احکام شرعی
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي

رساله توضیح المسائل آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي

احكام تقليد احكام طهارت آب مطلق و مضاف اشاره 1 - آب كُر 2 - آب قليل 3 - آب جارى 4 - آب باران 5 - آب چاه احكام آبها نجاسات اشاره 1 و 2 - ادرار و مدفوع 3 - مَنى 4 - مُردار 5 - خون 6 و 7 - سگ و خوك 8 - كافر 9 - شراب و مايعات مست كننده 10 - فُقّاع 11 - عرق شتر نجاستخوار عرق جُنُب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاى پاك احكام چيزهايى كه نجس شده اند مُطَهِرّات (پاك كننده ها) اشاره 1 - آب 2 - زمين 3 - آفتاب 4 - اسْتِحاله 5 - كم شدن دو سوم آب انگور 6 - انتقال 7 - اسلام 8 - تَبَعيّت 9 - برطرف شدن عين نجاست 10 - اسْتِبْراء حيوان نجاستخوار 11 - غايب شدن مسلمان راه هايى كه پاك شدن چيز نجس با آنها ثابت مى شود احكام ظرفها احكام تَخَلّى اشاره (دفع ادرار و مدفوع) اِسْتِبْراء مستحبّات و مكروهات تخلّى وضو اشاره احكام شستن صورت و دست ها احكام مسح سر و پا وضوى ارتماسى دعاهايى كه خواندن آنها هنگام وضو گرفتن مستحب است شرايط وضو احكام وضو شك در وضو حكم كسى كه بدون اختيار وضوى خود را باطل مى كند مواردى كه بايد براى آنها وضو گرفت چيزهايى كه وضو را باطل مى كنند احكام وضوى جبيره غسل و اقسام آن اشاره غسل ترتيبى غسل ارتماسى احكام غسل غسل هاى واجب اشاره جنابت اشاره چيزهايى كه بر جُنب حرام است چيزهايى كه بر جُنب مكروه است غسل جنابت حيض اشاره اقسام زن هاى حائض اشاره احكام حائض استحاضه اشاره احكام استحاضه نفاس غسل مسّ ميّت غسلى كه با نذر يا سوگند يا عهد واجب مى شود غسل هاى مستحب احكام محتضر و اموات اشاره احكام بعد از مرگ احكام غسل، كفن، نماز و دفن ميّت اشاره احكام غسل ميّت احكام حُنوط احكام كفن ميّت احكام نماز ميّت اشاره دستور نماز ميّت مستحبّات نماز ميّت احكام دفن اشاره مستحبّات دفن نماز شب دفن احكام نبش قبر تيمّم موارد تيمّم چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است شيوه تيمّم كردن احكام تيمّم احكام نماز اشاره نمازهاى واجب اشاره نمازهاى واجب يوميّه اشاره وقت نماز صبح وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشاء احكام وقت نماز نمازهايى كه بايد به ترتيب خوانده شوند نمازهاى مستحب اشاره وقت نمازهاى نافله يوميّه نماز غفيله احكام قبله پوشاندن بدن در نماز اشاره شرايط لباس نمازگزار اشاره مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد چيزهايى كه در لباس نمازگزار مستحب است چيزهايى كه در لباس نمازگزار مكروه است مكان نمازگزار اشاره جاهايى كه نماز خواندن در آنها مستحب است جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است احكام مسجد اذان و اقامه واجبات نماز اشاره 1 - نيّت 2 - تَكبيرةُ الإحرام 3 - قيام (ايستادن) 4 - قرائت 5 - ذكر 6 - ركوع 7 - سجود اشاره چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است مستحبّات و مكروهات سجده سجدۀ واجب قرآن 8 - تَشَهُّد 9 - سلام نماز 10 - ترتيب 11 - موالات قُنوت ترجمۀ نماز 1 - ترجمۀ سورۀ حمد 2 - ترجمۀ سورۀ توحيد 3 - ترجمۀ ذكر ركوع و سجود و ذكرهايى كه بعد از آنها مستحب اند 4 - ترجمۀ قنوت 5 - ترجمۀ تسبيحات اربعه 6 - ترجمۀ تشهّد و سلام تعقيب نماز اشاره صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مُبْطِلات نماز اشاره اعمالى كه در نماز مكروه است مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست شكّيات اشاره شك هاى باطل كنندۀ نماز شك هايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد اشاره 1 - شك در چيزى كه محلّ آن گذشته است 2 - شك بعد از سلام 3 - شك بعد از وقت 4 - كَثيرُالشَّك (كسى كه زياد شك مى كند) 5 - شكّ امام و مأموم 6 - شك در نماز مستحبّى شك هاى صحيح اشاره نماز احتياط سجدۀ سهو اشاره دستور سجدۀ سهو قضاى سجده و تشهّد فراموش شده اشاره صورت اوّل: سجده يا تشهّد فراموش شده از ركعت آخر نباشد صورت دوم: سجده يا تشهد فراموش شده از ركعت آخر باشد صورت سوم: يكى از ركعت آخر و ديگرى از ركعت ديگر باشد مسائل مشترك بين سه صورت كم و زياد كردن اجزاء و شرايط نماز نماز مسافر اشاره چيزهايى كه سفر را قطع مى كنند 1 - رسيدن به وطن 2 - ده روز اقامت 3 - يك ماه توقّف در حال ترديد محل هايى كه مسافر مى تواند نماز را در آنها تمام بخواند مسائل متفرّقۀ نماز مسافر نماز قضا اشاره قضاى نماز و روزۀ پدر نايب گرفتن براى نماز نماز جماعت اشاره شرايط جماعت احكام جماعت شرايط امام جماعت چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب اند چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه اند نماز آيات اشاره دستور نماز آيات نماز جمعه اشاره وقت نماز جمعه كيفيّت اقامه نماز جمعه نماز عيد فطر و قربان احكام روزه اشاره نيّت اعمالى كه روزه را باطل مى كنند اشاره 1 - خوردن و آشاميدن 2 - جِماع 3 - استمناء 4 - دروغ بستن به خدا و معصومان عليهم السلام 5 - رساندن غبار غليظ به حلق 6 - فرو بردن سر در آب 7 - باقى ماندن بر جنابت، حيض يا نفاس تا اذان صبح 8 - اماله كردن 9 - قِى كردن احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كنند آنچه براى روزه دار مكروه است مواردى كه قضا و كفّاره واجب مى شود اشاره كفّارۀ روزه مواردى كه فقط قضاى روزه واجب مى شود احكام روزۀ قضا احكام روزۀ مسافر كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست راه ثابت شدن اوّل ماه روزه هاى حرام و مكروه روزه هاى مستحب مواردى كه مستحب است از انجام مبطلات خوددارى شود اِعتكاف اشاره شرايط اعتكاف مسائل اعتكاف احكام خُمس اشاره چيزهايى كه خُمس در آنها واجب است اشاره 1 - درآمد كسب و كار 2 - معدن 3 - گنج 4 - مال حلال مخلوط به حرام 5 - جواهرى كه به واسطۀ غوّاصى به دست مى آيد 6 - غنيمت 7 - زمينى كه كافر ذِمّى از مسلمان مى خرد مصرف خُمس احكام انفال احكام زكات اشاره شرايط واجب شدن زكات زكات گندم، جو، خرما و كشمش زكات طلا و نقره نصاب طلا و نقره احكام زكات طلا و نقره زكات شتر، گاو و گوسفند اشاره نِصاب شتر نِصاب گاو نِصاب گوسفند احكام زكات شتر، گاو و گوسفند مصرف زكات شرايط كسانى كه مستحق زكاتند نيّت زكات مسائل متفرّقۀ زكات زكات فِطْره اشاره مصرف زكات فطره مسائل متفرّقۀ زكات فطره احكام حج اشاره نيابت در حج اقسام حج اشاره صورت حجّ تمتّع اشاره 1 - عمرۀ تمتّع 2 - حجّ تمتّع عمرۀ مفرده احكام دفاع و جهاد اشاره دفاع از حقوق شخصى احكام امر به معروف و نهى از منكر اشاره شرايط امر به معروف و نهى از منكر مراتب امر به معروف و نهى از منكر احكام خريد و فروش اشاره چيزهايى كه در خريد و فروش مستحب است معاملات مكروه معاملات باطل شرايط فروشنده و خريدار شرايط مورد معامله و بهاى آن خريد و فروش اموال وقفى صيغۀ خريد و فروش خريد و فروش ميوه ها انواع معاملات اشاره اوّل: معاملۀ نقدى دوم: معاملۀ نسيه سوم: معاملۀ سَلَف اشاره شرايط معاملۀ سَلَف احكام معامله سَلَف فروش طلا و نقره به طلا و نقره مواردى كه انسان مى تواند معامله را به هم بزند مسائل متفرّقه خريد و فروش احكام اقاله (به هم زدن معامله) احكام احتكار و قيمت گذارى احكام شُفْعه احكام يَدْ احكام شركت احكام مُضاربه احكام صُلح احكام اجاره اشاره شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند شرايط استفاده از مورد اجاره مسائل متفرّقۀ اجاره احكام سرقفلى احكام جُعاله احكام بيمه احكام مُزارعه احكام مُساقات احكام وكالت احكام قرض احكام سَفته، چك و معاملات بانكى اشاره معاملات بانكى احكام حواله احكام رَهن (گِرو گذاشتن) احكام ضمانت اشاره اوّل: ضمانت عقدى دوم: ضمانت قهرى احكام كفالت احكام وديعه (امانت) احكام عاريه احكام هِبه (بخشش) و ابراء احكام صدقه احكام وقف اشاره شروط ضمن وقف توليت و نظارت بر وقف حبس ملك احكام محجوران احكام مشاغل و درآمدها احكام مسابقات و سرگرمى ها احكام معاشرت و روابط اجتماعى و بين المللى احكام ازدواج و زناشويى اشاره احكام خواستگارى احكام عقد اشاره دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد موقّت شرايط عقد عيب هايى كه به واسطۀ آنها مى شود عقد را به هم زد زن هايى كه ازدواج با آنها حرام است احكام ازدواج دائم احكام مَهريّه احكام ازدواج موقّت (مُتعه) مسائل متفرّقۀ زناشويى احكام محرميّت به سبب شير دادن اشاره شرايط شير دادنى كه علّت محرم شدن است احكام تلقيح احكام سقط جنين و جلوگيرى احكام نوزاد اشاره احكام عَقيقه آداب شير دادن احكام حِضانت (نگهدارى و تربيت كودك) حقوق و تكاليف پدر و مادر و فرزندان احكام پوشش و زينت احكام نگاه، لمس و صدا احكام طلاق اشاره اقسام طلاق و احكام آنها اشاره 1 - طلاق بائن اشاره طلاق خُلع طلاق مُبارات 2 - طلاق رِجعى اشاره احكام رجوع كردن احكام و مسائل عدّه اشاره 1 - عدّۀ طلاق 2 - عدّۀ وفات احكام لِعان احكام احياى زمين هاى مَوات اشاره احكام حيازت مباحات مشتركات احكام لُقَطه «اموال پيدا شده» احكام مجهول المالك و حيوان و انسان گم شده احكام غَصْب اشاره احكام تَقاص احكام سر بريدن و شكار حيوانات اشاره دستور سر بريدن حيوانات (ذبح) شرايط سر بريدن حيوان (ذبح) دستور كشتن شتر مستحبّات و مكروهات سر بريدن حيوان احكام شكار كردن با اسلحه شكار كردن با سگ شكارى صيد ماهى صيد مَلخ احكام خوردنى ها و آشاميدنى ها اشاره مستحبّات و مكروهات خوردن و آشاميدن احكام اقرار احكام نَذْر و عَهْد احكام سوگند احكام وصيّت احكام ارث اشاره ارث طبقۀ اوّل ارث طبقۀ دوم ارث طبقۀ سوم ارث زن و شوهر از يكديگر مسائل متفرّقه ارث احكام تشريح و پيوند

احكام طهارت

احكام طهارت
آب مطلق و مضاف
اشاره
«مسألۀ 23» آب يا مطلق است يا مضاف؛ آب مضاف آبى است كه آن را از چيزى بگيرند - مثل آب هندوانه و گلاب - يا با چيزى مخلوط شده باشد كه ديگر به آن آب نگويند - مثل آبى كه با گِل و مانند آن مخلوط شود - و غير اينها آب مطلق است كه بر پنج قسم است:
اوّل: آب كُر. دوم: آب قليل. سوم: آب جارى. چهارم: آب باران. پنجم: آب چاه.
1 - آب كُر
«مسألۀ 24» آب كُر بنابر احتياط مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و عمق آن هر يك سه وجب و نيم است بريزند، آن ظرف را پُر كند، گرچه گنجايش ظرفى كه درازا و پهنا و عمق آن هر يك سه وجب باشد كافى است و وزن آن بيست مثقال كمتراز صد و بيست و هشت من تبريز است و به حسب كيلوى متعارف، تقريباً 384 كيلوگرم مى شود.
«مسألۀ 25» كُر بودن آب به سه طريق ثابت مى شود:
اوّل: خود انسان به كر بودن آن اطمينان پيدا كند. دوم: دو مرد عادل به كر بودن آن خبر دهند، گرچه خبر دادن يك نفر نيز چنانچه موجب اطمينان شود، كفايت مى كند.
سوم: گفتن «ذو اليد» (يعنى كسى كه آب در اختيار اوست)، مثلاً اگر صاحب خانه خبر دهد كه آب به قدر كُر است، كُر بودن آن ثابت مى شود.
«مسألۀ 26» اگر عين نجس مانند ادرار و خون به آب كُر برسد، چنانچه به واسطه آن بو يا رنگ يا مزۀ آب تغيير كند، آب كُر نجس مى شود و اگر تغيير نكند نجس نمى شود.
«مسألۀ 27» اگر بوى آب كُر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمى شود.
«مسألۀ 28» اگر عين نجس مانند ادرار، به آبى كه بيشتر از كُر است برسد و بو يا رنگ يا مزۀ قسمتى از آن را تغيير دهد، چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كُر باشد، تمام آب نجس مى شود و اگر به اندازه كُر يا بيشتر باشد، فقط مقدارى كه بو يا رنگ يا مزۀ آن تغيير كرده نجس مى شود.
«مسألۀ 29» آب فوّاره اگر متصل به كُر باشد، بنابر احتياط آب نجس را در صورتى پاك مى كند كه با آن مخلوط شود، ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد، آن را پاك نمى كند، مگر اين كه فواصل قطرات كم باشد و آب با فشار به گونه اى بريزد كه متصل به حساب آيد و با آب نجس مخلوط شود كه در اين صورت كفايت مى كند.
«مسألۀ 30» اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كُر است بشويند، آبى كه از آن چيز مى ريزد اگر متصل به كُر باشد و بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگرفته باشد و پس از بستن شير اجزاى نجس در آن نباشد پاك، وگرنه نجس است.
«مسألۀ 31» اگر مقدارى از آب كُر يخ ببندد و باقى آن بقدر كُر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد، نجس مى شود و هر مقدار از يخ كه آب شود نيز نجس است.
«مسألۀ 32» آبى كه قبلاً به اندازه كُر بوده و انسان شك دارد كه از كُر كمتر شده يا نه، مثل آب كُر است، يعنى چيز نجس شده را پاك مى كند و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى شود، ولى آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد كه به مقدار كُر شده يا نه، حكم آب كُر را ندارد.
«مسألۀ 33» اگر انسان نداند كه آبى به اندازۀ كُر هست يا نه و نيز نداند كه قبلاً كُر بوده يا قليل، چنانچه به واسطۀ ملاقات با نجاست، بو يا رنگ و يا مزۀ آن تغيير نكند، نجس نمى شود و براى پاك كردن چيزى كه نجس شده، حكم آب قليل را دارد.
2 - آب قليل
«مسألۀ 34» آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از مقدار كُر كمتر باشد.
«مسألۀ 35» اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد، نجس مى شود، ولى اگر از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز مى رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مى باشد، و نيز اگر مثل فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در صورتى كه نجاست به بالا برسد پايين نجس نمى شود، ولى اگر نجاست به پايين برسد بالا نجس مى شود.
«مسألۀ 36» آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجسى ريخته شده و از آن جدا مى گردد، نجس است. همچنين بايد از آب قليلى هم كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مى ريزند و از آن جدا مى شود، اجتناب كرد؛ ولى آبى كه با آن مخرج ادرار و مدفوع شسته شده با پنج شرط پاك است:
اوّل: آن كه بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگرفته باشد. دوم: نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. سوم: نجاست ديگرى مثل خون، همراه ادرار يا مدفوع بيرون نيامده باشد. چهارم: ذرّه هاى مدفوع در آب پيدا نباشد. پنجم: بيشتر از مقدار معمول، نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
3 - آب جارى
«مسألۀ 37» آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد - مانند:
آب چشمه و قنات - و يا متصل به ماده اى - مانند برف - باشد كه عرفاً باعث استمرار جريان آن شود.
«مسألۀ 38» آب جارى اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكرده، پاك است.
«مسألۀ 39» اگر نجاستى به آب جارى برسد، مقدارى از آن كه بو يا رنگ يا مزه اش
به واسطۀ نجاست تغيير كرده، نجس است و طرفى كه متصل به چشمه است، اگرچه كمتر از كُر باشد پاك است و آبهاى ديگر نهر، اگر به اندازه كُر بوده يا به واسطۀ آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشند، پاك وگرنه نجس اند.
«مسألۀ 40» آب چشمه اى كه جارى نيست ولى به گونه اى است كه اگر از آن بردارند باز مى جوشد، حكم آب جارى را دارد، يعنى اگر نجاست به آن برسد، تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكرده، پاك است؛ ولى اگر جوشش آن ضعيف و غير محسوس باشد، بنابر احتياط حكم آب راكد را دارد.
«مسألۀ 41» آب راكد كنار نهر كه متصل به آب جارى است، در نجس نشدن حكم آب جارى را دارد.
«مسألۀ 42» چشمه اى كه مثلاً در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش مى افتد، فقط وقتى كه مى جوشد حكم آب جارى را دارد.
«مسألۀ 43» آب حوض حمام و مانند آن اگرچه كمتر از كُر باشد، چنانچه به خزينه اى كه آب آن به اندازۀ كُر است متصل باشد، مثل آب جارى است.
«مسألۀ 44» آب لوله هاى حمام كه از شيرها و دوشها مى ريزد و همچنين آب لوله هاى ساختمان ها اگر متصل به كُر باشند، در حكم آب كُر است.
«مسألۀ 45» آبى كه روى زمين جريان دارد، ولى از زمين نمى جوشد و متصل به ماده اى مانند برف كه عرفاً موجب استمرار جريان آن شود نيز نمى باشد، چنانچه كمتر از كُر باشد و نجاست به آن برسد نجس مى شود؛ اما اگر با فشار جريان داشته باشد و قسمتى از آن با نجاست تماس پيدا كند، قسمت هاى قبل از آن نجس نمى شود.
4 - آب باران
«مسألۀ 46» اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه باران ببارد، هر جايى كه باران به آن برسد پاك مى شود، ولى باريدن دو سه قطره فايده ندارد، بلكه بايد به گونه اى باشد كه بگويند باران مى آيد و در زمين سخت مانند آسفالت آب جارى
شود، و در فرش و لباس و مانند اينها بايد آب نفوذ كند، ولى فشار دادن لازم نيست.
«مسألۀ 47» اگر باران به عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشّح كند، چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگرفته باشد پاك است. پس اگر باران بر خون ببارد و ترشّح كند، چنانچه ذرّه اى خون در آن باشد يا بو، رنگ يا مزۀ خون گرفته باشد، نجس مى باشد.
«مسألۀ 48» اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد، تا وقتى باران به بام مى بارد، آبى كه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مى ريزد پاك است و بعد از قطع شدن باران، اگر معلوم باشد آبى كه مى ريزد به چيز نجس رسيده است، نجس مى باشد.
«مسألۀ 49» اگر بر زمين نجسى باران ببارد پاك مى شود و اگر باران بر زمين جارى شود و در حال اتصال به آبى كه باران بر آن مى بارد، به جاى نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك مى كند.
«مسألۀ 50» خاك نجسى كه به واسطۀ باران گِل شده و آب آن را فراگرفته است، پاك است، اما اگر فقط رطوبت به آن برسد پاك نمى شود.
«مسألۀ 51» اگر آب باران در جايى جمع شود - اگرچه كمتر از كُر باشد - مادامى كه باران بر آن مى بارد، چنانچه چيز نجسى را در آن بشويند و آب، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نگيرد، آن چيز نجس پاك مى شود.
«مسألۀ 52» اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد و آب باران به زمين نجس نيز برسد، فرش نجس نمى شود و زمين هم پاك مى گردد، ولى چنانچه فرش با زمين فاصله داشته باشد و آب باران از فرش عبور كرده و بر روى زمين بچكد، بنابر احتياط زمين پاك نمى شود.
«مسألۀ 53» اگر آب باران يا آب ديگر در گودالى جمع شود و كمتر از كُر باشد، چنانچه بعد از قطع شدن باران نجاست به آن برسد، نجس مى شود.
«مسألۀ 54» اگر آب حوض نجس باشد و باران بر آن ببارد، بنابر احتياط به شرطى
پاك مى شود كه آب حوض با آب باران مخلوط شود.
5 - آب چاه
«مسألۀ 55» اگر نجاست به آب چاهى كه از زمين مى جوشد - اگرچه كمتر از كُر باشد - برسد، تا وقتى بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكرده پاك است، ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها، به مقدارى كه در كتابهاى مفصل نوشته شده، از آن آب بكشند.
«مسألۀ 56» اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزۀ آب آن را تغيير دهد، چنانچه تغيير آب چاه از بين برود، بنابر احتياط وقتى پاك مى شود كه با آبى كه از چاه مى جوشد مخلوط گردد.
احكام آبها
«مسألۀ 57» آب مضاف، چيز نجس را پاك نمى كند و وضو و غسل نيز با آن باطل است.
«مسألۀ 58» اگر چيز نجس به آب مضاف برسد آن را نجس مى كند، ولى چنانچه آب مضاف از بالا با فشار روى چيز نجس بريزد، مقدارى از آن كه به چيز نجس رسيده، نجس و مقدارى كه بالاتر از آن است پاك مى باشد؛ مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند، آنچه به دست رسيده نجس و آنچه به دست نرسيده پاك است و نيز اگر مثل فوّاره با فشار از پايين به بالا برود، اگر نجاست به بالا برسد، پايين نجس نمى شود.
«مسألۀ 59» اگر آب مضاف نجس، به گونه اى با آب كُر يا جارى مخلوط شود كه ديگر به آن آب مضاف نگويند، پاك مى شود.
«مسألۀ 60» آبهاى معدنى و آب برخى درياچه ها كه با نمك مخلوط شده اند و نيز آب لوله كشى كه در آن كُلر ريخته اند، حكم آب مطلق را دارند، مگر اين كه مقدار چيز
مخلوط شده به قدرى زياد باشد كه به آن «آب مطلق» نگويند.
«مسألۀ 61» آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است، يعنى چيز نجس را پاك مى كند و وضو و غسل نيز با آن صحيح است، ولى آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه، مثل آب مضاف است، يعنى چيز نجس را پاك نمى كند و وضو و غسل نيز با آن باطل است.
«مسألۀ 62» آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه قبلاً مطلق بوده يا مضاف، نجاست را پاك نمى كند و وضو و غسل نيز با آن باطل است، ولى اگر به اندازۀ كُر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد، حكم به نجس بودن آن نمى شود.
«مسألۀ 63» اگر نجاست به آب كُر يا جارى و مانند آنها برسد و بو، رنگ يا طعم آن را تغيير ندهد ولى پس از مدتى بو يا رنگ يا طعم آن آب تغيير كند، چنانچه معلوم شود اين تغيير به سبب آن نجاست بوده، بنابر احتياط آن آب نجس مى شود.
«مسألۀ 64» آبى كه به واسطۀ نجاست، بو يا رنگ يا طعم آن تغيير كرده، چنانچه به خودى خود و بدون اتصال به آب كُر يا جارى و مانند آنها تغيير آن از بين برود، پاك نمى شود.
«مسألۀ 65» آبى كه عين نجاست، مثل خون و ادرار به آن برسد و بو يا رنگ يا مزۀ آن را تغيير دهد، اگرچه كُر يا جارى باشد نجس مى شود، ولى اگر بو يا رنگ يا مزۀ آب به واسطۀ نجاستى كه بيرون آن است عوض شود - مثلاً مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد - نجس نمى شود.
«مسألۀ 66» آبى كه عين نجاست مثل خون و ادرار در آن ريخته شده و بو يا رنگ يا مزۀ آن را تغيير داده، چنانچه به كُر يا جارى متصل شود يا باران بر آن ببارد يا باد باران را در آن بريزد يا آب باران در هنگام باريدن، از ناودان در آن جارى شود و تغيير آن از بين برود، بنابر احتياط به شرطى پاك مى شود كه با آب باران يا كُر يا جارى مخلوط شود.
«مسألۀ 67» به آبى كه هنگام برطرف كردن نجاست از چيز نجس جدا مى شود «غُساله» مى گويند. اگر چيز نجس را در آب كُر يا جارى فرو برند، چنانچه عين نجاست
برطرف شده باشد، غسالۀ آن پاك است؛ ولى اگر بخواهند با آب قليل چيز نجسى را آب بكشند، غسالۀ اوّل آن كه به خودى خود يا به وسيلۀ فشار از آن خارج مى شود نجس است و اگر از چيزهايى است كه دو مرتبه بايد شسته شود، از غسالۀ دوم نيز بايد اجتناب نمايند.
«مسألۀ 68» آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه، پاك است و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه، نجس است.
«مسألۀ 69» نيم خوردۀ سگ و خوك و كافر غير كتابى، نجس و خوردن آن حرام است و نيم خوردۀ حيوانات حرام گوشت پاك است، ولى خوردن آن مكروه مى باشد.
نجاسات
اشاره
«مسألۀ 70» نجاسات يازده چيز هستند:
اوّل: ادرار، دوم: مدفوع، سوم: منى، چهارم: مردار، پنچم: خون، ششم و هفتم:
سگ و خوك، هشتم: كافر، نهم: شراب، دهم: فقّاع، يازدهم: عرق شتر نجاستخوار.
1 و 2 - ادرار و مدفوع
«مسألۀ 71» ادرار و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد (يعنى اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مى كند) نجس است و اگر خون جهنده نداشته باشد نيز بنابر احتياط واجب بايد از ادرار و مدفوع آن اجتناب كرد، ولى فضلۀ حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است.
«مسألۀ 72» فضلۀ پرندگان حرام گوشت نجس نيست گرچه احتياط آن است كه از آن اجتناب شود.
«مسألۀ 73» ادرار و مدفوع حيوان نجاستخوار و حيوانى كه انسان آن را وطى كرده (يعنى با آن نزديكى نموده) و همچنين ادرار و مدفوع گوسفندى كه با خوردن شير خوك گوشت آن محكم شده باشد، بنابر احتياط نجس است.
3 - مَنى
«مسألۀ 74» منى حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد، نجس است و بنابر احتياط بايد از منى حيوان حلال گوشتى كه خون جهنده دارد نيز اجتناب كرد.
4 - مُردار
«مسألۀ 75» مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، چه حلال گوشت باشد و چه حرام گوشت، و چه خودش مرده باشد و چه به صورتى كه شرع دستور داده، كشته نشده باشد، و ماهى چون خون جهنده ندارد - اگرچه در آب بميرد - پاك است.
«مسألۀ 76» برخى از اجزاء مردار انسان و حيوان (به غير از سگ، خوك، و كافر غير كتابى) كه روح ندارند، يعنى اگر آسيبى به آنها برسد ايجاد ناراحتى نمى كند، مثل پشم، مو، كرك، و قسمتى از دندان، پاك مى باشند.
«مسألۀ 77» اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است، گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند، نجس است، ولى گوشت، پوست يا عضوى كه از انسان جدا و به قسمت ديگر بدن يا به انسان ديگرى متصل مى گردد، در صورتى كه جزء بدن وى محسوب شود، پاك است.
«مسألۀ 78» پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن كه هنگام افتادن آنها رسيده، اگرچه آن را بكنند پاك است، ولى بنابر احتياط مستحب، بايد از پوست مختصرى كه موقع افتادن آن نرسيده و آن را كنده اند اجتناب نمايند.
«مسألۀ 79» تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد، اگر پوست روى آن بسته شده باشد، پاك است ولى، ظاهر آن را بايد آب كشيد.
«مسألۀ 80» اگر بره و بزغاله و مانند آنها پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند، پنيرمايه اى كه در شيردان آنها مى باشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
«مسألۀ 81» داروهاى روان، عطر، روغن، واكس، صابون، مواد خوراكى و مانند آنها كه از كشورهاى غير اسلامى مى آورند، اگر انسان نداند نجس شده اند، پاك هستند.
«مسألۀ 82» گوشت، پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته مى شود و يا در دست مسلمان مى باشد، پاك است، ولى اگر بدانند آن مسلمان آنها را از كافر گرفته و رسيدگى نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، نجس مى باشد.
5 - خون
«مسألۀ 83» خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند) نجس است، پس خون حيواناتى مانند ماهى و پشه كه خون جهنده ندارند، پاك است.
«مسألۀ 84» اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خونى كه در بدنش مى ماند پاك است، اما خوردن آن حرام است مگر اين كه در عضو مستهلك باشد؛ ولى خونى كه به علت نفس كشيدن يا به واسطۀ قرار داشتن سر حيوان در جاى بلند، به داخل بدن حيوان برمى گردد، نجس است.
«مسألۀ 85» بنابر احتياط واجب بايد از خونى كه در تخم مرغ است اجتناب كرد و خوردن آن نيز حرام است، اگرچه خون را با زرده تخم مرغ چنان به هم بزنند كه از بين برود؛ ولى اگر خون را به نحوى از زرده جدا كنند كه پوست نازك روى آن پاره نشود، خوردن زرده و سفيده اشكال ندارد.
«مسألۀ 86» خونى كه گاهى هنگام دوشيدن شير ديده مى شود، نجس است و شير را نجس مى كند.
«مسألۀ 87» اگر خونى كه از لاى دندانها بيرون مى آيد به واسطۀ مخلوط شدن با آب دهان از بين برود، پاك است ولى احتياطاً نبايد آب دهان را فرو ببرد.
«مسألۀ 88» خونى كه به واسطۀ كوبيده شدن، زير ناخن يا زير پوست مى ميرد، اگر به گونه اى شود كه ديگر به آن خون نگويند، پاك است و اگر به آن خون بگويند، در صورتى كه ناخن يا پوست سوراخ شود و خارج كردن آن مشقت نداشته باشد، بايد براى وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقت داشته باشد، بايد اطراف آن را به گونه اى
كه نجاست زياد نشود، بشويند و بنابر احتياط مستحب پارچه يا چيزى مثل پارچه، بر آن بگذارند و روى پارچه دست تر بكشند.
«مسألۀ 89» اگر انسان نداند كه خون، زير پوست مرده يا گوشت به واسطۀ كوبيده شدن به آن حالت در آمده، پاك است.
«مسألۀ 90» اگر هنگام جوشيدن غذا ذرّه اى خون در آن بيفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس مى شود و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست.
«مسألۀ 91» زردابه اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مى شود، اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است يا نه، پاك مى باشد.
6 و 7 - سگ و خوك
«مسألۀ 92» سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مى كنند، حتى مو، استخوان، پنجه، ناخن و رطوبت هاى آنها، نجس است؛ ولى سگ و خوك دريايى پاك هستند.
8 - كافر
«مسألۀ 93» كافر (يعنى كسى كه منكر خدا است و يا براى خدا شريك قرار مى دهد يا پيامبرى حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلم را قبول ندارد و همچنين كسى كه در يكى از اينها شك داشته باشد) نجس است ولى بنابر اقوى اهل كتاب (يهوديان، مسيحيان و زرتشتيان) پاك هستند؛ و كسى كه ضرورى دين (يعنى چيزى مثل نماز و روزه كه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند) را منكر شود، چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است و انكار آن چيز به انكار خدا، توحيد يا نبوت بازگشت داشته باشد، كافر ونجس مى باشد و در غير اين صورت نجس نيست.
«مسألۀ 94» تمام بدن كافر، حتى مو و ناخن و رطوبت هاى او نجس است.
«مسألۀ 95» اگر پدر و مادر بچّه غير مميز، كافر غير كتابى باشند، بنابر احتياط واجب بايد از آن بچّه نيز اجتناب شود واگر بچّه مميز بوده و اظهار كفر كند، نجس
مى باشد؛ ولى اگر يكى از والدين مسلمان يا اهل كتاب باشند، بچّه نيز پاك است و اگر پدر و مادر كافر بوده ولى پدر بزرگ يا مادر بزرگ او مسلمان باشند، پاك بودن بچّه منوط بر اين است كه آنها كفالت وى را بر عهده داشته باشند، امّا بچّه اى كه پدر و مادر او بعد از تولد او مرتد شده اند، پاك است.
«مسألۀ 96» كسى كه معلوم نيست مسلمان است يا نه، پاك مى باشد ولى احكام ديگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمى تواند زن مسلمان بگيرد و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود، مگر اين كه بچّه باشد و در مناطق اسلامى پيدا شود.
«مسألۀ 97» اگر مسلمانى به يكى از چهارده معصوم عليهم السلام در حال اختيار و سلامت عقل دشنام دهد يا با آنان دشمنى داشته باشد، نجس است.
9 - شراب و مايعات مست كننده
«مسألۀ 98» شراب و هر چيزى كه انسان را مست مى كند، چنانچه بخودى خود روان باشد، نجس است اگرچه به وسايطى جامد شده باشد، و اگر مثل بنگ و حشيش، روان نباشد، اگرچه چيزى در آن بريزند كه روان شود، پاك است.
«مسألۀ 99» استفاده از عطرها يا ادكلن ها در صورتى كه انسان نداند از چيز مست كنندۀ روان ساخته شده اند اشكال ندارد.
«مسألۀ 100» الكل صنعتى كه براى رنگ كردن در، ميز، صندلى و مانند اينها به كار مى رود، اگر انسان نداند كه از مايع مست كننده درست كرده اند يا نه، پاك مى باشد.
«مسألۀ 101» اگر از نفت كه ماده اى مايع و روان است الكل به دست آورند، در صورتى كه مست كننده نباشد پاك است.
«مسألۀ 102» اگر انگور و آب انگور به خودى خود جوش بيايد، تا قبل از آن كه سركه شود، چنانچه مست كننده باشد، حرام و نجس است، و اگر معلوم نباشد كه مست كننده است يا نه، حرام بوده و بنابر احتياط واجب نجس است، و چنانچه به واسطه پختن جوش بيايد، تا قبل از كم شدن دو ثلث آن خوردن آن حرام است ولى نجس نمى باشد،
مگر آن كه معلوم شود مست كننده است كه در اين صورت نجس هم مى باشد.
«مسألۀ 103» اگر خرما، مويز، كشمش و آب آنها جوش بيايند، بنابر احتياط حكم انگور و آب آن را دارند، خصوصاً در كشمش.
«مسألۀ 104» هر مايعى كه مست كننده باشد، مقدار كم آن نيز حرام و نجس است، ولو اين كه به جهت كم بودن، مست كننده نباشد.
10 - فُقّاع
«مسألۀ 105» فُقّاع كه از جو گرفته مى شود و به آن آبجو مى گويند، نجس است؛ ولى آبى كه به دستور پزشك از جو مى گيرند و مست كننده نيست و به آن «ماءالشعير» مى گويند، پاك است.
11 - عرق شتر نجاستخوار
«مسألۀ 106» عرق شتر نجاستخوار (يعنى شترى كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده) بنابر احتياط نجس است، ولى اگر حيوانات ديگر نجاستخوار شوند، اجتناب از عرق آنها لازم نيست. ادرار و مدفوع هر حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است.
«مسألۀ 107» گوشت، شير و تخم حيوان نجاستخوار نجس نيست، ولى خوردن آن حرام مى باشد.
عرق جُنُب از حرام
«مسألۀ 108» عرق جنب از حرام، خواه جنابت به واسطه زنا، لواط، استمناء و يا غير آن باشد، نجس نيست و مى توان با لباس يا بدن آلوده به آن نماز خواند.
راه ثابت شدن نجاست
«مسألۀ 109» نجاست هر چيزى از سه راه ثابت مى شود:
اوّل: خود انسان از هر راهى وثوق و اطمينان پيدا كند چيزى نجس است، و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد؛ بنابر اين غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هايى كه مردمان بى پروا و كسانى كه پاكى و نجسى را مراعات نمى كنند در آنها غذا مى خورند، اگر انسان اطمينان نداشته باشد غذايى كه براى او آورده اند نجس است، اشكال ندارد. دوم: گفتن «ذو اليد» - يعنى كسى كه چيزى در اختيار او است - مثلاً همسر يا خدمتكار انسان بگويد كه ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار او است، نجس مى باشد، مشروط بر اين كه متهم به دروغگويى نباشد. سوم: دو مرد عادل بگويند كه چيزى نجس است.
«مسألۀ 110» اگر به واسطه ندانستن مسأله، نجس يا پاك بودن چيزى را نداند، مثلاً نداند عرقِ جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسأله را بپرسد، ولى اگر با اين كه مسأله را مى داند در پاكى چيزى شك كند، مثلاً شك كند كه آن چيز خون است يا نه، يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، آن چيز پاك مى باشد، مگر در مورد آب مشكوكى كه بعد از ادرار و قبل از استبراء و يا بعد از خروج منى و قبل از ادرار كردن خارج مى شود كه محكوم به نجاست است.
«مسألۀ 111» چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است و اگر شك كند چيز پاكى نجس شده يا نه، پاك است و حتى اگر بتواند نجس يا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نيست وارسى كند.
«مسألۀ 112» كسى كه در طهارت و نجاست دچار وسواس است، لازم نيست به برطرف شدن نجاست اطمينان پيدا كند، بلكه بايد بدون توجه به وسوسه هاى نفسانى خود به متعارف مردم نگاه كرده و ببيند آنها در چه مواردى اطمينان به طهارت و نجاست پيدا مى كنند و همانند آنان عمل نمايد. همچنين اگر در مسائل وضو، غسل و ساير عبادات نيز وسواس داشته باشد، بايد به همين ترتيب عمل نمايد. اگر چنين شخصى به وسوسه هاى نفسانى خود اعتنا نمايد، شيطان در او طمع كرده و به تدريج در اعتقادات و امور روزمرۀ او نيز شك و ترديد ايجاد مى نمايد.
«مسألۀ 113» اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها استفاده مى كند نجس شده و نداند كدام يك از آنها نجس است، بايد از هر دو اجتناب كند؛ ولى اگر مثلاً نمى داند لباس خود او نجس شده يا لباسى كه هيچ از آن استفاده نمى كند و از آنِ ديگرى است، اجتناب از آن لازم نيست.
راه نجس شدن چيزهاى پاك
«مسألۀ 114» اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها به گونه اى تر باشد كه رطوبت يكى به ديگرى سرايت كند، چيز پاك نجس مى شود و اگر رطوبت به قدرى كم باشد كه به ديگرى سرايت نكند، چيزى كه پاك بوده نجس نمى شود.
«مسألۀ 115» اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكى از آنها تر بوده يا نه و يا شك كند كه رطوبت يكى از آنها به ديگرى سرايت كرده يا نه، آن چيز پاك، نجس نمى شود.
«مسألۀ 116» اگر عين نجس با چيزى ملاقات كند و آن را نجس نمايد، چنانچه آن چيز با چيز دوم ملاقات كند، آن نيز نجس مى شود و همچنين اگر آن چيز دوم با چيز سومى ملاقات كند، و اگر آن چيز سوم با چيز چهارمى ملاقات كند نيز بنابر احتياط واجب حكم به نجاست آن چيز چهارم مى شود، ولى اگر چيزى با آن چيز چهارم ملاقات كند، نجس نمى شود. اين حكم در جايى است كه عين رطوبت چيز اول به چيزهاى بعدى منتقل نشود، وگرنه همۀ آنها نجس مى شوند هر چند تعداد واسطه ها زياد باشد.
«مسألۀ 117» اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از دو چيزى كه انسان نمى داند كدام پاك و كدام نجس است برسد، نجس نمى شود، ولى اگر چيزى قبلاً نجس بوده و انسان نداند پاك شده يا نه، چنانچه چيز پاكى به آن برسد نجس مى شود.
«مسألۀ 118» اگر زمين، پارچه و مانند آن رطوبت داشته باشد، هر قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مى شود و جاهاى ديگر آن پاك است؛ و همچنين است خيار و خربزه و مانند آن.
«مسألۀ 119» اگر شيره يا روغن و مانند آن روان باشد، به محض اين كه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس مى شود ولى اگر روان نباشد، فقط نقطه اى كه نجاست به آن رسيده نجس مى شود.
«مسألۀ 120» اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن نيز تر است بنشيند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده، چيز پاك نجس مى شود و اگر نداند، پاك است.
«مسألۀ 121» اگر جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق ازآنجا به جاى ديگر برود، هر جا كه عرق به آن برسد نجس مى شود. و اگر عرق به جاى ديگر نرود، جاهاى ديگر بدن پاك است.
«مسألۀ 122» اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد، اگر خون داشته باشد، جايى كه خون دارد نجس و بقيۀ آن پاك است؛ پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد، مقدارى كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس است، و محلى كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه، پاك مى باشد.
«مسألۀ 123» اگر آفتابه اى را كه زير آن سوراخ است روى زمين نجس بگذارند، چنانچه آب به گونه اى زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود و آب با فشار از آفتابه خارج نشود، آب آفتابه نجس مى شود، ولى اگر آبى كه از زير آفتابه خارج مى شود در زمين فرو رود يا جارى شود به نحوى كه با آب داخل آن يكى حساب نشود يا آب با فشار از آفتابه خارج شود، آب آفتابه نجس نمى شود.
«مسألۀ 124» اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتى كه بعد از بيرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاك است، پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج مدفوع وارد شود يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن به نجاست آلوده نباشد، نجس نيست.
«مسألۀ 125» اگر آب دهان و بينى در داخل دهان يا بينى به خون برسد و بعد از خارج شدن به خون آلوده نباشد پاك است.
احكام چيزهايى كه نجس شده اند
«مسألۀ 126» خوردن و آشاميدن چيز نجس، حرام است؛ و نيز خوراندن عين نجس به اطفال در صورتى كه ضرر داشته باشد حرام مى باشد، بلكه اگر ضرر نيز نداشته باشد، نبايد به آنان خورانده شود؛ ولى غذاهايى را كه نجس شده اند، در صورتى كه به واسطه سرايت نجاست از دست خود طفل نجس شده باشند، مى توان به طفل خوراند، وگرنه بنابر احتياط نبايد به او بخورانند.
«مسألۀ 127» فروختن و عاريه دادن چيز نجسى كه مى شود آن را آب كشيد اگرچه نجس بودن آن را به خريدار يا عاريه گيرنده نگويند، اشكال ندارد، ولى چنانچه انسان بداند كه عاريه گيرنده يا خريدار، آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مى كند، بنابر احتياط بايد نجس بودن آن را به او بگويد.
«مسألۀ 128» اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مى خورد يا با لباس نجس نماز مى خواند، لازم نيست به او بگويد.
«مسألۀ 129» اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا لوازم كسانى كه وارد خانه او مى شوند، با رطوبت به جاى نجس رسيده و نجس شده است، لازم نيست به آنان بگويد، مگر آن كه صاحب خانه باعث نجس شدن آنها شده باشد.
«مسألۀ 130» اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بايد به مهمان ها بگويد، امّا اگر يكى از مهمان ها بفهمد، لازم نيست به ديگران خبر دهد، ولى چنانچه به گونه اى با آنان معاشرت داشته باشد كه بداند به واسطۀ نگفتن، خود او نيز نجس مى شود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
«مسألۀ 131» اگر چيزى كه عاريه كرده نجس شود، چنانچه بداند كه صاحب آن چيز، آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مى كند، واجب است به او بگويد و اگر نداند نيز بنابر احتياط واجب بايد به او بگويد.
«مسألۀ 132» بچۀ مميزى كه خوب و بد را مى فهمد، اگر بگويد چيزى را آب
كشيدم، بنابر احتياط دوباره بايد آن را آب كشيد و اگر بگويد چيزى كه در دست اوست نجس است، احتياط آن است كه از آن اجتناب كنند.
«مسألۀ 133» نجس كردن خط و ورق قرآن و زمين، بنا و فرش مسجد، حرام است و اگر نجس شوند بايد فوراً آنها را پاك كنند و نجس كردن حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام حرام است و اگر نجس شوند، چنانچه جزئى از مسجد باشند و يا بى احترامى محسوب شود بايد فوراً تطهير شوند و چنانچه بى احترامى نيز نباشد احتياط آن است كه آن را پاك كنند.
«مسألۀ 134» اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتى كه بى احترامى به قرآن باشد، بايد آن را آب بكشند.
«مسألۀ 135» گذاشتن قرآن روى عين نجس - مانند خون و مردار - اگرچه آن عين نجس خشك باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روى آن واجب مى باشد.
«مسألۀ 136» نوشتن قرآن با مُركب نجس - اگرچه يك حرف آن باشد - حرام است و اگر نوشته شود، بايد به واسطه تراشيدن و مانند آن، كارى كنند كه نوشته از بين برود.
«مسألۀ 137» احتياط واجب آن است كه از دادن قرآن به كافر خوددارى كنند و اگر قرآن در دست اوست، در صورت امكان از او بگيرند.
«مسألۀ 138» دادن قرآن به دست كفار و اهل كتاب به اميد هدايت آنان و به منظور مطالعه و بررسى و درك آيات آن، در صورتى كه در معرض نجس شدن و هتك و اهانت نباشد و واقعاً بخواهند از آن استفاده كنند، مانعى ندارد.
«مسألۀ 139» اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است - مثل كاغذى كه اسم خدا يا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يا امام عليه السلام بر آن نوشته شده - در محل نجسى چون مستراح بيفتد، بيرون آوردن و آب كشيدن آن، اگرچه خرج داشته باشد، واجب است، و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده است؛ و نيز اگر تربتى كه از قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يا ائمه عليهم السلام است در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد، بايد تا وقتى كه يقين نكرده اند آن تربت به كلى از بين رفته، به آن مستراح نروند.
مُطَهِرّات (پاك كننده ها)
اشاره
«مسألۀ 140» يازده چيز نجاست را پاك مى كند و آنها را «مُطَهِرّات» مى گويند:
اوّل: آب، دوم: زمين، سوم: آفتاب، چهارم: استحاله، پنجم: كم شدن دو سوم آب انگورى كه جوش آمده، ششم: انتقال هفتم: اسلام، هشتم: تبعيّت، نهم: برطرف شدن عين نجاست، دهم: استبراء حيوان نجاستخوار، يازدهم: غائب شدن مسلمان؛ و احكام آنها به تفصيل در مسائل آينده گفته مى شود.
1 - آب
«مسألۀ 141» آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مى كند:
اوّل: مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرقِ بيد، چيز نجس را پاك نمى كند.
دوم: پاك باشد. سوم: هنگام شستن چيز نجس آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا مزۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير نكند. چهارم: بعد از آب كشيدن چيز نجس، عين نجاست در آن نباشد. پاك شدن چيز نجس با آب قليل، شرطهاى ديگرى نيز دارد كه بعداً گفته مى شود.
«مسألۀ 142» ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، بلكه در آب كُر و جارى نيز احتياط سه مرتبه شستن است، اگرچه يك مرتبه شستن در كُر و جارى كافى است، ولى براى تطهير ظرفى كه سگ از آن ظرف آب يا چيز روان ديگرى خورده، بايد مقدارى آب با خاك پاك مخلوط كنند - به حدّى كه از خاك بودن خارج نشود - و ظرف را با آن خاك مال كنند و بعد آن را با آب قليل دو مرتبه بشويند و احتياط واجب آن است كه اگر با آب كُر يا جارى نيز آن را مى شويند، دو مرتبه بشويند و ظرفى را كه سگ ليسيده يا آب دهانش در آن ريخته شده، بنابر احتياط واجب بايد ابتدا خاك مال كرد و سپس سه مرتبه با آب قليل و يا دو مرتبه با آب كر يا جارى شست.
«مسألۀ 143» اگر دهانۀ ظرفى كه سگ دهن زده تنگ باشد و نتوان آن را خاك مال كرد، بايد مقدارى آب با خاك مخلوط كنند - به حدّى كه از خاك بودن خارج نشود - و آن را داخل ظرف بريزند و ظرف را به شدت حركت دهند تا خاك به تمام اطراف آن برسد.
«مسألۀ 144» ظرفى را كه خوك از آن چيز روانى بخورد، بايد هفت مرتبه با آب قليل شست؛ بلكه بنابر احتياط واجب در كُر و جارى نيز بايد هفت مرتبه شسته شود و احتياط مستحب آن است كه خاك مال نيز شود. ظرفى كه خوك آن را بليسد و يا آب دهانش در آن بريزد نيز بنابر احتياط همين حكم را دارد.
«مسألۀ 145» اگر بخواهند ظرفى را كه با شراب نجس شده آب بكشند، بهتر است هفت مرتبه بشويند، اگرچه سه بار شستن با آب قليل و يا يك بار شستن با آب كُر يا جارى كفايت مى كند.
«مسألۀ 146» اگر كوزه اى را كه از گِل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن نفوذ كرده، در آب كُر يا جارى بگذارند، به هر جاى آن كه آب برسد پاك مى شود و اگر بخواهند باطن آن نيز پاك شود، بايد به قدرى در آب كُر يا جارى بماند كه آب به تمام آن فرو رود و نفوذ رطوبت كافى نيست.
«مسألۀ 147» ظرف نجس را به دو نوع مى توان با آب قليل آب كشيد: يكى آن كه آن را سه مرتبه پركنند وخالى كنند، ديگر آن كه سه مرتبه قدرى آب در آن بريزند و در هر مرتبه آب را به گونه اى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بعد بيرون بريزند.
«مسألۀ 148» اگر ظرف بزرگى، مثل پاتيل و خمره نجس شود، چنانچه بخواهند با آب قليل آن را پاك كنند بايد سه مرتبه آن را از آب پر و خالى كنند و يا سه مرتبه آب را به گونه اى در آن بريزند كه تمام اطراف آن شسته شود و يا سه مرتبه مقدارى آب در آن بريزند و در هر مرتبه آن آب را به گونه اى در آن بگردانند كه آب به تمام اطراف آن برسد، و در هر مرتبه آبى را كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند، و احتياط واجب آن است كه در هر مرتبه، ظرفى را كه با آن آبها را بيرون مى آورند آب بكشند و اگر ظرف بزرگ را با آب كُر مى خواهند آب بكشند، يك بار شستن كافى است.
«مسألۀ 149» اگر مِس نجس و مانند آن را ذوب كنند و وسيله اى با آن بسازند و آن را آب بكشند، ظاهر آن پاك مى شود.
«مسألۀ 150» اگر تنورى با ادرار نجس شود، چنانچه دو مرتبه آب قليل را از بالا به
گونه اى در آن بريزند كه تمام اطراف آن را فرا بگيرد، پاك مى شود و اگر به همين صورت آب كُر در آن بريزند، يك مرتبه كافى است و در غير ادرار، اگر بعد از برطرف شدن نجاست، يك مرتبه به دستورى كه گفته شد آب در آن بريزند، كافى است و بهتر است كه گودالى ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بعد آنها را بيرون بياورند و سپس آن گودال را با خاكِ پاك پر كنند.
«مسألۀ 151» اگر چيز نجسى را بعد از برطرف كردن عين نجاست يك مرتبه در آب كُر يا جارى به گونه اى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود.
«مسألۀ 152» اگر بخواهند چيزى غير از ظروف را كه با ادرار نجس شده با آب قليل آب بكشند، بايد يك مرتبه آب روى آن بريزند و پس از آن كه آب از آن جدا شد و چيزى از ادرار در آن باقى نماند، يك مرتبۀ ديگر آب روى آن بريزند تا پاك شود، ولى در لباس و فرش و مانند آنها، بايد بعد از هر دفعه آن را فشار دهند تا غُساله آن بيرون آيد. (غُساله آبى است كه معمولاً در وقت شستن و بعد از آن، از چيزى كه شسته شده خود بخود يا به وسيلۀ فشار خارج مى شود.)
«مسألۀ 153» اگر چيزى با ادرار بچّۀ شيرخوارى كه غذاخور نشده نجس شود، چنانچه يك مرتبه به گونه اى روى آن آب بريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود، ولى احتياط مستحب آن است كه يك مرتبۀ ديگر نيز آب روى آن بريزند، و در لباس و فرش و مانند آنها، چنانچه با آب قليل آب كشيده شوند، بنابر احتياط فشار دادن لازم است.
«مسألۀ 154» اگر چيزى غير از ظروف با غير ادرار نجس شود، چنانچه بعد از برطرف كردن نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود، پاك مى گردد؛ و نيز اگر در مرتبه اوّل كه آب روى آن مى ريزند، نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست نيز آب روى آن بيايد، پاك مى شود، ولى در هر صورت، لباس و مانند آن را چنانچه با آب قليل آب بكشند، بايد فشار دهند تا غُساله آن بيرون آيد.
«مسألۀ 155» اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده در آب كُر يا جارى فرو برند،
بعد از برطرف شدن عين نجاست پاك مى شود.
«مسألۀ 156» اگر ظاهر گندم، برنج، صابون و مانند آنها نجس شود، با فرو بردن در كُر و جارى پاك مى گردد.
«مسألۀ 157» اگر گندم، برنج، صابون و مانند آنها مدتى در آب نجس قرار داده شوند و باطن آنها نيز نمنماك شود، نجس شدن باطن آنها مشكل است، زيرا احتمال اين كه آب به صورت روان ومايع به داخل آنها نفوذ نكرده بلكه فقط به صورت رطوبت جذب شده باشد، قوى است.
«مسألۀ 158» اگر ظاهر برنج، گوشت يا چيزى مانند آنها با ادرار نجس شده باشد و بخواهند با آب قليل آن را آب بكشند، چنانچه آن را در ظرفى بگذارند و دو مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند، پاك مى شود و ظرف آن نيز پاك مى گردد و اگر با غير ادرار نجس شده باشد، يك مرتبه آب ريختن كفايت مى كند مگر اين كه خود ظرف نيز قبل از ريختن آب نجس شده باشد كه در اين صورت سه مرتبه شستن لازم است، ولى اگر بخواهند لباس و مانند آن را كه براى پاك شدن بايد فشار داده شود در ظرفى بگذارند و آب بكشند، بايد هر مرتبه كه آب روى آن مى ريزند، آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غُساله اى كه در آن جمع شده بيرون بريزد.
«مسألۀ 159» لباس نجسى را كه با نيل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب كُر يا جارى فرو برند و آب پيش از آن كه به واسطۀ رنگ پارچه مضاف شود به تمام آن برسد، آن لباس پاك مى شود، حتى اگر هنگام فشار دادن، آب مضاف از آن بيرون آيد.
«مسألۀ 160» ماشين هاى لباسشويى در صورتى كه اطمينان پيدا شود آب لوله كشى شهر به لباسها متصل و بر همۀ آنها مسلط شده، پاك كننده اند، اگرچه غُسالۀ آن به تدريج خارج گردد، ولى شستن به وسيلۀ ماشين هايى كه تماس آب به تمام لباس به تدريج و پس از قطع آب و به وسيلۀ دَوَران انجام مى شود، حكم شستن با آب قليل را دارد.
«مسألۀ 161» اگر لباسى را در آب كُر يا جارى آب بكشند و بعد مثلاً لجن در آن ببينند، چنانچه احتمال ندهند كه آن لجن از رسيدن آب به لباس جلوگيرى كرده، آن لباس
پاك است.
«مسألۀ 162» اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خوردۀ گِل يا اشنان يا پودر و صابون لباسشويى در آن ديده شود، در صورتى كه بدانند كه خوردۀ گِل يا اشنان يا پودر و صابون با آب شسته شده، پاك است ولى اگر آب نجس به باطن گِل يا اشنان يا پودر و صابون رسيده باشد، ظاهر گِل و اشنان يا پودر و صابون پاك و باطن آنها نجس است.
«مسألۀ 163» هر چيز نجس تا عين نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمى شود، ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد. پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند، پاك مى باشد، اما چنانچه به واسطۀ بو يا رنگ، احتمال عرفى داده شود كه ذرّه هاى نجاست در آن چيز باقى مانده، آن چيز پاك نيست.
«مسألۀ 164» اگر نجاست بدن را در آب كُر يا جارى برطرف كنند، بدن پاك مى شود و بيرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نيست.
«مسألۀ 165» اگر آب را در دهان بگردانند و آن را به تمام غذاى نجسى كه بين دندانها مانده برسانند، آن غذا پاك مى شود.
«مسألۀ 166» اگر موى سر و صورت زياد باشد و آن را با آب قليل آب بكشند، پاك مى شود و فشار دادن لازم نيست.
«مسألۀ 167» اگر جايى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولاً هنگام آب كشيدن آب به آن جا مى رسد، چنانچه آبى كه براى پاك شدن محل نجس مى ريزند به آن اطراف جارى شود، با پاك شدن جاى نجس آنجا نيز پاك مى شود. همچنين اگر چيز پاكى را كنار چيز نجس بگذارند و روى هر دو آب بريزند، هر دو پاك مى شوند. پس اگر براى آب كشيدن يك انگشت نجس، روى همه انگشتان آب بريزند، بعد از پاك شدن انگشت نجس، تمام انگشتان پاك مى شوند.
«مسألۀ 168» گوشت و دنبه اى كه نجس شده اند و همچنين بدن يا لباسى كه چربىِ كمى دارند و آن چربى از رسيدن آب به آنها جلوگيرى نمى كند، مثل چيزهاى ديگر آب
كشيده مى شوند.
«مسألۀ 169» اگر ظرف يا بدن نجس باشد و بعد به گونه اى چرب شود كه از رسيدن آب به آنها جلوگيرى كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، بايد اوّل چربى را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.
«مسألۀ 170» اگر چيز نجسى را كه عين نجاست در آن نيست يك مرتبه زير شيرى كه متصل به كُر است بشويند، پاك مى شود؛ و نيز اگر عين نجاست در آن باشد، چنانچه عين نجاست آن، زير شير يا به وسيلۀ ديگر برطرف شود و آبى كه از آن چيز مى ريزد، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست به خود نگرفته باشد، با همان مقدار آب شير پاك مى گردد؛ اما اگر آبى كه از آن مى ريزد، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست گرفته باشد، بايد به قدرى آب از شير روى آن بريزند تا آبى كه از آن جدا مى شود، بو يا رنگ يا مزۀ نجاست نداشته باشد.
«مسألۀ 171» اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه عين نجاست را از آن برطرف كرده يا نه، چنانچه هنگام آب كشيدن متوجه برطرف كردن عين نجاست بوده باشد، آن چيز پاك است.
«مسألۀ 172» زمينى كه آب روى آن جارى نمى شود، اگر نجس شود با آب قليل پاك نمى گردد، ولى زمينى كه سطح آن از شن يا ريگ است - چون آبى كه روى آن مى ريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مى رود - با آب قليل پاك مى شود، امّا زير ريگها نجس مى ماند.
«مسألۀ 173» اگر زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن فرو نمى رود نجس شود، در صورتى با آب قليل پاك مى گردد كه به قدرى آب روى آن بريزند كه جارى شود، و چنانچه آبى كه روى آن ريخته اند از سوراخى بيرون رود، همۀ زمين پاك مى شود، و اگر بيرون نرود، جايى كه آبها جمع مى شوند نجس مى ماند و براى پاك شدن آنجا، بايد گودالى بكنند كه آب در آن جمع شود و بعداً آب را بيرون بياورند و گودال را با خاك پاك پر كنند.
«مسألۀ 174» اگر ظاهر سنگ نمك و مانند آن نجس شود، با آب كمتر از كُر نيز
پاك مى شود.
«مسألۀ 175» اگر از شكر آب شدۀ نجس، قند يا نبات بسازند و در آب كُر يا جارى بگذارند، پاك نمى شود.
2 - زمين
«مسألۀ 176» كف پا و تهِ كفش نجس با راه رفتن يا ماليدن آن بر روى زمين، با پنج شرط پاك مى شود:
اوّل: زمين پاك باشد. دوم: خشك باشد، ولى چنانچه رطوبت كمى داشته باشد كه سرايت نكند، اشكال ندارد. سوم: اگر عين نجس - مثل خون و ادرار - يا چيز متنجس - مثل گِلى كه نجس شده - در كف پا و زير كفش باشد، به واسطۀ راه رفتن يا ماليدن پا به زمين و يا عامل ديگرى برطرف شود. چهارم: زمين بايد خاك، سنگ، آجر فرش و مانند آنها باشد، و با راه رفتن روى فرش و حصير، كف پا و زير كفشِ نجس پاك نمى شود، ولى با راه رفتن روى سبزه پاك مى شود. پنجم: نجاست كف پا يا كفش از زمين به پا يا كفش سرايت كرده باشد، هرچند با غير راه رفتن حاصل شده باشد.
«مسألۀ 177» كف پا و زير كفشِ نجس به واسطۀ راه رفتن روى آسفالت پاك مى شود؛ ولى با راه رفتن روى زمينى كه با چوب فرش شده است، پاك شدن آن محلّ اشكال است.
«مسألۀ 178» براى پاك شدن كف پا و زير كفش، بهتر است پانزده ذراع يا بيشتر راه بروند، اگرچه با كمتر از پانزده ذراع يا با ماليدن پا به زمين نيز نجاست برطرف شود.
«مسألۀ 179» لازم نيست كف پا و زير كفشِ نجس، تر باشد، بلكه اگر خشك نيز باشد با راه رفتن پاك مى شود.
«مسألۀ 180» هنگامى كه كف پا يا زير كفش نجس با راه رفتن پاك شد، مقدارى از اطراف آن نيز كه معمولاً با گِل آلوده مى شود، اگر به زمين برسد يا خاك به آن اطراف برسد، پاك مى گردد.
«مسألۀ 181» كسى كه با دست و زانو راه مى رود، اگر كف دست يا زانوى او نجس
شود، به وسيلۀ راه رفتن پاك مى شود؛ و همچنين است زير عصا، زير پاى مصنوعى، نعل چهار پايان، چرخ اتومبيل، درشكه و مانند آنها.
«مسألۀ 182» اگر بعد از راه رفتن، عين نجاست از كف پا يا زير كفش بر طرف شود، پاك مى شوند، اگرچه بو يا رنگ آن باقى مانده باشد؛ و بنابر احتياط بايد ذره هاى كوچك نجاست نيز برطرف شود، ولى باقى ماندن ذرات ريزى كه معمولاً با راه رفتن برطرف نمى شوند مانعى ندارد.
«مسألۀ 183» داخل كفش و مقدارى از كف پا كه به زمين نمى رسد، به واسطۀ راه رفتن پاك نمى شود، و پاك شدن كف جوراب به واسطۀ راه رفتن محل اشكال است؛ ولى اگر كف جوراب از پوست باشد، به وسيلۀ راه رفتن پاك مى شود.
3 - آفتاب
«مسألۀ 184» آفتاب، زمين و ساختمان و چيزهايى را كه مانند در و پنجره در ساختمان به كار برده مى شوند و همچنين ميخى را كه به ديوار كوبيده اند، با چهار شرط پاك مى كند:
اوّل: چيز نجس مرطوب باشد، پس اگر خشك باشد بايد به وسيله اى آن را مرطوب كنند تا آفتاب آن را خشك كند. دوم: اگر عين نجاست در آن چيز باشد، پيش از تابيدن آفتاب آن را برطرف كنند. سوم: چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند، آن چيز پاك نمى شود؛ ولى اگر ابر و مانند آن به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، اشكال ندارد؛ و اگر از پشت شيشه بتابد، پاك شدن آن محل اشكال است؛ و انعكاس آفتاب به وسيلۀ آينه چيز نجس را پاك نمى كند. چهارم: آفتاب به تنهايى چيز نجس را خشك كند، پس اگر چيز نجس به واسطۀ باد و آفتاب خشك شود، پاك نمى گردد، ولى اگر باد به قدرى كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده، اشكال ندارد.
«مسألۀ 185» همان گونه كه ظاهر ساختمان، زمين، ديوار و مانند آنها با تابش آفتاب
پاك مى شود، باطن آنها كه به آنها متصل است نيز پاك مى شود، به شرط آن كه ظاهر و باطن در يك مرتبه تابش آفتاب با هم خشك شوند، پس اگر يك مرتبه آفتاب بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند و مرتبۀ ديگر زير آن را خشك نمايد، فقط روى آن پاك مى شود و زير آن نجس مى ماند؛ همچنين بايد ما بين سطح زمين يا ساختمان كه آفتاب به آن مى تابد با داخل آن، هوا يا جسم پاك ديگرى فاصله نباشد، وگرنه قسمت داخل آن پاك نمى شود.
«مسألۀ 186» گياهان و درختان و برگ و ميوۀ آنها مادامى كه قطع نشده اند به واسطۀ آفتاب پاك مى شوند، ولى حصير نجس بنابر احتياط به واسطۀ آفتاب پاك نمى شود.
«مسألۀ 187» اگر آفتاب به زمين نجس بتابد سپس انسان شك كند كه زمين هنگام تابيدن آفتاب مرطوب بوده يا نه يا رطوبت آن به واسطۀ آفتاب خشك شده يا نه و همچنين اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب، عين نجاست از آن برطرف شده يا نه يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه، آن زمين پاك نمى شود.
«مسألۀ 188» اگر دو طرف ديوار نجس باشد و آفتاب به يك طرف آن بتابد، طرفى كه آفتاب به آن نتابيده پاك نمى شود.
4 - اسْتِحاله
«مسألۀ 189» اگر جنس چيزى به گونه اى تغيير كند كه تبديل به جنس ديگرى گردد، مى گويند «استحاله» شده است و اگر جنس چيز نجس يا متنجسى به گونه اى تغيير كند كه به صورت چيز پاكى در آيد، به سبب استحاله پاك مى شود؛ مثل آن كه سگ در نمكزار فرو رود و تبديل به نمك شود يا چوب نجسى بسوزد و خاكستر گردد؛ ولى اگر جنس آن عوض نشود - مثل آن كه گندم نجس را آرد كنند يا با آرد نجس نان بپزند - پاك نمى شود.
«مسألۀ 190» كوزه گِلى و مانند آن كه از گِل نجس ساخته شده، نجس است و بايد از ذغالى كه از چوب نجس درست شده اجتناب نمايند.
«مسألۀ 191» چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.
«مسألۀ 192» اگر شراب بخودى خود يا به واسطۀ آن كه چيزى مثل سركه و نمك در آن ريخته اند سركه شود، پاك مى گردد.
«مسألۀ 193» شرابى كه از انگور نجس درست مى كنند، بنابر احتياط با سركه شدن پاك نمى شود، بلكه اگر نجاستى نيز از خارج به شراب برسد، احتياط واجب آن است كه بعد از سركه شدن نيز از آن اجتناب نمايند.
«مسألۀ 194» سركه اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست مى كنند، نجس است و اگر پيش از تبديل شدن به سركه، به شراب تبديل شوند نيز بنابر احتياط با سركه شدن پاك نمى شوند.
«مسألۀ 195» اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و از آنها سركه بريزند، اشكالى ندارد؛ ولى احتياط آن است كه پيش از آن كه خرما و كشمش و انگور سركه شوند، خيار و بادنجان و مانند آن را در آنها نريزند.
5 - كم شدن دو سوم آب انگور
«مسألۀ 196» آب انگورى كه به وسيلۀ آتش و مانند آن - مثل وسايل برقى - جوشيده، پيش از آن كه ثلثان شود (يعنى دو قسمت آن تبخير شود و يك قسمت آن باقى بماند) نجس نيست، ولى خوردن آن حرام است و با ثلثان شدن، خوردن آن حلال مى شود؛ ولى اگر ثابت شود كه مست كننده است، حرام و نجس مى باشد؛ و اگر خود بخود جوش آمده باشد، خوردن آن حرام بوده و بنابر احتياط واجب نجس است و فقط با سركه شدن پاك و حلال مى شود.
«مسألۀ 197» اگر در يك خوشۀ غوره يك يا دو دانۀ انگور باشد، چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مى شود آبغوره بگويند و اثرى از شيرينى در آن نباشد و بجوشد، پاك و خوردن آن حلال است.
«مسألۀ 198» اگر چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور جوش بيايد، حرام نمى شود.
6 - انتقال
«مسألۀ 199» اگر خون بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى حيوانى كه وقتى رگ آن را مى برند، خون از آن جستن مى كند) به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد منتقل شود و خون آن حيوان حساب شود، پاك مى گردد، و اين را «انتقال» مى گويند؛ اما خونى كه زالو از انسان مى مكد، چون به آن خون زالو گفته نمى شود و خون انسان محسوب مى شود، نجس مى باشد.
«مسألۀ 200» اگر كسى پشه اى را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونى كه از پشه بيرون آمده، از او مكيده يا از خود پشه مى باشد و همچنين اگر بداند از او مكيده، ولى جزء بدن پشه حساب شود، آن خون پاك است؛ اما اگر فاصله بين مكيدن خون و كشتن پشه به قدرى كم باشد كه بگويند خون انسان است، نجس است.
7 - اسلام
«مسألۀ 201» اگر كافر شهادتين، يعنى «أَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلّا اللّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» بگويد، مسلمان مى شود و از آن پس، بدن، آب دهان، آب بينى و عرق او پاك است؛ ولى اگر هنگام مسلمان شدن عين نجاست به بدن او بوده باشد، بايد آن را برطرف كند و جاى آن را آب بكشد و اگر پيش از مسلمان شدن عين نجاست برطرف شده باشد، احتياط واجب آن است كه جاى آن را آب بكشد.
«مسألۀ 202» اگر هنگامى كه كافر بوده، لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد وآن لباس در هنگام مسلمان شدن در بدن او نباشد، آن لباس نجس است، بلكه اگر در بدن او باشد نيز بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب كند.
«مسألۀ 203» اگر كافر شهادتين بگويد و انسان نداند قلباً مسلمان شده يا نه، و يا اين كه بداند قلباً مسلمان نشده ولى چيزى كه منافى اظهار شهادتين باشد از او سر نزده باشد، مسلمان و پاك است.
8 - تَبَعيّت
«مسألۀ 204» تبعيّت آن است كه چيز نجسى به واسطۀ پاك شدن چيز نجس ديگر پاك شود.
«مسألۀ 205» اگر شراب سركه شود، ظرف آن نيز تا جايى كه شراب به هنگام جوش آمدن به آنجا رسيده بوده، پاك مى شود و پارچه و چيزى هم كه معمولاً روى آن مى گذارند، اگر با رطوبت شراب نجس شده باشد، پاك مى گردد، بلكه اگر هنگام جوشيدن، سر ريز شده و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن، پشت ظرف نيز پاك مى شود.
«مسألۀ 206» تخته يا سنگى كه روى آن ميّت را غسل مى دهند و پارچه اى كه با آن عورت ميّت را مى پوشانند و دست كسى كه او را غسل مى دهد و همينطور كيسه و صابونى كه با آن ميّت شسته مى شود و تا انتهاى غسل هاى سه گانه به كار برده مى شوند، بعد از تمام شدن غسل پاك مى شوند.
«مسألۀ 207» كسى كه چيزى را با دست خود آب مى كشد، اگر دست و آن چيز با هم آب كشيده شوند، بعد از پاك شدن آن چيز، دست او هم پاك مى شود.
«مسألۀ 208» فرزندان نابالغ كفار، پس از اسلام آوردن پدر يا مادر خود، محكوم به اسلام بوده و به تبعيّت آنان پاك مى شوند، ولى قبل از اسلام آوردن پدر يا مادر حكم كافر را دارند؛ مگر اين كه خود آنها مميّز و اهل فكر و تشخيص بوده و در اين جهت تابع پدر و مادر نباشند.
«مسألۀ 209» اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته اند جدا شود، رطوبتى كه در آن مى ماند پاك است.
«مسألۀ 210» قطره هاى آبى كه پس از آب كشيدن ظرف نجس با آب قليل و بعد از جدا شدن آبى كه براى پاك شدن روى آن ريخته اند، در آن باقى مى ماند پاك است.
9 - برطرف شدن عين نجاست
«مسألۀ 211» اگر بدن حيوان با عين نجس - مثل خون - يا متنجس - مثل آب نجس - آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شوند، بدن آن حيوان نيز پاك مى شود.
«مسألۀ 212» اگر باطن بدن انسان مانند داخل دهان و بينى با عين نجاست و يا چيز متنجس آلوده شود، بر طرف كردن آن چيز نجس يا متنجّس كافى است و آب كشيدن باطن بدن لازم نيست؛ ولى چنانچه قسمتى از آنها كه معمولاً ديده مى شود، آلوده شده باشد، بنابر احتياط واجب بايد پس از بر طرف كردن آن چيز نجس يا متنجّس آن قسمت آب كشيده شود.
«مسألۀ 213» اگر چيزى مانند انگشتان دست، دندان مصنوعى، موادى كه دندان را با آن پر مى كنند، باقى ماندۀ غذا و يا هر جسم خارجى ديگر، در باطن بدن (مانند داخل دهان يا بينى) با نجاست تماس پيدا كند، چنانچه برخورد با نجاست در قسمت هايى از باطن باشد كه معمولاً ديده مى شود، بنابر احتياط واجب بايد آن را آب كشيد و چنانچه در قسمت هايى باشد كه معمولاً ديده نمى شود - مانند انتهاى دهان - در صورتى كه عين نجاست در آن جسم خارجى نباشد، آب كشيدن آن لازم نيست.
«مسألۀ 214» اگر جايى كه انسان نمى داند ظاهر بدن است يا باطن آن با نجاست تماس پيدا كند، بنابر احتياط واجب بايد آن را آب بكشد؛ ولى اگر نداند قسمتى كه جزء باطن بدن است، از قسمت هايى است كه معمولاً ديده نمى شود يا نه، آب كشيدن آن لازم نيست.
«مسألۀ 215» اگر گرد و خاك نجس به لباس، فرش و مانند آن بنشيند، چنانچه هر دو خشك باشند نجس نمى شوند و بر طرف كردن گرد و خاك كافى است و شستن لازم نيست؛ ولى اگر گرد و خاك يا لباس، فرش و مانند آن مرطوب باشد، بايد محل نشستن گرد و خاك را آب بكشند.
10 - اسْتِبْراء حيوان نجاستخوار
«مسألۀ 216» ادرار و مدفوع حيوانى كه به خوردن مدفوع انسان عادت كرده نجس
است و اگر بخواهند پاك شود، بايد آن را استبراء كنند، يعنى تا مدتى كه بعد از آن مدّت ديگر به آن نجاستخوار نمى گويند، نگذارند نجاست بخورد و بنابر احتياط واجب بايد شتر نجاستخوار را چهل روز، گاو را بيست روز، گوسفند را ده روز، مرغابى را پنج روز و مرغ خانگى را سه روز از خوردن نجاست باز دارند.
11 - غايب شدن مسلمان
«مسألۀ 217» اگر شخصى بداند كه بدن يا لباس مسلمانى يا چيز ديگرى مانند ظرف و فرش كه در اختيار آن مسلمان است نجس شده و سپس آن مسلمان غايب گردد و آن شخص احتمال بدهد كه او آن چيز را آب كشيده، آن چيز براى آن شخص پاك است؛ ولى احتياط واجب اين است كه چهار شرط ذيل نيز مراعات شود:
اول: آن كه آن مسلمان بداند كه آن چيز با چيزى كه در نظر آن شخص نجس است، برخورد كرده است.
دوم: آن كه آن مسلمان نيز آن چيز را نجس بداند.
سوم: آن كه آن مسلمان آن چيز را در موردى كه طهارت شرط آن است به كار ببرد، مثل اين كه با آن لباس نماز بخواند و يا در آن ظرف غذا بخورد.
چهارم: آن كه آن مسلمان بداند موردى كه آن چيز را در آن به كار مى برد، مشروط به طهارت آن چيز است، مثلاً بداند كه نماز را بايد در لباس پاك بخواند.
راه هايى كه پاك شدن چيز نجس با آنها ثابت مى شود
«مسألۀ 218» پاك شدن چيز نجس با چند راه ثابت مى شود:
اول: اين كه خود انسان يقين يا اطمينان پيدا كند چيزى كه نجس بوده، پاك شده است.
دوم: اين كه دو نفر عادل خبر دهند كه آن را تطهير كرده اند و يا خبر از امرى دهند كه به واسطۀ آن امر، چيز نجس در نظر انسان پاك مى شود، مثل اين كه خبر از ريزش باران بر روى چيز نجس بدهند.
سوم: اين كه كسى كه آن چيز نجس در دست او بوده، بگويد: «آن چيز را آب كشيدم يا آن چيز پاك شده» و لازم نيست كه آن شخص عادل باشد، ولى نبايد متهم به بى مبالاتى در مورد طهارت و نجاست باشد.
چهارم: اين كه مسلمانى آن را آب بكشد، اگرچه معلوم نباشد كه درست آب كشيده يا نه.
پنجم: اين كه مسلمانى كه آن چيز متعلّق به او بوده، با شرايطى كه گفته شد، غايب شود.
«مسألۀ 219» اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا نمى كند، نبايد به حال خود اعتنا كند و بايد مانند مردم معمولى رفتار نمايد؛ يعنى چيزى را كه آنها پاك مى دانند، پاك بداند.
احكام ظرفها
«مسألۀ 220» خوردن و آشاميدن از ظرفى كه از پوست سگ، خوك يا مردار ساخته شده، حرام است و نبايد آن ظرف را در وضو گرفتن و غسل كردن و نيز در كارهايى كه بايد با چيز پاك انجام داد به كار برند؛ بلكه احتياط مستحب آن است كه از چرم سگ، خوك و مردار در هيچ كارى استفاده نكنند.
«مسألۀ 221» استفاده كردن از ظرف طلا و نقره در خوردن، آشاميدن، وضو گرفتن، غسل كردن، تطهير نجاسات و امثال آنها حرام است و احتياط واجب اين است كه از آنها در زينت اطاق نيز استفاده نشود، و نگاه داشتن آنها نيز خالى از اشكال نيست.
«مسألۀ 222» ساختن ظرف طلا و نقره و مزدى كه براى آن مى گيرند احتياطاً حرام است.
«مسألۀ 223» خريد و فروش ظرف طلا و نقره و پول و عوضى كه فروشنده مى گيرد احتياطاً حرام است.
«مسألۀ 224» اگر گيرۀ استكان از طلا يا نقره ساخته شده باشد و بعد از برداشتن استكان به آن ظرف گفته شود، استعمال آن چه به تنهايى و چه با استكان حرام است و
اگر به آن ظرف گفته نشود، استعمال آن مانعى ندارد.
«مسألۀ 225» استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره داده اند، اشكال ندارد؛ اگرچه استعمال ظرفى كه روى آن را آب نقره داده اند، مكروه است؛ بلكه بنابر احتياط واجب آب خوردن از آن با دهان نهادن بر جايى كه با نقره پوشانده شده، جايز نيست.
«مسألۀ 226» اگر فلزّى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدرى زياد باشد كه به آن ظرف، ظرف طلا يا نقره نگويند، استعمال آن مانعى ندارد.
«مسألۀ 227» اگر غذايى را كه در ظرف طلا و نقره است به منظور پرهيز از حرام در ظرف ديگرى بريزند، اين استعمال اشكال ندارد؛ ولى اگر بخواهند در ظرف دوم غذا بخورند، چنانچه خالى كردن ظرف طلا و نقره به اين خاطر نباشد كه غذا خوردن از ظرف طلا و نقره جايز نيست، اين استعمال حرام مى باشد.
«مسألۀ 228» استعمال بادگير قليان، غلاف شمشير و كارد، اگر از طلا يا نقره باشند، اشكال ندارد؛ ولى احتياط واجب اين است كه چيزهايى مثل عطردان، سرمه دان، قاب قرآن و مانند آنها، از طلا و نقره نباشند.
«مسألۀ 229» استعمال ظرف طلا يا نقره براى خوردن و آشامدن و يا استعمالات ديگر، در حال ناچارى اشكال ندارد؛ بلكه در صورتى كه ناچار شود كه دست يا صورت يا بدن خود را با آبى كه در ظرف طلا يا نقره است بشويد، مى تواند آنها را به نيّت وضو يا غسل بشويد؛ ولى اگر اضطرارى به شستن اعضاى وضو يا غسل با آن آب نداشته باشد، نمى تواند با آن وضو گرفته و يا غسل كند، بلكه بايد تيمّم نمايد.
«مسألۀ 230» استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا و نقره است يا از چيز ديگر، اشكال ندارد.
احكام تَخَلّى
اشاره
(دفع ادرار و مدفوع)
«مسألۀ 231» واجب است انسان هنگام تخَلّى و مواقع ديگر، عورت خود را از
مردان و زنانى كه مكلّفند، اگرچه مثل خواهر، برادر و يا مادر به او محرم باشند و همچنين از ديوانه مميّز و بچّه هاى مميّز كه خوب و بد را مى فهمند، بپوشاند ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
«مسألۀ 232» لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند و اگر مثلاً با دست نيز آن را بپوشاند، كافى است.
«مسألۀ 233» انسان نبايد در حال تخَلّى به گونه اى بنشيند كه بگويند رو يا پشت به قبله نشسته است.
«مسألۀ 234» اگر هنگام تخلّى رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت خود را از قبله برگرداند، بنابر احتياط كفايت نمى كند؛ و اگر رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت خود را رو يا پشت به قبله ننمايد.
«مسألۀ 235» در هنگام استبراء و تطهيرِ مخرجِ ادرار و مدفوع، رو يا پشت به قبله بودن اشكالى ندارد، هرچند بهتر است كه در اين حالت نيز رو يا پشت به قبله ننشيند.
«مسألۀ 236» اگر براى آن كه نامحرم او را نبيند مجبور شود رو يا پشت به قبله بنشيند، بايد رو يا پشت به قبله بنشيند؛ و نيز اگر به دليل ديگرى ناچار باشد كه رو يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد.
«مسألۀ 237» احتياط مستحب آن است كه بچّه را در وقت تخلّى رو يا پشت به قبله ننشانند و اگر خود بچّه بنشيند نيز جلوگيرى از او واجب نيست.
«مسألۀ 238» در چهار جا تخلّى حرام است:
اوّل: در كوچه هاى بن بست و مانند آن در صورتى كه صاحبان آن اجازه نداده باشند.
دوم: در ملك كسى كه اجازه تخلّى نداده است. سوم: در جايى كه براى عدۀ مخصوصى وقف شده است، مثل بعضى از مدرسه ها. چهارم: روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد؛ و يا در هر جايى كه موجب بى احترامى به مقدسات دينى گردد.
«مسألۀ 239» در سه صورت، مخرج مدفوع فقط با آب پاك مى شود:
اوّل: آن كه همراه مدفوع، نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد. دوم: آن كه نجاستى از خارج به مخرج مدفوع رسيده باشد. سوم: آن كه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد. در غير اين سه صورت مى شود مخرج را با آب شست و يا به دستورى كه بعداً گفته مى شود، با پارچه و سنگ و مانند آنها پاك كرد، اگرچه شستن با آب بهتر است.
«مسألۀ 240» مخرج ادرار با غير آب پاك نمى شود و اگر با آب جارى يا كُر، يك مرتبه بشويند كافى است؛ ولى احتياط واجب آن است كه با آب قليل، دو مرتبه بشويند و چنانچه بول كسى از غير مجراى طبيعى خارج شود، اگر بخواهد محلّ خروج ادرار را با آب قليل بشويد، بايد دو مرتبه آن را بشويد.
«مسألۀ 241» اگر مخرج مدفوع را با آب بشويند، بايد چيزى از مدفوع در آن نماند، ولى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و اگر در مرتبۀ اوّل به گونه اى شسته شود كه ذرّه اى از مدفوع در آن نماند، دوباره شستن لازم نيست.
«مسألۀ 242» هرگاه با سنگ و كلوخ و مانند اينها مدفوع را از مخرج برطرف كنند، محل پاك مى شود و باقى ماندن اثرى از آن كه معمولاً جز با آب پاك نمى شود، اشكال ندارد.
«مسألۀ 243» لازم نيست با سه سنگ يا پارچه مخرج را پاك كنند، بلكه با اطراف يك سنگ يا يك پارچه هم كافى است، امّا مراعات سه مرتبه احتياطاً لازم است هرچند با كمتر از آن نيز محل پاك شود و اگر با سه مرتبه پاك نشود، بايد به قدرى ادامه دهد كه محل پاك شود و اگر با استخوان و سرگين محل را پاك كند، پاك شدن آن، محلّ اشكال است؛ و اگر با چيزهايى كه احترام آنها لازم است خود را پاك كند، معصيت كرده است و حتى گاهى موجب كفر مى شود، ولى مخرج پاك مى گردد.
«مسألۀ 244» اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه - اگرچه هميشه بعد از ادرار يا مدفوع فوراً تطهير مى كرده - بايد خود را تطهير نمايد.
«مسألۀ 245» اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز مخرج را تطهير كرده يا نه، نمازى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد تطهير كند.
اِسْتِبْراء
«مسألۀ 246» استبراء عمل مستحبّى است كه مردها بعد از بيرون آمدن ادرار انجام مى دهند و هدف از انجام آن خارج كردن ادرار باقى مانده در مجراى ادرار و اطمينان از پاكى آن مى باشد؛ و داراى اقسامى است، بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن ادرار، اگر مخرج مدفوع نجس شده، اوّل آن را تطهير كنند و بعد سه دفعه با انگشت ميانۀ دست چپ از مخرج مدفوع تا بيخ آلت بكشند و بعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن، سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
«مسألۀ 247» آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و تحريك شهوت جنسى از انسان خارج مى شود و به آن «مَذْى» مى گويند، پاك است و نيز آبى كه گاهى بعد از خروج منى بيرون مى آيد و به آن «وَذْى» گفته مى شود و آبى كه گاهى بعد از ادرار بيرون مى آيد و به آن «وَدْى» مى گويند، پاك است و چنانچه انسان بعد از ادرار استبراء كند و بعد از آن آبى از او خارج شود و شك كند كه ادرار است يا يكى از اينها، پاك مى باشد.
«مسألۀ 248» اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، نجس مى باشد و چنانچه وضو گرفته باشد، وضويش باطل مى شود؛ ولى اگر شك كند استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، پاك مى باشد و وضو را نيز باطل نمى كند.
«مسألۀ 249» كسى كه استبراء نكرده، اگر به واسطۀ آن كه مدتى از ادرار كردن او گذشته، يقين كند كه ادرار در مجرا نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك است يا نه، آن رطوبت پاك مى باشد و وضو را نيز باطل نمى كند.
«مسألۀ 250» اگر انسان بعد از ادرار استبراء كند و وضو بگيرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا ادرار است يا منى، واجب است غسل كرده و وضو نيز بگيرد، ولى اگر وضو نگرفته باشد، فقط گرفتن وضو كافى است.
«مسألۀ 251» براى زن استبراء از ادرار نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك
است يا نه، پاك مى باشد و وضو و غسل او نيز باطل نمى شود.
«مسألۀ 252» ادرار كردن پس از خارج شدن منى كه به آن استبراى از منى مى گويند، موجب پاكسازى مجراى ادرار از منى مى شود و اگر كسى بدون استبراء از منى غسل كند و پس از غسل رطوبتى مشكوك در خود بيابد و احتمال دهد كه منى باشد، بايد دوباره غسل نمايد.
مستحبّات و مكروهات تخلّى
«مسألۀ 253» مستحب است در هنگام تخلّى (دفع ادرار و مدفوع) جايى بنشيند كه كسى او را نبيند و هنگام وارد شدن به مكان تخلى، اوّل پاى چپ و هنگام بيرون آمدن، اوّل پاى راست را بگذارد. همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند و سنگينى بدن را بر روى پاى چپ بيندازد.
«مسألۀ 254» نشستن روبروى خورشيد و ماه در حال تخلى مكروه است، ولى اگر عورت خود را به وسيله اى - حتى با دست - بپوشاند مكروه نيست. همچنين در حال تخلّى نشستن روبروى باد و در جاده، خيابان، كوچه، درِ خانه و هر جايى كه محل عبور و مرور باشد مكروه است، بلكه در بعضى از شرايط حرام مى باشد. همچنين تخلى در زير درختى كه ميوه مى دهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست و حرف زدن در حال تخلى، مكروه مى باشد، ولى اگر ذكر خدا بگويد يا ناچار باشد كه صحبت كند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 255» ايستاده ادرار كردن و ادرار كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب، خصوصاً آب راكد و بالاخصّ به هنگام شب، مكروه است.
«مسألۀ 256» خوددارى كردن از دفع ادرار و مدفوع، مكروه است و اگر ضرر قابل توجهى داشته باشد، حرام است.
«مسألۀ 257» مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن منى، ادرار كند.
وضو
اشاره
«مسألة 258» وضو عملى است شامل شستن و مسح كردن برخى از اعضاى بدن كه انسان به دستور خداوند متعال و براى تقرّب به او انجام مى دهد و خود به تنهايى عبادت و مستحب و موجب تطهير قلب است و طهارت حاصل از وضو از شرايط صحت نماز و طواف است.
«مسألۀ 259» در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر و روى پاها را مسح كنند.
«مسألة 260» وضو را مى توان به صورت ترتيبى يا ارتماسى انجام داد. وضوى ترتيبى آن است كه آب را روى صورت و هر يك از دستها بريزد و به ترتيبى كه گفته خواهد شد از بالا به پايين بشويد؛ ولى وضوى ارتماسى به نحوى كه در مسألۀ 286 خواهد آمد، انجام مى شود.
احكام شستن صورت و دست ها
«مسألۀ 261» درازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى - جايى كه معمولاً موى سر مى رويد - تا آخر چانه شست و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط و شست قرار مى گيرد، بايد شسته شود و اگر مختصرى از اين مقدار را نيز نشويد، وضو باطل است و براى آن كه يقين كند اين مقدار كاملاً شسته شده، بايد كمى از اطراف آن را نيز بشويد.
«مسألۀ 262» اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگ تر از معمول مردم باشد، به طورى كه فاصلۀ بين انگشت وسط و شست او بيشتر و يا كمتر از مقدار معمول را بر روى صورت او فرا بگيرد، بايد ملاحظه كند كه افراد معمولى چه مقدار از صورت خود را مى شويند و او نيز همان مقدار را بشويد. همچنين اگر در پيشانى او مو روييده يا جلوى سر او مو نداشته باشد، بايد به اندازۀ معمول پيشانى را بشويد.
«مسألۀ 263» اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه هاى چشم و لب او هست كه نمى گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد،
بايد پيش از وضو وارسى كند كه اگر مانعى هست برطرف نمايد.
«مسألۀ 264» اگر پوست صورت از بين مو پيدا باشد، بايد آب را به پوست برساند و اگر پيدا نباشد، شستن ظاهر مو كافى است و رساندن آب به زير آن لازم نيست.
«مسألۀ 265» اگر شك كند كه پوست صورت از بين موها پيدا است يا نه، بايد آب را به پوست صورت برساند و بنابر احتياط واجب مو را هم بشويد.
«مسألۀ 266» شستن داخل بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمى شوند واجب نيست، ولى براى آن كه يقين كند از جاهايى كه بايد شسته شود چيزى باقى نمانده، واجب است مقدارى از آنها را نيز بشويد و كسى كه نمى دانسته بايد اين مقدار را بشويد، اگر نداند در وضوهايى كه گرفته اين مقدار را شسته يا نه، چنانچه وقت نماز گذشته باشد، نمازهايى كه خوانده صحيح است، امّا اگر وقت باقى باشد، بايد وضو بگيرد و نماز را اعاده كند و نمازهاى بعدى را نيز نمى تواند با اين وضو بخواند و بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 267» براى شستن صورت بايد آب را از بالا به سمت پايين بر روى آن جارى كرد و احتياط واجب آن است كه شستن صورت را از پيشانى شروع و در چانه تمام نمايد. براى شستن دست ها نيز بايد آنها را از آرنج به سمت سر انگشتان بشويد و اگر صورت يا دست ها را از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است.
«مسألۀ 268» اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه رطوبت دست به قدرى باشد كه به واسطۀ كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود و عرفاً بگويند كه دست يا صورت را شسته است، كافى است.
«مسألۀ 269» بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتان بشويد.
«مسألۀ 270» براى آن كه يقين كند آرنج را كاملاً شسته، بايد مقدارى بالاتر از آرنج را نيز بشويد.
«مسألۀ 271» كسى كه پيش از شستن صورت دستهاى خود را از مچ تا سر انگشتان
شسته، در هنگام وضو بايد دستها را تا سر انگشتان بشويد و اگر فقط تا مچ بشويد، وضوى او باطل است.
«مسألۀ 272» در وضو، شستن صورت و دستها در مرتبۀ اوّل واجب، در مرتبۀ دوم جايز و در مرتبۀ سوم و بيشتر از آن حرام مى باشد و مقصود از يك بار شستن اين است كه يك بار تمام عضو به قصد وضو شسته شود و اگر با يك مشت آب، تمام عضو شسته شود و آن را به قصد وضو بريزد، يك مرتبه حساب مى شود، چه قصد بكند كه با آن آب يك مرتبه عضو را بشويد و چه قصد نكند.
احكام مسح سر و پا
«مسألۀ 273» بعد از شستن هر دو دست، بايد جلوى سر را با كف دست مسح كند و بنابر احتياط واجب بايد مسح سر با دست راست باشد و بنابر احتياط مستحب بايد دست را از بالا به پايين بكشد.
«مسألۀ 274» يك قسمت از چهار قسمت سر كه بالاى پيشانى و روى سر است جاى مسح مى باشد و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافى است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه از درازا به اندازۀ درازاى يك انگشت و از پهنا به اندازۀ پهناى سه انگشت بسته، مسح نمايد.
«مسألۀ 275» لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى سر نيز صحيح است؛ ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مى ريزد يا به جاهاى ديگر سر مى رسد، بايد بيخ موها را مسح كند يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد و اگر موهايى را كه به صورت مى ريزند يا به جاهاى ديگر سر مى رسند جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد يا بر موى جاهاى ديگر سر كه جلوى آن آمده مسح كند، مسح او باطل است.
«مسألۀ 276» بعد از مسح سر بايد با رطوبت آب وضو كه در دست مانده، روى پاها را از سر انگشتان تا برآمدگى روى پا مسح كند و احتياط مستحب آن است كه تا مفصل پا
را مسح نمايد.
«مسألۀ 277» پهناى مسح پا بنابر احتياط بايد به اندازه سه انگشت بسته باشد، ولى بهتر آن است كه با تمام كف دست، تمام روى پا را مسح كنند.
«مسألۀ 278» اگر براى مسح پا همۀ دست را روى پا بگذارد و كمى بكشد صحيح است.
«مسألۀ 279» در مسح سر و روى پاها بايد دست را روى آنها بكشد و اگر دست را نگهداشته و سر يا پا را به آن بكشد، وضوى او باطل است؛ ولى اگر هنگامى كه دست را مى كشد سر يا پا مختصرى حركت كند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 280» جاى مسح بايد خشك باشد و اگر به قدرى مرطوب باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است؛ ولى اگر رطوبت آن به قدرى كم باشد كه رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مى شود را فقط از رطوبت كف دست بدانند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 281» بعد از تمام شدن شستن دست چپ، نبايد آبى از خارج به كف دست ها برسد و مسح بايد با رطوبت باقى مانده در كف دست انجام گيرد و احتياط واجب اين است كه از بقيۀ اعضاى وضو نيز رطوبتى به كف دست ها نرسد و اگر براى مسح، رطوبتى در كف دست نمانده باشد، احتياط واجب آن است كه از ريش و ابرو و مژگانى كه داخل در حدّ صورتند رطوبت گرفته و با آن مسح نمايد.
«مسألۀ 282» اگر رطوبت كف دست فقط به اندازۀ مسح سر باشد، مى تواند سر را با همان رطوبت مسح كند و براى مسح پاها از ريش و ابرو و مژگانى كه داخل در حدّ صورتند، رطوبت بگيرد.
«مسألۀ 283» اگر پس از مسح، شك كند كه مسح را صحيح انجام داده يا نه، مى تواند جاى مسح را خشك كرده و دوباره مسح نمايد.
«مسألۀ 284» مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است، ولى اگر به واسطۀ سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد،
مسح كردن بر آنها اشكال ندارد و اگر روى كفش نجس باشد، بايد چيز پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند.
«مسألۀ 285» اگر بر روى پا نجاستى كه از ناحيه جراحت محلّ مسح نيست، وجود داشته باشد و نتواند براى مسح آن را آب بكشد، بايد تيمّم كند.
وضوى ارتماسى
«مسألۀ 286» در وضوى ارتماسى، انسان مى تواند تنها صورت را به قصد وضو با مراعات شستن از بالا از طرف پيشانى در آب فرو برد، ولى مسح سر و پاها با رطوبت دست در وضوى ارتماسى اشكال دارد، بنابر اين مى توان در شستن دست راست آن را به قصد وضوى ارتماسى از طرف آرنج در آب فرو برد و در شستن دست چپ، آن را نيز به نحو ارتماسى در آب فرو برد ولى قسمتى از كف دست را باقى گذاشت و آن را با دست راست به صورت ترتيبى شست و در اين صورت مسح با رطوبت باقى مانده در دست اشكال ندارد. در وضوى ارتماسى از ابتداى فرو بردن صورت و دست ها در آب تا خروج آنها، بايد قصد شستن به نيّت وضو داشته باشد و كفايت قصد وضوى ارتماسى در حال بيرون آوردن صورت و دست محلّ اشكال است.
«مسألۀ 287» اگر برخى از اعضاى وضو را به نحوى كه گفته شد با وضوى ارتماسى و برخى ديگر را با وضوى ترتيبى بشويد، اشكالى ندارد.
دعاهايى كه خواندن آنها هنگام وضو گرفتن مستحب است
«مسألۀ 288» كسى كه وضو مى گيرد، مستحب است هنگامى كه نگاهش به آب مى افتد، بگويد: «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِ الَّذى جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً ولَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً» يعنى:
«با نام خدا آغاز مى كنم و با كمك از او وضو مى گيرم، همۀ حمد و سپاس از آنِ خدايى است كه آب را پاكيزه قرار داده و آن را نجس قرار نداده است» و هنگامى كه پيش از وضو دست خود را مى شويد، بگويد: «أَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجعَلْنى مِنَ المُتَطَهِّرينَ» يعنى:
«خدايا مرا از توبه كنندگان و پاك شوندگان قرار بده» و در وقت مضمضه كردن (يعنى آب در دهان گرداندن) بگويد: «أَللّهُمَّ لَقِّنى حُجَّتى يَوْمَ أَلْقاكَ وَأَطْلِقْ لِسانى بِذِكْرِكَ» يعنى: «خدايا روزى كه با تو ديدار مى كنم، دليلم را به من تلقين كن و زبانم را به ياد خود بگشا» و در وقت استنشاق (يعنى آب در بينى كردن) بگويد: «أَللّهُمَّ لاتُحَرِّمْ عَلَىَّ ريٖحَ الجَنَّةِ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ يَشُمُّ ريٖحَهَا وَرَوْحَها وَطيٖبَها» يعنى: «خدايا بوى بهشت را بر من حرام مگردان، و از كسانى قرارم ده كه نسيم و عطر بهشت را مى بويند» و در هنگام شستن صورت بگويد: «أَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهى يَوْمَ تَسْوَدُّ فيهِ الْوُجُوهُ وَلا تُسَوِّدْ وَجْهى يَوْمَ تَبْيَضُّ فيهِ الْوُجُوهُ» يعنى: «خدايا رويم را در آن روز كه چهره ها سياه مى گردند سپيد گردان، و در آن روزى كه چهره ها سپيد مى شوند، رويم را سياه مگردان» و در وقت شستن دست راست بخواند: «أَللّهُمَّ أَعْطِنى كِتابى بِيَميٖنى وَالْخُلْدَ فى الْجِنَانِ بِيَسارى وَحاسِبْنى حِسابَاً يَسيٖراً» يعنى: «خدايا نامۀ كردارم را به دست راستم بده، و جاودانى در بهشت را به دست چپم، و حساب مرا آسان فرما» و هنگام شستن دست چپ بگويد: «أَللّهُمَّ لاتُعْطِنى كِتابى بِشِمالى وَلا مِنْ وَراءِ ظَهْرى ولا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً إِلى عُنُقى، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيٖرانِ» يعنى: «خدايا نامۀ كردارم را به دست چپ و از پشت سر به من مده، و دستم را به گردنم مبند، و من از پاره هاى آتش سوزان جهنم به تو پناه مى برم» و هنگامى كه سر را مسح مى كند، بگويد: «أَللّهُمَ غَشِّنى بِرَحْمَتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَعَفْوِكَ» يعنى: «خدايا مرا با رحمت و بركتها و بخشايش خود در بر گير» و در وقت مسح پا بخواند: «أَللّهُمَ ثَبِّتْنى عَلَى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فيٖهِ الأَقْدامُ وَاجْعَلْ سَعْيى فى ما يُرْضيٖكَ عَنّى يَا ذَا الْجَلالِ وَالإكْرامِ» يعنى: «خدايا آن روز كه گامها بر صراط مى لغزند، گام مرا ثابت و استوار بدار، و كوششم را در آنچه از من خرسند مى شوى قرار ده، اى دارنده شكوه و بزرگوارى».
شرايط وضو
شرايط صحيح بودن وضو سيزده چيز است:
* شرط اوّل: آب وضو پاك باشد.
* شرط دوم: آب وضو مطلق باشد.
«مسألۀ 289» وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، اگرچه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد و اگر با آن وضو نمازى نيز خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
«مسألۀ 290» اگر غير از آب گِل آلود مضاف، آب ديگرى براى وضو در اختيار نداشته باشد، چنانچه وقت نماز تنگ باشد، بايد تيمّم كند و اگر وقت داشته باشد، بايد صبر كند تا آب صاف شود و وضو بگيرد.
* شرط سوم: آب وضو و همچنين فضايى كه در آن وضو مى گيرد، مباح باشد.
«مسألۀ 291» وضو با آب غصبى و با آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه (مگر از نهرهاى بزرگ به ترتيبى كه در مسألۀ 295 مى آيد) حرام و باطل است؛ ولى اگر سابقاً راضى بوده و انسان نمى داند كه از رضايت خود برگشته يا نه، وضو صحيح است و نيز اگر آب وضو از صورت و دستها در جاى غصبى بريزد، اگر محل منحصر باشد - يعنى غير از مكان غصبى مكان ديگرى نداشته باشد - و وضو موجب ريزش آب به محل غصبى باشد، وضو باطل و حرام است و بايد تيمّم كند و نماز بخواند.
«مسألۀ 292» وضو گرفتن از حوض مدرسه اى كه انسان نمى داند آن حوض را براى همۀ مردم وقف كرده اند يا براى محصلين همان مدرسه، در صورتى كه معمولاً مردم از آب آن وضو بگيرند و وضو گرفتن آنان نشانۀ رضايت متولّى باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 293» كسى كه نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند، اگر نداند حوض آن را براى همۀ مردم وقف كرده اند يا براى كسانى كه درآنجا نماز مى خوانند، نمى تواند از حوض آن وضو بگيرد؛ ولى اگر معمولاً كسانى هم كه نمى خواهند در آنجا نماز بخوانند از حوض آن وضو بگيرند و وضو گرفتن آنان نشانۀ رضايت متولّى باشد، مى تواند از حوض آن وضو بگيرد.
«مسألۀ 294» وضو گرفتن از حوض پاساژها و مسافرخانه ها و مانند آنها، براى كسانى كه ساكن آن اماكن نيستند، در صورتى صحيح است كه معمولاً كسانى هم كه
ساكن آن جاها نيستند، با آب آنها وضو بگيرند و وضو گرفتن آنان نشانۀ رضايت صاحبان آن محل باشد.
«مسألۀ 295» وضو گرفتن در نهرهاى بزرگ اگرچه انسان نداند كه صاحبان آنها راضى هستند يا نه، اشكال ندارد؛ ولى اگر صاحبان آنها از وضو گرفتن نهى كنند، احتياط واجب آن است كه با آب آنها وضو نگيرد.
«مسألۀ 296» اگر فراموش كند آب غصبى است و با آن وضو بگيرد، وضوى او صحيح است.
* شرط چهارم: ظرف آب وضو مباح باشد.
* شرط پنجم: ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد.
«مسألۀ 297» اگر آب در ظرف غصبى باشد و غير از آن، آب ديگرى براى وضو نداشته باشد، بايد تيمّم كند و چنانچه با آن آب وضو بگيرد، وضوى او باطل است؛ ولى اگر بتواند آب را در ظرف مباح خالى كند و بعد از آب آن ظرف وضو بگيرد، وضوى او صحيح است بلكه اگر آب متعلّق به خود او باشد، بايد اين كار را انجام دهد و سپس با آن آب وضو بگيرد و اگر آب مباح ديگرى در اختيار داشته باشد، چنانچه در آن ظرف غصبى وضوى ارتماسى بگيرد و يا با آن ظرف آب به صورت و دستها بريزد، وضوى او باطل است، ولى اگر با كف دست، آب از آن ظرف بردارد و به صورت و دستها بريزد، وضوى او صحيح است، اگرچه از جهت تصرّف در ظرف غصبى، مرتكب فعل حرام شده است.
«مسألۀ 298» اگر آب در ظرف طلا يا نقره باشد و غير از آن آب ديگرى براى وضو نداشته باشد، چنانچه ظرف ديگرى كه از طلا و نقره نباشد، در اختيار داشته باشد، بايد آب را در آن ظرف ريخته و با آن وضو بگيرد و چنانچه ظرف ديگرى در اختيار نداشته باشد، بايد تيمّم كند و چنانچه با آب آن ظرف وضو بگيرد، وضويش صحيح نيست و اگر غير از آبى كه در ظرف طلا يا نقره است، آب ديگرى در اختيار داشته باشد، چنانچه در آن ظرف طلا يا نقره وضوى ارتماسى بگيرد و يا با آن ظرف آب به صورت و دستها بريزد، وضوى او باطل است، ولى اگر با كف دست، آب از آن ظرف بردارد و به
صورت و دستها بريزد، وضوى او صحيح است.
«مسألۀ 299» اگر در حوضى كه مثلاً يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است وضو بگيرد، وضوى او صحيح است، مگر اين كه وضوى او تصرّف در غصب حساب شود؛ ولى غالباً با وضو گرفتن از آن حوض، تصرف در آجر يا سنگ غصبى صدق نمى كند.
«مسألۀ 300» اگر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.
* شرط ششم: اعضاى وضو هنگام شستن و مسح كردن، پاك باشند.
«مسألۀ 301» اگر پيش از تمام شدن وضو، جايى كه شسته يا مسح كرده نجس شود، وضو صحيح است.
«مسألۀ 302» اگر غير از اعضاى وضو جاى ديگرى از بدن نجس باشد، وضو صحيح است؛ ولى اگر مخرج ادرار يا مدفوع را تطهير نكرده باشد، احتياط مستحب آن است كه اوّل آن را تطهير كند و بعد وضو بگيرد.
«مسألۀ 303» اگر يكى از اعضاى وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چنانچه در هنگام وضو متوجه پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده، وضوى او باطل است و اگر مى داند كه متوجه بوده يا شك دارد كه متوجه بوده يا نه، وضوى او صحيح است و در هر صورت براى اعمال بعدى بايد جايى را كه نجس بوده، آب بكشد.
«مسألۀ 304» اگر بريدگى يا زخمى در صورت يا دست باشد كه خون آن بند نمى آيد و آب براى آن ضرر نداشته باشد، بايد آن را در آب كُر يا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد كه خون بند بيايد و بعد به دستورى كه گفته شد، وضوى ارتماسى بگيرد.
* شرط هفتم: وقت براى وضو و نماز كافى باشد.
«مسألۀ 305» هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد، كمتر از يك ركعت از نماز را مى تواند در وقت آن بخواند، بايد تيمّم كند و اگر يك ركعت يا بيشتر را بتواند
داخل وقت بجا آورد، ولى مقدارى از آن در خارج وقت واقع شود، ظاهراً بين تيمم و وضو مخير است، اگرچه بعيد نيست كه تيمم موافق با احتياط باشد؛ ولى اگر براى وضو و تيمّم به يك اندازه وقت لازم باشد، بايد وضو بگيرد.
«مسألۀ 306» كسى كه در تنگى وقتِ نماز بايد تيمّم كند، اگر براى خواندن نمازى كه وقتش تنگ شده وضو بگيرد، وضوى او باطل است و اگر به قصد ديگرى مثل دست زدن به قرآن و يا با طهارت بودن وضو بگيرد نيز وضويش خالى از اشكال نيست.
* شرط هشتم: به قصد قربت (يعنى براى انجام فرمان خداوند) وضو بگيرد و اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد، باطل است.
«مسألۀ 307» لازم نيست نيّت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، ولى بايد در تمام مدّت وضو گرفتن، متوجه باشد كه وضو مى گيرد، به گونه اى كه اگر از او بپرسند: چه مى كنى؟ بگويد: وضو مى گيرم.
* شرط نهم: وضو را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد؛ يعنى اوّل صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد و احتياطاً بايد پاى راست را پيش از پاى چپ مسح كند و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد، وضوى او باطل است.
* شرط دهم: كارهاى وضو را پشت سر هم انجام دهد.
«مسألۀ 308» اگر بين كارهاى وضو به قدرى فاصله شود كه عرفاً يك عمل واحد به حساب نيايد و نگويند كه اين شخص در حال وضو گرفتن است، وضوى او باطل است و خشك شدن اعضاى سابق وضو نيز اگر بيانگر اين حالت باشد، وضو را باطل مى كند.
«مسألۀ 309» اگر كارهاى وضو را پشت سر هم بجا آورد، ولى به واسطۀ گرماى هوا يا حرارت زياد بدن و مانند آن اعضاى وضو خشك شوند، وضوى او صحيح است.
«مسألۀ 310» راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند، وضوى او صحيح است.
* شرط يازدهم: شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد
و اگر ديگرى او را وضو دهد، وضويش باطل است و نيز اگر در ريختن آب به صورت و دستها او را يارى كند، اگرچه پس از آن خود وى آن آب را به قصد وضو بر آن عضو جارى كند، صحّت وضوى او محلّ اشكال است.
«مسألۀ 311» آوردن آب، باز كردن شير آب و ريختن آب در كف دست كسى كه مى خواهد وضو بگيرد، اشكال ندارد. همچنين اگر كسى به جهتى ديگر آب را مثلاً از مكان بلندى بريزد و شخص ديگر اعضاى وضو را به قصد وضو در زير آن آب بشويد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 312» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد، بايد در قسمتهايى كه نمى تواند، نايب بگيرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد نيز بخواهد، در صورتى كه بتواند بايد بدهد، ولى بايد خود او نيّت وضو كند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمى تواند، بايد نايب دستش را بگيرد و به محل مسح او بكشد و اگر اين نيز ممكن نباشد، بايد از دستش رطوبت بگيرند و با آن رطوبت، سر و پاى او را مسح كنند.
«مسألۀ 313» براى اعمالى از وضو كه خود مى تواند آنها را به تنهايى انجام دهد، نبايد كمك بگيرد.
* شرط دوازدهم: استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
«مسألۀ 314» كسى كه مى ترسد در صورت وضو گرفتن مريض شود، يا بيمارى او شدت يابد، يا زمان بهبودى او طولانى تر شود، يا درمان بيمارى مشكل گردد به طورى كه تحمّل آن براى وى سخت باشد و همچنين كسى كه مى ترسد در صورتى كه آب را به مصرف وضو برساند، دچار تشنگى شديد شود، مى تواند تيمّم كند؛ ولى اگر بترسد كه تشنگى شديد براى وى ضرر قابل توجهى داشته باشد، بايد تيمّم كند و اگر نداند كه آب براى او ضرر دارد و وضو بگيرد و بعد بفهمد كه ضرر شديدى كه از نظر شرع حرام است داشته، وضوى او بنا بر احتياط باطل است و در غير اين صورت صحيح مى باشد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با آن وضو نماز نخواند و تيمّم كند.
«مسألۀ 315» اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمى كه وضو با آن صحيح
است، ضرر نداشته و بيشتر از آن ضرر داشته باشد، بايد با همان مقدار كم وضو بگيرد.
* شرط سيزدهم: در اعضاى وضو، چيزى مانع از رسيدن آب به عضو نباشد.
«مسألۀ 316» اگر بداند چيزى به اعضاى وضو چسبيده، ولى شك داشته باشد كه از رسيدن آب به پوست جلوگيرى مى كند يا نه، بايد آن را برطرف كند يا آب را به زير آن برساند.
«مسألۀ 317» رنگ موهايى كه افراد براى رنگ كردن مو يا ابروى خود به كار مى برند و نيز رنگ جوهر خودكار يا خودنويس كه بر دست مى ماند، چنانچه جرم نداشته و تنها رنگ باشند، براى وضو اشكال ندارند.
«مسألۀ 318» اگر زير ناخن چرك باشد، در صورتى كه چرك مانع از رسيدن آب به ظاهر بدن شود، بايد برطرف شود. بنابراين چنانچه زير ناخنِ كوتاه كه جزء ظاهر بدن محسوب نمى شود، چرك باشد، وضو اشكال ندارد؛ ولى اگر ناخن را بگيرند، در صورتى كه چرك مانع از رسيدن آب به پوست باشد، بايد براى وضو آن چرك را برطرف كنند و نيز اگر ناخن بيشتر از حدّ معمول بلند باشد، بايد چرك زير مقدارى از ناخن را كه از حدّ معمول بلندتر است برطرف نمايند تا آب به ظاهر بدن برسد.
«مسألۀ 319» اگر در صورت، دستها، جلوى سر و يا روى پاها به واسطۀ سوختن يا چيز ديگرى برآمدگى پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافى است و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت آن نيز كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند؛ ولى چنانچه پوستى كه كنده شده گاهى به بدن چسبيده و گاهى بلند شود، در صورتى كه مشقّت نداشته باشد، بايد آن را قطع كند يا آب را به زير آن برساند.
«مسألۀ 320» اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، مثل آن كه بعد از گِل كارى شك كند كه گِل به دست او چسبيده يا نه، بايد وارسى كند يا با دست ماليدن يا به نحو ديگرى اطمينان پيدا كند كه اگر مانعى بوده، برطرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
«مسألۀ 321» اگر جايى كه بايد آن را شست و مسح كرد چرك باشد، در صورتى كه چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد، لازم نيست براى وضو آن را برطرف كند و همچنين اگر بعد از گچ كارى و مانند آن، چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمى نمايد بر دست باقى بماند، اشكال ندارد، ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مى رسد يا نه، بايد آنها را برطرف كند.
«مسألۀ 322» اگر پيش از وضو بداند كه در بعضى از اعضاى وضو مانعى براى رسيدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در هنگام وضو آب را به آن جا رسانده يا نه، وضوى او صحيح است، ولى اگر بداند كه هنگام وضو متوجه آن مانع نبوده، بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 323» اگر در بعضى از اعضاى وضو مانعى باشد كه گاهى آب بخودى خود زير آن رسيده و گاهى نمى رسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زير آن رسيده يا نه، وضوى او صحيح است؛ ولى چنانچه بداند هنگام وضو متوجه رسيدن آب به زير آن نبوده، بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 324» اگر بعد از وضو چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاى وضو ببيند و نداند هنگام وضو وجود داشته يا بعد پيدا شده، وضوى او صحيح است؛ ولى اگر بداند كه در وقت وضو توجهى به بودن يا نبودن آن مانع نداشته، احتياط واجب آن است كه دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 325» اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب است در اعضاى وضو بوده يا نه، وضوى او صحيح است.
احكام وضو
شك در وضو
«مسألۀ 326» كسى كه در كارهاى وضو و شرايط آن مثل پاك بودن آب و غصبى نبودن آن خيلى شك مى كند، نبايد به شك خود اعتنا كند و بايد مطابق معمول مردم رفتار
كند.
«مسألۀ 327» اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه، بنا را بر اين مى گذارد كه وضوى او باقى است، ولى اگر بعد از ادرار استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو، رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند ادرار است يا رطوبت پاك، وضوى او باطل است.
«مسألۀ 328» كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه، بايد وضو بگيرد.
«مسألۀ 329» كسى كه مى داند وضو گرفته و حَدَثى (يعنى چيزى كه باعث باطل شدن وضو است) هم از او سر زده - مثلاً ادرار كرده - اگر نداند كدام جلوتر بوده، چه زمان يكى را بداند و چه نداند، چنانچه هنوز نماز نخوانده است، بايد وضو بگيرد و اگر در بين نماز است، بايد نماز را قطع كند و وضو بگيرد و اگر نماز را خوانده است، بايد وضو بگيرد و نمازى را كه خوانده دوباره بخواند.
«مسألۀ 330» اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح است ولى بايد براى نمازهاى بعدى وضو بگيرد.
«مسألۀ 331» اگر در بين نماز شك كند و نداند كه وضو گرفته يا نه، نماز او باطل است و بايد وضو بگيرد و نماز را از سر بگيرد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه آن نماز را با همان حالت به پايان رسانده و سپس وضو گرفته و آن را اعاده كند.
«مسألۀ 332» اگر بعد از نماز بداند كه وضوى او باطل شده است ولى شك كند كه قبل از نماز وضوى او باطل شده يا بعد از نماز، نمازى كه خوانده صحيح است.
حكم كسى كه بدون اختيار وضوى خود را باطل مى كند
«مسألۀ 333» اگر انسان مرضى داشته باشد كه ادرار او قطره قطره بريزد يا نتواند از بيرون آمدن مدفوع خوددارى كند، چنانچه يقين داشته باشد كه از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مى كند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا مى كند بخواند و اگر مهلت او به مقدار اعمال واجب نماز باشد، بايد در وقتى كه مهلت دارد فقط اعمال واجب نماز را بجا آورد و اعمال مستحب آن مانند اذان، اقامه،
قنوت و اذكار مستحب آن را ترك نمايد.
«مسألۀ 334» اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نكند و در بين نماز چند دفعه قطرات ادرار از او خارج شود، وضوى اوّل كافى است، ولى چنانچه مرضى داشته باشد كه در بين نماز چند مرتبه مدفوع از او خارج شود و وضو گرفتن بعد از هر دفعه براى او مشكل نباشد، بايد ظرف آبى كنار خود بگذارد و هر بار مدفوع از او خارج شد، بنابر احتياط واجب وضو بگيرد و بقيّه نماز را بخواند.
«مسألۀ 335» كسى كه ادرار پى در پى از او خارج مى شود، اگر بتواند مقدارى از نماز را با وضو بخواند، مى تواند نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء را با يك وضو بخواند و قطراتى كه در بين نماز و يا بين دو نماز خارج مى شود، اشكال ندارد؛ ولى براى نمازهاى ديگر بايد وضو بگيرد و اگر ادرار به گونه اى پى در پى از او خارج شود كه نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضو بخواند نيز مى تواند نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشاء را با يك وضو بخواند؛ ولى احتياط واجب اين است كه براى بقيۀ نمازها وضو بگيرد و در هر دو صورت مى تواند با همان وضويى كه نمازش را با آن مى خواند، نافله هاى يوميۀ همان نماز را نيز بخواند و وضوى ديگرى لازم نيست.
«مسألۀ 336» كسى كه مدفوع به گونه اى پى در پى از او خارج مى شود كه وضو گرفتن بعد از هر مرتبه براى او مشكل است، اگر بتواند مقدارى از نماز را با وضو بخواند، بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد بلكه اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را نيز با وضو بخواند، احتياط واجب آن است كه براى هر نماز يك وضو بگيرد و در هر دو صورت مى تواند با همان وضويى كه نمازش را با آن مى خواند، نافله هاى يوميۀ همان نماز را نيز بخواند و وضوى ديگرى لازم نيست.
«مسألۀ 337» كسى كه ادرار يا مدفوع پى در پى از او خارج مى شود، اگر در بين دو نماز حدث ديگرى از او سر بزند و يا با اختيار ادرار يا مدفوع كند، بايد دوباره وضو بگيرد.
«مسألۀ 338» كسى كه مدفوع يا ادرار پى در پى از او خارج مى شود، بايد پس از
وضو فوراً مشغول نماز شود و براى بجا آوردن سجده و تشهّد فراموش شده و نماز احتياط در صورتى كه آنها را بعد از نماز فوراً بجا بياورد، وضو گرفتن لازم نيست.
«مسألۀ 339» كسى كه ادرار او قطره قطره مى ريزد، بايد براى نماز توسط وسيله اى - مثلاً كيسه اى كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن ادرار به جاهاى ديگر جلوگيرى مى كند - خود را حفظ نمايد، و احتياط واجب آن است كه پيش از وضو، مخرج ادرار را كه نجس شده آب بكشد و نيز كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن مدفوع خوددارى كند، چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن مدفوع به جاهاى ديگر جلوگيرى نمايد و احتياط واجب آن است كه اگر مشقت نداشته باشد، پيش از وضو مخرج مدفوع را آب بكشد.
«مسألۀ 340» كسى كه ادرار يا مدفوع از او خارج مى شود، در صورتى كه ممكن باشد و مشقّت و زحمت و خوفِ ضرر نداشته باشد، بايد به مقدار نماز از خارج شدن آن جلوگيرى نمايد و در صورتى كه براى او مشقّت نداشته باشد، بايد خود را معالجه نمايد اگر چه خرج داشته باشد.
«مسألۀ 341» كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن ادرار يا مدفوع خوددارى كند، بعد از آن كه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايى را كه هنگام بيمارى مطابق وظيفه اش خوانده قضا نمايد، ولى اگر در حالى كه وقت نماز باقى است مرض او خوب شود، بنابر احتياط واجب بايد نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
«مسألۀ 342» اگر مرضى داشته باشد كه نتواند از خارج شدن باد جلوگيرى كند، بايد به وظيفۀ كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن مدفوع خوددارى كند عمل نمايد.
مواردى كه بايد براى آنها وضو گرفت
«مسألۀ 343» در شش مورد وضو گرفتن واجب است:
اوّل: براى نمازهاى واجب غير از نماز ميّت و در نمازهاى مستحب، وضو شرط صحت آن است. دوم: براى انجام دادن سجده و تشهّد فراموش شده اى كه بين آنها و
نماز كارى كه وضو را باطل مى كند انجام داده، مثلاً ادرار كرده است. سوم: براى طواف واجب خانۀ كعبه هرچند اصل حجّ و عمره مستحب باشد. چهارم: اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد. پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند - و بنابر احتياط واجب اسامى و صفات مخصوص خداوند نيز همين حكم را دارند - و يا نذر كرده باشد كارى را انجام دهد كه وضو شرط جواز يا صحّت آن است. ششم: براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند؛ ولى چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بى احترامى به قرآن باشد، بايد بدون اين كه وضو بگيرد قرآن را از مستراح و مانند آن بيرون آورد يا اگر نجس شده، آب بكشد و تا ممكن است از دست گذاشتن به خط قرآن خوددارى كند و بنابر احتياط واجب اسامى و صفات مخصوص خداوند نيز همين حكم را دارند.
«مسألۀ 344» لمس خط قرآن با هر قسمت از بدن براى كسى كه وضو ندارد، حرام است، ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا به زبان ديگرى ترجمه كنند، لمس آن اشكال ندارد.
«مسألۀ 345» بازداشتن بچّه و ديوانه از لمس خط قرآن واجب نيست، ولى اگر لمس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد، بايد از آن جلوگيرى كنند.
«مسألۀ 346» هنگام تلاوت قرآن شايسته است انسان به آن گوش دهد و از صحبت كردن پرهيز كند؛ بلكه در صورتى كه بى احترامى و هتك به قرآن باشد صحبت كردن جايز نيست، ولى اگر كسى چيزى بپرسد مى تواند جواب او را بدهد.
«مسألۀ 347» كسى كه وضو ندارد، بنابر احتياط واجب نبايد اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را به هر زبانى نوشته شده باشد لمس نمايد و همچنين بنابر احتياط مستحب، نبايد اسم مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام و حضرت زهرا عليها السلام را بدون وضو لمس كند، ولى اگر اسامى معصومين عليهم السلام در نامگذارى اشخاص ديگر به كار رفته باشند، لمس آنها بدون وضو اشكال ندارد.
«مسألۀ 348» از انگشتر يا گردنبندى كه روى آنها اسم خدا نقش بسته است، نبايد در حال جنابت، حيض يا نفاس استفاده كرد و بنابر احتياط واجب بدون وضو نيز نبايد از آن استفاده نمود و بنابر احتياط واجب اسماء و صفات مخصوص خداوند نيز همين حكم را دارند. همچنين بنابر احتياط واجب نبايد از انگشتر يا گردنبندى كه روى آنها اسم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و يا يكى ديگر از معصومين عليهم السلام وجود دارد، در حال جنابت، حيض يا نفاس استفاده كرد، ولى اگر به گونه اى باشد كه بدن با اسم آنان تماس پيدا نكند اشكال ندارد.
«مسألۀ 349» اگر نزديك وقت نماز به قصد آمادگى براى نماز وضو بگيرد، اشكال ندارد و با آن وضو مى تواند نماز بخواند و اگر به قصد طهارت وضو گرفته باشد، هر وقت وضو بگيرد مى تواند با آن نماز بخواند.
«مسألۀ 350» كسى كه يقين دارد وقت نماز داخل شده، اگر نيّت وضوى واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوى او صحيح است.
«مسألۀ 351» مستحب است انسان براى نماز ميّت، زيارت اهل قبور، رفتن به مسجد و حرم امامان عليهم السلام، همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن و لمس حاشيۀ آن و براى خوابيدن، وضو بگيرد و نيز مستحب است كسى كه وضو دارد، دوباره وضو بگيرد و اگر براى يكى از اين اعمال وضو بگيرد، مى تواند هر عملى را كه انجام دادن آن احتياج به وضو دارد بجا آورد، مثلاً مى تواند با آن وضو نماز بخواند.
چيزهايى كه وضو را باطل مى كنند
«مسألۀ 352» هفت چيز وضو را باطل مى كند:
اوّل و دوم: بيرون آمدن ادرار و مدفوع، سوم: خروج باد معده و روده از مخرج مدفوع، چهارم: خوابى كه به واسطۀ آن چشم نبيند و گوش نشنود، و اگر چشم نبيند ولى گوش بشنود وضو باطل نمى شود، پنجم: بنابر احتياط واجب چيزهايى كه عقل را از بين مى برند، مانند ديوانگى، مستى و بى هوشى، ششم: استحاضه زنان كه توضيح آن بعد گفته مى شود، هفتم: كارى كه براى آن بايد غسل كرد؛ مانند جنابت، حيض و نفاس.
احكام وضوى جبيره
چيزى كه با آن زخم، دمل و يا عضو شكسته را مى بندند و دارويى كه روى زخم و مانند آن مى گذارند، جبيره ناميده مى شود.
«مسألۀ 353» اگر در يكى از اعضاى وضو، زخم يا دمل يا شكستگى باشد، چنانچه روى آن باز بوده و آب براى آن ضرر نداشته باشد، بايد به نحو معمول وضو گرفت.
«مسألۀ 354» در صورتى كه زخم، دمل يا شكستگى در صورت و دستها بوده و روى آن باز باشد و آب ريختن روى آن ضرر داشته باشد، بايد اطراف آن را بشويد و چنانچه كشيدن دست تر بر آن ضرر نداشته باشد و محل هم نجس نباشد، بايد دست تر بر آن بكشد و اگر اين مقدار نيز ضرر داشته يا زخم نجس باشد و نتوان آن را آب كشيد، بايد اطراف زخم را به گونه اى كه در وضو گفته شد، از بالا به پايين بشويد و بنابر احتياط مستحب پارچۀ پاكى روى زخم بگذارد و دست تر روى آن بكشد و تيمّم لازم نيست، ولى اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، اطراف زخم را به گونه اى كه در وضو گفته شد از بالا به پايين بشويد و بنابر احتياط مستحب، تيمّم نيز بنمايد.
«مسألۀ 355» اگر زخم يا دمل يا شكستگى در محل مسح يعنى در جلوى سر يا روى پاها بوده و روى آن باز باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، بايد وضو بگيرد و مستحب است كه در وضو پارچۀ پاكى روى محلّ مسح بگذارد و روى پارچه را مسح كند و بنابر احتياط واجب پس از اين وضو تيمّم نيز بنمايد.
«مسألۀ 356» اگر روى دمل، زخم يا شكستگى بسته باشد، چنانچه باز كردن آن ممكن بوده و زحمت و مشقّت نيز نداشته و آب نيز براى آن ضرر نداشته باشد، بايد روى آن را باز كند و وضو بگيرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد و چه جلوى سر و روى پاها.
«مسألۀ 357» اگر نتوان روى زخم را باز كرد ولى زخم و چيزى كه روى آن گذاشته شده پاك باشد و رساندن آب به زخم ممكن باشد و ضرر، زحمت و مشقّت نيز نداشته باشد، بايد آب را به روى زخم برساند و اگر زخم يا چيزى كه روى آن
گذاشته شده نجس باشد، چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روى زخم بدون زحمت و مشقّت ممكن باشد، بايد آن را آب بكشد و هنگام وضو آب را به زخم برساند.
«مسألۀ 358» اگر روى دمل، زخم يا شكستگى كه در دستها و صورت است، بسته باشد و ريختن آب روى آن ضرر داشته باشد، در صورتى كه روى جبيره پاك باشد يا اگر نجس است، بتوان آن را تطهير كرد، بايد اطراف جبيره را با مراعات شرايطى كه در وضو گذشت بشويد و با دست تر روى جبيره مسح كند و لازم نيست جبيره را باز نمايد و بر روى زخم يا دمل يا شكستگى دست تر بكشد هرچند مشقّت نيز نداشته باشد، و اگر جبيره نجس باشد يا نتوان دست تر روى آن كشيد - مثلاً دارويى باشد كه به دست مى چسبد - شستن اطراف جبيره كفايت مى كند اگر چه بهتر است كه تيمّم نيز بنمايد.
«مسألۀ 359» اگر زخم يا دمل يا شكستگى در محل مسح بوده و روى آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، چنانچه جبيره پاك باشد و بتوان روى آن را مسح نمود، بايد روى جبيره مسح كند، وگرنه پارچۀ پاكى روى آن بگذارد و بر روى آن مسح كند.
«مسألۀ 360» اگر جبيره، تمام صورت يا تمام يكى از دستها را فراگرفته باشد، باز احكام جبيره جارى و وضوى جبيره اى كافى است، ولى اگر تمام يا اكثر اعضاى وضو را فرا گرفته باشد، بنابر احتياط بايد علاوه بر وضوى جبيره اى تيمّم نيز بنمايد و اگر وضوى جبيره اى براى او مشقّت داشته باشد، تيمّم كفايت مى كند.
«مسألۀ 361» كسى كه در كف دست و انگشتان جبيره دارد و در هنگام وضو دست تر روى آن كشيده است، احتياط آن است كه با جبيره كف دست و همچنين با پشت دست كه جبيره ندارد، سر و پا را مسح كند.
«مسألۀ 362» اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف انگشتان و مقدارى از طرف بالاى پا باز باشد، بايد در جايى كه باز است روى پا و در جايى كه جبيره است، روى جبيره را مسح كند.
«مسألۀ 363» اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد، بايد بين آنها را بشويد و اگر جبيره ها در سر يا روى پاها باشند، بايد بين آنها را مسح كند و در جاهايى كه جبيره
است، بايد به دستور جبيره عمل نمايد.
«مسألۀ 364» اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم و مانند آن را فرا گرفته و برداشتن آن ممكن نباشد، بايد به دستور جبيره عمل كند و بنابر احتياط واجب تيمّم نيز بنمايد و اگر برداشتن مقدار زيادى جبيره ممكن باشد، بايد آن را بردارد و اگر زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد، اطراف آن را بشويد و اگر در سر يا روى پاها باشد، اطراف آن را مسح كند و براى جاى زخم به دستور جبيره عمل كند.
«مسألۀ 365» اگر در جاى وضو، زخم، جراحت و شكستگى نباشد ولى به جهت ديگرى آب براى دست و صورت ضرر داشته باشد، بايد تيمّم كند و احتياط مستحب آن است كه وضوى جبيره اى نيز بگيرد.
«مسألۀ 366» اگر به جهت بيمارى، آب براى چشم انسان ضرر داشته باشد و نتواند هنگام وضو آن را بشويد، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 367» اگر جايى از اعضاى وضو را رگ زده باشد و نتواند آن را آب بكشد يا آب براى آن ضرر داشته باشد، در صورتى كه روى آن بسته باشد، بايد به دستور جبيره عمل كند و اگر باز باشد، شستن اطراف آن كافى است.
«مسألۀ 368» اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده باشد كه برداشتن آن ممكن نباشد يا به قدرى مشقّت داشته باشد كه نتوان تحمل كرد، اگر در عضو تيمّم نباشد، بايد تيمّم كند و اگر در عضو تيمّم باشد، بايد علاوه بر تيمّم وضو نيز بگيرد.
«مسألۀ 369» احكام غسل جبيره اى مانند وضوى جبيره اى است، ولى انجام دادن آن به صورت ارتماسى احتياطاً جايز نيست.
«مسألۀ 370» كسى كه وظيفۀ او تيمّم است، اگر در بعضى از اعضاى تيمّم او زخم، دمل يا شكستگى وجود داشته باشد، بايد به دستور وضوى جبيره اى، تيمّم جبيره اى نمايد.
«مسألۀ 371» كسى كه نمى داند وظيفه اش تيمّم است يا وضوى جبيره اى، بايد هر دو را بجا آورد.
«مسألۀ 372» كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيره اى نماز بخواند، مى تواند در اوّل
وقت نماز بخواند، هرچند احتمال بدهد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود، ولى در اين فرض بهتر است نماز را به تأخير بيندازد.
«مسألۀ 373» اگر عذر صاحب جبيره برطرف شود، لازم نيست نمازى را كه با وضوى جبيره اى خوانده اعاده كند، هرچند وقت باقى باشد؛ ولى بعد از آن كه عذرش برطرف شد، براى نمازهاى بعدى احتياطاً بايد وضو بگيرد و همچنين اگر براى آن كه نمى دانسته تكليفش جبيره است يا تيمّم، هر دو را انجام داده باشد، بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
غسل و اقسام آن
اشاره
غسل به معناى شستشوى تمام بدن به قصد تقرّب به خداوند متعال است كه با كيفيت مخصوص و در شرايط خاصى انجام مى شود. غسل يا واجب است و يا مستحب و مى توان آن را به صورت ترتيبى يا ارتماسى انجام داد.
غسل ترتيبى
«مسألۀ 374» در غسل ترتيبى بايد به نيّت غسل، اوّل سر و گردن را بشويد و سپس بنابر احتياط، اوّل طرف راست و بعد طرف چپ بدن را بشويد و اگر عمداً يا از روى فراموشى يا به واسطۀ ندانستن مسأله، به اين ترتيب عمل نكند، غسل او باطل است.
«مسألۀ 375» در غسل ترتيبى بايد نصف راست ناف و نصف راست عورت را با طرف راست بدن و نصف ديگر را با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام ناف و عورت با هر دو طرف شسته شود.
«مسألۀ 376» براى آن كه يقين كند هر سه قسمت، يعنى سر و گردن، طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مى شويد، مقدارى از قسمت هاى ديگر را نيز با آن قسمت بشويد، بلكه احتياط مستحب آن است كه بعد از شستشوى سر و گردن، دوباره تمام طرف راست گردن را با طرف راست بدن و تمام طرف چپ گردن را
با طرف چپ بدن بشويد.
«مسألۀ 377» اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه آن مقدار از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافى است و اگر از طرف راست باشد، احتياطاً بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد، بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.
«مسألۀ 378» اگر پيش از تمام شدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافى است و اگر بعد از آغاز به شستن طرف چپ، در شستن طرف راست يا مقدارى از آن شك كند يا بعد از اشتغال به شستن طرف راست، در شستن سر و گردن يا مقدارى از آن شك نمايد، به شك خود اعتنا نكند.
غسل ارتماسى
«مسألۀ 379» اگر به نيّت غسل ارتماسى به تدريج در آب فرو رود تا تمام بدن در يك لحظه زير آب قرار گيرد، غسل او صحيح است.
«مسألۀ 380» اگر همۀ بدن زير آب باشد و بعد به نيّت غسل بدن را حركت دهد، صدق غسل ارتماسى خالى از اشكال نيست؛ ولى اگر قسمتى از اعضاى بدن خارج از آب باشد و سپس به نيّت غسل ارتماسى آن را نيز زير آب فرو ببرد، غسل او صحيح است.
«مسألۀ 381» اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد آب به مقدارى از بدن نرسيده، چه جاى آن را بداند و چه نداند، بايد دوباره غسل كند.
«مسألۀ 382» اگر براى غسل ترتيبى وقت نداشته ولى براى غسل ارتماسى وقت داشته باشد، بايد غسل ارتماسى كند.
«مسألۀ 383» كسى كه روزۀ واجب گرفته - در صورتى كه روزۀ او مانند روزۀ ماه رمضان واجب معين باشد - يا براى حجّ يا عمره احرام بسته، نمى تواند غسل ارتماسى كند، ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند، غسل او صحيح است.
احكام غسل
«مسألۀ 384» براى انجام غسل ارتماسى بايد تمام بدن پاك باشد، ولى در صورتى كه غسل ارتماسى را در آب جارى يا كُر انجام دهد و تطهير موضع با يك بار شستن حاصل شود، يك مرتبه شستن براى تطهير بدن و غسل كافى است، اما در غسل ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتى را پيش از غسل دادن آن قسمت آب بكشد، كافى است.
«مسألۀ 385» اگر در غسل اندكى از بدن نَشُسته باقى بماند، غسل صحيح نيست ولى شستن جاهايى از بدن، مانند داخل گوش و بينى كه ديده نمى شوند يا ديده مى شوند ولى جزء باطن محسوب مى شوند، واجب نيست.
«مسألۀ 386» بنابر احتياط واجب بايد جايى از بدن را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن، بشويد.
«مسألۀ 387» اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن به قدرى گشاد باشد كه داخل آن ديده شود، بايد آن را شست و اگر ديده نشود و از ظاهر حساب نشود، شستن داخل آن لازم نيست.
«مسألۀ 388» چيزى را كه مانع از رسيدن آب به بدن است، بايد برطرف كند و اگر پيش از آن كه اطمينان حاصل كند كه مانع برطرف شده غسل نمايد، غسل او صحيح نيست.
«مسألۀ 389» اگر هنگام غسل شك كند چيزى كه مانع از رسيدن آب است در بدن او هست يا نه، چنانچه شك او منشأ عقلايى داشته باشد، بايد بررسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست.
«مسألۀ 390» در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب مى شوند، بشويد و بنابر احتياط شستن موهاى بلند نيز لازم مى باشد.
«مسألۀ 391» تمام شرطهايى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد (مثل پاك بودن آب و غصبى نبودن آن) در صحيح بودن غسل نيز شرط مى باشند، ولى در غسل لازم
نيست بدن را از بالا به پايين بشويد و نيز در غسلِ ترتيبى، لازم نيست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت ديگر را بشويد، بلكه اگر بعد از شستن سر و گردن مقدارى صبر كند و بعد طرف راست را بشويد و بعد از مدتى طرف چپ را بشويد اشكال ندارد، ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن ادرار و مدفوع و باد خوددارى كند، اگر به اندازه اى كه غسل كند و نماز بخواند، ادرار و مدفوع و باد از او بيرون نيايد، چنانچه وقت تنگ باشد، بايد هر قسمت را فوراً بعد از قسمت ديگر غسل دهد و بعد از غسل نيز فوراً نماز بخواند؛ حكم زن مستحاضه نيز كه بعداً گفته مى شود به همين ترتيب است.
«مسألۀ 392» كسى كه قصد دارد پول حمامى را ندهد، اگر رضايت حمامى محرز باشد و يا اين كه بداند مى تواند بعداً رضايت او را به دست آورد و حمامى نيز بعداً راضى شود، غسل او صحيح است و تفاوت نمى كند كه قصد او اين باشد كه اصلاً پول را ندهد يا با تأخير بدهد؛ و اگر بداند حمامى راضى نيست يا در رضايت او شك داشته باشد، غسل او باطل است، گرچه بعداً نيز او را راضى كند.
«مسألۀ 393» اگر حمامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند، ولى كسى كه غسل مى كند قصد داشته باشد كه طلب او را ندهد يا از مال حرام بدهد، در صحت غسل او اشكال وجود دارد.
«مسألۀ 394» اگر پول حرام به حمامى بدهد، غسل او صحيح است ولى اگر به حمامى بگويد كه در مقابل عين اين پول (كه حرام است) غسل مى كنم، غسل او باطل است و اگر بخواهد پولى كه خمس آن را نداده به او بدهد، غسل صحيح است و فقط ذمّه دهنده مشغول به مستحقين خمس است؛ اما چنانچه اصلاً قصد پرداخت خمس را نداشته باشد، در صورتى كه به حمامى بگويد در مقابل اين پول غسل مى كنم، غسلش اشكال دارد.
«مسألۀ 395» اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، بايد غسل كند، ولى اگر بعد از غسل شك كند كه غسل او صحيح بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
«مسألۀ 396» اگر در بين غسل، حدث اصغر (يعنى كارى كه وضو را باطل مى كند) از
او سر زند، غسل او صحيح است، ولى پس از آن بايد براى نماز وضو نيز بگيرد.
«مسألۀ 397» اگر به گمان اين كه به اندازۀ غسل و نماز وقت دارد براى نماز غسل كند و بعد از غسل بفهمد كه به اندازۀ غسل وقت نداشته، غسل او باطل است.
«مسألۀ 398» كسى كه بايد براى انجام نماز غسل كند - مانند جنب - اگر بعد از خواندن نماز شك كند غسل كرده يا نه، چنانچه بعد از نماز كارى كه وضو را باطل مى كند از او سر نزده باشد، نمازهايى كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعدى بايد غسل كند و اگر بعد از نماز كارى كه وضو را باطل مى كند از او سر زده باشد، بايد بعد از غسل وضو نيز بگيرد و نمازهايى را كه خوانده ولى وقت آنها هنوز باقى است، اعاده كند.
«مسألۀ 399» كسى كه چند غسل بر او واجب است يا مى خواهد هم غسل واجب و هم غسل مستحب بجا آورد، مى تواند به نيّت همۀ آنها يك غسل بجا آورد يا آنها را جداگانه انجام دهد.
«مسألۀ 400» اگر غسل مسّ ميّت يا غسل ديگرى بر كسى واجب بوده و انجام نداده باشد، در صورتى كه پس از آن جنب شده و غسل جنابت كرده باشد، غسل جنابت او كفايت از ساير غسل ها مى كند، هر چند به آنها توجه نداشته باشد.
غسل هاى واجب
اشاره
غسل هاى واجب هفت موردند:
اوّل: غسل جنابت، دوم: غسل حيض، سوم: غسل نفاس، چهارم: غسل استحاضه، پنجم: غسل مسّ ميّت، ششم: غسل ميّت، هفتم: غسلى كه به واسطۀ نذر و قسم و مانند آنها واجب مى شود.
جنابت
اشاره
«مسألۀ 401» با دو چيز انسان جُنُب مى شود:
اوّل: جماع، دوم: بيرون آمدن منى، در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، با
شهوت باشد يا بدون شهوت، با اختيار باشد يا بدون اختيار.
«مسألۀ 402» اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا ادرار يا غير آنها، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده باشد و پس از خروج آن، بدن سست شود، حكم منى را دارد، هرچند بعيد نيست در مرد سالم احساس شهوت و خروج با جستن و در مرد مريض احساس شهوت با احتمال هر چند ضعيفِ خروج با جستن، كافى باشد كه حكم منى بر آن رطوبت جارى شود و در غير اين صورت، حكم منى را ندارد؛ ولى چنانچه از زن رطوبتى با شهوت خارج شود و بعد از بيرون آمدن آن، بدن او سست شود، بنابر احتياط واجب بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد.
«مسألۀ 403» اگر از انسان رطوبتى خارج شود و نداند كه منى است يا بول يا غير آن دو، چنانچه پيش از بيرون آمدن آن وضو نداشته، بايد براى نماز وضو بگيرد و اگر وضو داشته، چيزى بر او نيست.
«مسألۀ 404» اگر از انسان رطوبتى خارج شود و نداند كه منى است يا بول و احتمال ديگرى در آن رطوبت ندهد، چنانچه قبل از خروج آن وضو داشته، بايد هم وضو بگيرد و هم غسل كند و اگر وضو نداشته، تنها وضو كافى است.
«مسألۀ 405» مستحب است مرد بعد از بيرون آمدن منى ادرار كند و اگر ادرار نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند منى است يا رطوبت ديگر، حكم منى را دارد و اگر ادرار كرده باشد، ولى بعد از آن استبراء نكرده باشد، آن رطوبت حكم ادرار را دارد و بايد وضو بگيرد.
«مسألۀ 406» خروج منى مرد از زن موجب غسل نمى شود و اگر قبل از غسل يا بعد از آن رطوبتى از او خارج شود، در صورتى كه بداند منى مرد است نجس است و اگر مشكوك باشد، محكوم به طهارت است.
«مسألۀ 407» اگر انسان در قُبُل (جلو) زن جماع كند و به اندازۀ ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، بالغ باشند يا نابالغ، اگرچه منى نيز بيرون نيايد، هر دو جنب مى شوند.
«مسألۀ 408» اگر در دُبُر (عقب) زن يا - نعوذ باللّه - مرد جماع كند و به اندازه ختنه گاه
يا بيشتر داخل شود و منى خارج نشود، هر كدام از آنها كه پيش از جماع وضو داشته، تنها بايد غسل نمايد و اگر وضو نداشته، احتياط واجب آن است كه علاوه بر غسل وضو نيز بگيرد و اگر از هر كدام آنها منى خارج شود، تنها غسل براى او كفايت مى كند.
«مسألۀ 409» اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
«مسألۀ 410» اگر - نَعُوذُ بِاللّه - حيوانى را وطى كند (يعنى با او نزديكى نمايد) و منى از او بيرون آيد، تنها غسل كافى است و اگر منى بيرون نيايد، چنانچه پيش از وطى وضو داشته، باز هم تنها غسل كافى است و اگر وضو نداشته، احتياط واجب آن است كه غسل كند و وضو نيز بگيرد.
«مسألۀ 411» اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد يا انسان شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
«مسألۀ 412» كسى كه نمى تواند غسل كند ولى تيمّم برايش ممكن است، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز بدون جهت با همسر خود نزديكى كند، اشكال دارد، ولى اگر براى لذت بردن يا ترس از براى خودش باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 413» اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود او است و براى آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد بعد از بيرون آمدن منى خوانده قضا كند، ولى نمازهايى را كه احتمال مى دهد بعد از بيرون آمدن آن منى خوانده است، لازم نيست قضا نمايد.
«مسألۀ 414» اگر در حين انجام غسل جنابت از او منى خارج شود و يا جماع نمايد، بايد غسل را از سر بگيرد.
چيزهايى كه بر جُنب حرام است
«مسألۀ 415» پنج چيز بر جنب حرام است:
اوّل: رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا و نيز بنابر احتياط واجب، به
اسامى مباركۀ پيامبران و امامان عليهم السلام و حضرت زهرا عليها السلام. دوم: رفتن در مسجدالحرام و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم، اگرچه از يك در داخل و بدون توقف از در ديگر خارج شود.
سوم: توقف در مساجد ديگر، ولى اگر از يك در داخل و از در ديگر بدون توقف خارج شود، مانعى ندارد و احتياط واجب آن است كه در حرم امامان عليهم السلام نيز توقف نكند.
چهارم: ورود به مسجد به قصد گذاشتن چيزى در آن و احتياط واجب آن است كه از گذاشتن چيزى در مسجد بدون وارد شدن به آن نيز اجتناب كند. پنجم: خواندن بعض يا تمام سوره اى كه سجدۀ واجب دارد و آنها چهار سوره اند: 1 - سوره «سجده» يعنى سوره سى و دوم قرآن (الم تنزيل)، 2 - سوره «فصّلت» يعنى سوره چهل و يكم قرآن (حم سجده)، 3 - سوره «نجم» يعنى سوره پنجاه و سوم قرآن (و النجم)، 4 - سوره «علق» يعنى سوره نود و ششم قرآن (اقرء) و خواندن يك حرف از اين چهار سوره نيز حرام است.
«مسألۀ 416» اگر بر بدن كسى كه جنب است آيۀ قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند، بايد آب را به گونه اى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد و اسامى مبارك پيامبران و امامان و حضرت زهرا عليهم السلام به احتياط واجب حكم اسم خدا را دارند.
«مسألۀ 417» جنب وقتى كه دعاى كميل مى خواند، نبايد آيۀ «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» را كه آيۀ هجدهم سوره سجده مى باشد، بخواند؛ ولى اگر آن را به قصد قرآن نخواند، اشكال ندارد، اگرچه نخواندن آن بهتر است.
«مسألۀ 418» بنابر احتياط واجب بايد از داخل كردن جُنب در مسجد خوددارى نمود، اگرچه بچه يا ديوانه باشد و يا خود نداند كه جُنب است.
«مسألۀ 419» در حرمت داخل شدن جُنب به مسجد، فرقى نمى كند كه مسجد آباد باشد و يا خراب، اگرچه هيچ كس در آن نماز نخواند و يا آثار مسجد باقى نمانده باشد و حتى اگر از عنوان مسجد نيز خارج شده باشد، بنابر احتياط واجب جُنب نبايد به آن داخل شود.
چيزهايى كه بر جُنب مكروه است
«مسألۀ 420» نُه چيز بر جنب مكروه است:
اوّل و دوم: خوردن و آشاميدن، ولى اگر وضو بگيرد يا دستهايش را بشويد، مكروه نيست. سوم: خواندن بيشتر از هفت آيه از سوره هايى كه سجده واجب ندارند. چهارم: رساندن جايى از بدن به جلد و حاشيه و بين خطهاى قرآن.
پنجم: همراه داشتن قرآن. ششم: خوابيدن، ولى اگر وضو بگيرد يا به واسطۀ نداشتن آب، به جاى غسل تيمّم كند، مكروه نيست. هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن.
هشتم: ماليدن روغن به بدن. نهم: جماع كردن بعد از آن كه محتلم شده، يعنى در خواب منى از او بيرون آمده است.
غسل جنابت
«مسألۀ 421» غسل جنابت به خودى خود مستحب است، امّا براى خواندن نماز و مانند آن بايد غسل نمايد، ولى براى نماز ميّت و سجدۀ شكر و سجده هاى واجب قرآن، غسل جنابت لازم نيست.
«مسألۀ 422» لازم نيست در وقت غسل نيّت كند كه غسل واجب يا مستحب مى كند و اگر فقط به قصد قربت، يعنى براى انجام فرمان خداوند غسل كند، كافى است.
«مسألۀ 423» اگر يقين كند وقت نماز شده و نيّت غسل واجب كند امّا بعد معلوم شود كه پيش از وقت، غسل كرده، غسل او صحيح است.
«مسألۀ 424» عرق جنب از حرام نجس نيست و كسى كه از حرام جنب شده اگر با آب گرم هم غسل كند، صحيح است.
«مسألۀ 425» غسل جنابت كفايت از وضو مى كند؛ بنابر اين كسى كه غسل جنابت كرده، اگر كارى كه موجب بطلان وضو است از او سر نزده باشد، نبايد براى نماز وضو بگيرد، ولى با غسل هاى ديگر نمى توان نماز خواند بلكه بنابر احتياط بايد وضو نيز گرفت.
حيض
اشاره
حيض خونى است كه غالباً در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج مى شود و زن را در هنگام ديدن خون حيض، حائض مى گويند.
«مسألۀ 426» خون حيض در بيشتر اوقات غليظ و گرم و رنگ آن سرخ يا سرخ مايل به سياهى است و با فشار و كمى سوزش بيرون مى آيد.
«مسألۀ 427» زنهايى كه قُرَشيّه نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مى شوند (يعنى ديگر خون حيض نمى بينند) و زنهاى قرشيه كه سنّ آنها بين پنجاه و شصت سال است، احتياطاً بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كنند و پس از شصت سالگى يائسه هستند.
«مسألۀ 428» زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه حيض است و يائسه نشده است.
«مسألۀ 429» خونى كه دختر پيش از تمام شدن نُه سال و زن بعد از يائسه شدن مى بينند، خون حيض نيست.
«مسألۀ 430» دخترى كه نمى داند نُه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد و اطمينان به حيض بودن آن پيدا كند، حيض است و معلوم مى شود بالغ شده است.
«مسألۀ 431» زن حامله و زنى كه بچّه شير مى دهد، ممكن است خون حيض ببينند.
«مسألۀ 432» مدّت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود و اگر مختصرى از سه روز كمتر باشد ولى عرفاً بگويند كه سه روز خون ديده، كافى است.
«مسألۀ 433» بايد سه روز اوّل حيض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند، حيض نيست ولى پس از سه روز اوّل، پشت سر هم بودن خون شرط نيست.
«مسألۀ 434» لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر در مجراى فرج خون باشد كافى است و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود و مدّت پاك شدن به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حيض است.
«مسألۀ 435» لازم نيست شب اوّل و شب چهارم را خون ببيند، ولى بايد در شب دوم و سوم خون قطع نشود؛ پس اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز سوم پشت سر هم خون بيايد و در شب دوم و سوم هم خون قطع نشود حيض است و همچنين اگر خون در اواسط روز اوّل شروع شود و در همان هنگام از روز چهارم قطع شود، حيض مى باشد.
«مسألۀ 436» اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و سپس سه روز ديگر يا بيشتر خون ببيند، چنانچه خون دوم داراى صفات حيض بوده و يا در ايام عادت باشد، حيض است و خون اوّل اگرچه در روزهاى عادتش باشد و يا داراى صفات حيض باشد، حيض نيست.
«مسألۀ 437» زنى كه معمولاً ماهى يك مرتبه خون مى بيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و هر دو نشانه هاى حيض را داشته باشند و كمتر از سه و بيشتر از ده روز نباشند، چنانچه تعداد روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
«مسألۀ 438» اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانۀ حيض را داشته باشد و بعد ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانۀ استحاضه را داشته باشد و دوباره سه روز يا بيشتر خونى به نشانه هاى حيض ببيند، بايد خون اوّل و خون آخر را كه نشانه هاى حيض را داشته اند، حيض قرار دهد.
«مسألۀ 439» اگر سه روز پشت سرهم خون ببيند و پاك شود و دوباره خون ببيند و مجموع روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، چنانچه هر دو خون در ايام عادت باشند و يا صفات حيض را داشته باشند و يا يكى از آنها در ايام عادت بوده و ديگرى داراى صفات حيض باشد، مجموع آن دو خون و روزهايى را كه در بين
پاك بوده، حيض قرار مى دهد و در غير اين صورت هر كدام از آنها كه خارج از ايام عادت بوده و داراى صفات حيض نباشد، استحاضه و هر كدام كه در ايام عادت بوده و يا داراى صفات حيض باشد، حيض است، به شرط اين كه كمتر از سه روز نباشد.
«مسألۀ 440» اگر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دُمَل و زخم است يا خون حيض، در صورتى كه بداند خون سابق حيض بوده، آن را حيض قرار دهد و اگر دمل بوده، خون دمل قرار دهد و اگر نداند خون سابق حيض بوده يا دمل، طبق وظيفه زنى كه پاك است عمل مى كند.
«مسألۀ 441» اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا استحاضه، چنانچه در ايام عادت او باشد و يا صفات حيض را داشته باشد، بايد حيض قرار دهد.
«مسألۀ 442» زنى كه با استعمال دارو از عادت ماهانۀ خود جلوگيرى كرده است، چنانچه در ايام عادت يا غير آن خونى ببيند و شك كند كه حيض است يا نه، در صورتى كه از سه روز كمتر باشد حيض نيست.
«مسألۀ 443» اگر خونى ببيند و نداند خون حيض است يا بكارت، خود را وارسى مى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج مى نمايد و كمى صبر مى كند و بعد بيرون مى آورد؛ پس اگر اطراف آن آلوده باشد خون بكارت است و اگر خون به همۀ آن رسيده باشد، حيض مى باشد.
اقسام زن هاى حائض
اشاره
«مسألۀ 444» زنهاى حائض دو دسته اند:
اوّل: زنهايى كه در حيض داراى عادت هستند، يعنى در دو ماه متوالى به گونه اى كه گفته مى شود در وقت معيّن يا در چند روز معيّن خون مى بينند كه خود سه قسم مى باشند:
الف - صاحب عادت وقتيّه و عدديّه. ب - صاحب عادت وقتيّه. ج - صاحب عادت عدديّه، و اين سه قسم هر يك به سه دسته تقسيم مى شوند كه گفته خواهد شد.
دوم: زنهايى كه در حيض داراى عادت نيستند و آنها نيز سه دسته مى باشند:
الف - مُضطربه: و او زنى است كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده يا عادت او به هم خورده و عادت تازه اى پيدا نكرده است. ب - مبتدئه: و او زنى است كه براى اولين مرتبه حائض مى شود. ج - ناسيه: و او زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است.
«مسألۀ 445» مقصود از يك ماه در مسائل زير، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه.
«مسألۀ 446» در مسايلى كه گفته مى شود: «زن بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند»، مقصود آن است كه غير از عبادات بقيّۀ اعمالى را كه بر حائض حرام است ترك كند و عبادات خود را به تفصيلى كه در استحاضه بيان خواهد شد، بجا آورد.
1 - احكام زنهايى كه در حيض داراى عادت مى باشند
«مسألۀ 447» زنهايى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين نيز پاك شود؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اوّل تا هفتم ماه است.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معيّن - مثلاً از اوّل تا هشتم ماه - خونى مى ببيند كه نشانه هاى حيض را دارد (يعنى غليظ و سرخ يا تيره و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد) و بقيّۀ خونهاى او نشانه هاى استحاضه را دارد (يعنى نشانه هاى حيض را ندارد، مثلاً زرد رنگ است) كه عادت او از اوّل تا هشتم ماه است.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از سه روز يا بيشتر خون ديدن، يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون حيض ببيند، و مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه مجموع روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده، به يك اندازه باشد، كه در اين
صورت عادت او به اندازۀ مجموع روزهايى است كه خون ديده و در وسط پاك بوده و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد؛ مثلاً اگر در ماه اوّل از روز اوّل تا سوم ماه خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد از آن كه سه روز اول ماه را خون ديد، سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و در مجموع نه روز شود، عادت اين زن نه روز مى شود.
«مسألۀ 448» زنهايى كه عادت وقتيّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود، ولى شمارۀ روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اوّل ماه خون ببيند ولى ماه اوّل در روز هفتم و ماه دوم در روز هشتم از خون پاك شود كه اين زن بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود، ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون او نشانه هاى حيض را دارد (يعنى گرم، غليظ و سرخ يا تيره است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد) و بقيۀ خونهاى او نشانۀ استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايى كه خون او نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست، مثلاً در ماه اوّل، از اوّل تا هفتم ماه و در ماه دوم از اوّل تا هشتم ماه خون او نشانه هاى حيض و در بقيّه آن نشانۀ استحاضه را دارد كه اين زن نيز بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، ولى اين مدّت در ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اوّل باشد، مثلاً در ماه اوّل هشت روز و در ماه دوم نُه روز باشد و در هر دو ماه خون در اوّل ماه بيايد كه اين زن نيز بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
«مسألۀ 449» زنهايى كه عادت عدديّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد كه در اين صورت تعداد روزهايى كه خون ديده عادت او
محسوب مى شود؛ مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مى شود.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود، ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مى بيند نشانۀ حيض و بقيّه نشانه استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايى كه در آنها خون نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يك اندازه است امّا وقت آن يكى نيست كه در اين صورت تعداد روزهايى كه خون او نشانۀ حيض را دارد، عادت او مى شود؛ مثلاً اگر يك ماه از اوّل تا پنجم ماه و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم ماه خون او نشانۀ حيض و در بقيّه ماه نشانۀ استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون در ماه اوّل با ماه دوم فرق داشته باشد كه در اين صورت اگر مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، از ده روز بيشتر نشود و مجموع روزهاى آن نيز در هر دو ماه به يك اندازه باشد، بايد روزهايى را كه خون ديده و روزهاى وسط را كه پاك بوده حيض قرار دهد و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشند؛ مثلاً اگر ماه اوّل، از روز اوّل ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم هشت روز شود، عادت او هشت روز مى شود.
«مسألۀ 450» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شمارۀ روزهاى حيض خود خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت خون ديده باشد و چه بعد از آن.
«مسألۀ 451» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده، اگرچه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده، اگرچه نشانه هاى حيض را داشته باشد، استحاضه است؛ مثلاً اگر زنى كه عادت حيض او از اوّل تا هفتم ماه است از اوّل تا دوازدهم خون
ببيند، هفت روز اوّل آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 452» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در همۀ روزهاى عادت و دو سه روز پيش از آن خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه آنها خون حيض است و اگر در همۀ روزهاى عادت با چند روز پس از آن خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، چنانچه خونهايى كه بعد از عادت ديده، داراى صفات حيض باشد، همه آنها خون حيض است وگرنه فقط ايام عادت حيض است و در بقيه بايد بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند و اگر در همۀ روزهاى عادت و مقدارى بعد و مقدارى قبل از عادت خون ببيند و مجموع آنها از ده روز بيشتر نشده باشد، چنانچه خونهايى كه پس از ايام عادت ديده است، اوصاف حيض را داشته باشد، همه ايام عادت و قبل و بعد از آن حيض است وگرنه خونهايى را كه در ايام عادت و قبل از آن ديده حيض قرار دهد و در بقيه بايد بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند و در تمامى صورتهايى كه در بالا گفته شد، اگر مجموع خونى كه مى بيند از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض بوده و خونى كه جلوتر يا پس از آن ديده، خون استحاضه مى باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده، بايد آنها را قضا نمايد.
«مسألۀ 453» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد، در مقدارى از روزهاى عادت و مقدارى پيش از عادت خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، بايد روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز پيش از آن را كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شود، حيض و روزهاى قبل از آن را استحاضه قرار دهد و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند، چنانچه خونى كه بعد از ايام عادت ديده داراى صفات حيض نباشد و دو خون روى هم از ده روز بيشتر نشود، خونى را كه در عادت ديده، حيض قرار دهد و در بقيه بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع نمايد، به شرط آن كه خونى، كه در عادت ديده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است؛ و اگر دو خون روى هم از ده روز بيشتر شود، چنانچه خونى كه در ايام
عادت ديده كمتر از سه روز نباشد، بايد آن را حيض قرار دهد و در بقيه به مقدارى كه به اندازۀ باقى ماندۀ عدد عادت او تكميل شود، بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع كند و مابقى آن را تا آخرِ خون، استحاضه قرار دهد و چنانچه خونى كه در ايام عادت ديده كمتر از سه روز باشد، تمام خون را استحاضه قرار دهد؛ اگر خونى كه بعد از عادت ديده داراى صفات حيض باشد و مجموع خونى كه ديده از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود، بايد روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز بعد از آن را كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شود، حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 454» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در وقت عادت خود خون ببيند، ولى شمارۀ روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شمارۀ روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند، بايد خون اول را حيض قرار دهد، حتى اگر تعداد روزهاى آن بيشتر از تعداد روزهاى عادت او باشد، به شرط آن كه خون در روزهايى كه بيشتر از ايام عادت اوست، داراى صفات حيض باشد وگرنه خون در آن روزها استحاضه محسوب مى شود و خون دوم نيز چنانچه با خون اول به اندازۀ ده روز يا بيشتر فاصله داشته باشد و داراى صفات حيض باشد، حيض است و اگر داراى صفات حيض نباشد، استحاضه محسوب مى شود و اگر با خون اول كمتر از ده روز فاصله داشته باشد و مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده كمتر از ده روز باشد، چنانچه خون دوم داراى صفات حيض باشد، بايد مجموع خون هايى را كه ديده به همراه روزهايى كه در وسط پاك بوده، حيض قرار دهد و چنانچه خون دوم داراى صفات حيض نباشد، استحاضه است؛ و اگر مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، بيشتر از ده روز باشد، بايد طبق مسألۀ شمارۀ 462 عمل نمايد.
«مسألۀ 455» اگر زنى كه عادت وقتيّه دارد در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - اگرچه آن خون نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به مجرد ديدن خون به احكامى كه براى زن حائض گفته شد، عمل كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده (مثل اين كه پيش از سه روز پاك شود) بايد
عبادت هايى را كه بجا نياورده، قضا نمايد و اگر دو سه روز بعد از وقت عادت خون شروع شود، اگر واجد صفات حيض باشد، حيض وگرنه استحاضه است.
«مسألۀ 456» زنى كه عادت وقتيّه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، چنانچه مقدارى از خون داراى صفات حيض بوده و بقيه داراى صفات حيض نباشد، بايد خونى را كه داراى صفات حيض است، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، به شرط آن كه اولاً:
خونى كه داراى صفات حيض است، كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد و ثانياً:
خون ديگرى با آن تعارض نكند؛ يعنى قبل از گذشتن ده روز از پايان خون اول كه داراى صفات حيض است، خون ديگرى نبيند كه داراى صفات حيض بوده و مجموع آن و خون اول و روزهايى كه در بين آنها واقع شده، بيشتر از ده روز باشد.
«مسألۀ 457» اگر زنى كه عادت وقتيّه دارد بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا هيچ مقدار از آن صفات حيض را نداشته باشد و يا دو شرطى را كه در مسألۀ قبل گفته شد، نداشته باشد، چنانچه تعداد روزهاى عادت خويشان پدرى يا مادرى او - زنده باشند يا مرده - به يك اندازه باشد و يا تعداد كسانى كه عادتشان با بقيّه فرق مى كند، بسيار كم باشد، در صورتى كه عادتشان كمتر از هفت روز باشد، بايد آن را حيض قرار دهد و اگر بيشتر از هفت روز باشد، هفت روز را حيض قرار دهد و در هر دو صورت در اختلاف روزهاى عادت خويشان و هفت روز، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و بقيه را استحاضه قرار دهد، مثلاً اگر عادت خويشان او چهار روز باشد، بايد تا چهار روز را حيض قرار داده و سپس تا سه روز بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر عادت خويشان او هشت روز باشد، بايد تا هفت روز را حيض قرار داده و سپس يك روز بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر خويشاوندى نداشت يا تعداد روزهاى عادت آنان يك اندازه نبود، مثلاً عادت بعضى پنج روز و عادت بعضى ديگر سه روز بود، بنابر احتياط واجب هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 458» زنى كه عادت وقتيّه دارد و شمارۀ عادت خويشان خود و يا هفت روز
را عادت حيض خود قرار مى دهد، بايد روزى را كه در هر ماه اوّل عادت او بوده، اوّل حيض خود قرار دهد، مثلاً زنى كه هر ماه در روز اوّل ماه خون مى ديده ولى گاهى روز هفتم و گاهى روز هشتم پاك مى شده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و عادت خويشان او هفت روز باشد، بايد هفت روز اوّل ماه را حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 459» زنى كه عادت عدديّه دارد، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را داشته باشد، بايد عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده، بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده قضا نمايد و اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند، پس اگر خون به اندازۀ عادت او استمرار بيابد و سپس قطع شود، معلوم مى شود كه حيض بوده و اگر روزهايى كه در آنها خون مى بيند كمتر از شمارۀ عادت او و يا بيشتر از آن شود، معلوم مى شود كه استحاضه بوده است.
«مسألۀ 460» اگر زنى كه عادت عدديه دارد كمتر از عادت خود خون ببيند و يا بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند ولى از ده روز بيشتر نشود، روزهايى را كه داراى صفات حيض بوده، حيض و بقيه را استحاضه قرار مى دهد، به شرط آن كه روزهايى كه خون داراى صفات حيض بوده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است.
«مسألۀ 461» اگر زنى كه عادت عدديّه دارد بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند و از ده روز نيز بيشتر شود، چنانچه همۀ خونهايى كه ديده مثل هم باشند، بايد براى تعيين روز شروع حيض، به وقت شروع عادت خويشان خود مراجعه كند و از آن وقت به تعداد روزهاى عادت خود را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر خويشاوندى نداشت و يا وقت شروع عادت آنان يكسان نبود، بايد از هنگام ديدن خون، به تعداد روزهاى عادت خود را حيض قرار دهد و اگر همۀ خونهايى كه ديده يك جور نباشند بلكه چند روز از آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايى كه خون نشانه حيض را دارد با شمارۀ روزهاى عادت او يك اندازه باشد، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهايى كه خون نشانۀ حيض را دارد از تعداد روزهاى عادت او بيشتر باشد، فقط به اندازۀ روزهاى عادت خود را حيض و
بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهايى كه خون نشانۀ حيض را دارد از تعداد روزهاى عادت او كمتر باشد، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شوند، حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 462» اگر زنى كه داراى عادت است بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره سه روز يا بيشتر خون ببيند و فاصلۀ پاكى بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همۀ روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد؛ مثل آن كه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، سه صورت دارد:
الف - آن كه تمام يا قسمتى از يكى از خونهايى كه ديده، در روزهاى عادت باشد وخون ديگر در روزهاى عادت نباشد كه در اين صورت چنانچه تعداد روزهاى خونى كه در عادت ديده با عدد عادت او برابر و يا بيشتر از آن باشد و يا مجموع ايام عادت و ايام پاكى او بيشتر از ده روز باشد، بايد همۀ خونى را كه در عادت ديده حيض و خون ديگر را استحاضه قرار دهد و در غير اين صورت، به تعدادى كه خونِ در ايام عادت از روزهاى عادت كمتر دارد، از خون ديگر تكميل مى كند و مجموع آنها را با ايامى كه در وسط پاك بوده، حيض قرار مى دهد و بقيۀ خون خارج عادت را استحاضه قرار مى دهد؛ مثلاً اگر عادت او از دوم تا ششم ماه باشد و يك ماه از اوّل تا سوم ماه خون ببيند و بعد چهار روز پاك شود و دوباره از هشتم تا دوازدهم ماه خون ببيند، بايد از اوّل تا نهم ماه را حيض و از دهم تا دوازدهم را استحاضه قرار دهد، ولى اگر از اوّل ماه تا پنجم يا بيشتر از آن خون ببيند و پاك شود و دوباره خون ببيند، خون اوّل را حيض و خون ديگر را استحاضه قرار مى دهد. همچنين اگر از اوّل تا سوم ماه خون ببيند و بعد شش روز يا بيشتر پاك شود و سپس دوباره خون ببيند، بايد خون اوّل را حيض و خون ديگر را استحاضه قرار دهد.
ب - آن كه هيچ يك از دو خون در ايام عادت نباشد كه در اين صورت اگر داراى عادت عدديّه بوده و يكى از آنها به تعداد ايام عادت باشد، آن را حيض و ديگرى را استحاضه قرار مى دهد، وگرنه خونى كه داراى صفات حيض است، حيض و ديگرى
استحاضه است و اگر هر دو داراى صفات حيض باشند، بنابر احتياط واجب خون اوّل را حيض و دومى را استحاضه قرار مى دهد و اگر هيچ يك داراى صفات حيض نباشند، هر دو استحاضه مى باشند.
ج - آن كه مقدارى از خون اوّل و دوم در روزهاى عادت باشد كه در اين صورت خون هايى كه در ايام عادت واقع شده اند به همراه ايام پاكى بين آنها حيض و بقيّۀ خون دوم كه خارج از ايام عادت بوده، استحاضه مى باشد و بقيّۀ خون اوّل كه پيش از ايام عادت بوده، اگر مجموع آن و ايام عادت بيشتر از ده روز شود، آن نيز استحاضه مى باشد وگرنه حيض است؛ مثلاً اگر عادت او از سوم تا دهم ماه بوده، در صورتى كه از اوّل تا ششم ماه خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند، از اوّل تا دهم حيض است و از يازدهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 463» زنى كه در حيض داراى عادت است، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شمارۀ روزهاى آن يا هم وقت و هم شمارۀ روزهاى آن يكى باشند، عادت او به آنچه در اين دو ماه ديده است برمى گردد؛ مثلاً اگر از روز اوّل تا هفتم ماه خون مى ديده و پاك مى شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، عادت او از دهم تا هفدهم مى شود و اگر دو بار بر خلاف عادت خون ببيند، ولى آن دو بار نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، بنابر احتياط بايد ميان احكام عادتى كه داشته و احكام مضطربه جمع كند و اگر چند بار بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، حكم زن مضطربه را دارد.
2 - احكام زنهايى كه در حيض داراى عادت نيستند
«مسألۀ 464» مبتدئه، مضطربه و ناسيه، به محض ديدن خونى كه نشانه هاى حيض را دارد، بايد عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده - مثل اين كه قبل از سه روز خون قطع شود و يا نشانه هاى حيض را از دست بدهد - بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده اند، قضا نمايند و اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد، آن را استحاضه قرار
مى دهند، حتى اگر تا سه روز ادامه پيدا كند.
«مسألۀ 465» اگر مضطربه، مبتدئه و يا ناسيه، بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى را كه داراى صفات حيض است، حيض و خونى را كه داراى صفات استحاضه است، استحاضه قرار مى دهد، به شرط آن كه اوّلاً: خون داراى صفات حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد و ثانياً: خون ديگرى با آن تعارض نكند، يعنى قبل از گذشتن ده روز از پايان خونى كه داراى صفات حيض است، خون ديگرى نبيند كه داراى صفات حيض بوده و مجموع آن و خون اول كه داراى صفات حيض است و روزهايى كه در بين آنها واقع شده، بيشتر از ده روز باشد، مثل آن كه پنج روز خون سرخ يا تيره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ يا تيره ببيند.
«مسألۀ 466» اگر مضطربه، مبتدئه و يا ناسيه، بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن فاقد صفات حيض باشد و يا خونى كه داراى صفات حيض است كمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.
«مسألۀ 467» اگر مضطربه و يا مبتدئه، بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا قسمتى از آن داراى صفات حيض باشد، ولى خونى كه داراى صفات حيض است بيشتر از ده روز باشد و يا خون ديگرى با آن تعارض كند، بايد در عدد روزهاى حيض به عادت خويشان خود مراجعه كند، پس اگر عادت آنان كمتر از هفت روز باشد، از ابتداى ديدن خون به اندازۀ عادت آنان را حيض قرار مى دهد و اگر عادت آنان بيشتر از هفت روز باشد، از ابتداى ديدن خون به اندازۀ هفت روز را حيض قرار مى دهد و در هر دو صورت، در اختلاف روزهاى عادت خويشان و هفت روز، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع مى كند و اگر خويشاوندى نداشت يا شمارۀ روزهاى عادت آنان يك اندازه نبود، بنابر احتياط واجب بايد از ابتداى ديدن خون تا هفت روز را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 468» اگر ناسيه بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا خونى كه داراى صفات حيض است بيشتر از ده روز باشد و يا خون ديگرى با
آن تعارض كند، بنابر احتياط واجب بايد از ابتداى ديدن خون تا هفت روز را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
احكام حائض
«مسألۀ 469» چند چيز بر حائض حرام است:
اوّل: عبادت هايى كه مانند نماز، بايد با وضو، غسل يا تيمّم بجا آورده شوند؛ ولى بجا آوردن عبادت هايى كه وضو، غسل و تيمّم براى آنها لازم نيست - مانند نماز ميّت - مانعى ندارد. دوم: تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
سوم: وطى در قُبُل (جلو) كه هم براى مرد و هم براى زن حرام است، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را نيز داخل نكند و همچنين احتياط، ترك وطى در دُبُر (عقب) زن در حال حيض است؛ بلكه اگر زن راضى نباشد، در غير حال حيض نيز وطى در دُبُر زن جايز نيست.
«مسألۀ 470» جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعاً بايد آن را حيض قرار دهد حرام است، پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند و بايد به دستورى كه گفته شد روزهاى عادت خود را طبق روزهاى عادت خويشان خود حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.
«مسألۀ 471» اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود.
«مسألۀ 472» اگر زن بگويد: «حيض هستم» يا «از حيض پاك شده ام»، بايد حرف او را قبول كرد.
«مسألۀ 473» براى جماع با زن حائض كفاره واجب نمى شود، اگرچه دادن كفاره بر مرد مستحب است.
«مسألۀ 474» اگر شمارۀ روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اوّل آن از روى علم و عمد با زن خود جماع كند، مستحب است هجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد، و اگر در قسمت دوم جماع كند، نُه نخود، و اگر در قسمت سوم جماع
كند، چهار نخود و نيم بدهد؛ مثلاً زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اوّل و دوم با او جماع كند، هيجده نخود طلا و در شب يا روز سوم و چهارم نُه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم چهار نخود و نيم طلا مى دهد.
«مسألۀ 475» اگر كسى هم در قسمت اوّل و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم دوران حيض با زن خود جماع كند، مستحب است هر سه كفاره را كه روى هم سى و يك نخود و نيم مى شود بدهد.
«مسألۀ 476» كسى كه نمى تواند كفاره مذكور را بدهد، بهتر آن است كه صدقه اى به فقير بدهد و اگر نمى تواند صدقه بدهد، استغفار كند و هر وقت توانست كفاره بدهد.
«مسألۀ 477» طلاق دادن زن در حال حيض به تفصيلى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، باطل است.
«مسألۀ 478» اگر زن در بين نماز يا روزه حائض شود، نماز يا روزه او باطل است.
«مسألۀ 479» اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى كه خوانده باطل است.
«مسألۀ 480» بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز و اعمال ديگرى كه بايد با وضو، غسل يا تيمّم بجا آورده شوند، غسل كند ولى احتياطاً اين غسل كفايت از وضو نمى كند و بايد پيش از غسل يا بعد از آن وضو نيز بگيرد و اگر پيش از غسل وضو بگيرد بهتر است.
«مسألۀ 481» اگر حائض، جُنب باشد و هنگامى كه پاك مى شود غسل جنابت را انجام دهد، لازم نيست براى حيض نيز جداگانه غسل نمايد، هر چند خوب است در غسل خود هر دو را نيّت كند و اين غسل كفايت از وضو مى كند؛ پس براى انجام عباداتى مانند نماز كه طهارت در آنها شرط است، لازم نيست وضو بگيرد.
«مسألۀ 482» بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است، ولى احتياط واجب آن است كه همسرش پيش از غسل از جماع با
او خوددارى نمايد و همچنين بنابر احتياط بايد از قرائت سوره هاى سجده دار و توقف در مساجد و قرار دادن چيزى در آنها پيش از غسل خوددارى نمايد و بايد از بقيۀ اعمالى هم كه بر حائض حرام است تا غسل نكرده اجتناب كند.
«مسألۀ 483» اگر آب براى وضو و غسل كافى نباشد و به اندازه اى باشد كه بتواند يا غسل كند و يا وضو بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد غسل كند و به عوض وضو تيمّم نمايد و اگر فقط براى وضو كافى باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد و به عوض غسل تيمّم نمايد و اگر براى هيچ يك از آنها آب نداشته باشد، بايد يك تيمّم به عوض غسل به جا آورد و بنابر احتياط تيمّم ديگرى به عوض وضو نيز انجام دهد.
«مسألۀ 484» نمازهاى واجب روزانه كه زن در حال حيض نمى خواند، قضا ندارند، ولى روزه هاى واجب را بايد قضا نمايد.
«مسألۀ 485» هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود، بايد فوراً نماز بخواند.
«مسألۀ 486» اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اوّل وقت به اندازۀ انجام واجباتِ يك نماز بگذرد و حائض شود، بنابر احتياط قضاى آن نماز بر او واجب است، ولى در تند خواندن و كُنْد خواندن و چيزهاى ديگر، بايد حال خود را ملاحظه بكند؛ مثلاً زنى كه مسافر نيست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستورى كه گفته شد از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود و براى كسى كه مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافى است و نيز بايد ملاحظۀ تهيۀ شرايطى را كه دارا نيست بنمايد؛ پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز وقت بگذرد و حائض شود، قضا واجب است و گرنه واجب نيست.
«مسألۀ 487» اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازۀ غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز، مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز (يعنى تا پايان ذكر سجدۀ دوم از ركعت اول) يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند، بايد قضاى آن را بجا آورد و اگر فقط به اندازۀ خواندن
يك ركعت نماز با طهارت وقت داشته باشد، ولى براى بقيۀ مقدمات مانند تهيه كردن و يا آب كشيدن لباس و مانند آن وقت نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه در اين صورت نيز قضاى آن نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 488» اگر زنى كه از خون حيض پاك شده به اندازۀ غسل و وضو وقت نداشته باشد، ولى بتواند با تيمّم يك ركعت از نماز را در وقت بخواند، احتياط مستحب آن است كه نماز را با تيمم بخواند و اگر گذشته از تنگى وقت، تكليفش تيمّم باشد - مثل آن كه آب براى او ضرر داشته باشد - بايد تيمّم كند و آن نماز را بخواند.
«مسألۀ 489» اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.
«مسألۀ 490» اگر به گمان اين كه به اندازۀ تهيۀ مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد كه وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 491» اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براى عبادت هاى خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، ولى اگر يقين يا اطمينان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، بايد فعلاً در ايام پاكى به وظيفۀ حائض عمل نمايد.
«مسألۀ 492» اگر زن پيش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، مقدارى پنبه داخل فرج مى نمايد و كمى صبر مى كند و بيرون مى آورد، پس اگر پاك بود غسل مى كند و عبادت هاى خود را بجا مى آورد و اگر آلوده به خون داراى صفات حيض بود، چنانچه در حيض عادت نداشته باشد يا عادت او ده روز باشد، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل كند و اگر در پايان ده روز پاك شد يا خون او از ده روز گذشت، آخر روز دهم غسل نمايد و اگر عادتش كمتر از ده روز باشد، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا در پايان ده روز پاك مى شود، نبايد غسل كند و اگر احتمال دهد كه خون او از ده روز بگذرد، احتياط واجب آن است كه تا دو روز عبادت را ترك كند و بعد از آن تا تكميل ده روز اعمالى را كه بر حائض حرام است ترك كند و اعمال مستحاضه را
انجام دهد؛ پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا در پايان ده روز از خون پاك شد، تمام آن مدّت حيض است و اگر از ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و عبادت هايى را كه بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضا نمايد و اگر پنبه اى كه داخل مى كند آلوده به آب زرد رنگى شود، چنانچه در روزهاى عادتش باشد، مانند آلودگى به خون حيض است و احكامى كه گذشت بر آن جارى است وگرنه استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 493» اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند و بعد بفهمد كه حيض نبوده است، بايد نماز و روزه اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد و اگر چند روز به گمان اين كه حيض نيست عبادت كند و بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه در آن روزها روزۀ واجب گرفته، بايد آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 494» مستحب است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد، به اميد درك ثواب تيمّم نمايد و در جاى نماز خويش رو به قبله بنشيند و مشغول قرائت قرآن، ذكر، دعا و صلوات شود، اگرچه در غير اين اوقات، خواندن قرآن بر حائض مكروه است.
«مسألۀ 495» خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به حاشيه و بين خطهاى قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براى حائض مكروه است.
«مسألۀ 496» غسل هاى مستحبى مثل غسل جمعه، غسل احرام، غسل توبه و غير آن و همچنين وضوهاى مستحبى، براى حائض نيز مستحب است.
استحاضه
اشاره
يكى از خونهايى كه از زن خارج مى شود يا فضاى داخل فرج را آلوده مى كند، خون استحاضه است و زن را در حال استحاضه، مستحاضه مى گويند.
«مسألۀ 497» خون استحاضه غالباً زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مى آيد و غليظ نيز نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
«مسألۀ 498» خون استحاضه سه قسم است: قليله، متوسطه و كثيره. استحاضۀ قليله آن است كه خون، پنبه اى را كه زن معمولاً بر محل مى گذارد آلوده كند، ولى به داخل آن نفوذ نكند. استحاضۀ متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو برود، ولى بر دستمال و مانند آن كه معمولاً زنها براى جلوگيرى از خون مى بندند، جارى نشود. استحاضۀ كثيره آن است كه خون از پنبه گذشته و بر دستمال نيز جارى شود.
احكام استحاضه
«مسألۀ 499» در استحاضۀ قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد و ظاهر فرج را نيز اگر خون به آن رسيده، آب بكشد و بنابر احتياط واجب، پنبه را عوض كند يا آب بكشد.
«مسألۀ 500» در استحاضۀ متوسطه زن علاوه بر انجام دادن اعمال استحاضه قليله بايد يك غسل نيز در شبانه روز به تفصيل ذيل انجام دهد:
اگر استحاضه قبل از نماز صبح يا در بين آن حادث شود، بايد براى نماز صبح غسل كند و اگر بعد از خواندن نماز صبح تا قبل از نماز ظهر يا بين آن حادث شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و به همين ترتيب قبل از هر نماز يا بين هر نمازى كه استحاضه متوسطه حادث شود، بايد براى آن غسل نمايد و تا صبح ديگر براى نمازهاى خود اعمال استحاضۀ قليله را كه در مساله پيش گفته شد انجام دهد و پس از آن تا وقتى كه خون ادامه دارد، هر روز قبل از نماز صبح يك غسل انجام دهد و اگر عمداً يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند، بايد پيش از نماز مغرب و عشاء غسل نمايد، چه خون بيايد و چه قطع شده باشد.
«مسألۀ 501» زن در استحاضۀ كثيره علاوه بر اين كه بايد احتياطاً براى هر نماز پنبه و دستمالى را كه بسته است عوض كند يا تطهير نمايد، بايد يك غسل براى نماز صبح و يك غسل براى نماز ظهر و عصر و يك غسل براى نماز مغرب و عشاء بجا آورد و بين نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشاء فاصله نيندازد و اگر بين نماز ظهر و عصر
فاصله بيندازد، بايد براى نماز عصر دوباره غسل كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشاء فاصله بيندازد، بايد براى نماز عشاء دوباره غسل نمايد، ولى در استحاضه كثيره براى خواندن نماز، وضو لازم نيست.
«مسألۀ 502» غسل و يا وضوى استحاضه بايد در داخل وقت نماز انجام شود؛ بنابر اين اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز نيز بيايد، اگرچه زن براى آن خون وضو و غسل را انجام داده باشد، بنابر احتياط واجب بايد در هنگام نماز نيز وضو و غسل را بجا آورد، بلكه اگر نزديك اذان صبح براى نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند، احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را بجا آورد.
«مسألۀ 503» مستحاضۀ متوسطه كه وظيفه اش وضو گرفتن و غسل كردن است، مى تواند هر كدام را كه بخواهد اوّل بجا آورد، ولى بهتر است اوّل وضو بگيرد.
«مسألۀ 504» اگر استحاضۀ قليله زن بعد از خواندن نماز صبح متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
«مسألۀ 505» اگر استحاضۀ قليله يا متوسطۀ زن بعد از خواندن نماز صبح كثيره شود، بايد براى نماز ظهر و عصر يك غسل و براى نماز مغرب و عشاء غسل ديگرى بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
«مسألۀ 506» زن مستحاضه اى كه وظيفۀ او وضو گرفتن و يا تطهير ظاهر فرج و يا تبديل و تطهير پنبه و دستمالى است كه بسته، بايد اين اعمال را براى هر نماز، چه واجب و چه مستحب، انجام دهد و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند يا نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهايى را كه براى استحاضه گفته شد انجام دهد.
«مسألۀ 507» زن مستحاضه براى خواندن نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده و سجدۀ سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
«مسألۀ 508» زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براى نماز اوّلى كه مى خواند بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد انجام اعمال استحاضه لازم نيست.
«مسألۀ 509» اگر زن نداند استحاضۀ او از كدام قسم است، بايد هنگامى كه مى خواهد نماز بخواند، وضعيت خود را بررسى كند، به اين ترتيب كه مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد و بعد از آن كه فهميد استحاضۀ او كدام يك از آن سه قسم است، اعمالى را كه براى آن نوع عنوان شد انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى كه مى خواهد نماز بخواند استحاضۀ او تغيير نخواهد كرد، پيش از داخل شدن وقت نيز مى تواند خود را وارسى نمايد.
«مسألۀ 510» زن مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسى كند مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفۀ خود عمل كرده باشد، مثلاً استحاضۀ او قليله بوده و به وظيفۀ استحاضۀ قليله يا متوسطه عمل نموده، نماز او صحيح است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نبوده، مثل آن كه استحاضۀ او متوسطه بوده و به وظيفۀ قليله رفتار كرده، نماز او باطل است.
«مسألۀ 511» زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه مسلماً وظيفۀ اوست عمل كند، مثلاً اگر نمى داند استحاضۀ او قليله است يا متوسطه، بايد اعمال استحاضۀ قليله را انجام دهد و اگر نمى داند استحاضۀ او متوسطه است يا كثيره، بايد اعمال استحاضۀ متوسطه را انجام دهد، ولى اگر بداند استحاضۀ او سابقاً از كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفۀ همان قسم رفتار نمايد.
«مسألۀ 512» براى آن كه زن مستحاضه شود، بايد خون از فرج خارج شود و چنانچه خون استحاضه به فضاى فرج برسد، ولى بيرون نيايد، حكم استحاضه بر آن جارى نمى شود؛ اما پس از خارج شدن خون و مستحاضه شدن زن، مادامى كه خون در باطن وجود دارد، زن مستحاضه است، حتى اگر ديگر خونى از او خارج نشود و وقتى پاك مى شود كه خون در باطن نيز موجود نباشد.
«مسألۀ 513» اگر زن مستحاضه بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده و در داخل فرج نيز خونى نبوده و اگر نماز را با تأخير بخواند نيز تا آخر نماز به همين وضعيت باقى خواهد ماند، مى تواند خواندن نماز را تأخير بيندازد.
«مسألۀ 514» اگر خون استحاضه قبل از نماز قطع شود و در باطن نيز وجود نداشته باشد و مستحاضه به وظيفۀ خود عمل نمايد و نمازش را بخواند، چنانچه تا زمان نماز بعدى خون از وى خارج نشود و در فضاى فرج نيز خون وجود نداشته باشد، لازم نيست براى نماز بعدى وظايف استحاضه را به جا آورد، بلكه مى تواند با همان وضو يا غسل نماز بعدى را بخواند، هرچند بداند كه دوباره خون استحاضه خواهد آمد.
«مسألۀ 515» اگر زن مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلّى پاك مى شود يا به اندازۀ خواندن نماز، پاك خواهد شد، بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند.
«مسألۀ 516» اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه پيش از گذشتن وقت نماز بتواند وضو، غسل و نماز را بجا آورد، كاملاً پاك مى شود، بايد نماز را تأخير بيندازد و هنگامى كه كاملاً پاك شد، دوباره وضو و غسل را بجا آورده و نماز را بخواند و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه اگر وقت براى تيمّم كافى باشد، احتياطاً به جاى وضو و غسل تيمّم كند.
«مسألۀ 517» وقتى مستحاضۀ كثيره و متوسطه كاملاً از خون پاك شد، بايد غسل كند و احتياطاً براى نماز وضو نيز بگيرد، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز قبلى مشغول غسل شده ديگر خون نيامده، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
«مسألۀ 518» مستحاضۀ قليله بعد از وضو و مستحاضۀ متوسطه بعد از غسل و وضو و مستحاضۀ كثيره بعد از غسل، بايد فوراً مشغول نماز شوند، ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز نيز مى توانند اعمال مستحب مثل قنوت و غير آن را بجا آورند.
«مسألۀ 519» اگر زن مستحاضه بين غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود، ولى اگر از هنگام شروع به غسل، خون به فضاى فرج نيايد، غسل مجدد لازم نيست و حكم وضو نيز به همين ترتيب است.
«مسألۀ 520» زن مستحاضه چنانچه براى او ضرر نداشته باشد، بايد بعد از غسل و وضو به وسيله اى مانند پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون بيايد، نمازى را كه خوانده، بايد دوباره بخواند، بلكه بنابر احتياط واجب بايد غسل را نيز اعاده كند.
«مسألۀ 521» اگر در هنگام غسل خون قطع نشود، غسل صحيح است و اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره شود، لازم نيست غسل را از سر بگيرد.
«مسألۀ 522» لازم نيست زن مستحاضه در هنگام روزه، از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
«مسألۀ 523» روزۀ زن مستحاضه اى كه غسل بر او واجب مى باشد، بنابر احتياط در صورتى صحيح است كه غسل هايى را كه براى خواندن نمازهاى روز بر وى واجب است، در روز انجام دهد؛ بنابر اين چنانچه قبل از خواندن نماز صبح يا ظهر و عصر مستحاضه شود و استحاضۀ وى متوسطه يا كثيره باشد و براى نماز غسل نكند، روزۀ آن روز او باطل است و بنابر احتياط واجب، غسل نماز مغرب و عشاى شبى كه مى خواهد فرداى آن را روزه بگيرد نيز شرط صحّت روزۀ فردا مى باشد؛ ولى چنانچه براى نماز مغرب و عشاء غسل نكند، اگر پيش از طلوع فجر به جهتى (مثل نماز شب) غسل كند، براى صحّت روزۀ فردا كافى است.
«مسألۀ 524» اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود، صحّت روزۀ آن روز او منوط به غسل نيست.
«مسألۀ 525» اگر استحاضۀ قليلۀ زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود، بايد اعمال استحاضۀ متوسطه يا كثيره را كه بيان شد انجام دهد و اگر استحاضۀ متوسطه، كثيره شود، بايد اعمال استحاضۀ كثيره را انجام دهد، ولى چنانچه پيش از همان نماز براى
استحاضۀ متوسطه غسل كرده باشد، لازم نيست دوباره براى كثيره نيز غسل كند.
«مسألۀ 526» اگر در بين نماز استحاضۀ متوسطه زن كثيره شود، چنانچه پيش از آن نماز غسل انجام داده باشد، نمازش را ادامه مى دهد وگرنه بايد نمازش را رها كند و پس از غسل كردن و انجام دادن بقيۀ اعمال استحاضۀ كثيره، نماز را از سر بگيرد و اگر استحاضۀ قليلۀ او متوسطه و يا كثيره شود، بايد نماز را رها كند و براى متوسطه غسل كند و وضو بگيرد و براى كثيره غسل انجام دهد و اعمال ديگر آن را نيز بجا آورد و همان نماز را بخواند و اگر براى غسل يا وضو وقت نداشته باشد، بايد بدل از هر كدام آنها كه وقت انجام دادن آن را ندارد، تيمّم كند و اگر براى تيمّم نيز وقت نداشته باشد، نمى تواند نماز را رها كند بلكه بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و پس از آن بايد قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 527» اگر در بين نماز خون متوقف شود و مستحاضه نداند كه در باطن نيز قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه خون در باطن نيز قطع شده بوده، بايد وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد.
«مسألۀ 528» اگر استحاضۀ كثيرۀ زن، متوسطه شود، بايد براى نماز اوّل عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد؛ مثلاً اگر پيش از نماز ظهر استحاضۀ كثيره متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و براى نماز عصر، مغرب و عشاء فقط وضو بگيرد، ولى اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براى نماز عصر غسل نمايد و اگر براى نماز عصر نيز غسل نكند، بايد براى نماز مغرب غسل كند و اگر براى آن نيز غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد، بايد براى نماز عشاء غسل نمايد و همچنين اگر استحاضۀ كثيره قليله شود، بايد براى نماز اوّل عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد و نيز اگر استحاضۀ متوسطه قليله شود، بايد براى نماز اوّل عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا آورد.
«مسألۀ 529» اگر پيش از هر نماز، خون مستحاضۀ كثيره قطع شود و دوباره جريان يابد، بايد براى هر نماز يك غسل بجا آورد، ولى اگر بعد از غسل و پيش از نماز خون قطع
شود، چنانچه وقت به گونه اى تنگ باشد كه نتواند غسل كند و نماز را در وقت بخواند، مى تواند با همان غسل نماز را بخواند، ولى اگر شك كند كه براى اعاده غسل وقت دارد يا نه، بايد غسل را اعاده كند حكم وضو نيز در اين مسأله مانند غسل است.
«مسألۀ 530» اگر مستحاضه يكى از كارهايى را كه براى او واجب مى باشد (حتّى مانند عوض كردن پنبه) ترك كند، نمازش باطل است.
«مسألۀ 531» اگر مستحاضۀ قليله بخواهد عملى غير از نماز را كه شرط آن داشتن وضو است، انجام دهد (مثلاً بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند) بايد وضو بگيرد و بنابر احتياط واجب وضويى كه براى نماز گرفته كافى نيست.
«مسألۀ 532» زن مستحاضه كثيره و متوسطه بنابر احتياط مستحب بايد از رفتن به داخل مسجد مكّه (مسجدالحرام) و مدينه (مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله و سلم) و توقّف در ساير مساجد و خواندن سوره اى كه سجدۀ واجب دارد بدون غسل خوددارى كند، و چنانچه شوهرش بخواهد با او نزديكى كند، بنابر احتياط واجب بايد غسل كند.
«مسألۀ 533» زن در استحاضۀ كثيره و متوسطه بنابر احتياط واجب نمى تواند جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، حتى اگر وظايف خود را انجام داده باشد.
«مسألۀ 534» نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بنابر احتياط واجب بايد براى نماز آيات نيز اعمالى را كه براى نمازهاى واجب روزانه گفته شد، انجام دهد و اگر در وقت نماز واجب روزانه، نماز آيات بر مستحاضه واجب شود، گرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، احتياط واجب آن است كه براى نماز آيات نيز تمام اعمالى را كه براى نماز روزانه بر او واجب است انجام دهد و هر دو را با يك غسل و وضو بجا نياورد.
«مسألۀ 535» زن مستحاضه احتياطاً بايد نماز قضا نخواند تا پاك شود، مگر اين كه وقت نماز قضا تنگ باشد كه در اين صورت بايد براى هر نماز قضا اعمالى را كه براى نماز ادا بر او واجب است انجام دهد.
«مسألۀ 536» اگر زن بداند خونى كه از رحم او خارج مى شود، خون زخم يا غده نيست و شرعاً حكم حيض و نفاس را نيز ندارد، بايد به دستور استحاضه عمل كند، بلكه
اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانۀ آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد اعمال استحاضه را انجام دهد.
نفاس
«مسألۀ 537» از وقتى كه اولين جزء بچّه از بدن مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه زن مى بيند، اگر پيش از ده روز يا سرِ ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، «نُفَساء» مى گويند، ولى اگر بين تولد بچه و خروج خون فاصله زيادى باشد، در صورتى حكم نفاس بر آن جارى مى شود كه عرفاً به آن خون زايمان بگويند و اگر عرفاً به آن خون زايمان نگويند، مثل اين كه پس از گذشت ده روز از زايمان از زن خون خارج شود، خون نفاس نيست.
«مسألۀ 538» خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچّه مى بيند، نفاس نيست.
«مسألۀ 539» اگر خونى كه پيش از تولد بچّه از زن خارج مى شود، سه روز يا بيشتر باشد و در ايام عادت بوده و يا داراى صفات حيض باشد و بين آن و خون نفاس كمتر از ده روز فاصله شود، بنابر احتياط واجب بايد در روزهايى كه آن خون را مى بيند، بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند.
«مسألۀ 540» لازم نيست كه خلقت بچّه تمام باشد، اما اگر خون بسته اى از رحم زن خارج شود و خود زن بداند يا چهار نفر قابله يا متخصص مورد وثوق بگويند كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد، در صورتى خون نفاس است كه عرفاً به آن خون زاييدن گفته شود و اگر عرفاً به آن خون زاييدن گفته نشود، حكم نفاس بر آن جارى نمى شود و اگر شك كند كه به آن خون زاييدن گفته مى شود يا نه، بايد وظايف مستحاضه را انجام دهد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
«مسألۀ 541» ممكن است خون نفاس بيشتر از يك لحظه نيايد، ولى بيشتر از ده روز نيز نمى شود.
«مسألۀ 542» هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر
مى ماند انسان مى شد يا نه، لازم نيست وارسى كند و خونى كه از او خارج مى شود شرعاً خون نفاس نيست.
«مسألۀ 543» وظيفه نفساء در امور واجب و حرام مانند حائض است؛ همچنين اعمالى كه براى حائض مستحب و مكروه است، براى نفساء نيز مستحب و مكروه مى باشد.
«مسألۀ 544» طلاق دادن زنى كه در حال نفاس مى باشد، باطل و نزديكى كردن با او حرام مى باشد.
«مسألۀ 545» زن پس از پاك شدن از خون نفاس، براى اين كه عبادات خود را به جا آورد، بنابر احتياط بايد غسل كند و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر در روزهايى كه پاك بوده روزه واجب گرفته باشد، بايد قضا نمايد.
«مسألۀ 546» اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، مى تواند مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و آن را بررسى نمايد و اگر معلوم شود كه پاك شده، براى عبادت هاى خود غسل مى كند.
«مسألۀ 547» زنى كه عادت حيض او كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادت خود خون نفاس ببيند، بايد به اندازۀ روزهاى عادت خود را نفاس قرار دهد و بعد از آن تا دو روز عبادت را ترك نمايد و مستحب است تا روز دهم عبادت را ترك كند، اگرچه پس از دو روز مى تواند با اعمال استحاضه عبادات خود را بجا آورد، پس اگر خون از ده روز بگذرد، روزهاى عادت او نفاس و بقيّه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده، بايد آن را قضا كند.
«مسألۀ 548» زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زايمان خون ببيند و از ده روز بيشتر شود و استمرار پيدا كند، به اندازۀ روزهاى عادت او نفاس است و ده روز از خونى كه بعد از نفاس مى بيند، اگرچه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است؛ مثلاً زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماه زاييد
و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از هفدهم تا ده روز - حتى در روزهاى عادت او كه از بيستم تا بيست و هفتم است - استحاضه مى باشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى كه مى بيند در روزهاى عادت او باشد، خون حيض است، چه نشانه هاى حيض را داشته باشد و چه نداشته باشد و اگر در روزهاى عادت او نباشد، اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض وگرنه استحاضه است.
«مسألۀ 549» زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان خون ببيند و از ده روز بيشتر شود و استمرار پيدا كند، بنابر احتياط واجب به عدد عادت خويشان خود مراجعه مى كند و از ابتداى ديدن خون به عدد عادت آنان را نفاس قرار مى دهد و پس از آن تا تكميل ده روز بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع مى كند و اگر خويشاوندى نداشته باشد يا عادت آنان يكسان نباشد، بايد ده روز اوّل خون را نفاس قرار دهد و ده روز دوم آن استحاضه است و خونى كه بعد از آن مى بيند، اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض و گرنه آن نيز استحاضه مى باشد.
غسل مسّ ميّت
«مسألۀ 550» اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و او را غسل نداده اند مس كند (يعنى جايى از بدن خود را به بدن او برساند)، بايد غسل «مسّ ميّت» نمايد، خواه در خواب مس كند يا در بيدارى، با اختيار باشد يا بى اختيار، حتى اگر باطن ميّت را نيز مس كرده باشد، بايد غسل كند بلكه بنابر احتياط واجب، مسّ بدن مرده اى كه او را به جاى غسل تيمّم داده اند و يا هر سه غسل او با آب خالص و بدون سِدر و كافور انجام شده است نيز همين حكم را دارد.
«مسألۀ 551» براى مسّ مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده غسل واجب نيست، اگر چه جايى را كه سرد شده مس نمايد.
«مسألۀ 552» رساندن ناخن و استخوان به ناخن واستخوان ميّت، باعث واجب شدن غسل است و همچنين اگر موى خود را به بدن ميّت يا بدن خود را به موى ميّت يا
موى خود را به موى ميّت برساند، اگر عرفاً مسّ ميّت به آن صدق كند، غسل واجب است.
«مسألۀ 553» براى مسّ بچۀ مرده، حتى بچّۀ سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ ميّت واجب است، بلكه بهتر است براى مسّ بچّه سقط شده اى كه از چهار ماه كمتر دارد نيز غسل كند.
«مسألۀ 554» اگر بچّۀ چهار ماهه اى مرده به دنيا بيايد و بدن او سرد شده باشد و عرفاً بر تماس بدن مادر با بدن او در حين تولد، مسّ ميّت صدق كند، مادر او بنابر احتياط واجب بايد غسل مسّ ميّت كند.
«مسألۀ 555» بچّه اى كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدن او به دنيا مى آيد، اگر عرفاً بر تماس بدن او با بدن مادرش در حين تولد، مسّ ميت صدق كند، وقتى بالغ شد احتياط واجب آن است كه غسل مسّ ميّت كند.
«مسألۀ 556» اگر انسان ميّتى را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمى شود، ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم او تمام شود جايى از بدن او را مس كند، اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مسّ ميّت نمايد.
«مسألۀ 557» اگر ديوانه يا بچۀ نابالغى ميّت را مس كند، بعد از آن كه ديوانه، عاقل يا بچّه، بالغ شد بايد غسل مسّ ميّت نمايد، اگرچه غسل بچّه غير بالغ مميز نيز بنابر اقوى صحيح است.
«مسألۀ 558» اگر از بدن انسان زنده و يا مرده قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود و پيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مسّ ميّت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده استخوان نداشته باشد، چنانچه از بدن انسان زنده جدا شده باشد، براى مسّ آن غسل واجب نيست، ولى اگر از بدن مرده اى كه او را غسل نداده اند جدا شده باشد، بنابر احتياط واجب مسّ آن موجب غسل مى شود.
«مسألۀ 559» براى مسّ استخوان و دندانى كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند، بنابر احتياط واجب بايد غسل كرد، ولى براى مسّ استخوان و يا دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل لازم نيست.
«مسألۀ 560» اگر چند ميّت را مس كند يا يك ميّت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافى است.
«مسألۀ 561» بنابر احتياط واجب براى مسّ بدن شهيدى كه او را غسل ميّت نمى دهند و همچنين براى مسّ بدن كسى كه پيش از اجراى قصاص يا حد، غسل ميّت انجام داده است، بايد غسل مسّ ميّت انجام داد.
«مسألۀ 562» مسّ ناف بچه بعد از افتادن آن موجب غسل نمى شود.
«مسألۀ 563» براى كسى كه بعد از مسّ ميّت غسل نكرده است، توقف در مسجد وجماع و خواندن سوره هايى كه سجده واجب دارند، مانعى ندارد، ولى بنابر احتياط واجب بايد براى انجام نماز و عبادات ديگرى كه صحّت آنها منوط به وضو مى باشد، غسل مسّ ميّت انجام دهد.
«مسألۀ 564» اگر كسى كه غسل مسّ ميّت كرده بخواهد نماز بخواند، چنانچه قبلاً وضو نداشته، احتياطاً بايد وضو نيز بگيرد. حكم عبادات ديگرى كه صحت آنها منوط به وضو مى باشد نيز همين است.
«مسألۀ 565» حدث اصغر و اكبر در اثناى غسل مسّ ميّت ضررى به صحت آن نمى رساند، ولى اگر در اثناى آن دوباره ميّتى را مس كند، بايد غسل را از سر بگيرد.
غسلى كه با نذر يا سوگند يا عهد واجب مى شود
«مسألۀ 566» اگر كسى براى زيارت يا براى اعمالى كه غسل براى انجام دادن آنها مستحب است نذر يا عهد كند يا سوگند ياد كند كه غسلى را انجام دهد، در صورت رعايت احكام نذر، عهد و سوگند، غسل بر او واجب مى شود.
غسل هاى مستحب
«مسألۀ 567» غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است كه برخى از آنان در ذيل و در مسألۀ بعدى مى آيد:
الف - غسل جمعه؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است و بهتر است نزديك ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است كه بدون نيّت ادا و قضا تا غروب جمعه آن را بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد و كسى كه مى ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند، مى تواند روز پنجشنبه و يا شب جمعه غسل را بجا آورد و مستحب است انسان در هنگام غسل جمعه بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنَ التَّوّابيٖنَ وَاجْعَلْنى مِنَ المُتَطَهِّريٖنَ».
ب - غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهاى «فرد» آن؛ مثل شب سوم، پنجم و هفتم، ولى از شب بيست و يكم مستحب است همۀ شب ها غسل كند و براى غسل شب هاى پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بيست و يكم، بيست و سوم، بيست و پنجم، بيست و هفتم و بيست و نهم، بيشتر سفارش شده است و وقت غسل شب هاى ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است غسل مقارن غروب آفتاب بجا آورده شود، ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشاء بجا آورد و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اوّل شب، يك غسل نيز در آخر شب انجام دهد.
ج - غسل روز عيد فطر و عيد قربان؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر است و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بجا آورد و اگر بخواهد آن را از ظهر تا غروب بجا آورد، احتياط آن است كه به قصد رجاء (يعنى به اميد اين كه مطلوب خداوند باشد) انجام دهد.
د - غسل شب عيد فطر؛ و وقت آن از اوّل مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در اوّل شب بجا آورده شود.
ه - غسل روزهاى هشتم و نهم ذى حَجّه كه وقت آن تمام روز مى باشد؛ و در روز نهم، بهتر است آن را نزديك ظهر بجا آورد.
و - غسل روز اوّل، پانزدهم، بيست و هفتم و آخر ماه رجب.
ز - غسل روز عيد غدير؛ و بهتر است آن را قبل از ظهر انجام دهد.
ح - غسل روز مباهله كه بنا بر اقوى بيست و چهارم ذى حَجّه است.
ط - غسل شب پانزدهم شعبان، روز عيد نوروز، نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذى قعده (دحو الارض)؛ و روز پانزدهم شعبان نيز مى تواند به قصد رجاء غسل نمايد.
ى - غسل دادن نوزادى كه تازه به دنيا آمده.
ك - غسل زنى كه براى غير شوهر خود بوى خوش استعمال كرده است.
ل - غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
م - غسل كسى كه جايى از بدن خود را به بدن ميّتى كه غسل داده اند رسانده است.
ن - غسل كسى كه براى تماشاى به دار آويخته رفته و آن را ديده باشد، ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش به او بيفتد يا مثلاً براى اداى شهادت رفته باشد، غسل مستحب نيست.
س - غسل احرام و آن غسلى است كه پيش از احرام در ميقات انجام مى دهند و اين غسل براى زن حائض و نفساء نيز مستحب است.
«مسألۀ 568» براى داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، خانۀ كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، مستحب است انسان غسل كند و براى صِرف داخل شدن در مسجدالحرام و حرم امامان عليهم السلام نيز مى تواند به قصد رجاء غسل كند و اگر در يك روز چند مرتبه مشرّف شود، يك غسل كافى است و كسى كه مى خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجدالحرام و خانۀ كعبه شود، اگر به نيّت همه يك غسل كند كافى است و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شود، يك غسل براى همه كفايت مى كند و براى زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام از دور يا نزديك و براى حاجت خواستن از خداوند و همچنين براى توبه و براى نشاط به جهت عبادت و براى به سفر رفتن، خصوصاً سفر زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام، مستحب است انسان غسل كند و اگر يكى از غسل هايى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد و بعد كارى كند كه وضو را باطل مى كند - مثلاً بخوابد - غسل او باطل مى شود.
«مسألۀ 569» به احتياط واجب انسان نمى تواند با غسل مستحبّى عملى را كه مانند نماز احتياج به وضو دارد انجام دهد و بايد براى انجام آنها وضو بگيرد.
«مسألۀ 570» اگر انجام چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيّت همه يك غسل بجا آورد، كافى است؛ بلكه مى توان يك غسل را به نيّت چند غسل واجب و مستحب بجا آورد.
احكام محتضر و اموات
اشاره
«مسألۀ 571» مسلمانى را كه محتضر است (يعنى در حال جان دادن است، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، احتياطاً بايد به پشت بخوابانند به گونه اى كه كف پاهاى او به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او به اين روش ممكن نباشد، بنابر احتياط واجب تا اندازه اى كه ممكن باشد بايد به اين دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به اين روش به هيچ قسم ممكن نباشد، احتياطاً او را رو به قبله بنشانند و يا به پهلوى راست يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.
«مسألۀ 572» احتياط واجب آن است كه تا وقتى ميّت را از محل احتضار حركت نداده اند، رو به قبله باشد؛ ولى پس از حركت دادن او از محل احتضار، رو به قبله بودن وى واجب نيست.
«مسألۀ 573» رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است.
«مسألۀ 574» مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام و ساير عقايد حقّه را به كسى كه در حال جان دادن است، به نحوى تلقين كنند كه بفهمد و نيز مستحب است مطالبى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.
«مسألۀ 575» مستحب است اين دعاها را به گونه اى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:
«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْكَثيٖرَ مِنْ مَعاصيٖكَ وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسيٖرَ مِنْ طاعَتِكَ، يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيٖرَ وَيَعْفُو عَنِ الْكَثيٖرِ إقْبَلْ مِنِّى الْيَسيٖرَ وَاعْفُ عَنِّى الْكَثيٖرَ إنَّكَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ أَللّهُمَّ ارْحَمْنى فَإنَّكَ رَحيٖمٌ».
«مسألۀ 576» مستحب است كسى را كه سخت جان مى دهد، اگر ناراحت نمى شود، به جايى كه نماز مى خوانده ببرند.
«مسألۀ 577» مستحب است براى راحت جان دادن محتضر، بر بالين او سوره هاى مباركۀ يس، صافّات و احزاب و آية الكرسى و آيۀ پنجاه و چهارم سورۀ اعراف و سه آيۀ آخر سورۀ بقره و بلكه هر چه از قرآن ممكن است را بخوانند.
«مسألۀ 578» تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روى شكم او و بودن شخص جُنُب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.
احكام بعد از مرگ
«مسألۀ 579» مستحب است بعد از مرگ دهان، چشمها و چانۀ ميّت را ببندند و دست و پاى او را دراز كنند و پارچه اى روى او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايى كه مرده چراغ روشن كنند و براى تشييع جنازۀ او مؤمنين را خبر كنند و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا مرگ او معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچّه در شكم او زنده باشد، بايد تدفين را به قدرى عقب بيندازند كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احكام غسل، كفن، نماز و دفن ميّت
اشاره
«مسألۀ 580» غسل، كفن، نماز و دفن مسلمان، بر هر مكلّفى واجب است و اگر بعضى آن را انجام دهند، از ديگران ساقط مى شود و چنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند.
«مسألۀ 581» اگر كسى مشغول كارهاى ميّت شود، بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را ناتمام بگذارد، بايد ديگران آن را تمام كنند.
«مسألۀ 582» اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميّت شده، واجب
نيست به كارهاى ميّت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان داشته باشد، بايد اقدام نمايد.
«مسألۀ 583» اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام داده اند، بايد آن را دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان داشته باشد كه باطل بوده يا شك داشته باشد كه صحيح بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد. همچنين اگر مسلمان غير امامى را هم مذهبان او طبق مذهب خود تجهيز و دفن كرده باشند، كافى است.
«مسألۀ 584» براى غسل، كفن، نماز و دفن ميّت، لازم نيست از ولىّ او اجازه بگيرند اگرچه بهتر است از او اجازه بگيرند، اما در صورتى كه ولى خود اقدام به اين كارها كرد و يا كسى را جهت انجام آن معين نمود، مخالفت با او جايز نيست.
«مسألۀ 585» ولىّ زن كه در غسل، كفن، نماز و دفن او دخالت مى كند، شوهر اوست و اگر شوهر نداشته باشد، كسى كه در زمان حيات او سرپرستى او را به عهده داشته بر ديگران در اين امر مقدم است.
«مسألۀ 586» اگر كسى بگويد من وصى يا ولىّ ميّت هستم يا ولىّ ميّت به من اجازه داده كه غسل، كفن و دفن او را انجام دهم، چنانچه اطمينان به اين ادعاى او حاصل شود و شخص ديگرى نيز چنين ادعايى نكند، انجام كارهاى ميّت با اوست؛ اما اگر شخص ديگرى نيز چنين ادعايى بكند، اگر به ادعاى يكى اطمينان حاصل شود، او مقدم است وگرنه هر كدام بينّه داشته باشند، مقدم هستند.
«مسألۀ 587» اگر ميّت براى غسل، كفن، دفن و نماز خود غير از ولىّ كس ديگرى را معين كند، اجازۀ آن شخص كافى است و كسى كه ميّت او را براى انجام اين اعمال معيّن كرده، واجب نيست اين وصيّت را قبول كند، ولى اگر قبول كند بايد به آن عمل نمايد.
احكام غسل ميّت
«مسألۀ 588» پس از پاك كردن ميت از نجاست ظاهرى، واجب است ميّت را سه غسل بدهند؛ بار اوّل با آبى كه با سِدر مخلوط باشد، بار دوم با آبى كه با كافور مخلوط باشد و بار سوم با آب خالص.
«مسألۀ 589» سِدر و كافور نبايد به اندازه اى زياد باشند كه آب را مضاف كنند و همچنين نبايد به اندازه اى كم باشند كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
«مسألۀ 590» اگر سِدر و كافور به اندازه اى كه لازم است پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد مقدارى را كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند و او را با آن غسل دهند و بدل از آن او را تيمّم نيز بدهند.
«مسألۀ 591» اگر سدر و كافور يا يكى از آنها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد - مثل آن كه غصبى باشد - بنا بر احتياط واجب بايد به جاى هر كدام كه موجود نيست، ميّت را با آب خالص غسل داده و بدل از آن او را تيمم نيز بدهند.
«مسألۀ 592» اگر كسى كه براى حجّ احرام بسته است پيش از تمام كردن سعىِ بين صفا و مَروه، بميرد و همچنين اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن مو يا ناخن فوت كند، نبايد او را با آب كافور غسل دهند، بلكه به جاى آن بايد با آب خالص او را غسل بدهند.
«مسألۀ 593» كسى كه ميّت را غسل مى دهد، بايد مسلمان، عاقل و بالغ باشد، اگرچه غسل دادن توسط كودك مميز نيز كفايت مى كند و بايد مسائل غسل را نيز بداند يا ديگرى در حين غسل به او آموزش بدهد و بنابر احتياط واجب، بايد دوازده امامى نيز باشد.
«مسألۀ 594» كسى كه ميّت را غسل مى دهد، بايد قصد قربت داشته باشد، يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند بجا آورد و اگر به همين نيّت تا آخر غسلِ سوم باقى باشد، كافى است و تجديد نيّت لازم نيست.
«مسألۀ 595» غسل بچّه مسلمان، اگرچه از زنا باشد، واجب است و غسل، كفن و دفن كافر و اولاد او جايز نيست و كسى كه از كودكى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد و اگر هيچ كدام از آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست.
«مسألۀ 596» اگر بچۀ سقط شده چهار ماه يا بيشتر داشته باشد، بايد او را غسل
بدهند و اگر چهار ماه نداشته باشد و خلقت او نيز كامل نباشد، بايد او را در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
«مسألۀ 597» اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد، غسل باطل است، ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر نيز مى تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.
«مسألۀ 598» مرد مى تواند دختر بچّه اى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست غسل دهد و زن نيز مى تواند پسر بچّه اى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
«مسألۀ 599» مردانى كه با ميت زن نسبت دارند و با او محرمند و يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتياط نمى توانند او را غسل دهند، مگر اين كه زنى براى غسل دادن او يافت نشود؛ همچنين زنانى كه با ميت مرد نسبت دارند و با او محرمند و يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتياط نمى توانند او را غسل دهند، مگر اين كه مردى براى غسل دادن او يافت نشود و در هر دو صورت بنا بر احتياط واجب، غسل بايد از روى لباس صورت گيرد و اگر براى غسل دادن ميت، نه همچنس او يافت شود و نه محرم او، احتياطاً بايد او را بدون غسل و با لباس خودش دفن كنند.
«مسألۀ 600» اگر ميّت و كسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، جايز است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميّت برهنه باشد.
«مسألۀ 601» نگاه كردن به عورت ميّت حرام است و كسى كه او را غسل مى دهد، اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمى شود.
«مسألۀ 602» اگر جايى از بدن ميّت نجس باشد، بايد آن جا را پيش از آن كه غسل بدهند آب بكشند و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميّت پيش از شروع به غسل پاك باشد.
«مسألۀ 603» احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است، ميّت را غسل ارتماسى ندهند؛ ولى جايز است كه در غسل ترتيبى هر يك از سه قسمت بدن را با مراعات ترتيب در آب فرو برند.
«مسألۀ 604» لازم نيست كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميّت براى او كافى است.
«مسألۀ 605» بنا بر احتياط جايز نيست كه براى غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل (مثل شستشو و تطهير) حرام نيست.
«مسألۀ 606» اگر آب پيدا نشود يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد به عوض هر غسل، يك بار ميّت را تيمّم دهند.
«مسألۀ 607» كسى كه ميّت را تيمّم مى دهد، بايد با دستان خود او را تيمم دهد و احتياط واجب آن است كه در صورت امكان دست ميت را نيز بر زمين بزند و به صورت و پشت دستهاى او بكشد.
«مسألۀ 608» شهيدى كه در ميدان جنگ و در معركه، پيش از آن كه به سراغ او بيايند به شهادت رسيده و جان داده است، غسل و كفن ندارد و بايد او را با لباسهاى خود بدون غسل دفن كنند، چه جنگ در زمان امام عليه السلام و به اذن و اجازۀ امام عليه السلام باشد و چه براى دفاع از اسلام و كشور اسلامى به شهادت رسيده باشد.
احكام حُنوط
«مسألۀ 609» واجب است بعد از غسل، مواضع سجده ميّت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند و مستحب است بر سر بينى ميّت نيز كافور بمالند و بايد كافور ساييده و تازه باشد و اگر به واسطۀ كهنه بودن، عطر آن از بين رفته باشد، كفايت نمى كند.
«مسألۀ 610» در حنوط ميّت، بنا بر احتياط واجب بايد ابتدا كافور را به پيشانى ميّت بمالند، ولى مراعات ترتيب در بقيه اعضاى سجده لازم نيست.
«مسألۀ 611» بهتر آن است كه ميّت را پيش از كفن كردن حنوط نمايند، اگرچه در بين كفن كردن و بعد از آن نيز حنوط كردن مانعى ندارد.
«مسألۀ 612» اگر كسى كه براى حجّ احرام بسته است، پيش از تمام كردن سعىِ بين
صفا و مروه بميرد، حنوط كردن او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره پيش از آن كه مو يا ناخن خود را كوتاه كند بميرد، نبايد او را حنوط كنند.
«مسألۀ 613» زنى كه شوهر او مرده و هنوز عدّۀ او تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
«مسألۀ 614» مكروه است ميّت را با مُشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو كنند يا براى حنوط، آنها را با كافور مخلوط نمايند.
«مسألۀ 615» مستحب است قدرى از تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را با كافور مخلوط كنند، ولى بايد آن كافور را به جاهايى كه موجب بى احترامى به تربت مقدّس مى شود نرسانند و نيز تربت نبايد به قدرى زياد باشد كه وقتى با كافور مخلوط شد، ديگر به آن كافور نگويند.
«مسألۀ 616» اگر كافور به اندازۀ غسل و حنوط نباشد، بنابر احتياط واجب بايد غسل را مقدّم دارند و اگر كافور براى هفت عضو كفايت نكند، بنابر احتياط واجب بايد پيشانى را مقدّم بدارند.
«مسألۀ 617» مستحب است دو چوب تَر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
احكام كفن ميّت
«مسألۀ 618» ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ، پيراهن و سرتاسرى مى گويند كفن نمايند.
«مسألۀ 619» لنگ بايد اطراف بدن را از ناف تا زانو بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روى قدم برسد و بنابر احتياط واجب، پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا را كاملاً بپوشاند و درازى سرتاسرى بنا بر احتياط واجب بايد به قدرى باشد كه بستن دو سرِ آن ممكن باشد و پهناى آن بايد به اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر قرار گيرد.
«مسألۀ 620» هر مقدار از هزينه كفن - چه واجب و چه مستحب - كه در شأن ميّت
باشد، از اصل تركه او برداشته مى شود و احتياج به اجازه ورثه ندارد.
«مسألۀ 621» اگر ميّت وصيّت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند، هر مقدار از هزينه كفن را كه بيشتر از شأن اوست با اجازه ورثه بالغ او مى توان از سهم آنان برداشت.
«مسألۀ 622» اگر كسى وصيّت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند يا وصيّت كرده باشد كه ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولى مصرف آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد، مى توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
«مسألۀ 623» كفن زن بر عهدۀ شوهر است، اگرچه خود زن داراى اموال باشد و همچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مى شود طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، بنابر احتياط واجب شوهر بايد كفن او را بدهد، و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، ولىّ شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
«مسألۀ 624» كفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه مخارج او در حال حيات بر آنان واجب باشد، بلكه از مال خودش برداشته مى شود، ولى اگر مالى نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه كسى كه مخارج ميت در حال حيات بر او واجب بوده، كفن او را بدهد وگرنه دادن كفن او بر مسلمين واجب كفايى است.
«مسألۀ 625» اگر مجموع سه قطعه كفن به گونه اى باشد كه بدن ميت از زير آن پيدا نباشد، كافى است، ولى بهتر است كه هر يك از سه پارچۀ كفن به قدرى نازك نباشند كه بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
«مسألۀ 626» كفن كردن با مال غصبى هر چند كفن ديگرى نيز پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه كفن ميّت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد، بايد آن را از تن ميّت بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند و همچنين جايز نيست با پوست مردار او را كفن كنند.
«مسألۀ 627» كفن كردن ميّت با چيز نجس و با پارچۀ ابريشمى خالص، جايز نيست و در حال ناچارى نيز كفن كردن با آنها خالى از اشكال نيست و احتياط واجب آن است كه
با پارچۀ طلا باف نيز مگر در حال ناچارى، ميّت را كفن نكنند.
«مسألۀ 628» كفن كردن با پارچه اى كه از پشم، پوست يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست، ولى اگر پوست حيوان حلال گوشت را به نحوى درست كنند كه به آن جامه گفته شود، مى توان ميّت را با آن كفن كرد و همچنين اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد، اشكال ندارد، اگرچه احتياط آن است كه با اين دو نيز كفن نكنند.
«مسألۀ 629» اگر كفن ميّت با نجاست خود او يا با نجاست ديگرى نجس شود، چنانچه كفن ضايع نمى شود، بايد مقدار نجس شده را بشويند يا ببُرند و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نباشد، در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند.
«مسألۀ 630» اگر كسى كه براى حجّ يا عمره احرام بسته بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورت او - كه در حال احرام بايد برهنه باشند - اشكال ندارد.
احكام نماز ميّت
اشاره
«مسألۀ 631» نماز خواندن بر ميّت مسلمان، اگرچه بچّه باشد، واجب است، به شرط اين كه پدر و مادر آن بچّه يا يكى از آنان، مسلمان باشند و شش سال بچّه تمام شده باشد.
«مسألۀ 632» نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود و اگر پيش از آنها يا در بين آنها بخوانند، اگرچه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد، كافى نيست.
«مسألۀ 633» كسى كه مى خواهد نماز ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و بدن و لباس او پاك باشد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه تمام چيزهايى را كه در نمازهاى ديگر لازم است، رعايت كند و احتياط واجب آن است كه عورت او پوشيده باشد و لباس او نيز غصبى نباشد.
«مسألۀ 634» كسى كه بر ميّت نماز مى خواند، بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميّت را مقابل او به گونه اى به پشت بخوابانند كه سر ميّت به طرف راست و پاى او
به طرف چپ نمازگزار باشد.
«مسألۀ 635» مكان نمازگزار بايد از جاى ميّت پايين تر يا بلندتر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد. همچنين مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد.
«مسألۀ 636» نمازگزار نبايد از ميّت به قدرى دور باشد كه نگويند در كنار ميّت ايستاده؛ ولى كسى كه نماز ميّت را به جماعت مى خواند، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 637» نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميّت نيستند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 638» نبايد بين ميّت و نمازگزار پرده و ديوار يا چيز ديگرى مانند اينها فاصله باشد، ولى اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 639» در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميّت پوشيده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نباشد، بايد عورت او را حتّى با تخته و آجر و مانند اينها بپوشانند.
«مسألۀ 640» نماز ميّت را بايد ايستاده و به قصد قربت خواند و هنگام نيّت، بايد ميّت را معين كرد، مثلاً نيّت كند: «بر اين ميّت نماز مى خوانم قربةً الى اللّه».
«مسألۀ 641» اگر كسى نباشد كه بتواند ايستاده نماز ميّت را بخواند، مى توان نشسته بر او نماز خواند.
«مسألۀ 642» مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميّت اهل علم و تقوى باشد، اين عمل مكروه نيست.
«مسألۀ 643» اگر ميّت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است تا وقتى كه جسد او از هم نپاشيده با شرطهايى كه براى نماز ميّت گفته شد، به قبر او نماز بخوانند؛ ولى چنانچه پس از دفن معلوم شود كه به هنگام نماز سر ميّت به طرف چپ نمازگزار و پاى او به سمت راست وى بوده، نماز خواندن بر قبر او واجب نيست.
دستور نماز ميّت
«مسألۀ 644» نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است:
بعد از نيّت و گفتن تكبير اوّل بگويد: «اَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلَّا اللّهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» و بعد از تكبير دوم بگويد: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» و بعد از تكبير سوم بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنيٖنَ وَالْمُؤْمِناتِ» و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد است بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ» و اگر زن است بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المَيِّتِ» و بعد تكبير پنجم را بگويد.
و بهتر است بعد از تكبير اوّل بگويد: «اَشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيٖراً وَنَذيٖراً بَيْنَ يَدَى السَّاعَةِ» و بعد از تكبير دوم بگويد: «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ كَأفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى إبْراهيٖمَ وَآلِ إبْراهيٖمَ إنَّكَ حَميٖدٌ مَجيٖدٌ وَصَلِّ عَلى جَميٖعِ الأنْبياءِ وَالْمُرْسَليٖنَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدّيٖقيٖنَ وَجَميٖعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحيٖنَ» و بعد از تكبير سوم بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنيٖنَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِميٖنَ وَالْمُسْلِماتِ الأحْياءِ مِنْهُمْ وَالأمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ إنَّكَ مُجيٖبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىءٍ قَديٖرٌ» و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد باشد بگويد: «اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَأنْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لانَعْلَمُ مِنْهُ إلّاخَيْراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا أللّهُمَّ إنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فى إحْسانِهِ وَإنْ كانَ مُسيٖئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ أللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فى أعْلى عِلّيّٖيٖنَ واخْلُفْ عَلى أهْلِهِ فى الْغابِرينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِميٖنَ» و بعد تكبير پنجم را بگويد؛ ولى اگر ميّت زن باشد، بعد از تكبير چهارم بگويد: «اَللّهُمَّ إنَّ هذِهِ أمَتُكَ وَابْنَةُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ أمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَأنْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لانَعْلَمُ مِنْها إلّاخَيْراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّا أللّهُمَّ إنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فى إحْسانِها وَإنْ كانَتْ مُسيٖئَةً فَتَجَاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْ لَها أللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فى أعْلى عِلّيّٖيٖنَ واخْلُفْ عَلى أهْلِها فى الْغابِرينَ وَارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِميٖنَ».
«مسألۀ 645» بايد تكبيرها و دعاها را به گونه اى پشت سر هم بخوانند كه نماز از
صورت خود خارج نشود.
«مسألۀ 646» كسى كه نماز ميّت را به جماعت مى خواند نيز بايد تكبيرها و دعاهاى آن را بخواند.
مستحبّات نماز ميّت
«مسألۀ 647» چند چيز در نماز ميّت مستحب است:
اوّل: كسى كه نماز ميّت مى خواند، داراى وضو، غسل يا تيمّم باشد و احتياط مستحب آن است كه در صورتى تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، به نماز ميّت نرسد. دوم: اگر ميّت مرد باشد، امام جماعت يا كسى كه به طور فُرادى به او نماز مى خواند مقابل وسط قامت او بايستد واگر زن باشد، مقابل سينه او بايستد. سوم: با پاى برهنه نماز بخواند. چهارم: در هر تكبير دست ها را تا مقابل گوش بلند كند. پنجم: فاصله او با ميّت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباس او را حركت دهد، به جنازه برسد. ششم: نماز ميّت را به جماعت بخواند. هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مى خوانند آهسته بخوانند. هشتم: در جماعت، مأموم اگرچه يك نفر باشد، پشت سر امام بايستد. نهم: نمازگزار به ميّت و مؤمنين زياد دعا كند. دهم: پيش از نماز سه مرتبه بگويد: «اَلصَّلاة». يازدهم: نماز را در جايى بخواند كه مردم براى نماز ميّت بيشتر به آن جا مى روند. دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مى خواند، در صفى تنها بايستد.
«مسألۀ 648» خواندن نماز ميّت در مساجد مكروه است، ولى در مسجدالحرام مكروه نيست.
احكام دفن
اشاره
«مسألۀ 649» واجب است ميّت را به گونه اى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد و درندگان نيز نتوانند بدن او را بيرون آورند و در صورتى كه ترس از درنده و نزديك شدن
انسانى كه از بوى ميّت اذيت شود در بين نباشد، عنوان دفن در زمين كافى است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه گودى قبر به همان اندازۀ مذكور در بالا باشد و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
«مسألۀ 650» اگر دفن ميّت در زمين ممكن نباشد، بايد او را به جاى دفن، در بنا يا تابوت بگذارند.
«مسألۀ 651» ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست به گونه اى بخوابانند كه جلوى بدن او به طرف قبله باشد.
«مسألۀ 652» اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نشود و بودن او در كشتى نيز مانعى نداشته باشد، بايد صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در زمين دفن كنند وگرنه بايد او را در كشتى غسل بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز ميّت، چيز سنگينى به پاى او ببندند و به دريا بيندازند يا او را در خمره گذاشته و در آن را ببندند و به دريا بيندازند.
«مسألۀ 653» اگر بترسند كه دشمن، قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد بايد به نحوى كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
«مسألۀ 654» هزينه انداختن در دريا و هزينه محكم كردن قبر ميّت را در صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
«مسألۀ 655» اگر زن كافر بميرد و بچّه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچّه مسلمان باشد، احتياطاً بايد زن را در قبر به پهلوى چپ و پشت به قبله بخوابانند تا روى بچّه به طرف قبله باشد، بلكه اگر هنوز روح نيز به بدن طفل داخل نشده باشد، بنابر احتياط واجب بايد به همين دستور عمل كنند.
«مسألۀ 656» دفن مسلمان در قبرستان كفار چنانچه اهانت به وى باشد و دفن كفار در قبرستان مسلمانان چنانچه اهانت به مسلمين باشد، جايز نيست و احتياط واجب آن است كه اگر اهانت نيز نباشد، مسلمان را در قبرستان كفار و كافر را در قبرستان مسلمانان
دفن نكنند.
«مسألۀ 657» اگر ناچار شوند كه مسلمان را در قبرستان غير مسلمانان دفن كنند - مانند برخى كشورهاى غير اسلامى - دفن او در آنجا جايز است، مخصوصاً اگر موجب اهانت بر او نباشد.
«مسألۀ 658» دفن مسلمان در جايى كه بى احترامى به او باشد، مانند جايى كه خاكروبه و كثافات در آن مى ريزند، جايز نيست.
«مسألۀ 659» ميّت را نبايد در جاى غصبى دفن كنند و دفن كردن او نيز در جايى كه براى غير دفن كردن وقف شده، مثل مدارس موقوفه، جايز نيست.
«مسألۀ 660» دفن ميّت در قبر مردۀ ديگر، اگر موجب نبش قبر شود جايز نيست.
«مسألۀ 661» چيزى كه از ميّت جدا مى شود، اگرچه مو، ناخن و دندان او باشد، بايد دفن شود و اگر موجب نبش نشود، احتياط واجب آن است كه با خود او دفن شود و نيز دفن ناخن و دندانى كه در حال حيات از انسان جدا مى شود مستحب است.
«مسألۀ 662» اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردن او ممكن نباشد، بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتى كه چاه مال غير باشد، بايد به نحوى او را راضى كنند.
«مسألۀ 663» اگر بچّه در رحم مادر بميرد و ماندن او در رحم براى مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند، اشكال ندارد، ولى بايد شوهرش اگر اهل فن است يا زنى كه اهل فن باشد و اگر ممكن نيست مرد محرمى كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود، مرد نامحرمى كه اهل فن باشد، بچّه را بيرون بياورد و در صورتى كه آن نيز پيدا نشود، كسى كه اهل فن نباشد، با رعايت ترتيب ذكر شده مى تواند بچّه را بيرون آورد.
«مسألۀ 664» هرگاه مادر بميرد و بچّه در شكم او زنده باشد، اگرچه اميد به زنده ماندن طفل نداشته باشند، بايد به وسيلۀ كسانى كه در مسألۀ پيش گفته شد، به هر ترتيبى كه بچّه سالم بيرون مى آيد، بچّه را بيرون آورند و دوباره آن جا را بدوزند.
مستحبّات دفن
«مسألۀ 665» خوب است به اميد آن كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را به اندازۀ قامت انسان متوسط گود كنند و ميّت را در نزديك ترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دورتر از جهتى بهتر باشد؛ مثل آن كه افراد خوب در آن جا دفن شده باشند يا مردم براى فاتحۀ اهل قبور بيشتر به آن جا بروند و نيز بهتر است جنازه را در چند مترى قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك قبر ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر ميّت مرد است، در دفعۀ سوم به گونه اى او را زمين بگذارند كه سر او طرف پايين قبر باشد و در دفعۀ چهارم او را از طرف سر وارد قبر نمايند و اگر زن است، در دفعۀ سوم به طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و هنگام وارد كردن زن در قبر، پارچه اى روى قبر بگيرند و نيز جنازه ميت را به آرامى از تابوت بيرون آورند و وارد قبر كنند و دعاهايى را كه دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن كه ميّت را در قبر گذاشتند، گره هاى كفن را باز كنند و صورت ميّت را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك زير سر او بسازند و پشت ميّت، خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميّت به پشت برنگردد و پيش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانۀ راست ميّت بزنند و دست چپ را با قوت بر شانۀ چپ ميّت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و به شدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ إفْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاى فلان، اسم ميّت و پدر او را بگويند؛ مثلاً اگر اسم ميّت محمد و اسم پدر او على است، سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ إفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلى» و پس از آن بگويند: «هَلْ أنْتَ عَلى الْعَهْدِ الَّذى فارَقْتَنا عَلَيهِ مِنْ شَهادَةِ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَيِّدُ النَّبيّيٖنَ وَخاتَمُ الْمُرْسَليٖنَ وَأنَّ عَليّاً عليه السلام أميٖرُالْمُؤْمِنيٖنَ وَسَيِّدُ الْوَصيّيٖنَ وَإمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَميٖنَ وَأنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلىٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلِىَّ بْنَ مُوسى وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلىٍّ وَعَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ المَهْدىَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنيٖنَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَى الْخَلْقِ أجْمَعيٖنَ وَأئِمَّتُكَ أئِمَّةُ هُدىً بِكَ أبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ
فُلانٍ» و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد و بعد ادامه دهد: «إذا أتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَتَعالى وَسَألاكَ عَنْ رَبِّكَ وَعَنْ نَبِيِّكَ وَعَنْ ديٖنِكَ وَعَنْ كِتابِكَ وَعَنْ قِبْلَتِكَ وَعَنْ أئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فى جَوابِهِما: اللّهُ رَبّى وَمُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم نَبيّى وَالْإسْلامُ ديٖنى وَالْقُرْآنُ كِتابى وَالْكَعْبَةُ قِبْلَتى وَأميٖرُالْمُؤْمِنيٖنَ عَلِىُّ بْنُ أبى طالِبٍ عليه السلام إمامى وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ الْمُجْتَبى عليه السلام إمامى وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ الْشَّهيٖدُ بِكَرْبَلاءِ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ زَيْنُ الْعابِديٖنَ عليه السلام إمامى وَمُحَمَّدٌ الْباقِرُ عليه السلام إمامى وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ عليه السلام إمامى وَمُوسَى الْكاظِمُ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ الرِّضا عليه السلام إمامى وَمُحَمَّدٌ الْجَوادُ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ الْهادى عليه السلام إمامى وَالْحَسَنُ الْعَسْكَرىُّ عليه السلام إمامى وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ عليه السلام إمامى هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أجْمَعيٖنَ أئِمَّتى وَسادَتى وَقادَتى وَشُفَعائى بِهِمْ أتَوَلّى وَمِنْ أعْدائِهِمْ أتَبَرَّءُ فى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد و سپس ادامه دهد: «أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مَحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَأنَّ عَلِىَّ بْنَ أبى طالِبٍ وَأوْلادَهُ الْمَعْصُوميٖنَ الْاَئِمَّةَ الْإثْنَىْ عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَأنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم حَقٌّ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْكَرٍ وَنَكيٖرٍ فى الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالْنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْميٖزانَ حَقٌّ وَتَطايُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيٖها وَأنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فى الْقُبُورِ» سپس بگويد: «أ فَهِمْتَ يا فُلانُ» و به جاى فلان اسم ميّت را بگويد، و پس از آن بگويد: «ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَولِ الثّابِتِ وَهَداكَ اللّهُ إلى صِراطٍ مُسْتَقيٖمٍ عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ أوْلِيائِكَ فى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتَهِ» پس بگويد: «اَللّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ إلَيْكَ وَلَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً أللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».
«مسألۀ 666» خوب است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد، كسى كه ميّت را در قبر مى گذارد، با طهارت و سر و پاى برهنه باشد و از طرف پاى ميّت از قبر بيرون بيايد وغير از خويشان ميّت، كسانى كه حاضرند با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و اگر ميّت زن باشد، كسى كه با او محرم مى باشد و اگر محرمى نباشد، خويشانش او را در قبر بگذارند.
«مسألۀ 667» مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سِدر و كافور خود را
تهيّه كند.
«مسألۀ 668» خوب است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازۀ چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود و روى قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب، كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتان را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركۀ «انا أنزلناه» را بخوانند و براى ميّت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: «اَللّهُمَّ جافِ الْأرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ إلَيْكَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَأسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنيٖهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ».
«مسألۀ 669» مستحب است پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده اند، وَلىّ ميّت يا كسى كه از طرف ولىّ اجازه دارد، دعاهايى را كه دستور داده شده به ميّت تلقين كند.
«مسألۀ 670» بعد از دفن ميّت، مستحب است صاحبان عزا را سرسلامتى دهند، ولى اگر مدّتى از دفن گذشته باشد كه به واسطۀ سرسلامتى دادن، مصيبت به خاطر آنان بيايد، ترك آن بهتر است و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانۀ ميّت غذا بفرستند وغذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
«مسألۀ 671» مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت ميّت را ياد مى كند،«إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براى ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.
«مسألۀ 672» بنا بر احتياط واجب جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد و يا موى خود را بكند و به خود لطمه بزند.
«مسألۀ 673» پاره كردن يقه در مرگ كسى غير از پدر و برادر بنابر احتياط جايز نيست.
«مسألۀ 674» اگر مرد در مرگ زن يا فرزند، يقه يا لباس خود را پاره كند يا اگر زن در عزاى ميّت صورت خود را به گونه اى بخراشد كه خون بيايد يا موى خود را بكند، بنابر احتياط واجب بايد يك بنده آزاد كند يا ده فقير را غذا دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر
نتواند، بايد سه روز روزه بگيرد.
«مسألۀ 675» احتياط واجب آن است كه در گريۀ بر ميّت صدا را خيلى بلند نكند.
نماز شب دفن
«مسألۀ 676» مستحب است در شب اوّل قبر، دو ركعت نماز براى ميّت بخوانند و ثواب آن را به وى هديه كنند و دستور آن اين است كه در ركعت اوّل بعد از حمد يك مرتبه «آية الكرسى» و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره «انا أنزلناه» (قدر) بخوانند و بعد از سلام بگويند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَهَا إلَى قَبْرِ فُلانٍ» و به جاى كلمه فلان، اسم ميّت را بگويند و نيز مى تواند پس از حمد در ركعت اول دو مرتبه «قل هو الله أحد» و در ركعت دوم ده بارألهاكم التكاثر» (سوره تكاثر) را بخواند.
«مسألۀ 677» نماز شب دفن را در هر موقع از شب اوّل قبر مى توان خواند، ولى بهتر است در اوّل شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.
«مسألۀ 678» اگر بخواهند ميّت را به شهر دورى ببرند يا به جهت ديگرى دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز شب دفن را تا شب اوّل قبر او تأخير بيندازند.
احكام نبش قبر
«مسألۀ 679» نبش قبر مسلمان (يعنى شكافتن قبر او به گونه اى كه جنازه او آشكار شود) اگرچه طفل يا ديوانه باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 680» نبش قبر امام زاده ها، شهدا، علماء و صُلَحا، اگرچه سالها بر آن گذشته باشد، حرام است مخصوصاً اگر زيارتگاه باشد.
«مسألۀ 681» شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
اوّل: آن كه ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آن جا بماند. دوم: آن كه كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده، غصبى باشد و صاحب آن
راضى نشود كه در قبر بماند و يا چيزى از مال خود ميّت كه به ورثۀ او رسيده، با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند و اگر وصيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، در صورتى كه وصيّتش بيشتر از يك سوم مال او نباشد، براى بيرون آوردن آنها نمى توانند قبر را بشكافند. سوم: آن كه ميّت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد يا بفهمند كه غسل او باطل بوده يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته باشند. چهارم: آن كه براى ثابت شدن حقّى بخواهند بدن ميّت را ببينند. پنجم: آن كه ميّت را در جايى كه بى احترامى به اوست، مثل قبرستان كفار يا جايى كه كثافات و خاكروبه مى ريزند، دفن كرده باشند. ششم: آن كه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند؛ مثلاً بخواهند بچّه زنده را از شكم زن حامله اى كه او را دفن كرده اند بيرون آورند. هفتم: آن كه بترسند درنده اى بدن ميّت را پاره كند يا سيل او را ببرد يا دشمن او را بيرون آورد. هشتم: آن كه وصيت كرده باشد او را در مكان معينى دفن نمايند و به خاطر ندانستن يا فراموشى و يا عمداً او را در جاى ديگرى دفن كرده باشند.
تيمّم
موارد تيمّم
در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد:
* اوّل: آن كه تهيۀ آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
«مسألۀ 682» اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيۀ آب وضو و غسل، به قدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نااميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند باشد و يا به واسطۀ درخت و مانند آن عبور در آن زمين مشكل باشد، بايد در دايره اى كه مركز آن محل نماز خواندن اوست و شعاع آن به اندازۀ پرتاب يك تير قديمى است كه با كمان پرتاب مى كردند ، در جستجوى آب برود و اگر زمين آن اين گونه نباشد،
بايد در دايره اى كه شعاع آن به اندازۀ پرتاب دو تير است جستجو نمايد.
«مسألۀ 683» اگر بعضى از اطراف، هموار و بعضى ديگر پست و بلند بوده يا عبور در آن مشكل باشد، بايد در طرفى كه هموار است به اندازۀ پرتاب دو تير و در طرفى كه اين طور نيست، به اندازۀ پرتاب يك تير جستجو كند.
«مسألۀ 684» در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست، لازم نيست جستجو كند.
«مسألۀ 685» كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيۀ آب وقت دارد، اگر يقين داشته باشد در محلّى دورتر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، در صورتى كه مانعى نباشد و مشقّت نيز نداشته باشد، بايد براى تهيۀ آب برود و اگر گمان داشته باشد كه آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست، لكن اگر گمان او نزديك به يقين باشد، بايد براى تهيۀ آب به آن محل برود.
«مسألۀ 686» لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود بلكه مى تواند كسى را كه به گفتۀ او اطمينان دارد، بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافى است.
«مسألۀ 687» اگر احتمال دهد داخل بار سفر او يا در منزل يا در قافله آب هست، بايد به قدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند يا از پيدا كردن آن نااميد شود.
«مسألۀ 688» اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوى آب برود، ولى اگر احتمال عقلايى بدهد كه در اين مدت آبى در آنجا پيدا شده باشد، احتياطاً بايد دوباره جستجو كند.
«مسألۀ 689» اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همان جا بماند، جستجو لازم نيست، ولى اگر احتمال عقلايى بدهد كه در اين مدت آبى در آنجا پيدا شده باشد، احتياطاً بايد دوباره جستجو كند.
«مسألۀ 690» اگر از درنده بترسد يا جستجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند يا وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه هيچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم
نيست؛ ولى اگر بتواند مقدارى جستجو كند، جستجو به همان مقدار لازم است و اگر از دزد بر جان يا مال خود بترسد، نبايد در جستجوى آب برود؛ ولى اگر مالى كه احتمال مى دهد از بين برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس ديگرى نيز نداشته باشد، جستجوى آب واجب است.
«مسألۀ 691» اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است.
«مسألۀ 692» كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند، چنانچه به دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 693» اگر بعد از جستجو، آب پيدا نكند و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جايى كه جستجو كرده آب بوده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 694» اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند، نمى تواند وضو بگيرد يا آب پيدا نمى كند، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را مگر با جِماع - به تفصيلى كه در مسألۀ 412 گذشت - باطل كند.
«مسألۀ 695» اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيۀ آب براى او ممكن نيست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوى خود را نگهدارد، احتياط واجب آن است كه آن را باطل نكند.
«مسألۀ 696» كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد، در صورتى كه بداند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است، و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز نيز آن را نريزد.
«مسألۀ 697» اگر كسى بداند كه آب پيدا نمى كند، در صورتى كه وضوى خود را باطل كند يا آبى را كه دارد بريزد، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
* دوم: اگر به واسطه پيرى يا ترس از دزد و جانور و مانند آنها يا نداشتن وسيله اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد.
«مسألۀ 698» اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم داشته باشد و مجبور باشد آنها را بخرد يا كرايه نمايد، اگرچه قيمت آنها چند برابر معمول باشد، بايد تهيّه كند و همچنين اگر آب را به چندين برابر قيمت آن بفروشند، بايد آن را بخرد، ولى اگر تهيۀ آنها به قدرى پول بخواهد كه نسبت به حال او ضرر يا مشقت داشته باشد، واجب نيست تهيّه نمايد.
«مسألۀ 699» اگر ناچار شود كه براى تهيۀ آب پول قرض كند، بايد قرض نمايد، ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند، بلكه نبايد قرض كند.
«مسألۀ 700» اگر كندن چاه مشقّت نداشته باشد، بايد براى تهيۀ آب چاه بكند.
«مسألۀ 701» اگر كسى بدون منّت و خوارى مقدارى آب به او ببخشد، بايد آن را قبول كند.
* سوم: اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد يا بترسد كه به واسطۀ استعمال آن، مرض يا عيبى در او پيدا شود يا مرض او طولانى شود يا شدّت پيدا كند يا به سختى معالجه شود، بايد تيمّم نمايد؛ ولى اگر آب گرم براى او ضرر نداشته باشد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.
«مسألۀ 702» لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر نيز بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 703» اگر به واسطۀ يقين يا ترس ضرر، تيمّم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب براى او ضرر ندارد، تيمّم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد نيز بنا بر احتياط واجب، نماز او باطل است.
«مسألۀ 704» كسى كه نمى داند آب براى او ضرر دارد، چنانچه غسل كند يا وضو
بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضررى داشته كه از نظر شرع تحمل آن حرام است، وضو يا غسل او احتياطاً باطل است و اگر ضرر آن به اين حد نباشد، وضو يا غسل او صحيح مى باشد.
* چهارم: هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، خود يا همسر يا اولاد يا رفيق او و يا كسانى كه با او مربوط هستند، مانند خدمتكاران، از تشنگى بميرند يا مريض شوند يا به قدرى تشنه شوند كه تحمّل آن مشقّت داشته باشد، بايد به جاى وضو و غسل تيمّم نمايد و نيز اگر حيوانى داشته باشد كه معمولاً آن را براى خوردن ذبح نمى كنند - مانند اسب و قاطر - و بترسد كه از تشنگى تلف شود، بايد آب را به آن بدهد و تيمّم نمايد و همچنين اگر كسى كه حفظ جان او واجب است و يا حتى كسى كه كشتن او فعلاً واجب نيست، به گونه اى تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود، بايد آب را به او بدهد.
«مسألۀ 705» اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد، آب نجسى نيز به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوط هستند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و با تيمّم نماز بخواند؛ ولى چنانچه آب را براى حيوان خود بخواهد، بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.
* پنجم: كسى كه بدن يا لباس او نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او آبى باقى نمى ماند، چنانچه بتواند غساله وضو يا غسل را جمع كرده و با آن لباس يا بدن را تطهير كند، بايد همين كار را انجام دهد، وگرنه بنابر احتياط واجب بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمّم نماز بخواند؛ ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند.
* ششم: اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است، آب يا ظرف ديگرى نداشته باشد، مثلاً آب يا ظرف او غصبى بوده و غير از آن، آب و ظرف ديگرى نداشته باشد، بايد به جاى وضو و غسل، تيمّم كند.
* هفتم: هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند كمتر از يك
ركعت از نماز در وقت خوانده شود، بايد تيمّم كند و اگر يك ركعت يا بيشتر در وقت خوانده شود، ولى مقدارى از آن در خارج وقت واقع شود، ظاهراً بين تيمّم و وضو مخيّر است، اگرچه بعيد نيست كه تيمّم موافق احتياط باشد، اما اگر براى وضو و تيمّم يا براى غسل و تيمّم به يك اندازه وقت لازم باشد، بايد وضو يا غسل به جا آورد.
«مسألۀ 706» اگر عمداً نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت براى وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده و بايد نماز را با تيمّم بخواند، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 707» كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، وقت براى نماز او باقى مى ماند يا نه، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 708» اگر كسى گمان كند كه براى وضو يا غسل وقت ندارد و با تيمّم نماز خود را بجا آورد و بعد بفهمد وقت داشته است، بايد پس از به جا آوردن وضو يا غسل، نماز خود را دوباره بخواند.
«مسألۀ 709» اگر كسى كه آب دارد به واسطۀ تنگى وقت با تيمّم مشغول نماز شود و در بين نماز، آبى را كه داشته از دست بدهد و تا نمازهاى بعدى آب به دست نياورد، چنانچه تيمّم خود را باطل نكرده باشد، مى تواند نمازهاى بعدى را با همان تيمّم بخواند، ولى اگر آب بعد از نماز از دست برود، اگرچه تيمّم خود را باطل نكرده باشد - در صورتى كه وظيفۀ او تيمّم باشد - بايد دوباره تيمّم نمايد.
«مسألۀ 710» اگر به قدرى وقت داشته باشد كه بتواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون اعمال مستحبّى آن (مثل اقامه و قنوت) بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون اعمال مستحبّى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازۀ سوره نيز وقت نداشته باشد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است
«مسألۀ 711» تيمّم بر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ، اگر پاك باشند صحيح است، ولى
بنا بر احتياط واجب با بودن خاك و يا چيزهاى ديگرى كه تيمم بر آنها صحيح است، بر گل پخته مثل آجر و كوزه نمى توان تيمم كرد.
«مسألۀ 712» تيمّم بر سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ مرمر و ساير اقسام سنگها صحيح است، ولى تيمّم بر جواهر، مثل سنگ عقيق و فيروزه، باطل مى باشد و بنا بر احتياط واجب با بودن خاك يا چيزهاى ديگرى كه تيمّم بر آنها صحيح است، نمى توان بر گچ و آهك پخته تيمّم كرد.
«مسألۀ 713» اگر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد بر گرد و غبارى كه روى فرش و لباس و مانند آنهاست، تيمّم نمايد و اگر غبار در لاى لباس و فرش باشد، تيمّم بر آن صحيح نيست، مگر آن كه اوّل كارى كند كه غبار به سطح آن بيايد و بعد بر آن تيمّم كند و چنانچه گرد و غبار پيدا نشود، بايد بر گِل تيمّم كند و اگر گِل نيز پيدا نشود، احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند و بعداً قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 714» در صورتى كه خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، ولى گل پخته يا گچ و آهك پخته وجود داشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد علاوه بر تيمّم بر گرد و غبار يا گل، بر آنها نيز تيمّم كند و اگر گرد و غبار و گل نيز وجود نداشته باشد، بنابر احتياط بايد بر آنها تيمّم كرده و نماز بخواند و بعد از وقت نيز نماز را اعاده كند.
«مسألۀ 715» اگر بتواند با تكان دادن فرش و مانند آن خاك تهيّه نمايد، تيمّم بر گرد و غبار باطل است و اگر بتواند گِل را خشك كند و از آن خاك تهيّه نمايد، تيمّم بر گِل باطل مى باشد.
«مسألۀ 716» اگر كسى كه آب ندارد برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن باشد بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد و اگر ممكن نباشد و چيزى هم كه تيمّم بر آن صحيح است نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را بدون وضو و تيمّم بخواند و بعداً آن را قضا كند.
«مسألۀ 717» اگر چيزى مانند كاه كه تيمّم بر آن باطل است با خاك و ريگ مخلوط شود، نمى تواند بر آن تيمّم كند؛ ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از
بين رفته حساب شود، تيمّم بر آن خاك و ريگ صحيح است.
«مسألۀ 718» اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، چنانچه ممكن باشد بايد آن را با خريدن و مانند آن تهيّه نمايد.
«مسألۀ 719» تيمّم بر ديوار گِلى صحيح است و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك، بر زمين يا خاك نمناك تيمّم نكند.
«مسألۀ 720» چيزى كه بر آن تيمّم مى كند بايد پاك باشد و اگر چيز پاكى كه تيمّم بر آن صحيح است نداشته باشد، بنا بر احتياط واجب بايد آن نماز را بدون وضو و تيمّم بخواند و بعداً قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 721» اگر يقين داشته باشد كه تيمّم بر چيزى صحيح است و بر آن تيمّم نمايد و بعد بفهمد كه تيمّم بر آن باطل بوده، نمازهايى را كه با آن تيمّم خوانده بايد دوباره بخواند.
«مسألۀ 722» چيزى كه بر آن تيمّم مى كند بايد غصبى نباشد.
«مسألۀ 723» تيمم در فضاى غصبى باطل است، بنابر اين اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بدون اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد، بايد دوباره تيمم كند.
«مسألۀ 724» اگر نداند محل تيمّم غصبى است و يا فراموش كرده باشد، تيمّم او صحيح است؛ ولى اگر خود وى آن محل را غصب كرده باشد و سپس فراموش نموده باشد، تيمّم او در آن جا صحيح نيست.
«مسألۀ 725» كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك آن محل غصبى باشد، چنانچه ناچار به استفاده از آب آن محل باشد، با آن وضو نيز مى تواند بگيرد و نبايد تيمم كند.
«مسألۀ 726» مستحب است چيزى كه بر آن تيمّم مى كند، گردى داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را تكان دهد تا گرد آن بريزد.
«مسألۀ 727» تيمّم بر زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك روى آن را نگرفته، مكروه است و اگر نمك روى آن را گرفته باشد، باطل است.
شيوه تيمّم كردن
«مسألۀ 728» تيمم آن است كه به قصد بدل از وضو يا غسل، كف دو دست را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و آنها را به صورت و پشت دستها بكشد، بنابر اين در تيمم چهار چيز واجب است:
اوّل: نيّت؛ يعنى قصد كند به جهت فرمانبردارى از دستور خداوند به جاى وضو و يا غسل تيمم كند. دوم: زدن كف هر دو دست بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است.
سوم: كشيدن كف هر دو دست بر تمام پيشانى و دو طرف آن، از جايى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى، و بنابر احتياط واجب، بايد دستها روى ابروها نيز كشيده شود. چهارم: كشيدن كف دست چپ بر تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست بر تمام پشت دست چپ، و احتياط واجب آن است كه پس از مسح پيشانى و پيش از كشيدن كف دست ها بر پشت يكديگر، يك بار ديگر دستها را بر زمين بزند.
«مسألۀ 729» تيمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقى ندارند.
احكام تيمّم
«مسألۀ 730» كسى كه نمى تواند غسل كند، اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمّم نمايد و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمّم نمايد.
«مسألۀ 731» در هنگام نيّت بايد معيّن كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را و لو اجمالاً معيّن نمايد؛ ولى چنانچه اشتباهاً به جاى بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاى بدل از غسل، بدل از وضو نيّت كند يا مثلاً در تيمّم بدل از غسل جنابت، نيّت بدل از غسل مسّ ميّت نمايد، تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 732» اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را نيز مسح نكند، تيمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند و چه مسأله را نداند يا فراموش كرده باشد، ولى دقت زياد
نيز لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست مسح شده كافى است.
«مسألۀ 733» براى آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدارى بالاتر از مچ را نيز مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
«مسألۀ 734» پيشانى و پشت دستها را بايد از بالا به پايين مسح نمايد و اعمال آن را بايد پشت سر هم بجا آورد و اگر بين آنها به قدرى فاصله بيندازد كه نگويند تيمّم مى كند، تيمّم او باطل است.
«مسألۀ 735» در تيمّم بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها پاك باشند و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، احتياط واجب آن است كه دو تيمّم كند، يكى با كف دست و ديگرى با پشت دست.
«مسألۀ 736» بايد براى تيمّم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد، بايد آن را برطرف كرد.
«مسألۀ 737» اگر پيشانى يا پشت دستها زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، بايد دست را روى آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشانى و پشت دستها بكشد.
«مسألۀ 738» اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد، ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد، بايد آن را عقب بزند.
«مسألۀ 739» اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى وجود داشته باشد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستجو نمايد تا يقين يا اطمينان پيدا كند كه مانعى نيست.
«مسألۀ 740» اگر وظيفۀ او تيمّم باشد و نتواند تيمّم كند، بايد نائب بگيرد و كسى كه نائب مى شود، بايد دستهاى آن شخص را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و با آنها او را تيمّم دهد و اگر نتواند دست هاى او را بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است
بزند، چنانچه بتواند دست هاى او را بر آن چيز بگذارد و سپس او را با دست هاى خودش تيمّم دهد، بايد همين كار را بكند و اگر اين نيز ممكن نبود، بايد دست خود را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
«مسألۀ 741» اگر بعد از آن كه مشغول بخشى از اعمال تيمّم شد، شك كند كه قسمت پيش از آن را فراموش كرده يا نه و يا شك كند كه آن را درست به جا آورده يا نه، اگر احتمال بدهد در حال عمل متوجه بوده، نبايد اعتنا كند و تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 742» اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمّم كرده يا نه، چنانچه احتمال بدهد كه در حال عمل متوجه بوده، تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 743» كسى كه وظيفۀ او تيمّم است، بنابر احتياط واجب نبايد پيش از وقت نماز براى نماز تيمّم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگرى يا عمل مستحبّى تيمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، مى تواند با همان تيمّم نماز بخواند.
«مسألۀ 744» اگر كسى كه وظيفۀ او تيمّم است بداند يا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او باقى مى ماند، در وسعت وقت مى تواند با تيمّم نماز بخواند؛ بنابر اين با احتمال برطرف شدن عذر نيز تيمم در وسعت وقت جايز است، ولى اگر بداند يا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او برطرف مى شود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند يا در تنگى وقت با تيمّم نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 745» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، مى تواند نمازهاى قضاى خود را با تيمّم بخواند، هر چند احتمال بدهد كه بزودى عذر او برطرف مى شود، ولى در صورتى كه بداند و يا گمان داشته باشد كه عذر او به زودى برطرف مى شود، بايد منتظر بماند.
«مسألۀ 746» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى مستحبّى مثل نافله هاى شبانه روزى را كه وقت معيّنى دارند، حتى در اوّل وقت - به شرط آن كه علم و يا گمان به برطرف شدن عذر تا آخر وقت نداشته باشد - با تيمّم بخواند.
«مسألۀ 747» كسى كه احتياطاً بايد بين غسل جبيره اى و تيمّم جمع نمايد، اگر بعد از
غسل و تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز حَدَث اصغرى از او سر زند - مثلاً ادرار كند - بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد و احتياطاً تيمّم بدل از غسل نيز بكند.
«مسألۀ 748» اگر به واسطۀ نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل مى شود.
«مسألۀ 749» چيزهايى كه وضو را باطل مى كنند، تيمّم بدل از وضو را نيز باطل مى كنند و چيزهايى كه غسل را باطل مى نمايند، تيمّم بدل از غسل را نيز باطل مى نمايند.
«مسألۀ 750» اگر بر كسى كه نمى تواند غسل كند چند غسل واجب باشد، احتياط واجب آن است كه بدل هر يك از آنها يك تيمّم نمايد.
«مسألۀ 751» اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند، لازم نيست براى نماز وضو بگيرد، ولى اگر بدل از غسل هاى ديگر تيمّم كند، احتياطاً براى نماز بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمّم ديگرى نيز بدل از وضو بنمايد.
«مسألۀ 752» اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند و بعد كارى كه وضو را باطل مى كند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد وضو بگيرد و بنابر احتياط واجب، تيمّم بدل از غسل نيز بكند و اگر وضو نيز نتواند بگيرد، مى تواند يك تيمّم به نيّت ما فى الذمّه (اعم از وضو و غسل جنابت) به جا آورد و كافى است.
«مسألۀ 753» اگر كسى كه وظيفۀ او تيمّم است براى كارى تيمّم كند، تا تيمّم و عذر او باقى است، مى تواند اعمالى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد بجا آورد، ولى اگر با داشتن آب براى نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم كرده باشد، فقط كارى را كه براى آن تيمّم نموده مى تواند انجام دهد و چنانچه به خاطر تنگى وقت تيمم كرده باشد، به احتياط واجب نبايد ساير اعمالى را كه احتياج به وضو يا غسل دارند انجام دهد.
«مسألۀ 754» در چند مورد مستحب است نمازهايى را كه انسان با تيمّم خوانده ْدوباره بخواند:
اوّل: آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده باشد. دوم: آن كه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى كند و عمداً خود را
جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده باشد. سوم: آن كه تا آخر وقت عمداً در جستجوى آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مى كرد، آب پيدا مى شد.
چهارم: آن كه عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمّم نماز خوانده باشد.
پنجم: آن كه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى شود و آبى را كه داشته ريخته و با تيمّم نماز خوانده است.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم