احکام شرعی
آيت الله العظمی سيد حسين بروجردي
آيت الله العظمی سيد حسين بروجردي
آيت الله العظمی سيد حسين بروجردي

رساله توضیح المسائل آيت الله العظمی سيد حسين بروجردي

احكام تقليد اشاره احكام طهارت آب مطلق و مضاف [انواع آب مطلق] اشاره 1 - آب كر 2 - آب قليل 3 - آب جاري 4 - آب باران 5 - آب چاه احكام آب ها احكام تخلّي (بول و غائط كردن) استبراء نجاسات [نجاسات ] اشاره 1 و 2 - بول و غائط 3 - مني 4 - مردار 5 - خون 6 و 7– سگ و خوك 8 – كافر 9 - شراب 10 – فقاع 11 و 12 – عرق جُنُب از حرام و عرق حيوان نجاست خوار راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاي پاك احكام نجاسات مطهّرات اشاره 1 - آب 2 - زمين 3 - آفتاب 4 - استحاله 5 - كم شدن دو سوم آب انگور 6 - انتقال 7 - اسلام 8 - تبعيت 9 - برطرف شدن عين نجاست 10 - استبراء حيوان نجاست خوار 11 - غائب شدن مسلمان احكام ظرف ها وضو [برخي احكام] شرايط صحيح بودن وضو سيزده چيز است: شرط اوّل؛ شرط دوم؛ آن كه مطلق باشد. شرط سوم؛ آن كه آب وضو و فضايي كه در آن وضو مي گيرد، مباح باشد. شرط چهارم؛ آن كه ظرف آب وضو مباح باشد. شرط پنجم؛ آن كه ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد. شرط ششم؛ آن كه اعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد. شرط هفتم؛ آن كه وقت براي وضو و نماز كافي باشد. شرط هشتم؛ [قربة الي الله] اشاره شرط نهم؛ [ترتيب] شرط دهم؛ [موالات] اشاره شرط يازدهم؛ [وضو را خود انسان انجام دهد ] اشاره شرط دوازدهم؛ [استعمال آب مانعي نداشته باشد] اشاره شرط سيزدهم؛ [در اعضاي وضو مانعي از رسيدن آب نباشد] اشاره احكام وضو احكام وضوي جبيره [جبيره ] احكام جنابت [احكام] چيزهايي كه بر جنب حرام است چيزهايي كه بر جنب مكروه ست غسل جنابت غسل ترتيبي غسل ارتماسي احكام غسل كردن استحاضه [استحاضه] استحاضه سه قسم است: احكام استحاضه حيض [حيض] احكام حائض اقسام زن هاي حائض 1 - صاحب عادت وقتيه و عدديه 2 - صاحب عادت وقتيه 3 - صاحب عادت عدديه 4 - مضطربه 5 - مبتدئه 6 - ناسِيه مسائل متفرقه ي حيض نفاس غسل مس ميت احكام محتضر احكام بعد از مرگ [مستحبات بعد از مرگ] احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت احكام غسل ميت احكام كفن ميت احكام حنوط احكام نماز ميت [احكام] دستور نماز ميت مستحبات نماز ميت [خواندن نماز ميت در مساجد] احكام دفن مستحبات دفن نماز وحشت غسل هاي مستحب تيمّم [موارد انجام تيمم] اشاره اوّل از موارد تيمّم اشاره دوم از موارد تيمّم سوم از موارد تيمّم چهارم از موارد تيمّم پنجم از موارد تيمّم ششم از موارد تيمّم هفتم از موارد تيمّم چيزهايي كه تيمّم به آنها صحيح است دستور تيمّم بدل از وضو دستور تيمّم بدل از غسل احكام تيمّم [استحباب اعاده ي نمازهايي كه با تيمم خوانده شده] احكام نماز اشاره نمازهاي واجب اشاره نمازهاي واجب يوميه اشاره وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشا وقت نماز صبح احكام وقت نماز نمازهايي كه بايد به ترتيب خوانده شود [برگرداندن نيت از نماز قضا به نماز ادا. … ] نمازهاي مستحب اشاره [نافله ي شب] وقت نافله هاي يوميه احكام قبله پوشانيدن بدن در نماز [احكام پوشش] لباس نمازگزار [ شرايط لباس نمازگزار ] اشاره شرط اوّل شرط دوم شرط سوم شرط چهارم شرط پنجم شرط ششم [لباس در حال ناچاري] [ساير احكام لباس نمازگزار] مواردي كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد چيزهايي كه در لباس نمازگزار مستحب است چيزهايي كه در لباس نمازگزار مكروه ست مكان نمازگزار [ شرايط مكان نمازگزار] اشاره شرط اوّل؛ آن كه مباح باشد. شرط دوم؛ [بي حركتي مكان نماز] شرط سوم شرط چهارم شرط پنجم شرط ششم شرط هفتم شرط هشتم شرط نهم شرط دهم [احكام نماز در برخي مكانهاي خاص] جاهايي كه نماز خواندن در آنها مستحب است جاهايي كه نماز خواندن در آنها مكروه ست احكام مسجد اذان و اقامه واجبات نماز اشاره [اركان نماز] اشاره نيت تكبيرة الاحرام قيام (ايستادن) قرائت ركوع سجود [برخي احكام] چيزهايي كه سجده بر آنها صحيح است مستحبات و مكروهات سجده سجده واجب قرآن [ساير واجبات نماز] تشهّد سلام نماز ترتيب موالات [مستحبات نماز] قنوت تعقيب نماز مبطلات نماز اشاره اوّل: دوم: اشاره سوم: اشاره چهارم: پنجم: اشاره ششم: اشاره هفتم: اشاره هشتم: نهم: اشاره دهم: اشاره يازدهم: دوازدهم: اشاره چيزهايي كه در نماز مكروه ست مواردي كه مي شود نماز واجب را شكست شكّيات نماز اشاره شك هاي باطل شك هايي كه نبايد به آنها اعتنا كرد اشاره 1 - شك در چيزي كه محل آن گذشته ست 2 - شك بعد از سلام 3 - شك بعد از وقت 4 - كثيرالشك (كسي كه زياد شك مي كند) 5 - شك امام و مأموم 6 - شك در نماز مستحبي شك هاي صحيح نماز احتياط سجده ي سهو [احكام] دستور سجده ي سهو كم و زياد كردن اجزاء و شرائط نماز نماز مسافر [ شرايط شكسته به جا آوردن نماز] اشاره شرط اوّل: اشاره شرط دوم: اشاره شرط سوم: اشاره شرط چهارم: اشاره شرط پنجم: اشاره شرط ششم: اشاره شرط هفتم: اشاره شرط هشتم: اشاره [ساير احكام] مسائل متفرقه نماز قضا [احكام] نماز قضاي پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است نماز جماعت [احكام] [احكام] شرايط امام جماعت احكام جماعت نماز آيات نماز عيد فطر و قربان ترجمه ي نماز اجير گرفتن براي نماز احكام روزه [روزه] [روزه ] چيزهايي كه روزه را باطل مي كند اشاره اشاره 1 - خوردن و آشاميدن 2 - جماع 3 - استمناء 4 - دروغ بستن به خدا و پيغمبر 5 - رساندن غبار غليظ به حلق 6 - فرو بردن سر در آب 7 - باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح 8 - اماله كردن 9 - قي كردن عمدي احكام چيزهايي كه روزه را باطل مي كند آنچه براي روزه دار مكروه ست جاهايي كه قضا و كفاره واجب است كفاره ي روزه احكام روزه ي قضا احكام روزه ي مسافر راه ثابت شدن اوّل ماه روزه هاي حرام و مكروه روزه هاي مستحب مواردي كه مستحب است انسان از كارهايي كه روزه را باطل مي كند خود داري نمايد احكام خمس [در هفت چيز خمس واجب مي شود (درآمدهاي خمس):] اشاره 1 - منفعت كسب 2 - معدن 3 - گنج 4 - مال حلال مخلوط به حرام 5 - جواهري كه به واسطه ي فرو رفتن در دريا به دست مي آيد 6 - غنيمت 7 - زميني كه كافر ذمّي از مسلمان بخرد مصرف خمس احكام زكات [زكات نُه چيز واجب است] اشاره [1 تا 4؛ ] زكات گندم و جو و خرما و كشمش [8 تا 9؛ ] [زكات طلا و نقره] نصاب طلا نصاب نقره [5 تا 7؛ ] زكات شتر و گاو و گوسفند نصاب شتر نصاب گاو نصاب گوسفند مصرف زكات زكات فطره مصرف زكات فطره احكام حج [ شرايط وجوب حج] اشاره [احكام] احكام خريد و فروش چيزهايي كه در خريد و فروش مستحب است [جهل به صحت يا بطلان معامله] معاملات مكروه معاملات حرام شرايط جنس و عوض آن صيغه ي خريد و فروش خريد و فروش ميوه ها نقد و نسيه معامله ي سلف شرايط معامله ي سلف احكام معامله ي سلف احكام شركت احكام صلح احكام اجاره [برخي احكام] شرايط مالي كه آن را اجاره مي دهند شرايط استفاده اي كه مال را براي آن اجاره مي دهند مسائل متفرقه ي اجاره احكام جعاله احكام مزارعه احكام مساقات كساني كه نمي توانند در مال خود تصرف كنند احكام وكالت [وكالت ] احكام قرض [استحباب قرض ] احكام حواله دادن احكام رهن احكام ضامن شدن احكام كفالت احكام وديعه (امانت) احكام عاريه احكام نكاح يا ازدواج و زناشويي [و محارم و طلاق و رجوع … ] اشاره احكام عقد دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد غير دائم شرايط عقد عيب هايي كه به واسطه ي آنها مي شود عقد را به هم زد عدّه اي از زن ها كه ازدواج با آنها حرام است احكام عقد دائم متعه يا صيغه احكام نگاه كردن مسائل متفرقه ي زناشويي احكام شير دادن [كساني كه با شير خوردن بچه به او محرم مي شوند] شرايط شير دادني كه علت محرم شدن است آداب شير دادن مسائل متفرقه ي شير دادن احكام طلاق احكام رجوع كردن احكام غصب [غصب ] احكام مالي كه انسان آن را پيدا مي كند احكام سر بريدن و شكار [و صيد] كردن حيوانات [برخي احكام] دستور سر بريدن حيوانات شرائط سر بريدن حيوان دستور كشتن شتر چيزهايي كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است چيزهايي كه در كشتن حيوانات مكروه ست احكام شكار كردن با اسلحه شكار كردن با سگ شكاري صيد ماهي صيد ملخ احكام خوردني ها و آشاميدني ها [برخي احكام] [اجزاء حرام حيوانات حلال گوشت] چيزهايي كه موقع غذا خوردن مستحب است چند چيز در غذا خوردن مكروه است: مستحبات آب آشاميدن مكروهات آب آشاميدن احكام نذر و عهد احكام قسم خوردن اشاره [شروط قسم] [ساير احكام] احكام وقف احكام وصيت احكام ارث [خويشاني كه ارث مي برند] اشاره ارث دسته ي اوّل؛ [پدر و مادر و اولاد ميت ] ارث دسته ي دوم؛ [جد، جده، خواهر و برادر ] ارث دسته ي سوم؛ [عمو و عمه و دايي و خاله و اولاد آنان ] ارث زن و شوهر مسائل متفرقه ارث احكام حدود اشاره احكام ديه مسائل متفرقه اشاره

احكام شير دادن

احكام شير دادن
[كساني كه با شير خوردن بچه به او محرم مي شوند]
مسأله 2473: اگر زني بچه اي را با شرايطي كه در مسأله 2483 گفته خواهد شد، شير دهد، آن بچه به اين عدّه محرم مي شود:
اوّل: خود زن و آن را مادر رضاعي مي گويند.
دوم: شوهر زن كه شير مال اوست و او را پدر رضاعي مي گويند.
سوم: پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعي او باشند.
چهارم: بچه هايي كه از آن زن به دنيا آمده اند، يا به دنيا مي آيند.
پنجم: بچه هاي اولاد آن زن هر چه پايين روند، چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آن بچّه ها را شير داده باشند.
ششم: خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعي باشند، يعني به واسطه ي شير خوردن با آن زن خواهر و برادر شده باشند.
هفتم: عمو و عمه ي آن زن، اگر چه رضاعي باشند.
هشتم: دايي و خاله آن زن، اگر چه رضاعي باشند.
نهم: اولاد شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه پايين روند، اگر چه اولاد رضاعي او باشند.
دهم: پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مال آن شوهر است، هر چه بالا روند.
يازدهم: خواهر و برادر شوهري كه شير مال او است، اگر چه خواهر و برادر رضاعي او باشند.
دوازدهم: عمو و عمه و دايي و خاله ي شوهري كه شير مال اوست هر چه بالا روند، اگر چه رضاعي باشند و نيز عدّه ي ديگري هم كه در مسائل بعد گفته مي شود، به واسطه ي شير دادن محرم مي شوند.
مسأله 2474: اگر زني بچه اي را با شرايطي كه در مسأله «2483» گفته مي شود، شير دهد، پدر آن بچه نمي تواند با دخترهايي كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج كند و نيز نمي تواند دخترهاي شوهري را كه شير مال او است، اگر چه دخترهاي رضاعي او باشند براي خود عقد نمايد، ولي جايز است با دخترهاي رضاعي آن زن ازدواج كند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند و نگاه محرمانه يعني نگاهي كه انسان مي تواند به محرم هاي خود كند به آنان ننمايد.
مسأله 2475: اگر زني بچه اي را با شرايطي كه در مسأله «2483» گفته مي شود، شير دهد، شوهر آن زن كه صاحب شير است به خواهرهاي آن بچه محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج ننمايد و نيز خويشان شوهر به خواهر و برادر آن بچّه محرم نمي شوند.
مسأله 2476: اگر زني بچه اي را شير دهد، به برادرهاي آن بچّه محرم نمي شود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهر بچّه اي كه شير خورده محرم نمي شوند.
مسأله 2477: اگر انسان با زني كه دختري را شير كامل داده ازدواج كند و با آن زن نزديكي نمايد، ديگر نمي تواند آن دختر را براي خود عقد كند.
مسأله 2478: اگر انسان با دختري ازدواج كند، ديگر نمي تواند با زني كه آن دختر را شير كامل داده ازدواج نمايد.
مسأله 2479: انسان نمي تواند با دختري كه مادر، يا مادر بزرگ انسان، او را شير كامل داده ازدواج كند و نيز اگر زن پدر انسان از شير پدر او دختري را شير داده باشد، انسان نمي تواند با آن دختر ازدواج نمايد و چنانچه دختر شير خواري را براي خود عقد كند، بعد مادر، يا مادر بزرگ، يا زن پدر او آن دختر را شير دهد، عقد باطل مي شود.
مسأله 2480: با دختري كه خواهر، يا زن برادر انسان او را شير كامل داده نمي شود ازدواج كرد و همچنين است اگر خواهر زاده، يا برادر زاده، يا نوه ي خواهر، يا نوه ي برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.
مسأله 2481: اگر زني بچه ي دختر خود را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مي شود و همچنين است اگر بچه اي را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد، ولي اگر بچه ي پسر خود را شير دهد، زن پسرش كه مادر آن طفل شيرخوار است، بر شوهر خود حرام نمي شود.
مسأله 2482: اگر زن پدر دختري بچه ي شوهر آن دختر را شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مي شود، چه بچه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.
شرايط شير دادني كه علت محرم شدن است
مسأله 2483: شير دادني كه علت محرم شدن است هشت شرط دارد:
اوّل: بچه شير زن زنده را بخورد، پس اگر از پستان زني كه مرده است شير بخورد، فايده ندارد.
دوم: شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچه اي را كه از زنا به دنيا آمده به بچه ديگر بدهند، به واسطه ي آن شير بچه به كسي محرم نمي شود.
سوم: بچه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در گلوي او بريزند نتيجه ندارد.
چهارم: شير خالص و با چيز ديگر مخلوط نباشد.
پنجم: شير از يك شوهر باشد، پس اگر زن شير دهي را طلاق دهند، بعد شوهر ديگري كند و از او آبستن شود و تا موقع زائيدن شيري كه از شوهر اوّل داشته باقي باشد و مثلاً هشت دفعه پيش از زاييدن از شير شوهر اوّل و هفت دفعه بعد از زاييدن از شير شوهر دوم به بچّه اي بدهد، آن بچّه به كسي محرم نمي شود.
ششم: بچّه به واسطه ي مرض شير را قي نكند و اگر قي كند بنا بر احتياط واجب كساني كه به واسطه ي شير خوردن به آن بچّه محرم مي شوند، بايد با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.
هفتم: پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز به طوري كه در مسأله بعد گفته مي شود شير سير بخورد، يا مقداري شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روييده است، بلكه اگر ده مرتبه هم به او شير دهند، احتياط مستحب آن است كساني كه به واسطه ي شير خوردن او، به او محرم مي شوند، با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.
هشتم: دو سال بچّه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شير دهند به كسي محرم نمي شود، بلكه اگر مثلاً پيش از تمام شدن دو سال چهارده مرتبه و بعد از آن، يك مرتبه شير بخورد به كسي محرم نمي شود، ولي چنانچه از موقع زاييدنِ زن شير ده، بيشتر از دو سال گذشته باشد و شير او باقي باشد و بچه اي را شير دهد، آن بچه به كساني كه گفته شد محرم مي شود.
مسأله 2484: بايد بچه در بين يك شبانه روز غذا يا شير كس ديگر را نخورد، ولي اگر كمي غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده اشكال ندارد و نيز بايد پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير كس ديگر را نخورد و در هر دفعه بدون فاصله شير بخورد، ولي اگر در بين شير خوردن نفس تازه كند، يا كمي صبر كند كه از زمان اولي كه پستان در دهان مي گيرد تا وقتي سير مي شود يك دفعه حساب شود، اشكال ندارد.
مسأله 2485: اگر زن از شير شوهر خود بچه اي را شير دهد، بعد شوهر ديگر كند و از شير آن شوهر هم بچه ي ديگر را شير دهد، آن دو بچه به يكديگر محرم نمي شوند، اگر چه بهتر است با هم ازدواج نكنند و نگاه محرمانه به يكديگر ننمايند.
مسأله 2486: اگر زن از شير يك شوهر چندين بچه را شير دهد، همه ي آنان به يكديگر و به شوهر و به زني كه آنان را شير داده محرم مي شوند.
مسأله 2487: اگر كسي چند زن داشته باشد و هر كدام آنان با شرايطي كه گفتيم بچّه اي را شير دهد، همه ي آن بچه ها به يكديگر و به آن مرد و به همه ي آن زن ها محرم مي شوند.
مسأله 2488: اگر كسي دو زن شير ده داشته باشد و يكي از آنان بچه اي را مثلاً هشت مرتبه و ديگري هفت مرتبه شير بدهد، آن بچه به كسي محرم نمي شود.
مسأله 2489: اگر زني از شير يك شوهر پسر و دختري را شير كامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمي شوند.
مسأله 2490: انسان نمي تواند بدون اذن زن خود، با زن هايي كه به واسطه ي شير خوردن، خواهر زاده يا برادرزاده ي زن او شده اند ازدواج كند و نيز اگر با پسري لواط كند، احتياط واجب آن است كه با دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را كه رضاعي هستند يعني به واسطه ي شير خوردن، دختر و خواهر و مادر او شده اند براي خود عقد نكند.
مسأله 2491: زني كه برادر انسان را شير داده به انسان محرم نمي شود، اگر چه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.
مسأله 2492: انسان نمي تواند با دو خواهر اگر چه رضاعي باشند يعني به واسطه ي شير خوردن خواهر يكديگر شده باشند ازدواج كند و چنانچه دو زن را عقد كند و بعد بفهمد خواهر بوده اند، در صورتي كه عقد آنان در يك وقت بوده هر دو باطل است و اگر در يك وقت نبوده عقد اولي صحيح و عقد دومي باطل است.
مسأله 2493: اگر زن از شير شوهر خود كساني را كه بعداً گفته مي شود شير دهد، شوهرش بر او حرام نمي شود، اگر چه بهتر آن است كه احتياط كنند:
اوّل: برادر و خواهر خود را.
دوم: عمو و عمه و دايي و خاله ي خود را.
سوم: اولاد عمو و اولاد دايي خود را.
چهارم: برادرزاده ي خود را.
پنجم: برادر شوهر، يا خواهر شوهر خود را.
ششم: خواهرزاده ي خود، يا خواهرزاده ي شوهرش را.
هفتم: عمو و عمّه و دايي و خاله ي شوهرش را.
هشتم: نوه ي زن ديگر شوهر خود را.
مسأله 2494: اگر كسي دختر عمه يا دختر خاله ي انسان را شير دهد به انسان محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خود داري نمايد.
مسأله 2495: مردي كه دو زن دارد، اگر يكي از آن دو زن، فرزند عموي زن ديگر را شير دهد، زني كه فرزند عموي او شير خورده، به شوهر خود حرام نمي شود.
آداب شير دادن
مسأله 2496: براي شير دادن بچه، بهتر از هر كس مادر اوست و سزاوار است كه مادر براي شير دادن از شوهر خود مزد نگيرد و خوب است كه شوهر مزد بدهد و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد، شوهر مي تواند بچه را از او گرفته و به دايه بدهد.
مسأله 2497: مستحب است دايه اي كه براي طفل مي گيرند، دوازده امامي و داراي عقل و عفّت و صورت نيكو باشد و مكروه است كم عقل، يا غير دوازده امامي، يا بد صورت، يا بد خلق، يا زنا زاده باشد و نيز مكروه است دايه اي بگيرند كه بچه اي كه دارد از زنا به دنيا آمده باشد.
مسائل متفرقه ي شير دادن
مسأله 2498: مستحب است از زن ها جلوگيري كنند كه هر بچه اي را شير ندهند، زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كساني شير داده اند و بعداً دو نفر مَحرم با يكديگر ازدواج نمايند.
مسأله 2499: كساني كه به واسطه ي شير خوردن خويشي پيدا مي كنند، مستحب است يكديگر را احترام نمايند، ولي از يكديگر ارث نمي برند و حق هاي خويشي كه انسان با خويشان خود دارد براي آنان نيست.
مسأله 2500: در صورتي كه ممكن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شير بدهند.
مسأله 2501: اگر به واسطه ي شير دادن حق شوهر از بين نرود، زن مي تواند بدون اجازه ي شوهر بچه ي كس ديگر را شير دهد، ولي جايز نيست بچه اي را شير دهد كه به واسطه ي شير دادن به آن بچّه به شوهر خود حرام شود، مثلاً اگر شوهر او دختر شير خواري را براي خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادر زن شوهر مي شود و بر او حرام مي گردد.
مسأله 2502: اگر كسي بخواهد زن برادرش به او محرم شود، بايد دختر شير خواري را مثلاً دو روزه براي خود صيغه كند و در آن دو روز با شرايطي كه در مسأله «2483» گفته شد زن برادرش آن دختر را شير دهد.
مسأله 2503: اگر مرد پيش از آن كه زني را براي خود عقد كند بگويد: به واسطه ي شير خوردن آن زن بر او حرام شده، مثلاً بگويد: شير مادر او را خورده، چنانچه تصديق او ممكن باشد، نمي تواند با آن زن ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد و خود زن هم حرف او را قبول نمايد، عقد باطل است، پس اگر مرد با او نزديكي نكرده باشد، يا نزديكي كرده باشد ولي در وقت نزديكي كردن زن بداند بر آن مرد حرام است، مَهر ندارد و اگر بعد از نزديكي بفهمد كه بر آن مرد حرام بوده، شوهر بايد مَهر او را مطابق زن هايي كه مثل او هستند بدهد.
مسأله 2504: اگر زن پيش از عقد بگويد: به واسطه ي شير خوردن بر مردي حرام شده، چنانچه تصديق او ممكن باشد نمي تواند با آن مرد ازدواج كند و اگر بعد از عقد بگويد، مثل صورتيست كه مرد بعد از عقد بگويد كه زن بر او حرام است و حكم آن در مسأله پيش گفته شد.
مسأله 2505: شير دادني كه علت محرم شدن است به دو چيز ثابت مي شود:
اوّل: خبر دادن عدّه اي كه انسان از گفته ي آنان يقين پيدا كند.
دوم: شهادت دو مرد عادل يا چهار زن كه عادل باشند، ولي بايد شرايط شير دادن را هم بگويند، مثلاً بگويند: ما ديده ايم كه فلان بچه بيست و چهار ساعت از پستان فلان زن شير خورده و چيزي هم در بين نخورده و همچنين ساير شرطها را كه در مسأله «2483» گفته شد شرح دهند.
مسأله 2506: اگر شك كنند بچّه به مقداري كه علت محرم شدن است شير خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده بچه به كسي محرم نمي شود، ولي بهتر آن است كه احتياط كنند.
احكام طلاق
مسأله 2507: مردي كه زن خود را طلاق مي دهد بايد بالغ و عاقل باشد و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه ي طلاق را به شوخي بگويد، صحيح نيست.
مسأله 2508: زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكي با او نزديكي نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مي شود.
مسأله 2509: طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:
اوّل: آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكي نكرده باشد.
دوم: معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، احتياط واجب آن است كه دوباره او را طلاق دهد.
سوم: مرد به واسطه ي غايب بودن نتواند بفهمد زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه.
مسأله 2510: اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.
مسأله 2511: كسي كه مي داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب شود مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتي كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مي شوند صبر كند.
مسأله 2512: اگر مردي كه غايب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطّلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه اگر چه اطّلاع او از روي عادت حيض زن، يا نشانه هاي ديگري باشد كه در شرع معين شده بايد تا مدتي كه معمولاً زن ها از حيض يا نفاس پاك مي شوند صبر كند.
مسأله 2513: اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولي زني را كه نُه سالش تمام نشده، يا آبستن است، اگر بعد از نزديكي طلاق دهند، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد؛ يعني اگر سيده است بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.
مسأله 2514: اگر با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و در همان پاكي طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، بنا بر احتياط واجب بايد دوباره او را طلاق دهد.
مسأله 2515: اگر با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد به قدري كه زن معمولاً بعد از آن پاكي خون مي بيند و دوباره پاك مي شود صبر كند.
مسأله 2516: اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه ي مرضي حيض نمي بيند طلاق دهد، بايد از وقتي كه با او نزديكي كرده تا سه ماه از جماع با او خود داري نمايد و بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2517: طلاق بايد به صيغه ي عربي صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه ي طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، بايد بگويد:
«زَوْجَتي فاطِمَةَ طالِقٌ»؛ يعني: زن من فاطمه رهاست و اگر ديگري را وكيل كند، آن وكيل بايد بگويد:
«زَوْجَةَ مُوَكِّلِي فاطِمَةَ طالِقٌ».
مسأله 2518: زني كه صيغه شده مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اينست كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او ببخشد، به اين ترتيب كه بگويد: مدت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست. عدّه ي طلاق
مسأله 2519: زني كه نُه سالش تمام نشده و زن يائسه، عدّه ندارد، يعني اگر چه شوهرش با او نزديكي كرده باشد، بعد از طلاق مي تواند فوراً شوهر كند.
مسأله 2520: زني كه نُه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكي كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عدّه نگه دارد، يعني بعد از آن كه در پاكي طلاقش داد، به قدري صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود و همين كه حيض سوم را ديد عدّه ي او تمام مي شود و مي تواند شوهر كند؛ ولي اگر پيش از نزديكي كردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، يعني مي تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.
مسأله 2521: زني كه حيض نمي بيند اگر در سن زن هايي باشد كه حيض مي بينند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگه دارد.
مسأله 2522: زني كه عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند، بايد سه ماه هلالي يعني از موقعي كه ماه ديده مي شود تا سه ماه عدّه نگه دارد و اگر در بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسري ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگه دارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بيست و نُه روز باشد، بايد نُه روز باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم عدّه نگه دارد و احتياط مستحب آن است كه از ماه چهارم بيست و يك روز عدّه نگه دارد تا با مقداري كه از ماه اوّل عدّه نگه داشته، سي روز شود.
مسأله 2523: اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه اش تا دنيا آمدن، يا سقط شدن بچّه او است، بنا بر اين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچّه ي او به دنيا آيد، عدّه اش تمام مي شود.
مسأله 2524: زني كه نُه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر صيغه شود، مثلاً يك ماهه، يا يك ساله شوهر كند چنانچه شوهرش با او نزديكي نمايد و مدّت آن زن تمام شود، يا شوهر مدّت را به او ببخشد، بايد عدّه نگه دارد، پس اگر حيض مي بيند بنا بر احتياط واجب بايد به مقدار دو حيض يا به مقدار دو پاكي هر كدام كه بيشتر است، عدّه نگه دارد و شوهر نكند و اگر حيض نمي بيند، احتياط واجب آن است كه چهل و پنج روز از شوهر كردن خود داري نمايد.
مسأله 2525: ابتداي عدّه ي طلاق از موقعيست كه خواندن صيغه ي طلاق تمام مي شود، چه زن بداند طلاقش داده اند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده اند، لازم نيست دوباره عدّه نگه دارد. عدّه ي زني كه شوهرش مرده
مسأله 2526: زني كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد يعني از شوهر كردن خود داري نمايد اگر چه يائسه يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكي نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زاييدن عدّه نگه دارد، ولي اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا آيد، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عدّه را عدّه ي وفات مي گويند.
مسأله 2527: زني كه در عدّه ي وفات مي باشد حرام است لباس الوان بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاي ديگري كه زينت حساب شود بر او حرام مي باشد.
مسأله 2528: اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه ي وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و در صورتي كه آبستن باشد، به مقداري كه در عدّه ي طلاق گفته شد، براي شوهر دوم عدّه ي طلاق و بعد براي شوهر اوّل عدّه ي وفات نگه دارد و اگر آبستن نباشد، براي شوهر اوّل عدّه ي وفات و بعد براي شوهر دوم عدّه ي طلاق نگه دارد.
مسأله 2529: ابتداي عدّه ي وفات از موقعيست كه زن از مرگ شوهر مطلع شود.
مسأله 2530: اگر زن بگويد عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مي شود:
اوّل: آن كه مورد تهمت نباشد.
دوم: از طلاق يا مردن شوهرش به قدري گذشته باشد كه در آن مدت تمام شدن عدّه ممكن باشد. طلاق بائن و طلاق رجعي
مسأله 2531: طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعني بدون عقد او را به زني قبول نمايد و آن بر پنج قسم است:
اوّل: طلاق زني كه نُه سالش تمام نشده باشد.
دوم: طلاق زني كه يائسه باشد، يعني اگر سيده است بيشتر از شصت سال و اگر سيده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.
سوم: طلاق زني كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكي نكرده باشد.
چهارم: طلاق سوم زني كه او را سه دفعه طلاق داده اند.
پنجم: طلاق خلع و مبارات و احكام اينها بعداً گفته خواهد شد و غير اينها طلاق رجعي است، [به اين معني] كه بعد از طلاق تا وقتي زن در عدّه است، مرد مي تواند به او رجوع نمايد.
مسأله 2532: كسي كه زنش را طلاق رجعي داده، حرام است او را از خانه اي كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولي در بعضي از مواقع كه در كتاب هاي مفصل گفته شده بيرون كردن او اشكال ندارد و نيز حرام است زن براي كارهاي غير لازم از آن خانه بيرون رود.
احكام رجوع كردن
مسأله 2533: در طلاق رجعي مرد به دو قِسم مي تواند به زن خود رجوع كند:
اوّل: حرفي بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.
دوم: كاري كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.
مسأله 2534: براي رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسي بفهمد، بگويد: به زنم رجوع كردم صحيح است
مسأله 2535: مردي كه زن خود را طلاق رجعي داده، اگر مالي از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بين نمي رود.
مسأله 2536: اگر زني را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولي اگر بعد از طلاق سوم به ديگري شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مي شود، يعني مي تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:
اوّل: آن كه عقد شوهر دوم هميشگي باشد و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اوّل نمي تواند او را عقد كند.
دوم: شوهر دوم با او نزديكي و دخول كند.
سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.
چهارم: عدّه ي طلاق يا عدّه ي وفات شوهر دوم تمام شود. طلاق خلع
مسأله 2537: طلاق زني را كه به شوهرش مايل نيست و مَهر يا مال ديگر خود را به او مي بخشد كه طلاقش دهد، طلاق خلع گويند.
مسأله 2538: اگر شوهر بخواهد صيغه ي طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، مي گويد:
«زَوجَتي فاطِمَةَ خالَعْتُها علي ما بَذَلَتْ هي طالِقٌ». (يعني زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
مسأله 2539: اگر زني كسي را وكيل كند كه مَهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغه ي طلاق را اين طور مي خواند:
«عَنْ مُوَكِلتي فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَكِّلِي مُحَمَّدٍ لِيخْلِعَها عَلَيهِ». پس از آن بدون فاصله مي گويد:
«زَوْجَةَ مُوَكِّلي خالَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هِي طالِقٌ» و اگر زني كسي را وكيل كند كه غير از مَهر، چيز ديگري را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاي كلمة (مهرها) آن چيز را بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده بايد بگويد:
«بَذَلْتُ مَأَةَ تُومانْ». طلاق مبارات
مسأله 2540: اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالي به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات گويند.
مسأله 2541: اگر شوهر بخواهد صيغه ي مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد:
«بارَأْتُ زَوْجَتِي فاطِمَةَ عَلي مَهْرِها فَهِي طالِقٌ»؛ يعني مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر ديگري را وكيل كند، وكيل بايد بگويد:
«بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلي فاطِمَةَ عَلي مَهْرِها فَهِي طالِقٌ» و در هر دو صورت اگر به جاي كلمة «عَلي مَهْرِها» «بمَهْرها» بگويد اشكال ندارد.
مسأله 2542: صيغه ي طلاق خُلع و مُبارات بايد به عربي صحيح خوانده شود، ولي اگر زن براي آن كه مال خود را به شوهر ببخشد، مثلاً به فارسي بگويد: براي طلاق فلان مال را به تو بخشيدم، اشكال ندارد.
مسأله 2543: اگر زن در بين عدّه ي طلاق خلع، يا مُبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مي تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.
مسأله 2544: مالي را كه شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد، ولي در طلاق خلع اگر بيشتر باشد، اشكال ندارد. احكام متفرقه ي طلاق
مسأله 2545: اگر با زن نامحرمي به گمان اين كه عيال خود اوست نزديكي كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مي باشد، بايد عدّه نگه دارد.
مسأله 2546: اگر با زني كه مي داند عيالش نيست زنا كند، چه زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست، يا گمان كند شوهرش مي باشد، لازم نيست عدّه نگه دارد.
مسأله 2547: اگر مرد زني را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود، طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولي هر دو معصيت بزرگي كرده اند.
مسأله 2548: هر گاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجي ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است، ولي چنانچه شرط كند كه اگر مرد مسافرت كند، يا مثلاً تا شش ماه خرجي ندهد. از طرف او براي طلاق خود وكيل باشد، چنانچه به رضايت شوهرش خود را طلاق دهد، صحيح است.
مسأله 2549: زني كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگري شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد.
مسأله 2550: پدر و جد پدري [شخص] ديوانه مي توانند زن او را طلاق بدهند.
مسأله 2551: اگر پدر يا جد پدري براي طفل خود زني را صيغه كند، اگر چه مقداري از زمان تكليف بچّه جزء مدّت صيغه باشد مثلاً براي پسر چهارده ساله خودش زني را دو ساله صيغه كند چنانچه صلاح بچّه باشد مي تواند مدّت آن زن را ببخشد، ولي زن دائمي او را نمي تواند طلاق دهد.
مسأله 2552: اگر از روي علاماتي كه در شرع معين شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگري كه آنان را عادل نمي داند مي تواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه اش براي خود يا براي كس ديگر عقد كند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خود داري نمايد و براي ديگري هم او را عقد نكند.
مسأله 2553: اگر كسي زن خود را بدون اين كه بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتي كه زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد: يك سال پيش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت كند، مي تواند چيزهايي را كه در آن مدت براي زن تهيه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولي چيزهايي را كه مصرف كرده نمي تواند از او مطالبه نمايد.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم