احکام شرعی
آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی
آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی
آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی

رساله توضیح المسائل آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی

مسائل اجتهاد و تقليد مسائل طهارت انواع آب ها آب مطلق و مضاف آب قليل آب جاري آب باران آب چاه احکام آب ها احکام تَخَلّي (ادرار و مدفوع کردن) اسْتِبْراء برخي کارهاي مستحب در تخلّي برخي کارهاي مکروه درتخلّي نجاسات و مطهّرات نجاسات 1 و 2. ادرار و مدفوع 3. مني 4. مردار 5. خون 6 و 7 . سگ و خوک 8. کافر 9. شراب 10. فقّاع 11. عرق شتر نجاست خوار عرق جُنُب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاي پاک احکام نجاسات نجس کردن قرآن خوردن و آشاميدن چيز نجس و خريد و فروش و عاريه دادن آن مطهّرات 1. آب 2. زمين 3. آفتاب 4. استحاله 5. انقلاب 6. کم شدن دو سوم آب انگور 7. انتقال (تبدّل) 8. اسلام 9. تَبَعيَّت 10. برطرف شدن عين نجاست 11. استِبراء حيوان نجاست خوار 12. غائب شدن مسلمان راه ثابت شدن طهارت احکام ظرف ها امور مربوط به وضو افعال وضو وضوي ارتماسي دعاهاي مستحب هنگام وضو گرفتن شروط وضو احکام وضو موارد لزوم وضو موارد بطلان وضو احکام وضوي جبيره امور وابسته به غسل غسل هاي واجب يکم. غسل جنابت احکام جنابت کارهاي حرام بر جنب کارهاي مکروه بر جنب چگونگي غسل غسل ترتيبي غسل ارتماسي احکام غسل کردن دوم، سوم و چهارم. غسل خون هاي سه گانه 1. استحاضه اقسام استحاضه احکام استحاضه 2. حيض احکام حائض اقسام حائض يک. صاحب عادت وقتيه و عدديه دو. صاحب عادت وقتيه سه. صاحب عادت عدديه چهار. مُضْطَرِبه پنج. مُبْتَدِئه شش. ناسِيه احکام متفرقه حيض 3. نفاس پنجم. غسل مسّ ميّت ششم. غسل ميّت احکام محتضر احکام پس از مرگ احکام غسل، کفن، نماز و دفن ميّت احکام غسل ميّت احکام کفن ميّت احکام تحنيط احکام نماز ميّت شيوۀ نماز ميّت مستحبّات نماز ميّت احکام دفن مستحبات دفن نماز وحشت نبش قبر غسل هاي مستحب امور مرتبط به تيمّم موارد هفت گانه تيمّم يکم. ممکن نبودن تهيۀ آب به اندازه وضو يا غسل دوم. دسترسي نداشتن به آب به سبب دشواري بيش از حدّ سوم. ترس از ضرر چهارم. نياز به آب براي حفظ جان پنجم. نياز به آب براي تطهير ششم. نداشتن آب مباح هفتم. فرصت نداشتن براي وضو يا غسل صحيح بودن تيمم به برخي از اجزاي زمين شروط چيزهاي مورد تيمم يکم. پاک بودن دوم. مباح بودن مستحبات و مکروهات تيمّم چگونگي تيمّم احکام تيمّم مسائل نماز مقدمه در اهميت نماز نمازهاي واجب نمازهاي واجب شبانه روز وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشاء وقت نماز صبح احکام وقت نماز نمازهايي که بايد به ترتيب انجام شود نماز مستحب احکام نماز مستحبي وقت نافله هاي شبانه روز احکام قبله پوشانيدن بدن در نماز شروط لباس نمازگزار شرط يکم: پاک بودن شرط دوم: مباح بودن شرط سوم: از اجزاي مردار نبودن شرط چهارم: از اجزاي حيوان حرام گوشت نبودن شرط پنجم: طلابافت نبودن شرط ششم: ابريشم خالص نبودن موارد عدم لزوم طهارت در لباس يا بدن نمازگزار امور ثواب دار در لباس نمازگزار امور کم کنندۀ ثواب در لباس نمازگزار شروط مکان نمازگزار شرط اول شرط دوم شرط سوم شرط چهارم شرط پنجم شرط ششم مکان هاي مستحب بودن نماز مکان هاي کراهت نماز احکام مسجد کراهت برخي از کارها در مسجد اذان و اقامه ترجمه اذان و اقامه موارد سقوط اذان موارد سقوط اذان و اقامه امور واجب در نماز احکام نيّت احکام تکبيرة الاحرام احکام قيام (ايستادن) امور مستحب در حال ايستادن نماز احکام قرائت امور مستحب در قرائت نماز امور مکروه در قرائت نماز احکام رکوع مستحبات رکوع احکام سجود تنها موارد صحيح بودن سجده بر آن ها امور مستحب در سجده امور مکروه در سجده سجدۀ واجب قرآن سجدۀ شکر احکام تشهّد و سلام احکام ترتيب نماز احکام موالات احکام قنوت احکام تعقيب نماز صلوات بر پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله مُبْطِلات نماز برخي مکروهات در نماز موارد جواز شکستن نماز واجب انواع شک در نماز شک هاي باطل شک هاي بي اعتبار يکم. شک بعد از محل دوم. شک پس از سلام سوم. شک پس از وقت چهارم. کَثِيرُ الشک (کسي که بسيار شک مي کند) پنجم. شک امام و مأموم ششم. شک در نماز مستحبّي شک هاي صحيح نماز احتياط سجده سهو شيوۀ سجدۀ سهو قضاي سجده و تشهد فراموش شده کم يا اضافه کردن اجزاء و کم کردن شروط نماز نماز مسافر شرط يکم. کمتر از هشت فرسخ شرعي نبودن مسافت شرط دوم. قصد هشت فرسخ داشتن از آغاز سفر شرط سوم. برنگشتن از قصد خود در بين راه شرط چهارم. نگذشتن از وطن پيش از رسيدن به هشت فرسخ شرط پنجم. سفر براي کار حرام نبودن شرط ششم. صحرانشين و گردشگر بيابان نبودن شرط هفتم. شغل نبودن سفر شرط هشتم. به حد ترخص رسيدن موارد قطع سفر يکم. رسيدن به وطن احکام وطن دوم. قصد ماندن ده روز سوم. ماندن سي روزِ ترديدي احکام متفرقه سفر نماز قضا نماز قضاي پدر و مادر نماز جماعت شروط نماز جماعت شرط يکم. نبودن حائل شرط دوم. بلندتر نبودن جاي امام شرط سوم. رعايت فاصله ميان امام و مأموم شرط چهارم. عقب تر بودن مأموم از امام شروط امام جماعت احکام جماعت برخي امور مستحب در نماز جماعت برخي امور مکروه در نماز جماعت نماز آيه شيوه نماز آيه نماز عيد فطر و قربان اجير گرفتن براي نماز مسائل روزه تعريف روزه اقسام روزه نيّت روزه وقت نيّت روزه يوم الشک چيزهاي باطل کننده روزه يکم. خوردن و آشاميدن دوم. آميزش سوم. استمناء چهارم. دروغ بستن به خدا و پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله پنجم. رسانيدن غبار غليظ به حلق ششم. فرو بردن سر در آب هفتم. بقاي عمدي بر جنابت خواب جُنُب هشتم. اِماله کردن نُهم. قي کردن عمدي احکام افطار عمدي و سهوي احکام افطار اجباري حکم روزه مستحب با فرض روزه واجب امور مکروه براي روزه دار قضا و کفّاره انواع کفّاره موارد قضادارِ کفاره ندار و برخي موارد قضاندارِ بي کفاره احکام روزۀ قضا موارد واجب نبودن روزه 1. مسافران 2. بيماران 3. زنان باردار و شيرده 4. کودکان 5. سالخوردگان 6. ديوانه و بيهوش احکام روزهٴ مسافر و بيمار آدابي دربارهٴ روزه و ماه رمضان انکار وجوب روزه و ترک آن ثابت شدن اول ماه مسائل خمس وجوب خمس تعلق خمس به مال، بدون اشتراط به بلوغ و مانند آن متولّي خمس موارد خمس يکم: غنائم نصاب غنائم جنگي حکم اموالِ گروه هاي منحرف در حال جنگ با نظام اسلامي حکم مال انتقالي غير معتقد به خمس دوم: معدن مصاديق معدن شروط استخراج کننده معدن در خمس عدم شرطيت مباشرت در استخراج معدن ديون مالي کافر در معدن و غير آن نصاب معدن حکم چند نوع مواد معدني از يک معدن صورت هاي معادن خالص طلا انفال بودن معادن سوم: گنج (کنز) تعريف گنج نصاب گنج مصاديق گنج اشياي به دست آمده از شکم حيوانات خريده شده اشياي به دست آمده از شکم ماهي هاي پرورشي خمس گنج پس از کسر هزينه ها چهارم: غواصي در دريا مصاديق غوص نصاب غوص گوهرهاي بيرون ريخته از دريا تعاقب يد غوّاصان در گوهر شرط نبودن قصد حيازت در غوص يافتن گوهر در شکم حيوانِ غواصي شده کسر هزينه هاي غوّاصي گوهر به دست آمده از ساحل گوهرهاي به دست آمده از کشتي غرق شده حکم معدن غوّاصي شده عنبر دريايي و نصاب آن اجتماع دو عنوان خمسي و نصاب آن پنجم: مال حلال مخلوط به حرام صورت هاي مال حلال مخلوط به حرام بيشتر بودن مال حرام معيّن از خمس مال مجهول المالک پيدا شدن مالک مال پس از خمس بيشتر يا کمتر بودن مال حرام از خمس مخلوط شدن سهوي خمس با دو عنوان شخصيت حقوقي بودن مالک مال خمس مال حرام تصرف شده خريدن مال متعلق خمس از غير معتقد به خمس ششم: زميني که کافر ذمي از مسلمان بخرد شروط و محدوده خمس کافر ذمي خمس زمين تبادلي چندباره ميان کافر ذمي و مسلمان خمس زمين مبادله شده در فرض اسلام ذمي هفتم: درآمدهاي کسب (ارباح مکاسب) زمان تعلق خمس خمس انواع درآمدها خمس مهريه خمس مال ميّت خمس در خمس فروش مال متعلّق خمس بخشيدن مال خمس دار درآمدهاي مال بي خمس خمس ميوه درخت محاسبه کسب هاي چندگانه خمس سود معلّق خمس سرمايه مبدأ سال خمسي محاسبه قبل و بعد از سال استثناي هزينه ها ابزار ماندني صرفه جويي يا تبرّع در هزينه خمس درآمد بانوان هزينه بدون استفاده وفات در بين سال خمسي هزينه سفر حج استثناي اقساط وام و خسارت ها متعلق خمس، عين يا ذمّه و تصرف در آن خمس مطلق درآمد عدم تکرار خمس عدم لزوم پرداختن خمس از عين مال مورد تعلّق خمس موارد مصرف خمس شروط موارد مصرف مصداق سيادت حکم سادات واجب النفقه جابه جايي خمس و هزينه آن پرداختن قيمت مال و بريء الذمّه شدن مصاديق انفال مسائل زکات موارد وجوب زکات شروط واجب شدن زکات نصاب زکات گندم و جو و خرما و کشمش نصاب طلا نِصاب نقره زکات شتر، گاو و گوسفند نِصاب شتر نصاب گاو نِصاب گوسفند موارد مصرف زکات اوصاف مستحقّ زکات نيّت زکات احکام متفرقه زکات زکات فطره حلال بودن زکات فطره فطره مهمان مصرف زکات فطره شروط مصرف کننده فطره به سادات نيّتِ فطره زمان پرداختن زکات فطره جابه جايي زکات فطره زکات فطرهٴ نانخوران دولت مسائل خريد و فروش شروط خريدار و فروشنده شروط کالا و بهاي آن احکام نقد و نسيه معامله سَـلف شروط معاملهٴ سلف احکام معامله سلف فروش طلا و نقره به طلا و نقره موارد به هم زدن معامله (خيار) احکام خيار مسائل متفرّقه خريد و فروش مسائل اجاره تعريف اجاره شيوهٴ اجاره شروط دو طرف اجاره اجاره دوم شروط مال مورد اجاره شروط منافع مال مورد اجاره اجاره بها ضمان در اجاره لزوم عقد اجاره ويراني مورد اجاره مرگ يکي از دو طرف اجاره استفتائات احکام تقليد احکام طهارت معناي طهارت معصومان عليهم السلام پاکي عرق جنب از حلال پاکي الکل صنعتي غساله آب قليل راه هاي ثبوت نجاست حکم رطوبت پس از ادرار و استبراء احکام وضو احکام غسل احکام ميّت احکام نماز وقت نماز لباس نمازگزار قبله نمازهاي يوميه اذان و اقامه قيام قرائت سجده تشهد قنوت آداب نماز نماز جمعه نماز قضا نماز استيجاري مسائل متفرّقه نماز احکام نماز مسافر بلاد کبيره کثير السفر حدّ ترخّص حدّ مسافت سفر شغلي توطن تبعيت از همسر در سفر و محلّ سکنا احکام نماز جماعت نماز جماعت در مسجد الحرام و مسجد النبي صلی‌الله‌علیه‌وآله نماز جماعت در ادارات نماز روز عيد غدير احکام اعتکاف احکام روزه روزه استيجاري استهلال احکام خمس خمس هزينه زندگي خمس هديه (هِبه) حقوق خانوادهٴ شهدا خمس منزل مسکوني خمس وديعه منزل اجاره اي خمس پس انداز براي مؤونه خمس جهيزيه خمس مهريه خمس سرمايه خمس کسب زن خمس شهريه خمس وام خمس سپرده حج حکم خمس سود سپرده‏ها خمس منفعت کسب حسابرسي خمس کسر خمس هاي پرداخت شده کسر بدهي از خمس تصرف در مال غير مخمّس مصرف خمس اجازه مصرف خمس رفت و آمد با کسي که خمس نمي دهد حکم فقهي سيّد احکام مضاربه احکام خريد و فروش احکام کسب هاي حرام شطرنج و قمار موسيقي رقص و دست زدن مجسمه سازي ريش تراشي کار کردن مسلمان تحت مديريت غير مسلمان احکام رهن و اجاره احکام ازدواج و محرميت شرط ضمن عقد مهريه ازدواج موقّت ازدواج با فِرق اسلامي نفقه سبب هاي محرميت مسائل متفرقه ازدواج احکام طلاق احکام غصب احکام لقطه احکام وقف تغيير کاربري وقف مسائل متفرقه وقف احکام مسجد اجاره و فروش اموال مسجد تخريب و بازسازي مسجد احکام خوردني ها و مصرفي ها لقمه حرام مصرف انرژي مصرف سيگار احکام ذبح ذبح با استيل احکام صيد احکام وصيت و ارث احکام وکالت احکام ضمانت ضمانت پزشک ضمانت دانشجوي پزشکي ضمانت شرکت پست ديون مالي خسارت هاي آبرويي احکام جهاد احکام حدود و ديات سقط جنين قتل مجرم نابالغ قتل مرتد حکم اشاعه ويروس کشنده ديه قتل شِبه عمد مقتولي که از فرقه ها باشد ديه زن اجراي حد در اماکن عمومي زندان احکام شهادت احکام حجاب و پوشش تعزير تارک حجاب بستن کراوات احکام نگاه مسائل جديد خدمات فرقه ها انتخابات تذهيب قرآن حقوق تأليف و نشر احکام بانک ها و صندوق هاي قرض الحسنه واگذاري حق وامگيري پرداخت دَيْن با لحاظ تورّم پرداخت غرامت در تأخير دَيْن مسائل مربوط به شهرداري احکام تشريح تغيير جنسيت احکام عزاداري احکام امدادرساني در حوادث ترجيح در امدادرساني بستگي نجات بعضي بر مرگ ديگري تصرف در مال ديگري براي نجات انساني لمس و نگاه اضطراري امدادگر به نامحرم احکام اهل کتاب ازدواج با اهل کتاب طهارت اهل کتاب ذبيحه و غذاي اهل کتاب

شش. ناسِيه

شش. ناسِيه
مسئله 516. ناسيه - يعني خانمي که عادت خود را فراموش کرده است - اگر کمتر از ده روز خون ببيند، همه‌اش حيض است و چنانچه بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهايي که خون او نشانۀ حيض را دارد، تا ده روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حيض را از راه نشانه‌هاي آن تشخيص دهد، به احتياط واجب بايد هفت روز نخست را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
احکام متفرقه حيض
مسئله 517. مبتدئه، مضطربه، ناسيه و صاحب عادت عدديّه، اگر خوني ببينند که با نشانه‌هاي حيض باشد، يا يقين کنند که سه روز طول مي‌کشد، بايد عبادت را ترک کنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده، بايد عبادت‌هايي را که به‌جا نياورده‌اند، قضا کنند؛ ولي اگر يقين نکنند که تا سه روز طول مي‌کشد و نشانه‌هاي حيض را هم نداشته باشد، به احتياط واجب بايد تا سه روز کارهاي استحاضه را به‌جا آورند و کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کنند و چنانچه پيش از سه روز پاک نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند.
مسئله 518. خانمي که در حيض عادت دارد، چه عادت او نسبت به وقت حيض باشد يا نسبت به عدد حيض باشد، يا نسبت به هر دو باشد، اگر دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود خوني ببيند که وقت آن، يا شمارۀ روزهاي آن، يا هر دو يکي باشد، عادتش برمي‌گردد به آنچه در اين دو ماه ديده است؛ براي مثال، اگر از روز يکم تا هفتم ماه خون مي‌ديده و پاک مي‌شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم خون ببيند و پاک شود، عادت او از دهم تا هفدهم مي‌شود.
مسئله 519. مقصود از يک ماه، از آغاز خون ديدن است تا سي روز؛ نه از روز يکم ماه تا پايان ماه.
مسئله 520. خانمي که معمولاً ماهي يک بار خون مي‌بيند، اگر در يک ماه دو بار خون ببيند و آن خون نشانه‌هاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز کمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسئله 521. اگر سه روز يا بيشتر خوني ببيند که نشانۀ حيض را دارد و سپس ده روز يا بيشتر خوني ببيند که نشانۀ استحاضه را دارد و دوباره سه روز خوني به نشانه‌هاي حيض ببيند، بايد خونِ اوّل و خونِ آخر را که نشانه‌هاي حيض داشته، حيض قرار دهد.
مسئله 522. اگر حائض پيش از ده روز پاک شود و بداند که در باطن او خون نيست، بايد براي عبادت‌هاي خود غسل کند، اگرچه گمان داشته باشد که پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي‌بيند؛ ولي چنانچه يقين داشته باشد که پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي‌بيند، نبايد غسل کند و نمي‌تواند نماز بگزارد و بايد به احکام حائض رفتار کند.
مسئله 523. اگر حائض پيش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن وي خون هست، بايد پنبه‌اي داخل عورت نهد و کمي صبر کند و بيرون آورد، پس اگر پاک بود، غسل کند و عبادت‌هاي خود را به‌جا آورد و اگر پاک نبود، اگرچه به آب زرد رنگي هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است، بايد صبر کند که اگر پيش از ده روز پاک شد، غسل کند و اگر پايان ده روز پاک شد، يا خون او از ده روز گذشت، سرِ ده روز غسل کند و چنانچه عادتش کمتر از ده روز است، در صورتي که بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سَرِ ده روز پاک مي‌شود، نبايد غسل کند و اگر احتمال دهد خون او از ده روز مي‌گذرد، به احتياط واجب تا يک روز عبادت را ترک کند و پس از آن مي‌تواند تا ده روز عبادت را رها کند؛ ولي بهتر است تا ده روز کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و کارهاي مستحاضه را انجام دهد، پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سَرِ ده روز از خون پاک شد، تمامش حيض است و چنانچه ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادت‌هايي را که پس از روزهاي عادت به‌جا نياورده، قضا کند.
مسئله 524. اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نکند و سپس بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزه‌اي را که در آن روزها به‌جا نياورده، قضا کند و چنانچه چند روز را به گمان اينکه حيض نيست عبادت کند و آن‌گاه بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته، بايد قضا کند.
3. نفاس
مسئله 525. از لحظه‌اي که نخستين جزء کودک از رحم مادر بيرون مي‌آيد، هر خوني که زن زائو مي‌بيند، اگر پيش از ده روز يا سَرِ ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، «نَفْساء» مي‌گويند.
مسئله 526. خوني که زن پيش از بيرون آمدن اوّلين جزء بچّه مي‌بيند، نفاس نيست.
مسئله 527. لازم نيست که خلقت کودک تمام باشد، بلکه اگر خون بسته‌اي هم از رحم زن خارج شود و خود او بداند، يا چهار «ماما» بگويند که اگر در رحم مي‌ماند انسان مي‌شد، خوني که تا ده روز ببيند، خون نفاس است.
مسئله 528. ممکن است خون نفاس، بيش از يک لحظه نيايد؛ ولي بيشتر از ده روز نمي‌شود.
مسئله 529. هرگاه شک کند که چيزي از درون او سقط شده يا نه، يا چيزي که سقط شده اگر مي‌ماند انسان مي‌شد يا نه، لازم نيست وارسي کند و خوني که از او خارج مي‌شود، شرعاً خون نفاس نيست.
مسئله 530. توقّف در مسجد و رساندن جايي از بدن به خط قرآن و کارهاي ديگري که بر حائض حرام است، بر نَفساء (زن زائو) هم حرام است و آنچه بر حائض واجب، مستحب و مکروه است، بر نَفساء هم واجب، مستحب و مکروه است.
مسئله 531. طلاق دادن خانمي که در حال نفاس است، باطل و آميزش با او حرام است و اگر شوهرش با وي آميزش کند، به احتياط واجب به شيوه‌اي که در احکام حيض ذکر شد، کفاره بپردازد.
مسئله 532. هرگاه زن از خون نفاس پاک شد، بايد غسل کند و عبادت‌هاي خود را به‌جا آورد و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، روي هم ده روز يا کمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهايي که پاک بوده، روزه گرفته باشد، بايد قضا کند.
مسئله 533. اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن او خون هست، بايد پنبه‌اي داخل عورت گذارد و کمي صبر کند که اگر پاک است، براي عبادت‌هاي خود غسل کند.
مسئله 534. اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت معيّن دارد، به اندازۀ روزهاي عادت او نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه است و به احتياط مستحب، کسي که عادت دارد از روز پس از عادت و کسي که عادت ندارد، بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، کارهاي استحاضه را به‌جا آورد و کارهايي را که بر نفساء حرام است، ترک کند.
مسئله 535. خانمي که عادت حيض او کمتر از ده روز است، اگر بيش از روزهاي عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازۀ روزهاي عادت خود نفاس قرار دهد و پس از آن تا روز دهم مي‌تواند عبادت را ترک کند؛ يا کارهاي مستحاضه را انجام دهد؛ ولي ترک عبادت، يک روز يا دو روز بهتر است، پس اگر از ده روز بگذرد، روزهاي عادتش نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عبادت را ترک کرده، بايد قضا کند.
مسئله 536. خانمي که در حيض عادت دارد، اگر پس از زاييدن تا يک ماه يا بيشتر پي‌درپي خون ببيند، به اندازۀ روزهاي عادت او نفاس است و ده روز از خوني که پس از نفاس مي‌بيند، اگرچه در روزهاي عادت ماهانه‌اش باشد، استحاضه است؛ براي مثال، خانمي که عادت حيض او از بيستم تا بيست و هفتم هر ماه است، اگر روز دهم ماه زاييد و تا يک ماه يا بيشتر پي‌درپي خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز، حتّي خوني که در روزهاي عادت خود - که از بيستم تا بيست و هفتم است - مي‌بيند، استحاضه است و پس از گذشتن ده روز، اگر خوني را که مي‌بيند در روزهاي عادتش باشد، حيض است؛ چه نشانه‌هاي حيض را داشته باشد يا نداشته باشد و اگر در روزهاي عادتش نباشد، اگرچه نشانه‌هاي حيض را داشته باشد، بايد آن را استحاضه قرار دهد.
مسئله 537. خانمي که در حيض عادت ندارد، اگر پس از زايمان تا يک ماه يا بيشتر خون ببيند، ده روز نخست آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خوني که پس از آن مي‌بيند، اگر نشانۀ حيض را داشته باشد، حيض؛ وگرنه آن هم استحاضه است.
پنجم. غسل مسّ ميّت
مسئله 538. اگر کسي بدن انسان مرده‌اي را مسّ کند که سرد شده و غسلش نداده‌اند - يعني جايي از بدن خود را به آن برساند - بايد غسل مسّ ميّت کند؛ چه در خواب مسّ کند يا بيداري؛ با اختيار مسّ کند يا بي‌اختيار، حتي اگر استخوان او به استخوان ميّت برسد، بايد غسل کند؛ ولي اگر حيوان مرده‌اي را مسّ کند، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 539. مسّ مرده‌اي که تمام بدن او سرد نشده، سبب وجوب غسل نيست، اگرچه جايي را که سرد شده، مسّ کند.
مسئله 540. اگر موي خود را به بدن ميّت برساند يا بدن خود را به موي ميّت يا موي خود را به موي ميّت برساند، غسل واجب نيست.
مسئله 541. براي مسّ کودک مرده، حتي سقط‌شده‌اي که چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ ميّت واجب است، بلکه بهتر است براي مسّ کودک سقط‌شده‌اي که کمتر از چهار ماه دارد، غسل کرد، بنابراين اگر جنين چهار ماهه‌اي مرده به دنيا بيايد، مادر او بايد غسل مسّ ميّت کند، بلکه اگر از چهار ماه کمتر هم داشته باشد، بهتر است مادر او غسل کند.
مسئله 542. کودکي که پس از مردن مادر به دنيا مي‌آيد، وقتي بالغ شد، واجب است غسل مسّ ميّت انجام دهد.
مسئله 543. اگر انسان ميّتي را مسّ کند که سه غسل او تمام شده، غسل بر او واجب نمي‌شود؛ ولي اگر پيش از آنکه غسل سوم تمام شود، جايي از بدن او را مسّ کند، اگرچه غسل سوم آن قسمت تمام شده باشد، بايد غسل مسّ ميّت به جا آورد.
مسئله 544. اگر ديوانه يا نوجوان نابالغي ميّت را مسّ کند، پس از آنکه آن ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مسّ ميّت انجام دهد.
مسئله 545. اگر از بدن انسان زنده قسمتي جدا شود که استخوان دارد و پيش از آنکه قسمت جداشده را غسل دهند، انسان آن را مسّ کند، بايد غسل مسّ ميّت انجام دهد؛ ولي اگر قسمت جداشده استخوان نداشته باشد، براي مسّ آن غسل واجب نيست. چنانچه از بدن مرده‌اي که غسلش نداده‌اند، چيزي جدا شود که در حال اتّصال، مسّ آن سبب وجوب غسل مي‌شود، پس از جدا شدن نيز با مسّ آن غسل واجب مي‌شود.
مسئله 546. براي مسّ استخوان و دنداني که از مرده جدا شده باشد و آن را غسل نداده‌اند، بايد غسل کرد؛ ولي براي مسّ استخوان و دنداني که از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.
مسئله 547. غسل مسّ ميّت را بايد مانند غسل جنابت انجام دهند؛ ولي کسي که غسل مسّ ميّت کرده، اگر بخواهد نماز بگزارد، بايد وضو هم بگيرد.
مسئله 548. اگر چند ميّت را مسّ کند يا يک ميّت را چند بار مسّ کند، يک غسل کافي است.
مسئله 549. براي کسي که پس از مسّ ميّت غسل نکرده است، توقف در مسجد و آميزش با همسر و خواندن سوره‌هايي که سجدۀ واجب دارد، مانعي ندارد؛ ولي براي نماز و مانند آن بايد غسل کند و وضو بگيرد.
ششم. غسل ميّت
پيش از بيان غسل ميّت و احکام آن، به ذکر بخشي از احکام مرتبط به ميّت مي‌پردازيم.
احکام محتضر
مسئله 550. مسلماني که در حال جان دادن است و به او «مُحتَضَر» گويند، چه مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا کوچک، بايد به پشت بخوابانند، به‌گونه‌اي‌که کف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او کاملاً به اين صورت ممکن نيست، بنا بر احتياط واجب تا اندازه‌اي که ممکن است بايد به اين دستور عمل کنند و چنانچه خواباندن او هيچ‌گونه شدني نباشد، به قصد احتياط او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممکن نشود، بنا بر احتياط او را به پهلوي راست يا به پهلوي چپ، رو به قبله بخوابانند.
مسئله 551. به احتياط واجب تا وقتي مُحتَضَر را از محل احتضار حرکت نداده‌اند، رو به قبله باشد و پس از حرکت دادن، اين احتياط واجب نيست.
مسئله 552. رو به قبله گرداندن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از وليّ او لازم نيست.
مسئله 553. مستحب است شهادتين و اقرار به امامت دوازده امام: و ديگر عقايد حقّ را، به کسي که در حال جان دادن است، به گونه‌اي تلقين کنند که بفهمد؛ نيز مستحب است چيزهايي را که ذکر شد، تا وقت مرگ تکرار کنند.
مسئله 554. مستحب است اين دعاها را به گونه‌اي به محتضر تلقين کنند که بفهمد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِي الْکَثيرَ مِنْ مَعاصِيکَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِکَ»، «يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْکَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسيرَ و اعْفُ عَنِّي الْکَثيرَ إنَّکَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ» و «اللهُمَّ ارْحَمْني فَإنَّکَ رَحيمٌ».
مسئله 555. مستحب است کسي را که سخت جان مي‌دهد، اگر ناراحت نمي‌شود، به جايي که نماز مي‌خوانده، ببرند.
مسئله 556. مستحب است براي راحت شدن محتضر بر بالين او سوره‌هاي «يس، صافّات و احزاب» و «آية الکرسي» و آيۀ پنجاه و چهارم از سورۀ «اعراف» و سه آيۀ پايان سورۀ «بقره» بلکه هر چه از قرآن ممکن است، بخوانند.
مسئله 557. تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روي شکم او و بودن جُنُب و حائض نزد او، همچنين بسيار حرف زدن و گريه کردن و تنها گذاشتن خانم‌ها نزد او مکروه است.
احکام پس از مرگ
مسئله 558. پس از مرگ، مستحب است دهان، چشم‌ها و چانۀ ميّت را ببندند و دست و پاي او را دراز کنند و پارچه‌اي روي او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايي که مرده، چراغ روشن کنند و براي تشييع جنازۀ او مؤمنان را خبر، و در دفن او عجله کنند؛ ولي اگر به مردن او يقين ندارند، بايد صبر کنند تا معلوم شود؛ نيز چنانچه ميّت باردار باشد و بچه در شکم او زنده باشد، بايد به قدري دفن را عقب بيندازند، که پهلوي چپ او را بشکافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احکام غسل، کفن، نماز و دفن ميّت
مسئله 559. غسل، کفن، نماز و دفن مسلمان بر هر مکلّفي واجب است و اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مي‌شود و چنانچه هيچ کس انجام ندهد، همه معصيت کرده‌اند.
مسئله 560. اگر کسي به کارهاي ميّت بپردازد، بر ديگران واجب نيست اقدام کنند؛ ولي چنانچه او عمل را تمام نکند، بايد ديگران آن را تمام کنند.
مسئله 561. اگر انسان يقين يا اطمينان کند که ديگري مشغول کارهاي ميّت شده، واجب نيست به کارهاي ميّت اقدام کند؛ ولي چنانچه شک يا گمان دارد، بايد اقدام کند.
مسئله 562. اگر کسي بداند غسل يا کفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام داده‌اند، بايد دوباره انجام دهد؛ ولي اگر گمان دارد که باطل بوده يا شک دارد که درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام کند.
مسئله 563. براي غسل، کفن، نماز و دفن ميّت، بايد از وليّ او اجازه بگيرند.
مسئله 564. وليّ زن که در غسل، کفن و دفن او دخالت مي‌کند، همسر اوست و پس از او، مردهايي که از ميّت ارث مي‌برند، مقدّم بر خانم‌هايي‌اند که از او ارث مي‌برند و هر کدام که در ارث بردن مقدّم است، در اين امر نيز مقدم است.
مسئله 565. بچۀ نابالغ و ديوانه، براي انجام دادن کارهاي ميّت ولايت ندارند؛ همچنين غائبي که نمي‌تواند شخصاً يا با مأمور کردن ديگري، آن کارها را انجام دهد، ولايت ندارد.
مسئله 566. اگر کسي بگويد من وصيّ يا وليّ ميّتم يا وليّ ميّت به من اجازه داده که غسل، کفن و دفن ميت را انجام دهم، چنانچه ديگري چنين ادّعايي ندارد، انجام دادن کارهاي ميّت با اوست.
مسئله 567. اگر ميّت براي غسل، کفن، دفن و نماز خود غير از وليّ، شخص ديگري را معيّن کند، به احتياط واجب وليّ و آن شخص هر دو اجازه بدهند و لازم نيست کسي که ميّت او را براي انجام دادن اين کارها معيّن کرده، اين وصيت را قبول کند؛ ولي اگر قبول کرد، بايد به آن عمل کند.
احکام غسل ميّت
مسئله 568. واجب است ميّت را سه غسل بدهند. 1. به آبي که با سدر مخلوط باشد. 2. به آبي که با کافور مخلوط باشد. 3. با آب خالص.
مسئله 569. سدر و کافور بايد به اندازه‌اي بسيار نباشد که آب را مضاف کند و به اندازه‌اي هم کم نباشد، که نگويند سدر و کافور با آب مخلوط شده است.
مسئله 570. اگر سدر و کافور به اندازه‌اي که لازم است پيدا نشود، به احتياط واجب مقداري که به آن دسترسي دارند، در آب بريزند.
مسئله 571. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از تمام کردن اعمال و خروج از احرام بميرد، نبايد او را با آب کافور غسل دهند و به جاي آن بايد با آب خالص غسلش بدهند.
مسئله 572. اگر سدر و کافور يا يکي از اين‌ها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد - مثل آنکه غصبي باشد - بايد به جاي هر کدام که ممکن نيست، ميّت را با آب خالص غسل بدهند.
مسئله 573. کسي که ميّت را غسل مي‌دهد، بايد مسلمان دوازده امامي و عاقل باشد و مسائل غسل را هم بداند و به احتياط واجب بالغ باشد.
مسئله 574. کسي که ميّت را غسل مي‌دهد، بايد قصد قربت داشته باشد؛ يعني غسل را براي انجام دادن فرمان خداي عالم به‌جا آورد و اگر به همين نيّت تا پايان غسل سوم باقي باشد، کافي است و تجديد نيت لازم نيست.
مسئله 575. غسل بچۀ مسلمان، اگرچه از زنا باشد، واجب است و غسل، کفن و دفن کافر و اولاد او جايز نيست و کسي که از بچگي ديوانه بوده و به حال ديوانگي بالغ شده، چنانچه پدر يا مادر او مسلمان باشد، بايد او را غسل داد و اگر هيچ‌ يک از آنان مسلمان نباشد، غسل دادن او جايز نيست. کودکاني که در کشور اسلامي به سر مي‌برند و شناسنامه اسلامي ندارند، در حکم مسلمان‌اند.
مسئله 576. بچۀ سقط‌شده، اگر چهار ماهه بوده يا ساختمان بدن او کامل شده باشد، بايد او را غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد يا ساختمان بدن او کامل نشده، در پارچه‌اي بپيچند و بي‌غسل دفن کنند.
مسئله 577. اگر مردْ زن را و زنْ مرد را غسل دهد، باطل است؛ ولي زن مي‌تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مي‌تواند همسر خود را غسل دهد، اگرچه به احتياط مستحب، زنْ شوهر خود و شوهر نيز زن خود را غسل ندهد.
مسئله 578. کسي که کشتن او به رجم يا قصاص و مانند اين‌ها واجب شده است، درصورتي‌که پيش از اجراي حکم، غسل‌هاي سه‌گانۀ ميت را انجام داده باشد، غسل دادنش واجب نيست، اگرچه پس از غسل، از او حدث اصغر يا اکبر سر زده باشد.
مسئله 579. مرد مي‌تواند دختر بچه‌اي را که سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد و زن هم مي‌تواند پسر بچه‌اي را که سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
مسئله 580. اگر براي غسل دادن ميّتي که مرد است، مردي پيدا نشود، خانم‌هايي که با او نسبت دارند و محرم‌اند - مثل مادر، خواهر، عمّه و خاله - يا به سبب شير خوردن با او محرم شده‌اند، مي‌توانند غسلش بدهند؛ نيز چنانچه براي غسل ميّت زن، خانم ديگري نباشد، مردهايي که با او نسبت دارند و محرم‌اند، يا به سبب شير خوردن با او محرم شده‌اند، مي‌توانند وي را از زير لباس غسل دهند.
مسئله 581. اگر ميّت و کسي که او را غسل مي‌دهد، هر دو، مرد يا خانم يا زن و مردي باشند که محرم يکديگرند، جايز است غير از عورت، جا‌هاي ديگر بدن ميّت برهنه باشد.
مسئله 582. نگاه کردن به عورت ميّت حرام است و غسل‌دهندۀ او اگر نگاه کند، معصيت کرده؛ ولي غسل ميّت باطل نمي‌شود.
مسئله 583. اگر جايي از بدن ميّت نجس باشد، بايد پيش از غسل دادن آن قسمت، آنجا را آب بکشند و به احتياط مستحب تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل پاک باشد.
مسئله 584. غسل ميّت، همانند غسل جنابت است و به احتياط واجب تا غسل ترتيبي ممکن است، ميّت را غسل ارتماسي ندهند و به احتياط مستحب در غسل ترتيبي هيچ يک از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلکه آب را روي آن بريزند، هرچند فروبردن در آب جايز است.
مسئله 585. کسي را که در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلکه همان غسل ميّت براي او کافي است.
مسئله 586. جايز نيست که براي غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولي مزد گرفتن براي کارهاي مقدماتي غسل - مثل نظافت و شست‌وشوي ميت و مانند آن - حرام نيست.
مسئله 587. اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعي داشته باشد، بايد عوض هر يک از سه غسل، ميّت را يک تيمم بدهند.
مسئله 588. اگر به جهت نبودن آبْ ميّت را تيمّم دهند و پس از آن آب پيدا شود، درصورتي‌که خوفي بر ميّت در تأخير دفن نيست، بايد آن را غسل بدهند و تحنيط و کفن کنند و چنانچه نماز بر او خوانده‌اند، بنا بر أحوط، دوباره بخوانند.
مسئله 589. کسي که ميّت را تيمم مي‌دهد، مي‌تواند در صورت امکان، دست ميّت را به زمين بزند و به صورت و پشت دست‌هاي او بکشد و اگر به اين صورت ممکن باشد، لازم نيست به دست زنده هم او را تيمم داد، اگرچه احتياط استحبابي، جمع است.
مسئله 590. غسل دادن ميّت مسلمان و کفن کردن او واجب است؛ ولي دو گروه از اين حکم مُستثنا هستند:
يکم. «شهيدان راه خدا» يعني کساني که در ميدان جهاد در راه اسلام، همراه پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله يا امام معصوم عليه‌السلام يا نائب خاص او کشته شده‌اند؛ همچنين کساني که در حال غيبت امام زمان - ارواحنا فداه - براي دفاع در برابر دشمنان اسلام‌ کشته مي‌شوند؛ خواه مرد باشند، يا زن؛ بزرگ باشند يا کودک. در اين گونه موارد، غسل و کفن و تحنيط واجب نيست، بلکه بايد آن‌ها را با همان لباس‌هايشان پس از خواندن نماز دفن کنند.
دوم. «کساني که قتل آن‌ها به عنوان قصاص يا حدّ شرعي واجب شده است» و به فرمان حاکم شرع، مراسم غسل‌هاي سه‌گانه ميّت را خودشان در حال حيات انجام مي‌دهند؛ سپس دو قسمت از قسمت‌هاي سه‌گانۀ کفن را - يعني لنگ و پيراهن - مي‌پوشند و مانند ميّت تحنيط مي‌کنند و پس از کشته شدن، قطعۀ سوم را بر آن‌ها مي‌پوشانند و نماز بر آن‌ها خوانده و به همان حال دفنشان مي‌کنند و لازم نيست خون را از بدن و کفن آن‌ها بشويند؛ حتي اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس کنند، تکرار غسل لازم نيست.
مسئله 591. حکم مسئلۀ گذشته براي شهيد، دربارۀ کساني است که در ميدان جنگ کشته شده باشند؛ يعني پيش از آنکه وي را از ميدان جنگ بيرون ببرند، جان داده باشد؛ نيز همين حکم ثابت است، اگر او را به صورت مجروح از ميدان جنگ خارج سازند و در بيمارستان يا غير آن از دنيا برود، تا وقتي که جنگ ادامه دارد و اگر پس از سپري شدن جنگ بميرد، احتياط واجب، غسل و تحنيط و کفن کردن اوست. البته ثواب شهيد را دارد.
مسئله 592. در جنگ‌هاي امروز که ميدان‌هاي جنگ وسعت دارد و گاه کيلومترها يا فرسخ‌ها مسافت را دربرمي‌گيرد و گلوله‌هاي دشمن و مانند آن، تا مسافت دوري مي‌رسد، تمام اين صحنه که مرکز تجمّع سربازان است، ميدان جنگ شمرده مي‌شود؛ ولي اگر دشمن با بمباران، افرادي را به دور از جبهه‌هاي جنگ به قتل برساند، احکام بالا در مورد آن‌ها جاري نيست.
مسئله 593. هرگاه به علتي شهيد برهنه شده باشد، بايد او را کفن کنند و بدون غسل دفن کنند.
احکام کفن ميّت
مسئله 594. ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه که لنگ، پيراهن و سرتاسري نام دارند کفن کنند.
مسئله 595. لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است که از سينه تا روي پا برسد و به احتياط واجب، پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازي سرتاسري بايد به قدري باشد که بستن دو سر آن ممکن باشد و پهناي آن بايد به اندازه‌اي باشد که يک طرف آن، روي طرف ديگر جاي گيرد.
مسئله 596. اگر سه پارچه (لنگ، پيراهن، سرتاسري) براي کفن ميت ميسّر نشود، به هر کدام که ميسّر باشد، اکتفا مي‌شود، اگرچه اسم هيچ‌کدام از اين سه پارچه بر آن گفته نشود، بلکه اگر هيچ پارچه‌اي مقدور نشود و فقط مقداري جهت پوشاندن عورتين باشد، واجب است با آن عورتين را بپوشانند.
مسئله 597. مقداري از لنگ، که از ناف تا زانو را مي‌پوشاند و مقداري از پيراهن که از شانه تا نصف ساق را مي‌پوشاند، مقدار واجب کفن است و آنچه بيش از اين مقدار در مسئلۀ پيشين بيان شد، مقدار مستحب کفن است.
مسئله 598. اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند که بيشتر از مقدار واجب کفن را، از سهم آنان بردارند، اشکال ندارد و به احتياط واجب بيشتر از مقدار واجب کفن، همچنين مقداري را که بنا بر احتياط لازم است، از سهم وارثي برندارند که بالغ نشده.
مسئله 599. اگر کسي وصيت کرده باشد که مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند، يا وصيت کرده باشد که ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، هرچند مصرف آن را معيّن نکرده باشد يا فقط مصرف مقداري از آن را معلوم کرده باشد، مي‌توانند مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند.
مسئله 600. اگر کسي وصيت نکرده باشد که کفن را از ثلث مال او بردارند، مي‌توانند به صورت متعارف - که لايق شأن ميّت باشد - کفن و چيزهاي ديگري را که از واجبات دفن است، از اصل مال او بردارند.
مسئله 601. هزينه کفن زن بر شوهر است، اگرچه خانم از خود مال داشته باشد؛ همچنين اگر خانم را به شرحي که در کتاب طلاق گفته مي‌شود، طلاق رجعي بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، کفن او بر عهدۀ شوهر اوست و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، وليّ شوهر بايد کفن زن را از مال او بپردازد.
مسئله 602. کفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه مخارج او در حال زندگي بر آنان واجب باشد.
مسئله 603. اگر ميت مالي براي تهيۀ کفن نداشته باشد، جايز نيست برهنه دفن شود، بلکه بنا بر احتياط بر مسلمانان واجب است که او را کفن کنند و جايز است هزينۀ آن را از زکات حساب کنند.
مسئله 604. کفن بايد مباح باشد؛ يعني از مال خود ميت باشد؛ يا ديگري از مال حلال تهيه کرده و با رضايت خود آن را براي کفن ميّت بپردازد.
مسئله 605. به احتياط واجب، هر يک از سه پارچۀ کفن به قدري نازک نباشد که بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
مسئله 606. کفن کردن با چيز غصبي، اگر چيز ديگري هم پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه کفن ميّت غصبي باشد و صاحب آن راضي نباشد، بايد حکومت اسلامي يا مردم مسلمان، رضايت صاحب آن را فراهم کنند و نبش قبر او جايز نيست؛ همچنين جايز نيست با پوست مردار او را کفن کنند.
مسئله 607. کفن کردن ميّت با چيز نجس و با پارچۀ ابريشمي خالص جايز نيست؛ ولي در حال ناچاري اشکال ندارد و به احتياط واجب با پارچۀ طلاباف هم ميّت را کفن نکنند، مگر در حال ناچاري.
مسئله 608. کفن کردن با پارچه‌اي که از پشم يا موي حيوان حرامگوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست؛ ولي اگر پوست حيوان حلالگوشت را به گونه‌اي درست کنند که به آن جامه گفته شود، مي‌توان با آن ميّت را کفن کرد؛ همچنين اگر کفن از مو و پشم حيوان حلالگوشت باشد، اشکال ندارد، اگرچه به احتياط مستحب با اين دو هم کفن نکنند.
مسئله 609. اگر کفن ميّت نجس شود، بايد آن را بشويند و اگر کفن ضايع نمي‌شود، مي‌توان قسمت نجس را بُريد؛ ولي اگر در قبر گذاشته باشند، بهتر است که قسمت نجس‌شده بريده شود، بلکه اگر بيرون آوردن ميّت اهانت به او باشد، بريدن واجب مي‌شود و چنانچه شستن يا بريدن آن ممکن نيست، در صورتي که عوض کردن آن ممکن باشد، بايد عوض کنند.
مسئله 610. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته، اگر بميرد، بايد مانند ديگران کفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشکال ندارد.
مسئله 611. مستحب است انسان در حال سلامتي، کفن، سدر و کافور خود را تهيه کند.
احکام تحنيط
مسئله 612. پس از غسل، واجب است ميّت را با حنوط پاک و حلال تحنيط کنند؛ يعني به پيشاني، کف دست‌ها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاي او کافور بمالند و مستحب است به سر بيني ميّت هم کافور بمالند و بايد کافور ساييده و تازه باشد و اگر به سبب کهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد، کافي نيست.
مسئله 613. در تحنيط ميت، مراعات ترتيب بين اعضاي سجود لازم نيست، اگرچه مستحب است نخست کافور را به پيشاني ميّت بمالند.
مسئله 614. بهتر آن است که ميّت را پيش از کفن کردن، تحنيط کنند، اگرچه در ميان کفن کردن و پس از آن هم مانعي ندارد.
مسئله 615. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از بيرون آمدن از احرام بميرد، تحنيط او جايز نيست.
مسئله 616. خانمي که شوهر او مرده و هنوز عدّه‌اش تمام نشده، اگرچه حرام است، خود را خوشبو کند؛ ولي چنانچه بميرد، تحنيط او واجب است.
مسئله 617. مکروه است ميّت را با مشک، عنبر، عود و عطرهاي ديگر خوشبو کنند؛ يا براي تحنيط او اين‌ها را با کافور مخلوط کنند.
مسئله 618. مستحب است که قدري تربت حضرت سيد الشهداء علیه‌السلام را با کافور مخلوط کنند؛ ولي بايد کافور را به قسمت‌هايي از بدن که بي‌احترامي به تربت مي‌شود، نرسانند؛ نيز بايد تربت به قدري زياد نباشد، که وقتي با کافور مخلوط شد، آن را کافور نگويند.
مسئله 619. اگر کافور به اندازۀ غسل و تحنيط نباشد، بنا بر احتياط واجب غسل را مقدّم دارند و اگر براي هفت عضو کافي نباشد، بنا بر احتياط واجب پيشاني را مقدّم کنند.
مسئله 620. مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
احکام نماز ميّت
مسئله 621. نماز گزاردن بر ميّت مسلمان، اگرچه بچه باشد، واجب است؛ ولي بايد پدر و مادر آن بچه يا يکي از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.
مسئله 622. نماز بر ميّت ديوانه‌اي که پدر يا مادرش مسلمان هستند، واجب است؛ همچنين است نماز بر مرده‌اي که در بلاد اسلامي پيدا شود؛ نيز مرده‌اي که در بلاد کفر پيدا شود و در آنجا مسلمانان هم زندگي کنند و احتمال برود که اين ميت مسلمان باشد يا از مسلمان متولد شده باشد.
مسئله 623. نماز ميت واجب کفايي است، که با گزاردن يک نفر از ديگران ساقط مي‌شود، به شرط آنکه نمازگزار شيعۀ اثني عشري و بنا بر احوط بالغ باشد.
مسئله 624. نماز ميّت بايد پس از غسل و تحنيط و کفن کردن او انجام شود و اگر پيش از اين‌ها يا در ميان اين‌ها انجام شود، اگرچه از روي فراموشي يا ندانستن مسئله باشد، کافي نيست.
مسئله 625. کسي که مي‌خواهد نماز ميّت به‌جا آورد، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد؛ نيز لازم نيست بدن و لباسش پاک باشد و اگر لباس او غصبي هم باشد، اشکال ندارد، اگرچه به احتياط مستحب تمام چيزهايي را که در نمازهاي ديگر لازم است، رعايت کند.
مسئله 626. کسي که نماز ميت مي‌گزارد، بايد رو به قبله باشد؛ نيز واجب است ميّت را مقابل او به پشت بخوابانند، به‌گونه‌اي‌که سر او به طرف راست نمازگزار و پاي او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسئله 627. مکان نمازگزار بايد از جاي ميّت پست‌تر يا بلندتر نباشد؛ ولي پستي و بلندي مختصر اشکال ندارد.
مسئله 628. نمازگزار بايد از ميّت دور نباشد؛ اما کسي که نماز ميّت را به جماعت مي‌گزارد، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صف‌ها به يکديگر متّصل باشند، اشکال ندارد.
مسئله 629. نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد؛ ولي اگر نماز به جماعت گزارده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز کساني که مقابل ميّت نيستند، اشکال ندارد.
مسئله 630. ميان ميّت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزي مانند اين‌ها نباشد؛ ولي اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد، اشکال ندارد.
مسئله 631. هنگام گزاردن نماز، بايد عورت ميّت پوشيده باشد و اگر کفن کردن او ممکن نيست، بايد عورتش را اگرچه با تخته، آجر و مانند اين‌ها باشد، بپوشانند.
مسئله 632. نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت به‌جا آورد و هنگام نيّت، ميّت را معيّن کند؛ مثلاً نيّت کند «نماز مي‌گزارم بر اين ميّت قربۀ إلي الله».
مسئله 633. اگر کسي نباشد که بتواند نماز ميّت را ايستاده به‌جا آورد، مي‌شود نشسته بر او نماز گزارد.
مسئله 634. اگر ميّت وصيّت کرده باشد که شخص معيّني بر او نماز بگزارد، به احتياط واجب، آن شخص از وليّ ميّت اجازه بگيرد و به احتياط واجب، وليّ هم اجازه بدهد.
مسئله 635. مکروه است بر ميّت چند بار نماز بگزارند؛ ولي اگر ميّت اهل علم و تقوا باشد، مکروه نيست.
مسئله 636. اگر چند ميّت با هم حاضر بودند، مي‌توان براي همه يک نماز گزارد؛ ولي در دعاهايي که پس از تکبير چهارم خوانده مي‌شود، بايد ضماير به صورت جمع گفته شود و مي‌توان براي هر کدام يک نماز مستقل گزارد.
مسئله 637. در صورت مزاحمت نماز فريضه با نماز ميت، هر کدام که وقتش تنگ است، مقدّم است و اگر وقت هر دو وسعت دارد، مخيّر است و در صورتي که وقت هر دو تنگ شده باشد، به‌گونه‌اي که در تأخير دفن، خوف بر ميت وجود دارد، تقديم فريضه و نماز گزاردن بر قبر ميّت پس از دفن او اظهر است.
مسئله 638. اگر ميّت را عمداً يا از روي فراموشي يا بر اثر عذري بدون نماز دفن کنند، يا پس از دفن معلوم شود، نمازي که بر او گزارده شده باطل بوده است، تا وقتي جسد او از هم نپاشيده، واجب است، با شرط‌هايي که براي نماز ميّت ذکر شد، به قبرش نماز بگزارند.
شيوۀ نماز ميّت
مسئله 639. نماز ميّت، پنج تکبير دارد و اگر نمازگزار پنج تکبير به اين ترتيب بگويد، کافي است: پس از نيت و گفتن تکبير نخست بگويد: «أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» و پس از تکبير دوم بگويد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» و پس از تکبير سوم بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ» و پس از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ» و اگر زن است بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ» و سپس تکبير پنجم را بگويد.
بهتر است پس از تکبير يکم بگويد: «أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شريکَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نذِيراً بَيْنَ يَدَي السَّاعَةِ» و پس از تکبير دوم بگويد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِک عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَأفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلي إبْراهِيمَ وَ آلِ إِبراهيمَ إنّکَ حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلي جَميِعِ الأَنْبياءِ وَ الْمُرسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّيقينَ وَ جَميِعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحينَ» و پس از تکبير سوم بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسلِماتِ الْأَحْياءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالخَيْراتِ إنَّکَ مُجيبُ الدَّعَواتِ إنَّکَ عَلي کُلِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ» و پس از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: «اللهُمَّ إِنَّ هَذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أنْتَ خَيرُ مَنْزولٍ بِهِ اللهُمَّ إِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلّا خَيْراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا اللهُمَّ إنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِي إحسانِهِ وَ إنْ کان مُسِيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ في أعْلي عِلِّيّينَ وَ اخْلُفْ عَلي أهْلِهِ فِي الْغابِرِينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ» و سپس تکبير پنجم را بگويد؛ ولي اگر ميّت خانم است، پس از تکبير چهارم بگويد: «اللهُمَّ إِنَّ هذِهِ أمَتُکَ و ابْنَةُ عَبْدِکَ وَ ابْنَةُ أمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ أنْتَ خَيرُ مَنزُولٍ بِهِ اللهُمَّ إنَّا لا نَعْلَمُ مِنها إلّا خَيْراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهَا مِنَّا اللهُمَّ إنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِي إحسانِها و إنْ کانَتْ مُسِيئةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اللهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِي أعْلي عِلِّيِّينَ وَ اخْلُفْ عَلي أهْلِها في الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ».
مسئله 640. بايد تکبيرها و دعاها را به گونه‌اي پشت سر هم بگويند که نماز از صورت خود خارج نشود.
مسئله 641. کسي که نماز ميّت را به جماعت مي‌گزارد، بايد تکبيرها و دعاهاي آن را هم بخواند.
مستحبّات نماز ميّت
مسئله 642. چند چيز در نماز ميّت مستحب است: اول. کسي که نماز ميّت مي‌گزارد، با وضو يا غسل يا تيمم باشد و به احتياط مستحب، در صورتي تيمّم کند که وضو و غسل ممکن نباشد؛ يا بترسد که اگر وضو بگيرد يا غسل کند، به نماز ميّت نرسد. دوم. اگر ميّت مرد است، امام جماعت يا کسي که فرادا به او نماز مي‌گزارد، مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت خانم است، مقابل سينه‌اش بايستد. سوم. پا برهنه نماز بگزارد. چهارم. در هر تکبير، دست‌ها را بلند کند. پنجم. فاصلۀ او با ميّت به قدري کم باشد که اگر باد، لباسش را حرکت دهد، به جنازه برسد. ششم. نماز ميّت را به جماعت اقامه کند. هفتم. امام جماعت تکبير و دعاها را بلند بخواند و کساني که با او نماز مي‌گزارند، آهسته بخوانند. هشتم. در جماعت اگرچه مأموم يک نفر باشد، عقب امام بايستد. نهم. نمازگزار به ميّت و مؤمنان، فراوان دعا کند. دهم. پيش از نماز سه بار بگويد «الصَّلاة». يازدهم. نماز را در جايي بخوانند که مردم براي نماز ميّت بيشتر به آنجا مي‌روند. دوازدهم. خانم حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مي‌خواند، در صفي تنها بايستد.
مسئله 643. خواندن نماز ميّت در مساجد مکروه است؛ ولي در مسجد حرام مکروه نيست.
مسئله 644. شرکت در تشييع و تدفين و نماز کسي که خودکشي مي‌کند، اشکال ندارد.
احکام دفن
مسئله 645. واجب است ميّت را به گونه‌اي در زمين دفن کنند، که بوي او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و در صورتي که ترس درنده و نزد يک شدن انساني که از بوي ميّت اذيت شود در بين نباشد، أقوا کفايت تنها عنوان دفن در زمين است، اگرچه به احتياط مستحب گودي قبر به همان اندازۀ مذکور در بالا باشد و اگر ترس آن باشد که جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محکم کنند.
مسئله 646. اگر دفن ميّت در زمين ممکن نباشد، مي‌توانند به جاي دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارند.
مسئله 647. ميّت را بايد در قبر به پهلوي راست، به گونه‌اي بخوابانند که جلوي بدن او رو به قبله باشد.
مسئله 648. اگر کسي در کشتي بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمي‌شود و بودن او در کشتي مانعي ندارد، بايد صبر کنند تا به خشکي برسند و او را در زمين دفن کنند؛ وگرنه بايد در کشتي غسلش بدهند و تحنيط و کفن کنند و پس از خواندن نماز ميّت چيز سنگيني به پايش ببندند و به دريا بيندازند؛ يا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممکن است، بايد او را در جايي بيندازند که فوراً طعمه حيوانات نشود.
مسئله 649. اگر بترسند که دشمن قبر ميّت را بشکافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بيني يا اعضاي ديگر او را بِبُرد، چنانچه ممکن باشد، بايد به گونه‌اي که در مسئله پيش ذکر شد، او را به دريا بيندازند.
مسئله 650. مخارج انداختن در دريا و مخارج محکم کردن قبر ميّت را، در صورتي که لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
مسئله 651. اگر زني کافر بميرد و کودکش در شکم او مرده باشد، چنانچه پدر کودک مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوي چپ پشت به قبله بخوابانند که روي بچه به سمت قبله باشد، بلکه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنا بر احتياط واجب، بايد به همين روش عمل کنند.
مسئله 652. دفن مسلمان، در قبرستان کفّار و دفن کافر، در قبرستان مسلمانان جايز نيست.
مسئله 653. دفن مسلمان در جايي که بي‌احترامي به او باشد - مانند جايي که خاکروبه و کثافت مي‌ريزند - جايز نيست.
مسئله 654. ميّت را نبايد در جاي غصبي دفن کنند و دفن کردن در جايي که براي غير دفن کردن وقف شده، همچنين در مسجد، اگر ضرر به مسلمانان باشد، يا مزاحم نمازشان باشد، جايز نيست، بلکه أقوا آن است که هيچ‌گاه در مسجد دفن نکنند و در زميني که مثل مسجد براي غير دفن کردن وقف شده، جايز نيست.
مسئله 655. دفن ميّت در قبر مردۀ ديگر، در صورتي جايز است که اولاً مکان دفن از هر نظر مباح باشد و ثانياً جنازه قبلي کاملاً پوسيده باشد.
مسئله 656. چيزي که از ميّت جدا مي‌شود، اگرچه مو و ناخن و دندانش باشد، بايد با او دفن شود و اگر موجب نبش شود، به احتياط جدا دفن شود و دفن ناخن و دنداني که در حال زندگي از انسان جدا مي‌شود، مستحب است.
مسئله 657. اگر کسي در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممکن نباشد، بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتي که چاه مال ديگري باشد، بايد به نحوي او را راضي کنند.
مسئله 658. اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد، بايد به آسان‌ترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند که او را قطعه قطعه کنند، اشکال ندارد؛ ولي بايد به دست شوهرش، اگر جراح است، يا خانمي که تخصص داشته باشد، او را بيرون بياورند و اگر ممکن نيست، مرد محرمي که اهل فن باشد و اگر آن هم ممکن نشود، مرد نامحرمي که متخصص باشد، بچه را بيرون بياورد و در صورتي که آن هم پيدا نشود، کسي که اهل فن نباشد، مي‌تواند بچه را بيرون آورد.
مسئله 659. هر گاه مادر بميرد و بچه در شکمش زنده باشد، اگرچه به زنده ماندن طفل اميد نداشته باشند، بايد به دست کساني که در مسئله پيش ذکر شد، از هر طرفي که بچه سالم بيرون مي‌آيد، بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند؛ ولي اگر بين پهلوي چپ و راست در سالم بودن بچه فرقي نباشد، به احتياط واجب از پهلوي چپ بيرون آورند.
مستحبات دفن
مسئله 660. خوب است به اميد آنکه مطلوب پروردگار باشد قبر را به اندازۀ قد انسانِ متوسط گود کنند و ميّت را در نزديک‌ترين قبرستان دفن کنند، مگر قبرستانِ دورتر، از جهتي بهتر باشد؛ مانند آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند؛ يا مردم براي فاتحۀ اهل قبور بيشتر به آنجا بروند؛ نيز هنگام دفن، جنازه را در چند قدمي قبر بر زمين بگذارند و تا سه بار کم کم نزد يک ببرند و در هر بار زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم، آن را وارد قبر کنند و اگر ميّت مرد است، در بار سوم، به گونه‌اي زمين بگذارند که سر او طرف پايين قبر باشد و در بار چهارم از طرف سر وارد قبر کنند.
اگر ميّت خانم است، در بار سوم، سمت قبلۀ قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و هنگام وارد کردن، پارچه‌اي روي قبر بگيرند؛ نيز جنازه را به آرامي از تابوت بردارند و وارد قبر کنند و دعاهايي که دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و پس از آنکه ميّت را در لحد گذاشتند، گره‌هاي کفن را باز کنند و صورت ميّت را روي خاک بگذارند و بالشي از خاک زير سر او بسازند و پشت ميّت، خشت خام يا کلوخي بگذارند که ميّت به پشت برنگردد و پيش از آنکه لحد را بپوشانند، کسي که او را دفن مي‌کند، دست راست خود را به شانۀ راست ميّت بزند و دست چپ را به قوت بر شانۀ چپ ميّت بگذارد و دهان را نزد يک گوش او ببرد و به شدّت حرکتش دهد و سه بار بگويد: «اسْمَعْ افْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاي فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد؛ مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علي است، سه بار بگويد: «اسْمَعْ افْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلي».
پس از آن بگويد: «هَلْ أنْتَ عَلَي الْعَهْدِ الَّذِي فَارَقْتَنا عَلَيهِ مِنْ شَهَادَةِ اَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شريکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَيِّدُ النَّبِيّينَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلِينَ وأنَّ عَلِيّاً أَميرُالْمُؤمِنينَ وَسَيِّدُ الْوصِيِّينَ وَإمامٌ افْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَي الْعالَمينَ وَأنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِيِّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَمُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلِيِّ بن مُوسي وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ وَعَليّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَليّ وَ الْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدِيّ - صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ - أئِمَّةُ الْمُؤمِنينَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَي الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَأئِمَّتُکَ أئِمَّةُ هُديً بِکَ اَبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جاي فلان بن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد.
سپس بگويد: «إذا اَتاک الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِندِ اللهِ - تَبارَک وَ تَعالَي - وَسَأَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِيِّکَ وَعَنْ دِيِنِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِي جَوابِهِما اللهُ رَبّي وَمُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - نَبِيّي وَالإِسْلامُ دِينِي وَالْقُرْآنُ کِتابِي وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتِي وَاَميرُالْمُؤمِنينَ عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ إمامي وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ المُجْتَبي إمامي وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيّ الشَّهيدُ بِکَرْبَلاءَ إمامي وَعَلِيٌّ زَيْنُ الْعابِدِينَ إمَامي وَمُحَمَّدٌ البِاقِرُ إمَامي وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ إمَامي وَمُوسَي الکاظِمُ إِمامي وَعَلِيٌّ الرِّضا إِمامي ومُحَمَّدٌ الجَوادُ إِمامي وعَليٌّ الْهَادِي إمَامي وَالْحَسَنُ الْعَسْکَريُّ إمَامي وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ إمامي هؤُلاءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أئِمَّتِي وَسَادَتِي وَقَادَتِي وَ شُفَعَائِي بِهِمْ أَتَولَّي وَمِنْ أعدائِهِمْ أَتَبَرَّأُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاي فلان بن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد.
آن‌گاه بگويد: «إنَّ اللهَ - تَبَارَکَ وَتَعَالَي - نِعْمَ الرَّبُّ وَأنَّ مُحَمَّداً - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - نِعْمَ الرَّسُولُ وَأنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبٍ وَأوْلادَهُ الْمَعْصُومينَ الْأَئِمَّةَ الْاثْنَي عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَأنَّ ما جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکيرٍ فِي القَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْميزانَ حَقٌّ وَتَطايُرَ الْکُتُبِ حَقٌّ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقُّ وَأنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَأنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ» سپس بگويد: «أَ فَهِمْتَ يا فُلانُ» و به جاي فلان، اسم ميّت را بگويد و پس از آن بگويد: «ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَولِ الثَّابِتِ وَ هَداکَ اللهُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ عَرَّفَ اللهُ بَيْنَکَ وَبَيْنَ اوْليائِکَ في مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ» آن‌گاه بگويد: «اللهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ إلَيکَ وَلَقِّهِ مِنکَ بُرهَاناً أللّهُمَّ عَفوَکَ عَفْوَکَ».
مسئله 661. خوب است به اميد اينکه مطلوب پروردگار باشد، کسي که ميّت را در قبر مي‌گذارد، با طهارت و سربرهنه و پابرهنه باشد و از طرف پاي ميّت از قبر بيرون بيايد و غير از خويشان ميّت کساني که حاضرند، با پشت دست خاک بر قبر بريزند و بگويند «إِنّا للهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». اگر ميّت خانم است، کسي که با او محرم است او را در قبر بگذارد و چنانچه محرمي نباشد، خويشانش او را در قبر بگذارند و اگر مرده زن باشد، تمام فعل و ضميرِ راجع به ميتْ مؤنث ياد مي‌شود.
مسئله 662. خوب است به اميد اينکه مطلوب پروردگار باشد، قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازۀ چهار انگشت از زمين بلند کنند و نشانه‌اي روي آن بگذارند که اشتباه نشود و روي قبر آب بپاشند و پس از پاشيدن آب، کساني که حاضرند، دست‌ها را بر قبر بگذارند و انگشت‌ها را باز کرده و در خاک فرو برند و هفت بار سورۀ مبارکۀ: «إنّا أَنْزَلْناهُ» را بخوانند و براي ميّت آمرزش طلب کنند و اين دعا را بخوانند: «اللهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعِدْ الَيْکَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْکَ رِضْواناً وَاسْکِنْ قَبرَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ ما تُغْنيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ».
مسئله 663. پس از رفتن تشييع‌کنندگان جنازه، مستحب است وليّ ميّت، يا کسي که از طرف وليّ اجازه دارد، دعاهايي را که دستور داده شده، به ميّت تلقين کند.
مسئله 664. پس از دفن، مستحب است صاحبان عزا را تسليت گويند؛ ولي اگر مدتي گذشته است که با تسليت گفتن، مصيبت يادشان مي‌آيد، ترک آن بهتر است؛ همچنين مستحب است تا سه روز براي بازماندگان ميّت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.
مسئله 665. مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند، صبر کند و هر وقت ميّت را ياد مي‌کند، «إِنّا للهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براي ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محکم بسازد که زود خراب نشود.
مسئله 666. جايز نيست انسان در مرگ کسي صورت و بدن خود را بخراشد و به خود آسيب برساند.
مسئله 667. پاره کردن يقه در مرگ غير پدر و برادر، جايز نيست.
مسئله 668. اگر مرد در مرگ همسر يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره کند، يا زن در عزاي ميّت صورت خود را بخراشد، به‌گونه‌اي‌که خون بيايد، يا موي خود را بکند، بنابر احتياط مستحب يک بنده آزاد کند، يا ده فقير را طعام دهد؛ يا آنان را بپوشاند و چنانچه نتواند، بنابر احتياط سه روز روزه بگيرد، بلکه اگر خون هم نيايد، به احتياط مستحب به اين دستور عمل کند.
مسئله 669. بنا بر احتياط مستحب، در گريۀ بر ميّت صدا را بسيار بلند نکنند.
نماز وحشت
مسئله 670. مستحب است در شب اول قبر، دو رکعت نماز وحشت براي ميّت بخوانند و دستور آن اين است که در رکعت اول پس از حمد يک بار «آيۀ الکرسي» و در رکعت دوم، پس از حمد، ده بار سورۀ «إِنّا أَنْزَلْناهُ» بخوانند و پس از سلام نماز بگويند: «اللهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا إلَي قَبْرِ فُلانٍ» و به جاي کلمه فلان، اسم ميّت را بگويند.
مسئله 671. نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مي‌شود خواند؛ ولي بهتر است در اول شب، پس از نماز عشاء خوانده شود.
مسئله 672. اگر بخواهند ميّت را به شهر دوري ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او به تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسئله 673. اگر کافر بودن شخصي که به اشتباه در قبرستان مسلمانان دفن شده، شرعاً محرز شده باشد، نبش قبر و انتقال جسدش از قبرستان مسلمانان واجب است.
مسئله 674. نبش قبر مسلمان - يعني شکافتن قبر او - اگرچه طفل يا ديوانه باشد، حرام است؛ ولي اگر بدنش از بين رفته و خاک شده باشد، اشکال ندارد.
مسئله 675. بدن ميّت وقتي پوسيد و مندرس شد، مي‌توان در آن قبر - اگر از هر نظر مباح باشد - بدن ديگر را دفن کرد، مگر قبور صلحا، علما، اوليا، صديقان و شهدا، چون دينْ حرمتي که براي ايشان معتقد است، براي قبر آنان هم باور دارد و اجازه نبش قبر را، هرچند پس از ده‌ها سال، نمي‌دهد.
مسئله 676. نبش قبر امامزاده‌ها، اگرچه سال‌ها بر آن گذشته باشد، درصورتي‌که زيارتگاه باشد، حرام است، بلکه اگر زيارتگاه هم نباشد، به احتياط واجب نبايد آن را نبش کرد.
مسئله 677. شکافتن قبر در چند مورد حرام نيست: 1. ميّت در زمين غصبي دفن شده باشد و مالک زمين راضي نشود که در آنجا بماند. 2. کفن يا چيز ديگري که با ميّت دفن شده، غصبي باشد و صاحب آن راضي نشود که در قبر بماند؛ همچنين است اگر چيزي از مال خود ميّت که به ورثۀ او رسيده، با او دفن شده باشد و وارثان راضي نشوند که آن چيز در قبر بماند؛ ولي اگر چيز مختصري از مال او که به وارثان به ارث رسيده - مانند انگشتر و مثل آن - با او دفن شده باشد، در جواز نبش براي درآوردن آن، تأمّل و اشکال است؛ به ويژه اگر اجحاف بر ورثه نباشد و اگر وصيت کرده باشد که دعاي نوشته‌شده يا قرآن يا انگشتري را با او دفن کنند، درصورتي‌که وصيتش بيشتر از يک سوم مال او نباشد، براي بيرون آوردن اين‌ها پيش از پوسيدن کامل بدن نمي‌توانند قبر را بشکافند.
3. ميّت بي‌غسل يا بي‌کفن دفن شده باشد؛ يا بفهمند غسلش باطل بوده؛ يا به غير دستور شرع کفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته‌اند. البته در صورتي که سبب هتک و بي‌احترامي به ميّت نشود. 4. براي ثابت شدن حقّي بخواهند بدن ميّت را ببينند. 5. ميّت را در جايي که بي‌احترامي به اوست - مثل قبرستان کفّار يا جايي که کثافت و خاکروبه مي‌ريزند - دفن کرده باشند. 6. براي يک مطلب شرعي که اهميّت آن از شکافتن قبر بيشتر است، قبر را بشکافند؛ مثل اينکه بخواهند کودک زنده را از شکم زن بارداري که دفنش کرده‌اند، بيرون آورند. 7. بترسند درنده‌اي بدن ميّت را پاره کند؛ يا سيل او را ببرد؛ يا دشمن آن را بيرون آورد. 8. قسمتي از بدن ميّت را که با او دفن نشده، بخواهند دفن کنند؛ ولي به احتياط واجب، آن قسمت از بدن را به گونه‌اي در قبر بگذارند، که بدن ميّت ديده نشود.
مسئله 678. هرگاه کسي وصيت کند بدن او را در جاي معيّني دفن کنند و به وصيت او عمل نشود و در جاي ديگري دفن گردد، جايز نيست قبر او را نبش کنند و به جاي مورد وصيّت انتقال دهند.
مسئله 679. تأخير دفن ميّت، در صورتي که سبب هتک و توهين او باشد، جايز نيست.
غسل هاي مستحب
مسئله 680. غسل‌هاي مستحب در شرع مقدّس اسلام بسيار است؛ برخي از آن‌ها: 1. غسل جمعه - که به آن بسيار سفارش شده است - و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزد يک ظهر به‌جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است بدون نيّت ادا و قضا تا عصر جمعه، آن را به‌جا آورد. چنانچه در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضاي آن را به‌جا آورد و کسي که مي‌ترسد روز جمعه آب پيدا نکند، مي‌تواند روز پنج‌شنبه غسل را انجام دهد، بلکه اگر در شب جمعه غسل را به اميد آنکه مطلوب خداي عالم است، به‌جا آورد، صحيح است و مستحب است انسان هنگام غسل جمعه بگويد: «أشْهَدُ أنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَريکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِي مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ».
2. غسل شب اول ماه رمضان و تمام شب‌هاي فرد، مثل شب سوم، پنجم و هفتم؛ ولي از شب بيست و يکم مستحب است همه‌شب غسل کند و براي غسل شب اول، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بيست و يکم، بيست و سوم، بيست و پنجم، بيست و هفتم و بيست و نهم بيشتر سفارش شده است. وقت غسل شب‌هاي ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است مقارن غروب آفتاب به‌جا آورده شود؛ ولي از شب بيست و يکم تا پايان ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشاء به‌جا آورد؛ نيز مستحب است در شب بيست و سوم، غير از غسل اول شب، يک غسل هم در آخر شب انجام دهد.
3. غسل روز عيد فطر و عيد قربان که وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد به‌جا آورد و اگر از ظهر تا غروب به‌جا آورد، احتياط آن است که به قصد رجاء انجام دهد. 4. غسل شب عيد فطر که وقت آن از اول مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در آغاز شب به‌جا آورده شود. 5. غسل روز هشتم و نهم ذي حَجّه و در روز نهم بهتر است آن را نزد يک ظهر به‌جا آورد. 6. غسل روز اول، پانزدهم، بيست و هفتم و آخر ماه رجب. 7. غسل روز عيد غدير که بهتر است در وقت چاشت «صدر نهار» آن را انجام دهد. 8. غسل روز بيست و چهارم ذي حَجّه. 9. غسل روز عيد نوروز، پانزدهم شعبان، نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذي قعده؛ ولي غسل روز پانزدهم شعبان و غسل‌هاي ديگري که تا آخر مسئله ذکر شده، رجاءً انجام دهد.
10. غسل دادن کودکي که تازه به دنيا آمده است. 11. غسل خانمي که براي غير شوهرش بوي خوش استعمال کرده است. 12. غسل کسي که در حال مستي خوابيده است. 13. غسل کسي که جايي از بدنش را به بدن ميّتي که غسل داده‌اند، رسانده است. 14. غسل کسي که هنگام گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً به‌جا نياورده، در صورتي که تمام ماه و خورشيد گرفته باشد. 15. غسل کسي که براي تماشاي دار آويخته رفته و آن را ديده باشد؛ ولي اگر اتفاقاً يا از روي ناچاري نگاهش بيفتد، يا مثلاً براي شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
مسئله 681. پيش از داخل شدن در حرم مکه، شهر مکه، مسجد حرام، خانۀ کعبه، حرم مدينه، شهر مدينه و مسجد پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله مستحب است که انسان غسل کند و براي داخل شدن در حرم امامان : رجاءً غسل کند و اگر در يک روز چند بار مشرّف شود، يک غسل کافي است و کسي که مي‌خواهد در يک روز داخل حرم مکه و مسجد حرام و خانۀ کعبه شود، اگر به نيّت همه يک غسل کند، کافي است؛ نيز اگر در يک روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجدِ پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله شود، يک غسل براي همه کفايت م يکند و براي زيارت پيغمبر و امامان : از دور يا نزد يک و براي حاجت خواستن از خداوند عالم، همچنين براي توبه و نشاط به جهت عبادت و براي سفر رفتن خصوصاً سفر زيارت حضرت سيّد الشهداء عليه‌السلام مستحب است که غسل کند و اگر يکي از غسل‌هايي را که در اين مسئله ذکر شد، به‌جا آورد و سپس کاري کند که وضو را باطل مي‌نمايد - مثل اينکه بخوابد - غسل او باطل مي‌شود و مستحب است که دوباره غسل را به‌جا آورد.‌
مسئله 682. انسان نمي‌تواند با غسل مستحبي کاري انجام دهد که مانند نماز وضو لازم دارد.
مسئله 683. اگر چند غسل بر کسي مستحب باشد و به نيّت همه يک غسل به‌جا آورد، کافي است.
امور مرتبط به تيمّم
موارد هفت گانه تيمّم
در هفت مورد بدل از وضو و غسل بايد تيمّم کرد که در پي مي‌آيند:
يکم. ممکن نبودن تهيۀ آب به اندازه وضو يا غسل
مسئله 684. اگر انسان در آبادي باشد، بايد براي تهيۀ آب وضو و غسل، به اندازه‌اي جست‌وجو کند که از پيدا شدن آن نااميد شود و چنانچه در بيابان باشد، اگر زمين آن پست و بلند است و يا با داشتن درخت و مانند آن، عبور در آن مشکل است، بايد در هر يک از چهار سمت به اندازۀ پرتاب يک تير قديمي که با کمان پرتاب مي کردند، در جست‌وجوي آب برود و اگر زمين آن اين‌گونه نيست، بايد در هر سمت به اندازۀ پرتاب دو تير جست‌وجو کند.
مسئله 685. اگر برخي از چهار سمت، هموار و بعضي ديگر پست و بلند يا عبور در آن مشکل باشد، بايد در سمتي که هموار است به اندازۀ پرتاب دو تير و در طرفي که اين‌گونه نيست، به اندازۀ پرتاب يک تير جست‌وجو کند.
مسئله 686. در هر سمتي که يقين دارد که آب نيست، در آن سمت، جست‌وجو لازم نيست.
مسئله 687. کسي که وقت نماز او تنگ نيست و براي تهيۀ آب وقت دارد، اگر يقين دارد، در محلي دورتر از مقداري که بايد جست‌وجو کند، آب هست، درصورتي‌که مانعي نباشد و مشقت هم نداشته باشد، بايد براي تهيۀ آب برود و اگر اطمينان داشته باشد، به احتياط واجب بايد براي تهيۀ آب به آن محل برود؛ ولي اگر اطمينان ندارد - هرچند گمان دارد آب هست - رفتن به آن محل لازم نيست.
مسئله 688. لازم نيست خود انسان در جست‌وجوي آب برود، بلکه مي‌تواند کسي را که به گفتۀ او اطمينان دارد، بفرستد و در اين صورت، اگر يکتن از سوي چند نفر برود، کافي است؛ نيز مي‌توان به گزارش کسي که از آن ناحيه آگاه و مورد اطمينان است، اکتفا کرد.
مسئله 689. اگر احتمال دهد که در منزل يا داخل بار سفر خود، يا در ميان گروه همسفر آب هست، بايد به اندازه‌اي جست‌وجو کند که به نبودن آب يقين کند؛ يا از پيدا کردن آن نااميد شود.
مسئله 690. اگر پيش از وقت نماز جست‌وجو کند و آب پيدا نکند و تا وقت نماز همانجا بماند، لازم نيست که دوباره در جست‌وجوي آب برود.
مسئله 691. اگر پس از داخل شدن وقت نماز جست‌وجو کند و آب پيدا نکند و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند و تحولي پديد نيامد، جست‌وجو لازم نيست.
مسئله 692. اگر وقت نماز تنگ باشد يا از دزد و درنده بترسد يا جست‌وجوي آب به اندازه‌اي سخت باشد که نتواند تحمل کند جست‌وجو لازم نيست؛ ولي اگر بتواند مقداري جست‌وجو کند، به همان اندازه جست‌وجو لازم است و چنانچه مالي که احتمال مي‌دهد در جست‌وجو از بين برود، براي او قابل توجه نباشد و ترس ديگري هم نداشته باشد، جست‌وجوي آب واجب است.
مسئله 693. اگر در جست‌وجوي آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت کرده؛ ولي نمازش با تيمّم صحيح است.
مسئله 694. کسي که يقين دارد آب پيدا نمي‌کند، اگر دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز بفهمد که با جست‌وجو مي‌توانست آب پيدا کند، نمازش باطل است و اعاده در وقت يا قضا در خارج آن لازم است.
مسئله 695. اگر پس از جست‌وجو آب پيدا نکند و با تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز بفهمد در جايي که جست‌وجو کرده آب بوده، نماز او صحيح است.
مسئله 696. کسي که يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جست‌وجو با تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز بفهمد که براي جست‌وجو وقت داشته و دسترسي به آب محتمل بوده، به احتياط واجب دوباره نمازش را بگزارد و اگر وقت گذشته، قضا کند.
مسئله 697. اگر پس از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند که اگر وضوي خود را باطل کند نمي‌تواند وضو بگيرد، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوي خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل کند؛ همچنين است اگر بداند يا دو شاهد عادل بگويند تهيۀ آب براي او ممکن نيست، بلکه اگر احتمال صحيح عقلايي هم بدهد، به احتياط واجب، وضوي خود را باطل نکند.
مسئله 698. اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند يا احتمال عقلايي دهد يا دو شاهد عادل بگويند که اگر وضوي خود را باطل کند، تهيۀ آب براي او ممکن نيست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوي خود را نگهدارد، به احتياط واجب آن را باطل نکند.
مسئله 699. کسي که فقط به مقدار وضو يا به اندازۀ غسل آب دارد، اگر بداند يا دو شاهد عادل بگويند اگر آن را بريزد آب پيدا نمي‌کند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است و به احتياط واجب، پيش از وقت نماز هم آن را نريزد، بلکه خالي از قُوّت نيست و هرگاه احتمال عقلايي هم بدهد که اگر آب را بريزد ديگر آب پيدا نمي‌کند، به احتياط واجب، پيش از وقت نماز هم آب را نريزد و اگر آب را از دست دهد، گناه کرده؛ ولي نماز او با تيمّم صحيح است.
مسئله 700. کسي که مي‌داند يا دو شاهد عادل بگويند آب پيدا نمي‌کند، اگر پس از داخل شدن وقت نماز وضوي خود را باطل کند، يا آبي که دارد بريزد، معصيت کرده؛ ولي نمازش با تيمّم صحيح است، اگرچه به احتياط مستحب قضاي آن نماز را به‌جا آورد.
دوم. دسترسي نداشتن به آب به سبب دشواري بيش از حدّ
مسئله 701. اگر به سبب پيري يا ترس از دزد و جانور و مانند اين‌ها يا نداشتن ابزاري که آب از چاه بکشد، دسترسي به آب نداشته باشد، بايد تيمّم کند؛ همچنين است اگر تهيه کردن آب يا استعمال آن مشقّت تحمل‌ناپذير داشته باشد.
مسئله 702. اگر براي کشيدن آب از چاه، ابزاري لازم دارد، بايد آن را تهيه کند، اگرچه قيمت آن، چند برابر نرخ رايج باشد؛ همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند؛ ولي اگر تهيۀ آن ابزار به قدري هزينه دارد که پرداختن آن براي شخص ضرر دارد، تهيه آن واجب نيست.‌
مسئله 703. اگر ناچار شود که براي تهيۀ آب قرض کند، بايد قرض کند؛ ولي کسي که مي‌داند يا اطمينان دارد نمي‌تواند قرض خود را بپردازد، قرض کردن واجب نيست.
مسئله 704. اگر کندن چاه مشقّت ندارد، به احتياط واجب براي تهيۀ آب، چاه بکند.
مسئله 705. اگر کسي مقداري آب بي‌منّت به او ببخشد، بايد قبول کند.
سوم. ترس از ضرر
مسئله 706. اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد که با استعمال آن، بيماري يا عيبي در او پديد آيد، يا بيماري او ادامه يا شدّت يابد، يا به سختي درمان شود، بايد تيمّم کند؛ ولي چنانچه آب گرم براي او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل کند.
مسئله 707. لازم نيست يقين کند که آب براي او ضرر دارد، بلکه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال، ترس براي او پيدا شود، بايد تيمّم کند.
مسئله 708. کسي که مبتلا به درد چشم است و آب براي او ضرر دارد، بايد تيمّم کند.
مسئله 709. اگر براي يقين يا ترس ضرر تيمّم کند و پيش از نماز بفهمد که آب برايش ضرر ندارد، تيمّم او باطل است و اگر پس از نماز بفهمد، نمازش صحيح است.
مسئله 710. کسي که مي‌داند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل کند يا وضو بگيرد و سپس بفهمد که آب براي او ضرر داشته، وضو و غسل وي صحيح است.
چهارم. نياز به آب براي حفظ جان
مسئله 711. هرگاه بترسد اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، خودش يا عيال و اولاد او، يا وابستگان وي - مانند خدمتکار - از تشنگي بميرند يا بيمار شوند، يا به قدري تشنه شوند که تحمّل آن مشقّت دارد، بايد به جاي وضو و غسلْ تيمّم کند؛ نيز چنانچه بترسد حيواني که مانند اسب و قاطر که معمولاً براي خوردن، سرش را نمي‌برند، از تشنگي تلف شود، بايد آب را به آن بنوشاند و تيمّم کند، اگرچه حيوان مال خودش نباشد؛ همچنين است کسي که حفظ جان او واجب است، به گونه‌اي تشنه باشد که آب ندادن به وي سبب تلف شدن اوست.
مسئله 712. اگر غير از آب پاکي که براي وضو يا غسل دارد، آب نجسي هم به مقدار آشاميدن خود و وابستگان به خود داشته باشد، بايد آب پاک را براي آشاميدن بگذارد و با تيمّم نماز بگزارد؛ ولي چنانچه آب را براي حيوانش بخواهد، بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاک وضو بگيرد و غسل کند.
مسئله 713. وسيله نقليه مانند اتومبيل که براي حرکت کردن به آب نياز دارد و اگر آب به آن نرسد مسافران در بيابانِ خطر مي‌مانند، آب را بايد به مصرف آن وسيله رساند و تيمّم کرد.
پنجم. نياز به آب براي تطهير
مسئله 714. کسي که بدن يا لباسش نجس است و کمي آب دارد که اگر با آن وضو بگيرد يا غسل کند، براي آب کشيدن بدن يا لباس او نمي‌ماند، بايد بدن يا لباس را آب بکشد و با تيمّم نماز بگزارد؛ ولي اگر چيزي نداشته باشد که بر آن تيمّم کند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بگزارد.
ششم. نداشتن آب مباح
مسئله 715. اگر غير از آب يا ظرفي که استعمال آن حرام است، آب يا ظرف ديگري ندارد - مانند اينکه آب يا ظرفش غصبي يا از طلا و نقره است و آب و ظرف ديگري هم ندارد - بايد به جاي وضو و غسل تيمّم کند.
هفتم. فرصت نداشتن براي وضو يا غسل
مسئله 716. هرگاه وقت به اندازه‌اي تنگ باشد که اگر وضو بگيرد يا غسل کند، تمام نماز يا مقداري از آن پس از وقت خوانده مي‌شود، بايد تيمّم کند.
مسئله 717. اگر عمداً نماز را به اندازه‌اي تأخير بيندازد که وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت کرده؛ ولي نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه به احتياط مستحب قضاي آن نماز را به‌جا آورد.
مسئله 718. کسي که شک دارد که اگر وضو بگيرد، يا غسل کند وقت براي نماز او مي‌ماند يا نه، بايد تيمّم کند.
مسئله 719. کسي که به جهت تنگي وقت تيمّم کرده، چنانچه پس از نماز آبي که داشته از دستش برود، اگرچه تيمّم خود را نشکسته باشد، در صورتي که وظيفه‌اش تيمّم باشد، بايد دوباره تيمّم کند.
مسئله 720. کسي که آب دارد، اگر به جهت تنگي وقت با تيمّم مشغول نماز شود و در ميان نماز آبي که داشته از دستش برود، براي نمازهاي بعدي مي‌تواند با همان تيمّم نماز بگزارد.
مسئله 721. اگر انسان به اندازه‌اي وقت دارد که مي‌تواند وضو بگيرد يا غسل کند و نماز را بدون کارهاي مستحبّي آن - مثل اقامه و قنوت - به‌جا آورد، بايد غسل کند؛ يا وضو بگيرد و نماز را بدون کارهاي مستحبي آن اقامه کند، بلکه اگر به اندازۀ سوره هم وقت ندارد، بايد غسل کند يا وضو بگيرد و بدون سوره نماز بگزارد.
صحيح بودن تيمم به برخي از اجزاي زمين
مسئله 722. تيمّم به خاک، ريگ، کلوخ و سنگ اگر پاک باشند، صحيح است و به گِل پخته - مانند آجر و کوزه - نيز صحيح است.
مسئله 723. تيمّم بر سنگ گچ و سنگ آهک و سنگ مرمر سياه و ديگر اقسام سنگ‌ها صحيح است؛ ولي تيمّم به جواهر مثل سنگ عقيق و فيروزه باطل است و به احتياط واجب با بودن خاک يا چيز ديگري که تيمّم به آن صحيح است، به گچ و آهک پخته هم تيمّم نکند و اگر به خاک و مانند آن دسترسي ندارد و امر داير است بين گچ يا آهک پخته و ميان غبار يا گِل، بايد به احتياط واجب بين تيمّم به هر دو جمع کند.
مسئله 724. اگر خاک، ريگ، کلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غباري که روي فرش و لباس و مانند اين‌ها نشسته و ظاهر است، تيمّم کند و چنانچه غبار در لاي لباس و فرش باشد، تيمّم به آن صحيح نيست، مگر نخست دست بزند تا روي آن غبارآلوده شود و سپس تيمّم کند و چنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گِل تيمّم کند و اگر گل هم پيدا نشود، به احتياط مستحب، بدون تيمّم نماز بگزارد و به احتياط واجب قضاي آن را به‌جا آورد.
مسئله 725. اگر بتواند با تکاندن فرش و مانند آن خاک تهيه کند، تيمّم به گرد باطل است و اگر بتواند گِل را خشک، و از آن خاک تهيه کند، تيمّم به گِل باطل است.
مسئله 726. کسي که آب ندارد، اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممکن است بايد آن را آب کند و با آن وضو بگيرد يا غسل کند و اگر ممکن نيست و چيزي هم که تيمّم به آن صحيح است ندارد، به احتياط مستحب بدون وضو و تيمّم نماز بگزارد و به احتياط واجب بعداً قضا کند.
مسئله 727. اگر با خاک و ريگ چيزي مانند کاه که تيمّم به آن باطل است مخلوط شود، نمي‌تواند به آن تيمّم کند؛ ولي چنانچه آن چيز به قدري کم باشد که در خاک يا ريگ ازبين‌رفته شمرده شود، تيمّم به آن خاک و ريگ صحيح است.
مسئله 728. اگر چيزي ندارد که بر آن تيمّم کند، چنانچه ممکن است، بايد به خريدن و مانند آن تهيه کند.
مسئله 729. تيمّم به ديوار گلي صحيح است و به احتياط مستحب با بودن زمين يا خاک خشک، به زمين يا خاک نمناک تيمّم نکند.
شروط چيزهاي مورد تيمم
يکم. پاک بودن
مسئله 730. چيزي که بر آن تيمّم مي‌کند، بايد پاک باشد و اگر چيز پاکي که تيمّم به آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست؛ ولي بايد قضاي آن را به‌جا آورد.
مسئله 731. اگر يقين داشته باشد که تيمّم به چيزي صحيح است و به آن تيمّم کند و سپس بفهمد تيمّم به آن باطل بوده، نمازهايي را که با آن تيمّم گزارده، بايد دوباره به‌جا آورد.
دوم. مباح بودن
مسئله 732. چيزي که بر آن تيمّم مي‌کند، بايد غصبي نباشد.
مسئله 733. تيمّم در فضاي غصبي باطل نيست، پس اگر در ملک خود، دست‌ها را به زمين بزند و بي‌اجازه داخل ملک ديگري شود و دست‌ها را به پيشاني بکشد، تيمّم او باطل نمي‌شود، هرچند به لحاظ غَصبِ فضا گناه کرده است.
مسئله 734. اگر نداند چيزي که به آن تيمّم مي‌کند، غصبي است يا فراموش کرده باشد، تيمّم او صحيح است، اگرچه خود فراموشکننده غاصب آن چيز باشد.
مسئله 735. کسي که در جاي غصبي حبس است، اگر آب و خاک او غصبي است، بايد با تيمّم نماز بگزارد.
مستحبات و مکروهات تيمّم
مسئله 736. مستحب است چيزي که بر آن تيمّم مي‌کند، گردي داشته باشد که به دست بماند و پس از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتکاند که مقداري از گرد آن بريزد.
مسئله 737. تيمّم به زمين گود و خاک جاده و زمين شوره‌زار که نمک روي آن را نگرفته، مکروه است و اگر نمک روي آن را گرفته باشد، باطل است.
چگونگي تيمّم
مسئله 738. در تيمّم چند چيز واجب است: 1. نيّت. 2. زدن کف دو دست با هم بر چيزي که تيمّم به آن صحيح است. 3. کشيدن کف هر دو دست به تمام پيشاني و دو طرف آن، از جايي که موي سر مي‌رويد، تا ابروها و بالاي بيني و به احتياط واجب بايد دست‌ها روي ابروها هم کشيده شود. 4. کشيدن کف دست چپ به تمام پشت دست راست و پس از آن، کشيدن کف دست راست به تمام پشت دست چپ.
مسئله 739. تيمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقي ندارند.
احکام تيمّم
مسئله 740. اگر مختصري از پيشاني و پشت دست‌ها را هم مسح نکند، تيمّم باطل است؛ چه بر اثر ندانستن حکم شرعي عمداً مسح نکند؛ يا حکم را فراموش کرده باشد؛ ولي دقت فراوان هم لازم نيست و همين قدر که بگويند تمام پيشاني و پشت دست مسح شده، کافي است.
مسئله 741. براي آنکه يقين کند که تمام پشت دست را مسح کرده، بايد مقداري بالاتر از مچ را هم مسح کند؛ ولي مسح ميان انگشتان لازم نيست.
مسئله 742. پيشاني و پشت دست‌ها را بايد از بالا به پايين مسح کند و کارهاي آن را بايد پشت سر هم به‌جا آورد و اگر بين آن‌ها به قدري فاصله بدهد که نگويند تيمّم مي‌کند، باطل است.
مسئله 743. هنگام نيّت بايد معيّن کند که تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو؛ و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را معيّن کند و چنانچه اشتباهاً به جاي بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاي بدل از غسل، بدل از وضو نيّت کند، يا مثلاً در تيمّم بدل از غسل جنابت، نيّت تيمّم بدل از غسل مسّ ميّت کند، تيمّم او باطل است.
مسئله 744. در تيمّم بايد پيشاني و کف دست‌ها و پشت دست‌ها پاک باشد و اگر کف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بکشد، بايد با همان کف دست نجس تيمّم کند.
مسئله 745. انسان بايد براي تيمّم، انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشاني يا پشت دست‌ها يا در کف دست‌ها مانعي باشد - مثلاً چيزي به آن‌ها چسبيده باشد - بايد آن را برطرف کند.
مسئله 746. اگر پيشاني يا پشت دست‌ها زخم است و پارچه يا چيز ديگري را که بر آن بسته نمي‌تواند باز کند، بايد دست را روي آن بکشد؛ نيز چنانچه کف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگري را که بر آن بسته نتواند باز کند، بايد دست را با همان پارچه به چيزي که تيمّم به آن صحيح است، بزند و به پيشاني و پشت دست‌ها بکشد.
مسئله 747. اگر پيشاني و پشت دست‌ها مو داشته باشد، اشکال ندارد؛ ولي اگر موي سر روي پيشاني آمده باشد، بايد آن را کنار بزند.
مسئله 748. اگر احتمال دهد که در پيشاني و کف دست‌ها يا پشت دست‌ها مانعي هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جست‌وجو کند، تا يقين يا اطمينان پيدا کند که مانعي نيست.
مسئله 749. اگر وظيفۀ کسي تيمّم است و نمي‌تواند تيمّم کند، بايد او را تيمّم داد؛ يعني او را با دست خود او تيمّم داد و اگر تيمّم دادن ممکن نباشد، بايد نايب بگيرد و آن نايب، دست خود را به چيزي که تيمّم به آن صحيح است، بزند و به پيشاني و پشت دست‌هاي او بکشد و در اين صورت، نايب هم به احتياط لازم نيّت کند.
مسئله 750. اگر در اثناي تيمّم، پس از ورود به جزء بعدي، شک کند که قسمت پيش از آن را تيمّم داد يا نه، اعتنا نکند و تيمّم او صحيح است؛ نيز اگر پس از به‌جا آوردن هر جزء شک کند که درست به‌جا آورده يا نه، اعتنا نکند و تيمّم او صحيح است.
مسئله 751. اگر پس از مسحِ دست چپ، يعني بعد از فراغ از عمل، شک کند که درست تيمّم کرده يا نه، تيمّم او صحيح است.
مسئله 752. کسي که وظيفه‌اش تيمّم است و احتمال دهد که عذر او برطرف مي‌شود، به احتياط واجب نبايد پيش از وقت نماز، براي نماز تيمّم کند؛ ولي اگر براي کار واجب ديگر يا عمل مستحبّي تيمّم کند و تا وقت نماز عذر او باقي باشد، مي‌تواند با همان تيمّم نماز بگزارد.
مسئله 753. کسي که وظيفه‌اش تيمّم است، اگر بداند يا اطمينان داشته باشد تا پايان وقت، عذر او باقي است، در وسعت وقت مي‌تواند با تيمّم نماز بگزارد؛ ولي چنانچه بداند يا مطمئن باشد که تا آخر وقت عذر او برطرف مي‌شود، بايد صبر کند و با وضو يا غسل نماز بگزارد.
مسئله 754. کسي که توان وضو گرفتن يا غسل کردن ندارد، نمي‌تواند نمازهاي قضاي خود را با تيمّم اقامه کند؛ ولي در صورت علم به استمرار عذر مي‌تواند نماز قضا را با تيمّم به‌جا آورد.
مسئله 755. کسي که نمي‌تواند وضو بگيرد يا غسل کند، جايز است نمازهاي مستحبّي را - که مثل نافله‌هاي شبانه روز وقت معيّن دارد - با تيمّم به‌جا آورد، حتي در اول وقت به شرط آنکه به زوال عذر تا آخر وقت علم نداشته باشد.
مسئله 756. کسي که احتياطاً بايد غسل جبيره‌اي و تيمّم کند - مثل اينکه جراحتي در پشت اوست - اگر پس از غسل جبيره‌اي و تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز حَدَث اصغري - مانند ادرار - از او سر زند، براي نمازهاي بعدي بايد وضو بگيرد.
مسئله 757. اگر به جهت نداشتن آب يا عذر ديگري تيمّم کند، پس از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل مي‌شود.
مسئله 758. چيزهايي که وضو را باطل مي‌کند، تيمّم بدل از وضو را هم باطل مي‌کند و چيزهايي که غسل را باطل مي‌سازد، تيمّم بدل از غسل را هم باطل مي‌کند.
مسئله 759. کسي که نمي‌تواند غسل کند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، يکتيمّم بدل از همۀ آن‌ها کافي است.
مسئله 760. کسي که نمي‌تواند غسل کند، اگر بخواهد عملي را که براي آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمّم کند و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملي را که براي آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمّم کند.
مسئله 761. اگر بدل از غسل جنابت تيمّم کند، لازم نيست براي نماز وضو بگيرد؛ ولي چنانچه بدل از غسل‌هاي ديگر تيمّم کند، بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمّم ديگري هم بدل از وضو انجام دهد.
مسئله 762. اگر بدل از غسل جنابت تيمّم کند و سپس کاري که وضو را باطل مي‌کند براي او پيش آيد، چنانچه براي نمازهاي بعد نتواند غسل کند، بايد وضو بگيرد و اگر نمي‌تواند وضو بگيرد، بايد بدل از وضو تيمّم کند.
مسئله 763. کسي که وظيفه‌اش تيمّم بدل از وضو و بدل از غسل است، همين دو تيمّم کفايت مي‌کند و تيمّم ديگري لازم نيست.
مسئله 764. کسي که وظيفه‌اش تيمّم است، اگر براي کاري تيمّم کند، تا تيمّم و عذر او باقي است، کارهايي را که بايد با وضو يا غسل انجام داد، مي‌تواند به‌جا آورد؛ ولي چنانچه با داشتن آب براي نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم کرده، فقط کاري را که براي آن تيمّم کرده مي‌تواند انجام دهد و در مورد تيمّم به سبب تنگي وقت، به احتياط واجب، کارهايي ديگر را که مشروط به وضو يا غسل است، انجام ندهد.
مسئله 765. در چند مورد مستحب است نمازهايي را که انسان با تيمّم خوانده دوباره به‌جا آورد: 1. از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب کرده و با تيمّم نماز خوانده است. 2. مي‌دانسته يا گمان داشته که آب پيدا نمي‌کند و عمداً خود را جنب کرده و با تيمّم نماز گزارده است. 3. تا پايان وقت، عمداً در جست‌وجوي آب نرود و با تيمّم نماز بگزارد و سپس بفهمد که اگر جست‌وجو مي‌کرد، آب پيدا مي‌شد. 4. عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمّم نماز گزارده است. 5. مي‌دانسته يا گمان داشته که آب پيدا نمي‌شود و آبي را که داشته، ريخته است.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم