الوثقاى حقّ و به حقيقت ايمان، تمسّك مى جويد.
طواف
طواف تشبّهى است به فرشتگانى كه پيرامون عرش خداوند دائم در طوافند:
(وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حافّينَ مِنْ حَولِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم)
فرشتگان را مى بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و پروردگار خود را حمد مى كنند.
همانگونه كه طواف آن ملائكه در عرش، نشانه عشق آنها به خداوند است، طواف بنده نيز نشانه عشق بنده به خداست:
«طِفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَولَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَولَ الْبَيْتِ»
آن چنانكه جسمت پيرامون بيت خدا دور مى زند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن.
تكرار طواف به منظور پيدا شدن مقام تسليم و عبوديت است، و با حصول اين مرتبه، دريده شدن حجاب ها و پس از آن آراسته شدن به زينت ذلّت و مسكنت در مقابل حقّ، تواضع و حلم در مقابل خلق، زهد، سخاوت و قناعت در برابر دنيا (مقام تخليه و تحليه) مى باشد، در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوه گر مى شود (مقام تجليه) و راه هاى سلامتى يكى پس از ديگرى براى او كشف مى گردد و از ظلمت ها (ظلمت صفات رذيله، ظلمت نفس امّاره، ظلمت متابعت از طاغوت هاى انسى و جنّى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و اضطراب و...) به نور مطلق كشانده مى شود و مورد عنايت خاصّ خداوند واقع مى گردد كه خواه ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقيم است مى رسد:
(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)
قطعاً
براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است. خداوند هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن كتاب به راه هاى سلامت رهنمون مى شود، و به توفيق خويش، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد و به راهى راست هدايتشان مى كند.
نماز طواف
طواف كننده به واسطه طواف به مقام عبوديت مى رسد؛ پس بايد نماز شكر به جاى آورد. چون به واسطه رسيدن به مقام بندگى و تذلّل، معراج براى او واجب مى شود، بايد به نماز بايستد، زيرا معراج مؤمن همان نماز است؛ چراكه نماز مكالمه بين بنده و خداست و چون توسّل به اهلبيت در هر حال يك امر ضرورى است، تشهّد و سلام هاى اين نماز، به منزله مكالمه بين عبد و اهلبيت است و اين توسّل با بيعتى كه پس از اين نماز به وسيله استلام حجر صورت مى پذيرد، ادامه و استمرار مى يابد. استلام حجرالاسود و بوسيدن آن به منزله تجديد ميثاق و عهد با رسول گرامى اسلام است. امام صادق نيز فرموده اند كه در هنگام استلام حجر اين چنين گفته شود:
«أَمانَتى أَدَّيْتُها وَ ميثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالْمُوافاة»
امانتى را كه به گردن من بود ادا نمودم و پيمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر وفادارى من گواه باشى.
پس استلام حجر نيز يك ميثاق قلبى است كه جايگاه آن دل هاى حاجيان است و نيز تجسّم خضوع در برابر عزّت خداوند و نشانه رضايت به تقدير اوست:
«وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضىً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ»
حجرالاسود را استلام كن در حالى كه به آنچه خدا نصيب كرده است راضى هستى و در برابر عزّت خداوند
خاضع هستى.
سعى بين صفا و مروه
اين عمل خاطره شيرينى است از پيامبر بزرگ خداوند كه پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذيرفته است:
(وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهيمَ خَليلاً)
خدا ابراهيم را به دوستى خود انتخاب كرد.
پيامبرى كه مقام عبوديت و تسليم او را پروردگار عالم امضا كرده است:
( اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ)
به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگار به او گفت: اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش. او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.
سعى بين اين دو كوه، تجسّم اميدوارى زنى است كه با اميد به رحمت خداوند، در بيابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مى رود و به عبارت ديگر از صداقت به مروّت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مى رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حيات مى رسد، و در اثر صبر و تحمّل و كوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مى رساند، اين خاطرات اگر چه تلخ، امّا شيرين است. تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شيرينى جوشش و نزول رحمت.
شعف كه مرتبه اى از عشق است، در حالى كه با سوزندگى همراه مى شود، لذّت آور است و در حالى كه لذّت آور باشد، دل و سراپاى عاشق را چون شمع مى سوزاند.
پس حاجيان بايد در ميان صفا و مروه درس عشق و ايثار
و گذشتن از همه چيز براى خدا را از حضرت ابراهيم و يارانش بياموزند:
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ)
براى شما تأسّى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت.
و از اين رو آن كس كه سعى بين صفا و مروه كند و هنوز روح خوديّت و منيّت، در او زنده باشد، به حقيقت سعى نرسيده است. اگر برابر برخى از روايات در اين مكان شيطان بر ابراهيم مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقيب كرده تا از ساحت مقدّس بيت اللَّه دور سازد؛ پس حاجى سالك نيز با اين عمل، حركت ابراهيم خليل را تكرار مى كند و شيطان را از قلب خود كه نه تنها خانه خدا كه «عرش قدس الهى» است، مى راند و با هروله كردن، از هوا و هوس خود فرار مى كند و از قدرت و شخصيت خود، تبرّى مى جويد:
«وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً هَرَباً مِنْ هَواكَ وَ تَبَرِّياً مِنْ جَميعِ حَولِكَ وَ قُوَّتِكَ»
و هروله كن در حالى كه از هواى نفس خويش فرار مى كنى و از قدرت خويش بيزارى مى جويى.
و به اين وسيله، روح و درون خود را براى لقاء و ديدار يار، پاك و پاكيزه و آماده مى گرداند:
«وَ صَفَّ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللَّهِ يَومَ تَلْقاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَى الصَّفاء»
به واسطه ايستادن بر كوه صفا روح و درونت را صفا بده، براى ديدارخداوند در روزى كه او را ملاقات مى كنى.
و با نفى صفات و شخصيّات كاذب و مجازى و ساختگى خويش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و فقر و فنا برقرار مى سازد:
«وَ كُنْ ذا مُرُوَّةٍ مِنَ اللَّهِ
تَقِياً أَوصافِكَ عِنْدَ الْمَرْوَة»
و با نفى صفات خويش، مردانه در مقابل صفات پروردگار، مقام بندگى و فقر و فناء برقرار كن.
تقصير
كوتاه كردن موى سر و صورت يعنى زائل كردن باقى مانده كدورت ها، رذالت ها و اصلاح دل از زنگار منيّت ها و خوديّت ها؛ زيرا سالك هر چه خودسازى كند، باز بايد بداند كه ريشه هاى رذالت تا عمق جان وى را فرا گرفته است. از اين رو، پس از اصلاح سر و صورت، كه رمز ريشه كن كردن صفات رذيله است، اگر سالك از منزل تخليه نگذشته باشد، بايد بداند كه در اين امتحان الهى پيروز نگشته است، گرچه رفع تكليف از او شده باشد.
تقصير توجّه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجّه از لذّات روحى به سوى لذّات جسمى و توجّه از وحدت به كثرت است.
تقصير، تحليل بعد از تحريم است؛ به اين معنا كه آنچه قبل از احرام براى مُحرم حلال نبود، اينك به واسطه احرام، طواف، نماز، سعى بين صفا و مروه و تقصير، حلال شده است.
تجلّى نور خدا، نظر به عالم ملكوت، لياقت نيل به مراتب يقين و ديدة بصيرت كه تماماً براى او حرام بود اينك حلال شده است؛ چرا كه حاجىِ سالك، صفات شيطانى خود را تقصير كرده است و مگر نه اين كه:
«لَو لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظرُوا اِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض»
اگر نبود آن كه شياطين بر دل هاى فرزندان آدم هجوم مى برند، هر آينه ديده آنان به ملكوت آسمان ها و زمين، روشن مى گشت.
طواف نساء
به واسطه تقصير، آنچه براى حاجى حرام بوده حلال مى شود، جز بوى خوش و تمتّع از غريزه جنسى، و
تحليل اين دو متوقّف بر آن است كه طواف نساء و نماز آن را به جاى آورد، آنگاه بوى خوش و تمتّع از غريزه جنسى نيز بر او حلال مى شود.
شايد رمز ادامة حرمت اين دو عمل تا قبل از پايان طواف نساء و نماز آن، اين باشد كه سالك هر چه از نظر مقام و منزلت بالا باشد و به مقام تجليه و لقاء نيز رسيده باشد، تسلّط او بر غريزه جنسى، احتياج به عنايت افزون تر و مقام بالاترى دارد:
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ هَمَّ بِها لَولا اَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ)
آن زن قصد يوسف را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى ديد، قصد وى را مى نمود.
يوسف صدّيق كه در امتحانات الهى يكى پس از ديگرى كسب توفيق نمود، در برابر غريزه جنسى، احساس ناتوانى مى كند و مى گويد: اين خدا بود كه مرا نجات داد نه خودم، و اگر او نبود در امتحان باز مانده بودم:
(وَ الّا تَصْرِفْ عَنّى كَيْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَيْهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ)
و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، قلب من به آنها متمايل مى گردد و از جاهلان خواهم بود.
بنابر اين طواف نساء درس آموزنده اى براى همه سالكان و به ويژه جوانان است.
منزل سوّم: سير من الحقّ الى الخلق
اين منزل با بازگشت از مكّه و مدينه به وطن آغاز مى گردد و در اين منزل مسؤوليت، مشكل تر از منزل اوّل و دوّم است؛ زيرا در اين منزل وظيفه سالك، وظيفه پيامبران الهى است؛ چرا كه حاجيان سالك، اينك بايد به تبليغ رسالت هاى الهى در ميان ديگر مردمان بپردازند و اين، عين وظيفه انبياء است:
(أَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ)
(پيامبران پيشين) كسانى بودند كه
تبليغ رسالت هاى الهى مى كردند.
در منزل اوّل و دوّم « خود سازى» بود و در اين منزل «ديگرسازى» است، و ديگرسازى گرچه متوقف بر خودسازى است، امّا به اندازه اى مشكل است كه پيامبر گرامى اسلام فرمودند:
«شَيَّبَتْنى سُورَةُ هُود لِمَكانِ قَولِه: فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ وَ مَنْ مَعَكَ»
سوره هود مرا پير كرد؛ چرا كه در اين سوره آمده است تو و «يارانت» بايد استقامت كنيد.
خودسازى ( فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ) در سوره شورى نيز آمده است، ولى آنچه ريش و محاسن پيامبر را سفيد كرد، ديگرسازى ( وَ مَنْ مَعَكَ) است.
سالك پس از بازگشت از مكّه و مدينه، بايد آنچه از آنجا به سوغات آورده است (خودسازى) عملاً به ديگران تزريق كند، گفتار و كردار و روش و منش او سرمشق براى ديگران باشد و اين بهترين هديه او براى ديگران است.
سالك بايد با اهتمامش به فرائض دينى و به ويژه نماز، آن هم در مسجد با جماعت، اهميّت اين عبادت بزرگ را به ديگران بفهماند. آن كسى كه در وقت نماز غفلت از نماز دارد و مشغول امور دنيا است، قطعاً از عمره خود بهره اى نبرده است و قرآن با وى به خطاب عتاب آميز، سخن مى گويد:
(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون)
پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند.
و نيز كسى كه پس از بازگشت از عمره، تارك خمس و زكات باشد، از نظر قرآن، هم مشرك است و هم كافر:
(وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ الَّذينَ لايُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ)
واى بر مشركان، همانها كه زكات را ادا نمى كنند و آخرت را منكرند.
همچنين بانوان بايد پس از بازگشت از
عمره، در حجاب، اسوه و الگوى ديگران واقع گردند.
مرد و زن عمره گزار بايد اخلاق اسلامى را در خانه و در ميان مردم عملاً تبليغ كنند و عفو و گذشت و ايثار و فداكارى، شعار آنها باشد و به ديگران روش «ديگرگرايى» را كه در قرآن بدان سفارش اكيد شده است، بياموزند:
(لِيُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَليُنْفِق مِمَّا آتاهُ اللَّهُ)
آنها كه امكانات وسيعى دارند، بايد از امكانات وسيع خود انفاق كنند و آنها كه تنگدستند از آنچه كه خدا به آنها داده انفاق نمايند.
پس به راستى كه اين منزل سوّم، بسيار مشكل است، ولى پاداش آن نيز به همان اندازه بالاست:
(مَنْ اَحْياها فَكَأَنّما اَحْيَا النَّاسَ جَميعاً)
و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.
از اين رو، سالك پس از طى منزل اوّل و دوّم، نكته اى را كه بايد در منزل سوّم در نظر داشته باشد، آن است كه اينك حساب وى در نزد خدا و اهل بيت و نيز ديگر مردمان، غير از حساب عموم مردم است و با چشم ديگرى نگريسته مى شود.
حضرت آدم ترك اولائى بيش نكرد، ولى چون از خواص بود و چون آن ترك اولى سزاوار روح مقدّس وى نبود، با خطاب عتاب آميزى سقوط كرد:
(اِهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)
از آن مقام عالى (بهشت) به اين مقام دانى (دنيا) همگى (به زمين) فرود آئيد در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود.
و نيز حضرت يوسف صدّيق با آن مقام و منزلت، براى آن كه در زندان متوسّل به غير از خدا شد، قريب ده سال زندان او
ادامه يافت:
(فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ)
چند سال در زندان باقى ماند.
پس اگر سالك عمره گزار به وسيله عمل ناروايش، ابهّت اين عمل با فضيلت را در ميان مردم بى رنگ يا كم رنگ كند، گناه او به اندازه اى بزرگ است كه معلوم نيست موفّق به توبه شود.
قرآن در مورد چنين زائرى مى فرمايد: او نظير كسى است كه همه مردم جهان را كشته باشد:
(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَو فَسادٍ فِى الْاَرْضِ فَكَأنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً)
هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسان ها را كشته و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.
اين است كه امير مؤمنان حجّ را «آزمونى بزرگ و امتحانى سخت و آزمايشى روشنگر و پاكسازى رسا و خالص كننده» مى شمارد.
و از حضرت صادق منقول است كه پس از برشمردن اسرار حجّ كه ما در ضمن مطالب گذشته از آن استفاده جستيم مى فرمايد:
«وَ اسْتَقِمْ عَلى شُرُوطِ حَجِّكَ هذا وَ وَفاءِ عَهْدِكَ الَّذى عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَ اَوجَبْتَهُ اِلى يَومِ الْقيامَة»
پس از حجّ گزاردن، بر اسرار و مراتب و منازل آن كه در سفر سلوكى ات، به چنگ آورده اى، و نيز بر وفاى عهدى كه در آن سفر با خداى خود، برقرار كرده اى، استقامت پيشه كن و تا روز قيامت بر آنها پايدار باش.
اسرار حج
منازل حج
سفر حج سفرى است عرفانى و داراى سه منزل:
منزل اوّل «سِير مِنَ الخَلقِ إلَى الحَق»: بريدن از ما سوى اللَّه براى پيوند با خدا.
منزل دوّم «سِير مِنَ الحَقِّ فِى الحَق»: ادامه و استمرار
پيوند با خدا و سعى در تحكيم آن پيوند، تا نيل به مقام لقاء و عبوديّت.
منزل سوّم «سِير مِنَ الحَقِّ إلَى الخَلق»: بازگشت به ميان خلق و اجتماع به منظور هدايت، پس از كامل شدن و رسيدن به مقام عبوديت.
منزل اوّل: سير من الخلق الى الحق
منزل اول
اين منزل خود داراى مراتب و مقاماتى است:
توبه
توبه؛ مهم تر از همة مراتب، توبه است. معناى توبه كه منزلِ اوّل سلوك است، رجوع از شيطان ها و طاغوت ها به سوى اللَّه، رجوع از خوى انسانى به نفس روحانى، رجوع از طبيعت به سوى روحانيت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس امّاره به معنويت و فضائل و تدارك گذشته ها است كه هيچ حقّى از خدا و از خلق بر ذمّه او باقى نماند. و از ميان مردم بيرون رود و احدى از او ناراضى نباشد جز شيطان. به اين ترتيب، حقيقت بنيادين مقام توبه، چيزى جُز «رو گرداندن» و «رو كردن» نيست، سالك راه خدا، از موانع وصول به محبوب عبور كرده و رو گردان مى شود و روى توجّه به جانب حضرت حق مى آورد و تمام فكر و نظر خويش را به سوى او عزّوجلّ معطوف مى دارد.
نقطة آغاز در اين رجوع، تفكّر در تبعات و آثار وحشت انگيز گناهان و به اين وسيله، روشن كردن آتش ندامت در سينه و قلب است. و همين آتش پشيمانى و در پى آن احساس نقص و كاستى و فرو ريختن است كه برانگيزانندة سالك براى سلوك و نقطة عطف حركت سالكانة او به سوى كمال و ماية تحوّل و دردمندى اوست. اين است كه توبه را بدون ترديد، بايد آغاز زندگانى جديد، به شمار آورد.
يقظه
يقظه؛ معناى يقظه توجّه، آگاهى و بيدارى است و در اين سفر عرفانى، يقظه به معناى توجّه به قدر و منزلت خانه خدا و حريم پاك اوست. توجّه به توفيقى كه پروردگار عالم به بندة خويش عنايت كرده است. توجّه به اين كه در اين مسافرت نبايد كسى يا چيزى او را
مشغول كند. آگاهى از اين كه اگر حجِ ّ مقبولى انجام دهد به هدف و مقصود از خلقت انسان (مقام لقاء و عبوديّت) خواهد رسيد. توجّه به انجام «بايدها» و «ارزش ها»؛ يعنى واجبات و اجتناب از «نبايدها» و «ضدّ ارزش ها»؛ يعنى گناهان، و اين كه خداوند عمل گنهكاران را نمى پذيرد و قبولى تمامى اعمال وابسته به تقوا است:
اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقيِنَ)
همانا فقط و فقط، خداوند از پروا پيشگان مى پذيرد.
و نيز توجّه و اهتمام به مستحبّات، به ويژه خدمت به همنوعان. و خلاصه آگاهى و توجّه به اين كه در اين مسافرت روحانى، همانند هر حال ديگرى، در محضر خداوند، پيغمبر اكرم و ائمة طاهرين است:
(قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرى اللهُ عَمَلَكمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)
بگو عمل كنيد، خداوند و فرستادة او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند.
از اين رو، بنياد يقظه، بر محور توجّه و آگاهى است و اين بيدارى حيات آفرين است كه سالك و مسافر كوى دوست را براى مراتب و مقامات پسين آماده مى گرداند.
تخليه
تخليه؛ پس از مقام توبه و يقظه، بايد در منزل اوّل به مرتبة «تخليه» صعود كند. مقام تخليه آن است كه دل را يكسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقى، خالى كند و ريشه هاى هرز صفات رذيله نظير؛ حسد، بخل، كبر، ريا، تملّق، شقاوت، جاه طلبى و ... را كه ماية تيره بختى و سيه روزى آدمى است، به آتش اراده و عزم بر تركِ اين رذائل، بسوزاند و زقّوم رذيلت هاى زشت را از سرزمين قلب خود به دستِ همّت بَركَند و آن را عرصة كشتِ گُل هاى با طراوت فضيلت هاى انسانى گرداند و بدين ترتيب از اين مرتبه، به
مقام «تحليه» پا بگذارد.
تحليه
تحليه؛ بنيادِ مرتبتِ «تحليه»، آراستن دل به خصائص زيبا و فضائل عاليه نظير؛ خير خواهى، سخاوت، گشاده دستى، تواضع، اخلاص، صداقت، رأفت، زهد و آزادگى از همة تعلّقات و ... است. سالك راه دوست بايد بكوشد تا خويشتن را به فضائل اخلاقى بيارايد و مهم تر از هر فضيلتى، ملكة خلوص و اخلاص در عمل است و در اين صورت است كه حجّ وى، حجّ ابراهيمى خواهد بود:
(اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ)
من روى خويشتن به سوى آن كسى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريد. من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.
اگر حاجيان و سالكان در اين سفر عرفانى، نيّت خويش را خالص گردانند و هيچ يك از اغراض پست مادّى و دنيوى و حتّى اغراض اخروى را در اين عمل شريف دخالت ندهند، بلكه توجّه خود را يكسره به جانب ميزبان و «صاحب البيت» معطوف دارند و جز رضايت او را در نظر نياورند:
(اِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْاَعْلى)
مگر جستن خشنودى پروردگار والاى خويش.
آنگاه محصول تلاش خود را در خشنودى دوست، نظاره خواهند كرد:
(وَ لَسَوفَ يَرْضَى)
و زود است كه خشنود شود.
و چرا به اين خشنودى دست نيابند؟ كه رنگ خدا بهترين رنگ هاست:
(صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً)
رنگ خدا، و چه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟
البته اين متاع گرانبها بعد از گذر از ريشه كن نمودن رذيلة ريا و تظاهر، در مقام تخليه به وسيلة توجّه به عواقب سوء و نتايج شوم اين رذيله است كه به چنگ حاجيان مى افتد، توجّه به اين نكتة
پراهميّت كه رنگ ريا و تظاهر، آدمى را تا سر حدّ شرك ساقط مى كند:
(وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِمايَعْمَلُونَ مُحيطٌ)
همانند آن كسان مباشيد كه سرمست غرور و براى خودنمايى از ديار خويش بيرون آمدند، ديگران را از راه خدا باز داشتند و خدا به هركارى كه مى كنند، احاطه دارد.
تجليه
تجليه؛ سالك، پس از مقام تخليه و تحليه و مداومت و استمرار بر دو عنصر «عدالت» و «اخلاص»، مى بايد به وسيلة رياضات دينيّه به ويژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفكّر در آن، دعا و تضرّع به درگاه خداوند متعال و توسّل و توجّه به پيشگاه اهل بيت بالأخصّ مصداق حاضر ولايت محمّديّه، محوريّت عالم امكان، ولىّ اللَّه الاعظم«ارواحنافداه» به مقام «تجليه» صعود كند.
و حقيقت اين مقام بالاتر از آن است كه در تصوّر هر كس آيد و اين مرتبتى است كه نصيب اولياى الهى مى شود. در اين مقام، قلب سالك به نور خدا منوّر مى شود:
(وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النَّاسِ)
و نورى بر او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود.
تا در اين سفر مبارك در سايه بان الطاف حق بتواند به مقام عبوديت نائل گردد و بدين ترتيب ارزش ها را از ضدّ ارزش ها و ارزشمندان را از دون قيمتان و پاكان را از ناپاكان و خواست هاى تعالى بخش خدا را از خواهش هاى ذلّت آفرين نفس و هوا و هوس، تميز دهد:
(اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً)
اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
تجلّى انوار الهى با قلب سالك،
نه آن مى كند كه در گفت و شنود آوريم، تنها بايد به آن مرتبت رسيد تا طعم شيرين و روح افزاى آن را چشيد.
مجموع اين مقامات پنج گانة منزل اوّل، در كلام بلند و ارجمند امام صادق جلوه گر و نمايان است:
«اِذا أَرَدْتَ َّ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ ِللَّهِ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلى خالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فى جَميعِ مايَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكَناتِكَ، وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيا وَ الراحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ أخرج مِنْ حُقُوقٍ تَلْزِمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقينَ وَ لاتَعْتَمِدْ عَلى زادِكَ وَ راحَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ، فَاِنَّ مَنِ ادَّعى رِضَااللَّهِ وَ اعْتَمَدَ عَلى شَىْ ءٍ صَيَّرَهُ عَلَيْهِ عَدُوّاً وَ وَبالاً لِيَعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لاحيلَةٌ وَ لا لِأَحَدٍ اِلّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ تَعالى وَ تَوفيقِهِ وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدادَ مَنْ لايَرجُو الرُّجُوعَ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ راعِ اَوقاتِ فَرائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِه وَسَلَّم وَ مايَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأَْدَبِ وَالْاِحْتِمالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخاءِ وَ ايثارِ الزَّادِ عَلى دَوامِ الأَْوقاتِ»
هرگاه خواستى حجّ به جاى آورى، پس قلب خود را پيش از آغاز عمل از هرگونه مشغول كننده و مانع و حاجب، براى خداى متعال بر كنار كن و جريان امور خويش را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكنات خود، خالق خويش را وكيل قرار ده و در برابر فرمان و حكم و تقدير او، مطيع و تسليم باش و دنيا و آسودگى و مردمان را رها كن و خود را از حقوق مردم خارج كن (تا مردم از توطلبكار
و ناراضى نباشند) و (در اين راه) به زاد و توشه و ياران و توانايى و جوانى و ثروت خود اعتماد مكن؛ زيرا آن كس كه دعوى مقام رضا و تسليم الهى كند و با اين حال به چيز ديگرى اعتماد كند، خدا همان چيز را دشمن و موجب ضرر و وبال او مى گرداند، تا او بفهمد و بداند كه نه او و نه هيچكس را قدرت و تدبيرى نيست مگر به عصمت و توفيق اعطا شده از جانب خداوند. و (در اين سفر) به اندازه اى خود را آماده و مستعدّ كن كه گويا اميد مراجعت براى تو نيست و در مصاحبت و رفاقت و همراهى با ديگران، خوشرفتار و نيكو كردار باش و پيوستة اوقات، واجبات الهى و سنن رسول محمّدى را و آنچه بر تو واجب است از آداب عرفى و تحمّل و بردبارى در برابر ناراحتى ها و ابتلائات و شكر نعمت هاى خداوندى و گشاده دستى و بخشش، مراعات نما.
از امام صادق در ادامة اين روايت، بيانات گهربارى نقل شده است كه در منازل بعدى از آن سود خواهيم جُست.
منزل دوّم: سير من الحقّ فى الحق
منزل دوم
منزل دوّم مشتمل بر اعمالى است:
احرام
احرام؛ مقدّمة احرام، غسل احرام است. حقيقت اين غسل، توبه و رجوع است:
«اِغْسِلْ بِماءِ التَّوبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَ اَلْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ»
در مقام احرام، معاصى و گناهان سابق را به ياد آريد و آن را با آب توبه شستشو داده و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كنيد.
احرام در حج؛ نظير تكبيرةالاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه ى گفتن تكبيرةالاحرام بايد تمام توجّهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى آن، چيزى و كسى او را مشغول نكند، همچنين است احرام.
احرام؛ يعنى پشت كردن به دنيا و آنچه در دنياست و رونمودن به خدا و رضايت خدا و اجابت امر خدا، چنانچه از امام صادق نقل شده است:
«أَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَىْ ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ»
مُحرم شو از هر چيزى كه تو را از ياد خدا منع مى كند و از بندگى او باز مى دارد.
و نيز به هنگام احرام، مى بايد متذكّر مرگ و كفن و قبر شود كه روزى با اين هيأت، خدا را ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبّيك كه تكملة مقام احرام است، توجّه به اين كه خداوند او را دعوت كرده است و او با اين الفاظ، حضرتش را اجابت مى كند:
«وَ لَبَّ بِمَعْنى اِجابَة صافِيَة زاكِيَة ِللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقى»
و از تلبيّات خود، قصد كند پاسخ دادن خداوند را با نهايت صفاى خاطر و خلوص نيّت، در حالى كه به عروةالوثقاى حق و به حقيقت ايمان، تمسّك مى جويد.
طواف
طواف؛ طواف تشبّهى است به فرشتگانى كه پيرامون
عرش خداوند دائم در طوافند:
(وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حافّينَ مِنْ حَولِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم)
فرشتگان را مى بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و پروردگار خود را حمد مى كنند.
همانگونه كه طواف آن ملائكه در عرش، نشانة عشق آنها به خداوند است، طواف بنده نيز نشانة عشق بنده به خداست.
«طِفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَولَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَولَ الْبَيْتِ»
آن چنانكه جسمت پيرامون بيت خدا دور مى زند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن.
تكرار طواف به منظور پيدا شدن مقام تسليم و عبوديّت است، و با حصول اين مرتبه، دريده شدن حجاب ها و پس از آن آراسته شدن به زينت ذلّت و مسكنت در مقابل حق، تواضع و حلم در مقابل خلق، زهد، سخاوت و قناعت در برابر دنيا (مقام تخليه و تحليه) مى باشد، در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوه گر مى شود (مقام تجليه) و راه هاى سلامتى يكى پس از ديگرى براى او كشف مى گردد و از ظلمت ها (ظلمت صفات رذيله، ظلمت نفس امّاره، ظلمت متابعت از طاغوت هاى انسى و جنّى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و اضطراب و...) به نور مطلق كشانده مى شود و مورد عنايت خاصّ خداوند واقع مى گردد كه خواه ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقيم است مى رسد:
(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)
قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است. خداوند هركه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيلة آن كتاب به راه هاى سلامت رهنمون
مى شود، و به توفيق خويش، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد و به راهى راست هدايتشان مى كند.
نماز طواف
نماز طواف؛ طواف كننده به واسطة طواف به مقام عبوديّت مى رسد؛ پس بايد نماز شكر به جاى آورد. چون به واسطة رسيدن به مقام بندگى و تذلّل، معراج براى او واجب مى شود، بايد به نماز بايستد، زيرا معراج مؤمن همان نماز است؛ چراكه نماز مكالمة بين بنده و خداست و چون توسّل به اهل بيت در هر حال يك امر ضرورى است، تشهّد و سلام هاى اين نماز، به منزلة مكالمة بين عبد و اهل بيت است و اين توسّل با بيعتى كه پس از اين نماز به وسيلة استلام حجر صورت مى پذيرد، ادامه و استمرار مى يابد. استلام حجرالاسود و بوسيدن آن به منزلة تجديد ميثاق و عهد با رسول گرامى اسلام است. امام صادق نيز فرموده اند كه در هنگام استلام حجر اين چنين گفته شود:
«أَمانَتى أَدَّيْتُها وَ ميثاقى تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالْمُوافاة»
امانتى را كه به گردن من بود (حجّ) ادا نمودم و پيمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر وفادارى من گواه باشى.
پس استلام حجر نيز يك ميثاق قلبى است كه جايگاه آن دل هاى حاجيان است و نيز تجسّم خضوع در برابر عزّت خداوند و نشانة رضايت به تقدير اوست:
«وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضىً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ»
سعى بين صفا و مروه
سعى بين صفا و مروه؛ اين عمل خاطرة شيرينى است از پيامبر بزرگ خداوند كه پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذيرفته است:
(وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهيمَ خَليلاً)
خدا ابراهيم را به دوستى خود انتخاب كرد.
پيامبرى كه مقام عبوديّت و تسليم او را پروردگار عالم امضا كرده است:
(اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ)
بخاطر بياور هنگامى را كه پروردگار به او
گفت: اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش. او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.
سعى بين اين دو كوه، تجسّم اميدوارى زنى است كه با اميد به رحمت خداوند، در بيابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مى رود و به عبارت ديگر از صداقت به مروّت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مى رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبة درون به آب حيات مى رسد، و در اثر صبر و تحمّل و كوشش و استقامت، خانة خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مى رساند، اين خاطرات اگر چه تلخ، امّا شيرين است. تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شيرينى جوشش و نزول رحمت.
شعف كه مرتبه اى از عشق است، در حالى كه با سوزندگى همراه مى شود، لذّت آور است و در حالى كه لذّت آور باشد، دل و سراپاى عاشق را چون شمع مى سوزاند. پس حاجيان بايد در ميان صفا و مروه درس عشق و ايثار و گذشتن از همه چيز براى خدا را از حضرت ابراهيم و يارانش بياموزند:
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ)
براى شما تأسّى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت.
و از اين رو آن كس كه سعى بين صفا و مروه كند و هنوز روح خوديّت و منيّت، در او زنده باشد، به حقيقت سعى نرسيده است. اگر برابر برخى از روايات در
اين مكان شيطان بر ابراهيم مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقيب كرده تا از ساحت مقدّس بيت اللَّه دور سازد؛ پس حاجى سالك نيز با اين عمل، حركت ابراهيم خليل را تكرار مى كند و شيطان را از قلب خود كه نه تنها خانة خدا كه «عرش قدس الهى» است، مى راند و با هروله كردن، از هوى و هوس خود فرار مى كند و از قدرت و شخصيّت خود، تبرّى مى جويد:
«وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً هَرَباً مِنْ هَواكَ وَ تَبَرِّياً مِنْ جَميعِ حَولِكَ وَ قُوَّتِكَ»
و به اين وسيله، روح و درون خود را براى لقاء و ديدار يار، پاك و پاكيزه و آماده مى گرداند:
«وَ صَفَّ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللَّهِ يَومَ تَلْقاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَى الصَّفاء»
و با نفى صفات و شخصيّات كاذب و مجازى و ساختگى خويش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و فقر و فنا برقرار مى سازد:
«وَ كُنْ ذا مُرُوَّةٍ مِنَ اللَّهِ تَقِياً أَوصافِكَ عِنْدَ الْمَرْوَة»
تقصير
تقصير؛ تقصير توجّه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجّه از لذّات روحى به سوى لذّات جسمى و توجّه از وحدت به كثرت است. تقصير، تحليل بعد از تحريم است؛ به اين معنا كه آنچه قبل از احرام براى مُحرم حلال نبود، اينك به واسطة احرام، طواف، نماز، سعى بين صفا و مروه و تقصير، حلال شده است. تجلّى نور خدا، نظر به عالم ملكوت، لياقت نيل به مراتب يقين و ديدة بصيرت، كه تماماً براى او حرام بود اينك حلال شده است؛ چرا كه حاجىِ سالك، صفات شيطانى خود را تقصير كرده است و مگر نه اين كه:
«لَو لا اَنَّ الشَّياطينَ
يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظرُوا اِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض»
اگر نبود آن كه شياطين بر دل هاى فرزندان آدم هجوم مى برند، هرآينه ديدة آنان به ملكوت آسمانها و زمين، روشن مى گشت.
حركت به سوى عرفات
حركت به سوى عرفات؛ پس از توجّه به نفس و تمايلات؛ اين بار توجّه به خداوند، توجّه به سرزمينى كه جاذبة ملكوتى سراسر آن را فرا گرفته است، شتافتن به سوى جذب، جذب كهربائى يار، از دل هاى بيقرار. جذب «وجودِ واقعىِ» «وجود نما» را، جذب عاشق معشوق را، و به عبارت رساتر جذب خدا بنده را، و حبّذا بر اين جذبة شيرين؛ «هَنيئاً لِاَرْبابِ النّعيمِ نَعيمُهُمْ».
عرفه؛ يعنى اعتراف بندگان در پيشگاه حق.
«وَ اعْتَرِفْ بِالْخَطايا بِعَرَفات»
و در عرفات به گناهان خويش اعتراف كن.
عرفه؛ يعنى كسب معرفت، معرفت مبدأ و معاد و تجديد عهد با توحيد:
«وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَاللَّهِ بِوَحْدانِيَّتِهِ»
و در عرفات، عهد خود به وحدانيت خداوند را نزد او تجديد كن.
معرفت نبوّت و ولايت، معرفت آفاق و انفس، معرفت ربط آنها با خدا، (ربط حادث با قديم) معرفت قيّوميّت حقّ و فقر محض خلق، و به عبارت رساتر، معرفت به اين كه:
«لَيْسَ فِى الدَّارِ غَيْرُهُ دَيَّار»
در خانه، غير از خداى، خانه نشينى نيست.
عرفه؛ يعنى ديارى كه انسان سالك مى تواند با توجّه و تضرّع و دعا و توسّل مخصوصاً به حضرت ولىّ عصر«ارواحنافداه» كه در آن سرزمين حضور دارد و حاجيان همگى در محضر اويند به مرتبه بالاى يقين برسد.
عرفه؛ جايگاه صعود از«علم اليقين» به «عين اليقين» و از «عين اليقين» به «حقّ اليقين» است. و آن كس كه در عرفات نتواند به معرفت آنچه گفته آمد، نائل شود، در حقيقت عرفات نرفته است؛
كسى كه از جاذبة خدا و نبوّت و ولايت كه سراسر آن سرزمين پاك را فرا گرفته است بهره اى نبرد، در حقيقت عرفات او رفع تكليفى بيش نبوده و او از محدودة فقه به سوى قلمرو بيكران «فقهِ فقه» خارج نگشته است.
حركت به جانب مشعر
حركت به جانب مشعر؛ مشعر نزد خداوند متعال، از درجة خاصّى برخوردار است، از اين جهت در قرآن با صفت حرام و احترام از آن ياد مى شود:
(فَاِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوااللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِالْحَرامِ)
و هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد.
چنانكه گاهِ منزل كردن در آن ديار، (بين الطّلوعين) نزد يار، برترين ساعات شبانه روز است و آنچه خداوند در قرآن در اين مكان قدسى و در اين زمان مقدّس خواسته است، ذكر خداست، با ياد خدا كسب شعور و كياست و فطانت و دقّت و ظرافت نمودن، سرايت دادن ايمان از دل به تمام اعضا و مشاعر. مشعر به ما مى آموزد آنچه از عرفه برداشت كرده اى در اينجا به واسطة ياد خدا در دل رسوخ ده، و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامى اعضا جارى كن تا كلية مشاعر، حيات دوباره اى پيدا كنند و به اين وسيله از نردبان روح به سوى ملأ اعلى صعود كن:
«وَ اصْعِدْ بِرُوحِكَ اِلَى الْمَلَإِ الْأعْلَى بِصُعُودِكَ اِلَى الْجَبَل»
و با صعود بر كوه مشعر، از نردبان روحت به سوى ملأ اعلى صعود كن.
از اين رو، خداى را در اين سرزمين با اطمينان براى نيل به مقام قرب مى خواند:
«وَ تَقَرَّبْ اِلَى اللَّهِ ذا ثِقَةٍ بِمُزْدَلَفَة»
و هنگام وقوف در مشعر، به خداوند تقرّب جو، در حالى كه به او
اطمينان مى ورزى.
حركت به سوى منا
حركت به سوى منا؛ منا يعنى رجاء، نيكا كه اين نامِ گويا، در هاله اى از نور نهفته است.
منا؛ يعنى سرزمين اميد، رحمت، مغفرت، فضل، كرامت، استجابت دعا، سعادت و خير دنيا و آخرت. و چرا چنين نباشد؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه مى خواهد؟! توجّه، تلطّف و عنايت.
سالك، پس از گذشتن از عرفات و مشعر و رسيدن به مقام وصل، از مولى چه مى خواهد؟ آنچه را كه او به حق مستحقّ آن است:
«وَ لا تَتَمَنَّ ما لا يَحِلُّ لَكَ وَ لا تَسْتَحِقُّه»
و در هنگام وقوف در منا، آرزو مكن آنچه را كه بر تو حلال نيست و تو استحقاق آن را ندارى.
از اينرو مى توان گفت بهترين لذّت ها در حجّ، لذّت اميد بنده به خدا در منا است و شايد اين كه منا در ميان همه اعمال مدّتش بيشتر است، براى همين باشد كه اميد و رجاء بنده، نزد خدا، بهترين عبادات و بالاترين مقامات است.
رمى جمرات
رمى جمرات؛ بنده اى كه به مقام قرب رسيده است؛ از آنچه بيمناك است و بايد بيمناك باشد، و آنچه بايد هميشه با آن در ستيز باشد، طاغوت هاست. طاغوتِ درون، يعنى نفس امّاره و طاغوت برون، شياطين جنّى و شياطين انسى. سالك از قرآن آموخته است كه طاغوت درون (نفس امّاره) خطرناك ترين طاغوت هاست:
(اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى)
نفس به بدى ها امر مى كند، مگر آنچه را كه پروردگارم رحم كند.
پس چون وارد منا مى شود، اوّلين عملى كه بايد انجام دهد، رمى جمرة عقبه است كه شايد اشاره به طاغوت بزرگ؛ يعنى نفس امّاره باشد، رمى جمرة عقبه، يعنى طرد نفس امّاره، يعنى پايمال كردن هوا و هوس:
«وَ ارْمِ
الشَّهَواتِ وَ الْخَساسَةَ وَ الدِّنائَةَ وَ الذَّميمَةَ عِنْدَ رَمْىِ الْجَمَرات»
و هنگام رمى جمرات، رمى كن خواهش هاى نفسانى و خست و پستى و ديگر صفات زشت را.
آنگاه اگر با رمى جمرة عقبه پاى بر نفس امّاره گذارد، قدم بعدى، مقام وصل و لقاء است؛ زيرا ميان بنده و خدا يك قدم بيشتر فاصله نيست؛ اگر بنده از هوا و هوس گذشت و اين گام بلند را طى كرد، گام بعدى گام عزم به سوى مقام لقاست. حاجيان در آن روزها كه در وادى منا، رحل اقامت افكنده اند بايد كه رمى جمرات سه گانه كنند و اين يعنى طرد طاغوت درون (نفس امّاره) و طاغوت برون از شياطين جنّى (ابليس و اعوان او) و شياطين انسى (دشمنان دين و انسانيّت) ، از اين رو رمى جمراتِ ثلاث، طرد همة طاغوت ها و اعلام جنگ و ستيز بى پايان با آنهاست.
ذبح و قربانى
ذبح قربانى؛ قربانى سنّتى است كه تنها از تقوا پيشگان پذيرفته مى شود:
(اِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآْخَرِ)
هنگامى كه هر كدام (هابيل و قابيل) عملى براى تقرّب (به پروردگار) انجام دادند، پس از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد.
و آن رمز گذشت و فداكارى در راه محبوب و رمز محبّت و عشق است؛ چرا كه به گاهِ قربانى نمودن، حاجيِ سالك حنجرة هواى خويش و طمعش به مردمان را پاره مى كند:
«وَ اذْبَحْ حَنْجَرَتَىِ الْهَوى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبيحَة»
قربانى در منا زنده كردن خاطرة بزرگ حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل نيز هست، آنگاه كه از سوى محبوب خطاب به ابراهيم امر آمد كه جوانت را در منا ذبح كن و آن حضرت امر
محبوب را به فرزندش اسماعيل گوشزد كرد و او با كمال رغبت پذيرفت:
(يَا اَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ)
پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن.
و هر دو با كمال شوق و عشق، تا سر حدّ ذبح جلو رفتند، و آنگاه از سوى محبوب ندا آمد كه از امتحان پيروز به در آمديد:
(قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا)
آنچه را در خواب مأموريت يافتى، انجام دادى.
حلق يا تقصير
حَلْق يا تقصير؛ تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت يعنى تراشيدن باقى ماندة كدورت ها، رذالت ها و اصلاح دل از زنگار منيّت ها و خوديّت ها؛ زيرا سالك هر چه خود سازى كند، باز بايد بداند كه ريشه هاى رذالت تا عمق جان وى را فرا گرفته است. از اين رو، پس از تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت، كه رمز ريشه كن كردن صفات رذيله است، اگر حاجى سالك از منزل تخليه نگذشته باشد، بايد بداند كه در اين امتحان الهى پيروز نگشته است، گرچه رفع تكليف از او شده باشد. در باب تقصير، پيش از اين سخن گفتيم.
طواف نسا
طواف نساء؛ به واسطة حلق يا تقصير، آنچه براى حاجى حرام بوده حلال مى شود، جز بوى خوش و تمتّع از غريزة جنسى، و تحليل اين دو متوقّف بر آن است كه از منا به سوى خانه خدا باز گردد و طواف و نماز طواف و سعى بين صفا و مروه و در پايان طوافى به نام طواف نساء به جاى آورد، آنگاه بوى خوش و تمتّع از غريزة جنسى نيز بر او حلال مى شود و شايد رمز آن اين است كه سالك هر چه از نظر مقام و منزلت بالا باشد و به مقام تجليه و لقاء نيز رسيده باشد، تسلّط او بر غريزة جنسى، احتياج به مقام بالاتر و عنايت افزونتر دارد:
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ هَمَّ بِها لَو لا اَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ)
آن زن قصد يوسف را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگار را نمى ديد، قصد وى را مى نمود.
يوسف صدّيق كه در امتحانات الهى يكى پس از ديگرى كسب توفيق نمود، در برابر غريزة جنسى،
احساس ناتوانى مى كند و مى گويد: اين خدا بود كه مرا نجات داد نه خودم، و اگر او نبود در امتحان باز مانده بودم.
(وَ الّا تَصْرِفْ عَنّى كَيْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَيْهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ)
و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، قلب من به آنها متمايل مى گردد و از جاهلان خواهم بود.
بنابراين طواف نساء درس آموزنده اى است براى همة سالكان و به ويژه جوانان.
زيارت مدينه
زيارت مدينه؛ پس از اتمام اعمال و مراحل حج، تشرّف به مدينه منوّره و زيارت مرقد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه واله) و حضرت زهرا (سلام الله عليها) و ائمه بقيع مكمّل اعمال سالكان، است و حجّ بدون زيارت آنان، ناقص و نظير تمسّك به قرآن منهاى ولايت است؛ از اين جهت در روايات اهل بيت (عليهم السلام) وارد شده كه زيارت مدينه منوّره، اتمام حجّ است.
در قرآن شريف از توسّل به اهل بيت (عليهم السلام) با عنوان «اِبْتِغاءُ الْوَسيلَةِ اِلَى اللَّهِ تَعالى» ياد شده است:
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةَ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پرهيزكارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرب به خدا انتخاب نماييد.»
و از برترين توسّلات، دعا و استغفار در مراقد و مزارات مطهّر آنان است، كه در حقيقت دعا و استغفار در محضر آنهاست و از موارد ويژه استجابت دعا و آمرزش گناهان، عرض و انجام اين اعمال در محضر منوّر آن حضرات است.
وَ لَو اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً
«و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند) به نزد
تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.»
و از اين جهت در روايات اهل بيت (عليهم السلام) سفارش بسيارى بر زيارت قبور اهل بيت شده است؛ از جمله حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند: «هر كس سه روز حضرت رسول (صلى الله عليه واله) را زيارت كند، بهشت براى او واجب مى شود.»
و نيز در روايتى از حضرت رضا (عليه السلام) مى خوانيم: «زيارت حضرت رسول، زيارت خداست.» و يا در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «براى هر امام بر ذمّه ى پيروانش، عهدى است و به تحقيق، زيارت قبور آن امامان، از نهايت وفادارى شيعيان بدان عهد است، پس هر آن كس كه ائمه (عليهم السلام) را در حالى كه راغب در زيارت آنان باشد زيارت كند، آن امامان، در روز جزا شافعان وى خواهند بود.»
مراعات چند نكته
مراعات چند چيز براى زائرانى كه به اين توفيق عظيم رسيده اند، ضرورى و لازم است:
1) توجّه به اين نكته كه در مدينه ى منوره، در محضر ائمه ى اطهار (عليهم السلام) هستند، و گفتار، كردار، افكار و نيّات آنها در محضر آنهاست؛
قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرىَ اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ
«بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند.»
از اين جهت بايد با دلى پاك و ضميرى خالص و با ادب در گفتار و كردار و پس از اجازه خواستن، وارد حرم مطهّر شوند؛
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىِّ اِلاّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ
«اى كسانيكه ايمان آورده ايد! وارد خانه هاى پيامبر نشويد مگر با اجازه»
و شايد حتّى بلند خواندن
زيارت در آنجا سزاوار نباشد چه رسد به گفتگو با ديگران؛
لا تَرْفَعُوا اَصْواتَكُمْ فَوقَ صَوتِ النَّبِىّ
«صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد.»
و ادب در ايستادن و نشستن بايد مراعات شود؛ نظير كسى كه در محضر آنها مى نشيند.
اين آداب از آنروست كه رسول اكرم و ائمه (عليهم السلام) اصدق مصاديق انسان كاملند و انسان كامل همواره زنده و شاهد است و از اينرو در محضر انور آنان به هنگام اذن دخول مى خوانيم:
«وَ اَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَكَ وَ خُلَفائَكَ عليهم السلام اَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَونَ مَقامى وَ يَسْمَعُونَ كَلامى وَ يَرُدُّونَ سَلامى وَ اَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعى كَلامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بابَ فَهْمى بِلَذيذِ مُناجاتِهمْ ...»
« و من يقين دارم كه رسول و خلفاى تو در نزد تو زنده اند و روزى داده مى شوند، مقام مرا مى نگرند و كلام مرا مى شنوند و سلام مرا پاسخ مى دهند و اينك تو بر گوش من از كلام آنان پرده افكنده اى ولى باب التذاذ از مناجات با آنان را بر رويم گشوده اى...»
2) آمادگى براى رفتن به حرم، براى گرفتن فيض؛ به عبارت ديگر آمادگى براى وصل، چنانكه از علّامه مجلسى نقل شده است كه پس از تشرّف به نجف اشرف، پيش از زيارت قبر مطهّر امير مؤمنان (عليه السلام) ، براى آمادگى، روزها را در وادى السلام نجف در مقام قائم و شب ها را در رواق مطهّر حرم، به رياضت مشغول شده و پس از مدّتى با آمادگى به زيارت قبر مطهّر نائل گشته است.
3) توجّه به اين كه گناه مخصوصاً حقّ الناس موجب دل آزردگى اهل بيت (عليهم السلام) است و اين مضمون كه هر گونه ستم به شيعيان ما در
حكم ظلم به ماست، به صورت متواتر در روايات وارد شده است.
جهت خشنود ساختن اهل بيت (عليهم السلام) به واسطه ى تصميم جدّى بر اين كه تا بتواند كمك و اعانت به همنوعان و بويژه شيعيان را ترك نكند و تصميم جدّى بر اين كه ظلم و اجحاف به دوستان آنها نداشته باشد و با اين توبه و تصميم وارد حرم شود.
4) همّت او در زيارات بلند باشد، فقط به خواستن حوائج دنيوى يا اخروى اكتفا نكند، بلكه اينگونه حوائج را به خود آنها واگذارد، «عِلْمُهُمْ بِحالِنا حَسْبُنا مِنْ سُؤالِنا» بلكه همّت او اين باشد كه از نور آنها منوّر شود، از ولايت تكوينى آنها در جهت عروج استفاده كند؛ زيرا كسى مى تواند به مقام فنا و لقاء برسد كه داراى چند چيز باشد؛ بُراق براى عروج، زاد و راحله براى راه، راهنما براى گم نشدن و رسيدن به مطلوب، و نور براى استفاده كردن از آن در ظلمت ها.
براق اين راه براى انسان، بُعد ناسوتى اوست كه به آن جسم مى گويند. لذا قرآن براى تقويت اين براق سفارش كرده است؛
وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا
« در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را جستجو كن و بهره ات را از دنيا فراموش نكن.»
زاد و راحله؛ تقوا و روح خدا ترسى است كه از ديدگاه قرآن بهترين توشه است:
وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى
«زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه،
پرهيزكارى است.»
و نور اين راه، كه انسان را از ظلمت ها نجات مى دهد، قرآن است:
قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ
«از طرف خدا
نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد.»
و راهنما، اهل بيت (عليهم السلام) هستند كه بدون آنها هيچ موجودى به كمال نخواهد رسيد و هيچ انسانى به مقام وصل نائل نخواهد شد.
و در طريق سير و سلوك نيز افرادى كه از اين راهنما استفاده نكردند، يا به آن اهميت ندادند، و به آن متوسل نشدند، به جاى وصل، براى آنها قطع حاصل شد و به جاى هدايت، در ظلماتِ ضلالت گرفتار شدند و از نظر قرآن شريف، اهلبيت (عليهم السلام) و در زمان ما قطب عالم امكان و محور عالم وجود و واسطه ى بين غيب و شهود حضرت حجّة بن الحسن المهدى الموعود (ارواحنالتراب مقدمه الفداء) هدايت اين راه را به عهده دارند؛
وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا
«و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كردند.»
بنابراين، توسّل هم يك امر لازم است و بهترين توسّلات زيارت قبور مطهّر آنهاست
منزل سوّم: سير من الحقّ الى الخلق
اين منزل با بازگشت از مكّه و مدينه به وطن آغاز مى گردد و در اين منزل مسئوليت، مشكل تر از منزل اوّل و دوّم است؛ زيرا در اين منزل وظيفة سالك، وظيفة پيامبران الهى است؛ چرا كه حاجيان سالك، اينك بايد به تبليغ رسالت هاى الهى در ميان ديگر مردمان بپردازند و اين، عين وظيفة انبياء است:
(أَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ)
(پيامبران پيشين) كسانى بودند كه تبليغ رسالت هاى الهى مى كردند.
در منزل اوّل و دوّم «خودسازى» بود و در اين منزل «ديگرسازى» است. ديگرسازى گرچه متوقّف بر خودسازى است، امّا به اندازه اى مشكل است كه پيامبرگرامى فرمودند:
«شَيَّبَتْنى سُورَةُ هُود لِمَكانِ قَولِه: فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ وَ مَنْ مَعَكَ»
سورة هود مرا پير كرد؛ چرا كه در اين سوره
آمده است تو و «يارانت» بايد استقامت كنيد.
خودسازى ( فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ) در سورة شورى نيز آمده است، ولى آنچه ريش و محاسن پيامبر را سفيد كرد، ديگرسازى ( وَ مَنْ مَعَكَ) است.
حاجى سالك پس از بازگشت از مكّه و مدينه، بايد آنچه از آنجا به سوغات آورده است (خودسازى) عملاً به ديگران تزريق كند، گفتار و كردار و روش و منش او سرمشق براى ديگران باشد و اين بهترين هدية او براى ديگران است.
حاجى سالك بايد با اهتمامش به فرائض دينى و به ويژه نماز، آن هم در مسجد با جماعت، اهميّت اين عبادت بزرگ را به ديگران بفهماند. آن حاجى كه در وقت نماز غفلت از نماز دارد و مشغول امور دنيا است، قطعاً از حجّ بهره اى نبرده است و قرآن با وى به خطاب عتاب آميز، سخن مى گويد:
(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون)
پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند.
و نيز آن حاجى كه پس از حجّ، تارك خمس و زكات باشد، نه فقط حاجى نيست، بلكه از نظر قرآن، هم مشرك است و هم كافر:
(وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ الَّذينَ لايُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ)
واى بر مشركان، همانها كه زكات را ادا نمى كنند و آخرت را منكرند.
و همچنين بانوان حجّ گزارنده، پس از بازگشت از حج، بايد در حجاب، اسوه و الگوى ديگران واقع گردند.
مرد و زن حاجى بايد اخلاق اسلامى را در خانه و در ميان مردم عملاً تبليغ كنند و عفو و گذشت و ايثار و فداكارى، شعار آنها باشد و به ديگران روش «ديگرگرايى» را كه در قرآن بدان سفارش
اكيد شده است، بياموزند:
(لِيُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَليُنْفِق مِمَّا آتاهُ اللَّهُ)
آنها كه امكانات وسيعى دارند، بايد از امكانات وسيع خود انفاق كنند و آنها كه تنگدستند از آنچه كه خدا به آنها داده انفاق نمايند.
به راستى كه اين منزل سوّم، بسيار مشكل است، ولى پاداش آن نيز به همان اندازه بالاست:
(مَنْ اَحْياها فَكَأَنّما اَحْيَا النَّاسَ جَميعاً)
و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همة مردم را زنده كرده است.
از اين رو، سالك پس از طى منزل اوّل و دوّم، نكته اى را كه بايد در منزل سوّم در نظر داشته باشد، آن است كه اينك حساب وى در نزد خدا و اهل بيت و نيز ديگر مردمان، غير از حساب عموم مردم است و با چشم ديگرى نگريسته مى شود.
حضرت آدم ترك اولائى بيش نكرد، ولى چون از خواص بود و چون آن ترك اولى سزاوار روح مقدّس وى نبود، با خطاب عتاب آميزى سقوط كرد:
(اِهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)
از آن مقام عالى (بهشت) به اين مقام دانى (دنيا) همگى (به زمين) فرود آئيد، در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود.
و نيز حضرت يوسف صدّيق با آن مقام و منزلت، براى آن كه در زندان متوسّل به غير از خدا شد، قريب ده سال زندان او ادامه يافت:
(فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ)
چند سال در زندان باقى ماند.
پس اگر سالكِ حجّ گزارده به وسيلة عمل ناروايش، ابّهت حجّ را در ميان مردم بى رنگ يا كم رنگ كند، گناه او به اندازه اى بزرگ است كه معلوم نيست موفّق به توبه شود.
قرآن در مورد چنين حاجى و
زائرى مى فرمايد او نظير كسى است كه همة مردم جهان را كشته باشد:
(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَو فَسادٍ فِى الْاَرْضِ فَكَأنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً)
هركس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همة انسان ها را كشته باشد.
اين است كه اميرمؤمنان حجّ را «آزمونى بزرگ و امتحانى سخت و آزمايشى روشنگر و پاكسازى رسا و خالص كننده» مى شمارد.
و حضرت صادق پس از برشمردن اسرار حجّ كه ما در ضمن مطالب گذشته از آن استفاده جستيم مى فرمايد:
«وَ اسْتَقِمْ عَلى شُرُوطِ حَجِّكَ هذا وَ وَفاءِ عَهْدِكَ الَّذى عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَ اَوجَبْتَهُ اِلى يَومِ الْقيامَة»
پس از حج گزاردن، بر اسرار و مراتب و منازل آن كه در سفر سلوكى ات، به چنگ آورده اى، و نيز بر وفاى عهدى كه در آن سفر روحانى و عرفانى با خداى خود، برقرار كرده اى، استقامت پيشه كن و تا روز قيامت بر آنها پايدار باش.
والسلام على عبادالله الصالحين
آموزش تصویری مرتبط با این حکم