رساله توضیح المسائل آيت الله العظمی عبدالله جوادی آملی
مسائل اجتهاد و تقليد مسائل طهارت انواع آب ها آب مطلق و مضاف آب قليل آب جاري آب باران آب چاه احکام آب ها احکام تَخَلّي (ادرار و مدفوع کردن) اسْتِبْراء برخي کارهاي مستحب در تخلّي برخي کارهاي مکروه درتخلّي نجاسات و مطهّرات نجاسات 1 و 2. ادرار و مدفوع 3. مني 4. مردار 5. خون 6 و 7 . سگ و خوک 8. کافر 9. شراب 10. فقّاع 11. عرق شتر نجاست خوار عرق جُنُب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاي پاک احکام نجاسات نجس کردن قرآن خوردن و آشاميدن چيز نجس و خريد و فروش و عاريه دادن آن مطهّرات 1. آب 2. زمين 3. آفتاب 4. استحاله 5. انقلاب 6. کم شدن دو سوم آب انگور 7. انتقال (تبدّل) 8. اسلام 9. تَبَعيَّت 10. برطرف شدن عين نجاست 11. استِبراء حيوان نجاست خوار 12. غائب شدن مسلمان راه ثابت شدن طهارت احکام ظرف ها امور مربوط به وضو افعال وضو وضوي ارتماسي دعاهاي مستحب هنگام وضو گرفتن شروط وضو احکام وضو موارد لزوم وضو موارد بطلان وضو احکام وضوي جبيره امور وابسته به غسل غسل هاي واجب يکم. غسل جنابت احکام جنابت کارهاي حرام بر جنب کارهاي مکروه بر جنب چگونگي غسل غسل ترتيبي غسل ارتماسي احکام غسل کردن دوم، سوم و چهارم. غسل خون هاي سه گانه 1. استحاضه اقسام استحاضه احکام استحاضه 2. حيض احکام حائض اقسام حائض يک. صاحب عادت وقتيه و عدديه دو. صاحب عادت وقتيه سه. صاحب عادت عدديه چهار. مُضْطَرِبه پنج. مُبْتَدِئه شش. ناسِيه احکام متفرقه حيض 3. نفاس پنجم. غسل مسّ ميّت ششم. غسل ميّت احکام محتضر احکام پس از مرگ احکام غسل، کفن، نماز و دفن ميّت احکام غسل ميّت احکام کفن ميّت احکام تحنيط احکام نماز ميّت شيوۀ نماز ميّت مستحبّات نماز ميّت احکام دفن مستحبات دفن نماز وحشت نبش قبر غسل هاي مستحب امور مرتبط به تيمّم موارد هفت گانه تيمّم يکم. ممکن نبودن تهيۀ آب به اندازه وضو يا غسل دوم. دسترسي نداشتن به آب به سبب دشواري بيش از حدّ سوم. ترس از ضرر چهارم. نياز به آب براي حفظ جان پنجم. نياز به آب براي تطهير ششم. نداشتن آب مباح هفتم. فرصت نداشتن براي وضو يا غسل صحيح بودن تيمم به برخي از اجزاي زمين شروط چيزهاي مورد تيمم يکم. پاک بودن دوم. مباح بودن مستحبات و مکروهات تيمّم چگونگي تيمّم احکام تيمّم مسائل نماز مقدمه در اهميت نماز نمازهاي واجب نمازهاي واجب شبانه روز وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشاء وقت نماز صبح احکام وقت نماز نمازهايي که بايد به ترتيب انجام شود نماز مستحب احکام نماز مستحبي وقت نافله هاي شبانه روز احکام قبله پوشانيدن بدن در نماز شروط لباس نمازگزار شرط يکم: پاک بودن شرط دوم: مباح بودن شرط سوم: از اجزاي مردار نبودن شرط چهارم: از اجزاي حيوان حرام گوشت نبودن شرط پنجم: طلابافت نبودن شرط ششم: ابريشم خالص نبودن موارد عدم لزوم طهارت در لباس يا بدن نمازگزار امور ثواب دار در لباس نمازگزار امور کم کنندۀ ثواب در لباس نمازگزار شروط مکان نمازگزار شرط اول شرط دوم شرط سوم شرط چهارم شرط پنجم شرط ششم مکان هاي مستحب بودن نماز مکان هاي کراهت نماز احکام مسجد کراهت برخي از کارها در مسجد اذان و اقامه ترجمه اذان و اقامه موارد سقوط اذان موارد سقوط اذان و اقامه امور واجب در نماز احکام نيّت احکام تکبيرة الاحرام احکام قيام (ايستادن) امور مستحب در حال ايستادن نماز احکام قرائت امور مستحب در قرائت نماز امور مکروه در قرائت نماز احکام رکوع مستحبات رکوع احکام سجود تنها موارد صحيح بودن سجده بر آن ها امور مستحب در سجده امور مکروه در سجده سجدۀ واجب قرآن سجدۀ شکر احکام تشهّد و سلام احکام ترتيب نماز احکام موالات احکام قنوت احکام تعقيب نماز صلوات بر پيغمبر صلياللهعليهوآله مُبْطِلات نماز برخي مکروهات در نماز موارد جواز شکستن نماز واجب انواع شک در نماز شک هاي باطل شک هاي بي اعتبار يکم. شک بعد از محل دوم. شک پس از سلام سوم. شک پس از وقت چهارم. کَثِيرُ الشک (کسي که بسيار شک مي کند) پنجم. شک امام و مأموم ششم. شک در نماز مستحبّي شک هاي صحيح نماز احتياط سجده سهو شيوۀ سجدۀ سهو قضاي سجده و تشهد فراموش شده کم يا اضافه کردن اجزاء و کم کردن شروط نماز نماز مسافر شرط يکم. کمتر از هشت فرسخ شرعي نبودن مسافت شرط دوم. قصد هشت فرسخ داشتن از آغاز سفر شرط سوم. برنگشتن از قصد خود در بين راه شرط چهارم. نگذشتن از وطن پيش از رسيدن به هشت فرسخ شرط پنجم. سفر براي کار حرام نبودن شرط ششم. صحرانشين و گردشگر بيابان نبودن شرط هفتم. شغل نبودن سفر شرط هشتم. به حد ترخص رسيدن موارد قطع سفر يکم. رسيدن به وطن احکام وطن دوم. قصد ماندن ده روز سوم. ماندن سي روزِ ترديدي احکام متفرقه سفر نماز قضا نماز قضاي پدر و مادر نماز جماعت شروط نماز جماعت شرط يکم. نبودن حائل شرط دوم. بلندتر نبودن جاي امام شرط سوم. رعايت فاصله ميان امام و مأموم شرط چهارم. عقب تر بودن مأموم از امام شروط امام جماعت احکام جماعت برخي امور مستحب در نماز جماعت برخي امور مکروه در نماز جماعت نماز آيه شيوه نماز آيه نماز عيد فطر و قربان اجير گرفتن براي نماز مسائل روزه تعريف روزه اقسام روزه نيّت روزه وقت نيّت روزه يوم الشک چيزهاي باطل کننده روزه يکم. خوردن و آشاميدن دوم. آميزش سوم. استمناء چهارم. دروغ بستن به خدا و پيامبر صلياللهعليهوآله پنجم. رسانيدن غبار غليظ به حلق ششم. فرو بردن سر در آب هفتم. بقاي عمدي بر جنابت خواب جُنُب هشتم. اِماله کردن نُهم. قي کردن عمدي احکام افطار عمدي و سهوي احکام افطار اجباري حکم روزه مستحب با فرض روزه واجب امور مکروه براي روزه دار قضا و کفّاره انواع کفّاره موارد قضادارِ کفاره ندار و برخي موارد قضاندارِ بي کفاره احکام روزۀ قضا موارد واجب نبودن روزه 1. مسافران 2. بيماران 3. زنان باردار و شيرده 4. کودکان 5. سالخوردگان 6. ديوانه و بيهوش احکام روزهٴ مسافر و بيمار آدابي دربارهٴ روزه و ماه رمضان انکار وجوب روزه و ترک آن ثابت شدن اول ماه مسائل خمس وجوب خمس تعلق خمس به مال، بدون اشتراط به بلوغ و مانند آن متولّي خمس موارد خمس يکم: غنائم نصاب غنائم جنگي حکم اموالِ گروه هاي منحرف در حال جنگ با نظام اسلامي حکم مال انتقالي غير معتقد به خمس دوم: معدن مصاديق معدن شروط استخراج کننده معدن در خمس عدم شرطيت مباشرت در استخراج معدن ديون مالي کافر در معدن و غير آن نصاب معدن حکم چند نوع مواد معدني از يک معدن صورت هاي معادن خالص طلا انفال بودن معادن سوم: گنج (کنز) تعريف گنج نصاب گنج مصاديق گنج اشياي به دست آمده از شکم حيوانات خريده شده اشياي به دست آمده از شکم ماهي هاي پرورشي خمس گنج پس از کسر هزينه ها چهارم: غواصي در دريا مصاديق غوص نصاب غوص گوهرهاي بيرون ريخته از دريا تعاقب يد غوّاصان در گوهر شرط نبودن قصد حيازت در غوص يافتن گوهر در شکم حيوانِ غواصي شده کسر هزينه هاي غوّاصي گوهر به دست آمده از ساحل گوهرهاي به دست آمده از کشتي غرق شده حکم معدن غوّاصي شده عنبر دريايي و نصاب آن اجتماع دو عنوان خمسي و نصاب آن پنجم: مال حلال مخلوط به حرام صورت هاي مال حلال مخلوط به حرام بيشتر بودن مال حرام معيّن از خمس مال مجهول المالک پيدا شدن مالک مال پس از خمس بيشتر يا کمتر بودن مال حرام از خمس مخلوط شدن سهوي خمس با دو عنوان شخصيت حقوقي بودن مالک مال خمس مال حرام تصرف شده خريدن مال متعلق خمس از غير معتقد به خمس ششم: زميني که کافر ذمي از مسلمان بخرد شروط و محدوده خمس کافر ذمي خمس زمين تبادلي چندباره ميان کافر ذمي و مسلمان خمس زمين مبادله شده در فرض اسلام ذمي هفتم: درآمدهاي کسب (ارباح مکاسب) زمان تعلق خمس خمس انواع درآمدها خمس مهريه خمس مال ميّت خمس در خمس فروش مال متعلّق خمس بخشيدن مال خمس دار درآمدهاي مال بي خمس خمس ميوه درخت محاسبه کسب هاي چندگانه خمس سود معلّق خمس سرمايه مبدأ سال خمسي محاسبه قبل و بعد از سال استثناي هزينه ها ابزار ماندني صرفه جويي يا تبرّع در هزينه خمس درآمد بانوان هزينه بدون استفاده وفات در بين سال خمسي هزينه سفر حج استثناي اقساط وام و خسارت ها متعلق خمس، عين يا ذمّه و تصرف در آن خمس مطلق درآمد عدم تکرار خمس عدم لزوم پرداختن خمس از عين مال مورد تعلّق خمس موارد مصرف خمس شروط موارد مصرف مصداق سيادت حکم سادات واجب النفقه جابه جايي خمس و هزينه آن پرداختن قيمت مال و بريء الذمّه شدن مصاديق انفال مسائل زکات موارد وجوب زکات شروط واجب شدن زکات نصاب زکات گندم و جو و خرما و کشمش نصاب طلا نِصاب نقره زکات شتر، گاو و گوسفند نِصاب شتر نصاب گاو نِصاب گوسفند موارد مصرف زکات اوصاف مستحقّ زکات نيّت زکات احکام متفرقه زکات زکات فطره حلال بودن زکات فطره فطره مهمان مصرف زکات فطره شروط مصرف کننده فطره به سادات نيّتِ فطره زمان پرداختن زکات فطره جابه جايي زکات فطره زکات فطرهٴ نانخوران دولت مسائل خريد و فروش شروط خريدار و فروشنده شروط کالا و بهاي آن احکام نقد و نسيه معامله سَـلف شروط معاملهٴ سلف احکام معامله سلف فروش طلا و نقره به طلا و نقره موارد به هم زدن معامله (خيار) احکام خيار مسائل متفرّقه خريد و فروش مسائل اجاره تعريف اجاره شيوهٴ اجاره شروط دو طرف اجاره اجاره دوم شروط مال مورد اجاره شروط منافع مال مورد اجاره اجاره بها ضمان در اجاره لزوم عقد اجاره ويراني مورد اجاره مرگ يکي از دو طرف اجاره استفتائات احکام تقليد احکام طهارت معناي طهارت معصومان عليهم السلام پاکي عرق جنب از حلال پاکي الکل صنعتي غساله آب قليل راه هاي ثبوت نجاست حکم رطوبت پس از ادرار و استبراء احکام وضو احکام غسل احکام ميّت احکام نماز وقت نماز لباس نمازگزار قبله نمازهاي يوميه اذان و اقامه قيام قرائت سجده تشهد قنوت آداب نماز نماز جمعه نماز قضا نماز استيجاري مسائل متفرّقه نماز احکام نماز مسافر بلاد کبيره کثير السفر حدّ ترخّص حدّ مسافت سفر شغلي توطن تبعيت از همسر در سفر و محلّ سکنا احکام نماز جماعت نماز جماعت در مسجد الحرام و مسجد النبي صلیاللهعلیهوآله نماز جماعت در ادارات نماز روز عيد غدير احکام اعتکاف احکام روزه روزه استيجاري استهلال احکام خمس خمس هزينه زندگي خمس هديه (هِبه) حقوق خانوادهٴ شهدا خمس منزل مسکوني خمس وديعه منزل اجاره اي خمس پس انداز براي مؤونه خمس جهيزيه خمس مهريه خمس سرمايه خمس کسب زن خمس شهريه خمس وام خمس سپرده حج حکم خمس سود سپردهها خمس منفعت کسب حسابرسي خمس کسر خمس هاي پرداخت شده کسر بدهي از خمس تصرف در مال غير مخمّس مصرف خمس اجازه مصرف خمس رفت و آمد با کسي که خمس نمي دهد حکم فقهي سيّد احکام مضاربه احکام خريد و فروش احکام کسب هاي حرام شطرنج و قمار موسيقي رقص و دست زدن مجسمه سازي ريش تراشي کار کردن مسلمان تحت مديريت غير مسلمان احکام رهن و اجاره احکام ازدواج و محرميت شرط ضمن عقد مهريه ازدواج موقّت ازدواج با فِرق اسلامي نفقه سبب هاي محرميت مسائل متفرقه ازدواج احکام طلاق احکام غصب احکام لقطه احکام وقف تغيير کاربري وقف مسائل متفرقه وقف احکام مسجد اجاره و فروش اموال مسجد تخريب و بازسازي مسجد احکام خوردني ها و مصرفي ها لقمه حرام مصرف انرژي مصرف سيگار احکام ذبح ذبح با استيل احکام صيد احکام وصيت و ارث احکام وکالت احکام ضمانت ضمانت پزشک ضمانت دانشجوي پزشکي ضمانت شرکت پست ديون مالي خسارت هاي آبرويي احکام جهاد احکام حدود و ديات سقط جنين قتل مجرم نابالغ قتل مرتد حکم اشاعه ويروس کشنده ديه قتل شِبه عمد مقتولي که از فرقه ها باشد ديه زن اجراي حد در اماکن عمومي زندان احکام شهادت احکام حجاب و پوشش تعزير تارک حجاب بستن کراوات احکام نگاه مسائل جديد خدمات فرقه ها انتخابات تذهيب قرآن حقوق تأليف و نشر احکام بانک ها و صندوق هاي قرض الحسنه واگذاري حق وامگيري پرداخت دَيْن با لحاظ تورّم پرداخت غرامت در تأخير دَيْن مسائل مربوط به شهرداري احکام تشريح تغيير جنسيت احکام عزاداري احکام امدادرساني در حوادث ترجيح در امدادرساني بستگي نجات بعضي بر مرگ ديگري تصرف در مال ديگري براي نجات انساني لمس و نگاه اضطراري امدادگر به نامحرم احکام اهل کتاب ازدواج با اهل کتاب طهارت اهل کتاب ذبيحه و غذاي اهل کتاب
مسائل طهارت
انواع آب ها
آب مطلق و مضاف
مسئله 15. آب، يک قسم است و آن، آب مطلق است که بدون پسوند يا پيشوند آب ناميده ميشود؛ مايعي که از جسم خاص با فشار گرفته ميشود - مانند آب ميوه - يا با ذوب کردن جرم مخصوص بهدست ميآيد، يا آبي که بر اثر ممزوج شدن با چيزي از نام آب بيرون رود - نظير گِلآب - هيچکدام از اينها آب نيست. هرگاه پسوند بيانگر نوع آب باشد - مانند آب نيسان - مانع آب بودن آن نخواهد بود.
مسئله 16. آب، چهار نوع است: آب راکد؛ آب جاري؛ آب باران؛ آب چاه. آب راکد نيز دو نوع است: کُر و قليل.
مسئله 17. آب کُر، مقداري است که با دو راه ميتوان حداقل اندازۀ آن را معلوم کرد: 1. حجم آن مساوي مساحت ظرفي باشد که هر يک از درازا، پهنا و گودي آن، سه وجب و نيم به وجبهاي متوسط باشد. 2. وزن آن 384 کيلوگرم باشد.
مسئله 18. اگر عين نجس - مانند خون و ادرار - يا چيزي که نجس شده است - نظير لباس نجس - به آب کُر برسد، چنانچه يکي از اوصاف سهگانه آن آب (رنگ، بو يا مزه) تغيير کند، آب نجس ميشود و اگر تغيير نکند، نجس نميشود.
مسئله 19. سبب تغيير بايد نجاست باشد و مورد تغيير هم بايد يکي از سه وصف يادشده در مسئله قبل باشد. تغيير، اعم از آن است که به يکي از اوصاف شيء نجس باشد؛ يا به وصف شيء ديگر، پس اگر سبب تغيير، خصوصيت شيء نجسشده باشد، نه نجاست، آن آبْ نجس نميشود؛ همچنين چنانچه سبب تغيير، مجاورت با نجاست باشد، نه برخورد با آن، آبْ نجس نميشود.
مسئله 20. اگر عين نجس يا شيء نجسشده، به آبي برسد که بيشتر از کُر است و بو، رنگ يا مزۀ قسمتي از آن را تغيير دهد، چنانچه مقداري که تغيير نکرده، کمتر از کُر باشد، تمام آب نجس ميشود و اگر به اندازۀ کُر يا بيشتر باشد، فقط مقداري که تغيير کرده، نجس است.
مسئله 21. آب فوّاره، اگر متصل به کُر باشد و با آب نجسشده ممزوج شود، آن را پاک ميکند؛ ولي چنانچه قطره قطره روي آب نجسشده بريزد، آن را پاک نميکند، هرچند با آن ممزوج شده باشد. در صورتي که قبل از قطره قطره شدن با آب نجسشده ممزوج گردد، آب متنجّس را پاک ميکند.
مسئله 22. اگر چيز نجسشدهاي را با آب شيري بشويند که متصل به کُر است، آبي که متصل به آب شير است، در صورتي که بو، رنگ يا مزه نجاست را به خود نگيرد، پاک است.
مسئله 23. اگر مقداري از آب کُر يخ ببندد و باقي آن به اندازۀ کر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد، نجس ميشود، هرچند بو، رنگ يا مزه آن تغيير نکند و هر اندازه از يخ هم آب شود، نجس ميشود.
مسئله 24. آبي که به اندازۀ کُر بوده، اگر کسي شک کند که کمتر از کُر شده يا نه، حکم آب کُر را دارد؛ يعني شيء نجسشده را پاک ميکند و اگر نجاستي به آن برسد، در صورتي که يکي از اوصاف سهگانه يادشده تغيير نکند، نجس نميشود. آبي که کمتر از کُر بوده و کسي شک کند که به اندازۀ کُر رسيده يا نه، حکم آبِ کمتر از کُر را دارد.
مسئله 25. کُر بودن آب از دو راه ثابت ميشود: 1. خود شخص يقين يا اطمينان پيدا کند. 2. دو مرد عادل به کُر بودن آن گواهي دهند؛ همچنين اگر يک کارشناس و مطمئن خبر داد و به گفته او اطمينان حاصل شد، ثابت ميشود.
آب قليل
مسئله 26. آب قليل، آبي است که از جهت صنفْ جاري، باران و آب چاه نباشد و از جهت اندازه، کمتر از کُر باشد.
مسئله 27. آب قليل با برخورد عين نجس يا شيء نجسشده نجس ميشود؛ ولي اگر - از بالا يا پايين يا پهلو - با فشار به آن برخورد کند، فقط مقداري از آن که با شيء نجس برخورد کرده، نجس ميشود. هرگاه آب پايين فوّاره نجس گردد، آب بالاي آن نيز نجس ميشود.
مسئله 28. آب قليلي که براي از بين بردن عين نجاست، روي چيزي که نجسشده ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است. لازم است از آب قليلي که بعد از برطرف شدن عين نجاست، براي پاک شدن چيزي که نجس شده روي آن ميريزند و از آن جدا ميشود، اجتناب کرد.
آب جاري
مسئله 29. آب جاري، آبي است که داراي ماده است و جريان دارد؛ خواه منبع طبيعي داشته باشد و از زمين بجوشد - مانند چشمه و قنات - يا از برفهاي انباشته کوهها باشد. آب لولهها که از سدّ راکد گرفته ميشود، جاري نيست، مگر آنکه آب سدِّ متصل به چشمه يا قنات يا برفهاي انبوه باشد.
مسئله 30. آب جاري، هر چند کمتر از کُر باشد، با برخورد به شيء نجس نجس نميشود، مگر آنکه بو، رنگ يا مزۀ آن، به سبب برخورد با نجس، دگرگون شود.
مسئله 31. اگر آب جاري با شيء نجس برخورد کند و مقداري از آن تغيير کند و سمت متصل به ماده متغيّر نشود، فقط همان مقدارِ تغيير کرده نجس ميشود و طرف متصل به ماده که متغيّر نشده، پاک است، هرچند کمتر از کر باشد.
مسئله 32. آب چشمهاي که جريان ندارد، ولي اگر از آن بردارند، باز ميجوشد، با برخورد شيء نجس نجس نميشود، مگر آنکه در يکي از اوصاف (بو، رنگ و مزه) متغيّر شود.
مسئله 33. آبي که کنار آب جاري بدون حرکت ايستاده است و با آب جاري اتصال دارد، آب جاري به شمار ميآيد و با برخورد به شيء نجس نجاست نميپذيرد، مگر آنکه در يکي از اوصاف سهگانۀ يادشده، متغيّر شود.
مسئله 34. چشمه يا برف انبوه که گاهي ميجوشند يا آب ميشوند و گاهي خشک ميشوند و مقداري آب در محل آنها جمع شده و حرکت ميکند، اين مقدار از آب، حکم جاري را ندارد و اگر کُر نباشد، با برخورد شيء نجس نجاست ميپذيرد.
مسئله 35. آب استخر، حوضِ حمام و مانند آن، اگر متصل به جاري باشند، حکم آب جاري را دارند و اگر متصل به کُر باشند، گرچه کمتر از آن باشند، حکم آب کُر را دارند.
مسئله 36. آب لولههاي شهري، اگر متصل به جاري باشد، حکم جاري را دارد و اگر متصل به کُر باشد، حکم کُر را دارد و صِرف جريان آب در لولۀ حمام و مانند آن، براي صدقِ آب جاري، کافي نيست.
مسئله 37. آبي که روي زمين جريان دارد، ولي نه از زمين جوشيده، نه به برف انبوه اتصال دارد، چنانچه کمتر از کُر باشد، با برخورد شيء نجس نجاست ميپذيرد، مگر آنکه با فشار از بالا به پايين بريزد که در اين صورت، اگر شيء نجس به پايين آن برخورد کند، بالاي آن نجس نميشود و اگر از پايين به بالا - همانند فواره - با فشار حرکت ميکند، بخش بالاي آن، با برخورد نجس نجاست ميپذيرد و پايين آن پاک است.
آب باران
مسئله 38. اگر باران به چيز نجسي که عين نجاست در آن نيست، يک مرتبه به تمام آن ببارد، آن چيز پاک ميشود و چنانچه به مقداري از آن ببارد، همان مقدار پاک ميشود. در فرش، لباس و مانند آن، نيازي به فشار دادن نيست. باريدن چند قطره يا ريزش شبنم (ژاله) اثر ندارد، بلکه بايد به گونهاي باشد که بگويند باران ميآيد.
مسئله 39. اگر باران به عين نجس ببارد و به جايي ديگر ترشّح کند، چنانچه چيزي از عين نجسْ همراه آن نباشد و هيچ وصفي از اوصاف سهگانه آن (بو، رنگ و مزه) تغيير نکرده باشد، پاک است؛ براي مثال، اگر باران بر خون ببارد و ترشّح کند و ذرّهاي از خون در آن باشد، يا بو، رنگ يا مزۀ خون گرفته باشد، نجس است.
مسئله 40. اگر باران بر ساختماني ببارد که روي بام يا سقف آن عين نجس موجود است، تا وقتي باران ميبارد، آبي که از سقف يا ناودان ميريزد، پاک است و پس از قطع شدن باران، آبي که به چيز نجس ميرسد و ميريزد، نجس است.
مسئله 41. اگر باران بر زمين نجس ببارد، آن را پاک ميکند و چنانچه باران بر زمين جاري شود و در حال باريدن به جاي نجسي برسد که زير سقف است، آن را نيز پاک ميکند.
مسئله 42. اگر باران بر خاک نجس ببارد و بدون مضاف شدن، همۀ آن را فراگيرد، آن خاک گِلشده را پاک ميکند.
مسئله 43. اگر آب باران در جايي جمع شود و کمتر از کُر باشد و در حال باريدن باران، چيز نجسي در آن شسته شود و رنگ، مزه يا بوي نجاست نگيرد، آن چيز نجس را پاک ميکند.
مسئله 44. اگر باران بر فرش پاکي ببارد که روي زمين نجس است و در حال باريدن بر زمينِ نجس جاري شود و مضاف يا متغيّر نگردد، فرش نجس نميشود و زمين را نيز پاک ميکند. چنانچه باران بر آبِ نجسشده ببارد و در حال باريدن با آن ممزوج شود، آن آب پاک ميشود.
آب چاه
چاه گودالي است که داراي ماده است و ميجوشد.
مسئله 45. آبي که در چاه از زمين ميجوشد، هرچند کمتر از کر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتي بو، رنگ يا مزۀ آن با ملاقات به نجاست دگرگون نشده باشد، پاک و پاککننده است.
مسئله 46. اگر نجاستي در چاهي بريزد که در حال جوشش آب است و بو يا رنگ يا مزۀ آب آن دگرگون شود، چنانچه اين دگرگوني آب چاه از بين برود، پاک ميشود و نيز اگر در حال جوشش نباشد؛ ولي دگرگوني آن با باران برطرف شود پاک شده و پاک کننده است.
مسئله 47. اگر باران يا آب ديگري در مکاني مانند چاه جمع شود و کمتر از کر باشد، چنانچه پس از قطع شدن باران، نجاستي به آن برسد، نجس ميشود.
احکام آب ها
مسئله 48. مايعي که آب نيست و با پسوند يا پيشوند به آن آب گفته ميشود - مانند آب ميوه - چيز نجس را پاک نميکند و وضو و غسل هم با آن باطل است، هرچند آب در دسترس نباشد و اگر ذرهاي نجاست به آن برسد، نجس ميشود؛ ولي چنانچه از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد، قسمتي که به نجس رسيده نجس و قسمت بالاتر از آن، پاک است؛ براي مثال، اگر گلاب را از گلابدان روي دست نجسشده بريزند، آنچه به دست رسيده نجس ميشود و آنچه به دست نرسيده، پاک است؛ نيز اگر مثل فواره با فشار از پايين به بالا رود، اگر نجاست به بالا برسد، پايين نجس نميشود؛ همچنين اگر به صورت دفع باشد، نجس نميشود، گرچه همسطح باشد.
مسئله 49. مايعي که آب نيست، اگر نجس شود و به گونهاي با آب کر يا جاري ممزوج شود که به آنْ آب گويند، پاک ميشود.
مسئله 50. مايعي که معلوم نيست آب است يا نه، اگر قبلاً آب بوده، حکم آب را دارد؛ يعني چيز نجس را پاک ميکند و وضو و غسل هم با آن صحيح است و چنانچه پيشتر آب نبوده، حکم آب را ندارد؛ يعني چيز نجس را پاک نميکند و وضو و غسل هم با آن باطل است و اگر معلوم نيست که قبلاً آب بوده يا نه، نجاست را پاک نميکند و وضو و غسل هم با آن باطل است؛ ولي چنانچه به اندازۀ کُر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد، به نجس بودن آن حکم نميشود.
مسئله 51. آبي که عين نجاست - مثل خون و ادرار - به آن برسد و بو، رنگ يا مزۀ آن با احساس متوسط تغيير کند، اگرچه کر يا جاري باشد، نجس ميشود؛ ولي چنانچه بر اثر مجاورت با نجاست، بو، رنگ يا مزه آن عوض شود - مثلاً مرداري که در نزديکي آب است، بوي آن را تغيير دهد - نجس نميشود و نيز آبي که از بالا با فشار به پايين ميريزد و آب پايين بر اثر برخورد با نجس تغيير پيدا کند، فقط آب پايين نجس ميشود.
مسئله 52. آبي که بر اثر برخورد با عين نجاست - مانند خون و ادرار - بو، رنگ يا مزه آن تغيير کرده، اگر خود به خود تغييرش از بين برود، پاک نميشود؛ ولي چنانچه به کر يا جاري يا آب باران هنگام باريدن از ناودان مثلاً متصل شده، بهگونهايکه با آن ممزوج شود و تغيير آن از بين برود، پاک ميشود.
مسئله 53. اگر چيز نجس را با آب کر يا جاري يا باران بشويند و در چيزهايي که قابل فشار دادن است - مانند فرش و لباس - طوري فشار دهند که آب داخل آن خارج شود، آبي که پس از بيرون آوردن از آن ميريزد، پاک است.
مسئله 54. آبي که پاک بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه، حکم آب پاک را دارد و آبي که نجس بوده و معلوم نيست پاک شده يا نه، حکم آب نجس را دارد و آب مشکوکي که معلوم نيست پاک بوده يا نجس، حکم آب پاک را دارد. آبي که حکم پاک را دارد، پاککننده هم است.
مسئله 55. نيمخوردۀ سگ، خوک و کافر غير کتابيْ نجس، و خوردن آن حرام است و نيمخوردۀ کافر کتابي، درصورتيکه به چيز نجس آلوده نشده باشد، پاک است و نيمخوردۀ حيوان حرامگوشت، پاک و خوردن آن، مکروه است.
احکام تَخَلّي (ادرار و مدفوع کردن)
مسئله 56. انسان به هنگام تخلّي و موارد ديگر، واجب است عورتِ جلو و پشت خود را از کسي که مکلّف است - هرچند مثل خواهر و مادر با او محرم باشد - بپوشاند و نگاه آنها به عورت ديگري حرام است. از ديوانۀ مميّز، نيز بچهاي که خوب و بد را ميفهمد، بايد عورت خود را بپوشاند؛ ولي زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يکديگر بپوشانند.
مسئله 57. براي پوشاندن عورت، چيز مخصوصي لازم نيست؛ حتي اگر با دست و غير آن - مانند آب کدر، تاريکي، رفتن به جايي که عورت ديده نشود - مانع ديدن شود، کفايت ميکند.
مسئله 58. هنگام تخلّي بايد طرف جلوي بدن، يعني شکم و سينه رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و در اين حکم، بين خانه و صحرا فرق نيست.
مسئله 59. اگر موقع تخلّي طرف جلوي بدن کسي رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت را از قبله بگرداند، کفايت نميکند و چنانچه جلوي بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، به احتياط واجب عورت را رو به قبله يا پشت به قبله نکند.
مسئله 60. هنگام تطهيرِ مخرج ادرار و مدفوع، رو به قبله و پشت به قبله بودن اشکالي ندارد؛ ولي اگر هنگام استبراء، ادرار از مخرج بيرون آيد، در اين حال، رو به قبله يا پشت به قبله بودن، حرام است.
مسئله 61. اگر براي آنکه نامحرم او را نبيند، ناچار شود که رو به قبله يا پشت به قبله قرار گيرد، ميتواند رو به قبله يا پشت به قبله قرار گيرد؛ نيز چنانچه از جهت ديگر ناچار باشد که رو به قبله يا پشت به قبله قرار گيرد، مانعي ندارد و اگر ناچار باشد که رو به قبله يا پشت به قبله قرار گيرد، به هر طرف که قرار گيرد، جايز است، هرچند احتياط اين است که پشت به قبله قرار گيرد.
مسئله 62. به احتياط واجب، بچه را هنگام تخلّي رو به قبله يا پشت به قبله قرار ندهند؛ ولي اگر خود بچه قرار گيرد، جلوگيري از او واجب نيست، هرچند بهتر است.
مسئله 63. در ساختماني که دستشويي آن، رو به قبله يا پشت به قبله ساخته شده (از روي عمد باشد، يا اشتباه، يا ندانستن مسئله) بايد به گونهاي قرار گيرد که رو به قبله يا پشت به قبله نباشد.
مسئله 64. اگر قبله را نميداند، بايد با جستوجو آگاه شود و چنانچه راهي براي آگاهي نيست، در صورت ضرورت، به هر طرف قرار گيرد، اشکالي ندارد. در هواپيما و قطار نيز بايد به همين حکم عمل شود.
مسئله 65. در چند مکان تخلّي (ادرار يا مدفوع) حرام است: 1. در کوچههاي بن بست، در صورتي که صاحبانش اجازه نداده باشند؛ يا اجازۀ آنها بياثر باشد؛ همچنين در کوچهها و راههاي عمومي که مسير مردم و سبب ضرر به عابر يا آلوده شدن هواي محيط زيست باشد. 2. در ملک کسي که اجازه تخلّي نداده است. 3. در جايي که براي افراد مخصوصي وقف شده است؛ مانند برخي از مدرسهها. 4. کنار قبر مؤمن و هر مکاني که سبب بياحترامي به مؤمن يا هتک حرمتِ يکي از مقدّسات دين شود.
مسئله 66. مخرج ادرار، با غير آب پاک نميشود و مرد اگر پس از تمام شدن خروج ادرار يکمرتبه بشويد، کافي است؛ ولي زن و کسي که ادرارش از غير مجراي طبيعي ميآيد، به احتياط واجب دو مرتبه بشويند.
مسئله 67. مخرج مدفوع در سه صورت فقط با آب پاک ميشود: 1. نجاست ديگري - مانند خون - همراه مدفوع بيرون آمده باشد. 2. نجاستي از بيرون به مخرج مدفوع رسيده باشد. 3. اطراف مخرج بيش از مقدار معمول آلوده شده باشد. در غير اين سه صورت، ميتوان مخرج را با آب شست؛ يا به دستوري که بعداً گفته ميشود با پارچه، سنگ، کاغذ و مانند اينها پاک کرد، هرچند شستن با آب بهتر است.
مسئله 68. اگر مخرج مدفوع با آب شسته شود، بايد چيزي از مدفوع در آن نماند؛ ولي ماندن رنگ و بوي آن مانعي ندارد و چنانچه با شستن بار نخست، ذرهاي از مدفوع در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
مسئله 69. هرگاه با سنگ، کلوخ، کاغذ، پارچه و مانند اينها مدفوع از مخرج برطرف شود، هرچند پاک شدنش محلّ تأمّل است، نماز خواندن مانعي ندارد و چنانچه چيزي هم به آن برسد، نجس نميشود و ذرّههاي کوچک و لزج بودن محل، اشکال ندارد.
مسئله 70. لازم نيست با سه قطعه سنگ، يا سه قطعه پارچه مخرج را پاک کنند، بلکه با اطراف يک قطعه سنگ يا يک قطعه پارچه يا استخوان هم کافي است، بلکه اگر با يک مرتبه هم مدفوع برطرف شد، کفايت ميکند.
مسئله 71. پاک کردن مخرج مدفوع با چيزهايي که احترام آنها لازم است - مانند کاغذي که اسم خدا، پيامبران و ائمه: بر آن نوشته شده - معصيت و حرام است، هرچند مخرج پاک ميشود. در پاک شدن مخرج با سرگين نيز اشکال است و اگر پاک کند، نميتواند نماز بگزارد.
مسئله 72. اگر شک کند که مخرج را تطهير کرده يا نه، اگرچه هميشه پس از ادرار يا مدفوع فوراً تطهير ميکرده، بايد خود را تطهير کند.
مسئله 73. اگر پس از نماز شک کند که پيش از نماز مخرج را تطهير کرده يا نه، نمازي که خوانده صحيح است؛ ولي براي نمازهاي بعد بايد تطهير کند.
اسْتِبْراء
مسئله 74. استبراء، عمل مستحبّي است که مرد پس از بيرون آمدن ادرار انجام ميدهد، تا يقين کند ادرار در مجرا نمانده است و آن، اقسامي دارد و بهترين آنها اين است که پس از قطع شدن ادرار، اگر مخرج مدفوع نجس شده، نخست آن را تطهير کند و سپس سه بار با انگشت ميانه دست چپ، از مخرج مدفوع تا بيخ آلت بکشد؛ آنگاه شست را روي آلت و انگشت پهلوي شست را زير آن بگذارد و سه بار تا ختنهگاه بکشد و پس از آن سه بار سر آلت را فشار دهد.
مسئله 75. آبي که گاهي با تحريک شهوت و هنگام ملاعبه (بازي کردن) با همسر از انسان خارج ميشود و به آن «مَذي» ميگويند، پاک است؛ نيز آبي که گاهي پس از مني بيرون ميآيد و به آن «وَذي» گفته ميشود و آبي که گاهي پس از ادرار بيرون ميآيد و به آن «وَدي» ميگويند، چنانچه ادرار به آن نرسيده باشد، پاک است و اگر کسي پس از ادرار استبراء کند و سپس آبي از او خارج شود و شک کند که ادرار است يا يکي از اينها، پاک است.
مسئله 76. اگر رطوبتي از کسي خارج شود و نداند پاک است يا نه، چنانچه استبراء نکرده باشد يا شک کند که استبراء کرده يا نه، آن رطوبت، نجس است و چنانچه در آن حال وضو گرفته باشد، وضويش باطل ميشود؛ ولي اگر پس از استبراء شک کند که درست بوده يا نه، آن رطوبت پاک است و وضو را هم باطل نميکند.
مسئله 77. کسي که استبراء نکرده، اگر به جهت آنکه مدتي از ادرار کردن او گذشته، يقين کند ادرار در مجرا نمانده است و رطوبتي ببيند و در پاک بودن آن شک کند، آن رطوبتْ پاک است و وضو را هم باطل نميکند.
مسئله 78. اگر کسي پس از ادرار استبراء کند و وضو بگيرد، چنانچه پس از وضو رطوبتي ببيند که بداند يا ادرار است يا مني، واجب است احتياطاً غسل کند و وضو هم بگيرد؛ ولي چنانچه پيش از وضو گرفتن چنين رطوبتي را ببيند، فقط گرفتن وضو کافي است.
مسئله 79. زن استبراء از ادرار ندارد و اگر رطوبتي ببيند و شک کند پاک است يا نه، پاک است و وضو و غسل او را هم باطل نميکند.
برخي کارهاي مستحب در تخلّي
مسئله 80. هنگام تخلّي، برخي کارها مستحب است: 1. در جايي قرار گيرد که کسي او را نبيند. 2. در وارد شدن به مکان تخلّي، نخست پاي چپ را و در بيرون آمدن، اول پاي راست را بگذارد. 3. در حال تخلّي سر را بپوشاند. 4. در حال تخلّي، سنگيني بدن را بر پاي چپ بيندازد.
مسئله 81. مستحب است انسان پيش از نماز، خواب و آميزش و پس از بيرون آمدن مني، ادرار کند.
برخي کارهاي مکروه درتخلّي
مسئله 82. هنگام تخلّي، برخي کارها مکروه است: 1. قرار گرفتن روبهروي خورشيد و ماه؛ ولي اگر عورت خود را با چيزي بپوشاند، مکروه نيست. 2. نشستن روبهروي باد. 3. نشستن در جايي که محلّ عبور و مرور مردم است؛ مانند جاده، خيابان و کوچه. 4. نشستن جلوي در خانه. 5. نشستن زير درخت ميوه. 6. خوردن. 7. توقف بسيار. 8. تطهير کردن با دست راست. 9. سخن گفتن، جز براي ضرورت يا به ذکر خدا مشغول بودن. 10. ايستاده ادرار کردن. 11. ادرار کردن در زمينهاي سفت و سخت. 12. ادرار کردن در سوراخ جانوران. 13. ادرار کردن در آب، بهويژه آب ايستاده.
مسئله 83. خودداري کردن از ادرار و مدفوع، مکروه است و اگر ضرر برساند، بايد خودداري نکند.
نجاسات و مطهّرات
نجاسات
مسئله 84. يازده چيز نجس است: 1. ادرار. 2. مدفوع. 3. مني. 4.مردار. 5. خون. 6 و 7. سگ و خوک. 8. کافر غير کتابي. 9. شراب و مايعات مست کننده ديگر. 10. فقّاع (آبجو). 11. عرق شتر نجاستخوار.
1 و 2. ادرار و مدفوع
مسئله 85. ادرار و مدفوع انسان و هر حيوان حرامگوشتي که خون جهنده دارد - يعني اگر رگ آن را ببرند، خون از آن ميجهد - نجس است؛ ولي فضلۀحيوانهاي کوچکي مثل پشه و مگس که گوشت ندارند، پاک است.
مسئله 86. فضله پرندگان حرامگوشت نجس است.
مسئله 87. ادرار و مدفوع حيوان حلالگوشت پاک است، مگر در اين موارد: 1. ادرار و مدفوع حيوان نجاستخوار. 2. ادرار و مدفوع حيواني که کسي با آن نزديکي کرده است. 3. ادرار و مدفوع گوسفندي که استخوان آن از خوردن شير خوک، محکم شده است.
3. مني
مسئله 88. مني انسان و هر حيواني که خون جهنده دارد، نجس است.
4. مردار
مسئله 89. مردار انسان و هر حيواني که خون جهنده دارد - يعني اگر رگ حيوان را ببرند، خون از آن جستن ميکند - نجس است؛ چه خودش مرده باشد؛ يا به غير دستور شرعي کشته شود. ماهي، چون خون جهنده ندارد، اگرچه در آب بميرد، پاک است.
مسئله 90. اجزايي از بدن مردار - مانند پشم، مو، کرک، استخوان، دندان و ناخن - که روح ندارد، پاک است، مگر از سگ و خوک که نجساند.
مسئله 91. اجزايي که روح دارند - مانند گوشت و پوست - اگر از بدن انسان يا حيوانِ زنده که خون جهنده دارد جدا شوند، نجساند، هرچند آن حيوان پاک باشد.
مسئله 92. پوستهاي مختصر لب و جاهاي ديگر بدن که زمان افتادنشان رسيده، اگرچه آنها را بکنند پاکاند و بنا بر احتياط واجب، از پوستي که موقع افتادنش نرسيده که کنده شود، اجتناب کنند.
مسئله 93. تخم مرغي که از شکم مرغ مرده بيرون ميآيد، اگر پوست روي آن سفت شده باشد، پاک است؛ ولي ظاهر آن را بايد آب کشيد.
مسئله 94. اگر برّه و بزغاله بميرند، پنيرمايهاي که در شيردان آنها قرار دارد، پاک است؛ ولي ظاهر آن را بايد با آب پاک کرد.
مسئله 95. داروي روان، عطر، روغن، کره، واکس و صابون که از کشورهاي غير اسلامي وارد ميشوند، اگر کسي به نجاست آنها يقين نداشته باشد، پاک هستند.
مسئله 96. گوشت، پوست، پيه و چرمي که در بازار مسلمانان فروخته ميشوند، پاکاند؛ همچنين است اگر يکي از اينها در دست مسلمان باشد؛ ولي اگر بدانند آن مسلمان از کافر گرفته و بررسي نکرده که از حيواني است که به دستور شرع کشته شده يا نه، هرچند محکوم به نجاست نيست، خوردن و نماز گزاردن در آن جايز نيست.
5. خون
مسئله 97. خون انسان و هر حيواني که خون جهنده دارد - يعني اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن ميکند - نجس است، پس خون حيواني مانند ماهي و پشه که جهنده نيست، پاک است.
مسئله 98. اگر حيوان حلالگوشت را به دستور شرعي بکشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خوني که در بدنش ميماند، پاک است؛ ولي چنانچه به جهاتي مانند نفس کشيدن حيوان يا قرار گرفتن سر حيوان در جاي بلندي، خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است.
مسئله 99. خوني که در تخم مرغ است، خوردن آن حرام، و بنا بر احتياط واجب، نجس است.
مسئله 100. خوني که گاهي هنگام دوشيدن شير ديده ميشود، نجس است و شير را نجس ميکند.
مسئله 101. خوني که از لاي دندانها، لثه يا جاهاي ديگر دهان بيرون ميآيد، نجس و فرو بردن آن حرام است؛ اما اگر با مخلوط شدن به آب دهان از بين برود، بنا بر احتياط، فرو نبرند.
مسئله 102. خوني که زير ناخن يا زير پوست بر اثر کوبيده شدن منجمد ميشود، اگر به گونهاي باشد که ديگر به آن خون نگويند، پاک است و اگر به آن خون بگويند، در صورتي که ناخن کنار رود يا پوست سوراخشده ظاهر شود، اگر مشقت ندارد، بايد براي وضو و غسل خون را بيرون آورند و چنانچه مشقّت دارد، بايد اطراف آن را به گونهاي که نجاست بيشتر نشود، بشويند و چيزي مانند پارچه بر آن بگذارند و روي آن دست تر بکشند.
مسئله 103. اگر معلوم نباشد آنچه زير ناخن يا پوست منجمدشده خون است يا گوشت، که بر اثر کوبيده شدن به آن حالت درآمده، پاک است.
مسئله 104. اگر هنگام جوشيدن غذا ذرّهاي خون در آن بيفتد، همه غذا و ظرف آن نجس ميشود و جوشيدن و حرارت و آتش، پاککننده نيست.
مسئله 105. زردابهاي که در حال بهبودي زخم در اطراف آن پيدا ميشود، اگر مخلوط بودن آن با خون، معلوم نباشد، پاک است و چنانچه خون يا مخلوط به خون به صورت پوست درآيد، پاک است.
6 و 7 . سگ و خوک
مسئله 106. سگ و خوکي که در خشکي زندگي ميکنند حتّي مو، استخوان، پنجه، ناخن و رطوبتهاي آنها نجس است؛ ولي سگ و خوک دريايي پاکاند.
مسئله 107. هر حيواني که از جفتگيري حيوان نجس با حيوان پاک يا نجس ديگري، متولّد شود، در صورتي که نام حيوان نجس را نداشته باشد، پاک است، هرچند نام حيوان پاک را نداشته باشد.
8. کافر
مسئله 108. کسي که منکر خداست، يا براي خدا شريک قرار ميدهد، يا پيامبري حضرت خاتم الانبياء محمّد بن عبدالله صلياللهعليهوآله را قبول ندارد يا در يکي از اينها ترديد داشته باشد، کافر و نجس است؛ همچنين کسي که يکي از ضروريّات دين اسلام را (مانند نماز و روزه) با علم به اينکه ضروري دين است، انکار کند و انکار آن، به انکار خدا يا توحيد يا نبوّت بازگردد، نجس است و اگر نداند، به احتياط مستحب بايد از او اجتناب کرد.
مسئله 109. کسي که به خدا و رسول گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآله ايمان آورد، اما دچار وسوسههايي ميشود و براي رفع آن به مطالعه و تحقيق ميپردازد، پاک است و اين وسوسهها به اصل ايمان او ضرري نميزند.
مسئله 110. همه بدن کافر، حتي مو و ناخن و رطوبتهاي او، نجس است؛ [مگر] اهل کتاب که ذاتاً پاک¬اند و اگر بر اثر آلوده شدن به چيزهاي نجس، متنجس شوند با تطهير پاک مي¬شوند.
مسئله 111. اگر پدر، مادر و جدّ کودک نابالغ کافر باشند، آن کودک هم در صورت تمييز و اظهار کفر نجس است و اگر يکي از آنان مسلمان باشد، کودک پاک است.
مسئله 112. کسي که معلوم نيست مسلمان است يا نه و سابقه وي نيز معلوم نباشد، پاک است؛ ولي احکام ديگر مسلمانان را ندارد؛ مثلاً نميتواند با مسلمان ازدواج کند و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود.
مسئله 113. اگر مسلماني به يکي از دوازده امام معصوم: دشنام دهد، يا با آنان دشمني داشته باشد، نجس است.
9. شراب
مسئله 114. شراب و هر مايع مستيآور نجس است، هرچند آن را به صورت جامد درآورند؛ ولي اگر چيزي مانند بنگ و حشيش، جامد باشد، اگرچه آن را به صورت مايع درآورند، پاک است.
مسئله 115. الکلهايي که نوشيدني نيستند - مانند الکل صنعتي که آن را براي رنگ کردن در، ميز، صندلي و مانند اينها به کار ميبرند و الکل طبي که فقط کاربرد پزشکي دارد - اگر کسي نداند از مايع مستکننده گرفته شده يا نه، پاک است؛ همچنين ادکلن، عطر، مواد شوينده، برخي از داروها و مواد صنعتي ديگر که از الکل طبي يا صنعتي توليد ميشود، پاک است.
مسئله 116. اگر انگور و آب انگور به خودي خود يا با حرارت آتش جوش بيايد و دو سوم آن نرود، هرچند خوردن آن حرام است؛ ولي نجس نيست، مگر معلوم شود مستکننده است.
مسئله 117. خرما، مويز، کشمش و آب آنها اگر جوش بيايند، - يا در غذا ريخته شده و بجوشند، پاک و خوردن آنها حلال است.
10. فقّاع
مسئله 118. فقّاع - شرابي است که از جو گرفته ميشود و به آن آبجو ميگويند - حرام و نجس است؛ ولي آبي که به دستور پزشک، براي خواص طبّي از جو ميگيرند و به آن «ماء الشّعير» ميگويند، پاک است.
11. عرق شتر نجاست خوار
مسئله 119. عرق شتر نجاستخوار، نجس است؛ ولي اگر حيواناتي ديگر نجاستخوار شوند، از عرق آنها اجتناب لازم نيست، هرچند ترجيح دارد.
عرق جُنُب از حرام
مسئله 120. عرق جنب از حرام، نجس نيست؛ ولي به احتياط واجب با بدن يا لباسي که به آن آلوده شده، نماز نگزارند.
مسئله 121. موارد جنابت از حرام بدين شرحاند: زنا؛ لواط؛ نزديکي کردن با حيوانات؛ استمناء. منظور از عرق، عرقي است که در حال نزديکي يا پس از آن و پيش از غسل کردن، از بدن جنب بيرون آيد.
مسئله 122. اگر انسان در موقعي که نزديکي با زن حرام است - مثلاً در روزۀماه رمضان يا در حال عادت ماهانه - با زن خود نزديکي کند، بنا بر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب کند.
مسئله 123. اگر جنب از حرام، بر اثر تنگي وقت، به جاي غسل، تيمّم نمايد و پس از تيمّم و خواندن نماز عرق کند، بنا بر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز آينده اجتناب ورزد؛ ولي اگر براي عذر ديگر تيمّم کند، اجتناب لازم نيست.
مسئله 124. اگر کسي از حرام جنب شود و پس از آن با حلال خود نزديکي کند، بنا بر احتياط واجب بايد از عرق خود در نماز اجتناب کند؛ ولي اگر نخست با حلال خود نزديکي کند يا بر اثر احتلام جنب شود و سپس آميزش حرام انجام دهد، عرق او وجوب اجتناب ندارد.
راه ثابت شدن نجاست
مسئله 125. نجاست چيزي از سه راه ثابت ميشود:1. خود شخص يقين يا اطمينان کند چيزي نجس است و اگر گمان داشته باشد که چيزي نجس است، لازم نيست از آن اجتناب کند، بنابراين در برخي اماکن عمومي، مانند غذاخوريهايي که برخي افراد پاکي و نجسي را مراعات نميکنند و در آنجا غذا ميخورند، اگر انسان به نجاست غذايي که براي او آوردهاند يقين نداشته باشد، ميتواند در آنجا غذا بخورد. 2. کسي که چيزي در اختيار اوست، بگويد آن چيز نجس است؛ مثلاً همسر انسان، صاحبخانه، خدمتکار، فروشنده يا ... بگويد ظرف يا چيز ديگري که در اختيار اوست، نجس است. 3. دو مرد عادل بگويند فلان چيز نجس است؛ نيز اگر يک عادل بگويد چيزي نجس است، بنا بر احتياط واجب بايد از آن، پرهيز کرد.
مسئله 126. اگر با ندانستن مسئله، نجس بودن و پاک بودن چيزي را نداند - براي مثال نداند عرق جنب از حرام يا فضله موش پاک است يا نه - بايد حکم مسئله را بپرسد؛ ولي اگر با اينکه مسئله را ميداند، در پاکي چيزي شک کند - مثلاً شک کند آن چيز خون است يا نه؛ يا نداند که خونِ پشه است يا خون انسان - آن چيز پاک است.
مسئله 127. چيز نجسي که انسان شک دارد پاک شده يا نه، نجس است و چيز پاک را اگر شک کند نجس شده يا نه، پاک است و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاک بودن آن را با مقداري جستوجو بفهمد، لازم نيست تحقيق و پرسوجو کند.
مسئله 128. اگر بداند يکي از دو ظرف يا دو لباسي که از هر دوي آنها استفاده ميکند، نجس شده و نداند کدام است، بايد از هر دو پرهيز کند، بلکه اگر مثلاً نميداند لباس خودش نجس شده يا لباسي که مال ديگري است و او از آن هيچ استفاده نميکند، باز هم به احتياط از لباس خودش پرهيز کند، اگرچه لازم نيست.
راه نجس شدن چيزهاي پاک
مسئله 129. اگر چيز پاک به چيز نجس برسد و هر دو يا يکي از آنها به گونهاي تر باشد که تري يکي به ديگري برسد، چيز پاک نجس ميشود و چنانچه تري به قدري کم باشد که به ديگري نرسد، چيزي که پاک بوده، نجس نميشود.
مسئله 130. اگر چيز پاکي به چيز نجس برسد و انسان شک کند که هر دو يا يکي از آنها تر بوده يا نه، آن چيز پاک نجس نميشود.
مسئله 131. دو چيزي که انسان نميداند کدام پاک و کدام نجس است، اگر چيز پاکي با رطوبت به يکي از آنها برسد، نجس نميشود؛ ولي اگر يکي از آنها پيشتر نجس بوده و انسان نداند پاک شده يا نه، چنانچه چيز پاکي با رطوبت به همان يکي برسد، نجس ميشود.
مسئله 132. زمين و پارچه و مانند اينها، اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتي که نجاست به آن برسد، نجس ميشود و جاهاي ديگر آن پاک است؛ همچنين است خيار، خربزه و مانند اينها که داراي رطوبتاند.
مسئله 133. هرگاه شيره، روغن و مانند آن، روان باشد، با نجس شدن يک جزء، تمام آن نجس ميشود؛ ولي اگر روان نباشد، تمام آن نجس نميشود، بلکه فقط محل برخوردْ نجس ميشود و بقيّه آن، پاک است.
مسئله 134. اگر مگس يا حيواني مانند آن، روي چيز نجسي بنشيند که تر است و سپس روي چيز پاکي که آن هم تر است، بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن از بين نرفته، چيز پاک نجس ميشود و اگر نداند، پاک است.
مسئله 135. اگر جايي از بدن که عرق دارد، نجس شود و عرق نجسشده از آنجا به جاي ديگر برسد، هرجا که عرق به آن رسيده، نجس ميشود و هرجا که عرق به آن نرسيده، پاک است.
مسئله 136. خلطي که از بيني يا گلو ميآيد، اگر خون داشته باشد و روان نباشد، جايي که خون دارد، نجس و بقيه آن پاک است، پس اگر به بيرون دهان يا بيني برسد، قسمتي که انسان يقين دارد جاي نجس خلط به آن رسيده، نجس است و محلي که شک دارد جاي نجس به آن رسيده يا نه، پاک است.
مسئله 137. اگر ظرفي که آب دارد و ته آن سوراخ است، روي زمين نجس قرار گيرد، چنانچه آبِ برون رفت آن، به گونهاي زير آن جمع شود که با آب ظرف، يکي حساب شود، آب ظرف نجس ميشود و چنانچه آبي که از زير آن خارج ميشود، در زمين فرو رود يا به گونهاي جاري شود که با آب داخل آن يکي حساب نشود، آب ظرفْ نجس نميشود.
مسئله 138. اگر چيزي در داخل بدن باشد و به نجاست برسد و پس از بيرون آمدن آلوده نباشد، پاک است و چنانچه چيزي از بيرون داخل بدن شود و به نجاست برسد، بنا بر احتياط واجب نجس است، هرچند پس از بيرون آمدن، آلوده به نجاست نباشد، پس اگر اسباب اماله يا آب آن، در مخرج مدفوع وارد شود، يا سوزن، چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و در درون با نجس برخورد کنند، احتياط واجب نجس بودن آنهاست، هرچند پس از بيرون آمدن، به نجاست آلوده نباشند؛ همچنين است آب دهان و بيني، اگر در داخل به خون برسد و پس از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد.
احکام نجاسات
نجس کردن قرآن
مسئله 139. نجس کردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود، بايد فوراً آن را با آب پاک کرد.
مسئله 140. نجس کردن جلد قرآن، در صورتي که بياحترامي به قرآن باشد، حرام است و بايد آن را با آب پاک کرد.
مسئله 141. گذاشتن قرآن روي عين نجس - مانند خون و مردار - اگرچه آن عين نجس خشک باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روي آن، واجب است.
مسئله 142. نوشتن قرآن با مرکّب نجس، اگرچه يک حرف آن باشد، حرام است و اگر نوشته شود و پاک کردن آن ممکن نباشد، بايد آن را با تراشيدن و مانند آن از بين برد.
مسئله 143. دادن قرآن به هر کسي که مستلزم اهانت و تنجيس قرآن باشد، حرام است و اين حکم به کافر اختصاص ندارد، بنابراين دادن قرآن به دست مسلماني که مقيّد به طهارت و نجاست نيست، اگر موجب اهانت و تنجيس قرآن شود، حرام است و اگر دادن قرآن به محقق و پژوهشگرِ کافري براي مطالعه آيات و تأمل کردن در آن و سنجيدن با کتابهاي آسماني ديگر، مستلزم هتک و اهانت به قرآن و تنجيس آن نباشد، جايز است.
مسئله 144. اگر ورق قرآن يا چيزي که احترام آن لازم است - مثل کاغذي که اسم خدا يا پيغمبر صلياللهعليهوآله يا امام عليهالسلام بر آن نوشته شده - در چاه فاضلاب بيفتد، بيرون آوردن و آب کشيدن آن واجب است، اگرچه هزينه داشته باشد و اگر بيرون آوردن آن ممکن نباشد، بايد براي تخليه به آنجا نروند تا يقين کنند آن ورق از بين رفته است؛ نيز اگر تربت حضرت سيد الشهداء علیهالسلام در چاه فاضلاب بيفتد و بيرون آوردن آن ممکن نباشد، بايد تا وقتي که يقين نکردهاند که به کلّي از بين رفته، براي تخليه به آن مکان نروند.
خوردن و آشاميدن چيز نجس و خريد و فروش و عاريه دادن آن
مسئله 145. خوردن و آشاميدن چيز نجس، حرام است؛ نيز خورانيدن عين نجس به اطفال، اگر ضرر داشته باشد، حرام است، بلکه چنانچه ضرر هم نداشته باشد، بنا بر احتياط واجب بايد از آن خودداري کرد. خورانيدن غذاهاي نجسشده به طفل بنا بر احتياط جايز نيست.
مسئله 146. اگر کسي ببيند ديگري چيز نجسشدهاي را ميخورد يا با لباس نجسشده نماز ميخواند، لازم نيست به او بگويد.
مسئله 147. چنانچه ميزبان در بين غذا خوردن، بفهمد غذا نجس شده است، بايد به مهمانان خبر دهد؛ اما اگر يکي از مهمانان بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد؛ ولي چنانچه به گونهاي با آنان معاشرت دارد که ميداند با نگفتن، خود او هم نجس ميشود، بايد پس از غذا به آنان بگويد تا دهان را آب بکشند.
مسئله 148. فروختن و عاريه دادن چيز نجسشده که ميشود آن را آب کشيد، اگر نجس بودن آن را به خريدار يا عاريهگير نگويند، اشکال ندارد؛ ولي چنانچه کسي بداند که خريدار يا عاريهگيرنده، آن را در کارهايي که مشروط به طهارت است - مانند خوردن و آشاميدن - بهکار ميگيرد، بايد نجاستش را به او بگويند.
مسئله 149. اگر چيزي را که عاريه کرده نجس شود، چنانچه بداند که صاحبش آن را در کارهايي که مشروط به طهارت است - مانند خوردن و آشاميدن - بهکار ميگيرد، واجب است به او بگويد.
مسئله 150. اگر جايي از خانه يا فرش کسي نجس شده باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر کساني که وارد خانۀاو ميشوند، با رطوبت به جاي نجس رسيده است، لازم است احتياطاً به آنان بگويد.
مسئله 151. بچه مميّزي که خوب و بد را ميفهمد، اگر تکليفش هم نزد يک است، چنانچه دربارۀچيزي که در اختيار اوست بگويد پاک است، ميتوان قبول کرد، هرچند احتياط عدم قبول است و اگر دربارۀچيزي که در اختيار اوست بگويد نجس است، به احتياط واجب از آن اجتناب شود.
مطهّرات
مسئله 152. دوازده چيز، شيء نجس شده را پاک ميکنند و آنها را مطهّرات گويند: آب؛ زمين؛ آفتاب؛ استحاله؛ انقلاب؛ کم شدن دوسوم آب انگور؛ انتقال؛ اسلام؛ تبعيّت؛ برطرف شدن عين نجاست؛ استبراءِ حيوان نجاستخوار؛ غائب شدن مسلمان. احکام اينها به تفصيل در مسائل آينده بيان ميشود.
1. آب
مسئله 153. آب با چهار شرط، چيز نجس را پاک ميکند: يکم. مطلق باشد؛ يعني بدون پسوند يا پيشوند به آن آب گفته شود، پس مايعي که آب نيست - مانند گلاب و عرقِ بيد - چيز نجسشده را پاک نميکند. دوم. پاک باشد. سوم. وقتي چيز نجسشده را ميشويند، آب از مطلق بودن خارج نشود و بو، رنگ يا مزۀ نجاست هم نگيرد. چهارم. پس از آب کشيدن چيزِ نجسشده، عين نجاست در آن نباشد. پاک شدن چيز نجسشده با آب قليل (آب کمتر از کُر) شرطهاي ديگري هم دارد که خواهد آمد.
مسئله 154. ظرف نجس را با آب قليل بايد سه بار شست، بلکه در کُر و جاري هم احتياط سه دفعه است، هرچند ارجح در کُر و جاري، شستن يک بار است؛ ولي ظرفي را که سگ ليسيده، يا از آن ظرف، آب يا چيز روان ديگر خورده، بايد نخست با خاک پاک، خاکمال کرد و سپس يک بار در کُر يا جاري و دو بار با آب قليل شست؛ همچنين ظرفي را که آب دهان سگ در آن ريخته، بنا بر احتياط واجب بايد پيش از شستن خاکمال کرد.
مسئله 155. دهانه ظرفي که سگ دهن زده، تنگ باشد و نتوان آن را خاکمال کرد، چنانچه ممکن است، بايد با وسيلهاي مانند چوبي که با پارچهاي پيچيده شده يا با تکان شديد، ظرف را به آن خاک ماليد؛ وگرنه پاک شدن ظرف اشکال دارد.
مسئله 156. ظرفي را که خوک از آن، چيز مايع و رواني بخورد، با آب قليل بايد هفت بار شست و در کُر و جاري يک بار کافي است، هرچند شستن هفت بار احتياط مستحب است و خاکمال کردن آن، لازم نيست، اگرچه به احتياط مستحب خاکمال شود. ليسيدن خوک نيز بنا بر احتياط واجب حکم آب خوردن آن را دارد.
مسئله 157. ظرفي که با شراب نجس شده، اگر سه بار با آب قليل شسته شود، پاک است و بهتر است که هفت دفعه شسته شود.
مسئله 158. کوزهاي که از گِل نجس ساخته شده يا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب کر يا جاري بگذارند، به هرجاي آن، که آب برسد، پاک ميشود و چنانچه بخواهند باطن آن هم پاک شود، بايد به قدري در آب کر يا جاري بماند که آب به تمام آن فرو رود و نفوذ رطوبت کافي نيست.
مسئله 159. آب کشيدن ظرف نجس با آب قليل، به دو گونه انجام ميگيرد: 1. سه بار ظرف را از آب پر کنند و بيرون بريزند. 2. سه بار به قدري آب در آن بريزند و به گونهاي بگردانند که به جاهاي نجس آن برسد و بيرون بريزند.
مسئله 160. ظرف بزرگي - مثل پاتيل و خمره - که نجس شده، چنانچه يک بار با شيلنگ جاري يا کُر آن را از آب پُر و سپس خالي کنند، پاک ميشود؛ همچنين است اگر يک بار از بالا، در آن آب بريزند، بهگونهايکه تمام اطراف آن را آب جاري يا کُر فرا گيرد و در هر دفعه، آبي که ته آن جمع ميشود، بيرون آورند و به احتياط مستحب، ظرفي که با آن آبها را بيرون ميآورند، آب بکشند.
مسئله 161. اجسام فلزي نجسشده (مانند مِس) را اگر پس از ذوب کردن و انجماد آب بکشند، ظاهرش پاک ميشود.
مسئله 162. تنوري که به ادرار نجس شده است، اگر دو بار در آن، از بالا آب بريزند، بهگونهايکه آب تمام اطراف آن را بگيرد، پاک ميشود. در نجس شدن به غير ادرار، اگر پس از برطرف شدن نجاست، يک بار به دستوري که گفته شد، آب در آن بريزند، کافي است و بهتر است در صورتي که از زير خروجي نداشته باشد، گودالي ته آن بِکَنند، تا آبها در آن جمع شود و بيرون آورند و سپس آن گودال را با خاک پاک پر کنند.
مسئله 163. اگر چيز نجس را پس از برطرف کردن عين نجاست، يک بار در آب کر يا جاري فرو برند که آب به تمام قسمتهاي درون و بيرون نجسشد ۀ آن برسد، پاک ميشود و در فرش، لباس و مانند اينها، به احتياط مستحب به گونهاي آن را فشار يا حرکت دهند که آب داخل آن خارج شود.
مسئله 164. اگر بخواهند چيزي را که به ادرار نجس شده با آب قليل بشويند، چنانچه يک بار آب روي آن بريزند و از آن جدا شود، درصورتيکه ادرار در آن چيز نمانده باشد، يک بار ديگر که آب روي آن بريزند، پاک ميشود. در لباس و فرش و مانند اينها بايد پس از هر دفعه، فشار دهند، تا غُساله آن بيرون آيد و غُساله آبي است که معمولاً در وقت شستن و پس از آن، از چيزي که شسته ميشود، خود به خود يا به وسيله فشار، بيرون ميريزد.
مسئله 165. اگر چيزي به ادرار بچه شيرخواري که غذاخور نشده و شير خوک يا زن نامسلمان نخورده، نجس شود، چنانچه يک بار آب روي آن بريزند که به تمام جاهاي نجس آن برسد، پاک ميشود؛ ولي به احتياط مستحب يک بار ديگر هم آب روي آن بريزند و در لباس و فرش و مانند اينها فشار لازم نيست.
مسئله 166. چيزي که به غير ادرار نجس شده، چنانچه پس از برطرف کردن نجاست، يک بار آب قليل روي آن بريزند و از آن جدا شود، پاک ميگردد؛ نيز چنانچه بار نخست که آب روي آن ميريزند، نجاست آن برطرف شود و پس از برطرف شدن نجاست هم آب روي آن بيايد، پاک ميشود؛ ولي در هر صورت، لباس و مانند آن را بايد فشار دهند، تا غساله آن بيرون آيد.
مسئله 167. حصير نجس را که با نخ بافته شده، اگر در آب کر يا جاري فرو برند، پس از برطرف شدن عين نجاست، پاک ميشود.
مسئله 168. اگر ظاهر گندم، برنج، صابون و مانند اينها نجس شود، به فرو بردن در کر و جاري، پاک ميگردد و چنانچه باطن آنها نجس شود، بدون رسيدن آب به باطن پاک نميگردد.
مسئله 169. اگر انسان شک کند که آب نجس به باطن صابون و چيزي مانند آن رسيده يا نه، باطن آن پاک است.
مسئله 170. ظاهر برنج و گوشت يا چيزي مانند اينها که نجس شده، چنانچه آن را در ظرفي بگذارند و سه بار آب روي آن بريزند و خالي کنند، پاک ميشود و ظرف آن هم پاک ميگردد؛ ولي اگر بخواهند لباس يا چيزي را که فشار لازم دارد، در ظرفي بگذارند و بشويند، بايد در هر بار که آب روي آن ميريزند، آن را فشار دهند و ظرف را کج کنند، تا غسالهاي که در آن جمع شده، بيرون بريزد.
مسئله 171. لباس نجسي را - که به نيل و مانند آن رنگ شده - اگر در آب کُر يا جاري فرو برند يا آب قليل روي آن بريزند و آب پيش از آنکه با رنگ پارچه مضاف شود، به تمام آن برسد، آن لباس پاک ميشود، اگرچه هنگام فشار دادن، آب مضاف يا رنگين از آن بيرون آيد.
مسئله 172. اگر لباسي را در کر يا جاري آب بکشند و سپس لجن آب و مانند آن در آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند که از رسيدن آب جلوگيري کرده، آن لباس پاک است.
مسئله 173. اگر پس از آب کشيدن لباس، فرش و مانند آن، خُرده گِل يا ذرّات مواد شوينده در آن ديده شود، در صورتي که بداند با آبْ شسته شده، پاک است؛ ولي اگر آبِ نجس به باطن آنها نفوذ کرده باشد، ظاهر آنها پاک و باطن پيش از رسيدن آب پاک به آن نجس است.
مسئله 174. هر چيز نجس تا عين نجاست از آن برطرف نشود، پاک نميشود؛ ولي اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد، اشکال ندارد، پس چنانچه خون از لباس برطرف شود و لباس را آب بکشند و رنگ خون در آن بماند، پاک است؛ اما اگر به واسطه بو يا رنگ يقين کنند يا احتمال دهند که ذرّههاي نجاست در آن چيز مانده، نجس است.
مسئله 175. اگر نجاست بدن را در آب کر يا جاري برطرف کنند، بدن پاک ميشود و بيرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نيست.
مسئله 176. غذاي نجسي که لاي دندان مانده، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاي نجس برسد، پاک ميشود.
مسئله 177. اگر موي سر و صورت بسيار باشد و آن را با آب قليل بشويند، بايد فشار دهند تا غساله آن جدا شود.
مسئله 178. اگر قسمتي از بدن يا لباس را با آب قليل آب بکشند، اطراف آن قسمت که متّصل به آن است و معمولاً موقع آب کشيدن نجس ميشود، چنانچه آبي که براي پاک شدن محل نجس ميريزند، به آن اطراف جاري شود، با پاک شدنِ جاي نجس، پاک ميشود؛ همچنين است اگر چيز پاکي را کنار چيز نجس بگذارند و روي هر دو آب بريزند؛ مثلاً براي آب کشيدن يک انگشت نجس، روي چند انگشت آب بريزند و آب نجس به همۀ آنها برسد، پس از پاک شدن انگشت نجس، تمام انگشتها پاک ميشود.
مسئله 179. گوشت و دنبهاي که نجس شده، مانند چيزهاي ديگر آب کشيده ميشود؛ همچنين است اگر بدن يا لباس يا ظرف، چربي کمي داشته باشد که از رسيدن آب به آنها جلوگيري نکند؛ اما ظرف يا بدن نجس، اگر به گونهاي چرب شود که مانع رسيدن آب به آنها شود، چنانچه بخواهند آن را آب بکشند، بايد چربي را برطرف کنند تا آب به آن برسد.
مسئله 180. چيز نجسي که عين نجاست در آن نيست، اگر زير شيري که متصل به کر يا جاري است، يک بار شسته شود، پاک ميشود؛ همچنين اگر عين نجاست در آن باشد و نجاست آن زير شير يا به وسيله ديگري برطرف شود و آبي که از آن چيز ميريزد، بو، رنگ يا مز ۀ نجاست را نگرفته باشد، با آب شير پاک ميگردد؛ اما اگر آبي که از آن ميريزد، بو، رنگ يا مزۀ نجاست گرفته باشد، بايد به قدري آب شير روي آن بريزند، تا در آبي که از آن جدا ميشود، بو، رنگ يا مزۀ نجاست نباشد.
مسئله 181. اگر چيز نجسي را آب بکشد و يقين کند پاک شده و سپس شک کند که عين نجاست را از آن برطرف کرده يا نه، چنانچه هنگام آب کشيدن متوجّه برطرف کردن عين نجاست بوده، آن چيز پاک است و اگر متوجّه برطرف کردن عين نجاست نبوده، بايد دوباره آن را آب بکشد.
مسئله 182. زميني که آب روي آن جاري نميشود، اگر نجس شود، با آب قليل پاک نميگردد؛ ولي زميني که روي آن شن يا ريگ باشد، چون آبي که روي آن ميريزند از آن جدا شده و لاي شن و ريگ فرو ميرود، با آب قليل پاک ميشود؛ اما زير ريگها نجس ميماند.
مسئله 183. زمين سنگفرش و آجرفرش و زمين سختي که آب در آن فرو نميرود، اگر نجس شود، با آب قليل پاک ميگردد؛ ولي بايد به قدري آب روي آن بريزند که جاري شود و چنانچه آبي که روي آن ريختهاند از سوراخي بيرون رود، همۀ زمين پاک ميشود و اگر بيرون نرود، جايي که آبها جمع ميشود، نجس ميماند و براي پاک شدن آنجا بايد گودالي بکنند که آب در آن جمع شود و سپس آب را بيرون آورند و گودال را با خاک پاک پر کنند.
مسئله 184. اگر ظاهر نمک سنگ و مانند آن نجس شود، با آب کمتر از کر هم پاک ميشود.
مسئله 185. اگر از شکر آبشدۀ نجس قند بسازند و در آب کر يا جاري بگذارند، پاک نميشود مگر آب فراوان با وصف اطلاق به تمام درون آن برسد.
2. زمين
مسئله 186. زمين با سه شرط، کف پا و ته کفش نجس را پاک ميکند: 1. زمين پاک باشد. 2. زمين خشک باشد. 3. اگر عين نجس - مثل خون و ادرار - يا متنجّس - مثل گِلي که نجس شده - در کف پا يا ته کفش باشد، با راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود؛ نيز زمين بايد خاک، سنگ، آجرفرش يا مانند اينها باشد و با راه رفتن روي فرش و حصير و سبزه، کف پا، يا ته کفشِ نجس پاک نميشود. در پاککننده بودن زمين، فرقي نيست که کف پا، يا ته کفش بر اثر راه رفتن در زمين نجس، نجس شود؛ يا از راه ديگر نجس گردد.
مسئله 187. پاک شدن کف پا يا ته کفش نجس، با راه رفتن روي زميني که با چوب و مانند آن فرش شده، محل اشکال است، بلکه پاک نشدن اقواست؛ ولي راه رفتن روي زميني که با آسفالت و مانند آن فرش شده باشد - که نزد عرف زمين شمرده ميشوند - پاککننده است.
مسئله 188. براي پاک شدن کف پا يا ته کفش، بهتر است پانزده گام يا بيشتر راه بروند، اگرچه به کمتر از پانزده گام يا ماليدن پا به زمين، نجاست آن برطرف شود.
مسئله 189. لازم نيست کف پا يا ته کفش نجسْ تَر باشد، بلکه اگر خشک هم باشد، به راه رفتن پاک ميشود.
مسئله 190. پس از آنکه کف پا يا ته کفش نجس، به راه رفتن پاک شد، مقداري از اطراف آن هم که معمولاً به گِل آلوده ميشود، اگر زمين يا خاک به آن اطراف برسد، پاک ميگردد.
مسئله 191. کسي که با دست و زانو راه ميرود، اگر کف دست يا زانوي او نجس شود، پاک شدن دست و زانوي او با راه رفتن، محل اشکال است؛ همچنين است ته عصا و ته پاي مصنوعي و نعل چارپايان و چرخ وسايل نقليه مانند اتومبيل و مانند آن.
مسئله 192. اگر پس از راه رفتن، ذرّههاي کوچکي از نجاست که ديده نميشوند، در کف پا يا ته کفش بمانند، بايد آن ذرّهها را هم برطرف کرد؛ ولي باقي بودن بو و رنگ اشکال ندارد.
مسئله 193. توي کفش و مقداري از کف پا که به زمين نميرسد، با راه رفتن پاک نميشود و پاک شدن کف جوراب با راه رفتن، محل اشکال است؛ ولي اگر کف جوراب از پوست باشد، با راه رفتن پاک ميشود.
3. آفتاب
مسئله 194. آفتاب، زمين و ساختمان و ابزار بهکاررفته در ساختمان را، مانند درب و پنجره، همچنين ميخ کوبيده شد ۀ در ديوار ساختمان که جزء آن شمرده ميشود، با پنج شرط پاک ميکند:
1. چيز نجس به گونهاي تر باشد که اگر چيز ديگري به آن برسد، تر شود، پس اگر خشک باشد، بايد آن را تر کنند، تا با آفتاب خشک شود.
2. اگر عين نجاست در آن چيز باشد، پيش از تابيدن آفتاب، آن را برطرف کنند.
3. چيزي مثل پرده يا ابر و مانند آن، از تابيدن بدون واسطه آفتاب جلوگيري نکند، پس اگر آفتاب از پشت آنها بتابد و چيز نجس را خشک کند، آن چيز پاک نميشود؛ ولي اگر آن چيز به قدري نازک باشد که از تابيدن آفتاب جلوگيري نکند، اشکال ندارد.
4. آفتاب به تنهايي چيز نجس را خشک کند، پس اگر مثلاً چيز نجس به سبب باد و آفتاب خشک شود، پاک نميگردد؛ ولي چنانچه باد به قدري کم باشد که نگويند در خشک شدن چيز نجس اثر کرده، اشکال ندارد.
5. بين قسمت بيروني چيز نجس و قسمت دروني آن، هوا يا جسم پاک ديگري فاصله نباشد.
مسئله 195. چيزهايي که در اصل از زمين بوده، ولي به صورتي درآمده که اکنون به آن «زمين» نميگويند - مثل کوزه، تسبيح، مهر و مانند آن - با آفتاب پاک نميشود؛ اما آن چيزهايي که اکنون از زمين شمرده ميشود - مثل پاره سنگ و مانند آن - با آفتاب پاک ميشود، هرچند نقل و انتقالپذير باشد.
مسئله 196. درخت و گياه با تابش آفتاب پاک ميشوند.
مسئله 197. اگر آفتاب به زمين نجس بتابد و سپس کسي شک کند که زمين، هنگام تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا تري آن با آفتاب خشک شده يا نه، آن زمين نجس است؛ همچنين اگر شک کند که پيش از تابش آفتاب عين نجاست از آن برطرف شده يا نه، يا شک کند که چيزي مانع تابش آفتاب بوده يا نه، آن زمين نجس است.
مسئله 198. اگر آفتاب به يکطرف ديوار نجس بتابد، طرفي که آفتاب به آن نتابيده پاک نميشود؛ ولي چنانچه ديوار به قدري نازک باشد که به واسطۀ تابش به يک طرف، طرف ديگرش هم خشک شود، پاک ميگردد.
4. استحاله
مسئله 199. اگر جنس چيز نجس و متنجّس به گونهاي عوض شود که به صورت چيز پاکي درآيد، پاک ميشود و ميگويند «استحاله» شده است، بنابراين اگر سگي بر اثر برخورد با خون يا ادرار، متنجّس شود و در نمکزار فرو رود و نمک شود، هم نجاست ذاتياش عوض ميشود؛ هم تنجّس عَرَضي آن. شراب يا ادراري نيز که با قطره خوني متنجّس شده، اگر بخار شود، هم نجاست ذاتياش برطرف ميشود؛ هم تنجّس عَرَضي آن؛ همچنين اگر چوبِ متنجّس بسوزد و خاکستر گردد، يا آب متنجّس تبديل به بخار شود، پاک ميشود؛ ولي چنانچه جنس چيز نجس و متنجّس عوض نشود و جسم همان جسم باشد، فقط صورت نوعي آن به حسب ظاهر عوض شود - مثل اينکه هيزم متنجسي ذغال گردد، يا گندم متنجسي تبديل به آرد و خمير و نان شود - پاک نميشود.
مسئله 200. بخار، دود و شعلهاي که از چيز نجس يا متنجّس برميخيزد، پاک است؛ ولي اگر بخار به صورت عرق و مايع درآيد، نجس است؛ نيز به احتياط واجب بايد از ذرّات چربي و روغني که از دود نجس حاصل ميشود و بر سطوح مجاور آن مينشيند، اجتناب شود.
مسئله 201. کوزۀ گِلي، سفال، آجر و مانند آنها که از گِل نجس ساخته شده، نجس است و بايد از ذغالي که از چوب نجس درست شده، اجتناب کنند.
مسئله 202. چيز نجسي که معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.
5. انقلاب
مسئله 203. در انقلاب فقط نجاست ذاتي برطرف ميشود و تنجّس عرضي باقي ميماند، بنابراين اگر شراب به خودي خود يا بهسبب آنکه چيزي مانند سرکه و نمک در آن ريختهاند، سرکه شود، پاک و حلال ميگردد؛ ولي شرابي که از انگور، کشمش و خرماي نجس درست کنند، يا در حال شراب بودن، قطره خوني در آن افتاده باشد، با سرکه شدن، تنجّس عرضي آن پاک نميشود.
مسئله 204. سرکهاي که از انگور، کشمش و خرماي نجس درست کنند، نجس است.
مسئله 205. اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سرکه بريزند ضرر ندارد؛ نيز پيش از آنکه خرما، کشمش و انگور سرکه شود، خيار و بادمجان و مانند اينها در آن بريزند، درصورتيکه پيش از سرکه شدن مستکننده نشود، اشکال ندارد.
6. کم شدن دو سوم آب انگور
مسئله 206. آب انگور جوشآمده، پيش از آنکه دو قسمت آن کم شود و يک قسمت آن بماند، گرچه نجس نيست، خوردن آن حرام است و در صورت کم شدن دو قسمت آن، حلال ميشود و اگر ثابت شود که مستکننده است، حرام و نجس است و فقط به سرکه شدنْ پاک و حلال ميشود.
مسئله 207. اگر مثلاً در يک خوشۀ غوره يک دانه يا دو دانۀ انگور باشد، چنانچه به آبي که از آن خوشه گرفته ميشود، آب غوره بگويند و اثري از شيريني در آن نباشد و بجوشد و دانۀ انگور مستهلک گردد، پاک و خوردن آن حلال است.
مسئله 208. چيزي که معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد، نه نجس است؛ نه حرام.
مسئله 209. شيرهاي که از مسلمان گرفته ميشود و معلوم است که وي احکام طهارت را رعايت ميکند، پاک و حلال است و تفحّص لازم نيست.
7. انتقال (تبدّل)
مسئله 210. اگر خون بدن انسان يا حيواني که خون جهنده دارد، به بدن حيواني که خون جهنده ندارد، منتقل شود و به خون آن حيوان تبدّل يابد، پاک ميگردد؛ ولي خوني که زالو از انسان ميمکد، چون به جزءِ بدن زالو تبدّل نمييابد و خون انسان شمرده ميشود، نجس است.
مسئله 211. اگر کسي پشهاي را که بر بدنش نشسته بکشد و نداند خوني که از کشتۀ آن بيرون آمده همان است که از او مکيده يا از خود پشه است، پاک است؛ همچنين است چنانچه بداند از او مکيده؛ ولي به جزء بدن پشه تبدّل يافته؛ اما اگر فاصلۀ بين مکيدن خون و کشتن پشه به اندازهاي کم باشد که به خون پشه تبدّل نيافته يا معلوم نباشد که تبدّل يافته يا نه، نجس است.
مسئله 212. اگر جِرم نجسي مانند پوست، گوشت و استخوان، جزء بدن انسان يا حيوانِ پاک شده و از اجزاي بدن او محسوب شود، پاک خواهد بود؛ يعني آنچه سبب پاک شدن است، تبدّل است؛ نه صرف انتقال.
8. اسلام
مسئله 213. اگر کافر غيرکتابي که نجس است شهادتين را يعني «أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» را بگويد، مسلمان ميشود و با مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بيني و عرَق او پاک است؛ ولي اگر موقع مسلمان شدنْ عين نجاست بر بدن او باشد، بايد برطرف کند و جاي آن را آب بکشد و اگر پيش از مسلمان شدنْ عين نجاست برطرف شده باشد، لازم است جاي آن را آب بکشد، زيرا اسلامْ نجاست کفر غيرکتابي را پاک ميکند؛ نه نجاستهاي ديگر را.
مسئله 214. اگر هنگامي که کافر بوده، لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد و آن لباس به وقت مسلمان شدن در بدن او نباشد، نجس است، بلکه اگر در بدن او هم باشد، بايد به احتياط آن را پاک کند.
مسئله 215. اگر کافر غيرکتابي شهادتين بگويد و معلوم نباشد که اسلام او قلبي است يا نه، پاک است؛ ولي اگر معلوم باشد که در قلب مسلمان نشده، به احتياط واجب بايد از او اجتناب کرد.
9. تَبَعيَّت
مسئله 216. تبعيّت، آن است که چيز نجسي به همراه پاک شدن چيز نجس ديگر پاک شود.
مسئله 217. اگر شراب سرکه شود، ظرف آن هم تا جايي که شراب، هنگام جوش آمدن به آنجا رسيده، پاک ميشود و چيزي هم که معمولاً روي آن ميگذارند، اگر به آن رطوبت نجس شود، پاک ميگردد، بلکه اگر هنگام جوشيدنْ سرريز شود و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سرکه شدن، پشت ظرف هم پاک ميشود.
مسئله 218. کودک نابالغِ کافرِ غيرکتابي، پس از مسلمان شدنِ يکي از پدر يا مادر يا جدّ يا جدّه او، پاک ميشود.
مسئله 219. تخته يا سنگي که روي آن ميّت را غسل ميدهند و پارچهاي که با آن بخشي از اعضاي ميّت را ميپوشانند و دست کسي که او را غسل ميدهد، همچنين کيسه و صابوني که با آن شسته ميشود، پس از تمام شدن غسل، پاک ميشود.
مسئله 220. کسي که چيزي را با دست خود آب ميکشد، اگر دست و آن چيز با هم آب کشيده شود، پس از پاک شدن آن چيز، دست او هم پاک ميشود.
مسئله 221. اگر لباس و مانند آن را با ريختن آب قليل بر آن بشويند و به اندازۀ معمول فشار دهند تا آبي که روي آن ريختهاند جدا شود، آبي که در آن پارچه ميماند، پاک است؛ همچنين ظرف نجس را که با ريختن آب قليل بر آن ميشويند، قطرههايي که در آن ظرف - پس از جدا شدنِ آبي که براي پاک شدن، روي آن ريختهاند - ميماند، پاک است.
10. برطرف شدن عين نجاست
مسئله 222. اگر بدن حيوان به عين نجس - مثل خون - يا به متنجّس - مانند آب نجسشده - آلوده باشد، چنانچه برطرف گردد، بدن آن حيوان پاک ميشود؛ همچنين است باطن بدن انسان، مثل توي دهان و بيني. براي نمونه، اگر خوني از لاي دندان بيرون آيد و در آب دهان از بين برود، آب کشيدن توي دهان لازم نيست؛ ولي اگر دندان مصنوعي در دهان نجس شود، به احتياط واجب بايد آن را آب بکشند.
مسئله 223. اگر غذا لاي دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد، چنانچه خون به غذا نرسد، آن غذا پاک است و اگر خون به آن برسد، به احتياط واجب نجس ميشود.
مسئله 224. مقداري از لب و پلک چشم که هنگام بستن، روي هم ميآيد، نيز جايي که معلوم نيست از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجس شود، لازم است احتياطاً شسته شود.
مسئله 225. اگر گرد و خاک نجسشده بر لباس و فرش و مانند اينها قرار گيرد، چنانچه هر دو خشک باشند، نجس نميشود و با تکان دادن مناسب، گرد و خاک برطرف ميشود؛ ولي اگر گرد و خاک يا لباس و مانند اينها تر باشند، يا در صورت ماندن گرد و خاک تر بشود، بايد محلِّ قرار گرفتن گرد و خاک را آب بکشند.
11. استِبراء حيوان نجاست خوار
مسئله 226. ادرار و مدفوعِ حيواني که به خوردن نجاست انسان عادت کرده نجس است و اگر بخواهند پاک شود بايد آن را استبراء کنند؛ يعني مدتي با خوردن غذاي پاک و نخوردن نجس، به آن حيوان نجسخوار گفته نشود. بنابر احتياط بايد شتر نجسخوار را چهل روز، گاو را بيست روز، گوسفند را ده روز، مرغابي را پنج روز و مرغ خانگي را سه روز، از خوردن نجس جلوگيري کنند و غذاي پاک به آنها بخورانند.
12. غائب شدن مسلمان
مسئله 227. اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگري - مانند ظرف و فرش - که در اختيار اوست، نجس شود و آن مسلمان غائب گردد، با چند شرط ميتوان آن را پاک دانست: 1. مسلمان چيزي را که بدن يا لباسش را نجس کرده نجس بداند؛ براي مثال، اگر کسي لباسش با رطوبت به بدن کافر غير کتابي ملاقات کرده و آن را نجس نداند، پس از غائب شدن او، نميتوان آن لباس را پاک دانست. 2. بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است. 3. آن چيز را در کاري که شرط آن را پاک بودن ميداند استعمال کند؛ مثلاً با آگاهي و اختيار با آن لباس نماز بگزارد. 4. انسان احتمال دهد آن مسلمانْ چيزي را که نجس شده آب کشيده است، پس اگر يقين داشته باشد که آب نکشيده، نبايد آن چيز را پاک بداند. 5. مسلمان، بالغ يا تشخيص دهندۀ طهارت و نجاست باشد.
راه ثابت شدن طهارت
مسئله 228. اگر انسان يقين کند چيزي که نجس بوده پاک شده است، يا يک عادل يا موثق به پاک شدن آن خبر دهد، آن چيز پاک است؛ همچنين است اگر کسي که چيز نجس شده در اختيار اوست، بگويد آن چيز پاک شده؛ يا مسلماني چيز نجس شده را آب کشيده باشد، اگرچه معلوم نباشد درست آب کشيده يا نه.
مسئله 229. کسي که وکيل شده لباس نجس شده را آب بکشد و فردي مورد اطمينان باشد و لباس هم در تصرف او باشد، اگر بگويد آب کشيدم، آن لباس پاک است.
مسئله 230. اگر انسان حالتي دارد که در آب کشيدن چيز نجس يقين پيدا نميکند، ميتواند همانند مؤمنان عادي عمل کند، هرچند براي او يقين حاصل نشود.
احکام ظرف ها
مسئله 231. ظرفي که از پوست سگ يا خوک يا مردار ساخته شده، خوردن و آشاميدن از آن ظرف حرام است و نبايد آن ظرف را در وضو و غسل و کارهايي که بايد با چيز پاک انجام داد، استعمال کنند و به احتياط مستحب، چرم سگ و خوک و مردار را اگرچه ظرف هم نباشد، در کارهايي که طهارت در آنها شرط نيست، استعمال نکنند.
مسئله 232. خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره، نيز استعمال آنها در شئون زندگي، حرام است و احتياط واجب، ترک تزيين اتاق به آنهاست.
مسئله 233. ساختن ظرف طلا و نقره که مصرفي غير از حرام نداشته و به همين قصد ساخته ميشود، نيز مزدي که براي آن گرفته ميشود، حرام است.
مسئله 234. خريد و فروش ظرف طلا و نقره که مصرفي غير از حرام ندارد، نيز پولي که فروشنده عوض آن ميگيرد، حرام است.
مسئله 235. گيرۀ استکان که آن را از طلا يا نقره ميسازند، اگر پس از برداشتن استکان، به آن ظرف گفته شود، استعمال آن، چه به تنهايي يا با استکان، حرام است و چنانچه ظرف به آن گفته نشود، استعمال آن مانعي ندارد.
مسئله 236. استعمال ظرفي که روي آن را آب طلا يا آب نقره دادهاند، اشکال ندارد.
مسئله 237. اگر فلزي را با طلا يا نقره مخلوط کنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدري افزون باشد که ظرف طلا يا نقره به آن نگويند، استعمال آن مانعي ندارد.
مسئله 238. اگر انسان غذا يا آبي را که در ظرف طلا يا نقره است، براي پرهيز از حرام در ظرف ديگر بريزد، اين استعمال جايز است؛ ولي اگر بخواهد از ظرف دوم غذا بخورد يا آب بنوشد و خالي کردن از ظرف مذکور، استعمال آن شمرده شود، اين استعمال حرام است.
مسئله 239. استعمال بادگيرِ قليان، غلاف شمشير، کارد، قاب قرآن، اگر از طلا يا نقره باشد، اشکال دارد. عطردان، سرمهدان و مانند اينها نيز اگر از طلا يا نقره باشد، داراي همين حکماند.
مسئله 240. استعمال ظرف طلا يا نقره در حال ناچاري به مقدار ضرورت اشکال ندارد و براي وضو و غسل در حال اضطرار هم مانند تقيّه، ميتوان ظرف طلا و نقره را استعمال کرد، بلکه گاهي واجب است.
مسئله 241. استعمال ظرفي که معلوم نيست از طلا يا نقره يا از چيز ديگر است، اشکال ندارد.
امور مربوط به وضو
افعال وضو
مسئله 242. در وضو واجب است صورت و دستها شسته و جلوي سر و روي پاها مسح شود.
مسئله 243. درازاي صورت بايد از بالاي پيشاني، از جايي که موي سر ميرويد تا آخر چانه، شسته شود و پهناي آن به مقداري که ميان انگشت وسط و شست قرار ميگيرد، بايد شسته شود و اگر مختصري از اين مقدار شسته نشود، وضو باطل است، پس براي آنکه شخص يقين کند اين مقدار کاملاً شسته شده، بايد کمي اطراف آن را هم بشويد.
مسئله 244. اگر صورت يا دست کسي کوچکتر يا بزرگتر از متعارف مردم باشد، بايد ببيند که افراد عادي تا کجاي صورت خود را ميشويند و او هم تا همانجا را بشويد؛ نيز اگر در پيشاني او مو روييده يا جلوي سرش مو ندارد، بايد به اندازۀ متعارف پيشاني را بشويد.
مسئله 245. اگر احتمال دهد چرک يا چيز ديگري در قسمتي از اعضاي وضو - مانند ابروها و گوشههاي چشم و لب او - هست که نميگذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد پيش از وضو آن را بررسي کند که اگر هست، برطرف نمايد.
مسئله 246. اگر پوست صورت از لاي مو پيدا باشد، بايد آب را به پوست برساند و چنانچه پيدا نباشد، شستن مو کافي است و رسانيدن آب به زير آن لازم نيست.
مسئله 247. اگر شک کند که پوست صورت از لاي مو پيداست يا نه، به احتياط واجب بايد مو را بشويد و آب را به پوست هم برساند.
مسئله 248. شستن توي بيني و مقداري از لب و چشم که در وقت بستن ديده نميشود، واجب نيست؛ ولي براي آنکه يقين کند از جاهايي که بايد شسته شود، چيزي باقي نمانده، واجب است مقداري از آنها را هم بشويد. کسي که نميدانسته بايد اين مقدار را بشويد، اگر نداند در وضوهايي که گرفته اين مقدار را شسته يا نه، نمازهايي که گزارده صحيح است.
مسئله 249. بايد صورت را از بالا به پايين شست؛ اگر از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است و دستها را بايد از آرنج به طرف سر انگشتان بشويد.
مسئله 250. اگر دست را تر کند و به صورت و دستها بکشد، چنانچه تري دست به قدري باشد که با کمک دست، شستن صدق کند، بنا بر احتياط کافي است.
مسئله 251. پس از شستن صورت، بايد دست راست و پس از آن دست چپ را، از آرنج تا سر انگشت، بشويد.
مسئله 252. براي آنکه يقين کند آرنج را کاملاً شسته، بايد مقداري بالاتر از آرنج را هم بشويد.
مسئله 253. کسي که پيش از شستن صورت، دستهاي خود را تا مچ شسته، هنگام وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد، وضوي او باطل است.
مسئله 254. در وضو، شستن صورت و دستها، بار يکم واجب، بار دوم جايز، بار سوم و بيشتر از آن حرام است و اگر با مقداري آب که به قصد وضو ميريزد، تمام عضو شسته شود، يک بار شمرده ميشود؛ چه يک بار را قصد بکند، يا قصد نکند.
مسئله 255. پس از شستن هر دو دست بايد جلوي سر را با تري آب وضو که در دست مانده، مسح کند و لازم نيست با دست راست باشد و به احتياط از بالا به پايين مسح کند.
مسئله 256. يک قسمت از چهار قسمت سر - که مقابل پيشاني است - جاي مسح است و هر جاي اين قسمت را به هر اندازه مسح کند، کافي است، اگرچه به احتياط مستحب، از درازا به اندازۀ درازاي يک انگشت و از پهنا به اندازۀ پهناي سه انگشت بسته، مسح کند.
مسئله 257. لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد، بلکه بر موي جلوي سر هم صحيح است؛ ولي کسي که موي جلوي سر او به اندازهاي بلند است که اگر مثلاً شانه کند به صورتش ميريزد، يا به جاهاي ديگر سر ميرسد، بايد بُن موها را مسح کند؛ يا موها را کنار بزند و پوست سر را مسح کند و اگر موهايي را که به صورت ميريزد يا به جاهاي ديگر سر ميرسد، جلوي سر جمع کند و بر آنها مسح کند، يا بر موي جاهاي ديگر سر، که جلوي آن آمده مسح کند، باطل است.
مسئله 258. پس از مسح سر بايد با تري آب وضو که در دست مانده، روي پاها را از سر يکي از انگشتها تا برآمدگي روي پا و به احتياط تا مفصل، مسح کند.
مسئله 259. پهناي مسح پا به هر اندازه باشد، کافي است؛ ولي بهتر بلکه أحوط آن است که با تمام کف دست، روي پا را مسح کند.
مسئله 260. اگر در مسح پا همۀ دست را روي پا بگذارد و کمي بکشد، صحيح است.
مسئله 261. در مسح سر و روي پا بايد دست را روي آنها بکشد و اگر دست را نگه دارد و سر يا پا را به آن بکشد، مسح باطل است؛ ولي اگر موقعي که دست را ميکشد، سر يا پا مختصري حرکت کند، اشکال ندارد.
مسئله 262. جاي مسح بايد خشک باشد، پس اگر به قدري تر باشد که رطوبت کف دست به آن اثر نکند، مسح باطل است؛ ولي اگر تري آن به قدري کم باشد که رطوبت آن مانع از تأثير رطوبت کف دست نباشد، يعني پس از مسح بگويند اين رطوبت فقط از تري کف دست است، اشکال ندارد.
مسئله 263. اگر براي مسح، رطوبتي در کف دست نمانده باشد، نميتواند دست را با آب خارج، تر کند، بلکه بايد از اعضاي ديگر وضو رطوبت بگيرد و با آن مسح کند.
مسئله 264. اگر رطوبت کف دست فقط به اندازۀ مسح سر باشد، ميتواند سر را با همان رطوبت مسح کند و براي مسح پاها از اعضاي ديگر وضو رطوبت بگيرد.
مسئله 265. هرگاه بر اثر گرمي هوا يا جهات ديگر، هيچ رطوبتي در اعضاي وضو براي گرفتن رطوبت جهت مسح باقي نماند، به احتياط واجب، هم با آب خارج مسح کند؛ هم پس از وضو تيمّم کند.
مسئله 266. مسح کردن از روي جوراب و کفش باطل است؛ ولي اگر به جهتي مانند سرماي شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند کفش يا جوراب را بيرون آورد، مسح کردن بر آنها اشکال ندارد و اگر روي کفش نجس باشد، بايد چيز پاکي بر آن بگذارد و بر آن چيز مسح کند.
مسئله 267. اگر روي پا نجس باشد و نتواند براي مسح، آن را آب بکشد، بايد تيمم کند.
مسئله 268. تکرار مسح سبب بطلان وضو نيست؛ به ويژه اگر براي رعايت احتياط باشد، مگر آنکه از روي تشريع يا وسوسه باشد.
وضوي ارتماسي
مسئله 269. وضوي ارتماسي، آن است که انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد؛ يا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضو بيرون آورد؛ اما براي اينکه مسح سر و پاها با آب وضو باشد، بايد هنگام بيرون آوردن دستها از آب، قصد وضو داشته باشد؛ يا اينکه مقداري از دست چپ را باقي گذارد، تا آن را با دست راست، ترتيبي بشويد.
مسئله 270. در وضوي ارتماسي هم بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود، پس اگر وقتي که صورت و دستها را در آب فرو ميبرد قصد وضو کند، بايد صورت را از طرف پيشاني و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر هنگام بيرون آوردن از آب قصد وضو کند، بايد صورت را از طرف پيشاني و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.
مسئله 271. اگر وضوي برخي از اعضاء را ارتماسي و بعضي را غير ارتماسي انجام دهد، اشکال ندارد.
دعاهاي مستحب هنگام وضو گرفتن
مسئله 272. کسي که وضو ميگيرد مستحب است:
ـ در آغاز نگاه به آب بگويد: «بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً».
ـ هنگام شستن دست پيش از وضو بگويد: «اللهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوّابِينَ وَ اجْعَلْني مِنَ المُتَطَهِّرِينَ».
ـ وقت مضمضه کردن (يعني آب در دهان گرداندن) بگويد: «اللهُمَّ لَقِّني حُجَّتي يَوْمَ أَلْقاکَ وَ أَطْلِقْ لِسانِي بِذِکْرِکَ».
ـ هنگام استنشاق (يعني آب در بيني کردن) بگويد: «اللهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَيّ ريحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ يَشُمُّ رِيحَهَا وَ رَوْحَهَا وَ طِيبَها».
ـ زمان شستن صورت بگويد: «اللهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوهُ».
ـ وقت شستن دست راست بگويد: «اللهُمَّ أَعْطِني کِتابي بِيَميني و الْخُلْدَ فِي الْجِنَانِ بِيَسارِي وَ حاسِبْني حِساباً يَسِيراً».
ـ هنگام شستن دست چپ بگويد: «اللهُمَّ لا تُعْطِنِي کِتابِي بِشِمالي وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْرِي وَ لا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً إلي عُنُقي وَ اَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ».
ـ زمان مسح سر بگويد: «اللهُمَّ غَشِّني بِرَحْمَتِکَ وَ بَرَکاتِکَ وَ عَفْوِکَ».
ـ وقت مسح پا بگويد: «اللهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَي الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْيِي فِي ما يُرضِيکَ عَنّي يَا ذَا الْجَلالِ وَ الإِکْرامِ».
شروط وضو
سيزده چيز از شرايط صحيح بودن وضو است:
شرط يکم: آب باشد؛ نه مايع ديگر مانند گلاب.
شرط دوم: آب وضو پاک باشد.
مسئله 273. وضو با آب نجس و مايعي که آب نيست - مانند عصاره ميوه - باطل است، اگرچه انسان نجس بودن يا آب نبودن آن را نداند؛ يا فراموش کرده باشد و اگر با آن وضو نمازي هم گزارده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوي صحيح بهجا آورد.
مسئله 274. اگر غير از آب گلآلود، آب ديگري براي وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است، بايد تيمم کند و اگر وقت دارد، بايد صبر کند تا آب صاف شود و وضو بگيرد.
شرط سوم: آب وضو مباح باشد.
بنا بر احتياط، فضايي نيز که در آن وضو ميگيرد، بايد مباح باشد، اگرچه مباح نبودن فضا حرام است، براي صحت وضو لازم نيست.
مسئله 275. وضو با آب غصبي و با آبي که معلوم نيست صاحب آن راضي است يا نه، حرام و باطل است؛ ولي اگر در گذشته راضي بوده و انسان نميداند که از رضايتش برگشته يا نه، وضو صحيح است؛ نيز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاي غصبي بريزد، وضوي او صحيح است.
مسئله 276. وضو گرفتن از حوض يا وضوخانه مدرسهاي که انسان نميداند آن حوض يا وضوخانه را براي همۀ مردم وقف کردهاند يا براي محصّلان همان مدرسه، در صورتي که مؤمنان آگاه، از آب آن وضو بگيرند، اشکال ندارد.
مسئله 277. کسي که نميخواهد در مسجدي نماز بگزارد، اگر نداند آب حوض يا وضوخانۀ آن را براي همۀ مردم وقف کردهاند يا براي کساني که در آنجا نماز ميخوانند، نميتواند از حوض يا وضوخانۀ آن وضو بگيرد؛ ولي چنانچه معمولاً کساني هم که نميخواهند در آنجا نماز بگزارند، از حوض يا وضوخانۀ آن بدون جلوگيري مسئول امور مسجد وضو ميگيرند، ميتواند از حوض يا وضوخانه آن وضو بگيرد.
مسئله 278. وضو گرفتن از حوض يا وضوخانۀ تيمچهها، پاساژها، مسافرخانهها، مهمانسراها و مانند اينها براي کساني که ساکن آنجاها نيستند، در صورتي صحيح است که معمولاً کساني هم که ساکن آن مکانها نيستند، بدون جلوگيري مسئول آن مکان، با آب آنجاها وضو ميگيرند.
مسئله 279. هرگاه کسي محصّل مدرسهاي نيست، ولي مهمان محصّلان آن است، اگر پذيرفتن چنين مهماني بر خلاف شروط وقف نباشد، وضو گرفتن او در آن مدرسه اشکال ندارد؛ همچنين است در مورد کسي که مهمان مؤسسات فرهنگي، تجاري، نيز مهمان مسافران مسافرخانهها، مهمانسراها يا ساکنان تيمچههاست.
مسئله 280. وضو گرفتن از نهرهاي بزرگ که مالک خصوصي دارد، اگرچه انسان نداند که صاحب آنها راضي است، اشکال ندارد، بلکه اگر بداند صاحب آنها از وضو گرفتن ناراضي است، اشکال ندارد، هرچند به احتياط مستحب در اين صورت با آب آنها وضو نگيرند.
مسئله 281. اگر فراموش کند آبْ غصبي است، در صورتي که خود او غاصب نباشد و با آن وضو بگيرد، وضوي او صحيح است.
شرط چهارم: ظرف آب وضو به احتياط واجب مباح باشد.
شرط پنجم: ظرف آب وضو به احتياط واجب طلا و نقره نباشد.
مسئله 282. اگر آب وضو در ظرفي باشد که وضو گرفتن از آن حرام است - مانند ظرف طلا و نقره و ظرف غصبي - و مکلف هم ظرف يا آب ديگري نداشته باشد، بايد تيمم کند و چنانچه با آن آب وضو بگيرد، به احتياط واجب باطل است و اگر آب مباح ديگري دارد، چنانچه در آن ظرف طلا و نقره يا غصبي وضوي ارتماسي بگيرد يا با آن ظرفْ آب را به صورت و دستها بريزد، به احتياط واجب وضوي او باطل است؛ ولي اگر با کف دستْ آب از آن ظرف بردارد و به صورت و دستها بريزد، وضويش صحيح است، اگرچه به لحاظ تصرّف در ظرف غصبي، فعل حرام مرتکب شده است.
مسئله 283. اگر در حوض يا وضوخانهاي که قسمتي از آن - مانند يک آجر، يک سنگ، شير آب يا قسمتي از لولهکشي آن - غصبي است، وضو بگيرد، وضو صحيح است، هرچند اگر وضوي او تصرف در غصب حساب شود، حرام است.
مسئله 284. اگر در صحن حرم يکي از امامان يا امامزادگان - که سابقاً قبرستان بوده - حوضي يا نهري يا وضوخانهاي بسازند، چنانچه انسان نداند که زمين صحن را براي قبرستان وقف کردهاند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشکال ندارد.
شرط ششم: اعضاي وضو هنگام شستن و مسح کردن پاک باشد.
مسئله 285. اگر پيش از تمام شدن وضو عضوي را که شسته يا مسح کرده، نجس شود، ولي بقيه اعضاي وضو را به گونهاي انجام دهد که نجاست به آن نرسد، وضويش صحيح است.
مسئله 286. اگر غير از اعضاي وضو عضوي از بدن نجس باشد وضو صحيح است؛ ولي چنانچه مخرج را از ادرار يا مدفوع تطهير نکرده باشد، به احتياط مستحب، نخست آن را تطهير کند و سپس وضو بگيرد.
مسئله 287. اگر يکي از اعضاي وضو نجس باشد و پس از وضو شک کند که پيش از وضو، آن را آب کشيده يا نه، چنانچه هنگام وضو متوجه پاک يا نجس بودن آن عضو نبوده، وضو باطل است و اگر ميداند متوجه بوده يا شک دارد که متوجه بوده يا نه، وضو صحيح است و درهرصورت، عضوي را که نجس بوده، بايد آب بکشد.
مسئله 288. اگر در صورت يا دستها بريدگي يا زخمي است که خون آن بند نميآيد و آب براي آن ضرر ندارد، بايد در آب کر يا جاري فرو برد و قدري فشار دهد که خون بند بيايد و سپس به دستوري که گفته شد، وضوي ارتماسي بگيرد.
شرط هفتم: وقت براي بهجاآوردن وضو و نماز کافي باشد.
مسئله 289. هرگاه وقت به قدري تنگ است که اگر وضو بگيرد، تمام نماز يا مقداري از آن، هرچند اندک، بعد از وقت گزارده ميشود، بايد تيمّم کند؛ ولي اگر براي وضو و تيمّم يک اندازه وقت لازم است، بايد وضو بگيرد.
مسئله 290. کسي که در تنگي وقت نماز بايد تيمم کند، اگر وضو بگيرد، صحيح است؛ چه براي آن نماز وضو بگيرد؛ يا براي کار ديگر.
شرط هشتم: به قصد قربت، يعني براي انجامدادن فرمان خداي عالم، وضو بگيرد و اگر براي خنک شدن يا به قصد ديگري وضو بگيرد، باطل است، مگر اغراض ديگر، تابع قصد قطعي تقرب به خداي سبحان باشد.
مسئله 291. لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند؛ ولي بايد در تمام حالات وضو متوجّه باشد که وضو ميگيرد، بهگونهاي که اگر از او بپرسند چه ميکني بگويد «وضو ميگيرم».
مسئله 292. هرگاه در حال وضو گناهي انجام دهد - مانند شنيدن غيبت يا نگاه به زن نامحرم يا وضو گرفتن زن در جايي که مرد نامحرم به او نگاه ميکند - وضوي او صحيح است، هرچند گناه کرده است.
شرط نهم: رعايت ترتيب در بهجا آوردن وضو؛ يعني نخست صورت و پس از آن دست راست و سپس دست چپ را بشويد و پس از آن سر و آنگاه پاها را مسح کند و بايد احتياطاً پاي راست را پيش از پاي چپ مسح کند و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد، باطل است.
مسئله 293. هرگاه کسي شستن عضو قبلي را فراموش کرد و عضو بعدي را شست، براي مثال، نخست دست چپ و سپس دست راست را شست، بايد پس از دست راست دست چپ را بشويد، تا ترتيب مراعات شود، به شرط اينکه با اين شستن بيجا، موالات از بين نرود و اگر موالات ترک شود، بايد دوباره وضو بگيرد.
شرط دهم: کارهاي وضو را پياپي انجام دهد.
مسئله 294. اگر ميان کارهاي وضو به قدري فاصله شود که وقتي ميخواهد عضوي را بشويد يا مسح کند، رطوبت عضوهايي که پيش از آن شسته يا مسح کرده خشک شده باشد، وضو باطل است و اگر فقط رطوبت عضو آخري که شسته يا مسح کرده خشک شده باشد - براي مثال، موقعي که ميخواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست راست خشک شده باشد و صورت تر باشد - وضو صحيح است.
مسئله 295. اگر کارهاي وضو را پشت سرهم بهجا آورد، ولي به جهتي مانند گرماي هوا، باد، حرارت فراوان بدن و مانند اينها رطوبت عضوهاي سابق خشک شود، وضوي او صحيح است.
مسئله 296. راه رفتن در بين وضو اشکال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و سپس سر و پا را مسح کند، وضوي او صحيح است.
شرط يازدهم: کارهاي وضو را در صورت توانايي، خود وضوگيرنده انجام دهد و اگر ديگري او را وضو دهد - براي مثال در رسانيدن آب به صورت و دست و شستن آنها کمک کند يا مسح سر و پاهاي او را به عهده بگيرد - وضو باطل است.
مسئله 297. کسي که نميتواند وضو بگيرد، بايد نايب بگيرد که با اعضاي وي او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتي که بتواند بايد بپردازد؛ ولي بايد خود او نيت وضو کند و با دست خود مسح نمايد و اگر نميتواند، بايد نايبش دست او را بگيرد و به عضو مسحِ او بکشد و اگر اين هم ممکن نيست، بايد از دست او رطوبت بگيرد و با آن رطوبت، سر و پاي او را مسح کند و به احتياط واجب در صورت امکان، تيمّم هم بکند.
مسئله 298. هر کدام از کارهاي وضو را که ميتواند به تنهايي انجام دهد، نبايد در آن کمک بگيرد.
شرط دوازدهم: استعمال آب براي او مانعي نداشته باشد.
مسئله 299. کسي که ميترسد اگر وضو بگيرد، مريض شود، يا چنانچه آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد و وظيفه او تيمّم است؛ ولي اگر نداند که آب براي او ضرر دارد و وضو بگيرد و پس از آن بفهمد که ضرر داشته، وضويش صحيح است، اگرچه به احتياط مستحب با آن وضو نماز نگزارد و تيمم کند و چنانچه با آن وضو نماز گزارده، دوباره آن را اقامه کند.
مسئله 300. اگر رسانيدن آب به صورت و دستها به مقدار کمي که وضو با آن صحيح است، ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر دارد، بايد با همان مقدار وضو بگيرد.
شرط سيزدهم: در اعضاي وضو مانعي از رسيدن آب نباشد.
مسئله 301. اگر ميداند چيزي به عضوي از اعضاي وضو چسبيده؛ ولي شک دارد که از رسيدن آب در شستن صورت و دستها يا مسح سر و پاها جلوگيري ميکند يا نه، بايد آن را برطرف کند؛ يا آب را به زير آن برساند.
مسئله 302. اگر زير ناخَن چرک باشد، وضو اشکال ندارد؛ ولي بهتر است آن را تميز کنند؛ اما اگر ناخَن را بگيرند، چنانچه آن چرک مانع از رسيدن آب به پوست باشد، بايد براي وضو آن چرک را برطرف کنند؛ نيز اگر ناخن بلندتر از حدّ معمول باشد، بايد چرک زير مقداري را که بلندتر از حد معمول است، برطرف کند.
مسئله 303. اگر بر اثر سوختگي يا چيز ديگر، تاولهايي در اعضاي وضو پيدا شود، شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها روي آن کافي است. چنانچه سوراخ شود، رسانيدن آب به زير پوست لازم نيست، بلکه اگر پوست يک قسمت آن کنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتي که کنده نشده برساند؛ ولي چنانچه پوستي که کنده شده گاهي به بدن ميچسبد و زماني برميآيد، بايد آن را قطع کند؛ يا آب را به زير آن برساند، به شرط اينکه ضرر نداشته باشد.
مسئله 304. اگر احتمال دهد که به اعضاي وضو چيزي چسبيده است، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد - مثل آنکه پس از گِلکاري يا رنگکاري شک کند که مقداري گِل يا رنگ به دست او چسبيده يا نه - بايد بررسي کند؛ يا به قدري دست بمالد تا اطمينان پيدا کند که اگر مانعي بوده، برطرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
مسئله 305. در اعضاي وضو هر مقدار چرک که باشد، اگر آن چرک مانع از رسيدن آب به آن عضوها نباشد، اشکال ندارد؛ همچنين چنانچه پس از گچکاري يا رنگکاري و مانند آن، مقدار کمي از گچ يا رنگ - که مانع رسيدن آب به بدن نيست - بر دست بماند، اشکال ندارد؛ ولي اگر شک کند که مانع رسيدن آب در شستن يا مسح کردن است يا نه، بايد آن را برطرف کند.
مسئله 306. اگر اعضاي وضو چرب است و در چربي آن، جِرمي وجود ندارد که مانع رسيدن آب به عضوهاي شستن يا مسح کردن باشد، اشکال ندارد و چنانچه چربي به گونهاي است که مانع رسيدن آب به اعضاي وضو ميشود، بايد آن را برطرف کند.
مسئله 307. اگر پيش از وضو بداند که در برخي از اعضاي وضو، مانعي از رسيدن آب هست و پس از وضو شک کند که هنگام وضو، آب را به عضو لازم رسانده يا نه، وضوي او صحيح است؛ ولي اگر بداند که هنگام وضو متوجه آن مانع نبوده، بايد دوباره وضو بگيرد.
مسئله 308. اگر در برخي از اعضاي وضو مانعي باشد که گاهي آب به خودي خود زير آن ميرسد و گاهي نميرسد و انسان پس از وضو شک کند که آب زير آن رسيده يا نه، چنانچه بداند هنگام وضو متوجه رسيدن آب به زير آن نبوده، به احتياط واجب دوباره وضو بگيرد.
مسئله 309. اگر پس از وضو چيزي را که مانعِ رسيدن آب است در اعضاي وضو ببيند و نداند هنگام وضو بوده يا پس از آن پيدا شده، وضوي او صحيح است؛ ولي چنانچه بداند که در حال وضو متوجه آن مانع نبوده، به احتياط واجب دوباره وضو بگيرد.
مسئله 310. اگر پس از وضو شک کند چيزي که مانع رسيدن آب است، در اعضاي وضو بوده يا نه، در صورت احتمال توجّه داشتن، وضو صحيح است.
مسئله 311. اگر پس از وضو شک کند همۀ کارهاي وضو را انجام داده يا نه، يا شروط در آن جمع بوده يا نه، وضو صحيح است؛ امّا اگر در حال وضو شک کند و از محلّ آن نگذشته باشد، بايد بهجا آورد، و اگر از محل آن گذشت، به احتياط واجب آن را بهجا آورد.
احکام وضو
مسئله 312. کسي که در کارهاي وضو و شروط آن، مانند پاک بودن آب، غصبي نبودن آن، بودن مانع بر اعضاي وضو و مانند آن وسوسه دارد، بايد به شک خود اعتنا نکند و همانند افراد متعارف انجام دهد.
مسئله 313. اگر شک کند که وضوي او به سبب يکي از چيزهايي که وضو را از بين ميبرد، باطل شده يا نه، بنا گذارد که وضوي او باقي است؛ ولي اگر پس از ادرار، استبراء نکرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتي از مجراي ادرار او بيرون آيد که نداند ادرار است يا چيز ديگر، وضوي او باطل است.
مسئله 314. کسي که در گذشته وضو نداشته و هم اکنون شک دارد وضو گرفته يا نه، بايد وضو بگيرد.
مسئله 315. کسي که ميداند وضو گرفته و باطلکنندۀ وضو هم از او سر زده - مثلاً ادرار کرده است - اگر نداند کدام جلوتر بوده، چنانچه اين شک پيش از نماز است، بايد وضو بگيرد و اگر در بين نماز است، بايد نماز را بشکند و وضو بگيرد و اگر پس از نماز است، در صورت توجه در حال شروع به نماز، نمازي را که گزارده صحيح است و بايد براي نماز بعدياش وضو بگيرد.
مسئله 316. اگر پس از وضو يا در ميان آن يقين کند که برخي از اعضاي وضو را نشسته يا مسح نکرده است، چنانچه رطوبت عضوهايي که پيش از آن است خشک شده باشد، بايد دوباره وضو بگيرد و اگر خشک نشده، بايد عضوي را که فراموش کرده و عضو پس از آن را بشويد يا مسح کند و اگر در بين وضو در شستن يا مسح کردن عضوي شک کند، بايد به همين دستور عمل کند.
مسئله 317. اگر پس از نماز شک کند که وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح است؛ ولي بايد براي نماز بعدي وضو بگيرد.
مسئله 318. اگر در ميان نماز شک کند که وضو گرفته يا نه، نماز او باطل است و بايد وضو بگيرد و نماز بگزارد.
مسئله 319. اگر پس از نماز شک کند که پيش از نماز وضوي او باطل شده يا پس از آن، نمازي که گزارده، صحيح است.
مسئله 320. شخص مسلوس که ادرار او قطره قطره ميريزد يا فرد مبطون که نميتواند از بيرون آمدنِ مدفوع خودداري کند، چنانچه يقين دارد که از اول وقت نماز تا آخر آن، به مقدار وضو گرفتن و نماز گزاردن، مهلت پيدا ميکند، بايد در وقتي که مهلت پيدا ميکند، نماز بگزارد و اگر مهلت او به مقدار کارهاي واجب نماز است، بايد در وقتي که مهلت دارد، فقط کارهاي واجب نماز را بهجا آورد و کارهاي مستحب آن را - مانند اذان، اقامه و قنوت - ترک کند.
مسئله 320. اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نميکند و در بين نماز ادرار يا مدفوع از او خارج ميشود، اگر بخواهد پس از هر بار وضو بگيرد، سخت نيست، بايد ظرف آبي کنار خود بگذارد و هر وقت ادرار يا مدفوع از او خارج شد، وضو بگيرد و بقيه نماز را بگزارد.
مسئله 321. کسي که پيدرپي، مدفوع از او خارج ميشود، بهگونهاي که وضو گرفتن پس از هر دفعه براي او سخت است، اگر بتواند مقداري از نماز را با وضو بهجا آورد، بايد براي هر نماز يک وضو بگيرد.
مسئله 322. کسي که پيدرپي، ادرار از او خارج ميشود، اگر ميان دو نماز قطره ادراري از او خارج نشود، ميتواند با يک وضو هر دو نماز را بگزارد و قطرههايي که بين نماز خارج ميشود، اشکال ندارد.
مسئله 323. کسي که پيدرپي، ادرار يا مدفوع از او خارج ميشود، اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضو بهجا آورد، ميتواند چند نماز را با يک وضو اقامه کند، مگر با اختيار ادرار يا مدفوع کند؛ يا چيز ديگري که وضو را باطل ميکند، پيش آيد.
مسئله 324. اگر نمازگزار نوعي بيماري داشته باشد که نتواند از خارج شدن باد جلوگيري کند، بايد به وظيفۀ کساني که نميتوانند از بيرون آمدن مدفوع خودداري کنند، عمل کند.
مسئله 325. کسي که پيدرپي، مدفوع از او خارج ميشود، بايد براي هر نمازي وضو بگيرد و فوراً مشغول نماز شود؛ ولي براي بهجا آوردن سجده و تشهّد فراموش شده و نماز احتياط که بايد پس از نماز انجام داد، در صورتي که آنها را پس از نماز فوراً بهجا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست.
مسئله 326. کسي که پيدرپي، ادرار يا مدفوع از او خارج ميشود، پس از وضو گرفتن جايز است که نوشتۀ قرآن را مسّ کند، اگرچه در غير حال نماز باشد.
مسئله 327. کسي که ادرار او قطره قطره ميريزد، بايد براي نماز، با کيسه پاکي که در آن، پنبه يا چيز ديگري است که از رسيدن ادرار به جاهاي ديگر جلوگيري ميکند، خود را حفظ کند و به احتياط واجب پيش از هر نماز مخرج ادرار را که نجس شده بشويد؛ نيز کسي که نميتواند از بيرون آمدن مدفوع خودداري کند، چنانچه ممکن باشد، بايد به مقدار نماز، از رسيدن مدفوع به عضوهاي ديگر جلوگيري کند و به احتياط واجب، اگر مشقت ندارد، براي هر نماز مخرج مدفوع را بشويد.
مسئله 328. کسي که نميتواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع خودداري کند، در صورتي که ممکن باشد و مشقت و زحمت و خوف ضرر نداشته باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن ادرار و مدفوع جلوگيري کند، اگرچه هزينه داشته باشد، بلکه اگر مرض او به آساني معالجه شود، به احتياط واجب خود را معالجه کند.
مسئله 329. کسي که نميتواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع خودداري کند، پس از آنکه بيماري او برطرف شد، لازم نيست نمازهايي را که در وقت بيماري برابر وظيفهاش گزارده قضا کند؛ ولي اگر در بين وقت نماز بيماري او برطرف شود، بايد نمازي را که در آن وقت گزارده، دوباره بهجا آورد.
موارد لزوم وضو
مسئله 330. براي شش چيز وضو گرفتن واجب است: 1. براي نمازهاي واجب غير از نماز ميّت. 2. براي سجده و تشهّد فراموش شده، اگر پيش از انجام دادن آنها وضو باطل شده باشد. 3. براي طواف واجب خانۀ کعبه. 4. اگر نذر يا عهد کرده يا قسم خورده باشد که وضو بگيرد. 5. اگر نذر کرده باشد که جايي از بدن خود را به خطّ قرآن برساند. 6. براي شستن قرآني که نجس شده يا بيرون آوردن آن از چاه يا مکان آلوده به نجاست در صورتي که وادار باشد دست يا جاي ديگر بدن خود را به خطّ قرآن برساند؛ ولي چنانچه معطّل شدن به مقدار وضو، بياحترامي به قرآن باشد، بايد بدون اينکه وضو بگيرد، قرآن را از مکان يادشده بيرون آورد؛ يا اگر نجس شده آب بکشد و تا ممکن است، از دست گذاشتن به خطّ قرآن خودداري کند.
مسئله 331. مسّ کردن خطّ قرآن - يعني رسانيدن جايي از بدن به خطّ قرآن - براي کسي که وضو ندارد، حرام است؛ ولي اگر قرآن را به زبان فارسي يا به زبان ديگر ترجمه کنند، مسّ آن بدون وضو اشکال ندارد، چنانکه مسّ سيديهاي قرآن بدون وضو اشکال ندارد.
مسئله 332. جلوگيري بچه و ديوانه از مسّ خطّ قرآن واجب نيست؛ ولي اگر مسّ کردن آنان بياحترامي به قرآن باشد، بايد از آن جلوگيري شود.
مسئله 333. کسي که وضو ندارد، حرام است اسم خداي متعالي را به هر زباني نوشته شده باشد مسّ کند؛ همچنين است بنا بر احتياط واجب مسّ اسم مبارک پيغمبر صلياللهعليهوآله و امام عليهالسلام و حضرت زهرا عليهاالسلام در صورتي که هتک حرمت شمرده شود.
مسئله 334. اگر در غير وقت نماز براي اينکه با طهارت باشد به قصد قربت وضو بگيرد يا غسل جنابت کند، صحيح است، چنانکه نزد يک وقت نماز هم اگر به قصد مهيّا بودن براي نماز وضو بگيرد، اشکال ندارد.
مسئله 335. کسي که يقين دارد وقت داخل شده، اگر نيّت وضوي واجب کند و پس از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوي او صحيح است.
مسئله 336. مستحب است انسان براي نماز ميّت، زيارت اهل قبور، رفتن به مسجد و حرم معصومان:وضو بگيرد؛ همچنين مستحب است براي همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن، مسّ حاشيۀ قرآن و براي خوابيدن، وضو بگيرد؛ نيز مستحب است کسي که وضو دارد، دوباره وضو بگيرد و اگر براي يکي از اين کارها وضو بگيرد، هر کاري را که بايد با وضو انجام داد، ميتواند آن را بهجا آورد؛ مثلاً ميتواند با آن وضو نماز بگزارد.
موارد بطلان وضو
مسئله 337. هفت چيز وضو را باطل ميکند: اول: ادرار. دوم: مدفوع. سوم: باد معده و روده که از مخرج مدفوع خارج شود. چهارم: خوابي که به سبب آن چشم نبيند و گوش نشنود؛ ولي اگر چشم نبيند و گوش بشنود، وضو باطل نميشود. پنجم: چيزهايي که عقل را از بين ميبرد؛ مانند ديوانگي و مستي و بيهوشي. ششم: استحاضۀ زنان، که بعداً بيان ميشود. هفتم: کاري که براي آن بايد غسل کرد؛ مانند جنابت. حکم حيض و نفاس و مسّ ميّت و مسّ قطعۀ جدا شده از بدن انسان که داراي استخوان باشد، در مورد خود گفته ميشود.
احکام وضوي جبيره
چيزي که با آن زخم و عضو شکسته يا پارهشده را ميبندند و دارويي که روي زخم و مانند آن ميگذارند، جبيره ناميده ميشود.
مسئله 338. اگر در يکي از اعضاي وضو زخم يا دُمل يا شکستگي يا پارگي باشد، چنانچه روي آن باز است و نجس نيست و آب براي آن ضرر ندارد، بايد به صورت رايج وضو گرفت.
مسئله 339. اگر زخم يا دُمل يا شکستگي يا پارگي در صورت و دستهاست و روي آن باز است و آب ريختن روي آن ضرر دارد، چنانچه اطراف آن را با رعايت ترتيب - يعني از بالا به پايين - بشويد، کافي است و اگر کشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد، بهتر است که دست تر بر آن بکشد و سپس پارچۀ پاکي روي آن بگذارد و دست تر را روي پارچه هم بکشد و چنانچه اين مقدار هم ضرر دارد يا زخم نجس است و نميشود آب کشيد، بايد اطراف زخم را به گونهاي که در وضو ذکر شد، از بالا به پايين بشويد و بنا بر احتياط مستحب پارچۀ پاکي روي زخم بگذارد و دست تر روي آن بکشد و اگر گذاشتن پارچه ممکن نيست، شستن اطراف زخم کافي است و در هر صورت تيمم لازم نيست، هرچند راجح است.
مسئله 340. اگر زخم يا دمل يا شکستگي يا پارگي در جلوي سر يا روي پاهاست و روي آن باز است، چنانچه تمام محل مسح زخم باشد که نتواند آن را مسح کند، بايد پارچۀ پاکي روي آن بگذارد و روي پارچه را با تري آب وضو که در دست مانده مسح کند و بنا بر احتياط مستحب تيمم کند و اگر گذاشتن پارچه ممکن نباشد، بايد به جاي وضو تيمم کند.
مسئله 341. اگر روي دمل يا زخم يا شکستگي يا پارگي بسته باشد، چنانچه بازکردن آن ممکن است و زحمت و مشقّت ندارد و آب هم براي آن ضرر ندارد، بايد روي آن را باز کند و وضو بگيرد؛ چه زخم و مانند آن در جاي شستن باشد؛ مانند صورت و دستها؛ يا در جاي مسح کشيدن باشد؛ نظير جلوي سر و روي پاها.
مسئله 342. اگر زخم يا دمل يا شکستگي يا پارگي در صورت يا دستها باشد و بتوان روي آن را باز کرد، چنانچه ريختن آب، روي آن ضرر دارد و کشيدن دست تر ضرر ندارد، واجب است دست تر روي آن بکشد.
مسئله 343. اگر نميشود روي زخم را باز کرد، ولي زخم و چيزي که روي آن گذاشته شده پاک است و رسانيدن آب به زخم ممکن است و ضرر و زحمت و مشقت هم ندارد، بايد آب را با رعايت ترتيب - يعني از بالا به پايين - به روي زخم برساند و چنانچه زخم يا چيزي که روي آن گذاشته شده نجس باشد، اگر آب کشيدن آن و رسانيدن آب به روي زخم بدون ضرر و مشقت ممکن باشد، بايد آن را آب بکشد و هنگام وضو آب را به زخم برساند و در صورتي که آب براي زخم ضرر دارد، يا رسانيدن آب به روي زخم ممکن نيست، يا زخم نجس است و نميتوان آن را آب کشيد، بايد اطراف زخم را بشويد و اگر جبيره پاک است، روي آن را مسح کند و اگر جبيره نجس است، يا نميتوان روي آن را دست تر کشيد - مثلاً دارويي است که به دست ميچسبد - پارچه پاکي را به گونهاي که جزء جبيره حساب شود، روي آن بگذارد و دست تر روي آن بکشد و اگر اين هم ممکن نيست، احتياط واجب جمع بين شستن اطراف و تيمّم است.
مسئله 344. اگر جبيره تمام صورت يا تمام يکي از دستها را فراگرفته باشد، باز احکام جبيره جاري و وضوي جبيرهاي کافي است و چنانچه بيشتر اعضاي وضو را گرفته باشد، بنا بر احتياط بايد بين عمل جبيره و تيمم جمع کند، اگرچه کفايت تيمم در اين صورت بعيد نيست؛ ولي اگر تمام اعضاي وضو را گرفته باشد، بايد تيمّم کند.
مسئله 345. لازم نيست جبيره از جنس چيزهايي باشد که نماز در او جايز است، بلکه اگر از حرير يا از اجزاءِ حيواني که خوردن گوشت آن جايز نيست بوده باشد، مسح بر آن نيز جايز است؛ ليکن در صورت امکان، بايد آن را براي نماز بردارد.
مسئله 346. کسي که در کف دست و انگشتها جبيره دارد و هنگام وضو دست تر روي آن کشيده است، ميتواند سر و پا را با همان رطوبت مسح کند؛ يا از جاهاي ديگر وضو رطوبت بگيرد.
مسئله 347. اگر جبيره تمام پهناي روي پا را گرفته، ولي مقداري از طرف انگشتان و مقداري از طرف بالاي پا باز است، بايد جاهايي که باز است روي پا را، و جايي که جبيره است روي جبيره را مسح کند.
مسئله 348. اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد ميان آنها را بشويد و اگر جبيرهها در سر يا روي پاها باشد، بايد بين آنها را مسح کند و در جاهايي که جبيره است، بايد به دستور جبيره عمل کند.
مسئله 349. اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممکن نيست، بايد به دستور جبيره عمل کند و بنا بر احتياط واجب تيمم هم انجام دهد و اگر برداشتن جبيره ممکن است، بايد جبيره را بردارد، پس اگر زخم در صورت و دستهاست، اطراف آن را بشويد و چنانچه در سر يا روي پاهاست، اطراف آن را مسح کند و براي جاي زخم به دستور جبيره عمل کند.
مسئله 350. اگر در اعضاي وضو، زخم، جراحت و شکستگي يا پارگي نيست، ولي به علّت ديگري آب براي همه دست و صورت ضرر دارد، بايد تيمم کند و به احتياط مستحب وضوي جبيرهاي هم بگيرد و چنانچه براي مقداري از دست و صورت ضرر دارد، بعيد نيست شستن اطراف آن کافي باشد؛ ولي احتياطاً تيمم ترک نشود.
مسئله 351. اگر قسمتي از اعضاي وضو را رگ زده است و نميتواند آن را آب بکشد، يا آب براي آن ضرر دارد، چنانچه روي آن بسته است، بايد به دستور جبيره عمل کند و اگر بستن يا پارچه گذاشتن ممکن نيست، پس از شستن اطراف، تيمم کند.
مسئله 352. اگر در اعضاي وضو يا غسل چيزي چسبيده است که برداشتن آن ممکن نيست، يا به قدري مشقّت دارد که نميشود تحمل کرد، بايد به دستور جبيره عمل کند و احتياط مستحب تيمّم کردن است.
مسئله 353. غسل جبيرهاي مانند وضوي جبيرهاي است؛ ولي بنا بر احتياط واجب بايد آن را ترتيبي بهجا آورند؛ نه ارتماسي.
مسئله 354. کسي که وظيفۀ او تيمم است، اگر در بعضي از اعضاي تيمّم او زخم يا دمل يا شکستگي يا پارگي باشد، بايد به دستور وضوي جبيرهاي، تيمّم جبيرهاي انجام دهد.
مسئله 355. کسي که بايد با وضو يا غسل جبيرهاي نماز بگزارد، اگر بداند تا آخر وقت عذرش برطرف نميشود، ميتواند در اوّل وقت نماز بگزارد؛ ولي چنانچه اميد دارد تا پايان وقت عذر او برطرف شود، بنا بر احتياط مستحب صبر کند و اگر عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز را با وضو يا غسل جبيرهاي بهجا آورد.
مسئله 356. اگر انسان براي مرضي که در چشم اوست، موي چشم خود را بچسباند، به گونهايکه آب به آن نرسد، بايد وضو و غسل را جبيرهاي انجام دهد و بنا بر احتياط تيمّم هم بکند.
مسئله 357. کسي که بر اثر خصوصيت زخم يا بيماري، نميداند وظيفهاش تيمّم است يا وضوي جبيرهاي، بنا بر احتياط واجب بايد هر دو را بهجا آورد.
مسئله 358. نمازهايي را که انسان با وضوي جبيرهاي خوانده، صحيح است و پس از برطرف شدن عذر او، براي نمازهاي بعدي هم لازم نيست که وضو بگيرد؛ ولي اگر براي آنکه نميدانسته تکليفش جبيره است يا تيمّم، هر دو را انجام داده باشد، بايد براي نمازهاي بعدي وضو بگيرد.
امور وابسته به غسل
غسل هاي واجب
غسلهاي واجب هفت تاست: غسل جنابت؛ غسل استحاضه؛ غسل حيض؛ غسل نفاس؛ غسل مسّ ميّت؛ غسل ميّت؛ غسلي که با نذر يا قسم يا عهد، تعهّد کرده است که در اين فرض، اصل غسل، با نذر و مانند آن، واجب نميشود، بلکه وفا به عقد نذر و سوگند و وفا به عهد واجب است.
يکم. غسل جنابت
احکام جنابت
مسئله 359. به سبب دو چيز انسان، زن باشد يا مرد، جنب ميشود: آميزش و بيرون آمدن مني؛ چه در خواب باشد يا بيداري؛ کم باشد يا بسيار؛ با شهوت باشد يا بيشهوت؛ با اختيار باشد يا بياختيار، بنابراين خوش آمدن، سست شدن بدن، تا وقتي که مني خارج نشود، سبب جنابت نيست.
مسئله 360. اگر رطوبتي از انسان خارج شود و نداند مني است يا ادرار يا رطوبت ديگر، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و پس از آن، بدن سست شده، آن رطوبت حکم مني را دارد و اگر هيچ يک از اين سه نشانه را نداشته باشد، حکم مني را ندارد؛ ولي در زن و مريض لازم نيست آن رطوبت با جستن بيرون آمده باشد، بلکه اگر با شهوت بيرون آمده باشد، در حکم مني است و لازم نيست بدن او سست شود.
مسئله 361. اگر از مردي که بيمار نيست، رطوبتي بيرون آيد و يکي از سه نشانهاي را که در مسئلۀ پيشگفته شد، داشته باشد و نداند نشانههاي ديگر را داشته يا نه، چنانچه پيش از بيرون آمدن رطوبت، وضو نداشته، بايد وضو بگيرد.
مسئله 362. مستحب است انسان پس از بيرون آمدن مني ادرار کند، تا ذرّاتِ ماندۀ مني از مخرج خارج شود و اگر ادرار نکند و پس از غسل بدون فاصلۀ بسيار رطوبتي از او بيرون آيد که نداند چيست، حکم مني را دارد.
مسئله 363. اگر انسان آميزش کند و به اندازۀ ختنهگاه يا بيشتر داخل شود، در زن باشد يا در مرد، در قُبُل باشد يا در دُبُر، بالغ باشند يا نابالغ، اگرچه مني بيرون نيايد، هر دو جنب ميشوند و بايد غسل کنند.
مسئله 364. اگر شک کند که به مقدار ختنهگاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 365. اگر - نَعُوذُ بِالله - با حيواني آميزش کند و مني از او بيرون آيد، غسل تنها کافي است و چنانچه مني بيرون نيايد، اگر پيش از وطي وضو داشته، باز هم غسل تنها کافي است و چنانچه وضو نداشته، به احتياط واجب غسل کند و وضو هم بگيرد.
مسئله 366. اگر مني از جاي خود حرکت کند و بيرون نيايد، يا انسان شک کند که مني از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 367. هرگاه زن پس از غسل جنابت، مني مرد از او خارج شود، غسل بر وي واجب نيست؛ همچنين است اگر شک کند که مني بيرون آمده، از خود اوست يا از مرد؛ امّا اگر علم يا اطمينان داشته باشد که مني خارج شده از خود اوست، يا مخلوط با مني مرد است، غسل بر او واجب است.
مسئله 368. کسي که نميتواند غسل کند، ولي تيمّم برايش ممکن است، ميتواند پس از داخل شدن وقت نماز، با همسر خود آميزش کند.
مسئله 369. اگر در لباس خود مني ببيند و بداند که از خود اوست و براي آن غسل نکرده، بايد غسل کند و نمازهايي را که يقين دارد پس از بيرون آمدن مني خوانده، قضا کند؛ ولي نمازهايي را که احتمال ميدهد پس از بيرون آمدن مني خوانده، لازم نيست قضا کند.
کارهاي حرام بر جنب
مسئله 370. پنج چيز بر جنب حرام است: 1. رسانيدن جايي از بدن به خطّ قرآن يا به اسم خدا، و به احتياط واجب، اسامي مبارک پيامبران و امامان: و حضرت زهرا عليهاالسلام حکم اسم خدا را دارد. 2. رفتن در مسجد حرام و مسجد پيامبر صلياللهعليهوآله ، اگرچه از يک در داخل و از در ديگر خارج شود. 3. توقّف در مساجد ديگر؛ اگر از يک در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود، مانعي ندارد و به احتياط واجب در حرم امامان : هم توقف نکند. 4. گذاشتن چيزي در مسجد. 5. خواندن هر يک از آياتي که سجدۀ واجب دارد و آنها در چهار سورهاند: سورۀ سجده (آيۀ 15)؛ سورۀ فصّلت (آيۀ 38)؛ سورۀ نجم (آيۀ 62)؛ سورۀ علق (آيۀ 1شر يک ) و اگر يک کلمه از اين چهار آيه را هم بخواند، حرام است.
کارهاي مکروه بر جنب
مسئله 371. چند چيز بر جنب مکروه است: 1 و 2. خوردن و آشاميدن؛ ولي اگر وضو بگيرد يا دستها را شسته و مضمضه و استنشاق کند، کراهت برداشته يا کم ميشود. 3. خواندن بيشتر از هفت آيه از سورههايي که سجدۀ واجب ندارد. 4. رسانيدن جايي از بدن به جلد، حاشيه و بين خطهاي قرآن. 5. همراه داشتن قرآن. 6. خوابيدن؛ ولي اگر وضو بگيرد يا به سبب نداشتنِ آب، بدل از غسل تيمّم کند، مکروه نيست. 7. رنگ کردن موها به حنا و مانند آن. 8. ماليدن روغن و انواع کِرِمها به بدن. 9. آميزش پس از آنکه در خواب مني از او بيرون آمده است.
چگونگي غسل
مسئله 372. غسل جنابت به خودي خود، يعني براي تحصيل طهارت، مستحب است و براي خواندن نماز واجب و مانند آن، واجب ميشود؛ ولي براي نماز ميّت، سجدۀ شکر و سجدههاي واجب قرآن، غسل جنابت لازم نيست.
مسئله 373. لازم نيست هنگام غسل نيّت کند که غسل واجب يا مستحب انجام ميدهم، بلکه اگر به قصد قربت، يعني براي انجام دادن فرمان خداي عالم، غسل کند، کافي است.
مسئله 374. اگر يقين کند وقت نماز شده و نيّت غسل واجب کند و سپس معلوم شود که پيش از وقت غسل کرده، غسل او صحيح است.
مسئله 375. غسل واجب و مستحب را به دو صورت ميتوان انجام داد: ترتيبي؛ ارتماسي.
مسئله 376. اصل غسل، عنوان قصدي است که مکلف بايد آن را قصد کند؛ ولي صفت ترتيب يا ارتماس، عنوان قصدي نيست، بلکه با عمل مکلف و بدون قصد هم محقق ميشود.
غسل ترتيبي
مسئله 377. در غسل ترتيبي بايد به نيّت غسل، نخست سر و گردن و سپس طرف راست بعد طرف چپ بدن را بشويد. اگر عمداً يا از روي فراموشي يا به سبب ندانستن مسئله به اين ترتيب عمل نکند، غسل او باطل است. در شستن هر کدام از دو طرف بايد کف پا را حرکت دهد، تا آبْ کف پا را بگيرد.
مسئله 378. براي آنکه يقين کند هر سه قسمت (سر و گردن، طرف راست و طرف چپ) را کامل غسل داده، بايد هر قسمتي را که ميشويد، مقداري از قسمتهاي ديگر را هم با آن قسمت بشويد، بلکه به احتياط مستحب تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشويد.
مسئله 379. اگر پس از غسل بفهمد جايي از بدن را نشسته و نداند کجاي بدن است، بايد دوباره بدن را به قصد غسل بشويد.
مسئله 380. اگر پس از غسل بفهمد قسمتي از بدن را نشسته، چنانچه از سمت چپ باشد، شستن همان قسمت کافي است و اگر از سمت راست باشد، بايد پس از شستن آن قسمت، دوباره سمت چپ را بشويد و چنانچه از سر و گردن باشد، بايد پس از شستن آن قسمت، دوباره سمت راست و سپس طرف چپ را بشويد.
مسئله 381. اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن قسمتي از سمت چپ شک کند، شستن همان قسمت کافي است؛ ولي اگر پس از پرداختن به شستن سمت چپ در شستن طرف راست يا قسمتي از آن شک کند، يا پس از پرداختن به شستن سمت راست در شستن سر و گردن يا قسمتي از آن شک کند، اعتنا نکند.
غسل ارتماسي
مسئله 382. در غسل ارتماسي، اگر به نيّت غسلِ ارتماسي در آب فرو رود، تا تمام بدن حتي کف پاها را آب بگيرد، غسل او صحيح است و احتياط آن است که يکدفعه زير آب رود؛ خواه در مثل حوض و استخر باشد؛ يا زير آبشاري که آب آن يکباره تمام بدن را فرا ميگيرد؛ امّا غسل ارتماسي زير دوش معمولي ممکن نيست.
مسئله 383. در غسل ارتماسي، اگر همۀ بدن زير آب باشد و پس از نيّت غسل، تمام بدن، حتي کف پاها را آب بگيرد، غسل او صحيح است.
مسئله 384. اگر پس از غسل ارتماسي بفهمد به قسمتي از بدن آب نرسيده، چه بداند کدام قسمت است يا نداند، بايد دوباره غسل کند.
مسئله 385. اگر براي غسل ترتيبي وقت ندارد و براي ارتماسي وقت دارد، بايد غسل ارتماسي کند.
مسئله 386. کسي که روزۀ واجب گرفته يا براي حج يا عمره احرام بسته، نميتواند غسل ارتماسي کند؛ ولي اگر از روي فراموشي غسل ارتماسي کند، صحيح است.
احکام غسل کردن
مسئله 387. در غسل ارتماسي بايد تمام بدن پاک باشد، ولي در غسل ترتيبي پاک بودن همه بدن لازم نيست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتي را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بکشد، کافي است.
مسئله 388. عرق جنب از حرام نجس نيست و کسي که از حرام جنب شده، اگر با آب گرم هم غسل کند، اگرچه عرق ميکند، غسل او صحيح است.
مسئله 389. اگر در غسل به اندازۀ سر مويي از بدن نشسته بماند، غسل باطل است؛ ولي شستن جاهايي از بدن که ديده نميشود - مانند درون گوش و بيني - واجب نيست.
مسئله 390. جايي را که شک دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، شستن آن لازم نيست؛ ولي احتياط در شستن است.
مسئله 391. چيزي را که مانع رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف کند و اگر پيش از يقين به برطرف شدن مانع غسل کند، غسل او کفايت نميکند.
مسئله 392. اگر هنگام غسل شک کند چيزي که مانع رسيدن آب باشد، در بدن او هست يا نه، چنانچه شک او منشأ عقلايي داشته باشد، بايد بررسي کند تا مطمئن شود که مانعي نيست.
مسئله 393. در غسل بايد موهاي کوتاه جزء بدن را بشويد و به احتياط شستن موهاي بلند هم لازم است.
مسئله 394. تمام شرطهايي که براي صحيح بودن وضو ذکر شده - مانند پاک بودن آب و غصبي نبودن آن و... - در صحيح بودن غسل هم شرط است؛ ولي در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد؛ نيز فاصله افتادن ميان شستن اعضا در غسل ترتيبي اشکالي ندارد؛ يعني اگر پس از شستن سر و گردن مقداري صبر کند و سپس طرف راست را و پس از مدّتي طرف چپ را بشويد، اشکال ندارد، مگر در مورد کسي که نميتواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع خودداري کند که اگر به اندازه غسل کردن و نمازخواندن، ادرار و مدفوع از او بيرون نميآيد، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد پشت سرهم هر قسمت را پس از قسمت ديگر غسل دهد و فوراً نماز بگزارد؛ همچنين است حکم زن مستحاضه که بعداً ياد ميشود.
مسئله 395. کسي که بخواهد با آبي که ملک ديگري است - مثل آب گرمابه، استخر و مانند آن - غسل کند و قصد دارد پول صاحب آب را نپردازد، يا بيآنکه بداند مالکش راضي است، بخواهد نسيه بگذارد، اگرچه پس از آن، صاحب آب را راضي کند، در صورت توجه، غسل او باطل است؛ همچنين است اگر بخواهد پول آب را پرداخت نکند.
مسئله 396. اگر مالک آب به نسيه ماندن پول مصرف آن راضي باشد، ولي کسي که غسل ميکند قصدش اين باشد که طلب او را نپردازد، يا از مال حرام بپردازد، غسل او صحيح است.
مسئله 397. اگر بخواهد پول حرام يا پولي که خمس آن را نداده، به مالک آب بپردازد، غسل او باطل است.
مسئله 398. اگر مخرج مدفوع را در مخزني مانند آب استخر تطهير کند و پيش از غسل شک کند که چون در مخزن تطهير کرده، صاحب آن به غسل کردن او راضي است يا نه، غسل او باطل است، مگر اينکه پيش از غسل، صاحب مخزن را راضي کند.
مسئله 399. کسي که بيش از حد متعارف و رايج در گرمابه يا مجموعه استخر آب ميريزد، غسل او اشکال دارد، مگر پيش از غسل از مالک آب اجازه بگيرد؛ يا بداند که وي با دريافت پول اضافي هم اکنون راضي است.
مسئله 400. اگر شک کند که غسل کرده يا نه، بايد غسل کند؛ ولي چنانچه پس از غسل شک کند، که غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل کند.
مسئله 401. اگر ميان غسل کاري از او سر زند که وضو را باطل ميکند - مثلاً ادرار کند - بنا بر احتياط لازم بايد دوباره غسل کند.
مسئله 402. اگر به جهت تنگي وقت وظيفهاش تيمّم بوده، ولي به خيال اينکه به اندازۀ غسل و نماز وقت دارد، براي پاک شدن از جنابت - نه براي خصوص نماز و تقييد به آن - غسل کند، اگرچه پس از غسل بفهمد که به اندازۀ غسل وقت نداشته، غسل او صحيح است.
مسئله 403. کسي که جنب شده، اگر شک کند غسل کرده يا نه، نمازهايي را که خوانده، صحيح است؛ ولي براي نمازهاي بعدي بايد غسل کند.
مسئله 404. کسي که چند غسل بر او واجب است، ميتواند به نيّت همۀ آنها يک غسل بهجا آورد، چنانکه ميتواند براي هر يک به صورت جداگانه غسل کند.
مسئله 405. کسي که جنب است، اگر بر جايي از بدن او آيۀ قرآن يا اسم خداي متعالي نوشته شده باشد، دست گذاشتن بر آن حرام است و اگر بخواهد غسل کند، بايد آب را به گونهاي به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد.
مسئله 406. کسي که غسل جنابت کرده، نبايد براي نماز وضو بگيرد؛ ولي با غسلهاي ديگر نميشود نماز خواند و بايد وضو هم گرفت.
دوم، سوم و چهارم. غسل خون هاي سه گانه
1. استحاضه
خون استحاضه، خوني غير از حيض، نفاس و زخم و دمل است که از زن خارج ميشود و زن را هنگام ديدن خون استحاضه، مستحاضه گويند و احکامي دارد که در مسائل آينده ذکر ميشود.
مسئله 407. خون استحاضه در بيشتر موارد زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون ميآيد و غليظ هم نيست؛ ولي ممکن است گاهي سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
اقسام استحاضه
مسئله 408. استحاضه سه قسم دارد: قليله؛ متوسطه؛ کثيره: 1. «استحاضۀ قليله» آن است که خون، پنبه را آلوده کند و فرو نرود. 2. «استحاضۀ متوسطه» آن است که خون در پنبه نفوذ کند و از سمت ديگر نمايان شود؛ ولي بر پارچهاي که زنها با خود برميدارند، جاري نشود. 3. «استحاضۀ کثيره» آن است که خون از پنبه بر پارچه روان شود.
احکام استحاضه
مسئله 409. در استحاضۀ قليله بايد زن براي هر نماز يک وضو بگيرد و ظاهر عورت را اگر خون به آن رسيده، آب بکشد و به احتياط واجب پنبه را عوض کند؛ يا آب بکشد.
مسئله 410. در استحاضه متوسطه، روزانه يک غسل کافي است و براي هر نماز دستور استحاضۀ قليله را که در مسئلۀ پيش ذکر شد، انجام دهد.
مسئله 411. در استحاضۀ کثيره، افزون بر کارهاي استحاضۀ متوسطه که در مسئلۀ پيش ياد شده، بايد براي هر نماز پارچه را عوض کند؛ يا آب بکشد و يک غسل براي نماز صبح و يک غسل براي نماز ظهر و عصر و يکي براي نماز مغرب و عشاء بهجا آورد و بين نماز ظهر و عصر، همچنين مغرب و عشاء فاصله نيندازد و اگر فاصله بيندازد، بايد براي نماز عصر و عشاء دوباره غسل کند.
مسئله 412. اگر خون استحاضه، پيش از وقت نماز بيايد و قطع شود و زن براي آن خون، وضو و غسل را انجام داده باشد، در صورتي که هيچ فاصلهاي نباشد، ميتواند با همان وضو و غسل نماز بگزارد، هرچند احتياط، انجام دادن وضو و غسل پس از دخول وقت است.
مسئله 413. مستحاضۀ متوسطه و کثيره که بايد وضو بگيرد و غسل کند، هر کدام را نخست بهجا آورد صحيح است؛ ولي بهتر آن است که اوّل وضو بگيرد.
مسئله 414. اگر استحاضۀ قليلۀ زن، پس از نماز صبح، متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر و عصر غسل کند و اگر پس از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، بايد براي نماز مغرب و عشاء غسل کند.
مسئله 415. در تمام مواردي که غسل بر زن مستحاضه واجب ميشود، اگر غسل کردنِ مکرّر براي او ضرر دارد، يا مايۀ مشقت بسيار است، ميتواند به جاي آن تيمّم کند.
مسئله 416. اگر استحاضۀ قليله يا متوسطۀ زن پس از نماز صبح کثيره شود، بايد براي نماز ظهر و عصر يک غسل و براي نماز مغرب و عشاء غسل ديگري بهجا آورد و چنانچه پس از نماز ظهر و عصر کثيره شود، بايد براي نماز مغرب و عشاء يک غسل کند.
مسئله 417. مستحاضۀ کثيره يا متوسطه، اگر پيش از داخل شدن وقت نماز، براي نماز غسل کند، غسل او باطل است، بلکه اگر نزد يک اذان صبح براي نماز شب غسل کند و نماز شب بگزارد، به احتياط واجب پس از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را بهجا آورد.
مسئله 418. زن مستحاضه، براي هر نماز واجب يا مستحب، بايد وضو بگيرد؛ نيز اگر بخواهد نمازي را که خوانده احتياطاً دوباره بهجا آورد، يا بخواهد نمازي را که تنها اقامه کرده دوباره با جماعت بهجا آورد، بايد تمام کارهايي را که براي استحاضه ذکر شد، انجام دهد؛ ولي براي خواندن نماز احتياط و سجدۀ فراموششده و تشهد فراموششده و سجدۀ سهو، اگر آنها را پس از نماز فوراً بهجا آورد، لازم نيست کارهاي استحاضه را انجام دهد.
مسئله 419. زن مستحاضه پس از آنکه خونش قطع شد، فقط براي نماز اوّلي که ميخواند، بايد کارهاي استحاضه را انجام دهد و براي نمازهاي بعدي لازم نيست.
مسئله 420. اگر زن نداند استحاضۀ او چه قسم است، هنگامي که ميخواهد نماز بگزارد، به احتياط واجب مقداري پنبه داخل عورت نهد و کمي صبر کند و بيرون آورد و پس از آنکه فهميد استحاضۀ او کدام يک از آن سه قسم است، کارهايي را که براي آن قسم بيان شده انجام دهد؛ ولي اگر بداند تا وقتي که ميخواهد نماز بگزارد استحاضۀ او تغيير نميکند، پيش از داخل شدن وقت هم ميتواند خود را وارسي نمايد.
مسئله 421. زن مستحاضه اگر پيش از آنکه خود را وارسي کند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفۀ خود عمل کرده - مثلاً استحاضهاش قليله بوده و به وظيفۀ استحاضۀ قليله عمل کرده - نماز او صحيح است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفهاش نبوده - مانند اينکه استحاضۀ او متوسطه بوده و به وظيفۀ قليله رفتار کرده - نمازش باطل است.
مسئله 422. زن مستحاضه، اگر نتواند خود را وارسي کند، ميتواند به آنچه مسلماً وظيفۀ اوست عمل کند؛ مثلاً اگر نميداند استحاضۀ او قليله است يا متوسطه، ميتواند کارهاي استحاضۀ قليله را انجام دهد و چنانچه نميداند متوسطه است يا کثيره، بايد کارهاي استحاضۀ متوسطه را انجام دهد و اگر بداند در گذشته کدام يک از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفۀ همان قسم رفتار کند.
مسئله 423. اگر خون استحاضه در باطن باشد و بيرون نيايد، وضو و غسل باطل نميشود و چنانچه بيرون بيايد، هر چند کم باشد، وضو و غسل را به تفصيلي که گذشت، باطل ميکند و بايد به وظايف مستحاضه که ذکر شد، عمل کند.
مسئله 424. زن مستحاضه اگر پس از نماز خود را وارسي کند و خون نبيند، اگرچه بداند دوباره خون ميآيد، با وضويي که دارد ميتواند نماز بگزارد.
مسئله 425. زن مستحاضه، اگر بداند از وقتي که مشغول وضو يا غسل شده، خوني از او بيرون نيامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل عورت نيست و بيرون نميآيد، ميتواند گزاردن نماز را تأخير بيندازد.
مسئله 426. اگر مستحاضه بداند پيش از گذشتن وقت نماز، به کلّي پاک ميشود، يا به اندازۀ خواندن نماز خون بند ميآيد، بايد صبر کند و نماز را در وقتي که پاک است، طبق وظيفه بهجا آورد؛ ولي اگر احتمال مي¬دهد که خون قطع مي¬شود، صبر کردن لازم نيست؛ بلکه نماز را طبق وظيفه انجام مي¬دهد.
مسئله 427. اگر پس از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند که اگر نماز را تأخير بيندازد، به مقداري که وضو و غسل و نماز را بهجا آورد، به کلّي پاک ميشود، بايد نماز را تأخير بيندازد و هنگامي که به کلّي پاک شد، دوباره وضو و غسل را بهجا آورد و نماز بگزارد و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست وضو و غسل را دوباره بهجا آورد، بلکه با وضو و غسلي که دارد ميتواند نماز بگزارد.
مسئله 428. مستحاضۀ کثيره و متوسطه اگر به کلّي پاک شد، بايد غسل کند و چنانچه بداند از وقتي که براي نمازِ پيشين، مشغول غسل شده، ديگر خون نيامده، لازم نيست دوباره غسل کند.
مسئله 429. زن مستحاضه اگر بين وظيفهاي که دارد از وضو يا غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره وضو بگيرد؛ يا غسل کند و بيفاصله مشغول نماز شود؛ ولي چنانچه خون در داخل فضاي عورت نيايد، غسل لازم نيست.
مسئله 430. اگر خون استحاضۀ زن جاري باشد و قطع نشود، چنانچه براي او ضرر نداشته باشد، بايد پيش از غسل و پس از آن با پنبه و مانند آن از بيرون آمدن خون جلوگيري کند و اگر هميشه جريان ندارد، فقط بايد پس از وضو و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيري کند و چنانچه کوتاهي کند و خون بيرون آيد، بايد احتياط کرده و دوباره غسل کند و وضو هم بگيرد و اگر نماز هم گزارده، بايد دوباره بهجا آورد.
مسئله 431. اگر هنگام غسلْ خون قطع نشود، غسل صحيح است؛ ولي چنانچه در بين غسلْ استحاضۀ متوسطه او کثيره شود، واجب است که غسل را از سر بگيرد.
مسئله 432. به احتياط واجب، مستحاضه در تمام روزي که روزه است، به اندازۀ توان، از بيرون آمدن خون جلوگيري کند.
مسئله 433. روزۀ مستحاضهاي که غسل بر او واجب است، در صورتي صحيح است که غسلهايي که براي نمازهاي روزش واجب است، انجام دهد؛ نيز به احتياط واجب، غسل نماز مغرب و عشاي شبي که ميخواهد فرداي آن را روزه بگيرد، بهجا آورد؛ ولي اگر براي نماز مغرب و عشاء غسل نکند و براي خواندن نماز شب پيش از اذان صبح غسل کند و در روز هم غسلهايي را که براي نمازهاي روزش واجب است، بهجا آورد، روزۀ او صحيح است.
مسئله 434. اگر پس از نماز عصر، مستحاضه شود و تا غروب غسل نکند، روزۀ او صحيح است.
مسئله 435. اگر استحاضۀ قليلۀ زن پيش از نماز، متوسطه يا کثيره شود، بايد کارهاي متوسطه يا کثيره را که ذکر شد، انجام دهد و چنانچه استحاضۀ متوسطه او کثيره شود، بايد کارهاي استحاضۀ کثيره را انجام دهد و چنانچه براي استحاضۀ متوسطه غسل کرده باشد، فايده ندارد و بايد دوباره براي کثيره غسل کند.
مسئله 436. اگر در بين نماز، استحاضۀ متوسطۀ زن کثيره شود، بايد نماز را بشکند و براي استحاضۀ کثيره غسل کند و وضو بگيرد و کارهاي ديگر آن را انجام دهد و همان نماز را بهجا آورد و چنانچه براي هيچ کدام از غسل و وضو وقت ندارد، بايد دو تيمّم کند؛ يکي بدل از غسل و ديگري بدل از وضو؛ و اگر براي يکي از آنها وقت ندارد، بايد به جاي آن تيمّم کند و ديگري را بهجا آورد؛ ولي اگر براي تيمّم هم وقت ندارد، نميتواند نماز را بشکند و بايد نماز را تمام کند و به احتياط واجب قضا کند؛ همچنين است اگر در ميان نماز، استحاضۀ قليلۀ او متوسطه يا کثيره شود.
مسئله 437. اگر در بين نماز، خونْ بند بيايد و مستحاضه نداند که در باطن هم قطع شده يا نه، چنانچه پس از نماز بفهمد قطع شده بوده، بايد وضو، غسل و نماز را دوباره بهجا آورد.
مسئله 438. اگر استحاضۀ کثيرۀ زن متوسطه شود، بايد براي نماز اول، عمل کثيره و براي نمازهاي بعدي عمل متوسطه را بهجا آورد. براي مثال، چنانچه پيش از نماز ظهر استحاضۀ کثيره متوسطه شود، بايد براي نماز ظهر غسل کند و براي نماز عصر و مغرب و عشاء فقط وضو بگيرد و اگر براي نماز ظهر غسل نکند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براي نماز عصر غسل کند و چنانچه براي نماز عصر هم غسل نکند، بايد براي نماز مغرب غسل کند و اگر براي آن هم غسل نکند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد، بايد براي عشاء غسل کند.
مسئله 439. اگر پيش از هر نماز خون مستحاضۀ کثيره قطع شود و دوباره بيايد، براي هر نماز بايد يک غسل انجام دهد، ولي اگر پس از غسل و پيش از نماز قطع شود، چنانچه وقت تنگ باشد که نتواند غسل کند و نماز را در وقت بهجا آورد، با همان غسل ميتواند نماز را بهجا آورد؛ همچنين است حکم وضو.
مسئله 440. اگر استحاضۀ کثيره قليله شود، بايد براي نماز اول، کارهاي کثيره و براي نمازهاي بعدي کارهاي قليله را انجام دهد و چنانچه استحاضۀ متوسطه قليله شود، بايد براي نماز اول، کارهاي متوسطه و براي نمازهاي بعدي کارهاي قليله را بهجا آورد.
مسئله 441. اگر مستحاضه يکي از کارهايي را که بر او واجب است، حتي عوض کردن پنبه، ترک کند، نمازش باطل است.
مسئله 442. مستحاضۀ قليله اگر بخواهد غير از نماز کاري انجام دهد که شرط آن وضو داشتن است - مانند رساندن بدن به خطّ قرآن - بايد وضو بگيرد و وضويي که براي نماز گرفته، به احتياط واجب کافي نيست.
مسئله 443. رفتن در مسجد حرام و مسجد النبي و توقف در مساجد ديگر و خواندن آيهاي که سجدۀ واجب دارد، براي زن مستحاضه اشکال ندارد؛ ولي نزديکي شوهر با او به احتياط واجب در صورتي حلال ميشود که غسل کند، اگرچه کارهاي ديگري را که براي نماز واجب است - مثل وضو و عوض کردن پنبه و دستمال - انجام نداده باشد.
مسئله 444. اگر زن در استحاضۀ کثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز، جايي از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد غسل کند و وضو هم بگيرد.
مسئله 445. نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بايد براي نماز آيات هم کارهايي را که براي نماز يوميّه ياد شد، انجام دهد.
مسئله 446. هر گاه در وقت نماز يوميّه، نماز آيات بر مستحاضه واجب شود، اگرچه بخواهد هر دو را پشت سرهم بهجا آورد، بايد براي نماز آيات هم تمام کارهايي را که براي نماز يوميّه او واجب است، انجام دهد و به احتياط واجب هر دو را با يک غسل و وضو بهجا نياورد.
مسئله 447. اگر زن مستحاضه بخواهد نماز قضا بگزارد، بايد براي هر نماز کارهايي را که براي نماز ادا بر او واجب است، انجام دهد.
مسئله 448. اگر زن بداند خوني که از او خارج ميشود، خون زخم نيست و شرعاً حکم حيض و نفاس را ندارد، به احتياط واجب به دستور استحاضه عمل کند، بلکه اگر شک داشته باشد که خون استحاضه است يا خونهاي ديگر، چنانچه نشانۀ آنها را نداشته باشد، به احتياط واجب بايد کارهاي استحاضه را انجام دهد.
2. حيض
حيض، خوني است که در غالب، در هر ماه چند روزي از رحم زن خارج ميشود و به زن در اين حالت، «حائض» ميگويند و احکامي دارد که در مسائل آينده ذکر ميشود.
مسئله 449. خون حيض در بيشتر وقتها، غليظ و گرم، و رنگ آن، سرخِ مايل به سياهي يا سرخ است و با فشار و کمي سوزش بيرون ميآيد.
مسئله 450. زنان سيّده (يعني قرشيّه)، پس از تمام شدن شصت سال قمري يائسه ميشوند؛ يعني خون حيض نميبينند و زناني که سيّده (قرشيّه) نيستند، پس از تمام شدن پنجاه سال قمري يائسه ميشوند.
مسئله 451. خوني که دختر، پيش از تمام شدن نُه سال قمري و زن، پس از يائسه شدن ميبيند، حيض نيست.
مسئله 452. زن باردار و زني که بچه شير ميدهد، ممکن است حيض ببيند.
مسئله 453. دختري که نميداند نُه سالش تمام شده يا نه، اگر خوني ببيند که نشانههاي حيض را ندارد، حيض نيست و اگر نشانههاي حيض را داشته باشد و به حيض بودنش اطمينان يابد، حيض است و معلوم ميشود نُه سال او تمام شده است.
مسئله 454. زني که شک دارد يائسه شده يا نه، اگر خوني ببيند و نداند حيض است، بايد بنا بگذارد که يائسه نشده است.
مسئله 455. مدت حيض کمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نميشود و اگر مختصري هم از سه روز کمتر باشد، حيض نيست.
مسئله 456. بايد سه روز نخست حيض، پياپي باشد، پس براي مثال، اگر دو روز خون ببيند و يک روز پاک شود و دوباره يک روز خون ببيند، حيض نيست.
مسئله 457. لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلکه اگر بعد از بيرون آمدن مقداري از خون بقيّه در عورت باشد، کافي است و چنانچه در بين سه روز به مدّت کمي پاک شود و اين زمان به قدري کم باشد که بگويند در تمام سه روز در عورت خون بوده، باز هم حيض است.
مسئله 458. لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند؛ ولي بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود، براي مثال، اگر از اذان صبح روز اول تا غروب روز سوم پشت سرهم خون بيايد، يا در بين روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع شود و در شب دوم و سوم هم قطع نشود، حيض است.
مسئله 459. اگر سه روز پشت سرهم خون ببيند و پاک شود، چنانچه دوباره خون ببيند و معلوم باشد که ادامه همان خونهايي است که خارج شدهاند، در اين صورت، روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، اگر روي هم از ده روز بيشتر نشود، روزهايي هم که در وسط پاک بوده، حيض است.
مسئله 460. اگر خوني ببيند که از سه روز بيشتر و از ده روز کمتر باشد و نداند خون دُمل است يا خون حيض، چنانچه نداند دُمل در سمت چپ است يا راست، درصورتيکه ممکن باشد، مقداري پنبه و مانند آن داخل کند و بيرون آورد، پس اگر خون از سمت چپ بيرون آيد، خون حيض است و چنانچه از سمت راست بيرون آيد، خون دمل است و اگر ممکن نباشد که بررسي کند، درصورتيکه ميداند خون سابق حيض بوده، حيض قرار دهد و اگر دُمل بوده، خون دُمل قرار دهد و چنانچه نميداند خون حيض بوده يا دمل، بايد همۀ چيزهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و همه عبادتهايي را که زن غير حائض انجام ميدهد، بهجا آورد.
مسئله 461. اگر خوني ببيند که از سه روز بيشتر و از ده روز کمتر باشد و نداند خون حيض است يا زخم، اگر پيشتر حيض بوده، حيض، و اگر پاک بوده، پاک قرار دهد و چنانچه نميداند پاک بوده يا حيض، همه چيزهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و همۀ عبادتهايي که زن غير حائض انجام ميدهد، بهجا آورد.
مسئله 462. اگر خوني ببيند و شک کند که خون حيض است يا نفاس، چنانچه شروط حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.
مسئله 463. اگر خوني ببيند که نداند خون حيض است يا بکارت، بايد خود را بررسي کند؛ يعني مقداري پنبه داخل عورت کند و کمي صبر کند و سپس بيرون آورد، پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بکارت است و اگر به همۀ آن رسيده، حيض است.
مسئله 464. اگر کمتر از سه روز خون ببيند و پاک شود و بعد سه روز خون ببيند، خون دوم حيض است و خون نخست، اگرچه در روزهاي عادتش باشد، حيض نيست.
مسئله 465. زني که مبتلا به خونريزي است، اگر به طبيب حاذق - که فرق بين خون حيض و غير حيض را دقيق ميداند - مراجعه کند و او تشخيص دهد خون حيض يا خون زخم و مانند آن است، چنانچه به گفته طبيب اطمينان حاصل کند، ميتواند بر طبق احکام آن عمل کند.
احکام حائض
مسئله 466. چند چيز بر حائض حرام است: 1. عبادتهايي که مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمّم بهجا آورده شود، ولي بهجا آوردن عبادتهايي که وضو و غسل و تيمّم براي آنها لازم نيست - مانند نماز ميّت - مانعي ندارد. 2. تمام چيزهايي که بر جنب حرام است و در احکام جنابت ذکر شد. 3. آميزش، که هم براي مرد حرام است؛ هم براي زن، اگرچه به مقدار ختنهگاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد، بلکه به احتياط واجب مقدار کمتر از ختنهگاه را هم داخل نکند و آميزش در دبر زن حائض، کراهت شديد دارد.
مسئله 467. آميزش در روزهايي هم که حيض زن قطعي نيست، ولي شرعاً بايد براي خود حيض قرار دهد، حرام است، پس زني که بيشتر از ده روز خون ميبيند و بايد به دستوري که بعداً ذکر ميشود، روزهاي عادت خويشان خود را حيض قرار دهد، شوهرش نميتواند در آن روزها با او آميزش کند.
مسئله 468. غير از آميزش، بهرهگيريهاي جنسي ديگر از زن حائض - مانند بوسيدن و ملاعبه کردن - مانعي ندارد.
مسئله 469. اگر شمارۀ روزهاي حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت نخست آن، با قُبُل همسرش آميزش کند، به احتياط واجب بايد هيجده نخود طلا کفّاره به فقير بپردازد و در قسمت دوم، نُه نخود و در قسمت سوم، چهار نخود و نيم بپردازد؛ براي مثال، زني که شش روز خون حيض ميبيند، اگر شوهرش در شب يا روز يکم و دوم با او آميزش کند، بايد هيجده نخود طلا بپردازد و در شب يا روز سوم و چهارم، نُه نخود بدهد و در شب يا روز پنجم و ششم بايد چهار نخود و نيم بپردازد.
مسئله 470. آميزش در دبر زن حائض کفاره ندارد.
مسئله 471. لازم نيست طلاي کفّاره را از طلاي سکهدار بپردازد؛ ولي اگر بخواهد قيمت آن را بپردازد، بايد قيمت سکهدار بپردازد.
مسئله 472. اگر قيمت طلا در وقتي که آميزش کرده با وقتي که ميخواهد به فقير بپردازد، فرق کرده باشد، بايد قيمت وقتي را که ميخواهد به فقير بدهد، حساب کند.
مسئله 473. اگر کسي هم در قسمت يکم، هم در قسمت دوم، هم در قسمت سوم حيض، با همسرش آميزش کند، بايد هر سه کفّاره را بپردازد که روي هم سي و يک نخود و نيم ميشود.
مسئله 474. اگر انسان پس از آنکه در حال حيض آميزش کرده و کفّارۀ آن را پرداخته، دوباره آميزش کند، باز هم بايد بنا بر احتياط لازم کفّاره بپردازد.
مسئله 475. اگر با زن حائض چند بار آميزش کند و در بين آنها کفّاره نپردازد، به احتياط مستحب براي هر آميزش يک کفّاره بپردازد.
مسئله 476. اگر مرد در حال آميزش بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و چنانچه جدا نشود، به احتياط واجب بايد کفّاره بپردازد.
مسئله 477. اگر مرد با زن حائض زنا کند يا با زن حائض نامحرمي به گمان اينکه همسر اوست آميزش کند، به احتياط واجب کفاره بپردازد.
مسئله 478. کسي که نميتواند کفّاره بپردازد، بهتر است که صدقهاي به فقير بپردازد و اگر نميتواند، به احتياط واجب استغفار کند و هر وقت توانست کفاره بپردازد.
مسئله 479. آميزش با همسر در حال حيض، اگر از روي ناداني يا فراموشي باشد، کفاره ندارد؛ همچنين اگر به اعتقاد اينکه زن حائض است، با او آميزش کند و سپس معلوم شود که حائض نبوده، کفاره ندارد.
مسئله 480. طلاق دادن زن در حال حيض، به گونهاي که در کتاب طلاق ذکر ميشود، باطل است.
مسئله 481. اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاک شدهام، در صورتي که دليلي بر خلاف گفته او نباشد، ادعاي وي پذيرفتني است.
مسئله 482. اگر زن هنگام اشتغال به نماز حائض شود، نماز او باطل است.
مسئله 483. اگر زن در بين نماز شک کند که حائض شده يا نه، نماز او صحيح است؛ ولي چنانچه پس از نماز بفهمد که در ميان نماز حائض شده، نمازي که خوانده، باطل است.
مسئله 484. پس از آنکه زن از حيض پاک شد، واجب است براي نماز و روزه و عبادتهاي ديگري که بايد با وضو يا غسل يا تيمم بهجا آورده شود، غسل کند و دستور آن، مانند غسل جنابت است؛ ولي براي نماز بايد پيش از غسل يا پس از آن وضو هم بگيرد و چنانچه پيش از غسل وضو بگيرد، بهتر است.
مسئله 485. پس از آنکه زن از حيض پاک شد، اگرچه غسل نکرده باشد، طلاق او صحيح است و همسرش هم ميتواند با او آميزش کند؛ ولي به احتياط مستحب پيش از غسل، با او آميزش نکند؛ اما کارهاي ديگري که هنگام حيض بر او حرام بوده - مانند توقف در مسجد و مسّ خط قرآن - تا غسل نکند، بر او حلال نميشود.
مسئله 486. اگر آب به اندازهاي باشد که فقط براي غسل يا وضو کفايت کند، به احتياط واجب بايد غسل کند و به جاي وضو تيمم کند و اگر تنها براي وضو کفايت کند، بايد وضو بگيرد و به جاي غسل تيمم کند و چنانچه براي هيچ يک از آنها آب ندارد، بايد دو تيمم کند؛ يکي بدل از غسل و ديگري به جاي وضو.
مسئله 487. نمازهاي يوميهاي که زن در حال حيض نگزارده، قضا ندارد؛ ولي روزههاي واجب را که نگرفته، بايد قضا کند.
مسئله 488. هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند يا مطمئن باشد که اگر نماز را تأخير بيندازد حائض ميشود، بايد فوراً نماز بگزارد.
مسئله 489. اگر نماز را تأخير بيندازد و از اوّل وقت به اندازۀ انجام دادن واجبات يک نماز بگذرد و حائض شود، قضاي آن نماز بر او واجب است و در چگونگي نماز - مانند تند خواندن و کند خواندن و چيزهاي ديگر - بايد ملاحظۀ حال خود را بکند؛ براي مثال، زني که مسافر نيست، اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضاي آن در صورتي واجب ميشود که به مقدار خواندن چهار رکعت نماز با انجام دادن وضو يا تيمم از اول ظهر بگذرد و حائض شود و براي کسي که مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو رکعت کافي است؛ نيز بايد ملاحظۀ تهيۀ مقدماتي را که در اختيار ندارد بنمايد، پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدّمات و خواندن يک نماز بگذرد و حائض شود، قضاي آن نماز واجب است؛ وگرنه واجب نيست.
مسئله 490. اگر در آخر وقت نماز از خون پاک شود و به اندازۀ غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز - مانند تهيه کردن لباس يا آب کشيدن آن - و خواندن يک رکعت نماز يا بيشتر از آن وقت داشته باشد، بايد نماز را بگزارد و اگر نگزارد، بايد قضاي آن را به جا آورد.
مسئله 491. حائض که در آخر وقت پاک شده و به اندازۀ غسل و وضو وقت ندارد، ولي ميتواند با تيمم نماز را در وقت بهجا آورد، آن نماز بر او واجب نيست؛ اما اگر غير از تنگي وقت تکليفش تيمم است - مانند آنکه آب برايش ضرر دارد - بايد تيمم کند و آن نماز را به جا آورد.
مسئله 492. اگر حائض پس از پاک شدن شک کند که براي نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را انجام دهد.
مسئله 493. اگر به خيال اينکه به اندازۀ تهيۀ مقدمات نماز و گزاردن يک رکعت وقت ندارد نماز نگزارد و سپس بفهمد وقت داشته، بايد قضاي آن نماز را بهجا آورد.
مسئله 494. مستحب است حائض در وقت نماز، خود را از خون پاک کند و پنبه و پارچه را عوض کند و وضو بگيرد و اگر نميتواند وضو بگيرد، تيمم کند و در جاي نماز رو به قبله بنشيند و به ذکر و دعا و صلوات مشغول شود.
مسئله 495. چند چيز براي حائض مکروه است؛ مانند خواندن قرآن - غير از آيات سجدهدار که قرائت آنها حرام است - و همراه داشتن آن، رساندن جايي از بدن به حاشيه و ميان خطهاي قرآن و رنگ کردن موها به حنا و مانند آن.
اقسام حائض
مسئله 496. حائضها شش دستهاند: 1. صاحب عادت وقتيه و عدديه: زني است که دو ماه پشت سرهم «در وقت معيّن» خون حيض ببيند و شمارۀ روزهاي حيض وي هم در هر دو ماه يک اندازه باشد؛ مثل آنکه دو ماه پشت سرهم از يکم تا هفتم ماه خون ببيند. 2. صاحب عادت وقتيه فقط: زني است که دو ماه پشت سرهم «در وقت معيّن» خون حيض ببيند؛ ولي شمارۀ روزهاي حيض او در هر دو ماه يک اندازه نباشد؛ مانند اينکه دو ماه پشت سرهم از روز يکم ماه خون ببيند؛ ولي ماه يکم روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاک شود. 3. صاحب عادت عدديه فقط: زني است که شمارۀ روزهاي حيض وي در دو ماه پشت سرهم به يک اندازه باشد؛ ولي وقت ديدن آن دو خون يکي نباشد؛ مثلاً ماه يکم از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند. 4. مضطربه: زني است که چند ماه خون ديده؛ ولي از جهت وقت يا عدد عادت معيّني پيدا نکرده؛ يا عادتش به هم خورده و عادت تازهاي پيدا نکرده است. 5. مبتدئه: زني است که بار يکم خون ديدن او است. 6. ناسيه: زني است که عادت وقتي يا عددي خود را فراموش کرده است.
هرکدام از اينها احکامي دارد که در مسائل آينده ذکر ميشود.
يک. صاحب عادت وقتيه و عدديه
مسئله 497. خانمهايي که عادت وقتيه و عدديه دارند، سه گروهاند:
گروه يکم. خانمي که دو ماه پشت سرهم «در وقت معين و عدد معيّن»، خون حيض ببيند و در وقت معين و عدد معيّن هم پاک شود؛ مثلاً دو ماه پشت سرهم از روز يکم ماه خون ببيند و روز هفتم پاک شود که عادت حيض اين زن از يکم ماه تا هفتم آن است.
گروه دوم. خانمي که از خون پاک نميشود؛ ولي دو ماه پشت سرهم چند روز معيّن - مثل يکم ماه تا هشتم - خوني که ميبيند نشانههاي حيض را دارد و خونهاي پس از آن، نشانههاي استحاضه را دارد که عادت او از يکم ماه تا هشتم است.
گروه سوم. خانمي که دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن خون حيض ببيند و پس از آنکه سه روز يا بيشتر خون ديد، يک روز يا بيشتر پاک شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه همۀ روزهايي که خون ديده و در وسط پاک بوده، روي هم يک اندازه باشد که عادت او به اندازۀ تمام روزهايي است که خون ديده و در وسط پاک بوده است و لازم نيست روزهايي که در وسط پاک بوده، در هر دو ماه به يک اندازه باشد؛ به فرض، اگر در ماه نخست از روز يکم ماه تا سوم خون ببيند و سه روز پاک شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم، پس از آنکه سه روز خون ديد، سه روز يا کمتر يا بيشتر پاک شود و دوباره خون ببيند و روي هم از نُه روز بيشتر نشود، همه حيض است و عادت اين زن نُه روز است.
مسئله 498. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر يا دو سه روز عقبتر خون ببيند، بهگونهايکه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگرچه آن خون، نشانههاي حيض را نداشته باشد، بايد به احکامي که براي زن حائض بيان شده عمل کند و چنانچه بعد بفهمد که حيض نبوده - مانند آنکه پيش از سه روز پاک شود - بايد عبادتهايي را که بهجا نياورده، قضا کند.
مسئله 499. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر چند روز پيش از عادت و همۀ روزهاي عادت و چند روز پس از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و چنانچه از ده روز بيشتر شود، فقط خوني را که در روزهاي عادت خود ديده، حيض است، اگرچه نشانههاي حيض را نداشته باشد و خوني که پيش از آن و پس از آن ديده استحاضه است، اگرچه نشانههاي حيض را داشته باشد و بايد عبادتهايي را که در روزهاي پيش از عادت و پس از عادت بهجا نياورده، قضا کند.
اگر همۀ روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاي عادت او حيض است و خوني که جلوتر از آن ديده، استحاضه است و چنانچه در آن روزها عبادت نکرده، بايد قضا کند و چنانچه همۀ روزهاي عادت را با چند روز پس از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است، اگرچه نشانههاي حيض را نداشته باشد و اگر بيشتر شود، فقط روزهاي عادت او حيض است و باقي استحاضه است، اگرچه نشانههاي حيض را داشته باشد.
مسئله 500. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز پيش از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و چنانچه از ده روز بيشتر شود، روزهايي که در ايام عادت خون ديده با چند روز پيش از آن، که روي هم به مقدار عادت او شود، حيض و روزهاي نخست را استحاضه قرار ميدهد.
اگر مقداري از روزهاي عادت را با چند روز پس از عادت خون ببيند و روي هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و چنانچه بيشتر شود، بايد روزهايي که در ايام عادت خون ديده با چند روز پس از آن، که روي هم به مقدار عادت او شود، حيض و باقي را استحاضه قرار دهد.
مسئله 501. خانمي که عادت دارد، اگر پس از آنکه سه روز يا بيشتر خون ديد پاک شود و دوباره خون ببيند و فاصلۀ بين دو خون کمتر از ده روز باشد و همۀ روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر باشد - مثل آنکه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاک شود و دوباره پنج روز خون ببيند - چند صورت دارد:
1. تمام خوني که بار نخست ديده، يا مقداري از آن، در روزهاي عادت باشد و خون دوم که پس از پاک شدن ميبيند، در روزهاي عادت نباشد، که بايد همۀ خون يکم را حيض و خون دوم را استحاضه قرار دهد.
2. خون نخست در روزهاي عادت نباشد و تمام خون دوم يا مقداري از آن، در روزهاي عادت باشد که بايد همۀ خون دوم را حيض و خون يکم را استحاضه قرار دهد.
3. مقداري از خون يکم و دوم در روزهاي عادت باشد و خون يکم که در روزهاي عادت بوده از سه روز کمتر نباشد و با پاکي وسط و مقداري از خون دوم که آن هم در روزهاي عادت بوده، از ده روز بيشتر نباشد، که در اين صورت، همۀ آنها حيض است و مقداري از خون يکم که پيش از روزهاي عادت بوده و مقداري از خون دوم که پس از روزهاي عادت بوده، استحاضه است؛ مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، درصورتيکه يک ماه از يکم تا ششم خون ببيند و دو روز پاک شود و سپس تا پانزدهم خون ببيند، از سوم تا دهم حيض است و از يکم تا سوم، همچنين از دهم تا پانزدهم، استحاضه است.
4. مقداري از خون يکم و دوم در روزهاي عادت باشد؛ ولي خون يکم که در روزهاي عادت بوده، از سه روز کمتر باشد، که بايد در تمام دو خون و پاکي وسط، کارهايي را که بر حائض حرام است و قبلاً ذکر شد، ترک کند و کارهاي استحاضه را بهجا آورد؛ يعني به دستوري که براي زن مستحاضه بيان شده، عبادتهاي خود را انجام دهد.
مسئله 502. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شمارۀ روزهاي حيضش خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد؛ چه پيش از وقت عادت ديده باشد؛ چه پس از آن.
مسئله 503. خانمي که عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند، ولي شمارۀ روزهاي آن کمتر يا بيشتر از روزهاي عادت او باشد و پس از پاک شدن، دوباره به شمارۀ روزهاي عادتي که داشته خون ببيند، بايد در هر دو خونْ کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و کارهاي استحاضه را بهجا آورد.
دو. صاحب عادت وقتيه
مسئله 504. خانمهايي که فقط عادت وقتيه دارند، سه دستهاند:
1. خانمي که دو ماه پشت سرهم «در وقت معيّن» خون حيض ببيند و پس از چند روز پاک شود؛ ولي شمارۀ روزهاي آن در هر دو ماه يک اندازه نباشد؛ مثل اينکه دو ماه پشت سرهم روز يکم ماه خون ببيند و در ماه يکم روز هفتم و در ماه دوم روز هشتم از خون پاک شود؛ اين خانم بايد روز يکم ماه را روز نخست عادت حيض خود قرار دهد.
2. خانمي که از خون پاک نميشود؛ ولي دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن خون او نشانههاي حيض را دارد و ديگر خونهاي وي نشانۀ استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايي که خونش نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يک اندازه نيست؛ مانند اينکه در ماه نخست، از يکم تا هفتم ماه و در ماه دوم از يکم تا هشتم ماه، خون او نشانههاي حيض و باقي نشانۀ استحاضه را داشته باشد؛ اين خانم هم بايد روز يکم ماه را، روز نخست عادت حيض خود قرار دهد.
3. خانمي که دو ماه پشت سرهم در وقت معيّن، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و سپس پاک شود و دوباره خون ببيند و تمام روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر نشود، ولي ماه دوم کمتر يا بيشتر از ماه يکم باشد؛ مثلاً در ماه نخست هشت روز و در ماه دوم، نه روز باشد؛ اين زن هم بايد روز يکم ماه را روز نخست عادت حيض خود قرار دهد.
مسئله 505. خانمي که عادت وقتيه دارد، اگر در وقت عادت خود يا دو سه روز پيش از عادت يا دو سه روز پس از عادت خون ببيند، بهگونهايکه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، اگرچه آن خون نشانههاي حيض را نداشته باشد، بايد به احکامي که براي زنان حائض ذکر شد، رفتار کند و چنانچه بعد بفهمد که حيض نبوده - مثل آنکه پيش از سه روز پاک شود - بايد عبادتهايي را که بهجا نياورده، قضا کند.
مسئله 506. خانمي که عادت وقتيه دارد، اگر کمتر از ده روز خون ببيند، همهاش حيض است و چنانچه بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را از راه نشانههاي آن تشخيص دهد، بايد شمارۀ عادت خويشان خود را حيض قرار دهد؛ چه پدري باشند؛ چه مادري؛ زنده باشند يا مرده؛ ولي در صورتي ميتواند عادت آنان را حيض خود قرار دهد که شمارۀ روزهاي حيض همۀ آنان يک اندازه باشد و اگر شمارۀ روزهاي حيض آنان يک اندازه نباشد - براي مثال، عادت برخي پنج روز و عادت برخي ديگر هفت روز باشد - نميتواند عادت آنان را عادت حيض خود قرار دهد، مگر عادت کساني که با ديگران فرق دارد، به قدري کم باشد که در برابر آنان به حساب نيايند؛ در اين صورت، بايد عادت بيشتر آنان را عادت حيض خود قرار دهد.
مسئله 507. خانمي که عادت وقتيه دارد و شمارۀ عادت خويشان خود را حيض قرار ميدهد، بايد روزي را که در هر ماه، اولِ عادت او بوده، اولِ حيض قرار دهد؛ براي مثال، خانمي هر ماه، روز يکم آن خون ميديده و گاهي روز هفتم و گاهي روز هشتم پاک ميشده، چنانچه يک ماه، دوازده روز خون ببيند و عادت خويشانش هفت روز باشد، بايد هفت روز نخست ماه را حيض و باقي را استحاضه قرار دهد.
مسئله 508. خانمي که عادت وقتيه دارد و بايد شمارۀ عادت خويشان خود را عادت حيض خود قرار دهد، چنانچه خويش نداشته باشد، يا شمارۀ عادت آنان مثل هم نباشد، بايد در هر ماه، از روزي که خون ميبيند تا هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
سه. صاحب عادت عدديه
مسئله 509. خانمهايي که فقط عادت عدديه دارند، سه دستهاند:
اول: زني که شماره روزهاي حيض او در دو ماه پشت سرهم يک اندازه باشد؛ ولي وقت خون ديدن او يکي نباشد؛ در اين صورت، روزيهايي که خون ديده، عادت او ميشود؛ براي مثال، اگر ماه نخست از روز يکم تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز ميشود.
دوم: خانمي که از خون پاک نميشود؛ ولي دو ماه پشت سر هم چند روز از خوني که ميبيند، نشانۀ حيض و بقيه نشانۀ استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايي که خون نشانۀ حيض دارد، در هر دو ماه يک اندازه است؛ اما وقت آن يکي نيست؛ در اين صورت، روزهايي که خون او نشانۀ حيض را دارد، عادت او ميشود؛ براي مثال، اگر يک ماه از يکم تا پنجم ماه، و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم، خون او نشانۀ حيض و بقيه نشانۀ استحاضه را داشته باشد، شمارۀ روزهاي عادت وي پنج روز ميشود.
سوم: خانمي که دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يک روز يا بيشتر پاک شود و دوباره خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه نخست با ماه دوم فرق داشته باشد، اگر تمام روزهايي که خون ديده و روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز بيشتر نشود و شمارۀ روزهاي آن هم به يک اندازه باشد، تمام روزهايي که خون ديده با روزهاي وسط که پاک بوده، عادت حيض او ميشود و لازم نيست روزهايي که در وسط پاک بوده، در هر دو ماه به يک اندازه باشد؛ براي مثال، اگر ماه نخست، از روز يکم تا سوم ماه خون ببيند و دو روز پاک شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم، از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا کمتر پاک شود و دوباره خون ببيند و روي هم از هشت روز بيشتر نشود، عادت او هشت روز ميشود.
مسئله 510. خانمي که عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند و کمتر از ده روز باشد، همهاش حيض است و چنانچه از ده روز بيشتر شود، اگر نشانۀ همۀ خونهايي که ديده يکنواخت باشد، بايد از موقع ديدن خون به شمارۀ روزهاي عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و چنانچه همۀ خونهايي که ديده يکنواخت نباشد، بلکه چند روز از آن، نشانۀ حيض و چند روز ديگر نشانۀ استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايي که خون، نشانۀ حيض را دارد، با شمارۀ روزهاي عادت او يک اندازه است، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
چنانچه روزهايي که خون نشانۀ حيض دارد، از روزهاي عادت او بيشتر است، فقط به اندازۀ روزهاي عادت او حيض و بقيه استحاضه است و اگر روزهايي که خون نشانۀ حيض دارد از روزهاي عادت او کمتر است، بايد آن روزها را با چند روز ديگر که روي هم به اندازۀ روزهاي عادتش شود، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
چهار. مُضْطَرِبه
مسئله 511. مضطربه - يعني خانمي که چند ماه خون ديده؛ ولي عادت معيّني پيدا نکرده - اگر کمتر از ده روز خون ببيند، همهاش حيض است و چنانچه بيشتر از ده روز خون ببيند و نشانۀ همۀ خونهايي که ديده يکنواخت باشد، چنانچه عادت خويشان او مثلاً هفت روز است، بايد هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر کمتر است - مثلاً پنج روز است - بايد همان را حيض قرار دهد و به احتياط واجب، در تفاوت بين شمارۀ عادت آنان و هفت روز، که دو روز است، کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و کارهاي استحاضه را بهجا آورد و اگر عادت خويشانش بيشتر از هفت روز، مثلاً نُه روز است، بايد هفت روز را حيض قرار دهد و به احتياط واجب در تفاوت بين هفت روز و عادت آنان، که دو روز است، کارهاي استحاضه را بهجا آورد و کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند.
مسئله 512. اگر مضطربه بيشتر از ده روز خوني ببيند که چند روز آن نشانۀ حيض و چند روز ديگر نشانۀ استحاضه دارد، چنانچه خوني که نشانۀ حيض دارد، کمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز نباشد، همۀ آن حيض است و اگر خوني که نشانۀ حيض را دارد، کمتر از سه روز باشد، بايد همان را حيض قرار دهد و تا هفت روز بقيه به دستوري که در مسئله قبل ذکر شد، رفتار کند؛ همچنين است اگر پيش از گذشتن ده روز از خوني که نشانۀ حيض دارد، دوباره خوني ببيند که آن هم نشانۀ حيض را داشته باشد؛ مانند آنکه پنج روز خون سياه و نُه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، که بايد خون نخست را حيض قرار دهد و بقيه آن را تا هفت روز به دستوري که در مسئله پيشين ياد شد، رفتار کند.
پنج. مُبْتَدِئه
مسئله 513. مبتدئه - يعني خانمي که بار نخست خون ديدن اوست - اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همه خونهايي که ديده يکنواخت باشد، بايد عادت خويشان خود را به گونهاي که در وقتيه ذکر شد، حيض، و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسئله 514. مبتدئه، اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند که چند روز آن نشانۀ حيض و چند روز ديگر نشانۀ استحاضه را داشته باشد، چنانچه خوني که نشانۀ حيض دارد، کمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همه آن حيض است؛ ولي اگر پيش از گذشتن ده روز از خوني که نشانۀ حيض دارد، دوباره خوني ببيند که آن هم نشانۀ خون حيض داشته باشد - مثل آنکه پنج روز خون سياه و نُه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند - بايد از اوّلِ خونِ نخست، که نشانۀ حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد، به عادت خويشاوندان خود رجوع کند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسئله 515. مبتدئه، اگر بيشتر از ده روز خوني ببيند که چند روز آن نشانۀ حيض و چند روز ديگر آن نشانۀ استحاضه داشته باشد، چنانچه خوني که نشانۀ حيض دارد، از سه روز کمتر يا از ده روز بيشتر باشد، بايد از زماني که خون نشانۀ حيض دارد، حيض قرار دهد و در عدد، به خويشاوندان خود رجوع کند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
شش. ناسِيه
مسئله 516. ناسيه - يعني خانمي که عادت خود را فراموش کرده است - اگر کمتر از ده روز خون ببيند، همهاش حيض است و چنانچه بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهايي که خون او نشانۀ حيض را دارد، تا ده روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر نتواند حيض را از راه نشانههاي آن تشخيص دهد، به احتياط واجب بايد هفت روز نخست را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
احکام متفرقه حيض
مسئله 517. مبتدئه، مضطربه، ناسيه و صاحب عادت عدديّه، اگر خوني ببينند که با نشانههاي حيض باشد، يا يقين کنند که سه روز طول ميکشد، بايد عبادت را ترک کنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده، بايد عبادتهايي را که بهجا نياوردهاند، قضا کنند؛ ولي اگر يقين نکنند که تا سه روز طول ميکشد و نشانههاي حيض را هم نداشته باشد، به احتياط واجب بايد تا سه روز کارهاي استحاضه را بهجا آورند و کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کنند و چنانچه پيش از سه روز پاک نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند.
مسئله 518. خانمي که در حيض عادت دارد، چه عادت او نسبت به وقت حيض باشد يا نسبت به عدد حيض باشد، يا نسبت به هر دو باشد، اگر دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود خوني ببيند که وقت آن، يا شمارۀ روزهاي آن، يا هر دو يکي باشد، عادتش برميگردد به آنچه در اين دو ماه ديده است؛ براي مثال، اگر از روز يکم تا هفتم ماه خون ميديده و پاک ميشده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم خون ببيند و پاک شود، عادت او از دهم تا هفدهم ميشود.
مسئله 519. مقصود از يک ماه، از آغاز خون ديدن است تا سي روز؛ نه از روز يکم ماه تا پايان ماه.
مسئله 520. خانمي که معمولاً ماهي يک بار خون ميبيند، اگر در يک ماه دو بار خون ببيند و آن خون نشانههاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي که در وسط پاک بوده، از ده روز کمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسئله 521. اگر سه روز يا بيشتر خوني ببيند که نشانۀ حيض را دارد و سپس ده روز يا بيشتر خوني ببيند که نشانۀ استحاضه را دارد و دوباره سه روز خوني به نشانههاي حيض ببيند، بايد خونِ اوّل و خونِ آخر را که نشانههاي حيض داشته، حيض قرار دهد.
مسئله 522. اگر حائض پيش از ده روز پاک شود و بداند که در باطن او خون نيست، بايد براي عبادتهاي خود غسل کند، اگرچه گمان داشته باشد که پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون ميبيند؛ ولي چنانچه يقين داشته باشد که پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون ميبيند، نبايد غسل کند و نميتواند نماز بگزارد و بايد به احکام حائض رفتار کند.
مسئله 523. اگر حائض پيش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن وي خون هست، بايد پنبهاي داخل عورت نهد و کمي صبر کند و بيرون آورد، پس اگر پاک بود، غسل کند و عبادتهاي خود را بهجا آورد و اگر پاک نبود، اگرچه به آب زرد رنگي هم آلوده باشد، چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است، بايد صبر کند که اگر پيش از ده روز پاک شد، غسل کند و اگر پايان ده روز پاک شد، يا خون او از ده روز گذشت، سرِ ده روز غسل کند و چنانچه عادتش کمتر از ده روز است، در صورتي که بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سَرِ ده روز پاک ميشود، نبايد غسل کند و اگر احتمال دهد خون او از ده روز ميگذرد، به احتياط واجب تا يک روز عبادت را ترک کند و پس از آن ميتواند تا ده روز عبادت را رها کند؛ ولي بهتر است تا ده روز کارهايي را که بر حائض حرام است، ترک کند و کارهاي مستحاضه را انجام دهد، پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا سَرِ ده روز از خون پاک شد، تمامش حيض است و چنانچه ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و عبادتهايي را که پس از روزهاي عادت بهجا نياورده، قضا کند.
مسئله 524. اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نکند و سپس بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزهاي را که در آن روزها بهجا نياورده، قضا کند و چنانچه چند روز را به گمان اينکه حيض نيست عبادت کند و آنگاه بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته، بايد قضا کند.
3. نفاس
مسئله 525. از لحظهاي که نخستين جزء کودک از رحم مادر بيرون ميآيد، هر خوني که زن زائو ميبيند، اگر پيش از ده روز يا سَرِ ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، «نَفْساء» ميگويند.
مسئله 526. خوني که زن پيش از بيرون آمدن اوّلين جزء بچّه ميبيند، نفاس نيست.
مسئله 527. لازم نيست که خلقت کودک تمام باشد، بلکه اگر خون بستهاي هم از رحم زن خارج شود و خود او بداند، يا چهار «ماما» بگويند که اگر در رحم ميماند انسان ميشد، خوني که تا ده روز ببيند، خون نفاس است.
مسئله 528. ممکن است خون نفاس، بيش از يک لحظه نيايد؛ ولي بيشتر از ده روز نميشود.
مسئله 529. هرگاه شک کند که چيزي از درون او سقط شده يا نه، يا چيزي که سقط شده اگر ميماند انسان ميشد يا نه، لازم نيست وارسي کند و خوني که از او خارج ميشود، شرعاً خون نفاس نيست.
مسئله 530. توقّف در مسجد و رساندن جايي از بدن به خط قرآن و کارهاي ديگري که بر حائض حرام است، بر نَفساء (زن زائو) هم حرام است و آنچه بر حائض واجب، مستحب و مکروه است، بر نَفساء هم واجب، مستحب و مکروه است.
مسئله 531. طلاق دادن خانمي که در حال نفاس است، باطل و آميزش با او حرام است و اگر شوهرش با وي آميزش کند، به احتياط واجب به شيوهاي که در احکام حيض ذکر شد، کفاره بپردازد.
مسئله 532. هرگاه زن از خون نفاس پاک شد، بايد غسل کند و عبادتهاي خود را بهجا آورد و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايي که خون ديده با روزهايي که در وسط پاک بوده، روي هم ده روز يا کمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر روزهايي که پاک بوده، روزه گرفته باشد، بايد قضا کند.
مسئله 533. اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن او خون هست، بايد پنبهاي داخل عورت گذارد و کمي صبر کند که اگر پاک است، براي عبادتهاي خود غسل کند.
مسئله 534. اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت معيّن دارد، به اندازۀ روزهاي عادت او نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه است و به احتياط مستحب، کسي که عادت دارد از روز پس از عادت و کسي که عادت ندارد، بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، کارهاي استحاضه را بهجا آورد و کارهايي را که بر نفساء حرام است، ترک کند.
مسئله 535. خانمي که عادت حيض او کمتر از ده روز است، اگر بيش از روزهاي عادتش خون نفاس ببيند، بايد به اندازۀ روزهاي عادت خود نفاس قرار دهد و پس از آن تا روز دهم ميتواند عبادت را ترک کند؛ يا کارهاي مستحاضه را انجام دهد؛ ولي ترک عبادت، يک روز يا دو روز بهتر است، پس اگر از ده روز بگذرد، روزهاي عادتش نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عبادت را ترک کرده، بايد قضا کند.
مسئله 536. خانمي که در حيض عادت دارد، اگر پس از زاييدن تا يک ماه يا بيشتر پيدرپي خون ببيند، به اندازۀ روزهاي عادت او نفاس است و ده روز از خوني که پس از نفاس ميبيند، اگرچه در روزهاي عادت ماهانهاش باشد، استحاضه است؛ براي مثال، خانمي که عادت حيض او از بيستم تا بيست و هفتم هر ماه است، اگر روز دهم ماه زاييد و تا يک ماه يا بيشتر پيدرپي خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از روز هفدهم تا ده روز، حتّي خوني که در روزهاي عادت خود - که از بيستم تا بيست و هفتم است - ميبيند، استحاضه است و پس از گذشتن ده روز، اگر خوني را که ميبيند در روزهاي عادتش باشد، حيض است؛ چه نشانههاي حيض را داشته باشد يا نداشته باشد و اگر در روزهاي عادتش نباشد، اگرچه نشانههاي حيض را داشته باشد، بايد آن را استحاضه قرار دهد.
مسئله 537. خانمي که در حيض عادت ندارد، اگر پس از زايمان تا يک ماه يا بيشتر خون ببيند، ده روز نخست آن نفاس و ده روز دوم آن استحاضه است و خوني که پس از آن ميبيند، اگر نشانۀ حيض را داشته باشد، حيض؛ وگرنه آن هم استحاضه است.
پنجم. غسل مسّ ميّت
مسئله 538. اگر کسي بدن انسان مردهاي را مسّ کند که سرد شده و غسلش ندادهاند - يعني جايي از بدن خود را به آن برساند - بايد غسل مسّ ميّت کند؛ چه در خواب مسّ کند يا بيداري؛ با اختيار مسّ کند يا بياختيار، حتي اگر استخوان او به استخوان ميّت برسد، بايد غسل کند؛ ولي اگر حيوان مردهاي را مسّ کند، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 539. مسّ مردهاي که تمام بدن او سرد نشده، سبب وجوب غسل نيست، اگرچه جايي را که سرد شده، مسّ کند.
مسئله 540. اگر موي خود را به بدن ميّت برساند يا بدن خود را به موي ميّت يا موي خود را به موي ميّت برساند، غسل واجب نيست.
مسئله 541. براي مسّ کودک مرده، حتي سقطشدهاي که چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ ميّت واجب است، بلکه بهتر است براي مسّ کودک سقطشدهاي که کمتر از چهار ماه دارد، غسل کرد، بنابراين اگر جنين چهار ماههاي مرده به دنيا بيايد، مادر او بايد غسل مسّ ميّت کند، بلکه اگر از چهار ماه کمتر هم داشته باشد، بهتر است مادر او غسل کند.
مسئله 542. کودکي که پس از مردن مادر به دنيا ميآيد، وقتي بالغ شد، واجب است غسل مسّ ميّت انجام دهد.
مسئله 543. اگر انسان ميّتي را مسّ کند که سه غسل او تمام شده، غسل بر او واجب نميشود؛ ولي اگر پيش از آنکه غسل سوم تمام شود، جايي از بدن او را مسّ کند، اگرچه غسل سوم آن قسمت تمام شده باشد، بايد غسل مسّ ميّت به جا آورد.
مسئله 544. اگر ديوانه يا نوجوان نابالغي ميّت را مسّ کند، پس از آنکه آن ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مسّ ميّت انجام دهد.
مسئله 545. اگر از بدن انسان زنده قسمتي جدا شود که استخوان دارد و پيش از آنکه قسمت جداشده را غسل دهند، انسان آن را مسّ کند، بايد غسل مسّ ميّت انجام دهد؛ ولي اگر قسمت جداشده استخوان نداشته باشد، براي مسّ آن غسل واجب نيست. چنانچه از بدن مردهاي که غسلش ندادهاند، چيزي جدا شود که در حال اتّصال، مسّ آن سبب وجوب غسل ميشود، پس از جدا شدن نيز با مسّ آن غسل واجب ميشود.
مسئله 546. براي مسّ استخوان و دنداني که از مرده جدا شده باشد و آن را غسل ندادهاند، بايد غسل کرد؛ ولي براي مسّ استخوان و دنداني که از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.
مسئله 547. غسل مسّ ميّت را بايد مانند غسل جنابت انجام دهند؛ ولي کسي که غسل مسّ ميّت کرده، اگر بخواهد نماز بگزارد، بايد وضو هم بگيرد.
مسئله 548. اگر چند ميّت را مسّ کند يا يک ميّت را چند بار مسّ کند، يک غسل کافي است.
مسئله 549. براي کسي که پس از مسّ ميّت غسل نکرده است، توقف در مسجد و آميزش با همسر و خواندن سورههايي که سجدۀ واجب دارد، مانعي ندارد؛ ولي براي نماز و مانند آن بايد غسل کند و وضو بگيرد.
ششم. غسل ميّت
پيش از بيان غسل ميّت و احکام آن، به ذکر بخشي از احکام مرتبط به ميّت ميپردازيم.
احکام محتضر
مسئله 550. مسلماني که در حال جان دادن است و به او «مُحتَضَر» گويند، چه مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا کوچک، بايد به پشت بخوابانند، بهگونهايکه کف پاهايش به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او کاملاً به اين صورت ممکن نيست، بنا بر احتياط واجب تا اندازهاي که ممکن است بايد به اين دستور عمل کنند و چنانچه خواباندن او هيچگونه شدني نباشد، به قصد احتياط او را رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممکن نشود، بنا بر احتياط او را به پهلوي راست يا به پهلوي چپ، رو به قبله بخوابانند.
مسئله 551. به احتياط واجب تا وقتي مُحتَضَر را از محل احتضار حرکت ندادهاند، رو به قبله باشد و پس از حرکت دادن، اين احتياط واجب نيست.
مسئله 552. رو به قبله گرداندن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از وليّ او لازم نيست.
مسئله 553. مستحب است شهادتين و اقرار به امامت دوازده امام: و ديگر عقايد حقّ را، به کسي که در حال جان دادن است، به گونهاي تلقين کنند که بفهمد؛ نيز مستحب است چيزهايي را که ذکر شد، تا وقت مرگ تکرار کنند.
مسئله 554. مستحب است اين دعاها را به گونهاي به محتضر تلقين کنند که بفهمد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِي الْکَثيرَ مِنْ مَعاصِيکَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِکَ»، «يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْکَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسيرَ و اعْفُ عَنِّي الْکَثيرَ إنَّکَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ» و «اللهُمَّ ارْحَمْني فَإنَّکَ رَحيمٌ».
مسئله 555. مستحب است کسي را که سخت جان ميدهد، اگر ناراحت نميشود، به جايي که نماز ميخوانده، ببرند.
مسئله 556. مستحب است براي راحت شدن محتضر بر بالين او سورههاي «يس، صافّات و احزاب» و «آية الکرسي» و آيۀ پنجاه و چهارم از سورۀ «اعراف» و سه آيۀ پايان سورۀ «بقره» بلکه هر چه از قرآن ممکن است، بخوانند.
مسئله 557. تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روي شکم او و بودن جُنُب و حائض نزد او، همچنين بسيار حرف زدن و گريه کردن و تنها گذاشتن خانمها نزد او مکروه است.
احکام پس از مرگ
مسئله 558. پس از مرگ، مستحب است دهان، چشمها و چانۀ ميّت را ببندند و دست و پاي او را دراز کنند و پارچهاي روي او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايي که مرده، چراغ روشن کنند و براي تشييع جنازۀ او مؤمنان را خبر، و در دفن او عجله کنند؛ ولي اگر به مردن او يقين ندارند، بايد صبر کنند تا معلوم شود؛ نيز چنانچه ميّت باردار باشد و بچه در شکم او زنده باشد، بايد به قدري دفن را عقب بيندازند، که پهلوي چپ او را بشکافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احکام غسل، کفن، نماز و دفن ميّت
مسئله 559. غسل، کفن، نماز و دفن مسلمان بر هر مکلّفي واجب است و اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط ميشود و چنانچه هيچ کس انجام ندهد، همه معصيت کردهاند.
مسئله 560. اگر کسي به کارهاي ميّت بپردازد، بر ديگران واجب نيست اقدام کنند؛ ولي چنانچه او عمل را تمام نکند، بايد ديگران آن را تمام کنند.
مسئله 561. اگر انسان يقين يا اطمينان کند که ديگري مشغول کارهاي ميّت شده، واجب نيست به کارهاي ميّت اقدام کند؛ ولي چنانچه شک يا گمان دارد، بايد اقدام کند.
مسئله 562. اگر کسي بداند غسل يا کفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام دادهاند، بايد دوباره انجام دهد؛ ولي اگر گمان دارد که باطل بوده يا شک دارد که درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام کند.
مسئله 563. براي غسل، کفن، نماز و دفن ميّت، بايد از وليّ او اجازه بگيرند.
مسئله 564. وليّ زن که در غسل، کفن و دفن او دخالت ميکند، همسر اوست و پس از او، مردهايي که از ميّت ارث ميبرند، مقدّم بر خانمهايياند که از او ارث ميبرند و هر کدام که در ارث بردن مقدّم است، در اين امر نيز مقدم است.
مسئله 565. بچۀ نابالغ و ديوانه، براي انجام دادن کارهاي ميّت ولايت ندارند؛ همچنين غائبي که نميتواند شخصاً يا با مأمور کردن ديگري، آن کارها را انجام دهد، ولايت ندارد.
مسئله 566. اگر کسي بگويد من وصيّ يا وليّ ميّتم يا وليّ ميّت به من اجازه داده که غسل، کفن و دفن ميت را انجام دهم، چنانچه ديگري چنين ادّعايي ندارد، انجام دادن کارهاي ميّت با اوست.
مسئله 567. اگر ميّت براي غسل، کفن، دفن و نماز خود غير از وليّ، شخص ديگري را معيّن کند، به احتياط واجب وليّ و آن شخص هر دو اجازه بدهند و لازم نيست کسي که ميّت او را براي انجام دادن اين کارها معيّن کرده، اين وصيت را قبول کند؛ ولي اگر قبول کرد، بايد به آن عمل کند.
احکام غسل ميّت
مسئله 568. واجب است ميّت را سه غسل بدهند. 1. به آبي که با سدر مخلوط باشد. 2. به آبي که با کافور مخلوط باشد. 3. با آب خالص.
مسئله 569. سدر و کافور بايد به اندازهاي بسيار نباشد که آب را مضاف کند و به اندازهاي هم کم نباشد، که نگويند سدر و کافور با آب مخلوط شده است.
مسئله 570. اگر سدر و کافور به اندازهاي که لازم است پيدا نشود، به احتياط واجب مقداري که به آن دسترسي دارند، در آب بريزند.
مسئله 571. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از تمام کردن اعمال و خروج از احرام بميرد، نبايد او را با آب کافور غسل دهند و به جاي آن بايد با آب خالص غسلش بدهند.
مسئله 572. اگر سدر و کافور يا يکي از اينها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد - مثل آنکه غصبي باشد - بايد به جاي هر کدام که ممکن نيست، ميّت را با آب خالص غسل بدهند.
مسئله 573. کسي که ميّت را غسل ميدهد، بايد مسلمان دوازده امامي و عاقل باشد و مسائل غسل را هم بداند و به احتياط واجب بالغ باشد.
مسئله 574. کسي که ميّت را غسل ميدهد، بايد قصد قربت داشته باشد؛ يعني غسل را براي انجام دادن فرمان خداي عالم بهجا آورد و اگر به همين نيّت تا پايان غسل سوم باقي باشد، کافي است و تجديد نيت لازم نيست.
مسئله 575. غسل بچۀ مسلمان، اگرچه از زنا باشد، واجب است و غسل، کفن و دفن کافر و اولاد او جايز نيست و کسي که از بچگي ديوانه بوده و به حال ديوانگي بالغ شده، چنانچه پدر يا مادر او مسلمان باشد، بايد او را غسل داد و اگر هيچ يک از آنان مسلمان نباشد، غسل دادن او جايز نيست. کودکاني که در کشور اسلامي به سر ميبرند و شناسنامه اسلامي ندارند، در حکم مسلماناند.
مسئله 576. بچۀ سقطشده، اگر چهار ماهه بوده يا ساختمان بدن او کامل شده باشد، بايد او را غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد يا ساختمان بدن او کامل نشده، در پارچهاي بپيچند و بيغسل دفن کنند.
مسئله 577. اگر مردْ زن را و زنْ مرد را غسل دهد، باطل است؛ ولي زن ميتواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم ميتواند همسر خود را غسل دهد، اگرچه به احتياط مستحب، زنْ شوهر خود و شوهر نيز زن خود را غسل ندهد.
مسئله 578. کسي که کشتن او به رجم يا قصاص و مانند اينها واجب شده است، درصورتيکه پيش از اجراي حکم، غسلهاي سهگانۀ ميت را انجام داده باشد، غسل دادنش واجب نيست، اگرچه پس از غسل، از او حدث اصغر يا اکبر سر زده باشد.
مسئله 579. مرد ميتواند دختر بچهاي را که سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد و زن هم ميتواند پسر بچهاي را که سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
مسئله 580. اگر براي غسل دادن ميّتي که مرد است، مردي پيدا نشود، خانمهايي که با او نسبت دارند و محرماند - مثل مادر، خواهر، عمّه و خاله - يا به سبب شير خوردن با او محرم شدهاند، ميتوانند غسلش بدهند؛ نيز چنانچه براي غسل ميّت زن، خانم ديگري نباشد، مردهايي که با او نسبت دارند و محرماند، يا به سبب شير خوردن با او محرم شدهاند، ميتوانند وي را از زير لباس غسل دهند.
مسئله 581. اگر ميّت و کسي که او را غسل ميدهد، هر دو، مرد يا خانم يا زن و مردي باشند که محرم يکديگرند، جايز است غير از عورت، جاهاي ديگر بدن ميّت برهنه باشد.
مسئله 582. نگاه کردن به عورت ميّت حرام است و غسلدهندۀ او اگر نگاه کند، معصيت کرده؛ ولي غسل ميّت باطل نميشود.
مسئله 583. اگر جايي از بدن ميّت نجس باشد، بايد پيش از غسل دادن آن قسمت، آنجا را آب بکشند و به احتياط مستحب تمام بدن ميت، پيش از شروع به غسل پاک باشد.
مسئله 584. غسل ميّت، همانند غسل جنابت است و به احتياط واجب تا غسل ترتيبي ممکن است، ميّت را غسل ارتماسي ندهند و به احتياط مستحب در غسل ترتيبي هيچ يک از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلکه آب را روي آن بريزند، هرچند فروبردن در آب جايز است.
مسئله 585. کسي را که در حال حيض يا در حال جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلکه همان غسل ميّت براي او کافي است.
مسئله 586. جايز نيست که براي غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولي مزد گرفتن براي کارهاي مقدماتي غسل - مثل نظافت و شستوشوي ميت و مانند آن - حرام نيست.
مسئله 587. اگر آب پيدا نشود، يا استعمال آن مانعي داشته باشد، بايد عوض هر يک از سه غسل، ميّت را يک تيمم بدهند.
مسئله 588. اگر به جهت نبودن آبْ ميّت را تيمّم دهند و پس از آن آب پيدا شود، درصورتيکه خوفي بر ميّت در تأخير دفن نيست، بايد آن را غسل بدهند و تحنيط و کفن کنند و چنانچه نماز بر او خواندهاند، بنا بر أحوط، دوباره بخوانند.
مسئله 589. کسي که ميّت را تيمم ميدهد، ميتواند در صورت امکان، دست ميّت را به زمين بزند و به صورت و پشت دستهاي او بکشد و اگر به اين صورت ممکن باشد، لازم نيست به دست زنده هم او را تيمم داد، اگرچه احتياط استحبابي، جمع است.
مسئله 590. غسل دادن ميّت مسلمان و کفن کردن او واجب است؛ ولي دو گروه از اين حکم مُستثنا هستند:
يکم. «شهيدان راه خدا» يعني کساني که در ميدان جهاد در راه اسلام، همراه پيامبر صلياللهعليهوآله يا امام معصوم عليهالسلام يا نائب خاص او کشته شدهاند؛ همچنين کساني که در حال غيبت امام زمان - ارواحنا فداه - براي دفاع در برابر دشمنان اسلام کشته ميشوند؛ خواه مرد باشند، يا زن؛ بزرگ باشند يا کودک. در اين گونه موارد، غسل و کفن و تحنيط واجب نيست، بلکه بايد آنها را با همان لباسهايشان پس از خواندن نماز دفن کنند.
دوم. «کساني که قتل آنها به عنوان قصاص يا حدّ شرعي واجب شده است» و به فرمان حاکم شرع، مراسم غسلهاي سهگانه ميّت را خودشان در حال حيات انجام ميدهند؛ سپس دو قسمت از قسمتهاي سهگانۀ کفن را - يعني لنگ و پيراهن - ميپوشند و مانند ميّت تحنيط ميکنند و پس از کشته شدن، قطعۀ سوم را بر آنها ميپوشانند و نماز بر آنها خوانده و به همان حال دفنشان ميکنند و لازم نيست خون را از بدن و کفن آنها بشويند؛ حتي اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس کنند، تکرار غسل لازم نيست.
مسئله 591. حکم مسئلۀ گذشته براي شهيد، دربارۀ کساني است که در ميدان جنگ کشته شده باشند؛ يعني پيش از آنکه وي را از ميدان جنگ بيرون ببرند، جان داده باشد؛ نيز همين حکم ثابت است، اگر او را به صورت مجروح از ميدان جنگ خارج سازند و در بيمارستان يا غير آن از دنيا برود، تا وقتي که جنگ ادامه دارد و اگر پس از سپري شدن جنگ بميرد، احتياط واجب، غسل و تحنيط و کفن کردن اوست. البته ثواب شهيد را دارد.
مسئله 592. در جنگهاي امروز که ميدانهاي جنگ وسعت دارد و گاه کيلومترها يا فرسخها مسافت را دربرميگيرد و گلولههاي دشمن و مانند آن، تا مسافت دوري ميرسد، تمام اين صحنه که مرکز تجمّع سربازان است، ميدان جنگ شمرده ميشود؛ ولي اگر دشمن با بمباران، افرادي را به دور از جبهههاي جنگ به قتل برساند، احکام بالا در مورد آنها جاري نيست.
مسئله 593. هرگاه به علتي شهيد برهنه شده باشد، بايد او را کفن کنند و بدون غسل دفن کنند.
احکام کفن ميّت
مسئله 594. ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه که لنگ، پيراهن و سرتاسري نام دارند کفن کنند.
مسئله 595. لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است که از سينه تا روي پا برسد و به احتياط واجب، پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و درازي سرتاسري بايد به قدري باشد که بستن دو سر آن ممکن باشد و پهناي آن بايد به اندازهاي باشد که يک طرف آن، روي طرف ديگر جاي گيرد.
مسئله 596. اگر سه پارچه (لنگ، پيراهن، سرتاسري) براي کفن ميت ميسّر نشود، به هر کدام که ميسّر باشد، اکتفا ميشود، اگرچه اسم هيچکدام از اين سه پارچه بر آن گفته نشود، بلکه اگر هيچ پارچهاي مقدور نشود و فقط مقداري جهت پوشاندن عورتين باشد، واجب است با آن عورتين را بپوشانند.
مسئله 597. مقداري از لنگ، که از ناف تا زانو را ميپوشاند و مقداري از پيراهن که از شانه تا نصف ساق را ميپوشاند، مقدار واجب کفن است و آنچه بيش از اين مقدار در مسئلۀ پيشين بيان شد، مقدار مستحب کفن است.
مسئله 598. اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند که بيشتر از مقدار واجب کفن را، از سهم آنان بردارند، اشکال ندارد و به احتياط واجب بيشتر از مقدار واجب کفن، همچنين مقداري را که بنا بر احتياط لازم است، از سهم وارثي برندارند که بالغ نشده.
مسئله 599. اگر کسي وصيت کرده باشد که مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند، يا وصيت کرده باشد که ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، هرچند مصرف آن را معيّن نکرده باشد يا فقط مصرف مقداري از آن را معلوم کرده باشد، ميتوانند مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند.
مسئله 600. اگر کسي وصيت نکرده باشد که کفن را از ثلث مال او بردارند، ميتوانند به صورت متعارف - که لايق شأن ميّت باشد - کفن و چيزهاي ديگري را که از واجبات دفن است، از اصل مال او بردارند.
مسئله 601. هزينه کفن زن بر شوهر است، اگرچه خانم از خود مال داشته باشد؛ همچنين اگر خانم را به شرحي که در کتاب طلاق گفته ميشود، طلاق رجعي بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، کفن او بر عهدۀ شوهر اوست و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، وليّ شوهر بايد کفن زن را از مال او بپردازد.
مسئله 602. کفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه مخارج او در حال زندگي بر آنان واجب باشد.
مسئله 603. اگر ميت مالي براي تهيۀ کفن نداشته باشد، جايز نيست برهنه دفن شود، بلکه بنا بر احتياط بر مسلمانان واجب است که او را کفن کنند و جايز است هزينۀ آن را از زکات حساب کنند.
مسئله 604. کفن بايد مباح باشد؛ يعني از مال خود ميت باشد؛ يا ديگري از مال حلال تهيه کرده و با رضايت خود آن را براي کفن ميّت بپردازد.
مسئله 605. به احتياط واجب، هر يک از سه پارچۀ کفن به قدري نازک نباشد که بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
مسئله 606. کفن کردن با چيز غصبي، اگر چيز ديگري هم پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه کفن ميّت غصبي باشد و صاحب آن راضي نباشد، بايد حکومت اسلامي يا مردم مسلمان، رضايت صاحب آن را فراهم کنند و نبش قبر او جايز نيست؛ همچنين جايز نيست با پوست مردار او را کفن کنند.
مسئله 607. کفن کردن ميّت با چيز نجس و با پارچۀ ابريشمي خالص جايز نيست؛ ولي در حال ناچاري اشکال ندارد و به احتياط واجب با پارچۀ طلاباف هم ميّت را کفن نکنند، مگر در حال ناچاري.
مسئله 608. کفن کردن با پارچهاي که از پشم يا موي حيوان حرامگوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست؛ ولي اگر پوست حيوان حلالگوشت را به گونهاي درست کنند که به آن جامه گفته شود، ميتوان با آن ميّت را کفن کرد؛ همچنين اگر کفن از مو و پشم حيوان حلالگوشت باشد، اشکال ندارد، اگرچه به احتياط مستحب با اين دو هم کفن نکنند.
مسئله 609. اگر کفن ميّت نجس شود، بايد آن را بشويند و اگر کفن ضايع نميشود، ميتوان قسمت نجس را بُريد؛ ولي اگر در قبر گذاشته باشند، بهتر است که قسمت نجسشده بريده شود، بلکه اگر بيرون آوردن ميّت اهانت به او باشد، بريدن واجب ميشود و چنانچه شستن يا بريدن آن ممکن نيست، در صورتي که عوض کردن آن ممکن باشد، بايد عوض کنند.
مسئله 610. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته، اگر بميرد، بايد مانند ديگران کفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشکال ندارد.
مسئله 611. مستحب است انسان در حال سلامتي، کفن، سدر و کافور خود را تهيه کند.
احکام تحنيط
مسئله 612. پس از غسل، واجب است ميّت را با حنوط پاک و حلال تحنيط کنند؛ يعني به پيشاني، کف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاي او کافور بمالند و مستحب است به سر بيني ميّت هم کافور بمالند و بايد کافور ساييده و تازه باشد و اگر به سبب کهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد، کافي نيست.
مسئله 613. در تحنيط ميت، مراعات ترتيب بين اعضاي سجود لازم نيست، اگرچه مستحب است نخست کافور را به پيشاني ميّت بمالند.
مسئله 614. بهتر آن است که ميّت را پيش از کفن کردن، تحنيط کنند، اگرچه در ميان کفن کردن و پس از آن هم مانعي ندارد.
مسئله 615. کسي که براي حج يا عمره احرام بسته است، اگر پيش از بيرون آمدن از احرام بميرد، تحنيط او جايز نيست.
مسئله 616. خانمي که شوهر او مرده و هنوز عدّهاش تمام نشده، اگرچه حرام است، خود را خوشبو کند؛ ولي چنانچه بميرد، تحنيط او واجب است.
مسئله 617. مکروه است ميّت را با مشک، عنبر، عود و عطرهاي ديگر خوشبو کنند؛ يا براي تحنيط او اينها را با کافور مخلوط کنند.
مسئله 618. مستحب است که قدري تربت حضرت سيد الشهداء علیهالسلام را با کافور مخلوط کنند؛ ولي بايد کافور را به قسمتهايي از بدن که بياحترامي به تربت ميشود، نرسانند؛ نيز بايد تربت به قدري زياد نباشد، که وقتي با کافور مخلوط شد، آن را کافور نگويند.
مسئله 619. اگر کافور به اندازۀ غسل و تحنيط نباشد، بنا بر احتياط واجب غسل را مقدّم دارند و اگر براي هفت عضو کافي نباشد، بنا بر احتياط واجب پيشاني را مقدّم کنند.
مسئله 620. مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
احکام نماز ميّت
مسئله 621. نماز گزاردن بر ميّت مسلمان، اگرچه بچه باشد، واجب است؛ ولي بايد پدر و مادر آن بچه يا يکي از آنان مسلمان باشند و شش سال بچه تمام شده باشد.
مسئله 622. نماز بر ميّت ديوانهاي که پدر يا مادرش مسلمان هستند، واجب است؛ همچنين است نماز بر مردهاي که در بلاد اسلامي پيدا شود؛ نيز مردهاي که در بلاد کفر پيدا شود و در آنجا مسلمانان هم زندگي کنند و احتمال برود که اين ميت مسلمان باشد يا از مسلمان متولد شده باشد.
مسئله 623. نماز ميت واجب کفايي است، که با گزاردن يک نفر از ديگران ساقط ميشود، به شرط آنکه نمازگزار شيعۀ اثني عشري و بنا بر احوط بالغ باشد.
مسئله 624. نماز ميّت بايد پس از غسل و تحنيط و کفن کردن او انجام شود و اگر پيش از اينها يا در ميان اينها انجام شود، اگرچه از روي فراموشي يا ندانستن مسئله باشد، کافي نيست.
مسئله 625. کسي که ميخواهد نماز ميّت بهجا آورد، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد؛ نيز لازم نيست بدن و لباسش پاک باشد و اگر لباس او غصبي هم باشد، اشکال ندارد، اگرچه به احتياط مستحب تمام چيزهايي را که در نمازهاي ديگر لازم است، رعايت کند.
مسئله 626. کسي که نماز ميت ميگزارد، بايد رو به قبله باشد؛ نيز واجب است ميّت را مقابل او به پشت بخوابانند، بهگونهايکه سر او به طرف راست نمازگزار و پاي او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسئله 627. مکان نمازگزار بايد از جاي ميّت پستتر يا بلندتر نباشد؛ ولي پستي و بلندي مختصر اشکال ندارد.
مسئله 628. نمازگزار بايد از ميّت دور نباشد؛ اما کسي که نماز ميّت را به جماعت ميگزارد، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صفها به يکديگر متّصل باشند، اشکال ندارد.
مسئله 629. نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد؛ ولي اگر نماز به جماعت گزارده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز کساني که مقابل ميّت نيستند، اشکال ندارد.
مسئله 630. ميان ميّت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزي مانند اينها نباشد؛ ولي اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد، اشکال ندارد.
مسئله 631. هنگام گزاردن نماز، بايد عورت ميّت پوشيده باشد و اگر کفن کردن او ممکن نيست، بايد عورتش را اگرچه با تخته، آجر و مانند اينها باشد، بپوشانند.
مسئله 632. نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بهجا آورد و هنگام نيّت، ميّت را معيّن کند؛ مثلاً نيّت کند «نماز ميگزارم بر اين ميّت قربۀ إلي الله».
مسئله 633. اگر کسي نباشد که بتواند نماز ميّت را ايستاده بهجا آورد، ميشود نشسته بر او نماز گزارد.
مسئله 634. اگر ميّت وصيّت کرده باشد که شخص معيّني بر او نماز بگزارد، به احتياط واجب، آن شخص از وليّ ميّت اجازه بگيرد و به احتياط واجب، وليّ هم اجازه بدهد.
مسئله 635. مکروه است بر ميّت چند بار نماز بگزارند؛ ولي اگر ميّت اهل علم و تقوا باشد، مکروه نيست.
مسئله 636. اگر چند ميّت با هم حاضر بودند، ميتوان براي همه يک نماز گزارد؛ ولي در دعاهايي که پس از تکبير چهارم خوانده ميشود، بايد ضماير به صورت جمع گفته شود و ميتوان براي هر کدام يک نماز مستقل گزارد.
مسئله 637. در صورت مزاحمت نماز فريضه با نماز ميت، هر کدام که وقتش تنگ است، مقدّم است و اگر وقت هر دو وسعت دارد، مخيّر است و در صورتي که وقت هر دو تنگ شده باشد، بهگونهاي که در تأخير دفن، خوف بر ميت وجود دارد، تقديم فريضه و نماز گزاردن بر قبر ميّت پس از دفن او اظهر است.
مسئله 638. اگر ميّت را عمداً يا از روي فراموشي يا بر اثر عذري بدون نماز دفن کنند، يا پس از دفن معلوم شود، نمازي که بر او گزارده شده باطل بوده است، تا وقتي جسد او از هم نپاشيده، واجب است، با شرطهايي که براي نماز ميّت ذکر شد، به قبرش نماز بگزارند.
شيوۀ نماز ميّت
مسئله 639. نماز ميّت، پنج تکبير دارد و اگر نمازگزار پنج تکبير به اين ترتيب بگويد، کافي است: پس از نيت و گفتن تکبير نخست بگويد: «أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» و پس از تکبير دوم بگويد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» و پس از تکبير سوم بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ» و پس از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ» و اگر زن است بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ» و سپس تکبير پنجم را بگويد.
بهتر است پس از تکبير يکم بگويد: «أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شريکَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نذِيراً بَيْنَ يَدَي السَّاعَةِ» و پس از تکبير دوم بگويد: «اللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارِک عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَأفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلي إبْراهِيمَ وَ آلِ إِبراهيمَ إنّکَ حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلي جَميِعِ الأَنْبياءِ وَ الْمُرسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّيقينَ وَ جَميِعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحينَ» و پس از تکبير سوم بگويد: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسلِماتِ الْأَحْياءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالخَيْراتِ إنَّکَ مُجيبُ الدَّعَواتِ إنَّکَ عَلي کُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ» و پس از تکبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: «اللهُمَّ إِنَّ هَذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أنْتَ خَيرُ مَنْزولٍ بِهِ اللهُمَّ إِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلّا خَيْراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا اللهُمَّ إنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِي إحسانِهِ وَ إنْ کان مُسِيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ في أعْلي عِلِّيّينَ وَ اخْلُفْ عَلي أهْلِهِ فِي الْغابِرِينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ» و سپس تکبير پنجم را بگويد؛ ولي اگر ميّت خانم است، پس از تکبير چهارم بگويد: «اللهُمَّ إِنَّ هذِهِ أمَتُکَ و ابْنَةُ عَبْدِکَ وَ ابْنَةُ أمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ أنْتَ خَيرُ مَنزُولٍ بِهِ اللهُمَّ إنَّا لا نَعْلَمُ مِنها إلّا خَيْراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهَا مِنَّا اللهُمَّ إنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِي إحسانِها و إنْ کانَتْ مُسِيئةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اللهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِي أعْلي عِلِّيِّينَ وَ اخْلُفْ عَلي أهْلِها في الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ».
مسئله 640. بايد تکبيرها و دعاها را به گونهاي پشت سر هم بگويند که نماز از صورت خود خارج نشود.
مسئله 641. کسي که نماز ميّت را به جماعت ميگزارد، بايد تکبيرها و دعاهاي آن را هم بخواند.
مستحبّات نماز ميّت
مسئله 642. چند چيز در نماز ميّت مستحب است: اول. کسي که نماز ميّت ميگزارد، با وضو يا غسل يا تيمم باشد و به احتياط مستحب، در صورتي تيمّم کند که وضو و غسل ممکن نباشد؛ يا بترسد که اگر وضو بگيرد يا غسل کند، به نماز ميّت نرسد. دوم. اگر ميّت مرد است، امام جماعت يا کسي که فرادا به او نماز ميگزارد، مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت خانم است، مقابل سينهاش بايستد. سوم. پا برهنه نماز بگزارد. چهارم. در هر تکبير، دستها را بلند کند. پنجم. فاصلۀ او با ميّت به قدري کم باشد که اگر باد، لباسش را حرکت دهد، به جنازه برسد. ششم. نماز ميّت را به جماعت اقامه کند. هفتم. امام جماعت تکبير و دعاها را بلند بخواند و کساني که با او نماز ميگزارند، آهسته بخوانند. هشتم. در جماعت اگرچه مأموم يک نفر باشد، عقب امام بايستد. نهم. نمازگزار به ميّت و مؤمنان، فراوان دعا کند. دهم. پيش از نماز سه بار بگويد «الصَّلاة». يازدهم. نماز را در جايي بخوانند که مردم براي نماز ميّت بيشتر به آنجا ميروند. دوازدهم. خانم حائض اگر نماز ميّت را به جماعت ميخواند، در صفي تنها بايستد.
مسئله 643. خواندن نماز ميّت در مساجد مکروه است؛ ولي در مسجد حرام مکروه نيست.
مسئله 644. شرکت در تشييع و تدفين و نماز کسي که خودکشي ميکند، اشکال ندارد.
احکام دفن
مسئله 645. واجب است ميّت را به گونهاي در زمين دفن کنند، که بوي او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و در صورتي که ترس درنده و نزد يک شدن انساني که از بوي ميّت اذيت شود در بين نباشد، أقوا کفايت تنها عنوان دفن در زمين است، اگرچه به احتياط مستحب گودي قبر به همان اندازۀ مذکور در بالا باشد و اگر ترس آن باشد که جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محکم کنند.
مسئله 646. اگر دفن ميّت در زمين ممکن نباشد، ميتوانند به جاي دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارند.
مسئله 647. ميّت را بايد در قبر به پهلوي راست، به گونهاي بخوابانند که جلوي بدن او رو به قبله باشد.
مسئله 648. اگر کسي در کشتي بميرد، چنانچه جسد او فاسد نميشود و بودن او در کشتي مانعي ندارد، بايد صبر کنند تا به خشکي برسند و او را در زمين دفن کنند؛ وگرنه بايد در کشتي غسلش بدهند و تحنيط و کفن کنند و پس از خواندن نماز ميّت چيز سنگيني به پايش ببندند و به دريا بيندازند؛ يا او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممکن است، بايد او را در جايي بيندازند که فوراً طعمه حيوانات نشود.
مسئله 649. اگر بترسند که دشمن قبر ميّت را بشکافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بيني يا اعضاي ديگر او را بِبُرد، چنانچه ممکن باشد، بايد به گونهاي که در مسئله پيش ذکر شد، او را به دريا بيندازند.
مسئله 650. مخارج انداختن در دريا و مخارج محکم کردن قبر ميّت را، در صورتي که لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
مسئله 651. اگر زني کافر بميرد و کودکش در شکم او مرده باشد، چنانچه پدر کودک مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوي چپ پشت به قبله بخوابانند که روي بچه به سمت قبله باشد، بلکه اگر هنوز روح هم به بدن او داخل نشده باشد، بنا بر احتياط واجب، بايد به همين روش عمل کنند.
مسئله 652. دفن مسلمان، در قبرستان کفّار و دفن کافر، در قبرستان مسلمانان جايز نيست.
مسئله 653. دفن مسلمان در جايي که بياحترامي به او باشد - مانند جايي که خاکروبه و کثافت ميريزند - جايز نيست.
مسئله 654. ميّت را نبايد در جاي غصبي دفن کنند و دفن کردن در جايي که براي غير دفن کردن وقف شده، همچنين در مسجد، اگر ضرر به مسلمانان باشد، يا مزاحم نمازشان باشد، جايز نيست، بلکه أقوا آن است که هيچگاه در مسجد دفن نکنند و در زميني که مثل مسجد براي غير دفن کردن وقف شده، جايز نيست.
مسئله 655. دفن ميّت در قبر مردۀ ديگر، در صورتي جايز است که اولاً مکان دفن از هر نظر مباح باشد و ثانياً جنازه قبلي کاملاً پوسيده باشد.
مسئله 656. چيزي که از ميّت جدا ميشود، اگرچه مو و ناخن و دندانش باشد، بايد با او دفن شود و اگر موجب نبش شود، به احتياط جدا دفن شود و دفن ناخن و دنداني که در حال زندگي از انسان جدا ميشود، مستحب است.
مسئله 657. اگر کسي در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممکن نباشد، بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتي که چاه مال ديگري باشد، بايد به نحوي او را راضي کنند.
مسئله 658. اگر بچه در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند که او را قطعه قطعه کنند، اشکال ندارد؛ ولي بايد به دست شوهرش، اگر جراح است، يا خانمي که تخصص داشته باشد، او را بيرون بياورند و اگر ممکن نيست، مرد محرمي که اهل فن باشد و اگر آن هم ممکن نشود، مرد نامحرمي که متخصص باشد، بچه را بيرون بياورد و در صورتي که آن هم پيدا نشود، کسي که اهل فن نباشد، ميتواند بچه را بيرون آورد.
مسئله 659. هر گاه مادر بميرد و بچه در شکمش زنده باشد، اگرچه به زنده ماندن طفل اميد نداشته باشند، بايد به دست کساني که در مسئله پيش ذکر شد، از هر طرفي که بچه سالم بيرون ميآيد، بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند؛ ولي اگر بين پهلوي چپ و راست در سالم بودن بچه فرقي نباشد، به احتياط واجب از پهلوي چپ بيرون آورند.
مستحبات دفن
مسئله 660. خوب است به اميد آنکه مطلوب پروردگار باشد قبر را به اندازۀ قد انسانِ متوسط گود کنند و ميّت را در نزديکترين قبرستان دفن کنند، مگر قبرستانِ دورتر، از جهتي بهتر باشد؛ مانند آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند؛ يا مردم براي فاتحۀ اهل قبور بيشتر به آنجا بروند؛ نيز هنگام دفن، جنازه را در چند قدمي قبر بر زمين بگذارند و تا سه بار کم کم نزد يک ببرند و در هر بار زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم، آن را وارد قبر کنند و اگر ميّت مرد است، در بار سوم، به گونهاي زمين بگذارند که سر او طرف پايين قبر باشد و در بار چهارم از طرف سر وارد قبر کنند.
اگر ميّت خانم است، در بار سوم، سمت قبلۀ قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و هنگام وارد کردن، پارچهاي روي قبر بگيرند؛ نيز جنازه را به آرامي از تابوت بردارند و وارد قبر کنند و دعاهايي که دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و پس از آنکه ميّت را در لحد گذاشتند، گرههاي کفن را باز کنند و صورت ميّت را روي خاک بگذارند و بالشي از خاک زير سر او بسازند و پشت ميّت، خشت خام يا کلوخي بگذارند که ميّت به پشت برنگردد و پيش از آنکه لحد را بپوشانند، کسي که او را دفن ميکند، دست راست خود را به شانۀ راست ميّت بزند و دست چپ را به قوت بر شانۀ چپ ميّت بگذارد و دهان را نزد يک گوش او ببرد و به شدّت حرکتش دهد و سه بار بگويد: «اسْمَعْ افْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاي فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد؛ مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش علي است، سه بار بگويد: «اسْمَعْ افْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلي».
پس از آن بگويد: «هَلْ أنْتَ عَلَي الْعَهْدِ الَّذِي فَارَقْتَنا عَلَيهِ مِنْ شَهَادَةِ اَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شريکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَيِّدُ النَّبِيّينَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلِينَ وأنَّ عَلِيّاً أَميرُالْمُؤمِنينَ وَسَيِّدُ الْوصِيِّينَ وَإمامٌ افْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَي الْعالَمينَ وَأنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِيِّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَمُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلِيِّ بن مُوسي وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ وَعَليّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَليّ وَ الْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدِيّ - صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ - أئِمَّةُ الْمُؤمِنينَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَي الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَأئِمَّتُکَ أئِمَّةُ هُديً بِکَ اَبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جاي فلان بن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد.
سپس بگويد: «إذا اَتاک الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِندِ اللهِ - تَبارَک وَ تَعالَي - وَسَأَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِيِّکَ وَعَنْ دِيِنِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَنْ قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِي جَوابِهِما اللهُ رَبّي وَمُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - نَبِيّي وَالإِسْلامُ دِينِي وَالْقُرْآنُ کِتابِي وَالْکَعْبَةُ قِبْلَتِي وَاَميرُالْمُؤمِنينَ عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ إمامي وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ المُجْتَبي إمامي وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيّ الشَّهيدُ بِکَرْبَلاءَ إمامي وَعَلِيٌّ زَيْنُ الْعابِدِينَ إمَامي وَمُحَمَّدٌ البِاقِرُ إمَامي وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ إمَامي وَمُوسَي الکاظِمُ إِمامي وَعَلِيٌّ الرِّضا إِمامي ومُحَمَّدٌ الجَوادُ إِمامي وعَليٌّ الْهَادِي إمَامي وَالْحَسَنُ الْعَسْکَريُّ إمَامي وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ إمامي هؤُلاءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أئِمَّتِي وَسَادَتِي وَقَادَتِي وَ شُفَعَائِي بِهِمْ أَتَولَّي وَمِنْ أعدائِهِمْ أَتَبَرَّأُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاي فلان بن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد.
آنگاه بگويد: «إنَّ اللهَ - تَبَارَکَ وَتَعَالَي - نِعْمَ الرَّبُّ وَأنَّ مُحَمَّداً - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - نِعْمَ الرَّسُولُ وَأنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبٍ وَأوْلادَهُ الْمَعْصُومينَ الْأَئِمَّةَ الْاثْنَي عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَأنَّ ما جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - حَقٌ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌ وَسُؤالَ مُنْکَرٍ وَنَکيرٍ فِي القَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْميزانَ حَقٌّ وَتَطايُرَ الْکُتُبِ حَقٌّ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقُّ وَأنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَأنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ» سپس بگويد: «أَ فَهِمْتَ يا فُلانُ» و به جاي فلان، اسم ميّت را بگويد و پس از آن بگويد: «ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَولِ الثَّابِتِ وَ هَداکَ اللهُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ عَرَّفَ اللهُ بَيْنَکَ وَبَيْنَ اوْليائِکَ في مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ» آنگاه بگويد: «اللهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ إلَيکَ وَلَقِّهِ مِنکَ بُرهَاناً أللّهُمَّ عَفوَکَ عَفْوَکَ».
مسئله 661. خوب است به اميد اينکه مطلوب پروردگار باشد، کسي که ميّت را در قبر ميگذارد، با طهارت و سربرهنه و پابرهنه باشد و از طرف پاي ميّت از قبر بيرون بيايد و غير از خويشان ميّت کساني که حاضرند، با پشت دست خاک بر قبر بريزند و بگويند «إِنّا للهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». اگر ميّت خانم است، کسي که با او محرم است او را در قبر بگذارد و چنانچه محرمي نباشد، خويشانش او را در قبر بگذارند و اگر مرده زن باشد، تمام فعل و ضميرِ راجع به ميتْ مؤنث ياد ميشود.
مسئله 662. خوب است به اميد اينکه مطلوب پروردگار باشد، قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازۀ چهار انگشت از زمين بلند کنند و نشانهاي روي آن بگذارند که اشتباه نشود و روي قبر آب بپاشند و پس از پاشيدن آب، کساني که حاضرند، دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز کرده و در خاک فرو برند و هفت بار سورۀ مبارکۀ: «إنّا أَنْزَلْناهُ» را بخوانند و براي ميّت آمرزش طلب کنند و اين دعا را بخوانند: «اللهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعِدْ الَيْکَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْکَ رِضْواناً وَاسْکِنْ قَبرَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ ما تُغْنيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ».
مسئله 663. پس از رفتن تشييعکنندگان جنازه، مستحب است وليّ ميّت، يا کسي که از طرف وليّ اجازه دارد، دعاهايي را که دستور داده شده، به ميّت تلقين کند.
مسئله 664. پس از دفن، مستحب است صاحبان عزا را تسليت گويند؛ ولي اگر مدتي گذشته است که با تسليت گفتن، مصيبت يادشان ميآيد، ترک آن بهتر است؛ همچنين مستحب است تا سه روز براي بازماندگان ميّت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.
مسئله 665. مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند، صبر کند و هر وقت ميّت را ياد ميکند، «إِنّا للهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براي ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محکم بسازد که زود خراب نشود.
مسئله 666. جايز نيست انسان در مرگ کسي صورت و بدن خود را بخراشد و به خود آسيب برساند.
مسئله 667. پاره کردن يقه در مرگ غير پدر و برادر، جايز نيست.
مسئله 668. اگر مرد در مرگ همسر يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره کند، يا زن در عزاي ميّت صورت خود را بخراشد، بهگونهايکه خون بيايد، يا موي خود را بکند، بنابر احتياط مستحب يک بنده آزاد کند، يا ده فقير را طعام دهد؛ يا آنان را بپوشاند و چنانچه نتواند، بنابر احتياط سه روز روزه بگيرد، بلکه اگر خون هم نيايد، به احتياط مستحب به اين دستور عمل کند.
مسئله 669. بنا بر احتياط مستحب، در گريۀ بر ميّت صدا را بسيار بلند نکنند.
نماز وحشت
مسئله 670. مستحب است در شب اول قبر، دو رکعت نماز وحشت براي ميّت بخوانند و دستور آن اين است که در رکعت اول پس از حمد يک بار «آيۀ الکرسي» و در رکعت دوم، پس از حمد، ده بار سورۀ «إِنّا أَنْزَلْناهُ» بخوانند و پس از سلام نماز بگويند: «اللهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوَابَهَا إلَي قَبْرِ فُلانٍ» و به جاي کلمه فلان، اسم ميّت را بگويند.
مسئله 671. نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر ميشود خواند؛ ولي بهتر است در اول شب، پس از نماز عشاء خوانده شود.
مسئله 672. اگر بخواهند ميّت را به شهر دوري ببرند، يا به جهت ديگر دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او به تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسئله 673. اگر کافر بودن شخصي که به اشتباه در قبرستان مسلمانان دفن شده، شرعاً محرز شده باشد، نبش قبر و انتقال جسدش از قبرستان مسلمانان واجب است.
مسئله 674. نبش قبر مسلمان - يعني شکافتن قبر او - اگرچه طفل يا ديوانه باشد، حرام است؛ ولي اگر بدنش از بين رفته و خاک شده باشد، اشکال ندارد.
مسئله 675. بدن ميّت وقتي پوسيد و مندرس شد، ميتوان در آن قبر - اگر از هر نظر مباح باشد - بدن ديگر را دفن کرد، مگر قبور صلحا، علما، اوليا، صديقان و شهدا، چون دينْ حرمتي که براي ايشان معتقد است، براي قبر آنان هم باور دارد و اجازه نبش قبر را، هرچند پس از دهها سال، نميدهد.
مسئله 676. نبش قبر امامزادهها، اگرچه سالها بر آن گذشته باشد، درصورتيکه زيارتگاه باشد، حرام است، بلکه اگر زيارتگاه هم نباشد، به احتياط واجب نبايد آن را نبش کرد.
مسئله 677. شکافتن قبر در چند مورد حرام نيست: 1. ميّت در زمين غصبي دفن شده باشد و مالک زمين راضي نشود که در آنجا بماند. 2. کفن يا چيز ديگري که با ميّت دفن شده، غصبي باشد و صاحب آن راضي نشود که در قبر بماند؛ همچنين است اگر چيزي از مال خود ميّت که به ورثۀ او رسيده، با او دفن شده باشد و وارثان راضي نشوند که آن چيز در قبر بماند؛ ولي اگر چيز مختصري از مال او که به وارثان به ارث رسيده - مانند انگشتر و مثل آن - با او دفن شده باشد، در جواز نبش براي درآوردن آن، تأمّل و اشکال است؛ به ويژه اگر اجحاف بر ورثه نباشد و اگر وصيت کرده باشد که دعاي نوشتهشده يا قرآن يا انگشتري را با او دفن کنند، درصورتيکه وصيتش بيشتر از يک سوم مال او نباشد، براي بيرون آوردن اينها پيش از پوسيدن کامل بدن نميتوانند قبر را بشکافند.
3. ميّت بيغسل يا بيکفن دفن شده باشد؛ يا بفهمند غسلش باطل بوده؛ يا به غير دستور شرع کفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشتهاند. البته در صورتي که سبب هتک و بياحترامي به ميّت نشود. 4. براي ثابت شدن حقّي بخواهند بدن ميّت را ببينند. 5. ميّت را در جايي که بياحترامي به اوست - مثل قبرستان کفّار يا جايي که کثافت و خاکروبه ميريزند - دفن کرده باشند. 6. براي يک مطلب شرعي که اهميّت آن از شکافتن قبر بيشتر است، قبر را بشکافند؛ مثل اينکه بخواهند کودک زنده را از شکم زن بارداري که دفنش کردهاند، بيرون آورند. 7. بترسند درندهاي بدن ميّت را پاره کند؛ يا سيل او را ببرد؛ يا دشمن آن را بيرون آورد. 8. قسمتي از بدن ميّت را که با او دفن نشده، بخواهند دفن کنند؛ ولي به احتياط واجب، آن قسمت از بدن را به گونهاي در قبر بگذارند، که بدن ميّت ديده نشود.
مسئله 678. هرگاه کسي وصيت کند بدن او را در جاي معيّني دفن کنند و به وصيت او عمل نشود و در جاي ديگري دفن گردد، جايز نيست قبر او را نبش کنند و به جاي مورد وصيّت انتقال دهند.
مسئله 679. تأخير دفن ميّت، در صورتي که سبب هتک و توهين او باشد، جايز نيست.
غسل هاي مستحب
مسئله 680. غسلهاي مستحب در شرع مقدّس اسلام بسيار است؛ برخي از آنها: 1. غسل جمعه - که به آن بسيار سفارش شده است - و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بهتر است نزد يک ظهر بهجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است بدون نيّت ادا و قضا تا عصر جمعه، آن را بهجا آورد. چنانچه در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب، قضاي آن را بهجا آورد و کسي که ميترسد روز جمعه آب پيدا نکند، ميتواند روز پنجشنبه غسل را انجام دهد، بلکه اگر در شب جمعه غسل را به اميد آنکه مطلوب خداي عالم است، بهجا آورد، صحيح است و مستحب است انسان هنگام غسل جمعه بگويد: «أشْهَدُ أنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَريکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اللهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِي مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ».
2. غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاي فرد، مثل شب سوم، پنجم و هفتم؛ ولي از شب بيست و يکم مستحب است همهشب غسل کند و براي غسل شب اول، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بيست و يکم، بيست و سوم، بيست و پنجم، بيست و هفتم و بيست و نهم بيشتر سفارش شده است. وقت غسل شبهاي ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است مقارن غروب آفتاب بهجا آورده شود؛ ولي از شب بيست و يکم تا پايان ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشاء بهجا آورد؛ نيز مستحب است در شب بيست و سوم، غير از غسل اول شب، يک غسل هم در آخر شب انجام دهد.
3. غسل روز عيد فطر و عيد قربان که وقت آن از اذان صبح است تا غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بهجا آورد و اگر از ظهر تا غروب بهجا آورد، احتياط آن است که به قصد رجاء انجام دهد. 4. غسل شب عيد فطر که وقت آن از اول مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در آغاز شب بهجا آورده شود. 5. غسل روز هشتم و نهم ذي حَجّه و در روز نهم بهتر است آن را نزد يک ظهر بهجا آورد. 6. غسل روز اول، پانزدهم، بيست و هفتم و آخر ماه رجب. 7. غسل روز عيد غدير که بهتر است در وقت چاشت «صدر نهار» آن را انجام دهد. 8. غسل روز بيست و چهارم ذي حَجّه. 9. غسل روز عيد نوروز، پانزدهم شعبان، نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذي قعده؛ ولي غسل روز پانزدهم شعبان و غسلهاي ديگري که تا آخر مسئله ذکر شده، رجاءً انجام دهد.
10. غسل دادن کودکي که تازه به دنيا آمده است. 11. غسل خانمي که براي غير شوهرش بوي خوش استعمال کرده است. 12. غسل کسي که در حال مستي خوابيده است. 13. غسل کسي که جايي از بدنش را به بدن ميّتي که غسل دادهاند، رسانده است. 14. غسل کسي که هنگام گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً بهجا نياورده، در صورتي که تمام ماه و خورشيد گرفته باشد. 15. غسل کسي که براي تماشاي دار آويخته رفته و آن را ديده باشد؛ ولي اگر اتفاقاً يا از روي ناچاري نگاهش بيفتد، يا مثلاً براي شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
مسئله 681. پيش از داخل شدن در حرم مکه، شهر مکه، مسجد حرام، خانۀ کعبه، حرم مدينه، شهر مدينه و مسجد پيغمبر صلياللهعليهوآله مستحب است که انسان غسل کند و براي داخل شدن در حرم امامان : رجاءً غسل کند و اگر در يک روز چند بار مشرّف شود، يک غسل کافي است و کسي که ميخواهد در يک روز داخل حرم مکه و مسجد حرام و خانۀ کعبه شود، اگر به نيّت همه يک غسل کند، کافي است؛ نيز اگر در يک روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجدِ پيغمبر صلياللهعليهوآله شود، يک غسل براي همه کفايت م يکند و براي زيارت پيغمبر و امامان : از دور يا نزد يک و براي حاجت خواستن از خداوند عالم، همچنين براي توبه و نشاط به جهت عبادت و براي سفر رفتن خصوصاً سفر زيارت حضرت سيّد الشهداء عليهالسلام مستحب است که غسل کند و اگر يکي از غسلهايي را که در اين مسئله ذکر شد، بهجا آورد و سپس کاري کند که وضو را باطل مينمايد - مثل اينکه بخوابد - غسل او باطل ميشود و مستحب است که دوباره غسل را بهجا آورد.
مسئله 682. انسان نميتواند با غسل مستحبي کاري انجام دهد که مانند نماز وضو لازم دارد.
مسئله 683. اگر چند غسل بر کسي مستحب باشد و به نيّت همه يک غسل بهجا آورد، کافي است.
امور مرتبط به تيمّم
موارد هفت گانه تيمّم
در هفت مورد بدل از وضو و غسل بايد تيمّم کرد که در پي ميآيند:
يکم. ممکن نبودن تهيۀ آب به اندازه وضو يا غسل
مسئله 684. اگر انسان در آبادي باشد، بايد براي تهيۀ آب وضو و غسل، به اندازهاي جستوجو کند که از پيدا شدن آن نااميد شود و چنانچه در بيابان باشد، اگر زمين آن پست و بلند است و يا با داشتن درخت و مانند آن، عبور در آن مشکل است، بايد در هر يک از چهار سمت به اندازۀ پرتاب يک تير قديمي که با کمان پرتاب مي کردند، در جستوجوي آب برود و اگر زمين آن اينگونه نيست، بايد در هر سمت به اندازۀ پرتاب دو تير جستوجو کند.
مسئله 685. اگر برخي از چهار سمت، هموار و بعضي ديگر پست و بلند يا عبور در آن مشکل باشد، بايد در سمتي که هموار است به اندازۀ پرتاب دو تير و در طرفي که اينگونه نيست، به اندازۀ پرتاب يک تير جستوجو کند.
مسئله 686. در هر سمتي که يقين دارد که آب نيست، در آن سمت، جستوجو لازم نيست.
مسئله 687. کسي که وقت نماز او تنگ نيست و براي تهيۀ آب وقت دارد، اگر يقين دارد، در محلي دورتر از مقداري که بايد جستوجو کند، آب هست، درصورتيکه مانعي نباشد و مشقت هم نداشته باشد، بايد براي تهيۀ آب برود و اگر اطمينان داشته باشد، به احتياط واجب بايد براي تهيۀ آب به آن محل برود؛ ولي اگر اطمينان ندارد - هرچند گمان دارد آب هست - رفتن به آن محل لازم نيست.
مسئله 688. لازم نيست خود انسان در جستوجوي آب برود، بلکه ميتواند کسي را که به گفتۀ او اطمينان دارد، بفرستد و در اين صورت، اگر يکتن از سوي چند نفر برود، کافي است؛ نيز ميتوان به گزارش کسي که از آن ناحيه آگاه و مورد اطمينان است، اکتفا کرد.
مسئله 689. اگر احتمال دهد که در منزل يا داخل بار سفر خود، يا در ميان گروه همسفر آب هست، بايد به اندازهاي جستوجو کند که به نبودن آب يقين کند؛ يا از پيدا کردن آن نااميد شود.
مسئله 690. اگر پيش از وقت نماز جستوجو کند و آب پيدا نکند و تا وقت نماز همانجا بماند، لازم نيست که دوباره در جستوجوي آب برود.
مسئله 691. اگر پس از داخل شدن وقت نماز جستوجو کند و آب پيدا نکند و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند و تحولي پديد نيامد، جستوجو لازم نيست.
مسئله 692. اگر وقت نماز تنگ باشد يا از دزد و درنده بترسد يا جستوجوي آب به اندازهاي سخت باشد که نتواند تحمل کند جستوجو لازم نيست؛ ولي اگر بتواند مقداري جستوجو کند، به همان اندازه جستوجو لازم است و چنانچه مالي که احتمال ميدهد در جستوجو از بين برود، براي او قابل توجه نباشد و ترس ديگري هم نداشته باشد، جستوجوي آب واجب است.
مسئله 693. اگر در جستوجوي آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت کرده؛ ولي نمازش با تيمّم صحيح است.
مسئله 694. کسي که يقين دارد آب پيدا نميکند، اگر دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز بفهمد که با جستوجو ميتوانست آب پيدا کند، نمازش باطل است و اعاده در وقت يا قضا در خارج آن لازم است.
مسئله 695. اگر پس از جستوجو آب پيدا نکند و با تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز بفهمد در جايي که جستوجو کرده آب بوده، نماز او صحيح است.
مسئله 696. کسي که يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستوجو با تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز بفهمد که براي جستوجو وقت داشته و دسترسي به آب محتمل بوده، به احتياط واجب دوباره نمازش را بگزارد و اگر وقت گذشته، قضا کند.
مسئله 697. اگر پس از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند که اگر وضوي خود را باطل کند نميتواند وضو بگيرد، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوي خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل کند؛ همچنين است اگر بداند يا دو شاهد عادل بگويند تهيۀ آب براي او ممکن نيست، بلکه اگر احتمال صحيح عقلايي هم بدهد، به احتياط واجب، وضوي خود را باطل نکند.
مسئله 698. اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند يا احتمال عقلايي دهد يا دو شاهد عادل بگويند که اگر وضوي خود را باطل کند، تهيۀ آب براي او ممکن نيست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوي خود را نگهدارد، به احتياط واجب آن را باطل نکند.
مسئله 699. کسي که فقط به مقدار وضو يا به اندازۀ غسل آب دارد، اگر بداند يا دو شاهد عادل بگويند اگر آن را بريزد آب پيدا نميکند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است و به احتياط واجب، پيش از وقت نماز هم آن را نريزد، بلکه خالي از قُوّت نيست و هرگاه احتمال عقلايي هم بدهد که اگر آب را بريزد ديگر آب پيدا نميکند، به احتياط واجب، پيش از وقت نماز هم آب را نريزد و اگر آب را از دست دهد، گناه کرده؛ ولي نماز او با تيمّم صحيح است.
مسئله 700. کسي که ميداند يا دو شاهد عادل بگويند آب پيدا نميکند، اگر پس از داخل شدن وقت نماز وضوي خود را باطل کند، يا آبي که دارد بريزد، معصيت کرده؛ ولي نمازش با تيمّم صحيح است، اگرچه به احتياط مستحب قضاي آن نماز را بهجا آورد.
دوم. دسترسي نداشتن به آب به سبب دشواري بيش از حدّ
مسئله 701. اگر به سبب پيري يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها يا نداشتن ابزاري که آب از چاه بکشد، دسترسي به آب نداشته باشد، بايد تيمّم کند؛ همچنين است اگر تهيه کردن آب يا استعمال آن مشقّت تحملناپذير داشته باشد.
مسئله 702. اگر براي کشيدن آب از چاه، ابزاري لازم دارد، بايد آن را تهيه کند، اگرچه قيمت آن، چند برابر نرخ رايج باشد؛ همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند؛ ولي اگر تهيۀ آن ابزار به قدري هزينه دارد که پرداختن آن براي شخص ضرر دارد، تهيه آن واجب نيست.
مسئله 703. اگر ناچار شود که براي تهيۀ آب قرض کند، بايد قرض کند؛ ولي کسي که ميداند يا اطمينان دارد نميتواند قرض خود را بپردازد، قرض کردن واجب نيست.
مسئله 704. اگر کندن چاه مشقّت ندارد، به احتياط واجب براي تهيۀ آب، چاه بکند.
مسئله 705. اگر کسي مقداري آب بيمنّت به او ببخشد، بايد قبول کند.
سوم. ترس از ضرر
مسئله 706. اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد که با استعمال آن، بيماري يا عيبي در او پديد آيد، يا بيماري او ادامه يا شدّت يابد، يا به سختي درمان شود، بايد تيمّم کند؛ ولي چنانچه آب گرم براي او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل کند.
مسئله 707. لازم نيست يقين کند که آب براي او ضرر دارد، بلکه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال، ترس براي او پيدا شود، بايد تيمّم کند.
مسئله 708. کسي که مبتلا به درد چشم است و آب براي او ضرر دارد، بايد تيمّم کند.
مسئله 709. اگر براي يقين يا ترس ضرر تيمّم کند و پيش از نماز بفهمد که آب برايش ضرر ندارد، تيمّم او باطل است و اگر پس از نماز بفهمد، نمازش صحيح است.
مسئله 710. کسي که ميداند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل کند يا وضو بگيرد و سپس بفهمد که آب براي او ضرر داشته، وضو و غسل وي صحيح است.
چهارم. نياز به آب براي حفظ جان
مسئله 711. هرگاه بترسد اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، خودش يا عيال و اولاد او، يا وابستگان وي - مانند خدمتکار - از تشنگي بميرند يا بيمار شوند، يا به قدري تشنه شوند که تحمّل آن مشقّت دارد، بايد به جاي وضو و غسلْ تيمّم کند؛ نيز چنانچه بترسد حيواني که مانند اسب و قاطر که معمولاً براي خوردن، سرش را نميبرند، از تشنگي تلف شود، بايد آب را به آن بنوشاند و تيمّم کند، اگرچه حيوان مال خودش نباشد؛ همچنين است کسي که حفظ جان او واجب است، به گونهاي تشنه باشد که آب ندادن به وي سبب تلف شدن اوست.
مسئله 712. اگر غير از آب پاکي که براي وضو يا غسل دارد، آب نجسي هم به مقدار آشاميدن خود و وابستگان به خود داشته باشد، بايد آب پاک را براي آشاميدن بگذارد و با تيمّم نماز بگزارد؛ ولي چنانچه آب را براي حيوانش بخواهد، بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاک وضو بگيرد و غسل کند.
مسئله 713. وسيله نقليه مانند اتومبيل که براي حرکت کردن به آب نياز دارد و اگر آب به آن نرسد مسافران در بيابانِ خطر ميمانند، آب را بايد به مصرف آن وسيله رساند و تيمّم کرد.
پنجم. نياز به آب براي تطهير
مسئله 714. کسي که بدن يا لباسش نجس است و کمي آب دارد که اگر با آن وضو بگيرد يا غسل کند، براي آب کشيدن بدن يا لباس او نميماند، بايد بدن يا لباس را آب بکشد و با تيمّم نماز بگزارد؛ ولي اگر چيزي نداشته باشد که بر آن تيمّم کند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بگزارد.
ششم. نداشتن آب مباح
مسئله 715. اگر غير از آب يا ظرفي که استعمال آن حرام است، آب يا ظرف ديگري ندارد - مانند اينکه آب يا ظرفش غصبي يا از طلا و نقره است و آب و ظرف ديگري هم ندارد - بايد به جاي وضو و غسل تيمّم کند.
هفتم. فرصت نداشتن براي وضو يا غسل
مسئله 716. هرگاه وقت به اندازهاي تنگ باشد که اگر وضو بگيرد يا غسل کند، تمام نماز يا مقداري از آن پس از وقت خوانده ميشود، بايد تيمّم کند.
مسئله 717. اگر عمداً نماز را به اندازهاي تأخير بيندازد که وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت کرده؛ ولي نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه به احتياط مستحب قضاي آن نماز را بهجا آورد.
مسئله 718. کسي که شک دارد که اگر وضو بگيرد، يا غسل کند وقت براي نماز او ميماند يا نه، بايد تيمّم کند.
مسئله 719. کسي که به جهت تنگي وقت تيمّم کرده، چنانچه پس از نماز آبي که داشته از دستش برود، اگرچه تيمّم خود را نشکسته باشد، در صورتي که وظيفهاش تيمّم باشد، بايد دوباره تيمّم کند.
مسئله 720. کسي که آب دارد، اگر به جهت تنگي وقت با تيمّم مشغول نماز شود و در ميان نماز آبي که داشته از دستش برود، براي نمازهاي بعدي ميتواند با همان تيمّم نماز بگزارد.
مسئله 721. اگر انسان به اندازهاي وقت دارد که ميتواند وضو بگيرد يا غسل کند و نماز را بدون کارهاي مستحبّي آن - مثل اقامه و قنوت - بهجا آورد، بايد غسل کند؛ يا وضو بگيرد و نماز را بدون کارهاي مستحبي آن اقامه کند، بلکه اگر به اندازۀ سوره هم وقت ندارد، بايد غسل کند يا وضو بگيرد و بدون سوره نماز بگزارد.
صحيح بودن تيمم به برخي از اجزاي زمين
مسئله 722. تيمّم به خاک، ريگ، کلوخ و سنگ اگر پاک باشند، صحيح است و به گِل پخته - مانند آجر و کوزه - نيز صحيح است.
مسئله 723. تيمّم بر سنگ گچ و سنگ آهک و سنگ مرمر سياه و ديگر اقسام سنگها صحيح است؛ ولي تيمّم به جواهر مثل سنگ عقيق و فيروزه باطل است و به احتياط واجب با بودن خاک يا چيز ديگري که تيمّم به آن صحيح است، به گچ و آهک پخته هم تيمّم نکند و اگر به خاک و مانند آن دسترسي ندارد و امر داير است بين گچ يا آهک پخته و ميان غبار يا گِل، بايد به احتياط واجب بين تيمّم به هر دو جمع کند.
مسئله 724. اگر خاک، ريگ، کلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غباري که روي فرش و لباس و مانند اينها نشسته و ظاهر است، تيمّم کند و چنانچه غبار در لاي لباس و فرش باشد، تيمّم به آن صحيح نيست، مگر نخست دست بزند تا روي آن غبارآلوده شود و سپس تيمّم کند و چنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گِل تيمّم کند و اگر گل هم پيدا نشود، به احتياط مستحب، بدون تيمّم نماز بگزارد و به احتياط واجب قضاي آن را بهجا آورد.
مسئله 725. اگر بتواند با تکاندن فرش و مانند آن خاک تهيه کند، تيمّم به گرد باطل است و اگر بتواند گِل را خشک، و از آن خاک تهيه کند، تيمّم به گِل باطل است.
مسئله 726. کسي که آب ندارد، اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممکن است بايد آن را آب کند و با آن وضو بگيرد يا غسل کند و اگر ممکن نيست و چيزي هم که تيمّم به آن صحيح است ندارد، به احتياط مستحب بدون وضو و تيمّم نماز بگزارد و به احتياط واجب بعداً قضا کند.
مسئله 727. اگر با خاک و ريگ چيزي مانند کاه که تيمّم به آن باطل است مخلوط شود، نميتواند به آن تيمّم کند؛ ولي چنانچه آن چيز به قدري کم باشد که در خاک يا ريگ ازبينرفته شمرده شود، تيمّم به آن خاک و ريگ صحيح است.
مسئله 728. اگر چيزي ندارد که بر آن تيمّم کند، چنانچه ممکن است، بايد به خريدن و مانند آن تهيه کند.
مسئله 729. تيمّم به ديوار گلي صحيح است و به احتياط مستحب با بودن زمين يا خاک خشک، به زمين يا خاک نمناک تيمّم نکند.
شروط چيزهاي مورد تيمم
يکم. پاک بودن
مسئله 730. چيزي که بر آن تيمّم ميکند، بايد پاک باشد و اگر چيز پاکي که تيمّم به آن صحيح است ندارد، نماز بر او واجب نيست؛ ولي بايد قضاي آن را بهجا آورد.
مسئله 731. اگر يقين داشته باشد که تيمّم به چيزي صحيح است و به آن تيمّم کند و سپس بفهمد تيمّم به آن باطل بوده، نمازهايي را که با آن تيمّم گزارده، بايد دوباره بهجا آورد.
دوم. مباح بودن
مسئله 732. چيزي که بر آن تيمّم ميکند، بايد غصبي نباشد.
مسئله 733. تيمّم در فضاي غصبي باطل نيست، پس اگر در ملک خود، دستها را به زمين بزند و بياجازه داخل ملک ديگري شود و دستها را به پيشاني بکشد، تيمّم او باطل نميشود، هرچند به لحاظ غَصبِ فضا گناه کرده است.
مسئله 734. اگر نداند چيزي که به آن تيمّم ميکند، غصبي است يا فراموش کرده باشد، تيمّم او صحيح است، اگرچه خود فراموشکننده غاصب آن چيز باشد.
مسئله 735. کسي که در جاي غصبي حبس است، اگر آب و خاک او غصبي است، بايد با تيمّم نماز بگزارد.
مستحبات و مکروهات تيمّم
مسئله 736. مستحب است چيزي که بر آن تيمّم ميکند، گردي داشته باشد که به دست بماند و پس از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتکاند که مقداري از گرد آن بريزد.
مسئله 737. تيمّم به زمين گود و خاک جاده و زمين شورهزار که نمک روي آن را نگرفته، مکروه است و اگر نمک روي آن را گرفته باشد، باطل است.
چگونگي تيمّم
مسئله 738. در تيمّم چند چيز واجب است: 1. نيّت. 2. زدن کف دو دست با هم بر چيزي که تيمّم به آن صحيح است. 3. کشيدن کف هر دو دست به تمام پيشاني و دو طرف آن، از جايي که موي سر ميرويد، تا ابروها و بالاي بيني و به احتياط واجب بايد دستها روي ابروها هم کشيده شود. 4. کشيدن کف دست چپ به تمام پشت دست راست و پس از آن، کشيدن کف دست راست به تمام پشت دست چپ.
مسئله 739. تيمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقي ندارند.
احکام تيمّم
مسئله 740. اگر مختصري از پيشاني و پشت دستها را هم مسح نکند، تيمّم باطل است؛ چه بر اثر ندانستن حکم شرعي عمداً مسح نکند؛ يا حکم را فراموش کرده باشد؛ ولي دقت فراوان هم لازم نيست و همين قدر که بگويند تمام پيشاني و پشت دست مسح شده، کافي است.
مسئله 741. براي آنکه يقين کند که تمام پشت دست را مسح کرده، بايد مقداري بالاتر از مچ را هم مسح کند؛ ولي مسح ميان انگشتان لازم نيست.
مسئله 742. پيشاني و پشت دستها را بايد از بالا به پايين مسح کند و کارهاي آن را بايد پشت سر هم بهجا آورد و اگر بين آنها به قدري فاصله بدهد که نگويند تيمّم ميکند، باطل است.
مسئله 743. هنگام نيّت بايد معيّن کند که تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو؛ و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را معيّن کند و چنانچه اشتباهاً به جاي بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاي بدل از غسل، بدل از وضو نيّت کند، يا مثلاً در تيمّم بدل از غسل جنابت، نيّت تيمّم بدل از غسل مسّ ميّت کند، تيمّم او باطل است.
مسئله 744. در تيمّم بايد پيشاني و کف دستها و پشت دستها پاک باشد و اگر کف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بکشد، بايد با همان کف دست نجس تيمّم کند.
مسئله 745. انسان بايد براي تيمّم، انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشاني يا پشت دستها يا در کف دستها مانعي باشد - مثلاً چيزي به آنها چسبيده باشد - بايد آن را برطرف کند.
مسئله 746. اگر پيشاني يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگري را که بر آن بسته نميتواند باز کند، بايد دست را روي آن بکشد؛ نيز چنانچه کف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگري را که بر آن بسته نتواند باز کند، بايد دست را با همان پارچه به چيزي که تيمّم به آن صحيح است، بزند و به پيشاني و پشت دستها بکشد.
مسئله 747. اگر پيشاني و پشت دستها مو داشته باشد، اشکال ندارد؛ ولي اگر موي سر روي پيشاني آمده باشد، بايد آن را کنار بزند.
مسئله 748. اگر احتمال دهد که در پيشاني و کف دستها يا پشت دستها مانعي هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستوجو کند، تا يقين يا اطمينان پيدا کند که مانعي نيست.
مسئله 749. اگر وظيفۀ کسي تيمّم است و نميتواند تيمّم کند، بايد او را تيمّم داد؛ يعني او را با دست خود او تيمّم داد و اگر تيمّم دادن ممکن نباشد، بايد نايب بگيرد و آن نايب، دست خود را به چيزي که تيمّم به آن صحيح است، بزند و به پيشاني و پشت دستهاي او بکشد و در اين صورت، نايب هم به احتياط لازم نيّت کند.
مسئله 750. اگر در اثناي تيمّم، پس از ورود به جزء بعدي، شک کند که قسمت پيش از آن را تيمّم داد يا نه، اعتنا نکند و تيمّم او صحيح است؛ نيز اگر پس از بهجا آوردن هر جزء شک کند که درست بهجا آورده يا نه، اعتنا نکند و تيمّم او صحيح است.
مسئله 751. اگر پس از مسحِ دست چپ، يعني بعد از فراغ از عمل، شک کند که درست تيمّم کرده يا نه، تيمّم او صحيح است.
مسئله 752. کسي که وظيفهاش تيمّم است و احتمال دهد که عذر او برطرف ميشود، به احتياط واجب نبايد پيش از وقت نماز، براي نماز تيمّم کند؛ ولي اگر براي کار واجب ديگر يا عمل مستحبّي تيمّم کند و تا وقت نماز عذر او باقي باشد، ميتواند با همان تيمّم نماز بگزارد.
مسئله 753. کسي که وظيفهاش تيمّم است، اگر بداند يا اطمينان داشته باشد تا پايان وقت، عذر او باقي است، در وسعت وقت ميتواند با تيمّم نماز بگزارد؛ ولي چنانچه بداند يا مطمئن باشد که تا آخر وقت عذر او برطرف ميشود، بايد صبر کند و با وضو يا غسل نماز بگزارد.
مسئله 754. کسي که توان وضو گرفتن يا غسل کردن ندارد، نميتواند نمازهاي قضاي خود را با تيمّم اقامه کند؛ ولي در صورت علم به استمرار عذر ميتواند نماز قضا را با تيمّم بهجا آورد.
مسئله 755. کسي که نميتواند وضو بگيرد يا غسل کند، جايز است نمازهاي مستحبّي را - که مثل نافلههاي شبانه روز وقت معيّن دارد - با تيمّم بهجا آورد، حتي در اول وقت به شرط آنکه به زوال عذر تا آخر وقت علم نداشته باشد.
مسئله 756. کسي که احتياطاً بايد غسل جبيرهاي و تيمّم کند - مثل اينکه جراحتي در پشت اوست - اگر پس از غسل جبيرهاي و تيمّم نماز بگزارد و پس از نماز حَدَث اصغري - مانند ادرار - از او سر زند، براي نمازهاي بعدي بايد وضو بگيرد.
مسئله 757. اگر به جهت نداشتن آب يا عذر ديگري تيمّم کند، پس از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل ميشود.
مسئله 758. چيزهايي که وضو را باطل ميکند، تيمّم بدل از وضو را هم باطل ميکند و چيزهايي که غسل را باطل ميسازد، تيمّم بدل از غسل را هم باطل ميکند.
مسئله 759. کسي که نميتواند غسل کند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، يکتيمّم بدل از همۀ آنها کافي است.
مسئله 760. کسي که نميتواند غسل کند، اگر بخواهد عملي را که براي آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمّم کند و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملي را که براي آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمّم کند.
مسئله 761. اگر بدل از غسل جنابت تيمّم کند، لازم نيست براي نماز وضو بگيرد؛ ولي چنانچه بدل از غسلهاي ديگر تيمّم کند، بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمّم ديگري هم بدل از وضو انجام دهد.
مسئله 762. اگر بدل از غسل جنابت تيمّم کند و سپس کاري که وضو را باطل ميکند براي او پيش آيد، چنانچه براي نمازهاي بعد نتواند غسل کند، بايد وضو بگيرد و اگر نميتواند وضو بگيرد، بايد بدل از وضو تيمّم کند.
مسئله 763. کسي که وظيفهاش تيمّم بدل از وضو و بدل از غسل است، همين دو تيمّم کفايت ميکند و تيمّم ديگري لازم نيست.
مسئله 764. کسي که وظيفهاش تيمّم است، اگر براي کاري تيمّم کند، تا تيمّم و عذر او باقي است، کارهايي را که بايد با وضو يا غسل انجام داد، ميتواند بهجا آورد؛ ولي چنانچه با داشتن آب براي نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم کرده، فقط کاري را که براي آن تيمّم کرده ميتواند انجام دهد و در مورد تيمّم به سبب تنگي وقت، به احتياط واجب، کارهايي ديگر را که مشروط به وضو يا غسل است، انجام ندهد.
مسئله 765. در چند مورد مستحب است نمازهايي را که انسان با تيمّم خوانده دوباره بهجا آورد: 1. از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب کرده و با تيمّم نماز خوانده است. 2. ميدانسته يا گمان داشته که آب پيدا نميکند و عمداً خود را جنب کرده و با تيمّم نماز گزارده است. 3. تا پايان وقت، عمداً در جستوجوي آب نرود و با تيمّم نماز بگزارد و سپس بفهمد که اگر جستوجو ميکرد، آب پيدا ميشد. 4. عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمّم نماز گزارده است. 5. ميدانسته يا گمان داشته که آب پيدا نميشود و آبي را که داشته، ريخته است.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم