احکام شرعی
آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی
آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی
آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی

رساله توضیح المسائل آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی

مسائل اجتهاد و تقليد مسائل طهارت انواع آب ها آب مطلق و مضاف آب قليل آب جاري آب باران آب چاه احکام آب ها احکام تَخَلّي (ادرار و مدفوع کردن) اسْتِبْراء برخي کارهاي مستحب در تخلّي برخي کارهاي مکروه درتخلّي نجاسات و مطهّرات نجاسات 1 و 2. ادرار و مدفوع 3. مني 4. مردار 5. خون 6 و 7 . سگ و خوک 8. کافر 9. شراب 10. فقّاع 11. عرق شتر نجاست خوار عرق جُنُب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاي پاک احکام نجاسات نجس کردن قرآن خوردن و آشاميدن چيز نجس و خريد و فروش و عاريه دادن آن مطهّرات 1. آب 2. زمين 3. آفتاب 4. استحاله 5. انقلاب 6. کم شدن دو سوم آب انگور 7. انتقال (تبدّل) 8. اسلام 9. تَبَعيَّت 10. برطرف شدن عين نجاست 11. استِبراء حيوان نجاست خوار 12. غائب شدن مسلمان راه ثابت شدن طهارت احکام ظرف ها امور مربوط به وضو افعال وضو وضوي ارتماسي دعاهاي مستحب هنگام وضو گرفتن شروط وضو احکام وضو موارد لزوم وضو موارد بطلان وضو احکام وضوي جبيره امور وابسته به غسل غسل هاي واجب يکم. غسل جنابت احکام جنابت کارهاي حرام بر جنب کارهاي مکروه بر جنب چگونگي غسل غسل ترتيبي غسل ارتماسي احکام غسل کردن دوم، سوم و چهارم. غسل خون هاي سه گانه 1. استحاضه اقسام استحاضه احکام استحاضه 2. حيض احکام حائض اقسام حائض يک. صاحب عادت وقتيه و عدديه دو. صاحب عادت وقتيه سه. صاحب عادت عدديه چهار. مُضْطَرِبه پنج. مُبْتَدِئه شش. ناسِيه احکام متفرقه حيض 3. نفاس پنجم. غسل مسّ ميّت ششم. غسل ميّت احکام محتضر احکام پس از مرگ احکام غسل، کفن، نماز و دفن ميّت احکام غسل ميّت احکام کفن ميّت احکام تحنيط احکام نماز ميّت شيوۀ نماز ميّت مستحبّات نماز ميّت احکام دفن مستحبات دفن نماز وحشت نبش قبر غسل هاي مستحب امور مرتبط به تيمّم موارد هفت گانه تيمّم يکم. ممکن نبودن تهيۀ آب به اندازه وضو يا غسل دوم. دسترسي نداشتن به آب به سبب دشواري بيش از حدّ سوم. ترس از ضرر چهارم. نياز به آب براي حفظ جان پنجم. نياز به آب براي تطهير ششم. نداشتن آب مباح هفتم. فرصت نداشتن براي وضو يا غسل صحيح بودن تيمم به برخي از اجزاي زمين شروط چيزهاي مورد تيمم يکم. پاک بودن دوم. مباح بودن مستحبات و مکروهات تيمّم چگونگي تيمّم احکام تيمّم مسائل نماز مقدمه در اهميت نماز نمازهاي واجب نمازهاي واجب شبانه روز وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشاء وقت نماز صبح احکام وقت نماز نمازهايي که بايد به ترتيب انجام شود نماز مستحب احکام نماز مستحبي وقت نافله هاي شبانه روز احکام قبله پوشانيدن بدن در نماز شروط لباس نمازگزار شرط يکم: پاک بودن شرط دوم: مباح بودن شرط سوم: از اجزاي مردار نبودن شرط چهارم: از اجزاي حيوان حرام گوشت نبودن شرط پنجم: طلابافت نبودن شرط ششم: ابريشم خالص نبودن موارد عدم لزوم طهارت در لباس يا بدن نمازگزار امور ثواب دار در لباس نمازگزار امور کم کنندۀ ثواب در لباس نمازگزار شروط مکان نمازگزار شرط اول شرط دوم شرط سوم شرط چهارم شرط پنجم شرط ششم مکان هاي مستحب بودن نماز مکان هاي کراهت نماز احکام مسجد کراهت برخي از کارها در مسجد اذان و اقامه ترجمه اذان و اقامه موارد سقوط اذان موارد سقوط اذان و اقامه امور واجب در نماز احکام نيّت احکام تکبيرة الاحرام احکام قيام (ايستادن) امور مستحب در حال ايستادن نماز احکام قرائت امور مستحب در قرائت نماز امور مکروه در قرائت نماز احکام رکوع مستحبات رکوع احکام سجود تنها موارد صحيح بودن سجده بر آن ها امور مستحب در سجده امور مکروه در سجده سجدۀ واجب قرآن سجدۀ شکر احکام تشهّد و سلام احکام ترتيب نماز احکام موالات احکام قنوت احکام تعقيب نماز صلوات بر پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله مُبْطِلات نماز برخي مکروهات در نماز موارد جواز شکستن نماز واجب انواع شک در نماز شک هاي باطل شک هاي بي اعتبار يکم. شک بعد از محل دوم. شک پس از سلام سوم. شک پس از وقت چهارم. کَثِيرُ الشک (کسي که بسيار شک مي کند) پنجم. شک امام و مأموم ششم. شک در نماز مستحبّي شک هاي صحيح نماز احتياط سجده سهو شيوۀ سجدۀ سهو قضاي سجده و تشهد فراموش شده کم يا اضافه کردن اجزاء و کم کردن شروط نماز نماز مسافر شرط يکم. کمتر از هشت فرسخ شرعي نبودن مسافت شرط دوم. قصد هشت فرسخ داشتن از آغاز سفر شرط سوم. برنگشتن از قصد خود در بين راه شرط چهارم. نگذشتن از وطن پيش از رسيدن به هشت فرسخ شرط پنجم. سفر براي کار حرام نبودن شرط ششم. صحرانشين و گردشگر بيابان نبودن شرط هفتم. شغل نبودن سفر شرط هشتم. به حد ترخص رسيدن موارد قطع سفر يکم. رسيدن به وطن احکام وطن دوم. قصد ماندن ده روز سوم. ماندن سي روزِ ترديدي احکام متفرقه سفر نماز قضا نماز قضاي پدر و مادر نماز جماعت شروط نماز جماعت شرط يکم. نبودن حائل شرط دوم. بلندتر نبودن جاي امام شرط سوم. رعايت فاصله ميان امام و مأموم شرط چهارم. عقب تر بودن مأموم از امام شروط امام جماعت احکام جماعت برخي امور مستحب در نماز جماعت برخي امور مکروه در نماز جماعت نماز آيه شيوه نماز آيه نماز عيد فطر و قربان اجير گرفتن براي نماز مسائل روزه تعريف روزه اقسام روزه نيّت روزه وقت نيّت روزه يوم الشک چيزهاي باطل کننده روزه يکم. خوردن و آشاميدن دوم. آميزش سوم. استمناء چهارم. دروغ بستن به خدا و پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله پنجم. رسانيدن غبار غليظ به حلق ششم. فرو بردن سر در آب هفتم. بقاي عمدي بر جنابت خواب جُنُب هشتم. اِماله کردن نُهم. قي کردن عمدي احکام افطار عمدي و سهوي احکام افطار اجباري حکم روزه مستحب با فرض روزه واجب امور مکروه براي روزه دار قضا و کفّاره انواع کفّاره موارد قضادارِ کفاره ندار و برخي موارد قضاندارِ بي کفاره احکام روزۀ قضا موارد واجب نبودن روزه 1. مسافران 2. بيماران 3. زنان باردار و شيرده 4. کودکان 5. سالخوردگان 6. ديوانه و بيهوش احکام روزهٴ مسافر و بيمار آدابي دربارهٴ روزه و ماه رمضان انکار وجوب روزه و ترک آن ثابت شدن اول ماه مسائل خمس وجوب خمس تعلق خمس به مال، بدون اشتراط به بلوغ و مانند آن متولّي خمس موارد خمس يکم: غنائم نصاب غنائم جنگي حکم اموالِ گروه هاي منحرف در حال جنگ با نظام اسلامي حکم مال انتقالي غير معتقد به خمس دوم: معدن مصاديق معدن شروط استخراج کننده معدن در خمس عدم شرطيت مباشرت در استخراج معدن ديون مالي کافر در معدن و غير آن نصاب معدن حکم چند نوع مواد معدني از يک معدن صورت هاي معادن خالص طلا انفال بودن معادن سوم: گنج (کنز) تعريف گنج نصاب گنج مصاديق گنج اشياي به دست آمده از شکم حيوانات خريده شده اشياي به دست آمده از شکم ماهي هاي پرورشي خمس گنج پس از کسر هزينه ها چهارم: غواصي در دريا مصاديق غوص نصاب غوص گوهرهاي بيرون ريخته از دريا تعاقب يد غوّاصان در گوهر شرط نبودن قصد حيازت در غوص يافتن گوهر در شکم حيوانِ غواصي شده کسر هزينه هاي غوّاصي گوهر به دست آمده از ساحل گوهرهاي به دست آمده از کشتي غرق شده حکم معدن غوّاصي شده عنبر دريايي و نصاب آن اجتماع دو عنوان خمسي و نصاب آن پنجم: مال حلال مخلوط به حرام صورت هاي مال حلال مخلوط به حرام بيشتر بودن مال حرام معيّن از خمس مال مجهول المالک پيدا شدن مالک مال پس از خمس بيشتر يا کمتر بودن مال حرام از خمس مخلوط شدن سهوي خمس با دو عنوان شخصيت حقوقي بودن مالک مال خمس مال حرام تصرف شده خريدن مال متعلق خمس از غير معتقد به خمس ششم: زميني که کافر ذمي از مسلمان بخرد شروط و محدوده خمس کافر ذمي خمس زمين تبادلي چندباره ميان کافر ذمي و مسلمان خمس زمين مبادله شده در فرض اسلام ذمي هفتم: درآمدهاي کسب (ارباح مکاسب) زمان تعلق خمس خمس انواع درآمدها خمس مهريه خمس مال ميّت خمس در خمس فروش مال متعلّق خمس بخشيدن مال خمس دار درآمدهاي مال بي خمس خمس ميوه درخت محاسبه کسب هاي چندگانه خمس سود معلّق خمس سرمايه مبدأ سال خمسي محاسبه قبل و بعد از سال استثناي هزينه ها ابزار ماندني صرفه جويي يا تبرّع در هزينه خمس درآمد بانوان هزينه بدون استفاده وفات در بين سال خمسي هزينه سفر حج استثناي اقساط وام و خسارت ها متعلق خمس، عين يا ذمّه و تصرف در آن خمس مطلق درآمد عدم تکرار خمس عدم لزوم پرداختن خمس از عين مال مورد تعلّق خمس موارد مصرف خمس شروط موارد مصرف مصداق سيادت حکم سادات واجب النفقه جابه جايي خمس و هزينه آن پرداختن قيمت مال و بريء الذمّه شدن مصاديق انفال مسائل زکات موارد وجوب زکات شروط واجب شدن زکات نصاب زکات گندم و جو و خرما و کشمش نصاب طلا نِصاب نقره زکات شتر، گاو و گوسفند نِصاب شتر نصاب گاو نِصاب گوسفند موارد مصرف زکات اوصاف مستحقّ زکات نيّت زکات احکام متفرقه زکات زکات فطره حلال بودن زکات فطره فطره مهمان مصرف زکات فطره شروط مصرف کننده فطره به سادات نيّتِ فطره زمان پرداختن زکات فطره جابه جايي زکات فطره زکات فطرهٴ نانخوران دولت مسائل خريد و فروش شروط خريدار و فروشنده شروط کالا و بهاي آن احکام نقد و نسيه معامله سَـلف شروط معاملهٴ سلف احکام معامله سلف فروش طلا و نقره به طلا و نقره موارد به هم زدن معامله (خيار) احکام خيار مسائل متفرّقه خريد و فروش مسائل اجاره تعريف اجاره شيوهٴ اجاره شروط دو طرف اجاره اجاره دوم شروط مال مورد اجاره شروط منافع مال مورد اجاره اجاره بها ضمان در اجاره لزوم عقد اجاره ويراني مورد اجاره مرگ يکي از دو طرف اجاره استفتائات احکام تقليد احکام طهارت معناي طهارت معصومان عليهم السلام پاکي عرق جنب از حلال پاکي الکل صنعتي غساله آب قليل راه هاي ثبوت نجاست حکم رطوبت پس از ادرار و استبراء احکام وضو احکام غسل احکام ميّت احکام نماز وقت نماز لباس نمازگزار قبله نمازهاي يوميه اذان و اقامه قيام قرائت سجده تشهد قنوت آداب نماز نماز جمعه نماز قضا نماز استيجاري مسائل متفرّقه نماز احکام نماز مسافر بلاد کبيره کثير السفر حدّ ترخّص حدّ مسافت سفر شغلي توطن تبعيت از همسر در سفر و محلّ سکنا احکام نماز جماعت نماز جماعت در مسجد الحرام و مسجد النبي صلی‌الله‌علیه‌وآله نماز جماعت در ادارات نماز روز عيد غدير احکام اعتکاف احکام روزه روزه استيجاري استهلال احکام خمس خمس هزينه زندگي خمس هديه (هِبه) حقوق خانوادهٴ شهدا خمس منزل مسکوني خمس وديعه منزل اجاره اي خمس پس انداز براي مؤونه خمس جهيزيه خمس مهريه خمس سرمايه خمس کسب زن خمس شهريه خمس وام خمس سپرده حج حکم خمس سود سپرده‏ها خمس منفعت کسب حسابرسي خمس کسر خمس هاي پرداخت شده کسر بدهي از خمس تصرف در مال غير مخمّس مصرف خمس اجازه مصرف خمس رفت و آمد با کسي که خمس نمي دهد حکم فقهي سيّد احکام مضاربه احکام خريد و فروش احکام کسب هاي حرام شطرنج و قمار موسيقي رقص و دست زدن مجسمه سازي ريش تراشي کار کردن مسلمان تحت مديريت غير مسلمان احکام رهن و اجاره احکام ازدواج و محرميت شرط ضمن عقد مهريه ازدواج موقّت ازدواج با فِرق اسلامي نفقه سبب هاي محرميت مسائل متفرقه ازدواج احکام طلاق احکام غصب احکام لقطه احکام وقف تغيير کاربري وقف مسائل متفرقه وقف احکام مسجد اجاره و فروش اموال مسجد تخريب و بازسازي مسجد احکام خوردني ها و مصرفي ها لقمه حرام مصرف انرژي مصرف سيگار احکام ذبح ذبح با استيل احکام صيد احکام وصيت و ارث احکام وکالت احکام ضمانت ضمانت پزشک ضمانت دانشجوي پزشکي ضمانت شرکت پست ديون مالي خسارت هاي آبرويي احکام جهاد احکام حدود و ديات سقط جنين قتل مجرم نابالغ قتل مرتد حکم اشاعه ويروس کشنده ديه قتل شِبه عمد مقتولي که از فرقه ها باشد ديه زن اجراي حد در اماکن عمومي زندان احکام شهادت احکام حجاب و پوشش تعزير تارک حجاب بستن کراوات احکام نگاه مسائل جديد خدمات فرقه ها انتخابات تذهيب قرآن حقوق تأليف و نشر احکام بانک ها و صندوق هاي قرض الحسنه واگذاري حق وامگيري پرداخت دَيْن با لحاظ تورّم پرداخت غرامت در تأخير دَيْن مسائل مربوط به شهرداري احکام تشريح تغيير جنسيت احکام عزاداري احکام امدادرساني در حوادث ترجيح در امدادرساني بستگي نجات بعضي بر مرگ ديگري تصرف در مال ديگري براي نجات انساني لمس و نگاه اضطراري امدادگر به نامحرم احکام اهل کتاب ازدواج با اهل کتاب طهارت اهل کتاب ذبيحه و غذاي اهل کتاب

امور وابسته به غسل

امور وابسته به غسل
غسل هاي واجب
غسل‌هاي واجب هفت تاست: غسل جنابت؛ غسل استحاضه؛ غسل حيض؛ غسل نفاس؛ غسل مسّ ميّت؛ غسل ميّت؛ غسلي که با نذر يا قسم يا عهد، تعهّد کرده است که در اين فرض، اصل غسل، با نذر و مانند آن، واجب نمي‌شود، بلکه وفا به عقد نذر و سوگند و وفا به عهد واجب است.
يکم. غسل جنابت
احکام جنابت
مسئله 359. به سبب دو چيز انسان، زن باشد يا مرد، جنب مي‌شود: آميزش و بيرون آمدن مني؛ چه در خواب باشد يا بيداري؛ کم باشد يا بسيار؛ با شهوت باشد يا بي‌شهوت؛ با اختيار باشد يا بي‌اختيار، بنابراين خوش آمدن، سست شدن بدن، تا وقتي که مني خارج نشود، سبب جنابت نيست.
مسئله 360. اگر رطوبتي از انسان خارج شود و نداند مني است يا ادرار يا رطوبت ديگر، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و پس از آن، بدن سست شده، آن رطوبت حکم مني را دارد و اگر هيچ يک از اين سه نشانه را نداشته باشد، حکم مني را ندارد؛ ولي در زن و مريض لازم نيست آن رطوبت با جستن بيرون آمده باشد، بلکه اگر با شهوت بيرون آمده باشد، در حکم مني است و لازم نيست بدن او سست شود.
مسئله 361. اگر از مردي که بيمار نيست، رطوبتي بيرون آيد و يکي از سه نشانه‌اي را که در مسئلۀ پيش‌گفته شد، داشته باشد و نداند نشانه‌هاي ديگر را داشته يا نه، چنانچه پيش از بيرون آمدن رطوبت، وضو نداشته، بايد وضو بگيرد.
مسئله 362. مستحب است انسان پس از بيرون آمدن مني ادرار کند، تا ذرّاتِ ماندۀ مني از مخرج خارج شود و اگر ادرار نکند و پس از غسل بدون فاصلۀ بسيار رطوبتي از او بيرون آيد که نداند چيست، حکم مني را دارد.
مسئله 363. اگر انسان آميزش کند و به اندازۀ ختنه‌گاه يا بيشتر داخل شود، در زن باشد يا در مرد، در قُبُل باشد يا در دُبُر، بالغ باشند يا نابالغ، اگرچه مني بيرون نيايد، هر دو جنب مي‌شوند و بايد غسل کنند.
مسئله 364. اگر شک کند که به مقدار ختنه‌گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 365. اگر - نَعُوذُ بِالله - با حيواني آميزش کند و مني از او بيرون آيد، غسل تنها کافي است و چنانچه مني بيرون نيايد، اگر پيش از وطي وضو داشته، باز هم غسل تنها کافي است و چنانچه وضو نداشته، به احتياط واجب غسل کند و وضو هم بگيرد.
مسئله 366. اگر مني از جاي خود حرکت کند و بيرون نيايد، يا انسان شک کند که مني از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 367. هرگاه زن پس از غسل جنابت، مني مرد از او خارج شود، غسل بر وي واجب نيست؛ همچنين است اگر شک کند که مني بيرون آمده، از خود اوست يا از مرد؛ امّا اگر علم يا اطمينان داشته باشد که مني خارج شده از خود اوست، يا مخلوط با مني مرد است، غسل بر او واجب است.
مسئله 368. کسي که نمي‌تواند غسل کند، ولي تيمّم برايش ممکن است، مي‌تواند پس از داخل شدن وقت نماز، با همسر خود آميزش کند.
مسئله 369. اگر در لباس خود مني ببيند و بداند که از خود اوست و براي آن غسل نکرده، بايد غسل کند و نمازهايي را که يقين دارد پس از بيرون آمدن مني خوانده، قضا کند؛ ولي نمازهايي را که احتمال مي‌دهد پس از بيرون آمدن مني خوانده، لازم نيست قضا کند.
کارهاي حرام بر جنب
مسئله 370. پنج چيز بر جنب حرام است: 1. رسانيدن جايي از بدن به خطّ قرآن يا به اسم خدا، و به احتياط واجب، اسامي مبارک پيامبران و امامان: و حضرت زهرا عليهاالسلام حکم اسم خدا را دارد. 2. رفتن در مسجد حرام و مسجد پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله ، اگرچه از يک در داخل و از در ديگر خارج شود. 3. توقّف در مساجد ديگر؛ اگر از يک در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود، مانعي ندارد و به احتياط واجب در حرم امامان : هم توقف نکند. 4. گذاشتن چيزي در مسجد. 5. خواندن هر يک از آياتي که سجدۀ واجب دارد و آن‌ها در چهار سوره‌اند: سورۀ سجده (آيۀ 15)؛ سورۀ فصّلت (آيۀ 38)؛ سورۀ نجم (آيۀ 62)؛ سورۀ علق (آيۀ 1شر يک ) و اگر يک کلمه از اين چهار آيه را هم بخواند، حرام است.
کارهاي مکروه بر جنب
مسئله 371. چند چيز بر جنب مکروه است: 1 و 2. خوردن و آشاميدن؛ ولي اگر وضو بگيرد يا دست‌ها را شسته و مضمضه و استنشاق کند، کراهت برداشته يا کم مي‌شود. 3. خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره‌هايي که سجدۀ واجب ندارد. 4. رسانيدن جايي از بدن به جلد، حاشيه و بين خط‌هاي قرآن. 5. همراه داشتن قرآن. 6. خوابيدن؛ ولي اگر وضو بگيرد يا به سبب نداشتنِ آب، بدل از غسل تيمّم کند، مکروه نيست. 7. رنگ کردن موها به حنا و مانند آن. 8. ماليدن روغن و انواع کِرِم‌ها به بدن. 9. آميزش پس از آنکه در خواب مني از او بيرون آمده است.
چگونگي غسل
مسئله 372. غسل جنابت به خودي خود، يعني براي تحصيل طهارت، مستحب است و براي خواندن نماز واجب و مانند آن، واجب مي‌شود؛ ولي براي نماز ميّت، سجدۀ شکر و سجده‌هاي واجب قرآن، غسل جنابت لازم نيست.
مسئله 373. لازم نيست هنگام غسل نيّت کند که غسل واجب يا مستحب انجام مي‌دهم، بلکه اگر به قصد قربت، يعني براي انجام دادن فرمان خداي عالم، غسل کند، کافي است.
مسئله 374. اگر يقين کند وقت نماز شده و نيّت غسل واجب کند و سپس معلوم شود که پيش از وقت غسل کرده، غسل او صحيح است.
مسئله 375. غسل واجب و مستحب را به دو صورت مي‌توان انجام داد: ترتيبي؛ ارتماسي.
مسئله 376. اصل غسل، عنوان قصدي است که مکلف بايد آن را قصد کند؛ ولي صفت ترتيب يا ارتماس، عنوان قصدي نيست، بلکه با عمل مکلف و بدون قصد هم محقق مي‌شود.
غسل ترتيبي
مسئله 377. در غسل ترتيبي بايد به نيّت غسل، نخست سر و گردن و سپس طرف راست بعد طرف چپ بدن را بشويد. اگر عمداً يا از روي فراموشي يا به سبب ندانستن مسئله به اين ترتيب عمل نکند، غسل او باطل است. در شستن هر کدام از دو طرف بايد کف پا را حرکت دهد، تا آبْ کف پا را بگيرد.
مسئله 378. براي آنکه يقين کند هر سه قسمت (سر و گردن، طرف راست و طرف چپ) را کامل غسل داده، بايد هر قسمتي را که مي‌شويد، مقداري از قسمت‌هاي ديگر را هم با آن قسمت بشويد، بلکه به احتياط مستحب تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشويد.
مسئله 379. اگر پس از غسل بفهمد جايي از بدن را نشسته و نداند کجاي بدن است، بايد دوباره بدن را به قصد غسل بشويد.
مسئله 380. اگر پس از غسل بفهمد قسمتي از بدن را نشسته، چنانچه از سمت چپ باشد، شستن همان قسمت کافي است و اگر از سمت راست باشد، بايد پس از شستن آن قسمت، دوباره سمت چپ را بشويد و چنانچه از سر و گردن باشد، بايد پس از شستن آن قسمت، دوباره سمت راست و سپس طرف چپ را بشويد.
مسئله 381. اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن قسمتي از سمت چپ شک کند، شستن همان قسمت کافي است؛ ولي اگر پس از پرداختن به شستن سمت چپ در شستن طرف راست يا قسمتي از آن شک کند، يا پس از پرداختن به شستن سمت راست در شستن سر و گردن يا قسمتي از آن شک کند، اعتنا نکند.
غسل ارتماسي
مسئله 382. در غسل ارتماسي، اگر به نيّت غسلِ ارتماسي در آب فرو رود، تا تمام بدن حتي کف پاها را آب بگيرد، غسل او صحيح است و احتياط آن است که يکدفعه زير آب رود؛ خواه در مثل حوض و استخر باشد؛ يا زير آبشاري که آب آن يکباره تمام بدن را فرا مي‌گيرد؛ امّا غسل ارتماسي زير دوش معمولي ممکن نيست.
مسئله 383. در غسل ارتماسي، اگر همۀ بدن زير آب باشد و پس از نيّت غسل، تمام بدن، حتي کف پاها را آب بگيرد، غسل او صحيح است.
مسئله 384. اگر پس از غسل ارتماسي بفهمد به قسمتي از بدن آب نرسيده، چه بداند کدام قسمت است يا نداند، بايد دوباره غسل کند.
مسئله 385. اگر براي غسل ترتيبي وقت ندارد و براي ارتماسي وقت دارد، بايد غسل ارتماسي کند.
مسئله 386. کسي که روزۀ واجب گرفته يا براي حج يا عمره احرام بسته، نمي‌تواند غسل ارتماسي کند؛ ولي اگر از روي فراموشي غسل ارتماسي کند، صحيح است.
احکام غسل کردن
مسئله 387. در غسل ارتماسي بايد تمام بدن پاک باشد، ولي در غسل ترتيبي پاک بودن همه بدن لازم نيست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتي را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بکشد، کافي است.
مسئله 388. عرق جنب از حرام نجس نيست و کسي که از حرام جنب شده، اگر با آب گرم هم غسل کند، اگرچه عرق مي‌کند، غسل او صحيح است.
مسئله 389. اگر در غسل به اندازۀ سر مويي از بدن نشسته بماند، غسل باطل است؛ ولي شستن جاهايي از بدن که ديده نمي‌شود - مانند درون گوش و بيني - واجب نيست.
مسئله 390. جايي را که شک دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، شستن آن لازم نيست؛ ولي احتياط در شستن است.
مسئله 391. چيزي را که مانع رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف کند و اگر پيش از يقين به برطرف شدن مانع غسل کند، غسل او کفايت نمي‌کند.
مسئله 392. اگر هنگام غسل شک کند چيزي که مانع رسيدن آب باشد، در بدن او هست يا نه، چنانچه شک او منشأ عقلايي داشته باشد، بايد بررسي کند تا مطمئن شود که مانعي نيست.
مسئله 393. در غسل بايد موهاي کوتاه جزء بدن را بشويد و به احتياط شستن موهاي بلند هم لازم است.
مسئله 394. تمام شرط‌هايي که براي صحيح بودن وضو ذکر شده - مانند پاک بودن آب و غصبي نبودن آن و... - در صحيح بودن غسل هم شرط است؛ ولي در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد؛ نيز فاصله افتادن ميان شستن اعضا در غسل ترتيبي اشکالي ندارد؛ يعني اگر پس از شستن سر و گردن مقداري صبر کند و سپس طرف راست را و پس از مدّتي طرف چپ را بشويد، اشکال ندارد، مگر در مورد کسي که نمي‌تواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع خودداري کند که اگر به اندازه غسل کردن و نمازخواندن، ادرار و مدفوع از او بيرون نمي‌آيد، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد پشت سرهم هر قسمت را پس از قسمت ديگر غسل دهد و فوراً نماز بگزارد؛ همچنين است حکم زن مستحاضه که بعداً ياد مي‌شود.
مسئله 395. کسي که بخواهد با آبي که ملک ديگري است - مثل آب گرمابه، استخر و مانند آن - غسل کند و قصد دارد پول صاحب آب را نپردازد، يا بي‌آنکه بداند مالکش راضي است، بخواهد نسيه بگذارد، اگرچه پس از آن، صاحب آب را راضي کند، در صورت توجه، غسل او باطل است؛ همچنين است اگر بخواهد پول آب را پرداخت نکند.
مسئله 396. اگر مالک آب به نسيه ماندن پول مصرف آن راضي باشد، ولي کسي که غسل مي‌کند قصدش اين باشد که طلب او را نپردازد، يا از مال حرام بپردازد، غسل او صحيح است.
مسئله 397. اگر بخواهد پول حرام يا پولي که خمس آن را نداده، به مالک آب بپردازد، غسل او باطل است.
مسئله 398. اگر مخرج مدفوع را در مخزني مانند آب استخر تطهير کند و پيش از غسل شک کند که چون در مخزن تطهير کرده، صاحب آن به غسل کردن او راضي است يا نه، غسل او باطل است، مگر اينکه پيش از غسل، صاحب مخزن را راضي کند.
مسئله 399. کسي که بيش از حد متعارف و رايج در گرمابه يا مجموعه استخر آب مي‌ريزد، غسل او اشکال دارد، مگر پيش از غسل از مالک آب اجازه بگيرد؛ يا بداند که وي با دريافت پول اضافي هم اکنون راضي است.
مسئله 400. اگر شک کند که غسل کرده يا نه، بايد غسل کند؛ ولي چنانچه پس از غسل شک کند، که غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل کند.
مسئله 401. اگر ميان غسل کاري از او سر زند که وضو را باطل مي‌کند - مثلاً ادرار کند - بنا بر احتياط لازم بايد دوباره غسل کند.
مسئله 402. اگر به جهت تنگي وقت وظيفه‌اش تيمّم بوده، ولي به خيال اينکه به اندازۀ غسل و نماز وقت دارد، براي پاک شدن از جنابت - نه براي خصوص نماز و تقييد به آن - غسل کند، اگرچه پس از غسل بفهمد که به اندازۀ غسل وقت نداشته، غسل او صحيح است.
مسئله 403. کسي که جنب شده، اگر شک کند غسل کرده يا نه، نمازهايي را که خوانده، صحيح است؛ ولي براي نمازهاي بعدي بايد غسل کند.
مسئله 404. کسي که چند غسل بر او واجب است، مي‌تواند به نيّت همۀ آن‌ها يک غسل به‌جا آورد، چنان‌که مي‌تواند براي هر يک به صورت جداگانه غسل کند.
مسئله 405. کسي که جنب است، اگر بر جايي از بدن او آيۀ قرآن يا اسم خداي متعالي نوشته شده باشد، دست گذاشتن بر آن حرام است و اگر بخواهد غسل کند، بايد آب را به گونه‌اي به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد.
مسئله 406. کسي که غسل جنابت کرده، نبايد براي نماز وضو بگيرد؛ ولي با غسل‌هاي ديگر نمي‌شود نماز خواند و بايد وضو هم گرفت.
دوم، سوم و چهارم. غسل خون هاي سه گانه
1. استحاضه
خون استحاضه، خوني غير از حيض، نفاس و زخم و دمل است که از زن خارج مي‌شود و زن را هنگام ديدن خون استحاضه، مستحاضه ‌گويند و احکامي دارد که در مسائل آينده ذکر مي‌شود.
مسئله 407. خون استحاضه در بيشتر موارد زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مي‌آيد و غليظ هم نيست؛ ولي ممکن است گاهي سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
اقسام استحاضه
مسئله 408. استحاضه سه قسم دارد: قليله؛ متوسطه؛ کثيره: 1. «استحاضۀ قليله» آن است که خون، پنبه را آلوده کند و فرو نرود. 2. «استحاضۀ متوسطه» آن است که خون در پنبه نفوذ کند و از سمت ديگر نمايان شود؛ ولي بر پارچه‌اي که زن‌ها با خود برمي‌دارند، جاري نشود. 3. «استحاضۀ کثيره» آن است که خون از پنبه بر پارچه روان شود.
احکام استحاضه
مسئله 409. در استحاضۀ قليله بايد زن براي هر نماز يک وضو بگيرد و ظاهر عورت را اگر خون به آن رسيده، آب بکشد و به احتياط واجب پنبه را عوض کند؛ يا آب بکشد.
مسئله 410. در استحاضه متوسطه، روزانه يک غسل کافي است و براي هر نماز دستور استحاضۀ قليله را که در مسئلۀ پيش ذکر شد، انجام دهد.
مسئله 411. در استحاضۀ کثيره، افزون بر کارهاي استحاضۀ متوسطه که در مسئلۀ پيش ياد شده، بايد براي هر نماز پارچه را عوض کند؛ يا آب بکشد و يک غسل براي نماز صبح و يک غسل براي نماز ظهر و عصر و يکي براي نماز مغرب و عشاء به‌جا آورد و بين نماز ظهر و عصر، همچنين مغرب و عشاء فاصله نيندازد و اگر فاصله بيندازد، بايد براي نماز عصر و عشاء دوباره غسل کند.
مسئله 412. اگر خون استحاضه، پيش از وقت نماز بيايد و قطع شود و زن براي آن خون، وضو و غسل را انجام داده باشد، در صورتي که هيچ فاصله‌اي نباشد، مي‌تواند با همان وضو و غسل نماز بگزارد، هرچند احتياط، انجام دادن وضو و غسل پس از دخول وقت است.
مسئله 413. مستحاضۀ متوسطه و کثيره که بايد وضو بگيرد و غسل کند، هر کدام را نخست به‌جا آورد صحيح است؛ ولي بهتر آن است که اوّل وضو بگيرد.
مسئله 414. اگر استحاضۀ قليلۀ زن، پس از نماز صبح، متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر و عصر غسل کند و اگر پس از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، بايد براي نماز مغرب و عشاء غسل کند.
مسئله 415. در تمام مواردي که غسل بر زن مستحاضه واجب مي‌شود، اگر غسل کردنِ مکرّر براي او ضرر دارد، يا مايۀ مشقت بسيار است، مي‌تواند به جاي آن تيمّم کند.
مسئله 416. اگر استحاضۀ قليله يا متوسطۀ زن پس از نماز صبح کثيره شود، بايد براي نماز ظهر و عصر يک غسل و براي نماز مغرب و عشاء غسل ديگري به‌جا آورد و چنانچه پس از نماز ظهر و عصر کثيره شود، بايد براي نماز مغرب و عشاء يک غسل کند.
مسئله 417. مستحاضۀ کثيره يا متوسطه، اگر پيش از داخل شدن وقت نماز، براي نماز غسل کند، غسل او باطل است، بلکه اگر نزد يک اذان صبح براي نماز شب غسل کند و نماز شب بگزارد، به احتياط واجب پس از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را به‌جا آورد.
مسئله 418. زن مستحاضه، براي هر نماز واجب يا مستحب، بايد وضو بگيرد؛ نيز اگر بخواهد نمازي را که خوانده احتياطاً دوباره به‌جا آورد، يا بخواهد نمازي را که تنها اقامه کرده دوباره با جماعت به‌جا آورد، بايد تمام کارهايي را که براي استحاضه ذکر شد، انجام دهد؛ ولي براي خواندن نماز احتياط و سجدۀ فراموش‌شده و تشهد فراموش‌شده و سجدۀ سهو، اگر آن‌ها را پس از نماز فوراً به‌جا آورد، لازم نيست کارهاي استحاضه را انجام دهد.
مسئله 419. زن مستحاضه پس از آنکه خونش قطع شد، فقط براي نماز اوّلي که مي‌خواند، بايد کارهاي استحاضه را انجام دهد و براي نمازهاي بعدي لازم نيست.
مسئله 420. اگر زن نداند استحاضۀ او چه قسم است، هنگامي که مي‌خواهد نماز بگزارد، به احتياط واجب مقداري پنبه داخل عورت نهد و کمي صبر کند و بيرون آورد و پس از آنکه فهميد استحاضۀ او کدام يک از آن سه قسم است، کارهايي را که براي آن قسم بيان شده انجام دهد؛ ولي اگر بداند تا وقتي که مي‌خواهد نماز بگزارد استحاضۀ او تغيير نمي‌کند، پيش از داخل شدن وقت هم مي‌تواند خود را وارسي نمايد.
مسئله 421. زن مستحاضه اگر پيش از آنکه خود را وارسي کند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفۀ خود عمل کرده - مثلاً استحاضه‌اش قليله بوده و به وظيفۀ استحاضۀ قليله عمل کرده - نماز او صحيح است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه‌اش نبوده - مانند اينکه استحاضۀ او متوسطه بوده و به وظيفۀ قليله رفتار کرده - نمازش باطل است.
مسئله 422. زن مستحاضه، اگر نتواند خود را وارسي کند، مي‌تواند به آنچه مسلماً وظيفۀ اوست عمل کند؛ مثلاً اگر نمي‌داند استحاضۀ او قليله است يا متوسطه، مي‌تواند کارهاي استحاضۀ قليله را انجام دهد و چنانچه نمي‌داند متوسطه است يا کثيره، بايد کارهاي استحاضۀ متوسطه را انجام دهد و اگر بداند در گذشته کدام يک از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفۀ همان قسم رفتار کند.
مسئله 423. اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضو و غسل باطل نمي‌شود و چنانچه بيرون بيايد، هر چند کم باشد، وضو و غسل را به تفصيلي که گذشت، باطل مي‌کند و بايد به وظايف مستحاضه که ذکر شد، عمل کند.
مسئله 424. زن مستحاضه اگر پس از نماز خود را وارسي کند و خون نبيند، اگرچه بداند دوباره خون مي‌آيد، با وضويي که دارد مي‌تواند نماز بگزارد.
مسئله 425. زن مستحاضه، اگر بداند از وقتي که مشغول وضو يا غسل شده، خوني از او بيرون نيامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل عورت نيست و بيرون نمي‌آيد، مي‌تواند گزاردن نماز را تأخير بيندازد.
مسئله 426. اگر مستحاضه بداند پيش از گذشتن وقت نماز، به کلّي پاک مي‌شود، يا به اندازۀ خواندن نماز خون بند مي‌آيد، بايد صبر کند و نماز را در وقتي که پاک است، طبق وظيفه به‌جا آورد؛ ولي اگر احتمال مي¬دهد که خون قطع مي¬شود، صبر کردن لازم نيست؛ بلکه نماز را طبق وظيفه انجام مي¬دهد.
مسئله 427. اگر پس از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند که اگر نماز را تأخير بيندازد، به مقداري که وضو و غسل و نماز را به‌جا آورد، به کلّي پاک مي‌شود، بايد نماز را تأخير بيندازد و هنگامي که به کلّي پاک شد، دوباره وضو و غسل را به‌جا آورد و نماز بگزارد و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست وضو و غسل را دوباره به‌جا آورد، بلکه با وضو و غسلي که دارد مي‌تواند نماز بگزارد.
مسئله 428. مستحاضۀ کثيره و متوسطه اگر به کلّي پاک شد، بايد غسل کند و چنانچه بداند از وقتي که براي نمازِ پيشين، مشغول غسل شده، ديگر خون نيامده، لازم نيست دوباره غسل کند.
مسئله 429. زن مستحاضه اگر بين وظيفه‌اي که دارد از وضو يا غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره وضو بگيرد؛ يا غسل کند و بي‌فاصله مشغول نماز شود؛ ولي چنانچه خون در داخل فضاي عورت نيايد، غسل لازم نيست.
مسئله 430. اگر خون استحاضۀ زن جاري باشد و قطع نشود، چنانچه براي او ضرر نداشته باشد، بايد پيش از غسل و پس از آن با پنبه و مانند آن از بيرون آمدن خون جلوگيري کند و اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد پس از وضو و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيري کند و چنانچه کوتاهي کند و خون بيرون آيد، بايد احتياط کرده و دوباره غسل کند و وضو هم بگيرد و اگر نماز هم گزارده، بايد دوباره به‌جا آورد.
مسئله 431. اگر هنگام غسلْ خون قطع نشود، غسل صحيح است؛ ولي چنانچه در بين غسلْ استحاضۀ متوسطه او کثيره شود، واجب است که غسل را از سر بگيرد.
مسئله 432. به احتياط واجب، مستحاضه در تمام روزي که روزه است، به اندازۀ ‌توان، از بيرون آمدن خون جلوگيري کند.
مسئله 433. روزۀ مستحاضه‌اي که غسل بر او واجب است، در صورتي صحيح است که غسل‌هايي که براي نمازهاي روزش واجب است، انجام دهد؛ نيز به احتياط واجب، غسل نماز مغرب و عشاي شبي که مي‌خواهد فرداي آن را روزه بگيرد، به‌جا آورد؛ ولي اگر براي نماز مغرب و عشاء غسل نکند و براي خواندن نماز شب پيش از اذان صبح غسل کند و در روز هم غسل‌هايي را که براي نمازهاي روزش واجب است، به‌جا آورد، روزۀ او صحيح است.
مسئله 434. اگر پس از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نکند، روزۀ او صحيح است.
مسئله 435. اگر استحاضۀ قليلۀ زن پيش از نماز، متوسطه يا کثيره شود، بايد کارهاي متوسطه يا کثيره را که ذکر شد، انجام دهد و چنانچه استحاضۀ متوسطه او کثيره شود، بايد کارهاي استحاضۀ کثيره را انجام دهد و چنانچه براي استحاضۀ متوسطه غسل کرده باشد، فايده ندارد و بايد دوباره براي کثيره غسل کند.
مسئله 436. اگر در بين نماز، استحاضۀ متوسطۀ زن کثيره شود، بايد نماز را بشکند و براي استحاضۀ کثيره غسل کند و وضو بگيرد و کارهاي ديگر آن را انجام دهد و همان نماز را به‌جا آورد و چنانچه براي هيچ کدام از غسل و وضو وقت ندارد، بايد دو تيمّم کند؛ يکي بدل از غسل و ديگري بدل از وضو؛ و اگر براي يکي از آن‌ها وقت ندارد، بايد به جاي آن تيمّم کند و ديگري را به‌جا آورد؛ ولي اگر براي تيمّم هم وقت ندارد، نمي‌تواند نماز را بشکند و بايد نماز را تمام کند و به احتياط واجب قضا کند؛ همچنين است اگر در ميان نماز، استحاضۀ قليلۀ او متوسطه يا کثيره شود.
مسئله 437. اگر در بين نماز، خونْ بند بيايد و مستحاضه نداند که در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه پس از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضو، غسل و نماز را دوباره به‌جا آورد.
مسئله 438. اگر استحاضۀ کثيرۀ زن متوسطه شود، بايد براي نماز اول، عمل کثيره و براي نمازهاي بعدي عمل متوسطه را به‌جا آورد. براي مثال، چنانچه پيش از نماز ظهر استحاضۀ کثيره متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر غسل کند و براي نماز عصر و مغرب و عشاء فقط وضو بگيرد و اگر براي نماز ظهر غسل نکند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براي نماز عصر غسل کند و چنانچه براي نماز عصر هم غسل نکند، بايد براي نماز مغرب غسل کند و اگر براي آن هم غسل نکند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد، بايد براي عشاء غسل کند.
مسئله 439. اگر پيش از هر نماز خون مستحاضۀ کثيره قطع شود و دوباره بيايد، براي هر نماز بايد يک غسل انجام دهد، ولي اگر پس از غسل و پيش از نماز قطع شود، چنانچه وقت تنگ باشد که نتواند غسل کند و نماز را در وقت به‌جا آورد، با همان غسل مي‌تواند نماز را به‌جا آورد؛ همچنين است حکم وضو.
مسئله 440. اگر استحاضۀ کثيره قليله شود، بايد براي نماز اول، کارهاي کثيره و براي نمازهاي بعدي کارهاي قليله را انجام دهد و چنانچه استحاضۀ متوسطه قليله شود، بايد براي نماز اول، کارهاي متوسطه و براي نمازهاي بعدي کارهاي قليله را به‌جا آورد.
مسئله 441. اگر مستحاضه يکي از کارهايي را که بر او واجب است، حتي عوض کردن پنبه، ترک کند، نمازش باطل است.
مسئله 442. مستحاضۀ قليله اگر بخواهد غير از نماز کاري انجام دهد که شرط آن وضو داشتن است - مانند رساندن بدن به خطّ قرآن - بايد وضو بگيرد و وضويي که براي نماز گرفته، به احتياط واجب کافي نيست.
مسئله 443. رفتن در مسجد حرام و مسجد النبي و توقف در مساجد ديگر و خواندن آيه‌اي که سجدۀ واجب دارد، براي زن مستحاضه اشکال ندارد؛ ولي نزديکي شوهر با او به احتياط واجب در صورتي حلال مي‌شود که غسل کند، اگرچه کارهاي ديگري را که براي نماز واجب است - مثل وضو و عوض کردن پنبه و دستمال - انجام نداده باشد.
مسئله 444. اگر زن در استحاضۀ کثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز، جايي از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد غسل کند و وضو هم بگيرد.
مسئله 445. نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بايد براي نماز آيات هم کارهايي را که براي نماز يوميّه ياد شد، انجام دهد.
مسئله 446. هر گاه در وقت نماز يوميّه، نماز آيات بر مستحاضه واجب شود، اگرچه بخواهد هر دو را پشت سرهم به‌جا آورد، بايد براي نماز آيات هم تمام کارهايي را که براي نماز يوميّه او واجب است، انجام دهد و به احتياط واجب هر دو را با يک غسل و وضو به‌جا نياورد.
مسئله 447. اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بگزارد، بايد براي هر نماز کارهايي را که براي نماز ادا بر او واجب است، انجام دهد.
مسئله 448. اگر زن بداند خوني که از او خارج مي‌شود، خون زخم نيست و شرعاً حکم حيض و نفاس را ندارد، به احتياط واجب به دستور استحاضه عمل کند، بلکه اگر شک داشته باشد که خون استحاضه است يا خون‌هاي ديگر، چنانچه نشانۀ آن‌ها را نداشته باشد، به احتياط واجب بايد کارهاي استحاضه را انجام دهد.
2. حيض
حيض، خوني است که در غالب، در هر ماه چند روزي از رحم زن خارج مي‌شود و به زن در اين حالت، «حائض» مي‌گويند و احکامي دارد که در مسائل آينده ذکر مي‌شود.
مسئله 449. خون حيض در بيشتر وقت‌ها، غليظ و گرم، و رنگ آن، سرخِ مايل به سياهي يا سرخ است و با فشار و کمي سوزش بيرون مي‌آيد.
مسئله 450. زنان سيّده (يعني قرشيّه)، پس از تمام شدن شصت سال قمري يائسه مي‌شوند؛ يعني خون حيض نمي‌بينند و زناني که سيّده (قرشيّه) نيستند، پس از تمام شدن پنجاه سال قمري يائسه مي‌شوند.
مسئله 451. خوني که دختر، پيش از تمام شدن نُه سال قمري و زن، پس از يائسه شدن مي‌بيند، حيض نيست.
مسئله 452. زن باردار و زني که بچه شير مي‌دهد، ممکن است حيض ببيند.
مسئله 453. دختري که نمي‌داند نُه سالش تمام شده يا نه، اگر خوني ببيند که نشانه‌هاي حيض را ندارد، حيض نيست و اگر نشانه‌هاي حيض را داشته باشد و به حيض بودنش اطمينان يابد، حيض است و معلوم مي‌شود نُه سال او تمام شده است.
مسئله 454. زني که شک دارد يائسه شده يا نه، اگر خوني ببيند و نداند حيض است، بايد بنا بگذارد که يائسه نشده است.
مسئله 455. مدت حيض کمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمي‌شود و اگر مختصري هم از سه روز کمتر باشد، حيض نيست.
مسئله 456. بايد سه روز نخست حيض، پياپي باشد، پس براي مثال، اگر دو روز خون ببيند و يک روز پاک شود و دوباره يک روز خون ببيند، حيض نيست.
مسئله 457. لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلکه اگر بعد از بيرون آمدن مقداري از خون بقيّه در عورت باشد، کافي است و چنانچه در بين سه روز به مدّت کمي پاک شود و اين زمان به قدري کم باشد که بگويند در تمام سه روز در عورت خون بوده، باز هم حيض است.
مسئله 458. لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند؛ ولي بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود، براي مثال، اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سرهم خون بيايد، يا در بين روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم قطع نشود، حيض است.
مسئله 459. اگر سه روز پشت سرهم خون ببيند و پاک شود، چنانچه دوباره خون ببيند و معلوم باشد که ادامه همان خون‌هايي است که خارج شده‌اند، در اين صورت، روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، اگر روي هم از ده روز بيشتر نشود، روزهايي هم که در وسط پاک بوده، حيض است.
مسئله 460. اگر خوني ببيند که از سه روز بيشتر و از ده روز کمتر باشد و نداند خون دُمل است يا خون حيض، چنانچه نداند دُمل در سمت چپ است يا راست، درصورتي‌که ممکن باشد، مقداري پنبه و مانند آن داخل کند و بيرون آورد، پس اگر خون از سمت چپ بيرون آيد، خون حيض است و چنانچه از سمت راست بيرون آيد، خون دمل است و اگر ممکن نباشد که بررسي کند، درصورتي‌که مي‌داند خون سابق حيض بوده، حيض قرار دهد و اگر دُمل بوده، خون دُمل قرار دهد و چنانچه نمي‌داند خون حيض بوده يا دمل، بايد همۀ چيزهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و همه عبادت‌هايي را که زن غير حائض انجام مي‌دهد، به‌جا آورد.
مسئله 461. اگر خوني ببيند که از سه روز بيشتر و از ده روز کمتر باشد و نداند خون حيض است يا زخم، اگر پيش‌تر حيض بوده، حيض، و اگر پاک بوده، پاک قرار دهد و چنانچه نمي‌داند پاک بوده يا حيض، همه چيزهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و همۀ عبادت‌هايي که زن غير حائض انجام مي‌دهد، به‌جا آورد.
مسئله 462. اگر خوني ببيند و شک کند که خون حيض است يا نفاس، چنانچه شروط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.
مسئله 463. اگر خوني ببيند که نداند خون حيض است يا بکارت، بايد خود را بررسي کند؛ يعني مقداري پنبه داخل عورت کند و کمي صبر کند و سپس بيرون آورد، پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بکارت است و اگر به همۀ آن رسيده، حيض است.
مسئله 464. اگر کمتر از سه روز خون ببيند و پاک شود و بعد سه روز خون ببيند، خون دوم حيض است و خون نخست، اگرچه در روزهاي عادتش باشد، حيض نيست.
مسئله 465. زني که مبتلا به خونريزي است، اگر به طبيب حاذق - که فرق بين خون حيض و غير حيض را دقيق مي‌داند - مراجعه کند و او تشخيص دهد خون حيض يا خون زخم و مانند آن است، چنانچه به گفته طبيب اطمينان حاصل کند، مي‌تواند بر طبق احکام آن عمل کند.
احکام حائض
مسئله 466. چند چيز بر حائض حرام است: 1. عبادت‌هايي که مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمّم به‌جا آورده شود، ولي به‌جا آوردن عبادت‌هايي که وضو و غسل و تيمّم براي آن‌ها لازم نيست - مانند نماز ميّت - مانعي ندارد. 2. تمام چيزهايي که بر جنب حرام است و در احکام جنابت ذکر شد. 3. آميزش، که هم براي مرد حرام است؛ هم براي زن، اگرچه به مقدار ختنه‌گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد، بلکه به احتياط واجب مقدار کمتر از ختنه‌گاه را هم داخل نکند و آميزش در دبر زن حائض، کراهت شديد دارد.
مسئله 467. آميزش در روزهايي هم که حيض زن قطعي نيست، ولي شرعاً بايد براي خود حيض قرار دهد، حرام است، پس زني که بيشتر از ده روز خون مي‌بيند و بايد به دستوري که بعداً ذکر مي‌شود، روزهاي عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نمي‌تواند در آن روزها با او آميزش کند.
مسئله 468. غير از آميزش، بهره‌گيري‌هاي جنسي ديگر از زن حائض - مانند بوسيدن و ملاعبه کردن - مانعي ندارد.
مسئله 469. اگر شمارۀ روزهاي حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت نخست آن، با قُبُل همسرش آميزش کند، به احتياط واجب بايد هيجده نخود طلا کفّاره به فقير بپردازد و در قسمت دوم، نُه نخود و در قسمت سوم، چهار نخود و نيم بپردازد؛ براي مثال، زني که شش روز خون حيض مي‌بيند، اگر شوهرش در شب يا روز يکم و دوم با او آميزش کند، بايد هيجده نخود طلا بپردازد و در شب يا روز سوم و چهارم، نُه نخود بدهد و در شب يا روز پنجم و ششم بايد چهار نخود و نيم بپردازد.
مسئله 470. آميزش در دبر زن حائض کفاره ندارد.
مسئله 471. لازم نيست طلاي کفّاره را از طلاي سکه‌دار بپردازد؛ ولي اگر بخواهد قيمت آن را بپردازد، بايد قيمت سکه‌دار بپردازد.
مسئله 472. اگر قيمت طلا در وقتي که آميزش کرده با وقتي که مي‌خواهد به فقير بپردازد، فرق کرده باشد، بايد قيمت وقتي را که مي‌خواهد به فقير بدهد، حساب کند.
مسئله 473. اگر کسي هم در قسمت يکم، هم در قسمت دوم، هم در قسمت سوم حيض، با همسرش آميزش کند، بايد هر سه کفّاره را بپردازد که روي هم سي و يک نخود و نيم مي‌شود.
مسئله 474. اگر انسان پس از آنکه در حال حيض آميزش کرده و کفّارۀ آن را پرداخته، دوباره آميزش کند، باز هم بايد بنا بر احتياط لازم کفّاره بپردازد.
مسئله 475. اگر با زن حائض چند بار آميزش کند و در بين آن‌ها کفّاره نپردازد، به احتياط مستحب براي هر آميزش يک کفّاره بپردازد.
مسئله 476. اگر مرد در حال آميزش بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و چنانچه جدا نشود، به احتياط واجب بايد کفّاره بپردازد.
مسئله 477. اگر مرد با زن حائض زنا کند يا با زن حائض نامحرمي به گمان اينکه همسر اوست آميزش کند، به احتياط واجب کفاره بپردازد.
مسئله 478. کسي که نمي‌تواند کفّاره بپردازد، بهتر است که صدقه‌اي به فقير بپردازد و اگر نمي‌تواند، به احتياط واجب استغفار کند و هر وقت توانست کفاره بپردازد.
مسئله 479. آميزش با همسر در حال حيض، اگر از روي ناداني يا فراموشي باشد، کفاره ندارد؛ همچنين اگر به اعتقاد اينکه زن حائض است، با او آميزش کند و سپس معلوم شود که حائض نبوده، کفاره ندارد.
مسئله 480. طلاق دادن زن در حال حيض، به گونه‌اي که در کتاب طلاق ذکر مي‌شود، باطل است.
مسئله 481. اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاک شده‌ام، در صورتي که دليلي بر خلاف گفته او نباشد، ادعاي وي پذيرفتني است.
مسئله 482. اگر زن هنگام اشتغال به نماز حائض شود، نماز او باطل است.
مسئله 483. اگر زن در بين نماز شک کند که حائض شده يا نه، نماز او صحيح است؛ ولي چنانچه پس از نماز بفهمد که در ميان نماز حائض شده، نمازي که خوانده، باطل است.
مسئله 484. پس از آنکه زن از حيض پاک شد، واجب است براي نماز و روزه و عبادت‌هاي ديگري که بايد با وضو يا غسل يا تيمم به‌جا آورده شود، غسل کند و دستور آن، مانند غسل جنابت است؛ ولي براي نماز بايد پيش از غسل يا پس از آن وضو هم بگيرد و چنانچه پيش از غسل وضو بگيرد، بهتر است.
مسئله 485. پس از آنکه زن از حيض پاک شد، اگرچه غسل نکرده باشد، طلاق او صحيح است و همسرش هم مي‌تواند با او آميزش کند؛ ولي به احتياط مستحب پيش از غسل، با او آميزش نکند؛ اما کارهاي ديگري که هنگام حيض بر او حرام بوده - مانند توقف در مسجد و مسّ خط قرآن - تا غسل نکند، بر او حلال نمي‌شود.
مسئله 486. اگر آب به اندازه‌اي باشد که فقط براي غسل يا وضو کفايت کند، به احتياط واجب بايد غسل کند و به جاي وضو تيمم کند و اگر تنها براي وضو کفايت کند، بايد وضو بگيرد و به جاي غسل تيمم کند و چنانچه براي هيچ يک از آن‌ها آب ندارد، بايد دو تيمم کند؛ يکي بدل از غسل و ديگري به جاي وضو.
مسئله 487. نمازهاي يوميه‌اي که زن در حال حيض نگزارده، قضا ندارد؛ ولي روزه‌هاي واجب را که نگرفته، بايد قضا کند.
مسئله 488. هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند يا مطمئن باشد که اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مي‌شود، بايد فوراً نماز بگزارد.
مسئله 489. اگر نماز را تأخير بيندازد و از اوّل وقت به اندازۀ انجام دادن واجبات يک نماز بگذرد و حائض شود، قضاي آن نماز بر او واجب است و در چگونگي نماز - مانند تند خواندن و کند خواندن و چيزهاي ديگر - بايد ملاحظۀ حال خود را بکند؛ براي مثال، زني که مسافر نيست، اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضاي آن در صورتي واجب مي‌شود که به مقدار خواندن چهار رکعت نماز با انجام دادن وضو يا تيمم از اول ظهر بگذرد و حائض شود و براي کسي که مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو رکعت کافي است؛ نيز بايد ملاحظۀ تهيۀ مقدماتي را که در اختيار ندارد بنمايد، پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدّمات و خواندن يک نماز بگذرد و حائض شود، قضاي آن نماز واجب است؛ وگرنه واجب نيست.
مسئله 490. اگر در آخر وقت نماز از خون پاک شود و به اندازۀ غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز - مانند تهيه کردن لباس يا آب کشيدن آن - و خواندن يک رکعت نماز يا بيشتر از آن وقت داشته باشد، بايد نماز را بگزارد و اگر نگزارد، بايد قضاي آن را به جا آورد.
مسئله 491. حائض که در آخر وقت پاک شده و به اندازۀ غسل و وضو وقت ندارد، ولي مي‌تواند با تيمم نماز را در وقت به‌جا آورد، آن نماز بر او واجب نيست؛ اما اگر غير از تنگي وقت تکليفش تيمم است - مانند آنکه آب برايش ضرر دارد - بايد تيمم کند و آن نماز را به جا آورد.
مسئله 492. اگر حائض پس از پاک شدن شک کند که براي نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را انجام دهد.
مسئله 493. اگر به خيال اينکه به اندازۀ تهيۀ مقدمات نماز و گزاردن يک رکعت وقت ندارد نماز نگزارد و سپس بفهمد وقت داشته، بايد قضاي آن نماز را به‌جا آورد.
مسئله 494. مستحب است حائض در وقت نماز، خود را از خون پاک کند و پنبه و پارچه را عوض کند و وضو بگيرد و اگر نمي‌تواند وضو بگيرد، تيمم کند و در جاي نماز رو به قبله بنشيند و به ذکر و دعا و صلوات مشغول شود.
مسئله 495. چند چيز براي حائض مکروه است؛ مانند خواندن قرآن - غير از آيات سجده‌دار که قرائت آن‌ها حرام است - و همراه داشتن آن، رساندن جايي از بدن به حاشيه و ميان خط‌هاي قرآن و رنگ کردن موها به حنا و مانند آن.
اقسام حائض
مسئله 496. حائض‌ها شش دسته‌اند: 1. صاحب عادت وقتيه و عدديه: زني است که دو ماه پشت سرهم «در وقت معيّن» خون حيض ببيند و شمارۀ روزهاي حيض وي هم در هر دو ماه يک اندازه باشد؛ مثل آنکه دو ماه پشت سرهم از يکم تا هفتم ماه خون ببيند. 2. صاحب عادت وقتيه فقط: زني است که دو ماه پشت سرهم «در وقت معيّن» خون حيض ببيند؛ ولي شمارۀ روزهاي حيض او در هر دو ماه يک اندازه نباشد؛ مانند اينکه دو ماه پشت سرهم از روز يکم ماه خون ببيند؛ ولي ماه يکم روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاک شود. 3. صاحب عادت عدديه فقط: زني است که شمارۀ روزهاي حيض وي در دو ماه پشت سرهم به يک اندازه باشد؛ ولي وقت ديدن آن دو خون يکي نباشد؛ مثلاً ماه يکم از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند. 4. مضطربه: زني است که چند ماه خون ديده؛ ولي از جهت وقت يا عدد عادت معيّني پيدا نکرده؛ يا عادتش به هم خورده و عادت تازه‌اي پيدا نکرده است. 5. مبتدئه: زني است که بار يکم خون ديدن او است. 6. ناسيه: زني است که عادت وقتي يا عددي خود را فراموش کرده است.
هرکدام از اين‌ها احکامي دارد که در مسائل آينده ذکر مي‌شود.
يک. صاحب عادت وقتيه و عدديه
مسئله 497. خانم‌هايي که عادت وقتيه و عدديه دارند، سه گروه‌اند:
گروه يکم. خانمي که دو ماه پشت سرهم «در وقت معين و عدد معيّن»، خون حيض ببيند و در وقت معين و عدد معيّن هم پاک شود؛ مثلاً دو ماه پشت سرهم از روز يکم ماه خون ببيند و روز هفتم پاک شود که عادت حيض اين زن از يکم ماه تا هفتم آن است.
گروه دوم. خانمي که از خون پاک نمي‌شود؛ ولي دو ماه پشت سرهم چند روز معيّن - مثل يکم ماه تا هشتم - خوني که مي‌بيند نشانه‌هاي حيض را دارد و خون‌هاي پس از آن، نشانه‌هاي استحاضه را دارد که عادت او از يکم ماه تا هشتم است.
گروه سوم. خانمي که دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن خون حيض ببيند و پس از آنکه سه روز يا بيشتر خون ديد، يک روز يا بيشتر پاک شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه همۀ روزهايي که خون ديده و در وسط پاک بوده، روي هم يک اندازه باشد که عادت او به اندازۀ تمام روزهايي است که خون ديده و در وسط پاک بوده است و لازم نيست روزهايي که در وسط پاک بوده، در هر دو ماه به يک اندازه باشد؛ به فرض، اگر در ماه نخست از روز يکم ماه تا سوم خون ببيند و سه روز پاک شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم، پس از آنکه سه روز خون ديد، سه روز يا کمتر يا بيشتر پاک شود و دوباره خون ببيند و روي هم از نُه روز بيشتر نشود، همه حيض است و عادت اين زن نُه روز است.
مسئله 498. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر يا دو سه روز عقب‌تر خون ببيند، به‌گونه‌اي‌که بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگرچه آن خون، نشانه‌هاي حيض را نداشته باشد، بايد به احکامي که براي زن حائض بيان شده عمل کند و چنانچه بعد بفهمد که حيض نبوده - مانند آنکه پيش از سه روز پاک شود - بايد عبادت‌هايي را که به‌جا نياورده، قضا کند.
مسئله 499. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر چند روز پيش از عادت و همۀ روزهاي عادت و چند روز پس از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و چنانچه از ده روز بيشتر شود، فقط خوني را که در روزهاي عادت خود ديده، حيض است، اگرچه نشانه‌هاي حيض را نداشته باشد و خوني که پيش از آن و پس از آن ديده استحاضه است، اگرچه نشانه‌هاي حيض را داشته باشد و بايد عبادت‌هايي را که در روزهاي پيش از عادت و پس از عادت به‌جا نياورده، قضا کند.
اگر همۀ روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاي عادت او حيض است و خوني که جلوتر از آن ديده، استحاضه است و چنانچه در آن روزها عبادت نکرده، بايد قضا کند و چنانچه همۀ روزهاي عادت را با چند روز پس از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است، اگرچه نشانه‌هاي حيض را نداشته باشد و اگر بيشتر شود، فقط روزهاي عادت او حيض است و باقي استحاضه است، اگرچه نشانه‌هاي حيض را داشته باشد.
مسئله 500. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و چنانچه از ده روز بيشتر شود، روزهايي که در ايام عادت خون ديده با چند روز پيش از آن، که روي هم به مقدار عادت او شود، حيض و روزهاي نخست را استحاضه قرار مي‌دهد.
اگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز پس از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و چنانچه بيشتر شود، بايد روزهايي که در ايام عادت خون ديده با چند روز پس از آن، که روي هم به مقدار عادت او شود، حيض و باقي را استحاضه قرار دهد.
مسئله 501. خانمي که عادت دارد، اگر پس از آنکه سه روز يا بيشتر خون ديد پاک شود و دوباره خون ببيند و فاصلۀ بين دو خون کمتر از ده روز باشد و همۀ روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر باشد - مثل آنکه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاک شود و دوباره پنج روز خون ببيند - چند صورت دارد:
1. تمام خوني که بار نخست ديده، يا مقداري از آن، در روزهاي عادت باشد و خون دوم که پس از پاک شدن مي‌بيند، در روزهاي عادت نباشد، که بايد همۀ خون يکم را حيض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.
2. خون نخست در روزهاي عادت نباشد و تمام خون دوم يا مقداري از آن، در روزهاي عادت باشد که بايد همۀ خون دوم را حيض و خون يکم را استحاضه قرار دهد.
3. مقداري از خون يکم و دوم در روزهاي عادت باشد و خون يکم که در روزهاي عادت بوده از سه روز کمتر نباشد و با پاکي وسط و مقداري از خون دوم که آن هم در روزهاي عادت بوده، از ده روز بيشتر نباشد، که در اين صورت، همۀ آن‌ها حيض است و مقداري از خون يکم که پيش از روزهاي عادت بوده و مقداري از خون دوم که پس از روزهاي عادت بوده، استحاضه است؛ مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، درصورتي‌که يک ماه از يکم تا ششم خون ببيند و دو روز پاک شود و سپس تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم حيض است و از يکم تا سوم، همچنين از دهم تا پانزدهم، استحاضه است.
4. مقداري از خون يکم و دوم در روزهاي عادت باشد؛ ولي خون يکم که در روزهاي عادت بوده، از سه روز کمتر باشد، که بايد در تمام دو خون و پاکي وسط، کارهايي را که بر حائض حرام است و قبلاً ذکر شد، ترک کند و کارهاي استحاضه را به‌جا آورد؛ يعني به دستوري که براي زن مستحاضه بيان شده، عبادت‌هاي خود را انجام دهد.
مسئله 502. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شمارۀ روزهاي حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد؛ چه پيش از وقت عادت ديده باشد؛ چه پس از آن.
مسئله 503. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند، ولي شمارۀ روزهاي آن کمتر يا بيشتر از روزهاي عادت او باشد و پس از پاک شدن، دوباره به شمارۀ روزهاي عادتي که داشته خون ببيند، بايد در هر دو خونْ کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و کارهاي استحاضه را به‌جا آورد.
دو. صاحب عادت وقتيه
مسئله 504. خانم‌هايي که فقط عادت وقتيه دارند، سه دسته‌اند:
1. خانمي که دو ماه پشت سرهم «در وقت معيّن» خون حيض ببيند و پس از چند روز پاک شود؛ ولي شمارۀ روزهاي آن در هر دو ماه يک اندازه نباشد؛ مثل اينکه دو ماه پشت سرهم روز يکم ماه خون ببيند و در ماه يکم روز هفتم و در ماه دوم روز هشتم از خون پاک شود؛ اين خانم بايد روز يکم ماه را روز نخست عادت حيض خود قرار دهد.
2. خانمي که از خون پاک نمي‌شود؛ ولي دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن خون او نشانه‌هاي حيض را دارد و ديگر خون‌هاي وي نشانۀ استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايي که خونش نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يک اندازه نيست؛ مانند اينکه در ماه نخست، از يکم تا هفتم ماه و در ماه دوم از يکم تا هشتم ماه، خون او نشانه‌هاي حيض و باقي نشانۀ استحاضه را داشته باشد؛ اين خانم هم بايد روز يکم ماه را، روز نخست عادت حيض خود قرار دهد.
3. خانمي که دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و سپس پاک شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر نشود، ولي ماه دوم کمتر يا بيشتر از ماه يکم باشد؛ مثلاً در ماه نخست هشت روز و در ماه دوم، نه روز باشد؛ اين زن هم بايد روز يکم ماه را روز نخست عادت حيض خود قرار دهد.
مسئله 505. خانمي که عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو سه روز پيش از عادت يا دو سه روز پس از عادت خون ببيند، به‌گونه‌اي‌که بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگرچه آن خون نشانه‌هاي حيض را نداشته باشد، بايد به احکامي که براي زنان حائض ذکر شد، رفتار کند و چنانچه بعد بفهمد که حيض نبوده - مثل آنکه پيش از سه روز پاک شود - بايد عبادت‌هايي را که به‌جا نياورده، قضا کند.
مسئله 506. خانمي که عادت وقتيه دارد، اگر کمتر از ده روز خون ببيند، همه‌اش حيض است و چنانچه بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را از راه نشانه‌هاي آن تشخيص دهد، بايد شمارۀ عادت خويشان خود را حيض قرار دهد؛ چه پدري باشند؛ چه مادري؛ زنده باشند يا مرده؛ ولي در صورتي مي‌تواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد که شمارۀ روزهاي حيض همۀ آنان يک اندازه باشد و اگر شمارۀ روزهاي حيض آنان يک اندازه نباشد - براي مثال، عادت برخي پنج روز و عادت برخي ديگر هفت روز باشد - نمي‌تواند عادت آنان را عادت حيض خود قرار دهد، مگر عادت کساني که با ديگران فرق دارد، به قدري کم باشد که در برابر آنان به حساب نيايند؛ در اين صورت، بايد عادت بيشتر آنان را عادت حيض خود قرار دهد.
مسئله 507. خانمي که عادت وقتيه دارد و شمارۀ عادت خويشان خود را حيض قرار مي‌دهد، بايد روزي را که در هر ماه، اولِ عادت او بوده، اولِ حيض قرار دهد؛ براي مثال، خانمي هر ماه، روز يکم آن خون مي‌ديده و گاهي روز هفتم و گاهي روز هشتم پاک مي‌شده، چنانچه يک ماه، دوازده روز خون ببيند و عادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز نخست ماه را حيض و باقي را استحاضه قرار دهد.
مسئله 508. خانمي که عادت وقتيه دارد و بايد شمارۀ عادت خويشان خود را عادت حيض خود قرار دهد، چنانچه خويش نداشته باشد، يا شمارۀ عادت آنان مثل هم نباشد، بايد در هر ماه، از روزي که خون مي‌بيند تا هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
سه. صاحب عادت عدديه
مسئله 509. خانم‌هايي که فقط عادت عدديه دارند، سه دسته‌اند:
اول: زني که شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت سرهم يک اندازه باشد؛ ولي وقت خون ديدن او يکي نباشد؛ در اين صورت، روزي‌هايي که خون ديده، عادت او مي‌شود؛ براي مثال، اگر ماه نخست از روز يکم تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مي‌شود.
دوم: خانمي که از خون پاک نمي‌شود؛ ولي دو ماه پشت سر هم چند روز از خوني که مي‌بيند، نشانۀ حيض و بقيه نشانۀ استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايي که خون نشانۀ حيض دارد، در هر دو ماه يک اندازه است؛ اما وقت آن يکي نيست؛ در اين صورت، روزهايي که خون او نشانۀ حيض را دارد، عادت او مي‌شود؛ براي مثال، اگر يک ماه از يکم تا پنجم ماه، و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم، خون او نشانۀ حيض و بقيه نشانۀ استحاضه را داشته باشد، شمارۀ روزهاي عادت وي پنج روز مي‌شود.
سوم: خانمي که دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يک روز يا بيشتر پاک شود و دوباره خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه نخست با ماه دوم فرق داشته باشد، اگر تمام روزهايي که خون ديده و روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر نشود و شمارۀ روزهاي آن هم به يک اندازه باشد، تمام روزهايي که خون ديده با روزهاي وسط که پاک بوده، عادت حيض او مي‌شود و لازم نيست روزهايي که در وسط پاک بوده، در هر دو ماه به يک اندازه باشد؛ براي مثال، اگر ماه نخست، از روز يکم تا سوم ماه خون ببيند و دو روز پاک شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم، از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا کمتر پاک شود و دوباره خون ببيند و روي هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز مي‌شود.
مسئله 510. خانمي که عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند و کمتر از ده روز باشد، همه‌اش حيض است و چنانچه از ده روز بيشتر شود، اگر نشانۀ همۀ خون‌هايي که ديده يکنواخت باشد، بايد از موقع ديدن خون به شمارۀ روزهاي عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و چنانچه همۀ خون‌هايي که ديده يکنواخت نباشد، بلکه چند روز از آن، نشانۀ حيض و چند روز ديگر نشانۀ استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايي که خون، نشانۀ حيض را دارد، با شمارۀ روزهاي عادت او يک اندازه است، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
چنانچه روزهايي که خون نشانۀ حيض دارد، از روزهاي عادت او بيشتر است، فقط به اندازۀ روزهاي عادت او حيض و بقيه استحاضه است و اگر روزهايي که خون نشانۀ حيض دارد از روزهاي عادت او کمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر که روي هم به اندازۀ روزهاي عادتش شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
چهار. مُضْطَرِبه
مسئله 511. مضطربه - يعني خانمي که چند ماه خون ديده؛ ولي عادت معيّني پيدا نکرده - اگر کمتر از ده روز خون ببيند، همه‌اش حيض است و چنانچه بيشتر از ده روز خون ببيند و نشانۀ همۀ خون‌هايي که ديده يکنواخت باشد، چنانچه عادت خويشان او مثلاً هفت روز است، بايد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر کمتر است - مثلاً پنج روز است - بايد همان را حيض قرار دهد و به احتياط واجب، در تفاوت بين شمارۀ عادت آنان و هفت روز، که دو روز است، کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و کارهاي استحاضه را به‌جا آورد و اگر عادت خويشانش بيشتر از هفت روز، مثلاً نُه روز است، بايد هفت روز را حيض قرار دهد و به احتياط واجب در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان، که دو روز است، کارهاي استحاضه را به‌جا آورد و کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند.
مسئله 512. اگر مضطربه بيشتر از ده روز خوني ببيند که چند روز آن نشانۀ حيض و چند روز ديگر نشانۀ استحاضه دارد، چنانچه خوني که نشانۀ حيض دارد، کمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز نباشد، همۀ آن حيض است و اگر خوني که نشانۀ حيض را دارد، کمتر از سه روز باشد، بايد همان را حيض قرار دهد و تا هفت روز بقيه به دستوري که در مسئله قبل ذکر شد، رفتار کند؛ همچنين است اگر پيش از گذشتن ده روز از خوني که نشانۀ حيض دارد، دوباره خوني ببيند که آن هم نشانۀ حيض را داشته باشد؛ مانند آنکه پنج روز خون سياه و نُه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، که بايد خون نخست را حيض قرار دهد و بقيه آن را تا هفت روز به دستوري که در مسئله پيشين ياد شد، رفتار کند.
پنج. مُبْتَدِئه
مسئله 513. مبتدئه - يعني خانمي که بار نخست خون ديدن اوست - اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خون‌هايي که ديده يکنواخت باشد، بايد عادت خويشان خود را به گونه‌اي که در وقتيه ذکر شد، حيض، و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسئله 514. مبتدئه، اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند که چند روز آن نشانۀ حيض و چند روز ديگر نشانۀ استحاضه را داشته باشد، چنانچه خوني که نشانۀ حيض دارد، کمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است؛ ولي اگر پيش از گذشتن ده روز از خوني که نشانۀ حيض دارد، دوباره خوني ببيند که آن هم نشانۀ خون حيض داشته باشد - مثل آنکه پنج روز خون سياه و نُه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند - بايد از اوّلِ خونِ نخست، که نشانۀ حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد، به عادت خويشاوندان خود رجوع کند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسئله 515. مبتدئه، اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند که چند روز آن نشانۀ حيض و چند روز ديگر آن نشانۀ استحاضه داشته باشد، چنانچه خوني که نشانۀ حيض دارد، از سه روز کمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد از زماني که خون نشانۀ حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد، به خويشاوندان خود رجوع کند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
شش. ناسِيه
مسئله 516. ناسيه - يعني خانمي که عادت خود را فراموش کرده است - اگر کمتر از ده روز خون ببيند، همه‌اش حيض است و چنانچه بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهايي که خون او نشانۀ حيض را دارد، تا ده روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حيض را از راه نشانه‌هاي آن تشخيص دهد، به احتياط واجب بايد هفت روز نخست را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
احکام متفرقه حيض
مسئله 517. مبتدئه، مضطربه، ناسيه و صاحب عادت عدديّه، اگر خوني ببينند که با نشانه‌هاي حيض باشد، يا يقين کنند که سه روز طول مي‌کشد، بايد عبادت را ترک کنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده، بايد عبادت‌هايي را که به‌جا نياورده‌اند، قضا کنند؛ ولي اگر يقين نکنند که تا سه روز طول مي‌کشد و نشانه‌هاي حيض را هم نداشته باشد، به احتياط واجب بايد تا سه روز کارهاي استحاضه را به‌جا آورند و کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کنند و چنانچه پيش از سه روز پاک نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند.
مسئله 518. خانمي که در حيض عادت دارد، چه عادت او نسبت به وقت حيض باشد يا نسبت به عدد حيض باشد، يا نسبت به هر دو باشد، اگر دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود خوني ببيند که وقت آن، يا شمارۀ روزهاي آن، يا هر دو يکي باشد، عادتش برمي‌گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است؛ براي مثال، اگر از روز يکم تا هفتم ماه خون مي‌ديده و پاک مي‌شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم خون ببيند و پاک شود، عادت او از دهم تا هفدهم مي‌شود.
مسئله 519. مقصود از يک ماه، از آغاز خون ديدن است تا سي روز؛ نه از روز يکم ماه تا پايان ماه.
مسئله 520. خانمي که معمولاً ماهي يک بار خون مي‌بيند، اگر در يک ماه دو بار خون ببيند و آن خون نشانه‌هاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز کمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسئله 521. اگر سه روز يا بيشتر خوني ببيند که نشانۀ حيض را دارد و سپس ده روز يا بيشتر خوني ببيند که نشانۀ استحاضه را دارد و دوباره سه روز خوني به نشانه‌هاي حيض ببيند، بايد خونِ اوّل و خونِ آخر را که نشانه‌هاي حيض داشته، حيض قرار دهد.
مسئله 522. اگر حائض پيش از ده روز پاک شود و بداند که در باطن او خون نيست، بايد براي عبادت‌هاي خود غسل کند، اگرچه گمان داشته باشد که پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي‌بيند؛ ولي چنانچه يقين داشته باشد که پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي‌بيند، نبايد غسل کند و نمي‌تواند نماز بگزارد و بايد به احکام حائض رفتار کند.
مسئله 523. اگر حائض پيش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن وي خون هست، بايد پنبه‌اي داخل عورت نهد و کمي صبر کند و بيرون آورد، پس اگر پاک بود، غسل کند و عبادت‌هاي خود را به‌جا آورد و اگر پاک نبود، اگرچه به آب زرد رنگي هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است، بايد صبر کند که اگر پيش از ده روز پاک شد، غسل کند و اگر پايان ده روز پاک شد، يا خون او از ده روز گذشت، سرِ ده روز غسل کند و چنانچه عادتش کمتر از ده روز است، در صورتي که بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سَرِ ده روز پاک مي‌شود، نبايد غسل کند و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مي‌گذرد، به احتياط واجب تا يک روز عبادت را ترک کند و پس از آن مي‌تواند تا ده روز عبادت را رها کند؛ ولي بهتر است تا ده روز کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و کارهاي مستحاضه را انجام دهد، پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سَرِ ده روز از خون پاک شد، تمامش حيض است و چنانچه ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادت‌هايي را که پس از روزهاي عادت به‌جا نياورده، قضا کند.
مسئله 524. اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نکند و سپس بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزه‌اي را که در آن روزها به‌جا نياورده، قضا کند و چنانچه چند روز را به گمان اينکه حيض نيست عبادت کند و آن‌گاه بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته، بايد قضا کند.
3. نفاس
مسئله 525. از لحظه‌اي که نخستين جزء کودک از رحم مادر بيرون مي‌آيد، هر خوني که زن زائو مي‌بيند، اگر پيش از ده روز يا سَرِ ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، «نَفْساء» مي‌گويند.
مسئله 526. خوني که زن پيش از بيرون آمدن اوّلين جزء بچّه مي‌بيند، نفاس نيست.
مسئله 527. لازم نيست که خلقت کودک تمام باشد، بلکه اگر خون بسته‌اي هم از رحم زن خارج شود و خود او بداند، يا چهار «ماما» بگويند که اگر در رحم مي‌ماند انسان مي‌شد، خوني که تا ده روز ببيند، خون نفاس است.
مسئله 528. ممکن است خون نفاس، بيش از يک لحظه نيايد؛ ولي بيشتر از ده روز نمي‌شود.
مسئله 529. هرگاه شک کند که چيزي از درون او سقط شده يا نه، يا چيزي که سقط شده اگر مي‌ماند انسان مي‌شد يا نه، لازم نيست وارسي کند و خوني که از او خارج مي‌شود، شرعاً خون نفاس نيست.
مسئله 530. توقّف در مسجد و رساندن جايي از بدن به خط قرآن و کارهاي ديگري که بر حائض حرام است، بر نَفساء (زن زائو) هم حرام است و آنچه بر حائض واجب، مستحب و مکروه است، بر نَفساء هم واجب، مستحب و مکروه است.
مسئله 531. طلاق دادن خانمي که در حال نفاس است، باطل و آميزش با او حرام است و اگر شوهرش با وي آميزش کند، به احتياط واجب به شيوه‌اي که در احکام حيض ذکر شد، کفاره بپردازد.
مسئله 532. هرگاه زن از خون نفاس پاک شد، بايد غسل کند و عبادت‌هاي خود را به‌جا آورد و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، روي هم ده روز يا کمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهايي که پاک بوده، روزه گرفته باشد، بايد قضا کند.
مسئله 533. اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن او خون هست، بايد پنبه‌اي داخل عورت گذارد و کمي صبر کند که اگر پاک است، براي عبادت‌هاي خود غسل کند.
مسئله 534. اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت معيّن دارد، به اندازۀ روزهاي عادت او نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه است و به احتياط مستحب، کسي که عادت دارد از روز پس از عادت و کسي که عادت ندارد، بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، کارهاي استحاضه را به‌جا آورد و کارهايي را که بر نفساء حرام است، ترک کند.
مسئله 535. خانمي که عادت حيض او کمتر از ده روز است، اگر بيش از روزهاي عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازۀ روزهاي عادت خود نفاس قرار دهد و پس از آن تا روز دهم مي‌تواند عبادت را ترک کند؛ يا کارهاي مستحاضه را انجام دهد؛ ولي ترک عبادت، يک روز يا دو روز بهتر است، پس اگر از ده روز بگذرد، روزهاي عادتش نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عبادت را ترک کرده، بايد قضا کند.
مسئله 536. خانمي که در حيض عادت دارد، اگر پس از زاييدن تا يک ماه يا بيشتر پي‌درپي خون ببيند، به اندازۀ روزهاي عادت او نفاس است و ده روز از خوني که پس از نفاس مي‌بيند، اگرچه در روزهاي عادت ماهانه‌اش باشد، استحاضه است؛ براي مثال، خانمي که عادت حيض او از بيستم تا بيست و هفتم هر ماه است، اگر روز دهم ماه زاييد و تا يک ماه يا بيشتر پي‌درپي خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز، حتّي خوني که در روزهاي عادت خود - که از بيستم تا بيست و هفتم است - مي‌بيند، استحاضه است و پس از گذشتن ده روز، اگر خوني را که مي‌بيند در روزهاي عادتش باشد، حيض است؛ چه نشانه‌هاي حيض را داشته باشد يا نداشته باشد و اگر در روزهاي عادتش نباشد، اگرچه نشانه‌هاي حيض را داشته باشد، بايد آن را استحاضه قرار دهد.
مسئله 537. خانمي که در حيض عادت ندارد، اگر پس از زايمان تا يک ماه يا بيشتر خون ببيند، ده روز نخست آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خوني که پس از آن مي‌بيند، اگر نشانۀ حيض را داشته باشد، حيض؛ وگرنه آن هم استحاضه است.
پنجم. غسل مسّ ميّت
مسئله 538. اگر کسي بدن انسان مرده‌اي را مسّ کند که سرد شده و غسلش نداده‌اند - يعني جايي از بدن خود را به آن برساند - بايد غسل مسّ ميّت کند؛ چه در خواب مسّ کند يا بيداري؛ با اختيار مسّ کند يا بي‌اختيار، حتي اگر استخوان او به استخوان ميّت برسد، بايد غسل کند؛ ولي اگر حيوان مرده‌اي را مسّ کند، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 539. مسّ مرده‌اي که تمام بدن او سرد نشده، سبب وجوب غسل نيست، اگرچه جايي را که سرد شده، مسّ کند.
مسئله 540. اگر موي خود را به بدن ميّت برساند يا بدن خود را به موي ميّت يا موي خود را به موي ميّت برساند، غسل واجب نيست.
مسئله 541. براي مسّ کودک مرده، حتي سقط‌شده‌اي که چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ ميّت واجب است، بلکه بهتر است براي مسّ کودک سقط‌شده‌اي که کمتر از چهار ماه دارد، غسل کرد، بنابراين اگر جنين چهار ماهه‌اي مرده به دنيا بيايد، مادر او بايد غسل مسّ ميّت کند، بلکه اگر از چهار ماه کمتر هم داشته باشد، بهتر است مادر او غسل کند.
مسئله 542. کودکي که پس از مردن مادر به دنيا مي‌آيد، وقتي بالغ شد، واجب است غسل مسّ ميّت انجام دهد.
مسئله 543. اگر انسان ميّتي را مسّ کند که سه غسل او تمام شده، غسل بر او واجب نمي‌شود؛ ولي اگر پيش از آنکه غسل سوم تمام شود، جايي از بدن او را مسّ کند، اگرچه غسل سوم آن قسمت تمام شده باشد، بايد غسل مسّ ميّت به جا آورد.
مسئله 544. اگر ديوانه يا نوجوان نابالغي ميّت را مسّ کند، پس از آنکه آن ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مسّ ميّت انجام دهد.
مسئله 545. اگر از بدن انسان زنده قسمتي جدا شود که استخوان دارد و پيش از آنکه قسمت جداشده را غسل دهند، انسان آن را مسّ کند، بايد غسل مسّ ميّت انجام دهد؛ ولي اگر قسمت جداشده استخوان نداشته باشد، براي مسّ آن غسل واجب نيست. چنانچه از بدن مرده‌اي که غسلش نداده‌اند، چيزي جدا شود که در حال اتّصال، مسّ آن سبب وجوب غسل مي‌شود، پس از جدا شدن نيز با مسّ آن غسل واجب مي‌شود.
مسئله 546. براي مسّ استخوان و دنداني که از مرده جدا شده باشد و آن را غسل نداده‌اند، بايد غسل کرد؛ ولي براي مسّ استخوان و دنداني که از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.
مسئله 547. غسل مسّ ميّت را بايد مانند غسل جنابت انجام دهند؛ ولي کسي که غسل مسّ ميّت کرده، اگر بخواهد نماز بگزارد، بايد وضو هم بگيرد.
مسئله 548. اگر چند ميّت را مسّ کند يا يک ميّت را چند بار مسّ کند، يک غسل کافي است.
مسئله 549. براي کسي که پس از مسّ ميّت غسل نکرده است، توقف در مسجد و آميزش با همسر و خواندن سوره‌هايي که سجدۀ واجب دارد، مانعي ندارد؛ ولي براي نماز و مانند آن بايد غسل کند و وضو بگيرد.
ششم. غسل ميّت
پيش از بيان غسل ميّت و احکام آن، به ذکر بخشي از احکام مرتبط به ميّت مي‌پردازيم.
احکام محتضر
مسئله 550. مسلماني که در حال جان دادن است و به او «مُحتَضَر» گويند، چه مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا کوچک، بايد به پشت بخوابانند، به‌گونه‌اي‌که کف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او کاملاً به اين صورت ممکن نيست، بنا بر احتياط واجب تا اندازه‌اي که ممکن است بايد به اين دستور عمل کنند و چنانچه خواباندن او هيچ‌گونه شدني نباشد، به قصد احتياط او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممکن نشود، بنا بر احتياط او را به پهلوي راست يا به پهلوي چپ، رو به قبله بخوابانند.
مسئله 551. به احتياط واجب تا وقتي مُحتَضَر را از محل احتضار حرکت نداده‌اند، رو به قبله باشد و پس از حرکت دادن، اين احتياط واجب نيست.
مسئله 552. رو به قبله گرداندن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از وليّ او لازم نيست.
مسئله 553. مستحب است شهادتين و اقرار به امامت دوازده امام: و ديگر عقايد حقّ را، به کسي که در حال جان دادن است، به گونه‌اي تلقين کنند که بفهمد؛ نيز مستحب است چيزهايي را که ذکر شد، تا وقت مرگ تکرار کنند.
مسئله 554. مستحب است اين دعاها را به گونه‌اي به محتضر تلقين کنند که بفهمد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِي الْکَثيرَ مِنْ مَعاصِيکَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِکَ»، «يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْکَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسيرَ و اعْفُ عَنِّي الْکَثيرَ إنَّکَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ» و «اللهُمَّ ارْحَمْني فَإنَّکَ رَحيمٌ».
مسئله 555. مستحب است کسي را که سخت جان مي‌دهد، اگر ناراحت نمي‌شود، به جايي که نماز مي‌خوانده، ببرند.
مسئله 556. مستحب است براي راحت شدن محتضر بر بالين او سوره‌هاي «يس، صافّات و احزاب» و «آية الکرسي» و آيۀ پنجاه و چهارم از سورۀ «اعراف» و سه آيۀ پايان سورۀ «بقره» بلکه هر چه از قرآن ممکن است، بخوانند.
مسئله 557. تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روي شکم او و بودن جُنُب و حائض نزد او، همچنين بسيار حرف زدن و گريه کردن و تنها گذاشتن خانم‌ها نزد او مکروه است.
احکام پس از مرگ
مسئله 558. پس از مرگ، مستحب است دهان، چشم‌ها و چانۀ ميّت را ببندند و دست و پاي او را دراز کنند و پارچه‌اي روي او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايي که مرده، چراغ روشن کنند و براي تشييع جنازۀ او مؤمنان را خبر، و در دفن او عجله کنند؛ ولي اگر به مردن او يقين ندارند، بايد صبر کنند تا معلوم شود؛ نيز چنانچه ميّت باردار باشد و بچه در شکم او زنده باشد، بايد به قدري دفن را عقب بيندازند، که پهلوي چپ او را بشکافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احکام غسل، کفن، نماز و دفن ميّت
مسئله 559. غسل، کفن، نماز و دفن مسلمان بر هر مکلّفي واجب است و اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مي‌شود و چنانچه هيچ کس انجام ندهد، همه معصيت کرده‌اند.
مسئله 560. اگر کسي به کارهاي ميّت بپردازد، بر ديگران واجب نيست اقدام کنند؛ ولي چنانچه او عمل را تمام نکند، بايد ديگران آن را تمام کنند.
مسئله 561. اگر انسان يقين يا اطمينان کند که ديگري مشغول کارهاي ميّت شده، واجب نيست به کارهاي ميّت اقدام کند؛ ولي چنانچه شک يا گمان دارد، بايد اقدام کند.
مسئله 562. اگر کسي بداند غسل يا کفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام داده‌اند، بايد دوباره انجام دهد؛ ولي اگر گمان دارد که باطل بوده يا شک دارد که درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام کند.
مسئله 563. براي غسل، کفن، نماز و دفن ميّت، بايد از وليّ او اجازه بگيرند.
مسئله 564. وليّ زن که در غسل، کفن و دفن او دخالت مي‌کند، همسر اوست و پس از او، مردهايي که از ميّت ارث مي‌برند، مقدّم بر خانم‌هايي‌اند که از او ارث مي‌برند و هر کدام که در ارث بردن مقدّم است، در اين امر نيز مقدم است.
مسئله 565. بچۀ نابالغ و ديوانه، براي انجام دادن کارهاي ميّت ولايت ندارند؛ همچنين غائبي که نمي‌تواند شخصاً يا با مأمور کردن ديگري، آن کارها را انجام دهد، ولايت ندارد.
مسئله 566. اگر کسي بگويد من وصيّ يا وليّ ميّتم يا وليّ ميّت به من اجازه داده که غسل، کفن و دفن ميت را انجام دهم، چنانچه ديگري چنين ادّعايي ندارد، انجام دادن کارهاي ميّت با اوست.
مسئله 567. اگر ميّت براي غسل، کفن، دفن و نماز خود غير از وليّ، شخص ديگري را معيّن کند، به احتياط واجب وليّ و آن شخص هر دو اجازه بدهند و لازم نيست کسي که ميّت او را براي انجام دادن اين کارها معيّن کرده، اين وصيت را قبول کند؛ ولي اگر قبول کرد، بايد به آن عمل کند.
احکام غسل ميّت
مسئله 568. واجب است ميّت را سه غسل بدهند. 1. به آبي که با سدر مخلوط باشد. 2. به آبي که با کافور مخلوط باشد. 3. با آب خالص.
مسئله 569. سدر و کافور بايد به اندازه‌اي بسيار نباشد که آب را مضاف کند و به اندازه‌اي هم کم نباشد، که نگويند سدر و کافور با آب مخلوط شده است.
مسئله 570. اگر سدر و کافور به اندازه‌اي که لازم است پيدا نشود، به احتياط واجب مقداري که به آن دسترسي دارند، در آب بريزند.
مسئله 571. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از تمام کردن اعمال و خروج از احرام بميرد، نبايد او را با آب کافور غسل دهند و به جاي آن بايد با آب خالص غسلش بدهند.
مسئله 572. اگر سدر و کافور يا يکي از اين‌ها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد - مثل آنکه غصبي باشد - بايد به جاي هر کدام که ممکن نيست، ميّت را با آب خالص غسل بدهند.
مسئله 573. کسي که ميّت را غسل مي‌دهد، بايد مسلمان دوازده امامي و عاقل باشد و مسائل غسل را هم بداند و به احتياط واجب بالغ باشد.
مسئله 574. کسي که ميّت را غسل مي‌دهد، بايد قصد قربت داشته باشد؛ يعني غسل را براي انجام دادن فرمان خداي عالم به‌جا آورد و اگر به همين نيّت تا پايان غسل سوم باقي باشد، کافي است و تجديد نيت لازم نيست.
مسئله 575. غسل بچۀ مسلمان، اگرچه از زنا باشد، واجب است و غسل، کفن و دفن کافر و اولاد او جايز نيست و کسي که از بچگي ديوانه بوده و به حال ديوانگي بالغ شده، چنانچه پدر يا مادر او مسلمان باشد، بايد او را غسل داد و اگر هيچ‌ يک از آنان مسلمان نباشد، غسل دادن او جايز نيست. کودکاني که در کشور اسلامي به سر مي‌برند و شناسنامه اسلامي ندارند، در حکم مسلمان‌اند.
مسئله 576. بچۀ سقط‌شده، اگر چهار ماهه بوده يا ساختمان بدن او کامل شده باشد، بايد او را غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد يا ساختمان بدن او کامل نشده، در پارچه‌اي بپيچند و بي‌غسل دفن کنند.
مسئله 577. اگر مردْ زن را و زنْ مرد را غسل دهد، باطل است؛ ولي زن مي‌تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مي‌تواند همسر خود را غسل دهد، اگرچه به احتياط مستحب، زنْ شوهر خود و شوهر نيز زن خود را غسل ندهد.
مسئله 578. کسي که کشتن او به رجم يا قصاص و مانند اين‌ها واجب شده است، درصورتي‌که پيش از اجراي حکم، غسل‌هاي سه‌گانۀ ميت را انجام داده باشد، غسل دادنش واجب نيست، اگرچه پس از غسل، از او حدث اصغر يا اکبر سر زده باشد.
مسئله 579. مرد مي‌تواند دختر بچه‌اي را که سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد و زن هم مي‌تواند پسر بچه‌اي را که سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
مسئله 580. اگر براي غسل دادن ميّتي که مرد است، مردي پيدا نشود، خانم‌هايي که با او نسبت دارند و محرم‌اند - مثل مادر، خواهر، عمّه و خاله - يا به سبب شير خوردن با او محرم شده‌اند، مي‌توانند غسلش بدهند؛ نيز چنانچه براي غسل ميّت زن، خانم ديگري نباشد، مردهايي که با او نسبت دارند و محرم‌اند، يا به سبب شير خوردن با او محرم شده‌اند، مي‌توانند وي را از زير لباس غسل دهند.
مسئله 581. اگر ميّت و کسي که او را غسل مي‌دهد، هر دو، مرد يا خانم يا زن و مردي باشند که محرم يکديگرند، جايز است غير از عورت، جا‌هاي ديگر بدن ميّت برهنه باشد.
مسئله 582. نگاه کردن به عورت ميّت حرام است و غسل‌دهندۀ او اگر نگاه کند، معصيت کرده؛ ولي غسل ميّت باطل نمي‌شود.
مسئله 583. اگر جايي از بدن ميّت نجس باشد، بايد پيش از غسل دادن آن قسمت، آنجا را آب بکشند و به احتياط مستحب تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل پاک باشد.
مسئله 584. غسل ميّت، همانند غسل جنابت است و به احتياط واجب تا غسل ترتيبي ممکن است، ميّت را غسل ارتماسي ندهند و به احتياط مستحب در غسل ترتيبي هيچ يک از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلکه آب را روي آن بريزند، هرچند فروبردن در آب جايز است.
مسئله 585. کسي را که در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلکه همان غسل ميّت براي او کافي است.
مسئله 586. جايز نيست که براي غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولي مزد گرفتن براي کارهاي مقدماتي غسل - مثل نظافت و شست‌وشوي ميت و مانند آن - حرام نيست.
مسئله 587. اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعي داشته باشد، بايد عوض هر يک از سه غسل، ميّت را يک تيمم بدهند.
مسئله 588. اگر به جهت نبودن آبْ ميّت را تيمّم دهند و پس از آن آب پيدا شود، درصورتي‌که خوفي بر ميّت در تأخير دفن نيست، بايد آن را غسل بدهند و تحنيط و کفن کنند و چنانچه نماز بر او خوانده‌اند، بنا بر أحوط، دوباره بخوانند.
مسئله 589. کسي که ميّت را تيمم مي‌دهد، مي‌تواند در صورت امکان، دست ميّت را به زمين بزند و به صورت و پشت دست‌هاي او بکشد و اگر به اين صورت ممکن باشد، لازم نيست به دست زنده هم او را تيمم داد، اگرچه احتياط استحبابي، جمع است.
مسئله 590. غسل دادن ميّت مسلمان و کفن کردن او واجب است؛ ولي دو گروه از اين حکم مُستثنا هستند:
يکم. «شهيدان راه خدا» يعني کساني که در ميدان جهاد در راه اسلام، همراه پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله يا امام معصوم عليه‌السلام يا نائب خاص او کشته شده‌اند؛ همچنين کساني که در حال غيبت امام زمان - ارواحنا فداه - براي دفاع در برابر دشمنان اسلام‌ کشته مي‌شوند؛ خواه مرد باشند، يا زن؛ بزرگ باشند يا کودک. در اين گونه موارد، غسل و کفن و تحنيط واجب نيست، بلکه بايد آن‌ها را با همان لباس‌هايشان پس از خواندن نماز دفن کنند.
دوم. «کساني که قتل آن‌ها به عنوان قصاص يا حدّ شرعي واجب شده است» و به فرمان حاکم شرع، مراسم غسل‌هاي سه‌گانه ميّت را خودشان در حال حيات انجام مي‌دهند؛ سپس دو قسمت از قسمت‌هاي سه‌گانۀ کفن را - يعني لنگ و پيراهن - مي‌پوشند و مانند ميّت تحنيط مي‌کنند و پس از کشته شدن، قطعۀ سوم را بر آن‌ها مي‌پوشانند و نماز بر آن‌ها خوانده و به همان حال دفنشان مي‌کنند و لازم نيست خون را از بدن و کفن آن‌ها بشويند؛ حتي اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس کنند، تکرار غسل لازم نيست.
مسئله 591. حکم مسئلۀ گذشته براي شهيد، دربارۀ کساني است که در ميدان جنگ کشته شده باشند؛ يعني پيش از آنکه وي را از ميدان جنگ بيرون ببرند، جان داده باشد؛ نيز همين حکم ثابت است، اگر او را به صورت مجروح از ميدان جنگ خارج سازند و در بيمارستان يا غير آن از دنيا برود، تا وقتي که جنگ ادامه دارد و اگر پس از سپري شدن جنگ بميرد، احتياط واجب، غسل و تحنيط و کفن کردن اوست. البته ثواب شهيد را دارد.
مسئله 592. در جنگ‌هاي امروز که ميدان‌هاي جنگ وسعت دارد و گاه کيلومترها يا فرسخ‌ها مسافت را دربرمي‌گيرد و گلوله‌هاي دشمن و مانند آن، تا مسافت دوري مي‌رسد، تمام اين صحنه که مرکز تجمّع سربازان است، ميدان جنگ شمرده مي‌شود؛ ولي اگر دشمن با بمباران، افرادي را به دور از جبهه‌هاي جنگ به قتل برساند، احکام بالا در مورد آن‌ها جاري نيست.
مسئله 593. هرگاه به علتي شهيد برهنه شده باشد، بايد او را کفن کنند و بدون غسل دفن کنند.
احکام کفن ميّت
مسئله 594. ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه که لنگ، پيراهن و سرتاسري نام دارند کفن کنند.
مسئله 595. لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است که از سينه تا روي پا برسد و به احتياط واجب، پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازي سرتاسري بايد به قدري باشد که بستن دو سر آن ممکن باشد و پهناي آن بايد به اندازه‌اي باشد که يک طرف آن، روي طرف ديگر جاي گيرد.
مسئله 596. اگر سه پارچه (لنگ، پيراهن، سرتاسري) براي کفن ميت ميسّر نشود، به هر کدام که ميسّر باشد، اکتفا مي‌شود، اگرچه اسم هيچ‌کدام از اين سه پارچه بر آن گفته نشود، بلکه اگر هيچ پارچه‌اي مقدور نشود و فقط مقداري جهت پوشاندن عورتين باشد، واجب است با آن عورتين را بپوشانند.
مسئله 597. مقداري از لنگ، که از ناف تا زانو را مي‌پوشاند و مقداري از پيراهن که از شانه تا نصف ساق را مي‌پوشاند، مقدار واجب کفن است و آنچه بيش از اين مقدار در مسئلۀ پيشين بيان شد، مقدار مستحب کفن است.
مسئله 598. اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند که بيشتر از مقدار واجب کفن را، از سهم آنان بردارند، اشکال ندارد و به احتياط واجب بيشتر از مقدار واجب کفن، همچنين مقداري را که بنا بر احتياط لازم است، از سهم وارثي برندارند که بالغ نشده.
مسئله 599. اگر کسي وصيت کرده باشد که مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند، يا وصيت کرده باشد که ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، هرچند مصرف آن را معيّن نکرده باشد يا فقط مصرف مقداري از آن را معلوم کرده باشد، مي‌توانند مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند.
مسئله 600. اگر کسي وصيت نکرده باشد که کفن را از ثلث مال او بردارند، مي‌توانند به صورت متعارف - که لايق شأن ميّت باشد - کفن و چيزهاي ديگري را که از واجبات دفن است، از اصل مال او بردارند.
مسئله 601. هزينه کفن زن بر شوهر است، اگرچه خانم از خود مال داشته باشد؛ همچنين اگر خانم را به شرحي که در کتاب طلاق گفته مي‌شود، طلاق رجعي بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، کفن او بر عهدۀ شوهر اوست و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، وليّ شوهر بايد کفن زن را از مال او بپردازد.
مسئله 602. کفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه مخارج او در حال زندگي بر آنان واجب باشد.
مسئله 603. اگر ميت مالي براي تهيۀ کفن نداشته باشد، جايز نيست برهنه دفن شود، بلکه بنا بر احتياط بر مسلمانان واجب است که او را کفن کنند و جايز است هزينۀ آن را از زکات حساب کنند.
مسئله 604. کفن بايد مباح باشد؛ يعني از مال خود ميت باشد؛ يا ديگري از مال حلال تهيه کرده و با رضايت خود آن را براي کفن ميّت بپردازد.
مسئله 605. به احتياط واجب، هر يک از سه پارچۀ کفن به قدري نازک نباشد که بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
مسئله 606. کفن کردن با چيز غصبي، اگر چيز ديگري هم پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه کفن ميّت غصبي باشد و صاحب آن راضي نباشد، بايد حکومت اسلامي يا مردم مسلمان، رضايت صاحب آن را فراهم کنند و نبش قبر او جايز نيست؛ همچنين جايز نيست با پوست مردار او را کفن کنند.
مسئله 607. کفن کردن ميّت با چيز نجس و با پارچۀ ابريشمي خالص جايز نيست؛ ولي در حال ناچاري اشکال ندارد و به احتياط واجب با پارچۀ طلاباف هم ميّت را کفن نکنند، مگر در حال ناچاري.
مسئله 608. کفن کردن با پارچه‌اي که از پشم يا موي حيوان حرامگوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست؛ ولي اگر پوست حيوان حلالگوشت را به گونه‌اي درست کنند که به آن جامه گفته شود، مي‌توان با آن ميّت را کفن کرد؛ همچنين اگر کفن از مو و پشم حيوان حلالگوشت باشد، اشکال ندارد، اگرچه به احتياط مستحب با اين دو هم کفن نکنند.
مسئله 609. اگر کفن ميّت نجس شود، بايد آن را بشويند و اگر کفن ضايع نمي‌شود، مي‌توان قسمت نجس را بُريد؛ ولي اگر در قبر گذاشته باشند، بهتر است که قسمت نجس‌شده بريده شود، بلکه اگر بيرون آوردن ميّت اهانت به او باشد، بريدن واجب مي‌شود و چنانچه شستن يا بريدن آن ممکن نيست، در صورتي که عوض کردن آن ممکن باشد، بايد عوض کنند.
مسئله 610. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته، اگر بميرد، بايد مانند ديگران کفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشکال ندارد.
مسئله 611. مستحب است انسان در حال سلامتي، کفن، سدر و کافور خود را تهيه کند.
احکام تحنيط
مسئله 612. پس از غسل، واجب است ميّت را با حنوط پاک و حلال تحنيط کنند؛ يعني به پيشاني، کف دست‌ها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاي او کافور بمالند و مستحب است به سر بيني ميّت هم کافور بمالند و بايد کافور ساييده و تازه باشد و اگر به سبب کهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد، کافي نيست.
مسئله 613. در تحنيط ميت، مراعات ترتيب بين اعضاي سجود لازم نيست، اگرچه مستحب است نخست کافور را به پيشاني ميّت بمالند.
مسئله 614. بهتر آن است که ميّت را پيش از کفن کردن، تحنيط کنند، اگرچه در ميان کفن کردن و پس از آن هم مانعي ندارد.
مسئله 615. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از بيرون آمدن از احرام بميرد، تحنيط او جايز نيست.
مسئله 616. خانمي که شوهر او مرده و هنوز عدّه‌اش تمام نشده، اگرچه حرام است، خود را خوشبو کند؛ ولي چنانچه بميرد، تحنيط او واجب است.
مسئله 617. مکروه است ميّت را با مشک، عنبر، عود و عطرهاي ديگر خوشبو کنند؛ يا براي تحنيط او اين‌ها را با کافور مخلوط کنند.
مسئله 618. مستحب است که قدري تربت حضرت سيد الشهداء علیه‌السلام را با کافور مخلوط کنند؛ ولي بايد کافور را به قسمت‌هايي از بدن که بي‌احترامي به تربت مي‌شود، نرسانند؛ نيز بايد تربت به قدري زياد نباشد، که وقتي با کافور مخلوط شد، آن را کافور نگويند.
مسئله 619. اگر کافور به اندازۀ غسل و تحنيط نباشد، بنا بر احتياط واجب غسل را مقدّم دارند و اگر براي هفت عضو کافي نباشد، بنا بر احتياط واجب پيشاني را مقدّم کنند.
مسئله 620. مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
احکام نماز ميّت
مسئله 621. نماز گزاردن بر ميّت مسلمان، اگرچه بچه باشد، واجب است؛ ولي بايد پدر و مادر آن بچه يا يکي از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.
مسئله 622. نماز بر ميّت ديوانه‌اي که پدر يا مادرش مسلمان هستند، واجب است؛ همچنين است نماز بر مرده‌اي که در بلاد اسلامي پيدا شود؛ نيز مرده‌اي که در بلاد کفر پيدا شود و در آنجا مسلمانان هم زندگي کنند و احتمال برود که اين ميت مسلمان باشد يا از مسلمان متولد شده باشد.
مسئله 623. نماز ميت واجب کفايي است، که با گزاردن يک نفر از ديگران ساقط مي‌شود، به شرط آنکه نمازگزار شيعۀ اثني عشري و بنا بر احوط بالغ باشد.
مسئله 624. نماز ميّت بايد پس از غسل و تحنيط و کفن کردن او انجام شود و اگر پيش از اين‌ها يا در ميان اين‌ها انجام شود، اگرچه از روي فراموشي يا ندانستن مسئله باشد، کافي نيست.
مسئله 625. کسي که مي‌خواهد نماز ميّت به‌جا آورد، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد؛ نيز لازم نيست بدن و لباسش پاک باشد و اگر لباس او غصبي هم باشد، اشکال ندارد، اگرچه به احتياط مستحب تمام چيزهايي را که در نمازهاي ديگر لازم است، رعايت کند.
مسئله 626. کسي که نماز ميت مي‌گزارد، بايد رو به قبله باشد؛ نيز واجب است ميّت را مقابل او به پشت بخوابانند، به‌گونه‌اي‌که سر او به طرف راست نمازگزار و پاي او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسئله 627. مکان نمازگزار بايد از جاي ميّت پست‌تر يا بلندتر نباشد؛ ولي پستي و بلندي مختصر اشکال ندارد.
مسئله 628. نمازگزار بايد از ميّت دور نباشد؛ اما کسي که نماز ميّت را به جماعت مي‌گزارد، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صف‌ها به يکديگر متّصل باشند، اشکال ندارد.
مسئله 629. نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد؛ ولي اگر نماز به جماعت گزارده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز کساني که مقابل ميّت نيستند، اشکال ندارد.
مسئله 630. ميان ميّت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزي مانند اين‌ها نباشد؛ ولي اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد، اشکال ندارد.
مسئله 631. هنگام گزاردن نماز، بايد عورت ميّت پوشيده باشد و اگر کفن کردن او ممکن نيست، بايد عورتش را اگرچه با تخته، آجر و مانند اين‌ها باشد، بپوشانند.
مسئله 632. نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت به‌جا آورد و هنگام نيّت، ميّت را معيّن کند؛ مثلاً نيّت کند «نماز مي‌گزارم بر اين ميّت قربۀ إلي الله».
مسئله 633. اگر کسي نباشد که بتواند نماز ميّت را ايستاده به‌جا آورد، مي‌شود نشسته بر او نماز گزارد.
مسئله 634. اگر ميّت وصيّت کرده باشد که شخص معيّني بر او نماز بگزارد، به احتياط واجب، آن شخص از وليّ ميّت اجازه بگيرد و به احتياط واجب، وليّ هم اجازه بدهد.
مسئله 635. مکروه است بر ميّت چند بار نماز بگزارند؛ ولي اگر ميّت اهل علم و تقوا باشد، مکروه نيست.
مسئله 636. اگر چند ميّت با هم حاضر بودند، مي‌توان براي همه يک نماز گزارد؛ ولي در دعاهايي که پس از تکبير چهارم خوانده مي‌شود، بايد ضماير به صورت جمع گفته شود و مي‌توان براي هر کدام يک نماز مستقل گزارد.
مسئله 637. در صورت مزاحمت نماز فريضه با نماز ميت، هر کدام که وقتش تنگ است، مقدّم است و اگر وقت هر دو وسعت دارد، مخيّر است و در صورتي که وقت هر دو تنگ شده باشد، به‌گونه‌اي که در تأخير دفن، خوف بر ميت وجود دارد، تقديم فريضه و نماز گزاردن بر قبر ميّت پس از دفن او اظهر است.
مسئله 638. اگر ميّت را عمداً يا از روي فراموشي يا بر اثر عذري بدون نماز دفن کنند، يا پس از دفن معلوم شود، نمازي که بر او گزارده شده باطل بوده است، تا وقتي جسد او از هم نپاشيده، واجب است، با شرط‌هايي که براي نماز ميّت ذکر شد، به قبرش نماز بگزارند.
شيوۀ نماز ميّت
مسئله 639. نماز ميّت، پنج تکبير دارد و اگر نمازگزار پنج تکبير به اين ترتيب بگويد، کافي است: پس از نيت و گفتن تکبير نخست بگويد: «أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» و پس از تکبير دوم بگويد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» و پس از تکبير سوم بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ» و پس از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ» و اگر زن است بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ» و سپس تکبير پنجم را بگويد.
بهتر است پس از تکبير يکم بگويد: «أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شريکَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نذِيراً بَيْنَ يَدَي السَّاعَةِ» و پس از تکبير دوم بگويد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِک عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَأفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلي إبْراهِيمَ وَ آلِ إِبراهيمَ إنّکَ حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلي جَميِعِ الأَنْبياءِ وَ الْمُرسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّيقينَ وَ جَميِعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحينَ» و پس از تکبير سوم بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسلِماتِ الْأَحْياءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالخَيْراتِ إنَّکَ مُجيبُ الدَّعَواتِ إنَّکَ عَلي کُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ» و پس از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: «اللهُمَّ إِنَّ هَذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أنْتَ خَيرُ مَنْزولٍ بِهِ اللهُمَّ إِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلّا خَيْراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا اللهُمَّ إنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِي إحسانِهِ وَ إنْ کان مُسِيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ في أعْلي عِلِّيّينَ وَ اخْلُفْ عَلي أهْلِهِ فِي الْغابِرِينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ» و سپس تکبير پنجم را بگويد؛ ولي اگر ميّت خانم است، پس از تکبير چهارم بگويد: «اللهُمَّ إِنَّ هذِهِ أمَتُکَ و ابْنَةُ عَبْدِکَ وَ ابْنَةُ أمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ أنْتَ خَيرُ مَنزُولٍ بِهِ اللهُمَّ إنَّا لا نَعْلَمُ مِنها إلّا خَيْراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهَا مِنَّا اللهُمَّ إنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِي إحسانِها و إنْ کانَتْ مُسِيئةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اللهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِي أعْلي عِلِّيِّينَ وَ اخْلُفْ عَلي أهْلِها في الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ».
مسئله 640. بايد تکبيرها و دعاها را به گونه‌اي پشت سر هم بگويند که نماز از صورت خود خارج نشود.
مسئله 641. کسي که نماز ميّت را به جماعت مي‌گزارد، بايد تکبيرها و دعاهاي آن را هم بخواند.
مستحبّات نماز ميّت
مسئله 642. چند چيز در نماز ميّت مستحب است: اول. کسي که نماز ميّت مي‌گزارد، با وضو يا غسل يا تيمم باشد و به احتياط مستحب، در صورتي تيمّم کند که وضو و غسل ممکن نباشد؛ يا بترسد که اگر وضو بگيرد يا غسل کند، به نماز ميّت نرسد. دوم. اگر ميّت مرد است، امام جماعت يا کسي که فرادا به او نماز مي‌گزارد، مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت خانم است، مقابل سينه‌اش بايستد. سوم. پا برهنه نماز بگزارد. چهارم. در هر تکبير، دست‌ها را بلند کند. پنجم. فاصلۀ او با ميّت به قدري کم باشد که اگر باد، لباسش را حرکت دهد، به جنازه برسد. ششم. نماز ميّت را به جماعت اقامه کند. هفتم. امام جماعت تکبير و دعاها را بلند بخواند و کساني که با او نماز مي‌گزارند، آهسته بخوانند. هشتم. در جماعت اگرچه مأموم يک نفر باشد، عقب امام بايستد. نهم. نمازگزار به ميّت و مؤمنان، فراوان دعا کند. دهم. پيش از نماز سه بار بگويد «الصَّلاة». يازدهم. نماز را در جايي بخوانند که مردم براي نماز ميّت بيشتر به آنجا مي‌روند. دوازدهم. خانم حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مي‌خواند، در صفي تنها بايستد.
مسئله 643. خواندن نماز ميّت در مساجد مکروه است؛ ولي در مسجد حرام مکروه نيست.
مسئله 644. شرکت در تشييع و تدفين و نماز کسي که خودکشي مي‌کند، اشکال ندارد.
احکام دفن
مسئله 645. واجب است ميّت را به گونه‌اي در زمين دفن کنند، که بوي او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و در صورتي که ترس درنده و نزد يک شدن انساني که از بوي ميّت اذيت شود در بين نباشد، أقوا کفايت تنها عنوان دفن در زمين است، اگرچه به احتياط مستحب گودي قبر به همان اندازۀ مذکور در بالا باشد و اگر ترس آن باشد که جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محکم کنند.
مسئله 646. اگر دفن ميّت در زمين ممکن نباشد، مي‌توانند به جاي دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارند.
مسئله 647. ميّت را بايد در قبر به پهلوي راست، به گونه‌اي بخوابانند که جلوي بدن او رو به قبله باشد.
مسئله 648. اگر کسي در کشتي بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمي‌شود و بودن او در کشتي مانعي ندارد، بايد صبر کنند تا به خشکي برسند و او را در زمين دفن کنند؛ وگرنه بايد در کشتي غسلش بدهند و تحنيط و کفن کنند و پس از خواندن نماز ميّت چيز سنگيني به پايش ببندند و به دريا بيندازند؛ يا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممکن است، بايد او را در جايي بيندازند که فوراً طعمه حيوانات نشود.
مسئله 649. اگر بترسند که دشمن قبر ميّت را بشکافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بيني يا اعضاي ديگر او را بِبُرد، چنانچه ممکن باشد، بايد به گونه‌اي که در مسئله پيش ذکر شد، او را به دريا بيندازند.
مسئله 650. مخارج انداختن در دريا و مخارج محکم کردن قبر ميّت را، در صورتي که لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
مسئله 651. اگر زني کافر بميرد و کودکش در شکم او مرده باشد، چنانچه پدر کودک مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوي چپ پشت به قبله بخوابانند که روي بچه به سمت قبله باشد، بلکه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنا بر احتياط واجب، بايد به همين روش عمل کنند.
مسئله 652. دفن مسلمان، در قبرستان کفّار و دفن کافر، در قبرستان مسلمانان جايز نيست.
مسئله 653. دفن مسلمان در جايي که بي‌احترامي به او باشد - مانند جايي که خاکروبه و کثافت مي‌ريزند - جايز نيست.
مسئله 654. ميّت را نبايد در جاي غصبي دفن کنند و دفن کردن در جايي که براي غير دفن کردن وقف شده، همچنين در مسجد، اگر ضرر به مسلمانان باشد، يا مزاحم نمازشان باشد، جايز نيست، بلکه أقوا آن است که هيچ‌گاه در مسجد دفن نکنند و در زميني که مثل مسجد براي غير دفن کردن وقف شده، جايز نيست.
مسئله 655. دفن ميّت در قبر مردۀ ديگر، در صورتي جايز است که اولاً مکان دفن از هر نظر مباح باشد و ثانياً جنازه قبلي کاملاً پوسيده باشد.
مسئله 656. چيزي که از ميّت جدا مي‌شود، اگرچه مو و ناخن و دندانش باشد، بايد با او دفن شود و اگر موجب نبش شود، به احتياط جدا دفن شود و دفن ناخن و دنداني که در حال زندگي از انسان جدا مي‌شود، مستحب است.
مسئله 657. اگر کسي در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممکن نباشد، بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتي که چاه مال ديگري باشد، بايد به نحوي او را راضي کنند.
مسئله 658. اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد، بايد به آسان‌ترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند که او را قطعه قطعه کنند، اشکال ندارد؛ ولي بايد به دست شوهرش، اگر جراح است، يا خانمي که تخصص داشته باشد، او را بيرون بياورند و اگر ممکن نيست، مرد محرمي که اهل فن باشد و اگر آن هم ممکن نشود، مرد نامحرمي که متخصص باشد، بچه را بيرون بياورد و در صورتي که آن هم پيدا نشود، کسي که اهل فن نباشد، مي‌تواند بچه را بيرون آورد.
مسئله 659. هر گاه مادر بميرد و بچه در شکمش زنده باشد، اگرچه به زنده ماندن طفل اميد نداشته باشند، بايد به دست کساني که در مسئله پيش ذکر شد، از هر طرفي که بچه سالم بيرون مي‌آيد، بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند؛ ولي اگر بين پهلوي چپ و راست در سالم بودن بچه فرقي نباشد، به احتياط واجب از پهلوي چپ بيرون آورند.
مستحبات دفن
مسئله 660. خوب است به اميد آنکه مطلوب پروردگار باشد قبر را به اندازۀ قد انسانِ متوسط گود کنند و ميّت را در نزديک‌ترين قبرستان دفن کنند، مگر قبرستانِ دورتر، از جهتي بهتر باشد؛ مانند آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند؛ يا مردم براي فاتحۀ اهل قبور بيشتر به آنجا بروند؛ نيز هنگام دفن، جنازه را در چند قدمي قبر بر زمين بگذارند و تا سه بار کم کم نزد يک ببرند و در هر بار زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم، آن را وارد قبر کنند و اگر ميّت مرد است، در بار سوم، به گونه‌اي زمين بگذارند که سر او طرف پايين قبر باشد و در بار چهارم از طرف سر وارد قبر کنند.
اگر ميّت خانم است، در بار سوم، سمت قبلۀ قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و هنگام وارد کردن، پارچه‌اي روي قبر بگيرند؛ نيز جنازه را به آرامي از تابوت بردارند و وارد قبر کنند و دعاهايي که دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و پس از آنکه ميّت را در لحد گذاشتند، گره‌هاي کفن را باز کنند و صورت ميّت را روي خاک بگذارند و بالشي از خاک زير سر او بسازند و پشت ميّت، خشت خام يا کلوخي بگذارند که ميّت به پشت برنگردد و پيش از آنکه لحد را بپوشانند، کسي که او را دفن مي‌کند، دست راست خود را به شانۀ راست ميّت بزند و دست چپ را به قوت بر شانۀ چپ ميّت بگذارد و دهان را نزد يک گوش او ببرد و به شدّت حرکتش دهد و سه بار بگويد: «اسْمَعْ افْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاي فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد؛ مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علي است، سه بار بگويد: «اسْمَعْ افْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلي».
پس از آن بگويد: «هَلْ أنْتَ عَلَي الْعَهْدِ الَّذِي فَارَقْتَنا عَلَيهِ مِنْ شَهَادَةِ اَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شريکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَيِّدُ النَّبِيّينَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلِينَ وأنَّ عَلِيّاً أَميرُالْمُؤمِنينَ وَسَيِّدُ الْوصِيِّينَ وَإمامٌ افْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَي الْعالَمينَ وَأنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِيِّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَمُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلِيِّ بن مُوسي وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ وَعَليّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَليّ وَ الْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدِيّ - صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ - أئِمَّةُ الْمُؤمِنينَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَي الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَأئِمَّتُکَ أئِمَّةُ هُديً بِکَ اَبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جاي فلان بن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد.
سپس بگويد: «إذا اَتاک الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِندِ اللهِ - تَبارَک وَ تَعالَي - وَسَأَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِيِّکَ وَعَنْ دِيِنِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِي جَوابِهِما اللهُ رَبّي وَمُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - نَبِيّي وَالإِسْلامُ دِينِي وَالْقُرْآنُ کِتابِي وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتِي وَاَميرُالْمُؤمِنينَ عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ إمامي وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ المُجْتَبي إمامي وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيّ الشَّهيدُ بِکَرْبَلاءَ إمامي وَعَلِيٌّ زَيْنُ الْعابِدِينَ إمَامي وَمُحَمَّدٌ البِاقِرُ إمَامي وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ إمَامي وَمُوسَي الکاظِمُ إِمامي وَعَلِيٌّ الرِّضا إِمامي ومُحَمَّدٌ الجَوادُ إِمامي وعَليٌّ الْهَادِي إمَامي وَالْحَسَنُ الْعَسْکَريُّ إمَامي وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ إمامي هؤُلاءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أئِمَّتِي وَسَادَتِي وَقَادَتِي وَ شُفَعَائِي بِهِمْ أَتَولَّي وَمِنْ أعدائِهِمْ أَتَبَرَّأُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاي فلان بن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد.
آن‌گاه بگويد: «إنَّ اللهَ - تَبَارَکَ وَتَعَالَي - نِعْمَ الرَّبُّ وَأنَّ مُحَمَّداً - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - نِعْمَ الرَّسُولُ وَأنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبٍ وَأوْلادَهُ الْمَعْصُومينَ الْأَئِمَّةَ الْاثْنَي عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَأنَّ ما جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکيرٍ فِي القَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْميزانَ حَقٌّ وَتَطايُرَ الْکُتُبِ حَقٌّ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقُّ وَأنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَأنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ» سپس بگويد: «أَ فَهِمْتَ يا فُلانُ» و به جاي فلان، اسم ميّت را بگويد و پس از آن بگويد: «ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَولِ الثَّابِتِ وَ هَداکَ اللهُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ عَرَّفَ اللهُ بَيْنَکَ وَبَيْنَ اوْليائِکَ في مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ» آن‌گاه بگويد: «اللهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ إلَيکَ وَلَقِّهِ مِنکَ بُرهَاناً أللّهُمَّ عَفوَکَ عَفْوَکَ».
مسئله 661. خوب است به اميد اينکه مطلوب پروردگار باشد، کسي که ميّت را در قبر مي‌گذارد، با طهارت و سربرهنه و پابرهنه باشد و از طرف پاي ميّت از قبر بيرون بيايد و غير از خويشان ميّت کساني که حاضرند، با پشت دست خاک بر قبر بريزند و بگويند «إِنّا للهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». اگر ميّت خانم است، کسي که با او محرم است او را در قبر بگذارد و چنانچه محرمي نباشد، خويشانش او را در قبر بگذارند و اگر مرده زن باشد، تمام فعل و ضميرِ راجع به ميتْ مؤنث ياد مي‌شود.
مسئله 662. خوب است به اميد اينکه مطلوب پروردگار باشد، قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازۀ چهار انگشت از زمين بلند کنند و نشانه‌اي روي آن بگذارند که اشتباه نشود و روي قبر آب بپاشند و پس از پاشيدن آب، کساني که حاضرند، دست‌ها را بر قبر بگذارند و انگشت‌ها را باز کرده و در خاک فرو برند و هفت بار سورۀ مبارکۀ: «إنّا أَنْزَلْناهُ» را بخوانند و براي ميّت آمرزش طلب کنند و اين دعا را بخوانند: «اللهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعِدْ الَيْکَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْکَ رِضْواناً وَاسْکِنْ قَبرَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ ما تُغْنيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ».
مسئله 663. پس از رفتن تشييع‌کنندگان جنازه، مستحب است وليّ ميّت، يا کسي که از طرف وليّ اجازه دارد، دعاهايي را که دستور داده شده، به ميّت تلقين کند.
مسئله 664. پس از دفن، مستحب است صاحبان عزا را تسليت گويند؛ ولي اگر مدتي گذشته است که با تسليت گفتن، مصيبت يادشان مي‌آيد، ترک آن بهتر است؛ همچنين مستحب است تا سه روز براي بازماندگان ميّت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.
مسئله 665. مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند، صبر کند و هر وقت ميّت را ياد مي‌کند، «إِنّا للهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براي ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محکم بسازد که زود خراب نشود.
مسئله 666. جايز نيست انسان در مرگ کسي صورت و بدن خود را بخراشد و به خود آسيب برساند.
مسئله 667. پاره کردن يقه در مرگ غير پدر و برادر، جايز نيست.
مسئله 668. اگر مرد در مرگ همسر يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره کند، يا زن در عزاي ميّت صورت خود را بخراشد، به‌گونه‌اي‌که خون بيايد، يا موي خود را بکند، بنابر احتياط مستحب يک بنده آزاد کند، يا ده فقير را طعام دهد؛ يا آنان را بپوشاند و چنانچه نتواند، بنابر احتياط سه روز روزه بگيرد، بلکه اگر خون هم نيايد، به احتياط مستحب به اين دستور عمل کند.
مسئله 669. بنا بر احتياط مستحب، در گريۀ بر ميّت صدا را بسيار بلند نکنند.
نماز وحشت
مسئله 670. مستحب است در شب اول قبر، دو رکعت نماز وحشت براي ميّت بخوانند و دستور آن اين است که در رکعت اول پس از حمد يک بار «آيۀ الکرسي» و در رکعت دوم، پس از حمد، ده بار سورۀ «إِنّا أَنْزَلْناهُ» بخوانند و پس از سلام نماز بگويند: «اللهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا إلَي قَبْرِ فُلانٍ» و به جاي کلمه فلان، اسم ميّت را بگويند.
مسئله 671. نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مي‌شود خواند؛ ولي بهتر است در اول شب، پس از نماز عشاء خوانده شود.
مسئله 672. اگر بخواهند ميّت را به شهر دوري ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او به تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسئله 673. اگر کافر بودن شخصي که به اشتباه در قبرستان مسلمانان دفن شده، شرعاً محرز شده باشد، نبش قبر و انتقال جسدش از قبرستان مسلمانان واجب است.
مسئله 674. نبش قبر مسلمان - يعني شکافتن قبر او - اگرچه طفل يا ديوانه باشد، حرام است؛ ولي اگر بدنش از بين رفته و خاک شده باشد، اشکال ندارد.
مسئله 675. بدن ميّت وقتي پوسيد و مندرس شد، مي‌توان در آن قبر - اگر از هر نظر مباح باشد - بدن ديگر را دفن کرد، مگر قبور صلحا، علما، اوليا، صديقان و شهدا، چون دينْ حرمتي که براي ايشان معتقد است، براي قبر آنان هم باور دارد و اجازه نبش قبر را، هرچند پس از ده‌ها سال، نمي‌دهد.
مسئله 676. نبش قبر امامزاده‌ها، اگرچه سال‌ها بر آن گذشته باشد، درصورتي‌که زيارتگاه باشد، حرام است، بلکه اگر زيارتگاه هم نباشد، به احتياط واجب نبايد آن را نبش کرد.
مسئله 677. شکافتن قبر در چند مورد حرام نيست: 1. ميّت در زمين غصبي دفن شده باشد و مالک زمين راضي نشود که در آنجا بماند. 2. کفن يا چيز ديگري که با ميّت دفن شده، غصبي باشد و صاحب آن راضي نشود که در قبر بماند؛ همچنين است اگر چيزي از مال خود ميّت که به ورثۀ او رسيده، با او دفن شده باشد و وارثان راضي نشوند که آن چيز در قبر بماند؛ ولي اگر چيز مختصري از مال او که به وارثان به ارث رسيده - مانند انگشتر و مثل آن - با او دفن شده باشد، در جواز نبش براي درآوردن آن، تأمّل و اشکال است؛ به ويژه اگر اجحاف بر ورثه نباشد و اگر وصيت کرده باشد که دعاي نوشته‌شده يا قرآن يا انگشتري را با او دفن کنند، درصورتي‌که وصيتش بيشتر از يک سوم مال او نباشد، براي بيرون آوردن اين‌ها پيش از پوسيدن کامل بدن نمي‌توانند قبر را بشکافند.
3. ميّت بي‌غسل يا بي‌کفن دفن شده باشد؛ يا بفهمند غسلش باطل بوده؛ يا به غير دستور شرع کفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته‌اند. البته در صورتي که سبب هتک و بي‌احترامي به ميّت نشود. 4. براي ثابت شدن حقّي بخواهند بدن ميّت را ببينند. 5. ميّت را در جايي که بي‌احترامي به اوست - مثل قبرستان کفّار يا جايي که کثافت و خاکروبه مي‌ريزند - دفن کرده باشند. 6. براي يک مطلب شرعي که اهميّت آن از شکافتن قبر بيشتر است، قبر را بشکافند؛ مثل اينکه بخواهند کودک زنده را از شکم زن بارداري که دفنش کرده‌اند، بيرون آورند. 7. بترسند درنده‌اي بدن ميّت را پاره کند؛ يا سيل او را ببرد؛ يا دشمن آن را بيرون آورد. 8. قسمتي از بدن ميّت را که با او دفن نشده، بخواهند دفن کنند؛ ولي به احتياط واجب، آن قسمت از بدن را به گونه‌اي در قبر بگذارند، که بدن ميّت ديده نشود.
مسئله 678. هرگاه کسي وصيت کند بدن او را در جاي معيّني دفن کنند و به وصيت او عمل نشود و در جاي ديگري دفن گردد، جايز نيست قبر او را نبش کنند و به جاي مورد وصيّت انتقال دهند.
مسئله 679. تأخير دفن ميّت، در صورتي که سبب هتک و توهين او باشد، جايز نيست.
غسل هاي مستحب
مسئله 680. غسل‌هاي مستحب در شرع مقدّس اسلام بسيار است؛ برخي از آن‌ها: 1. غسل جمعه - که به آن بسيار سفارش شده است - و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزد يک ظهر به‌جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است بدون نيّت ادا و قضا تا عصر جمعه، آن را به‌جا آورد. چنانچه در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضاي آن را به‌جا آورد و کسي که مي‌ترسد روز جمعه آب پيدا نکند، مي‌تواند روز پنج‌شنبه غسل را انجام دهد، بلکه اگر در شب جمعه غسل را به اميد آنکه مطلوب خداي عالم است، به‌جا آورد، صحيح است و مستحب است انسان هنگام غسل جمعه بگويد: «أشْهَدُ أنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَريکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِي مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ».
2. غسل شب اول ماه رمضان و تمام شب‌هاي فرد، مثل شب سوم، پنجم و هفتم؛ ولي از شب بيست و يکم مستحب است همه‌شب غسل کند و براي غسل شب اول، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بيست و يکم، بيست و سوم، بيست و پنجم، بيست و هفتم و بيست و نهم بيشتر سفارش شده است. وقت غسل شب‌هاي ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است مقارن غروب آفتاب به‌جا آورده شود؛ ولي از شب بيست و يکم تا پايان ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشاء به‌جا آورد؛ نيز مستحب است در شب بيست و سوم، غير از غسل اول شب، يک غسل هم در آخر شب انجام دهد.
3. غسل روز عيد فطر و عيد قربان که وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد به‌جا آورد و اگر از ظهر تا غروب به‌جا آورد، احتياط آن است که به قصد رجاء انجام دهد. 4. غسل شب عيد فطر که وقت آن از اول مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در آغاز شب به‌جا آورده شود. 5. غسل روز هشتم و نهم ذي حَجّه و در روز نهم بهتر است آن را نزد يک ظهر به‌جا آورد. 6. غسل روز اول، پانزدهم، بيست و هفتم و آخر ماه رجب. 7. غسل روز عيد غدير که بهتر است در وقت چاشت «صدر نهار» آن را انجام دهد. 8. غسل روز بيست و چهارم ذي حَجّه. 9. غسل روز عيد نوروز، پانزدهم شعبان، نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذي قعده؛ ولي غسل روز پانزدهم شعبان و غسل‌هاي ديگري که تا آخر مسئله ذکر شده، رجاءً انجام دهد.
10. غسل دادن کودکي که تازه به دنيا آمده است. 11. غسل خانمي که براي غير شوهرش بوي خوش استعمال کرده است. 12. غسل کسي که در حال مستي خوابيده است. 13. غسل کسي که جايي از بدنش را به بدن ميّتي که غسل داده‌اند، رسانده است. 14. غسل کسي که هنگام گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً به‌جا نياورده، در صورتي که تمام ماه و خورشيد گرفته باشد. 15. غسل کسي که براي تماشاي دار آويخته رفته و آن را ديده باشد؛ ولي اگر اتفاقاً يا از روي ناچاري نگاهش بيفتد، يا مثلاً براي شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
مسئله 681. پيش از داخل شدن در حرم مکه، شهر مکه، مسجد حرام، خانۀ کعبه، حرم مدينه، شهر مدينه و مسجد پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله مستحب است که انسان غسل کند و براي داخل شدن در حرم امامان : رجاءً غسل کند و اگر در يک روز چند بار مشرّف شود، يک غسل کافي است و کسي که مي‌خواهد در يک روز داخل حرم مکه و مسجد حرام و خانۀ کعبه شود، اگر به نيّت همه يک غسل کند، کافي است؛ نيز اگر در يک روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجدِ پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله شود، يک غسل براي همه کفايت م يکند و براي زيارت پيغمبر و امامان : از دور يا نزد يک و براي حاجت خواستن از خداوند عالم، همچنين براي توبه و نشاط به جهت عبادت و براي سفر رفتن خصوصاً سفر زيارت حضرت سيّد الشهداء عليه‌السلام مستحب است که غسل کند و اگر يکي از غسل‌هايي را که در اين مسئله ذکر شد، به‌جا آورد و سپس کاري کند که وضو را باطل مي‌نمايد - مثل اينکه بخوابد - غسل او باطل مي‌شود و مستحب است که دوباره غسل را به‌جا آورد.‌
مسئله 682. انسان نمي‌تواند با غسل مستحبي کاري انجام دهد که مانند نماز وضو لازم دارد.
مسئله 683. اگر چند غسل بر کسي مستحب باشد و به نيّت همه يک غسل به‌جا آورد، کافي است.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم