احکام شرعی
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي

رساله توضیح المسائل آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي

احكام تقليد احكام طهارت آب مطلق و مضاف اشاره 1 - آب كُر 2 - آب قليل 3 - آب جارى 4 - آب باران 5 - آب چاه احكام آبها نجاسات اشاره 1 و 2 - ادرار و مدفوع 3 - مَنى 4 - مُردار 5 - خون 6 و 7 - سگ و خوك 8 - كافر 9 - شراب و مايعات مست كننده 10 - فُقّاع 11 - عرق شتر نجاستخوار عرق جُنُب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاى پاك احكام چيزهايى كه نجس شده اند مُطَهِرّات (پاك كننده ها) اشاره 1 - آب 2 - زمين 3 - آفتاب 4 - اسْتِحاله 5 - كم شدن دو سوم آب انگور 6 - انتقال 7 - اسلام 8 - تَبَعيّت 9 - برطرف شدن عين نجاست 10 - اسْتِبْراء حيوان نجاستخوار 11 - غايب شدن مسلمان راه هايى كه پاك شدن چيز نجس با آنها ثابت مى شود احكام ظرفها احكام تَخَلّى اشاره (دفع ادرار و مدفوع) اِسْتِبْراء مستحبّات و مكروهات تخلّى وضو اشاره احكام شستن صورت و دست ها احكام مسح سر و پا وضوى ارتماسى دعاهايى كه خواندن آنها هنگام وضو گرفتن مستحب است شرايط وضو احكام وضو شك در وضو حكم كسى كه بدون اختيار وضوى خود را باطل مى كند مواردى كه بايد براى آنها وضو گرفت چيزهايى كه وضو را باطل مى كنند احكام وضوى جبيره غسل و اقسام آن اشاره غسل ترتيبى غسل ارتماسى احكام غسل غسل هاى واجب اشاره جنابت اشاره چيزهايى كه بر جُنب حرام است چيزهايى كه بر جُنب مكروه است غسل جنابت حيض اشاره اقسام زن هاى حائض اشاره احكام حائض استحاضه اشاره احكام استحاضه نفاس غسل مسّ ميّت غسلى كه با نذر يا سوگند يا عهد واجب مى شود غسل هاى مستحب احكام محتضر و اموات اشاره احكام بعد از مرگ احكام غسل، كفن، نماز و دفن ميّت اشاره احكام غسل ميّت احكام حُنوط احكام كفن ميّت احكام نماز ميّت اشاره دستور نماز ميّت مستحبّات نماز ميّت احكام دفن اشاره مستحبّات دفن نماز شب دفن احكام نبش قبر تيمّم موارد تيمّم چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است شيوه تيمّم كردن احكام تيمّم احكام نماز اشاره نمازهاى واجب اشاره نمازهاى واجب يوميّه اشاره وقت نماز صبح وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشاء احكام وقت نماز نمازهايى كه بايد به ترتيب خوانده شوند نمازهاى مستحب اشاره وقت نمازهاى نافله يوميّه نماز غفيله احكام قبله پوشاندن بدن در نماز اشاره شرايط لباس نمازگزار اشاره مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد چيزهايى كه در لباس نمازگزار مستحب است چيزهايى كه در لباس نمازگزار مكروه است مكان نمازگزار اشاره جاهايى كه نماز خواندن در آنها مستحب است جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است احكام مسجد اذان و اقامه واجبات نماز اشاره 1 - نيّت 2 - تَكبيرةُ الإحرام 3 - قيام (ايستادن) 4 - قرائت 5 - ذكر 6 - ركوع 7 - سجود اشاره چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است مستحبّات و مكروهات سجده سجدۀ واجب قرآن 8 - تَشَهُّد 9 - سلام نماز 10 - ترتيب 11 - موالات قُنوت ترجمۀ نماز 1 - ترجمۀ سورۀ حمد 2 - ترجمۀ سورۀ توحيد 3 - ترجمۀ ذكر ركوع و سجود و ذكرهايى كه بعد از آنها مستحب اند 4 - ترجمۀ قنوت 5 - ترجمۀ تسبيحات اربعه 6 - ترجمۀ تشهّد و سلام تعقيب نماز اشاره صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مُبْطِلات نماز اشاره اعمالى كه در نماز مكروه است مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست شكّيات اشاره شك هاى باطل كنندۀ نماز شك هايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد اشاره 1 - شك در چيزى كه محلّ آن گذشته است 2 - شك بعد از سلام 3 - شك بعد از وقت 4 - كَثيرُالشَّك (كسى كه زياد شك مى كند) 5 - شكّ امام و مأموم 6 - شك در نماز مستحبّى شك هاى صحيح اشاره نماز احتياط سجدۀ سهو اشاره دستور سجدۀ سهو قضاى سجده و تشهّد فراموش شده اشاره صورت اوّل: سجده يا تشهّد فراموش شده از ركعت آخر نباشد صورت دوم: سجده يا تشهد فراموش شده از ركعت آخر باشد صورت سوم: يكى از ركعت آخر و ديگرى از ركعت ديگر باشد مسائل مشترك بين سه صورت كم و زياد كردن اجزاء و شرايط نماز نماز مسافر اشاره چيزهايى كه سفر را قطع مى كنند 1 - رسيدن به وطن 2 - ده روز اقامت 3 - يك ماه توقّف در حال ترديد محل هايى كه مسافر مى تواند نماز را در آنها تمام بخواند مسائل متفرّقۀ نماز مسافر نماز قضا اشاره قضاى نماز و روزۀ پدر نايب گرفتن براى نماز نماز جماعت اشاره شرايط جماعت احكام جماعت شرايط امام جماعت چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب اند چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه اند نماز آيات اشاره دستور نماز آيات نماز جمعه اشاره وقت نماز جمعه كيفيّت اقامه نماز جمعه نماز عيد فطر و قربان احكام روزه اشاره نيّت اعمالى كه روزه را باطل مى كنند اشاره 1 - خوردن و آشاميدن 2 - جِماع 3 - استمناء 4 - دروغ بستن به خدا و معصومان عليهم السلام 5 - رساندن غبار غليظ به حلق 6 - فرو بردن سر در آب 7 - باقى ماندن بر جنابت، حيض يا نفاس تا اذان صبح 8 - اماله كردن 9 - قِى كردن احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كنند آنچه براى روزه دار مكروه است مواردى كه قضا و كفّاره واجب مى شود اشاره كفّارۀ روزه مواردى كه فقط قضاى روزه واجب مى شود احكام روزۀ قضا احكام روزۀ مسافر كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست راه ثابت شدن اوّل ماه روزه هاى حرام و مكروه روزه هاى مستحب مواردى كه مستحب است از انجام مبطلات خوددارى شود اِعتكاف اشاره شرايط اعتكاف مسائل اعتكاف احكام خُمس اشاره چيزهايى كه خُمس در آنها واجب است اشاره 1 - درآمد كسب و كار 2 - معدن 3 - گنج 4 - مال حلال مخلوط به حرام 5 - جواهرى كه به واسطۀ غوّاصى به دست مى آيد 6 - غنيمت 7 - زمينى كه كافر ذِمّى از مسلمان مى خرد مصرف خُمس احكام انفال احكام زكات اشاره شرايط واجب شدن زكات زكات گندم، جو، خرما و كشمش زكات طلا و نقره نصاب طلا و نقره احكام زكات طلا و نقره زكات شتر، گاو و گوسفند اشاره نِصاب شتر نِصاب گاو نِصاب گوسفند احكام زكات شتر، گاو و گوسفند مصرف زكات شرايط كسانى كه مستحق زكاتند نيّت زكات مسائل متفرّقۀ زكات زكات فِطْره اشاره مصرف زكات فطره مسائل متفرّقۀ زكات فطره احكام حج اشاره نيابت در حج اقسام حج اشاره صورت حجّ تمتّع اشاره 1 - عمرۀ تمتّع 2 - حجّ تمتّع عمرۀ مفرده احكام دفاع و جهاد اشاره دفاع از حقوق شخصى احكام امر به معروف و نهى از منكر اشاره شرايط امر به معروف و نهى از منكر مراتب امر به معروف و نهى از منكر احكام خريد و فروش اشاره چيزهايى كه در خريد و فروش مستحب است معاملات مكروه معاملات باطل شرايط فروشنده و خريدار شرايط مورد معامله و بهاى آن خريد و فروش اموال وقفى صيغۀ خريد و فروش خريد و فروش ميوه ها انواع معاملات اشاره اوّل: معاملۀ نقدى دوم: معاملۀ نسيه سوم: معاملۀ سَلَف اشاره شرايط معاملۀ سَلَف احكام معامله سَلَف فروش طلا و نقره به طلا و نقره مواردى كه انسان مى تواند معامله را به هم بزند مسائل متفرّقه خريد و فروش احكام اقاله (به هم زدن معامله) احكام احتكار و قيمت گذارى احكام شُفْعه احكام يَدْ احكام شركت احكام مُضاربه احكام صُلح احكام اجاره اشاره شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند شرايط استفاده از مورد اجاره مسائل متفرّقۀ اجاره احكام سرقفلى احكام جُعاله احكام بيمه احكام مُزارعه احكام مُساقات احكام وكالت احكام قرض احكام سَفته، چك و معاملات بانكى اشاره معاملات بانكى احكام حواله احكام رَهن (گِرو گذاشتن) احكام ضمانت اشاره اوّل: ضمانت عقدى دوم: ضمانت قهرى احكام كفالت احكام وديعه (امانت) احكام عاريه احكام هِبه (بخشش) و ابراء احكام صدقه احكام وقف اشاره شروط ضمن وقف توليت و نظارت بر وقف حبس ملك احكام محجوران احكام مشاغل و درآمدها احكام مسابقات و سرگرمى ها احكام معاشرت و روابط اجتماعى و بين المللى احكام ازدواج و زناشويى اشاره احكام خواستگارى احكام عقد اشاره دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد موقّت شرايط عقد عيب هايى كه به واسطۀ آنها مى شود عقد را به هم زد زن هايى كه ازدواج با آنها حرام است احكام ازدواج دائم احكام مَهريّه احكام ازدواج موقّت (مُتعه) مسائل متفرّقۀ زناشويى احكام محرميّت به سبب شير دادن اشاره شرايط شير دادنى كه علّت محرم شدن است احكام تلقيح احكام سقط جنين و جلوگيرى احكام نوزاد اشاره احكام عَقيقه آداب شير دادن احكام حِضانت (نگهدارى و تربيت كودك) حقوق و تكاليف پدر و مادر و فرزندان احكام پوشش و زينت احكام نگاه، لمس و صدا احكام طلاق اشاره اقسام طلاق و احكام آنها اشاره 1 - طلاق بائن اشاره طلاق خُلع طلاق مُبارات 2 - طلاق رِجعى اشاره احكام رجوع كردن احكام و مسائل عدّه اشاره 1 - عدّۀ طلاق 2 - عدّۀ وفات احكام لِعان احكام احياى زمين هاى مَوات اشاره احكام حيازت مباحات مشتركات احكام لُقَطه «اموال پيدا شده» احكام مجهول المالك و حيوان و انسان گم شده احكام غَصْب اشاره احكام تَقاص احكام سر بريدن و شكار حيوانات اشاره دستور سر بريدن حيوانات (ذبح) شرايط سر بريدن حيوان (ذبح) دستور كشتن شتر مستحبّات و مكروهات سر بريدن حيوان احكام شكار كردن با اسلحه شكار كردن با سگ شكارى صيد ماهى صيد مَلخ احكام خوردنى ها و آشاميدنى ها اشاره مستحبّات و مكروهات خوردن و آشاميدن احكام اقرار احكام نَذْر و عَهْد احكام سوگند احكام وصيّت احكام ارث اشاره ارث طبقۀ اوّل ارث طبقۀ دوم ارث طبقۀ سوم ارث زن و شوهر از يكديگر مسائل متفرّقه ارث احكام تشريح و پيوند

احكام طلاق

احكام طلاق
اشاره
طلاق در اسلام مورد نكوهش و مذمّت شديد واقع شده و در برخى روايات از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه: «هيچ چيزى نزد خداوند محبوب تر از خانه اى نيست كه با ازدواج آباد شود و هيچ چيزى در نزد خداوند مبغوض تر از خانه اى نيست كه با طلاق ويران گردد» ولى اگر ادامه زندگى زناشويى به خاطر اختلافات شديد و غير قابل اصلاح موجب سختى و حرج بشود، به گونه اى كه ترك زندگى زناشويى تنها راه خلاصى از مشقت ها و اختلافات و فشارهاى روانى بين زن و شوهر باشد، اسلام طلاق را راه نجاتى براى ادامه زندگى زن و شوهر دانسته است.
«مسألۀ 3046» اگر صيغه طلاق با رعايت شرايط اجرا گردد، موجب انحلال عقد ازدواج و به هم خوردن رابطه زناشويى مى گردد و مردى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد عاقل باشد و به اختيار خود طلاق دهد، پس اگر او را مجبور كنند كه زن خود را طلاق دهد باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغۀ طلاق را به شوخى بگويد، صحيح نيست. همچنين كسى كه زن خود را طلاق مى دهد، بايد بالغ باشد، اگرچه بچّه اى كه به ده سالگى رسيده و خوب و بد را تشخيص مى دهد و احكام طلاق را مى فهمد نيز چنانچه همسر خود را طلاق دهد، صحيح است.
«مسألۀ 3047» زنى كه مى خواهند او را طلاق دهند، بايد داراى دو شرط باشد:
اوّل: هنگام طلاق از خون حيض و خون نفاس پاك باشد گرچه غسل نكرده باشد.
دوم: در پاكىِ پس از حيض و نفاس، شوهر او با وى آميزش نكرده باشد و تفصيل اين
دو شرط در مسائل آينده بيان مى شود.
«مسألۀ 3048» اگر زن را از خون حيض پاك بداند و او را طلاق بدهد و بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود پاك بوده، در صورتى كه جدّاً بتواند قصد طلاق بكند، طلاق او صحيح است، وگرنه صورت ظاهرى طلاق كافى نيست.
«مسألۀ 3049» طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس، در سه صورت صحيح است:
اوّل: شوهر بعد از ازدواج با او آميزش نكرده باشد.
دوم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض او را طلاق بدهد و بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.
سوم: مرد به واسطۀ غايب بودن نتواند يا براى او مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.
«مسألۀ 3050» اگر مردى كه از همسر خويش غايب است، بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه عادت همسر خويش را بداند و بداند كه چه هنگام به حالت پاكى كه در آن با وى آميزش نكرده وارد مى شود و يا بتواند از آن اطّلاع پيدا كند، بايد بر طبق همان عمل كند وگرنه بايد از وقتى كه غائب شده، سه ماه صبر كند و سپس او را طلاق دهد و در صورتى كه به همين ترتيب عمل نمايد و بعد معلوم شود كه طلاق در حال حيض يا نفاس بوده، طلاق صحيح است.
«مسألۀ 3051» كسى كه غايب نيست ولى اطّلاع از حال زن براى او ممكن نمى باشد، مانند شخصى كه زندانى است و ملاقات ندارد، در حكم غايب است.
«مسألۀ 3052» اگر با همسر خود كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولى زنى را كه نُه سال او تمام نشده يا آبستن است يا يائسه مى باشد - يعنى اگر سيّده است احتياطاً بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد - اگر بعد از آميزش طلاق دهند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 3053» هرگاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است آميزش كند و در همان پاكى او را طلاق دهد، اگر بعد معلوم شود كه هنگام طلاق آبستن بوده، طلاقش صحيح است.
«مسألۀ 3054» اگر مرد بخواهد زن خود را كه به واسطۀ بيمارى حيض نمى بيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او آميزش كرده تا سه ماه از آميزش با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.
«مسألۀ 3055» بنابر مشهور طلاق بايد به صيغۀ عربى صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغۀ طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً «فاطمه» باشد بايد بگويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ طالِقٌ» يعنى: «زن من، فاطمه، رها است» و اگر ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بايد بگويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِى فاطِمَةُ طالِقٌ» يعنى: «زن موكّل من، فاطمه، رها است» و بنابر احتياط واجب طلاق بايد منجّز باشد و طلاق معلّق به قيد و شرط، بنابر احتياط باطل است.
«مسألۀ 3056» زنى كه به عقد موقّت درآمده، مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدّت تعيين شده تمام شود يا مرد مدّت را به او ببخشد، به اين ترتيب كه بگويد: «مدّت را به تو بخشيدم» و در اين مورد شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.
اقسام طلاق و احكام آنها
اشاره
طلاق داراى دو قسم است: 1 - طلاق بائن 2 - طلاق رِجعى.
1 - طلاق بائن
اشاره
«طلاق بائن» آن است كه بعد از طلاق، شوهر حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر پنج قسم است:
اوّل: طلاق زنى كه نُه سالش تمام نشده است.
دوم: طلاق زنى كه يائسه است، يعنى اگر سيّده است احتياطاً بيشتر از شصت سال و
اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال دارد.
سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او آميزش نكرده است.
چهارم: طلاق سوم زنى كه او را بعد از سه وصلت متوالى سه دفعه طلاق داده اند.
پنجم: طلاق «خُلع» و «مُبارات» كه احكام آنها خواهد آمد.
طلاق خُلع
«مسألۀ 3057» طلاق زنى را كه به همسر خود، ميل و علاقه ندارد و مهريّه يا مالِ ديگر خود را به او مى بخشد كه او را طلاق دهد، طلاق «خلع» گويند، اعم از اين كه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مهريه باشد.
«مسألۀ 3058» اگر شوهر بخواهد خود صيغۀ طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، مى گويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِىَ طالِقٌ» يعنى: «زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او رهاست».
«مسألۀ 3059» اگر زن كسى را وكيل كند كه مهريّۀ او را به شوهر او ببخشد و شوهر، همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمّد» و اسم زن «فاطمه» باشد، وكيل صيغۀ طلاق را اين طور مى خواند: «عَنْ مُوكِّلَتِى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَكِّلِى مُحَمَّدٍ لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ» يعنى: «از جانب موكّل خودم فاطمه مهريّۀ او را به موكّل خودم محمد بخشيدم تا او را طلاق خلع دهد» پس از آن بدون فاصله مى گويد:
«زَوْجَةُ مُوَكِّلِى خَالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِىَ طالِقٌ» يعنى: «زن موكّل خودم را در مقابل آنچه بخشيد طلاق خلع دادم، او رهاست» و اگر زن كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاى كلمۀ «مَهرَها» آن چيز را بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده باشد بگويد: «بَذَلْتُ مأةَ تُومان».
طلاق مُبارات
«مسألۀ 3060» اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و از يكديگر كراهت داشته باشند و زن مهر خود يا مالى را به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را «مُبارات» گويند.
«مسألۀ 3061» اگر شوهر بخواهد صيغۀ مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن «فاطمه» باشد، بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَتِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها، فَهِىَ طالِقٌ» يعنى: «طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست» و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلِى فاطِمَةَ عَلى مَهْرِها، فَهِىَ طالِقٌ» يعنى: «طلاق مبارات دادم زن موكّلم فاطمه را در برابر مهر او، پس او رهاست» و در هر دو صورت اگر به جاى كلمۀ «عَلى مَهْرِها»، «بِمَهرِها» بگويد، اشكال ندارد و اگر مالى را كه زن بخشيده مقدارى از مهر باشد، بايد به جاى «مَهرِها» بگويد: «عَلى هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها» و اگر مالى كه زن بخشيده از مهر نباشد بايد به جاى آن بگويد: «عَلى ما بَذَلَتْ».
«مسألۀ 3062» صيغۀ طلاق خلع و مبارات بايد به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسى بگويد: «براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم» اشكال ندارد.
«مسألۀ 3063» اگر زن در بين مدّت عدّۀ طلاق خُلع يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مى تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.
«مسألۀ 3064» مالى كه شوهر براى طلاق مبارات مى گيرد، بايد بيشتر از مَهر نباشد، ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد اشكال ندارد.
2 - طلاق رِجعى
اشاره
اگر مردى همسر خود را طلاق دهد و طلاق او جزء هيچ كدام از پنج قسمى كه در طلاق بائن گفته شد نباشد، آن طلاق را «طلاق رجعى» مى نامند كه بعد از آن تا وقتى زن در عدّه است، مرد مى تواند به او رجوع نمايد.
«مسألۀ 3065» بر زنى كه طلاق رجعى داده شده، احكام همسر شرعى جارى است، بنابر اين نفقه و زكات فطرۀ او بر شوهر واجب است و از يكديگر ارث مى برند و شوهر حق ندارد در عدّه با خواهر او يا زن پنجم ازدواج نمايد، ولى در مدّت عدّه طلاق بائن نفقۀ زن بر شوهر واجب نيست.
«مسألۀ 3066» كسى كه زن خود را طلاق رجعى داده، حرام است او را در مدّت عدّه از خانه اى كه هنگام طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از موارد كه در كتاب هاى مفصل گفته شده - مانند اين كه زن كار حرامى كه موجب حدّ است انجام دهد يا ناشزه باشد - بيرون كردن او اشكال ندارد و نيز حرام است زن براى كارهاى غيرلازم از آن خانه بيرون رود.
«مسألۀ 3067» اگر زن يا مرد در عدّۀ طلاق رجعى بميرد، ديگرى از او ارث مى برد، ولى اگر در عدّۀ طلاق بائن - مانند طلاق خُلع يا مبارات - يكى از آنان بميرد، ديگرى از او ارث نمى برد، مگر اين كه در عدّۀ طلاق «خلع» يا «مبارات» زن از بخشيدن مال يا مهريّه خود به شوهر برگردد و شوهر هم مطّلع شود و رجوع نمايد كه در اين صورت اگر يكى از آنان در زمان عدّه بميرد، ديگرى از او ارث مى برد.
«مسألۀ 3068» هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد، اختيار طلاق با زن باشد، اين شرط باطل است ولى چنانچه شرط كند كه از طرف مرد وكيل باشد كه اگر مرد مسافر كند يا مثلاً شش ماه خرجى ندهد، از طرف او خود را طلاق دهد، چنانچه پس از مسافرت مرد يا شش ماه خرجى ندادن خود را با رعايت احتياط طلاق دهد، صحيح است.
«مسألۀ 3069» اگر بچّه اى ديوانه شود و با حال ديوانگى بالغ گردد، پدر و جدّ پدرى او، اگر به مصلحتش باشد، مى توانند زن او را طلاق بدهند.
«مسألۀ 3070» اگر پدر يا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كنند، اگرچه مقدارى از زمان تكليف بچّه جزء مدّت صيغه باشد، مثلاً براى پسر چهارده سالۀ خود زنى را دو ساله صيغه كنند، بنابر احتياط نمى توانند مدّت آن زن را ببخشند و همچنين نمى توانند زن دائمى او را طلاق دهد.
«مسألۀ 3071» اگر از روى علاماتى كه در شرع معيّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمى داند، نبايد آن زن را براى خود يا براى كس ديگرى عقد كند.
«مسألۀ 3072» اگر كسى زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زن او بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد: «يك سال پيش تو را طلاق دادم» و شرعاً هم ثابت كند، مى تواند چيزهايى را كه در آن مدّت براى زن تهيّه نموده و او مصرف نكرده است، از او پس بگيرد، ولى چيزهايى را كه مصرف كرده، نمى تواند از او مطالبه نمايد.
احكام رجوع كردن
«مسألۀ 3073» «رجوع» به هر لفظ يا عملى ممكن است حاصل شود، به شرط آن كه همراه با قصد رجوع باشد، بنابر اين در طلاق رِجعى مرد به دو صورت مى تواند به زن خود رجوع كند:
اوّل: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.
دوم: كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.
«مسألۀ 3074» براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد: «به زن خود رجوع كردم» صحيح است.
«مسألۀ 3075» مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، نبايد به وى رجوع كند.
«مسألۀ 3076» اگر مرد همسرش را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق او را عقد كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم، زن به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مى شود، يعنى مرد مى تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:
اوّل: آن كه عقد همسر دوم دائمى باشد و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد موقّت كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اوّل نمى تواند او را عقد كند.
دوم: همسر دوم بالغ باشد و با او از جلو آميزش و دخول كند به نحوى كه موجب غسل شود.
سوم: همسر دوم زن را طلاق بدهد يا بميرد.
چهارم: عدّۀ طلاق يا عدۀ وفات شوهر دوم تمام شود.
«مسألۀ 3077» اگر مردى سه بار صيغۀ طلاق را تكرار كند - بدون اين كه در ميان اين سه بار رجوع كرده باشد - يك طلاق محسوب مى شود و دو طلاق ديگر لغو است و اگر بگويد: «هِىَ طالقٌ ثَلاثاً» يعنى: «زن من سه طلاقه است»، طلاق باطل است.
احكام و مسائل عدّه
اشاره
عده بر دو قسم است: 1 - عده طلاق 2 - عده وفات.
1 - عدّۀ طلاق
پس از آن كه زن به هر دليل از شوهر خود جدا شد - خواه با خواندن صيغۀ طلاق باشد يا از موارد فسخ نكاح باشد يا با تمام شدن مدّت و يا بخشيدن مدّت توسّط شوهر در عقد موقّت - بايد مدّتى را كه در شرع مقدّس تعيين شده به عنوان «عدّه» صبر نمايد و در اين مدّت از ازدواج با شوهر ديگرى خوددارى نمايد.
«مسألۀ 3078» زنى كه نُه سال او تمام نشده (در صورتى كه بالغ نشده باشد) و زن يائسه، عدّه ندارند، يعنى اگرچه شوهر با او آميزش كرده باشد، بعد از طلاق مى تواند فوراً شوهر كند.
«مسألۀ 3079» زن بى شوهرى كه با او زنا شده، عدّه ندارد و ازدواج با او جايز است؛ ولى بنابر احتياط از ازدواج با كسانى كه زنا را حرفۀ خود قرار داده اند خوددارى شود، مگر اين كه به طور كلّى دست بردارند و توبۀ آنان احراز شود و زنى كه به شبهه با او آميزش شده، بايد عدّه طلاق نگهدارد.
«مسألۀ 3080» زنى كه نُه سال او تمام شده و يائسه نيست، اگر شوهر او با وى آميزش كند و طلاقش بدهد، بعد از طلاق بايد عدّه نگهدارد، يعنى بعد از آن كه در پاكى او را طلاق داد، بايد به قدرى صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود و همين كه حيض
سوم را ديد، عدّۀ او تمام مى شود و مى تواند شوهر كند، ولى اگر پيش از آميزش او را طلاق بدهد عدّه ندارد، يعنى مى تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.
«مسألۀ 3081» زنى كه رَحِمَش را برداشته اند يا لوله هاى رحم او را بسته اند نيز بايد عدّه نگهدارد.
«مسألۀ 3082» زنى كه حيض نمى بيند، اگر در سنّ زن هايى باشد كه حيض مى بينند، چنانچه شوهرش بعد از آميزش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگهدارد.
«مسألۀ 3083» زنى كه عدۀ او سه ماه است، اگر اوّل ماه او را طلاق بدهند، بايد سه ماه هلالى - يعنى از هنگامى كه ماه ديده مى شود تا سه ماه - عدّه نگهدارد و اگر در بين ماه او را طلاق بدهند، بايد باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه او را طلاق بدهند و آن ماه بيست و نُه روز باشد، بايد نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و احتياط مستحب آن است كه از ماه چهارم بيست و يك روز عدّه نگهدارد تا با مقدارى كه از ماه اوّل عدّه نگهداشته، سى روزِ تمام شود.
«مسألۀ 3084» پايان عدّۀ زن آبستن، به دنيا آمدن يا سقط شدن فرزند اوست؛ پس اگر به طور مثال زنِ باردارى را طلاق بدهند و پس از چند ساعت نوزاد او به دنيا آيد، عدّۀ او تمام مى شود؛ ولى اگر زن شوهردار از راه زنا آبستن شده باشد و شوهرش او را در همان حال طلاق بدهد، بنابر احتياط واجب بايد علاوه بر آنچه گفته شد، سه پاكى يا سه ماه از زمانِ طلاق او بگذرد.
«مسألۀ 3085» زنى كه نُه سال او تمام شده و يائسه نيست، اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله به عقد موقّت در آيد، چنانچه شوهرش با او آميزش نمايد و مدّت آن زن تمام شود يا شوهر مدّت را به او ببخشد، در صورتى كه حيض مى بيند بايد به مقدار دو حيض و اگر حيض نمى بيند، چهل و پنج روز بايد از شوهر كردن خوددارى نمايد.
«مسألۀ 3086» ابتداى عدّۀ طلاق از هنگامى است كه خواندن صيغۀ طلاق تمام مى شود - چه زن بداند او را طلاق داده اند يا نداند - پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد
كه او را طلاق داده اند، لازم نيست دوباره عدّه نگهدارد.
«مسألۀ 3087» اگر با زنى به گمان اين كه همسر خودِ اوست آميزش كند، چه زن بداند كه او شوهر او نيست يا گمان كند شوهرش مى باشد، بايد عدّه نگهدارد.
«مسألۀ 3088» اگر با زنى كه مى داند همسر او نيست زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نيست، بنابر احتياط واجب بايد عدّه نگهدارد.
«مسألۀ 3089» اگر مرد زنى را فريب بدهد كه از شوهر خود طلاق بگيرد و با او ازدواج كند، طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كرده اند.
2 - عدّۀ وفات
«مسألۀ 3090» زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد، اگرچه يائسه يا صيغه باشد يا شوهرش با او آميزش نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا هنگام زاييدن عدّه نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچّۀ او به دنيا آيد، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهر خود صبر كند و اين عدّه را «عدّۀ وفات» مى گويند.
«مسألۀ 3091» زن بايد در ايّام عدّۀ وفات از انجام كارهاى زير خوددارى نمايد:
اوّل: پوشيدن لباس رنگارنگ، در صورتى كه عرفاً زينت حساب شود. دوم: سرمه كشيدن. سوم: هر كارى كه زينت حساب شود، مانند آرايش؛ ولى نظافت بدن و لباس، شانه كردن مو، گرفتن ناخن، رفتن حمّام و سكونت در خانۀ تزيين شده مانعى ندارد.
«مسألۀ 3092» اگر زن از روى عمد يا فراموشى و يا ندانستن مسأله در تمام يا قسمتى از زمان عدّۀ وفات يكى از محرّماتى را كه در مسألۀ قبل گفته شد انجام دهد، اگر از روى عمد بوده باشد، هرچند گناه كرده، ولى عدّۀ او به هم نمى خورد و لازم نيست آن را از سر بگيرد.
«مسألۀ 3093» زنى كه در عدّۀ وفات به سر مى برد، مى تواند از خانه خارج شود و براى رفع نيازهاى خود رفت و آمد كند، ولى احوط آن است كه شب را در همان خانه اى
كه در زمان حيات همسرش زندگى مى كرده بماند.
«مسألۀ 3094» اگر شوهر در جبهۀ جنگ يا به علّت ديگرى مفقودالاثر شود، سه صورت دارد:
اوّل: زن يقين كند شوهر او از دنيا رفته است كه در اين حالت بايد عدّۀ وفات نگهدارد و پس از عدّه مى تواند ازدواج نمايد.
دوم: يقين كند شوهر او زنده است كه در اين صورت بايد به هر حال صبر كند و مخارج زندگى او از مال شوهر است و اگر مال نداشته باشد، از صدقات و بيت المال تأمين مى شود و اگر صبر كردن براى او موجب عسر و حرج شود، بايد براى تعيين تكليف به حاكم شرع مراجعه نمايد.
سوم: نداند شوهرش زنده است يا نه، كه در اين صورت اگر پدر يا جدّ پدرى يا وكيل شوهر، مخارج زندگى او را از مال شوهر يا محلّ ديگرى تأمين كنند، بايد صبر كند و اگر تأمين نكنند، حاكم شرع آنان را وادار به تأمين مى كند و اگر به هيچ شكل مخارج او تأمين نشود، زن مى تواند به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع دستور دهد زن تا مدّت چهار سال پس از مراجعه صبر كند و در اين مدّت با هر وسيلۀ ممكن تحقيق مى كنند، اگر ثابت شد كه شوهر زنده است بايد صبر كند و اگر ثابت نشد، حاكم شرع به پدر يا جدّ پدرى شوهر دستور مى دهد كه زن را طلاق دهد و اگر ممكن نشد، خود حاكم شرع او را طلاق مى دهد و بنابر احتياط واجب زن بايد بعد از طلاق به مقدار عدّه وفات - يعنى چهار ماه و ده روز - عدّه نگهدارد و بعد مى تواند شوهر كند و چنانچه پس از عدّه، شوهر اوّل او پيدا شود، حقّى بر زن ندارد و اگر در بين مدّت عدّۀ طلاق پيدا شود، حق دارد رجوع كند و اگر بعد از عدّۀ طلاق و قبل از پايان عدّه وفات پيدا شود، احوط آن است كه رجوع نكند و در صورت تمايل دوباره عقد نكاح بخوانند.
«مسألۀ 3095» اگر زن يقين كند كه شوهر او مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و در صورتى كه آبستن باشد، به مقدارى كه در عدّۀ طلاق گفته شد، براى شوهر دوم عدّۀ طلاق و بعد براى شوهر اوّل عدّۀ وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اوّل
عدّۀ وفات و بعد براى شوهر دوم عدّۀ طلاق نگهدارد.
«مسألۀ 3096» شروع عدّۀ وفات از هنگامى است كه زن از مرگ شوهر مطّلع مى شود.
«مسألۀ 3097» اگر زن بگويد عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول مى شود:
اوّل: آن كه مورد تهمت و بدنامى نباشد.
دوم: از طلاق يا مردن شوهرش به قدرى گذشته باشد كه در آن مدّت، تمام شدن عدّه ممكن باشد.
احكام لِعان
«مسألۀ 3098» مرد حق ندارد به مجرّد احتمال يا گمان و يا شايعه هاى بى اساس، به زن خود نسبت زنا بدهد و يا فرزندى را كه از زن او متولّد شده و ممكن است از او باشد، از خود نفى كند و اگر شوهر به زن نسبت زنا داد، حدّ قذف بر او جارى مى شود، مگر اين كه چهار شاهد عادل نزد حاكم شرع بر آن اقامه كند و يا نزد حاكم شرع «لِعان» كند كه در اين صورت بر زن حدّ زنا جارى مى شود، ولى اگر در مقابلِ لعان مرد، زن نيز نزد حاكم شرع لعان كند، حدّ از او نيز برطرف مى شود.
«مسألۀ 3099» لعان يا براى اثبات عمل زناى زن است و يا براى نفى فرزندى كه از او متولّد شده است و بايد نزد حاكم شرع انجام شود و كيفيّت لعان در اوايل سورۀ «نور» بيان شده است و شرايط و احكام آن نيز در كتابهاى مفصّل فقهى آمده است.
«مسألۀ 3100» پس از انجام لعان احكام زير بر آن جارى مى شود:
اوّل: زن و شوهر از يكديگر جدا مى شوند.
دوّم: زن بر اين مرد حرام ابدى مى شود.
سوّم: حدّ از كسى كه لعان كرده برطرف مى شود.
چهارم: در لعان براى نفى فرزند، خويشاوندى بين اين فرزند و اين مرد و خويشان او برطرف مى شود و از يكديگر ارث نمى برند؛ ولى بين اين فرزند و مادر و خويشان مادرى خويشاوندى ثابت است و از يكديگر ارث مى برند.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم