احکام شرعی
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي

رساله توضیح المسائل آيت الله سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي

احكام تقليد احكام طهارت آب مطلق و مضاف اشاره 1 - آب كُر 2 - آب قليل 3 - آب جارى 4 - آب باران 5 - آب چاه احكام آبها نجاسات اشاره 1 و 2 - ادرار و مدفوع 3 - مَنى 4 - مُردار 5 - خون 6 و 7 - سگ و خوك 8 - كافر 9 - شراب و مايعات مست كننده 10 - فُقّاع 11 - عرق شتر نجاستخوار عرق جُنُب از حرام راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيزهاى پاك احكام چيزهايى كه نجس شده اند مُطَهِرّات (پاك كننده ها) اشاره 1 - آب 2 - زمين 3 - آفتاب 4 - اسْتِحاله 5 - كم شدن دو سوم آب انگور 6 - انتقال 7 - اسلام 8 - تَبَعيّت 9 - برطرف شدن عين نجاست 10 - اسْتِبْراء حيوان نجاستخوار 11 - غايب شدن مسلمان راه هايى كه پاك شدن چيز نجس با آنها ثابت مى شود احكام ظرفها احكام تَخَلّى اشاره (دفع ادرار و مدفوع) اِسْتِبْراء مستحبّات و مكروهات تخلّى وضو اشاره احكام شستن صورت و دست ها احكام مسح سر و پا وضوى ارتماسى دعاهايى كه خواندن آنها هنگام وضو گرفتن مستحب است شرايط وضو احكام وضو شك در وضو حكم كسى كه بدون اختيار وضوى خود را باطل مى كند مواردى كه بايد براى آنها وضو گرفت چيزهايى كه وضو را باطل مى كنند احكام وضوى جبيره غسل و اقسام آن اشاره غسل ترتيبى غسل ارتماسى احكام غسل غسل هاى واجب اشاره جنابت اشاره چيزهايى كه بر جُنب حرام است چيزهايى كه بر جُنب مكروه است غسل جنابت حيض اشاره اقسام زن هاى حائض اشاره احكام حائض استحاضه اشاره احكام استحاضه نفاس غسل مسّ ميّت غسلى كه با نذر يا سوگند يا عهد واجب مى شود غسل هاى مستحب احكام محتضر و اموات اشاره احكام بعد از مرگ احكام غسل، كفن، نماز و دفن ميّت اشاره احكام غسل ميّت احكام حُنوط احكام كفن ميّت احكام نماز ميّت اشاره دستور نماز ميّت مستحبّات نماز ميّت احكام دفن اشاره مستحبّات دفن نماز شب دفن احكام نبش قبر تيمّم موارد تيمّم چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است شيوه تيمّم كردن احكام تيمّم احكام نماز اشاره نمازهاى واجب اشاره نمازهاى واجب يوميّه اشاره وقت نماز صبح وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشاء احكام وقت نماز نمازهايى كه بايد به ترتيب خوانده شوند نمازهاى مستحب اشاره وقت نمازهاى نافله يوميّه نماز غفيله احكام قبله پوشاندن بدن در نماز اشاره شرايط لباس نمازگزار اشاره مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد چيزهايى كه در لباس نمازگزار مستحب است چيزهايى كه در لباس نمازگزار مكروه است مكان نمازگزار اشاره جاهايى كه نماز خواندن در آنها مستحب است جاهايى كه نماز خواندن در آنها مكروه است احكام مسجد اذان و اقامه واجبات نماز اشاره 1 - نيّت 2 - تَكبيرةُ الإحرام 3 - قيام (ايستادن) 4 - قرائت 5 - ذكر 6 - ركوع 7 - سجود اشاره چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است مستحبّات و مكروهات سجده سجدۀ واجب قرآن 8 - تَشَهُّد 9 - سلام نماز 10 - ترتيب 11 - موالات قُنوت ترجمۀ نماز 1 - ترجمۀ سورۀ حمد 2 - ترجمۀ سورۀ توحيد 3 - ترجمۀ ذكر ركوع و سجود و ذكرهايى كه بعد از آنها مستحب اند 4 - ترجمۀ قنوت 5 - ترجمۀ تسبيحات اربعه 6 - ترجمۀ تشهّد و سلام تعقيب نماز اشاره صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مُبْطِلات نماز اشاره اعمالى كه در نماز مكروه است مواردى كه مى توان نماز واجب را شكست شكّيات اشاره شك هاى باطل كنندۀ نماز شك هايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد اشاره 1 - شك در چيزى كه محلّ آن گذشته است 2 - شك بعد از سلام 3 - شك بعد از وقت 4 - كَثيرُالشَّك (كسى كه زياد شك مى كند) 5 - شكّ امام و مأموم 6 - شك در نماز مستحبّى شك هاى صحيح اشاره نماز احتياط سجدۀ سهو اشاره دستور سجدۀ سهو قضاى سجده و تشهّد فراموش شده اشاره صورت اوّل: سجده يا تشهّد فراموش شده از ركعت آخر نباشد صورت دوم: سجده يا تشهد فراموش شده از ركعت آخر باشد صورت سوم: يكى از ركعت آخر و ديگرى از ركعت ديگر باشد مسائل مشترك بين سه صورت كم و زياد كردن اجزاء و شرايط نماز نماز مسافر اشاره چيزهايى كه سفر را قطع مى كنند 1 - رسيدن به وطن 2 - ده روز اقامت 3 - يك ماه توقّف در حال ترديد محل هايى كه مسافر مى تواند نماز را در آنها تمام بخواند مسائل متفرّقۀ نماز مسافر نماز قضا اشاره قضاى نماز و روزۀ پدر نايب گرفتن براى نماز نماز جماعت اشاره شرايط جماعت احكام جماعت شرايط امام جماعت چيزهايى كه در نماز جماعت مستحب اند چيزهايى كه در نماز جماعت مكروه اند نماز آيات اشاره دستور نماز آيات نماز جمعه اشاره وقت نماز جمعه كيفيّت اقامه نماز جمعه نماز عيد فطر و قربان احكام روزه اشاره نيّت اعمالى كه روزه را باطل مى كنند اشاره 1 - خوردن و آشاميدن 2 - جِماع 3 - استمناء 4 - دروغ بستن به خدا و معصومان عليهم السلام 5 - رساندن غبار غليظ به حلق 6 - فرو بردن سر در آب 7 - باقى ماندن بر جنابت، حيض يا نفاس تا اذان صبح 8 - اماله كردن 9 - قِى كردن احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى كنند آنچه براى روزه دار مكروه است مواردى كه قضا و كفّاره واجب مى شود اشاره كفّارۀ روزه مواردى كه فقط قضاى روزه واجب مى شود احكام روزۀ قضا احكام روزۀ مسافر كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست راه ثابت شدن اوّل ماه روزه هاى حرام و مكروه روزه هاى مستحب مواردى كه مستحب است از انجام مبطلات خوددارى شود اِعتكاف اشاره شرايط اعتكاف مسائل اعتكاف احكام خُمس اشاره چيزهايى كه خُمس در آنها واجب است اشاره 1 - درآمد كسب و كار 2 - معدن 3 - گنج 4 - مال حلال مخلوط به حرام 5 - جواهرى كه به واسطۀ غوّاصى به دست مى آيد 6 - غنيمت 7 - زمينى كه كافر ذِمّى از مسلمان مى خرد مصرف خُمس احكام انفال احكام زكات اشاره شرايط واجب شدن زكات زكات گندم، جو، خرما و كشمش زكات طلا و نقره نصاب طلا و نقره احكام زكات طلا و نقره زكات شتر، گاو و گوسفند اشاره نِصاب شتر نِصاب گاو نِصاب گوسفند احكام زكات شتر، گاو و گوسفند مصرف زكات شرايط كسانى كه مستحق زكاتند نيّت زكات مسائل متفرّقۀ زكات زكات فِطْره اشاره مصرف زكات فطره مسائل متفرّقۀ زكات فطره احكام حج اشاره نيابت در حج اقسام حج اشاره صورت حجّ تمتّع اشاره 1 - عمرۀ تمتّع 2 - حجّ تمتّع عمرۀ مفرده احكام دفاع و جهاد اشاره دفاع از حقوق شخصى احكام امر به معروف و نهى از منكر اشاره شرايط امر به معروف و نهى از منكر مراتب امر به معروف و نهى از منكر احكام خريد و فروش اشاره چيزهايى كه در خريد و فروش مستحب است معاملات مكروه معاملات باطل شرايط فروشنده و خريدار شرايط مورد معامله و بهاى آن خريد و فروش اموال وقفى صيغۀ خريد و فروش خريد و فروش ميوه ها انواع معاملات اشاره اوّل: معاملۀ نقدى دوم: معاملۀ نسيه سوم: معاملۀ سَلَف اشاره شرايط معاملۀ سَلَف احكام معامله سَلَف فروش طلا و نقره به طلا و نقره مواردى كه انسان مى تواند معامله را به هم بزند مسائل متفرّقه خريد و فروش احكام اقاله (به هم زدن معامله) احكام احتكار و قيمت گذارى احكام شُفْعه احكام يَدْ احكام شركت احكام مُضاربه احكام صُلح احكام اجاره اشاره شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند شرايط استفاده از مورد اجاره مسائل متفرّقۀ اجاره احكام سرقفلى احكام جُعاله احكام بيمه احكام مُزارعه احكام مُساقات احكام وكالت احكام قرض احكام سَفته، چك و معاملات بانكى اشاره معاملات بانكى احكام حواله احكام رَهن (گِرو گذاشتن) احكام ضمانت اشاره اوّل: ضمانت عقدى دوم: ضمانت قهرى احكام كفالت احكام وديعه (امانت) احكام عاريه احكام هِبه (بخشش) و ابراء احكام صدقه احكام وقف اشاره شروط ضمن وقف توليت و نظارت بر وقف حبس ملك احكام محجوران احكام مشاغل و درآمدها احكام مسابقات و سرگرمى ها احكام معاشرت و روابط اجتماعى و بين المللى احكام ازدواج و زناشويى اشاره احكام خواستگارى احكام عقد اشاره دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد موقّت شرايط عقد عيب هايى كه به واسطۀ آنها مى شود عقد را به هم زد زن هايى كه ازدواج با آنها حرام است احكام ازدواج دائم احكام مَهريّه احكام ازدواج موقّت (مُتعه) مسائل متفرّقۀ زناشويى احكام محرميّت به سبب شير دادن اشاره شرايط شير دادنى كه علّت محرم شدن است احكام تلقيح احكام سقط جنين و جلوگيرى احكام نوزاد اشاره احكام عَقيقه آداب شير دادن احكام حِضانت (نگهدارى و تربيت كودك) حقوق و تكاليف پدر و مادر و فرزندان احكام پوشش و زينت احكام نگاه، لمس و صدا احكام طلاق اشاره اقسام طلاق و احكام آنها اشاره 1 - طلاق بائن اشاره طلاق خُلع طلاق مُبارات 2 - طلاق رِجعى اشاره احكام رجوع كردن احكام و مسائل عدّه اشاره 1 - عدّۀ طلاق 2 - عدّۀ وفات احكام لِعان احكام احياى زمين هاى مَوات اشاره احكام حيازت مباحات مشتركات احكام لُقَطه «اموال پيدا شده» احكام مجهول المالك و حيوان و انسان گم شده احكام غَصْب اشاره احكام تَقاص احكام سر بريدن و شكار حيوانات اشاره دستور سر بريدن حيوانات (ذبح) شرايط سر بريدن حيوان (ذبح) دستور كشتن شتر مستحبّات و مكروهات سر بريدن حيوان احكام شكار كردن با اسلحه شكار كردن با سگ شكارى صيد ماهى صيد مَلخ احكام خوردنى ها و آشاميدنى ها اشاره مستحبّات و مكروهات خوردن و آشاميدن احكام اقرار احكام نَذْر و عَهْد احكام سوگند احكام وصيّت احكام ارث اشاره ارث طبقۀ اوّل ارث طبقۀ دوم ارث طبقۀ سوم ارث زن و شوهر از يكديگر مسائل متفرّقه ارث احكام تشريح و پيوند

اشاره

اشاره
«مسألۀ 444» زنهاى حائض دو دسته اند:
اوّل: زنهايى كه در حيض داراى عادت هستند، يعنى در دو ماه متوالى به گونه اى كه گفته مى شود در وقت معيّن يا در چند روز معيّن خون مى بينند كه خود سه قسم مى باشند:
الف - صاحب عادت وقتيّه و عدديّه. ب - صاحب عادت وقتيّه. ج - صاحب عادت عدديّه، و اين سه قسم هر يك به سه دسته تقسيم مى شوند كه گفته خواهد شد.
دوم: زنهايى كه در حيض داراى عادت نيستند و آنها نيز سه دسته مى باشند:
الف - مُضطربه: و او زنى است كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده يا عادت او به هم خورده و عادت تازه اى پيدا نكرده است. ب - مبتدئه: و او زنى است كه براى اولين مرتبه حائض مى شود. ج - ناسيه: و او زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است.
«مسألۀ 445» مقصود از يك ماه در مسائل زير، از ابتداى خون ديدن است تا سى روز، نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه.
«مسألۀ 446» در مسايلى كه گفته مى شود: «زن بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند»، مقصود آن است كه غير از عبادات بقيّۀ اعمالى را كه بر حائض حرام است ترك كند و عبادات خود را به تفصيلى كه در استحاضه بيان خواهد شد، بجا آورد.
1 - احكام زنهايى كه در حيض داراى عادت مى باشند
«مسألۀ 447» زنهايى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين نيز پاك شود؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اوّل تا هفتم ماه است.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز معيّن - مثلاً از اوّل تا هشتم ماه - خونى مى ببيند كه نشانه هاى حيض را دارد (يعنى غليظ و سرخ يا تيره و گرم است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد) و بقيّۀ خونهاى او نشانه هاى استحاضه را دارد (يعنى نشانه هاى حيض را ندارد، مثلاً زرد رنگ است) كه عادت او از اوّل تا هشتم ماه است.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از سه روز يا بيشتر خون ديدن، يك روز يا بيشتر پاك شود و دوباره خون حيض ببيند، و مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و در هر دو ماه مجموع روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده، به يك اندازه باشد، كه در اين
صورت عادت او به اندازۀ مجموع روزهايى است كه خون ديده و در وسط پاك بوده و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد؛ مثلاً اگر در ماه اوّل از روز اوّل تا سوم ماه خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و در ماه دوم بعد از آن كه سه روز اول ماه را خون ديد، سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و در مجموع نه روز شود، عادت اين زن نه روز مى شود.
«مسألۀ 448» زنهايى كه عادت وقتيّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود، ولى شمارۀ روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اوّل ماه خون ببيند ولى ماه اوّل در روز هفتم و ماه دوم در روز هشتم از خون پاك شود كه اين زن بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود، ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون او نشانه هاى حيض را دارد (يعنى گرم، غليظ و سرخ يا تيره است و با فشار و سوزش بيرون مى آيد) و بقيۀ خونهاى او نشانۀ استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايى كه خون او نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يك اندازه نيست، مثلاً در ماه اوّل، از اوّل تا هفتم ماه و در ماه دوم از اوّل تا هشتم ماه خون او نشانه هاى حيض و در بقيّه آن نشانۀ استحاضه را دارد كه اين زن نيز بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، ولى اين مدّت در ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اوّل باشد، مثلاً در ماه اوّل هشت روز و در ماه دوم نُه روز باشد و در هر دو ماه خون در اوّل ماه بيايد كه اين زن نيز بايد روز اوّل ماه را روز اوّل عادت حيض خود قرار دهد.
«مسألۀ 449» زنهايى كه عادت عدديّه دارند سه دسته اند:
اوّل: زنى كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد كه در اين صورت تعداد روزهايى كه خون ديده عادت او
محسوب مى شود؛ مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند، عادت او پنج روز مى شود.
دوم: زنى كه از خون پاك نمى شود، ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مى بيند نشانۀ حيض و بقيّه نشانه استحاضه را دارد و شمارۀ روزهايى كه در آنها خون نشانۀ حيض را دارد، در هر دو ماه يك اندازه است امّا وقت آن يكى نيست كه در اين صورت تعداد روزهايى كه خون او نشانۀ حيض را دارد، عادت او مى شود؛ مثلاً اگر يك ماه از اوّل تا پنجم ماه و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم ماه خون او نشانۀ حيض و در بقيّه ماه نشانۀ استحاضه را داشته باشد، شماره روزهاى عادت او پنج روز مى شود.
سوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون در ماه اوّل با ماه دوم فرق داشته باشد كه در اين صورت اگر مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، از ده روز بيشتر نشود و مجموع روزهاى آن نيز در هر دو ماه به يك اندازه باشد، بايد روزهايى را كه خون ديده و روزهاى وسط را كه پاك بوده حيض قرار دهد و لازم نيست روزهايى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشند؛ مثلاً اگر ماه اوّل، از روز اوّل ماه تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم هشت روز شود، عادت او هشت روز مى شود.
«مسألۀ 450» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت به شمارۀ روزهاى حيض خود خون ببيند، بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت خون ديده باشد و چه بعد از آن.
«مسألۀ 451» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده، اگرچه نشانه هاى حيض را نداشته باشد حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده، اگرچه نشانه هاى حيض را داشته باشد، استحاضه است؛ مثلاً اگر زنى كه عادت حيض او از اوّل تا هفتم ماه است از اوّل تا دوازدهم خون
ببيند، هفت روز اوّل آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 452» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در همۀ روزهاى عادت و دو سه روز پيش از آن خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه آنها خون حيض است و اگر در همۀ روزهاى عادت با چند روز پس از آن خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، چنانچه خونهايى كه بعد از عادت ديده، داراى صفات حيض باشد، همه آنها خون حيض است وگرنه فقط ايام عادت حيض است و در بقيه بايد بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند و اگر در همۀ روزهاى عادت و مقدارى بعد و مقدارى قبل از عادت خون ببيند و مجموع آنها از ده روز بيشتر نشده باشد، چنانچه خونهايى كه پس از ايام عادت ديده است، اوصاف حيض را داشته باشد، همه ايام عادت و قبل و بعد از آن حيض است وگرنه خونهايى را كه در ايام عادت و قبل از آن ديده حيض قرار دهد و در بقيه بايد بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند و در تمامى صورتهايى كه در بالا گفته شد، اگر مجموع خونى كه مى بيند از ده روز بيشتر شود، فقط روزهاى عادت او حيض بوده و خونى كه جلوتر يا پس از آن ديده، خون استحاضه مى باشد و چنانچه در آن روزها عبادت نكرده، بايد آنها را قضا نمايد.
«مسألۀ 453» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد، در مقدارى از روزهاى عادت و مقدارى پيش از عادت خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر از ده روز بيشتر شود، بايد روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز پيش از آن را كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شود، حيض و روزهاى قبل از آن را استحاضه قرار دهد و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت خون ببيند، چنانچه خونى كه بعد از ايام عادت ديده داراى صفات حيض نباشد و دو خون روى هم از ده روز بيشتر نشود، خونى را كه در عادت ديده، حيض قرار دهد و در بقيه بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع نمايد، به شرط آن كه خونى، كه در عادت ديده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است؛ و اگر دو خون روى هم از ده روز بيشتر شود، چنانچه خونى كه در ايام
عادت ديده كمتر از سه روز نباشد، بايد آن را حيض قرار دهد و در بقيه به مقدارى كه به اندازۀ باقى ماندۀ عدد عادت او تكميل شود، بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع كند و مابقى آن را تا آخرِ خون، استحاضه قرار دهد و چنانچه خونى كه در ايام عادت ديده كمتر از سه روز باشد، تمام خون را استحاضه قرار دهد؛ اگر خونى كه بعد از عادت ديده داراى صفات حيض باشد و مجموع خونى كه ديده از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است و اگر بيشتر شود، بايد روزهايى كه در عادت خون ديده با چند روز بعد از آن را كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شود، حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 454» اگر زنى كه عادت وقتيّه و عدديّه دارد در وقت عادت خود خون ببيند، ولى شمارۀ روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شمارۀ روزهاى عادتى كه داشته خون ببيند، بايد خون اول را حيض قرار دهد، حتى اگر تعداد روزهاى آن بيشتر از تعداد روزهاى عادت او باشد، به شرط آن كه خون در روزهايى كه بيشتر از ايام عادت اوست، داراى صفات حيض باشد وگرنه خون در آن روزها استحاضه محسوب مى شود و خون دوم نيز چنانچه با خون اول به اندازۀ ده روز يا بيشتر فاصله داشته باشد و داراى صفات حيض باشد، حيض است و اگر داراى صفات حيض نباشد، استحاضه محسوب مى شود و اگر با خون اول كمتر از ده روز فاصله داشته باشد و مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده كمتر از ده روز باشد، چنانچه خون دوم داراى صفات حيض باشد، بايد مجموع خون هايى را كه ديده به همراه روزهايى كه در وسط پاك بوده، حيض قرار دهد و چنانچه خون دوم داراى صفات حيض نباشد، استحاضه است؛ و اگر مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، بيشتر از ده روز باشد، بايد طبق مسألۀ شمارۀ 462 عمل نمايد.
«مسألۀ 455» اگر زنى كه عادت وقتيّه دارد در وقت عادت يا دو سه روز جلوتر خون ببيند - به گونه اى كه بگويند حيض را جلو انداخته - اگرچه آن خون نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد به مجرد ديدن خون به احكامى كه براى زن حائض گفته شد، عمل كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده (مثل اين كه پيش از سه روز پاك شود) بايد
عبادت هايى را كه بجا نياورده، قضا نمايد و اگر دو سه روز بعد از وقت عادت خون شروع شود، اگر واجد صفات حيض باشد، حيض وگرنه استحاضه است.
«مسألۀ 456» زنى كه عادت وقتيّه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، چنانچه مقدارى از خون داراى صفات حيض بوده و بقيه داراى صفات حيض نباشد، بايد خونى را كه داراى صفات حيض است، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، به شرط آن كه اولاً:
خونى كه داراى صفات حيض است، كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد و ثانياً:
خون ديگرى با آن تعارض نكند؛ يعنى قبل از گذشتن ده روز از پايان خون اول كه داراى صفات حيض است، خون ديگرى نبيند كه داراى صفات حيض بوده و مجموع آن و خون اول و روزهايى كه در بين آنها واقع شده، بيشتر از ده روز باشد.
«مسألۀ 457» اگر زنى كه عادت وقتيّه دارد بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا هيچ مقدار از آن صفات حيض را نداشته باشد و يا دو شرطى را كه در مسألۀ قبل گفته شد، نداشته باشد، چنانچه تعداد روزهاى عادت خويشان پدرى يا مادرى او - زنده باشند يا مرده - به يك اندازه باشد و يا تعداد كسانى كه عادتشان با بقيّه فرق مى كند، بسيار كم باشد، در صورتى كه عادتشان كمتر از هفت روز باشد، بايد آن را حيض قرار دهد و اگر بيشتر از هفت روز باشد، هفت روز را حيض قرار دهد و در هر دو صورت در اختلاف روزهاى عادت خويشان و هفت روز، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و بقيه را استحاضه قرار دهد، مثلاً اگر عادت خويشان او چهار روز باشد، بايد تا چهار روز را حيض قرار داده و سپس تا سه روز بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر عادت خويشان او هشت روز باشد، بايد تا هفت روز را حيض قرار داده و سپس يك روز بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند و اگر خويشاوندى نداشت يا تعداد روزهاى عادت آنان يك اندازه نبود، مثلاً عادت بعضى پنج روز و عادت بعضى ديگر سه روز بود، بنابر احتياط واجب هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 458» زنى كه عادت وقتيّه دارد و شمارۀ عادت خويشان خود و يا هفت روز
را عادت حيض خود قرار مى دهد، بايد روزى را كه در هر ماه اوّل عادت او بوده، اوّل حيض خود قرار دهد، مثلاً زنى كه هر ماه در روز اوّل ماه خون مى ديده ولى گاهى روز هفتم و گاهى روز هشتم پاك مى شده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و عادت خويشان او هفت روز باشد، بايد هفت روز اوّل ماه را حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 459» زنى كه عادت عدديّه دارد، اگر خونى ببيند كه نشانه هاى حيض را داشته باشد، بايد عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده، بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده قضا نمايد و اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد، بايد بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند، پس اگر خون به اندازۀ عادت او استمرار بيابد و سپس قطع شود، معلوم مى شود كه حيض بوده و اگر روزهايى كه در آنها خون مى بيند كمتر از شمارۀ عادت او و يا بيشتر از آن شود، معلوم مى شود كه استحاضه بوده است.
«مسألۀ 460» اگر زنى كه عادت عدديه دارد كمتر از عادت خود خون ببيند و يا بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند ولى از ده روز بيشتر نشود، روزهايى را كه داراى صفات حيض بوده، حيض و بقيه را استحاضه قرار مى دهد، به شرط آن كه روزهايى كه خون داراى صفات حيض بوده كمتر از سه روز نباشد وگرنه تمام خون استحاضه است.
«مسألۀ 461» اگر زنى كه عادت عدديّه دارد بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند و از ده روز نيز بيشتر شود، چنانچه همۀ خونهايى كه ديده مثل هم باشند، بايد براى تعيين روز شروع حيض، به وقت شروع عادت خويشان خود مراجعه كند و از آن وقت به تعداد روزهاى عادت خود را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر خويشاوندى نداشت و يا وقت شروع عادت آنان يكسان نبود، بايد از هنگام ديدن خون، به تعداد روزهاى عادت خود را حيض قرار دهد و اگر همۀ خونهايى كه ديده يك جور نباشند بلكه چند روز از آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد، اگر روزهايى كه خون نشانه حيض را دارد با شمارۀ روزهاى عادت او يك اندازه باشد، بايد همان روزها را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهايى كه خون نشانۀ حيض را دارد از تعداد روزهاى عادت او بيشتر باشد، فقط به اندازۀ روزهاى عادت خود را حيض و
بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر تعداد روزهايى كه خون نشانۀ حيض را دارد از تعداد روزهاى عادت او كمتر باشد، بايد آن روزها را با چند روز ديگر كه روى هم به اندازۀ روزهاى عادت او مى شوند، حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 462» اگر زنى كه داراى عادت است بعد از آن كه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره سه روز يا بيشتر خون ببيند و فاصلۀ پاكى بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همۀ روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد؛ مثل آن كه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، سه صورت دارد:
الف - آن كه تمام يا قسمتى از يكى از خونهايى كه ديده، در روزهاى عادت باشد وخون ديگر در روزهاى عادت نباشد كه در اين صورت چنانچه تعداد روزهاى خونى كه در عادت ديده با عدد عادت او برابر و يا بيشتر از آن باشد و يا مجموع ايام عادت و ايام پاكى او بيشتر از ده روز باشد، بايد همۀ خونى را كه در عادت ديده حيض و خون ديگر را استحاضه قرار دهد و در غير اين صورت، به تعدادى كه خونِ در ايام عادت از روزهاى عادت كمتر دارد، از خون ديگر تكميل مى كند و مجموع آنها را با ايامى كه در وسط پاك بوده، حيض قرار مى دهد و بقيۀ خون خارج عادت را استحاضه قرار مى دهد؛ مثلاً اگر عادت او از دوم تا ششم ماه باشد و يك ماه از اوّل تا سوم ماه خون ببيند و بعد چهار روز پاك شود و دوباره از هشتم تا دوازدهم ماه خون ببيند، بايد از اوّل تا نهم ماه را حيض و از دهم تا دوازدهم را استحاضه قرار دهد، ولى اگر از اوّل ماه تا پنجم يا بيشتر از آن خون ببيند و پاك شود و دوباره خون ببيند، خون اوّل را حيض و خون ديگر را استحاضه قرار مى دهد. همچنين اگر از اوّل تا سوم ماه خون ببيند و بعد شش روز يا بيشتر پاك شود و سپس دوباره خون ببيند، بايد خون اوّل را حيض و خون ديگر را استحاضه قرار دهد.
ب - آن كه هيچ يك از دو خون در ايام عادت نباشد كه در اين صورت اگر داراى عادت عدديّه بوده و يكى از آنها به تعداد ايام عادت باشد، آن را حيض و ديگرى را استحاضه قرار مى دهد، وگرنه خونى كه داراى صفات حيض است، حيض و ديگرى
استحاضه است و اگر هر دو داراى صفات حيض باشند، بنابر احتياط واجب خون اوّل را حيض و دومى را استحاضه قرار مى دهد و اگر هيچ يك داراى صفات حيض نباشند، هر دو استحاضه مى باشند.
ج - آن كه مقدارى از خون اوّل و دوم در روزهاى عادت باشد كه در اين صورت خون هايى كه در ايام عادت واقع شده اند به همراه ايام پاكى بين آنها حيض و بقيّۀ خون دوم كه خارج از ايام عادت بوده، استحاضه مى باشد و بقيّۀ خون اوّل كه پيش از ايام عادت بوده، اگر مجموع آن و ايام عادت بيشتر از ده روز شود، آن نيز استحاضه مى باشد وگرنه حيض است؛ مثلاً اگر عادت او از سوم تا دهم ماه بوده، در صورتى كه از اوّل تا ششم ماه خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند، از اوّل تا دهم حيض است و از يازدهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 463» زنى كه در حيض داراى عادت است، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شمارۀ روزهاى آن يا هم وقت و هم شمارۀ روزهاى آن يكى باشند، عادت او به آنچه در اين دو ماه ديده است برمى گردد؛ مثلاً اگر از روز اوّل تا هفتم ماه خون مى ديده و پاك مى شده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، عادت او از دهم تا هفدهم مى شود و اگر دو بار بر خلاف عادت خون ببيند، ولى آن دو بار نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، بنابر احتياط بايد ميان احكام عادتى كه داشته و احكام مضطربه جمع كند و اگر چند بار بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه نه در وقت و نه در عدد مانند هم نباشند، حكم زن مضطربه را دارد.
2 - احكام زنهايى كه در حيض داراى عادت نيستند
«مسألۀ 464» مبتدئه، مضطربه و ناسيه، به محض ديدن خونى كه نشانه هاى حيض را دارد، بايد عبادت را ترك كنند و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده - مثل اين كه قبل از سه روز خون قطع شود و يا نشانه هاى حيض را از دست بدهد - بايد عبادت هايى را كه بجا نياورده اند، قضا نمايند و اگر نشانه هاى حيض را نداشته باشد، آن را استحاضه قرار
مى دهند، حتى اگر تا سه روز ادامه پيدا كند.
«مسألۀ 465» اگر مضطربه، مبتدئه و يا ناسيه، بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى را كه داراى صفات حيض است، حيض و خونى را كه داراى صفات استحاضه است، استحاضه قرار مى دهد، به شرط آن كه اوّلاً: خون داراى صفات حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد و ثانياً: خون ديگرى با آن تعارض نكند، يعنى قبل از گذشتن ده روز از پايان خونى كه داراى صفات حيض است، خون ديگرى نبيند كه داراى صفات حيض بوده و مجموع آن و خون اول كه داراى صفات حيض است و روزهايى كه در بين آنها واقع شده، بيشتر از ده روز باشد، مثل آن كه پنج روز خون سرخ يا تيره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ يا تيره ببيند.
«مسألۀ 466» اگر مضطربه، مبتدئه و يا ناسيه، بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن فاقد صفات حيض باشد و يا خونى كه داراى صفات حيض است كمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.
«مسألۀ 467» اگر مضطربه و يا مبتدئه، بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا قسمتى از آن داراى صفات حيض باشد، ولى خونى كه داراى صفات حيض است بيشتر از ده روز باشد و يا خون ديگرى با آن تعارض كند، بايد در عدد روزهاى حيض به عادت خويشان خود مراجعه كند، پس اگر عادت آنان كمتر از هفت روز باشد، از ابتداى ديدن خون به اندازۀ عادت آنان را حيض قرار مى دهد و اگر عادت آنان بيشتر از هفت روز باشد، از ابتداى ديدن خون به اندازۀ هفت روز را حيض قرار مى دهد و در هر دو صورت، در اختلاف روزهاى عادت خويشان و هفت روز، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع مى كند و اگر خويشاوندى نداشت يا شمارۀ روزهاى عادت آنان يك اندازه نبود، بنابر احتياط واجب بايد از ابتداى ديدن خون تا هفت روز را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
«مسألۀ 468» اگر ناسيه بيشتر از ده روز خون ببيند و تمام آن داراى صفات حيض باشد و يا خونى كه داراى صفات حيض است بيشتر از ده روز باشد و يا خون ديگرى با
آن تعارض كند، بنابر احتياط واجب بايد از ابتداى ديدن خون تا هفت روز را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد.
احكام حائض
«مسألۀ 469» چند چيز بر حائض حرام است:
اوّل: عبادت هايى كه مانند نماز، بايد با وضو، غسل يا تيمّم بجا آورده شوند؛ ولى بجا آوردن عبادت هايى كه وضو، غسل و تيمّم براى آنها لازم نيست - مانند نماز ميّت - مانعى ندارد. دوم: تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
سوم: وطى در قُبُل (جلو) كه هم براى مرد و هم براى زن حرام است، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد، بلكه احتياط واجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را نيز داخل نكند و همچنين احتياط، ترك وطى در دُبُر (عقب) زن در حال حيض است؛ بلكه اگر زن راضى نباشد، در غير حال حيض نيز وطى در دُبُر زن جايز نيست.
«مسألۀ 470» جماع كردن در روزهايى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعاً بايد آن را حيض قرار دهد حرام است، پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند و بايد به دستورى كه گفته شد روزهاى عادت خود را طبق روزهاى عادت خويشان خود حيض قرار دهد، شوهرش نمى تواند در آن روزها با او نزديكى نمايد.
«مسألۀ 471» اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود.
«مسألۀ 472» اگر زن بگويد: «حيض هستم» يا «از حيض پاك شده ام»، بايد حرف او را قبول كرد.
«مسألۀ 473» براى جماع با زن حائض كفاره واجب نمى شود، اگرچه دادن كفاره بر مرد مستحب است.
«مسألۀ 474» اگر شمارۀ روزهاى حيض زن به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اوّل آن از روى علم و عمد با زن خود جماع كند، مستحب است هجده نخود طلا كفاره به فقير بدهد، و اگر در قسمت دوم جماع كند، نُه نخود، و اگر در قسمت سوم جماع
كند، چهار نخود و نيم بدهد؛ مثلاً زنى كه شش روز خون حيض مى بيند، اگر شوهرش در شب يا روز اوّل و دوم با او جماع كند، هيجده نخود طلا و در شب يا روز سوم و چهارم نُه نخود و در شب يا روز پنجم و ششم چهار نخود و نيم طلا مى دهد.
«مسألۀ 475» اگر كسى هم در قسمت اوّل و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم دوران حيض با زن خود جماع كند، مستحب است هر سه كفاره را كه روى هم سى و يك نخود و نيم مى شود بدهد.
«مسألۀ 476» كسى كه نمى تواند كفاره مذكور را بدهد، بهتر آن است كه صدقه اى به فقير بدهد و اگر نمى تواند صدقه بدهد، استغفار كند و هر وقت توانست كفاره بدهد.
«مسألۀ 477» طلاق دادن زن در حال حيض به تفصيلى كه در كتاب طلاق گفته مى شود، باطل است.
«مسألۀ 478» اگر زن در بين نماز يا روزه حائض شود، نماز يا روزه او باطل است.
«مسألۀ 479» اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده، نمازى كه خوانده باطل است.
«مسألۀ 480» بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز و اعمال ديگرى كه بايد با وضو، غسل يا تيمّم بجا آورده شوند، غسل كند ولى احتياطاً اين غسل كفايت از وضو نمى كند و بايد پيش از غسل يا بعد از آن وضو نيز بگيرد و اگر پيش از غسل وضو بگيرد بهتر است.
«مسألۀ 481» اگر حائض، جُنب باشد و هنگامى كه پاك مى شود غسل جنابت را انجام دهد، لازم نيست براى حيض نيز جداگانه غسل نمايد، هر چند خوب است در غسل خود هر دو را نيّت كند و اين غسل كفايت از وضو مى كند؛ پس براى انجام عباداتى مانند نماز كه طهارت در آنها شرط است، لازم نيست وضو بگيرد.
«مسألۀ 482» بعد از آن كه زن از خون حيض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است، ولى احتياط واجب آن است كه همسرش پيش از غسل از جماع با
او خوددارى نمايد و همچنين بنابر احتياط بايد از قرائت سوره هاى سجده دار و توقف در مساجد و قرار دادن چيزى در آنها پيش از غسل خوددارى نمايد و بايد از بقيۀ اعمالى هم كه بر حائض حرام است تا غسل نكرده اجتناب كند.
«مسألۀ 483» اگر آب براى وضو و غسل كافى نباشد و به اندازه اى باشد كه بتواند يا غسل كند و يا وضو بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد غسل كند و به عوض وضو تيمّم نمايد و اگر فقط براى وضو كافى باشد و به اندازه غسل نباشد، بايد وضو بگيرد و به عوض غسل تيمّم نمايد و اگر براى هيچ يك از آنها آب نداشته باشد، بايد يك تيمّم به عوض غسل به جا آورد و بنابر احتياط تيمّم ديگرى به عوض وضو نيز انجام دهد.
«مسألۀ 484» نمازهاى واجب روزانه كه زن در حال حيض نمى خواند، قضا ندارند، ولى روزه هاى واجب را بايد قضا نمايد.
«مسألۀ 485» هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مى شود، بايد فوراً نماز بخواند.
«مسألۀ 486» اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اوّل وقت به اندازۀ انجام واجباتِ يك نماز بگذرد و حائض شود، بنابر احتياط قضاى آن نماز بر او واجب است، ولى در تند خواندن و كُنْد خواندن و چيزهاى ديگر، بايد حال خود را ملاحظه بكند؛ مثلاً زنى كه مسافر نيست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز به دستورى كه گفته شد از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود و براى كسى كه مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت كافى است و نيز بايد ملاحظۀ تهيۀ شرايطى را كه دارا نيست بنمايد؛ پس اگر به مقدار فراهم آوردن آن مقدمات و خواندن يك نماز وقت بگذرد و حائض شود، قضا واجب است و گرنه واجب نيست.
«مسألۀ 487» اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازۀ غسل و وضو و مقدمات ديگر نماز، مانند تهيه كردن لباس يا آب كشيدن آن و خواندن يك ركعت نماز (يعنى تا پايان ذكر سجدۀ دوم از ركعت اول) يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند، بايد قضاى آن را بجا آورد و اگر فقط به اندازۀ خواندن
يك ركعت نماز با طهارت وقت داشته باشد، ولى براى بقيۀ مقدمات مانند تهيه كردن و يا آب كشيدن لباس و مانند آن وقت نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه در اين صورت نيز قضاى آن نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 488» اگر زنى كه از خون حيض پاك شده به اندازۀ غسل و وضو وقت نداشته باشد، ولى بتواند با تيمّم يك ركعت از نماز را در وقت بخواند، احتياط مستحب آن است كه نماز را با تيمم بخواند و اگر گذشته از تنگى وقت، تكليفش تيمّم باشد - مثل آن كه آب براى او ضرر داشته باشد - بايد تيمّم كند و آن نماز را بخواند.
«مسألۀ 489» اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.
«مسألۀ 490» اگر به گمان اين كه به اندازۀ تهيۀ مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد، نماز نخواند و بعد بفهمد كه وقت داشته، بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 491» اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براى عبادت هاى خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، ولى اگر يقين يا اطمينان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند، بايد فعلاً در ايام پاكى به وظيفۀ حائض عمل نمايد.
«مسألۀ 492» اگر زن پيش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، مقدارى پنبه داخل فرج مى نمايد و كمى صبر مى كند و بيرون مى آورد، پس اگر پاك بود غسل مى كند و عبادت هاى خود را بجا مى آورد و اگر آلوده به خون داراى صفات حيض بود، چنانچه در حيض عادت نداشته باشد يا عادت او ده روز باشد، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد، غسل كند و اگر در پايان ده روز پاك شد يا خون او از ده روز گذشت، آخر روز دهم غسل نمايد و اگر عادتش كمتر از ده روز باشد، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا در پايان ده روز پاك مى شود، نبايد غسل كند و اگر احتمال دهد كه خون او از ده روز بگذرد، احتياط واجب آن است كه تا دو روز عبادت را ترك كند و بعد از آن تا تكميل ده روز اعمالى را كه بر حائض حرام است ترك كند و اعمال مستحاضه را
انجام دهد؛ پس اگر پيش از تمام شدن ده روز يا در پايان ده روز از خون پاك شد، تمام آن مدّت حيض است و اگر از ده روز گذشت، بايد عادت خود را حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و عبادت هايى را كه بعد از روزهاى عادت بجا نياورده قضا نمايد و اگر پنبه اى كه داخل مى كند آلوده به آب زرد رنگى شود، چنانچه در روزهاى عادتش باشد، مانند آلودگى به خون حيض است و احكامى كه گذشت بر آن جارى است وگرنه استحاضه مى باشد.
«مسألۀ 493» اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند و بعد بفهمد كه حيض نبوده است، بايد نماز و روزه اى را كه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد و اگر چند روز به گمان اين كه حيض نيست عبادت كند و بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه در آن روزها روزۀ واجب گرفته، بايد آن را قضا نمايد.
«مسألۀ 494» مستحب است زن حائض در وقت نماز خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد، به اميد درك ثواب تيمّم نمايد و در جاى نماز خويش رو به قبله بنشيند و مشغول قرائت قرآن، ذكر، دعا و صلوات شود، اگرچه در غير اين اوقات، خواندن قرآن بر حائض مكروه است.
«مسألۀ 495» خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به حاشيه و بين خطهاى قرآن و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن براى حائض مكروه است.
«مسألۀ 496» غسل هاى مستحبى مثل غسل جمعه، غسل احرام، غسل توبه و غير آن و همچنين وضوهاى مستحبى، براى حائض نيز مستحب است.
استحاضه
اشاره
يكى از خونهايى كه از زن خارج مى شود يا فضاى داخل فرج را آلوده مى كند، خون استحاضه است و زن را در حال استحاضه، مستحاضه مى گويند.
«مسألۀ 497» خون استحاضه غالباً زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مى آيد و غليظ نيز نيست، ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
«مسألۀ 498» خون استحاضه سه قسم است: قليله، متوسطه و كثيره. استحاضۀ قليله آن است كه خون، پنبه اى را كه زن معمولاً بر محل مى گذارد آلوده كند، ولى به داخل آن نفوذ نكند. استحاضۀ متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو برود، ولى بر دستمال و مانند آن كه معمولاً زنها براى جلوگيرى از خون مى بندند، جارى نشود. استحاضۀ كثيره آن است كه خون از پنبه گذشته و بر دستمال نيز جارى شود.
احكام استحاضه
«مسألۀ 499» در استحاضۀ قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد و ظاهر فرج را نيز اگر خون به آن رسيده، آب بكشد و بنابر احتياط واجب، پنبه را عوض كند يا آب بكشد.
«مسألۀ 500» در استحاضۀ متوسطه زن علاوه بر انجام دادن اعمال استحاضه قليله بايد يك غسل نيز در شبانه روز به تفصيل ذيل انجام دهد:
اگر استحاضه قبل از نماز صبح يا در بين آن حادث شود، بايد براى نماز صبح غسل كند و اگر بعد از خواندن نماز صبح تا قبل از نماز ظهر يا بين آن حادث شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و به همين ترتيب قبل از هر نماز يا بين هر نمازى كه استحاضه متوسطه حادث شود، بايد براى آن غسل نمايد و تا صبح ديگر براى نمازهاى خود اعمال استحاضۀ قليله را كه در مساله پيش گفته شد انجام دهد و پس از آن تا وقتى كه خون ادامه دارد، هر روز قبل از نماز صبح يك غسل انجام دهد و اگر عمداً يا از روى فراموشى براى نماز صبح غسل نكند، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند، بايد پيش از نماز مغرب و عشاء غسل نمايد، چه خون بيايد و چه قطع شده باشد.
«مسألۀ 501» زن در استحاضۀ كثيره علاوه بر اين كه بايد احتياطاً براى هر نماز پنبه و دستمالى را كه بسته است عوض كند يا تطهير نمايد، بايد يك غسل براى نماز صبح و يك غسل براى نماز ظهر و عصر و يك غسل براى نماز مغرب و عشاء بجا آورد و بين نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشاء فاصله نيندازد و اگر بين نماز ظهر و عصر
فاصله بيندازد، بايد براى نماز عصر دوباره غسل كند و نيز اگر بين نماز مغرب و عشاء فاصله بيندازد، بايد براى نماز عشاء دوباره غسل نمايد، ولى در استحاضه كثيره براى خواندن نماز، وضو لازم نيست.
«مسألۀ 502» غسل و يا وضوى استحاضه بايد در داخل وقت نماز انجام شود؛ بنابر اين اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز نيز بيايد، اگرچه زن براى آن خون وضو و غسل را انجام داده باشد، بنابر احتياط واجب بايد در هنگام نماز نيز وضو و غسل را بجا آورد، بلكه اگر نزديك اذان صبح براى نماز شب غسل كند و نماز شب را بخواند، احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دوباره غسل و وضو را بجا آورد.
«مسألۀ 503» مستحاضۀ متوسطه كه وظيفه اش وضو گرفتن و غسل كردن است، مى تواند هر كدام را كه بخواهد اوّل بجا آورد، ولى بهتر است اوّل وضو بگيرد.
«مسألۀ 504» اگر استحاضۀ قليله زن بعد از خواندن نماز صبح متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسطه شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
«مسألۀ 505» اگر استحاضۀ قليله يا متوسطۀ زن بعد از خواندن نماز صبح كثيره شود، بايد براى نماز ظهر و عصر يك غسل و براى نماز مغرب و عشاء غسل ديگرى بجا آورد و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
«مسألۀ 506» زن مستحاضه اى كه وظيفۀ او وضو گرفتن و يا تطهير ظاهر فرج و يا تبديل و تطهير پنبه و دستمالى است كه بسته، بايد اين اعمال را براى هر نماز، چه واجب و چه مستحب، انجام دهد و نيز اگر بخواهد نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند يا نمازى را كه تنها خوانده است دوباره با جماعت بخواند، بايد تمام كارهايى را كه براى استحاضه گفته شد انجام دهد.
«مسألۀ 507» زن مستحاضه براى خواندن نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده و سجدۀ سهو، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
«مسألۀ 508» زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براى نماز اوّلى كه مى خواند بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد انجام اعمال استحاضه لازم نيست.
«مسألۀ 509» اگر زن نداند استحاضۀ او از كدام قسم است، بايد هنگامى كه مى خواهد نماز بخواند، وضعيت خود را بررسى كند، به اين ترتيب كه مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد و بعد از آن كه فهميد استحاضۀ او كدام يك از آن سه قسم است، اعمالى را كه براى آن نوع عنوان شد انجام دهد، ولى اگر بداند تا وقتى كه مى خواهد نماز بخواند استحاضۀ او تغيير نخواهد كرد، پيش از داخل شدن وقت نيز مى تواند خود را وارسى نمايد.
«مسألۀ 510» زن مستحاضه اگر پيش از آن كه خود را وارسى كند مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفۀ خود عمل كرده باشد، مثلاً استحاضۀ او قليله بوده و به وظيفۀ استحاضۀ قليله يا متوسطه عمل نموده، نماز او صحيح است و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نبوده، مثل آن كه استحاضۀ او متوسطه بوده و به وظيفۀ قليله رفتار كرده، نماز او باطل است.
«مسألۀ 511» زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد، بايد به آنچه مسلماً وظيفۀ اوست عمل كند، مثلاً اگر نمى داند استحاضۀ او قليله است يا متوسطه، بايد اعمال استحاضۀ قليله را انجام دهد و اگر نمى داند استحاضۀ او متوسطه است يا كثيره، بايد اعمال استحاضۀ متوسطه را انجام دهد، ولى اگر بداند استحاضۀ او سابقاً از كدام يك از آن سه قسم بوده، بايد به وظيفۀ همان قسم رفتار نمايد.
«مسألۀ 512» براى آن كه زن مستحاضه شود، بايد خون از فرج خارج شود و چنانچه خون استحاضه به فضاى فرج برسد، ولى بيرون نيايد، حكم استحاضه بر آن جارى نمى شود؛ اما پس از خارج شدن خون و مستحاضه شدن زن، مادامى كه خون در باطن وجود دارد، زن مستحاضه است، حتى اگر ديگر خونى از او خارج نشود و وقتى پاك مى شود كه خون در باطن نيز موجود نباشد.
«مسألۀ 513» اگر زن مستحاضه بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده و در داخل فرج نيز خونى نبوده و اگر نماز را با تأخير بخواند نيز تا آخر نماز به همين وضعيت باقى خواهد ماند، مى تواند خواندن نماز را تأخير بيندازد.
«مسألۀ 514» اگر خون استحاضه قبل از نماز قطع شود و در باطن نيز وجود نداشته باشد و مستحاضه به وظيفۀ خود عمل نمايد و نمازش را بخواند، چنانچه تا زمان نماز بعدى خون از وى خارج نشود و در فضاى فرج نيز خون وجود نداشته باشد، لازم نيست براى نماز بعدى وظايف استحاضه را به جا آورد، بلكه مى تواند با همان وضو يا غسل نماز بعدى را بخواند، هرچند بداند كه دوباره خون استحاضه خواهد آمد.
«مسألۀ 515» اگر زن مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلّى پاك مى شود يا به اندازۀ خواندن نماز، پاك خواهد شد، بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند.
«مسألۀ 516» اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه پيش از گذشتن وقت نماز بتواند وضو، غسل و نماز را بجا آورد، كاملاً پاك مى شود، بايد نماز را تأخير بيندازد و هنگامى كه كاملاً پاك شد، دوباره وضو و غسل را بجا آورده و نماز را بخواند و اگر وقت نماز تنگ شد، لازم نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد، بلكه اگر وقت براى تيمّم كافى باشد، احتياطاً به جاى وضو و غسل تيمّم كند.
«مسألۀ 517» وقتى مستحاضۀ كثيره و متوسطه كاملاً از خون پاك شد، بايد غسل كند و احتياطاً براى نماز وضو نيز بگيرد، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز قبلى مشغول غسل شده ديگر خون نيامده، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
«مسألۀ 518» مستحاضۀ قليله بعد از وضو و مستحاضۀ متوسطه بعد از غسل و وضو و مستحاضۀ كثيره بعد از غسل، بايد فوراً مشغول نماز شوند، ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد و در نماز نيز مى توانند اعمال مستحب مثل قنوت و غير آن را بجا آورند.
«مسألۀ 519» اگر زن مستحاضه بين غسل و نماز فاصله بيندازد، بايد دوباره غسل كند و بلافاصله مشغول نماز شود، ولى اگر از هنگام شروع به غسل، خون به فضاى فرج نيايد، غسل مجدد لازم نيست و حكم وضو نيز به همين ترتيب است.
«مسألۀ 520» زن مستحاضه چنانچه براى او ضرر نداشته باشد، بايد بعد از غسل و وضو به وسيله اى مانند پنبه از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون بيايد، نمازى را كه خوانده، بايد دوباره بخواند، بلكه بنابر احتياط واجب بايد غسل را نيز اعاده كند.
«مسألۀ 521» اگر در هنگام غسل خون قطع نشود، غسل صحيح است و اگر در بين غسل، استحاضه متوسطه كثيره شود، لازم نيست غسل را از سر بگيرد.
«مسألۀ 522» لازم نيست زن مستحاضه در هنگام روزه، از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
«مسألۀ 523» روزۀ زن مستحاضه اى كه غسل بر او واجب مى باشد، بنابر احتياط در صورتى صحيح است كه غسل هايى را كه براى خواندن نمازهاى روز بر وى واجب است، در روز انجام دهد؛ بنابر اين چنانچه قبل از خواندن نماز صبح يا ظهر و عصر مستحاضه شود و استحاضۀ وى متوسطه يا كثيره باشد و براى نماز غسل نكند، روزۀ آن روز او باطل است و بنابر احتياط واجب، غسل نماز مغرب و عشاى شبى كه مى خواهد فرداى آن را روزه بگيرد نيز شرط صحّت روزۀ فردا مى باشد؛ ولى چنانچه براى نماز مغرب و عشاء غسل نكند، اگر پيش از طلوع فجر به جهتى (مثل نماز شب) غسل كند، براى صحّت روزۀ فردا كافى است.
«مسألۀ 524» اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود، صحّت روزۀ آن روز او منوط به غسل نيست.
«مسألۀ 525» اگر استحاضۀ قليلۀ زن پيش از نماز، متوسطه يا كثيره شود، بايد اعمال استحاضۀ متوسطه يا كثيره را كه بيان شد انجام دهد و اگر استحاضۀ متوسطه، كثيره شود، بايد اعمال استحاضۀ كثيره را انجام دهد، ولى چنانچه پيش از همان نماز براى
استحاضۀ متوسطه غسل كرده باشد، لازم نيست دوباره براى كثيره نيز غسل كند.
«مسألۀ 526» اگر در بين نماز استحاضۀ متوسطه زن كثيره شود، چنانچه پيش از آن نماز غسل انجام داده باشد، نمازش را ادامه مى دهد وگرنه بايد نمازش را رها كند و پس از غسل كردن و انجام دادن بقيۀ اعمال استحاضۀ كثيره، نماز را از سر بگيرد و اگر استحاضۀ قليلۀ او متوسطه و يا كثيره شود، بايد نماز را رها كند و براى متوسطه غسل كند و وضو بگيرد و براى كثيره غسل انجام دهد و اعمال ديگر آن را نيز بجا آورد و همان نماز را بخواند و اگر براى غسل يا وضو وقت نداشته باشد، بايد بدل از هر كدام آنها كه وقت انجام دادن آن را ندارد، تيمّم كند و اگر براى تيمّم نيز وقت نداشته باشد، نمى تواند نماز را رها كند بلكه بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و پس از آن بايد قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 527» اگر در بين نماز خون متوقف شود و مستحاضه نداند كه در باطن نيز قطع شده يا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد كه خون در باطن نيز قطع شده بوده، بايد وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد.
«مسألۀ 528» اگر استحاضۀ كثيرۀ زن، متوسطه شود، بايد براى نماز اوّل عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل متوسطه را بجا آورد؛ مثلاً اگر پيش از نماز ظهر استحاضۀ كثيره متوسطه شود، بايد براى نماز ظهر غسل كند و براى نماز عصر، مغرب و عشاء فقط وضو بگيرد، ولى اگر براى نماز ظهر غسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، بايد براى نماز عصر غسل نمايد و اگر براى نماز عصر نيز غسل نكند، بايد براى نماز مغرب غسل كند و اگر براى آن نيز غسل نكند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد، بايد براى نماز عشاء غسل نمايد و همچنين اگر استحاضۀ كثيره قليله شود، بايد براى نماز اوّل عمل كثيره و براى نمازهاى بعد عمل قليله را انجام دهد و نيز اگر استحاضۀ متوسطه قليله شود، بايد براى نماز اوّل عمل متوسطه و براى نمازهاى بعد عمل قليله را بجا آورد.
«مسألۀ 529» اگر پيش از هر نماز، خون مستحاضۀ كثيره قطع شود و دوباره جريان يابد، بايد براى هر نماز يك غسل بجا آورد، ولى اگر بعد از غسل و پيش از نماز خون قطع
شود، چنانچه وقت به گونه اى تنگ باشد كه نتواند غسل كند و نماز را در وقت بخواند، مى تواند با همان غسل نماز را بخواند، ولى اگر شك كند كه براى اعاده غسل وقت دارد يا نه، بايد غسل را اعاده كند حكم وضو نيز در اين مسأله مانند غسل است.
«مسألۀ 530» اگر مستحاضه يكى از كارهايى را كه براى او واجب مى باشد (حتّى مانند عوض كردن پنبه) ترك كند، نمازش باطل است.
«مسألۀ 531» اگر مستحاضۀ قليله بخواهد عملى غير از نماز را كه شرط آن داشتن وضو است، انجام دهد (مثلاً بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند) بايد وضو بگيرد و بنابر احتياط واجب وضويى كه براى نماز گرفته كافى نيست.
«مسألۀ 532» زن مستحاضه كثيره و متوسطه بنابر احتياط مستحب بايد از رفتن به داخل مسجد مكّه (مسجدالحرام) و مدينه (مسجدالنّبى صلى الله عليه و آله و سلم) و توقّف در ساير مساجد و خواندن سوره اى كه سجدۀ واجب دارد بدون غسل خوددارى كند، و چنانچه شوهرش بخواهد با او نزديكى كند، بنابر احتياط واجب بايد غسل كند.
«مسألۀ 533» زن در استحاضۀ كثيره و متوسطه بنابر احتياط واجب نمى تواند جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، حتى اگر وظايف خود را انجام داده باشد.
«مسألۀ 534» نماز آيات بر مستحاضه واجب است و بنابر احتياط واجب بايد براى نماز آيات نيز اعمالى را كه براى نمازهاى واجب روزانه گفته شد، انجام دهد و اگر در وقت نماز واجب روزانه، نماز آيات بر مستحاضه واجب شود، گرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، احتياط واجب آن است كه براى نماز آيات نيز تمام اعمالى را كه براى نماز روزانه بر او واجب است انجام دهد و هر دو را با يك غسل و وضو بجا نياورد.
«مسألۀ 535» زن مستحاضه احتياطاً بايد نماز قضا نخواند تا پاك شود، مگر اين كه وقت نماز قضا تنگ باشد كه در اين صورت بايد براى هر نماز قضا اعمالى را كه براى نماز ادا بر او واجب است انجام دهد.
«مسألۀ 536» اگر زن بداند خونى كه از رحم او خارج مى شود، خون زخم يا غده نيست و شرعاً حكم حيض و نفاس را نيز ندارد، بايد به دستور استحاضه عمل كند، بلكه
اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانۀ آنها را نداشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد اعمال استحاضه را انجام دهد.
نفاس
«مسألۀ 537» از وقتى كه اولين جزء بچّه از بدن مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه زن مى بيند، اگر پيش از ده روز يا سرِ ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، «نُفَساء» مى گويند، ولى اگر بين تولد بچه و خروج خون فاصله زيادى باشد، در صورتى حكم نفاس بر آن جارى مى شود كه عرفاً به آن خون زايمان بگويند و اگر عرفاً به آن خون زايمان نگويند، مثل اين كه پس از گذشت ده روز از زايمان از زن خون خارج شود، خون نفاس نيست.
«مسألۀ 538» خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچّه مى بيند، نفاس نيست.
«مسألۀ 539» اگر خونى كه پيش از تولد بچّه از زن خارج مى شود، سه روز يا بيشتر باشد و در ايام عادت بوده و يا داراى صفات حيض باشد و بين آن و خون نفاس كمتر از ده روز فاصله شود، بنابر احتياط واجب بايد در روزهايى كه آن خون را مى بيند، بين تروك حيض و اعمال استحاضه جمع كند.
«مسألۀ 540» لازم نيست كه خلقت بچّه تمام باشد، اما اگر خون بسته اى از رحم زن خارج شود و خود زن بداند يا چهار نفر قابله يا متخصص مورد وثوق بگويند كه اگر در رحم مى ماند انسان مى شد، در صورتى خون نفاس است كه عرفاً به آن خون زاييدن گفته شود و اگر عرفاً به آن خون زاييدن گفته نشود، حكم نفاس بر آن جارى نمى شود و اگر شك كند كه به آن خون زاييدن گفته مى شود يا نه، بايد وظايف مستحاضه را انجام دهد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
«مسألۀ 541» ممكن است خون نفاس بيشتر از يك لحظه نيايد، ولى بيشتر از ده روز نيز نمى شود.
«مسألۀ 542» هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر
مى ماند انسان مى شد يا نه، لازم نيست وارسى كند و خونى كه از او خارج مى شود شرعاً خون نفاس نيست.
«مسألۀ 543» وظيفه نفساء در امور واجب و حرام مانند حائض است؛ همچنين اعمالى كه براى حائض مستحب و مكروه است، براى نفساء نيز مستحب و مكروه مى باشد.
«مسألۀ 544» طلاق دادن زنى كه در حال نفاس مى باشد، باطل و نزديكى كردن با او حرام مى باشد.
«مسألۀ 545» زن پس از پاك شدن از خون نفاس، براى اين كه عبادات خود را به جا آورد، بنابر احتياط بايد غسل كند و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه مجموع روزهايى كه خون ديده و روزهايى كه در وسط پاك بوده، ده روز يا كمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است و اگر در روزهايى كه پاك بوده روزه واجب گرفته باشد، بايد قضا نمايد.
«مسألۀ 546» اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، مى تواند مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و آن را بررسى نمايد و اگر معلوم شود كه پاك شده، براى عبادت هاى خود غسل مى كند.
«مسألۀ 547» زنى كه عادت حيض او كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادت خود خون نفاس ببيند، بايد به اندازۀ روزهاى عادت خود را نفاس قرار دهد و بعد از آن تا دو روز عبادت را ترك نمايد و مستحب است تا روز دهم عبادت را ترك كند، اگرچه پس از دو روز مى تواند با اعمال استحاضه عبادات خود را بجا آورد، پس اگر خون از ده روز بگذرد، روزهاى عادت او نفاس و بقيّه استحاضه است و اگر عبادت را ترك كرده، بايد آن را قضا كند.
«مسألۀ 548» زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زايمان خون ببيند و از ده روز بيشتر شود و استمرار پيدا كند، به اندازۀ روزهاى عادت او نفاس است و ده روز از خونى كه بعد از نفاس مى بيند، اگرچه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است؛ مثلاً زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن است، اگر روز دهم ماه زاييد
و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس و از هفدهم تا ده روز - حتى در روزهاى عادت او كه از بيستم تا بيست و هفتم است - استحاضه مى باشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى كه مى بيند در روزهاى عادت او باشد، خون حيض است، چه نشانه هاى حيض را داشته باشد و چه نداشته باشد و اگر در روزهاى عادت او نباشد، اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض وگرنه استحاضه است.
«مسألۀ 549» زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان خون ببيند و از ده روز بيشتر شود و استمرار پيدا كند، بنابر احتياط واجب به عدد عادت خويشان خود مراجعه مى كند و از ابتداى ديدن خون به عدد عادت آنان را نفاس قرار مى دهد و پس از آن تا تكميل ده روز بين تروك حيض و اعمال مستحاضه جمع مى كند و اگر خويشاوندى نداشته باشد يا عادت آنان يكسان نباشد، بايد ده روز اوّل خون را نفاس قرار دهد و ده روز دوم آن استحاضه است و خونى كه بعد از آن مى بيند، اگر نشانه هاى حيض را داشته باشد، حيض و گرنه آن نيز استحاضه مى باشد.
غسل مسّ ميّت
«مسألۀ 550» اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و او را غسل نداده اند مس كند (يعنى جايى از بدن خود را به بدن او برساند)، بايد غسل «مسّ ميّت» نمايد، خواه در خواب مس كند يا در بيدارى، با اختيار باشد يا بى اختيار، حتى اگر باطن ميّت را نيز مس كرده باشد، بايد غسل كند بلكه بنابر احتياط واجب، مسّ بدن مرده اى كه او را به جاى غسل تيمّم داده اند و يا هر سه غسل او با آب خالص و بدون سِدر و كافور انجام شده است نيز همين حكم را دارد.
«مسألۀ 551» براى مسّ مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده غسل واجب نيست، اگر چه جايى را كه سرد شده مس نمايد.
«مسألۀ 552» رساندن ناخن و استخوان به ناخن واستخوان ميّت، باعث واجب شدن غسل است و همچنين اگر موى خود را به بدن ميّت يا بدن خود را به موى ميّت يا
موى خود را به موى ميّت برساند، اگر عرفاً مسّ ميّت به آن صدق كند، غسل واجب است.
«مسألۀ 553» براى مسّ بچۀ مرده، حتى بچّۀ سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ ميّت واجب است، بلكه بهتر است براى مسّ بچّه سقط شده اى كه از چهار ماه كمتر دارد نيز غسل كند.
«مسألۀ 554» اگر بچّۀ چهار ماهه اى مرده به دنيا بيايد و بدن او سرد شده باشد و عرفاً بر تماس بدن مادر با بدن او در حين تولد، مسّ ميّت صدق كند، مادر او بنابر احتياط واجب بايد غسل مسّ ميّت كند.
«مسألۀ 555» بچّه اى كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدن او به دنيا مى آيد، اگر عرفاً بر تماس بدن او با بدن مادرش در حين تولد، مسّ ميت صدق كند، وقتى بالغ شد احتياط واجب آن است كه غسل مسّ ميّت كند.
«مسألۀ 556» اگر انسان ميّتى را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمى شود، ولى اگر پيش از آن كه غسل سوم او تمام شود جايى از بدن او را مس كند، اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مسّ ميّت نمايد.
«مسألۀ 557» اگر ديوانه يا بچۀ نابالغى ميّت را مس كند، بعد از آن كه ديوانه، عاقل يا بچّه، بالغ شد بايد غسل مسّ ميّت نمايد، اگرچه غسل بچّه غير بالغ مميز نيز بنابر اقوى صحيح است.
«مسألۀ 558» اگر از بدن انسان زنده و يا مرده قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود و پيش از آن كه قسمت جدا شده را غسل دهند انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مسّ ميّت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده استخوان نداشته باشد، چنانچه از بدن انسان زنده جدا شده باشد، براى مسّ آن غسل واجب نيست، ولى اگر از بدن مرده اى كه او را غسل نداده اند جدا شده باشد، بنابر احتياط واجب مسّ آن موجب غسل مى شود.
«مسألۀ 559» براى مسّ استخوان و دندانى كه از مرده جدا شده و آن را غسل نداده اند، بنابر احتياط واجب بايد غسل كرد، ولى براى مسّ استخوان و يا دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل لازم نيست.
«مسألۀ 560» اگر چند ميّت را مس كند يا يك ميّت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافى است.
«مسألۀ 561» بنابر احتياط واجب براى مسّ بدن شهيدى كه او را غسل ميّت نمى دهند و همچنين براى مسّ بدن كسى كه پيش از اجراى قصاص يا حد، غسل ميّت انجام داده است، بايد غسل مسّ ميّت انجام داد.
«مسألۀ 562» مسّ ناف بچه بعد از افتادن آن موجب غسل نمى شود.
«مسألۀ 563» براى كسى كه بعد از مسّ ميّت غسل نكرده است، توقف در مسجد وجماع و خواندن سوره هايى كه سجده واجب دارند، مانعى ندارد، ولى بنابر احتياط واجب بايد براى انجام نماز و عبادات ديگرى كه صحّت آنها منوط به وضو مى باشد، غسل مسّ ميّت انجام دهد.
«مسألۀ 564» اگر كسى كه غسل مسّ ميّت كرده بخواهد نماز بخواند، چنانچه قبلاً وضو نداشته، احتياطاً بايد وضو نيز بگيرد. حكم عبادات ديگرى كه صحت آنها منوط به وضو مى باشد نيز همين است.
«مسألۀ 565» حدث اصغر و اكبر در اثناى غسل مسّ ميّت ضررى به صحت آن نمى رساند، ولى اگر در اثناى آن دوباره ميّتى را مس كند، بايد غسل را از سر بگيرد.
غسلى كه با نذر يا سوگند يا عهد واجب مى شود
«مسألۀ 566» اگر كسى براى زيارت يا براى اعمالى كه غسل براى انجام دادن آنها مستحب است نذر يا عهد كند يا سوگند ياد كند كه غسلى را انجام دهد، در صورت رعايت احكام نذر، عهد و سوگند، غسل بر او واجب مى شود.
غسل هاى مستحب
«مسألۀ 567» غسلهاى مستحب در شرع مقدس اسلام بسيار است كه برخى از آنان در ذيل و در مسألۀ بعدى مى آيد:
الف - غسل جمعه؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است و بهتر است نزديك ظهر بجا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است كه بدون نيّت ادا و قضا تا غروب جمعه آن را بجا آورد و اگر در روز جمعه غسل نكند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد و كسى كه مى ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند، مى تواند روز پنجشنبه و يا شب جمعه غسل را بجا آورد و مستحب است انسان در هنگام غسل جمعه بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنَ التَّوّابيٖنَ وَاجْعَلْنى مِنَ المُتَطَهِّريٖنَ».
ب - غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهاى «فرد» آن؛ مثل شب سوم، پنجم و هفتم، ولى از شب بيست و يكم مستحب است همۀ شب ها غسل كند و براى غسل شب هاى پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بيست و يكم، بيست و سوم، بيست و پنجم، بيست و هفتم و بيست و نهم، بيشتر سفارش شده است و وقت غسل شب هاى ماه رمضان، تمام شب است و بهتر است غسل مقارن غروب آفتاب بجا آورده شود، ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشاء بجا آورد و نيز مستحب است در شب بيست و سوم غير از غسل اوّل شب، يك غسل نيز در آخر شب انجام دهد.
ج - غسل روز عيد فطر و عيد قربان؛ و وقت آن از اذان صبح تا ظهر است و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بجا آورد و اگر بخواهد آن را از ظهر تا غروب بجا آورد، احتياط آن است كه به قصد رجاء (يعنى به اميد اين كه مطلوب خداوند باشد) انجام دهد.
د - غسل شب عيد فطر؛ و وقت آن از اوّل مغرب تا اذان صبح است و بهتر است در اوّل شب بجا آورده شود.
ه - غسل روزهاى هشتم و نهم ذى حَجّه كه وقت آن تمام روز مى باشد؛ و در روز نهم، بهتر است آن را نزديك ظهر بجا آورد.
و - غسل روز اوّل، پانزدهم، بيست و هفتم و آخر ماه رجب.
ز - غسل روز عيد غدير؛ و بهتر است آن را قبل از ظهر انجام دهد.
ح - غسل روز مباهله كه بنا بر اقوى بيست و چهارم ذى حَجّه است.
ط - غسل شب پانزدهم شعبان، روز عيد نوروز، نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذى قعده (دحو الارض)؛ و روز پانزدهم شعبان نيز مى تواند به قصد رجاء غسل نمايد.
ى - غسل دادن نوزادى كه تازه به دنيا آمده.
ك - غسل زنى كه براى غير شوهر خود بوى خوش استعمال كرده است.
ل - غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
م - غسل كسى كه جايى از بدن خود را به بدن ميّتى كه غسل داده اند رسانده است.
ن - غسل كسى كه براى تماشاى به دار آويخته رفته و آن را ديده باشد، ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش به او بيفتد يا مثلاً براى اداى شهادت رفته باشد، غسل مستحب نيست.
س - غسل احرام و آن غسلى است كه پيش از احرام در ميقات انجام مى دهند و اين غسل براى زن حائض و نفساء نيز مستحب است.
«مسألۀ 568» براى داخل شدن در حرم مكه، شهر مكه، خانۀ كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، مستحب است انسان غسل كند و براى صِرف داخل شدن در مسجدالحرام و حرم امامان عليهم السلام نيز مى تواند به قصد رجاء غسل كند و اگر در يك روز چند مرتبه مشرّف شود، يك غسل كافى است و كسى كه مى خواهد در يك روز داخل حرم مكه و مسجدالحرام و خانۀ كعبه شود، اگر به نيّت همه يك غسل كند كافى است و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شود، يك غسل براى همه كفايت مى كند و براى زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام از دور يا نزديك و براى حاجت خواستن از خداوند و همچنين براى توبه و براى نشاط به جهت عبادت و براى به سفر رفتن، خصوصاً سفر زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام، مستحب است انسان غسل كند و اگر يكى از غسل هايى را كه در اين مسأله گفته شد بجا آورد و بعد كارى كند كه وضو را باطل مى كند - مثلاً بخوابد - غسل او باطل مى شود.
«مسألۀ 569» به احتياط واجب انسان نمى تواند با غسل مستحبّى عملى را كه مانند نماز احتياج به وضو دارد انجام دهد و بايد براى انجام آنها وضو بگيرد.
«مسألۀ 570» اگر انجام چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيّت همه يك غسل بجا آورد، كافى است؛ بلكه مى توان يك غسل را به نيّت چند غسل واجب و مستحب بجا آورد.
احكام محتضر و اموات
اشاره
«مسألۀ 571» مسلمانى را كه محتضر است (يعنى در حال جان دادن است، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، احتياطاً بايد به پشت بخوابانند به گونه اى كه كف پاهاى او به طرف قبله باشد و اگر خواباندن او به اين روش ممكن نباشد، بنابر احتياط واجب تا اندازه اى كه ممكن باشد بايد به اين دستور عمل كنند و چنانچه خواباندن او به اين روش به هيچ قسم ممكن نباشد، احتياطاً او را رو به قبله بنشانند و يا به پهلوى راست يا به پهلوى چپ رو به قبله بخوابانند.
«مسألۀ 572» احتياط واجب آن است كه تا وقتى ميّت را از محل احتضار حركت نداده اند، رو به قبله باشد؛ ولى پس از حركت دادن او از محل احتضار، رو به قبله بودن وى واجب نيست.
«مسألۀ 573» رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است.
«مسألۀ 574» مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام عليهم السلام و ساير عقايد حقّه را به كسى كه در حال جان دادن است، به نحوى تلقين كنند كه بفهمد و نيز مستحب است مطالبى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.
«مسألۀ 575» مستحب است اين دعاها را به گونه اى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد:
«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْكَثيٖرَ مِنْ مَعاصيٖكَ وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسيٖرَ مِنْ طاعَتِكَ، يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيٖرَ وَيَعْفُو عَنِ الْكَثيٖرِ إقْبَلْ مِنِّى الْيَسيٖرَ وَاعْفُ عَنِّى الْكَثيٖرَ إنَّكَ أنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ أَللّهُمَّ ارْحَمْنى فَإنَّكَ رَحيٖمٌ».
«مسألۀ 576» مستحب است كسى را كه سخت جان مى دهد، اگر ناراحت نمى شود، به جايى كه نماز مى خوانده ببرند.
«مسألۀ 577» مستحب است براى راحت جان دادن محتضر، بر بالين او سوره هاى مباركۀ يس، صافّات و احزاب و آية الكرسى و آيۀ پنجاه و چهارم سورۀ اعراف و سه آيۀ آخر سورۀ بقره و بلكه هر چه از قرآن ممكن است را بخوانند.
«مسألۀ 578» تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روى شكم او و بودن شخص جُنُب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.
احكام بعد از مرگ
«مسألۀ 579» مستحب است بعد از مرگ دهان، چشمها و چانۀ ميّت را ببندند و دست و پاى او را دراز كنند و پارچه اى روى او بيندازند و اگر شب مرده است، در جايى كه مرده چراغ روشن كنند و براى تشييع جنازۀ او مؤمنين را خبر كنند و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا مرگ او معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچّه در شكم او زنده باشد، بايد تدفين را به قدرى عقب بيندازند كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احكام غسل، كفن، نماز و دفن ميّت
اشاره
«مسألۀ 580» غسل، كفن، نماز و دفن مسلمان، بر هر مكلّفى واجب است و اگر بعضى آن را انجام دهند، از ديگران ساقط مى شود و چنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه معصيت كرده اند.
«مسألۀ 581» اگر كسى مشغول كارهاى ميّت شود، بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را ناتمام بگذارد، بايد ديگران آن را تمام كنند.
«مسألۀ 582» اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميّت شده، واجب
نيست به كارهاى ميّت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان داشته باشد، بايد اقدام نمايد.
«مسألۀ 583» اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام داده اند، بايد آن را دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان داشته باشد كه باطل بوده يا شك داشته باشد كه صحيح بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد. همچنين اگر مسلمان غير امامى را هم مذهبان او طبق مذهب خود تجهيز و دفن كرده باشند، كافى است.
«مسألۀ 584» براى غسل، كفن، نماز و دفن ميّت، لازم نيست از ولىّ او اجازه بگيرند اگرچه بهتر است از او اجازه بگيرند، اما در صورتى كه ولى خود اقدام به اين كارها كرد و يا كسى را جهت انجام آن معين نمود، مخالفت با او جايز نيست.
«مسألۀ 585» ولىّ زن كه در غسل، كفن، نماز و دفن او دخالت مى كند، شوهر اوست و اگر شوهر نداشته باشد، كسى كه در زمان حيات او سرپرستى او را به عهده داشته بر ديگران در اين امر مقدم است.
«مسألۀ 586» اگر كسى بگويد من وصى يا ولىّ ميّت هستم يا ولىّ ميّت به من اجازه داده كه غسل، كفن و دفن او را انجام دهم، چنانچه اطمينان به اين ادعاى او حاصل شود و شخص ديگرى نيز چنين ادعايى نكند، انجام كارهاى ميّت با اوست؛ اما اگر شخص ديگرى نيز چنين ادعايى بكند، اگر به ادعاى يكى اطمينان حاصل شود، او مقدم است وگرنه هر كدام بينّه داشته باشند، مقدم هستند.
«مسألۀ 587» اگر ميّت براى غسل، كفن، دفن و نماز خود غير از ولىّ كس ديگرى را معين كند، اجازۀ آن شخص كافى است و كسى كه ميّت او را براى انجام اين اعمال معيّن كرده، واجب نيست اين وصيّت را قبول كند، ولى اگر قبول كند بايد به آن عمل نمايد.
احكام غسل ميّت
«مسألۀ 588» پس از پاك كردن ميت از نجاست ظاهرى، واجب است ميّت را سه غسل بدهند؛ بار اوّل با آبى كه با سِدر مخلوط باشد، بار دوم با آبى كه با كافور مخلوط باشد و بار سوم با آب خالص.
«مسألۀ 589» سِدر و كافور نبايد به اندازه اى زياد باشند كه آب را مضاف كنند و همچنين نبايد به اندازه اى كم باشند كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
«مسألۀ 590» اگر سِدر و كافور به اندازه اى كه لازم است پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد مقدارى را كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند و او را با آن غسل دهند و بدل از آن او را تيمّم نيز بدهند.
«مسألۀ 591» اگر سدر و كافور يا يكى از آنها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد - مثل آن كه غصبى باشد - بنا بر احتياط واجب بايد به جاى هر كدام كه موجود نيست، ميّت را با آب خالص غسل داده و بدل از آن او را تيمم نيز بدهند.
«مسألۀ 592» اگر كسى كه براى حجّ احرام بسته است پيش از تمام كردن سعىِ بين صفا و مَروه، بميرد و همچنين اگر در احرام عمره پيش از كوتاه كردن مو يا ناخن فوت كند، نبايد او را با آب كافور غسل دهند، بلكه به جاى آن بايد با آب خالص او را غسل بدهند.
«مسألۀ 593» كسى كه ميّت را غسل مى دهد، بايد مسلمان، عاقل و بالغ باشد، اگرچه غسل دادن توسط كودك مميز نيز كفايت مى كند و بايد مسائل غسل را نيز بداند يا ديگرى در حين غسل به او آموزش بدهد و بنابر احتياط واجب، بايد دوازده امامى نيز باشد.
«مسألۀ 594» كسى كه ميّت را غسل مى دهد، بايد قصد قربت داشته باشد، يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند بجا آورد و اگر به همين نيّت تا آخر غسلِ سوم باقى باشد، كافى است و تجديد نيّت لازم نيست.
«مسألۀ 595» غسل بچّه مسلمان، اگرچه از زنا باشد، واجب است و غسل، كفن و دفن كافر و اولاد او جايز نيست و كسى كه از كودكى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد و اگر هيچ كدام از آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست.
«مسألۀ 596» اگر بچۀ سقط شده چهار ماه يا بيشتر داشته باشد، بايد او را غسل
بدهند و اگر چهار ماه نداشته باشد و خلقت او نيز كامل نباشد، بايد او را در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
«مسألۀ 597» اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد، غسل باطل است، ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر نيز مى تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را غسل ندهد.
«مسألۀ 598» مرد مى تواند دختر بچّه اى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست غسل دهد و زن نيز مى تواند پسر بچّه اى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
«مسألۀ 599» مردانى كه با ميت زن نسبت دارند و با او محرمند و يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتياط نمى توانند او را غسل دهند، مگر اين كه زنى براى غسل دادن او يافت نشود؛ همچنين زنانى كه با ميت مرد نسبت دارند و با او محرمند و يا به واسطه شير خوردن با او محرم شده اند، بنابر احتياط نمى توانند او را غسل دهند، مگر اين كه مردى براى غسل دادن او يافت نشود و در هر دو صورت بنا بر احتياط واجب، غسل بايد از روى لباس صورت گيرد و اگر براى غسل دادن ميت، نه همچنس او يافت شود و نه محرم او، احتياطاً بايد او را بدون غسل و با لباس خودش دفن كنند.
«مسألۀ 600» اگر ميّت و كسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، جايز است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميّت برهنه باشد.
«مسألۀ 601» نگاه كردن به عورت ميّت حرام است و كسى كه او را غسل مى دهد، اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمى شود.
«مسألۀ 602» اگر جايى از بدن ميّت نجس باشد، بايد آن جا را پيش از آن كه غسل بدهند آب بكشند و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميّت پيش از شروع به غسل پاك باشد.
«مسألۀ 603» احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است، ميّت را غسل ارتماسى ندهند؛ ولى جايز است كه در غسل ترتيبى هر يك از سه قسمت بدن را با مراعات ترتيب در آب فرو برند.
«مسألۀ 604» لازم نيست كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده، غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميّت براى او كافى است.
«مسألۀ 605» بنا بر احتياط جايز نيست كه براى غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل (مثل شستشو و تطهير) حرام نيست.
«مسألۀ 606» اگر آب پيدا نشود يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد به عوض هر غسل، يك بار ميّت را تيمّم دهند.
«مسألۀ 607» كسى كه ميّت را تيمّم مى دهد، بايد با دستان خود او را تيمم دهد و احتياط واجب آن است كه در صورت امكان دست ميت را نيز بر زمين بزند و به صورت و پشت دستهاى او بكشد.
«مسألۀ 608» شهيدى كه در ميدان جنگ و در معركه، پيش از آن كه به سراغ او بيايند به شهادت رسيده و جان داده است، غسل و كفن ندارد و بايد او را با لباسهاى خود بدون غسل دفن كنند، چه جنگ در زمان امام عليه السلام و به اذن و اجازۀ امام عليه السلام باشد و چه براى دفاع از اسلام و كشور اسلامى به شهادت رسيده باشد.
احكام حُنوط
«مسألۀ 609» واجب است بعد از غسل، مواضع سجده ميّت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند و مستحب است بر سر بينى ميّت نيز كافور بمالند و بايد كافور ساييده و تازه باشد و اگر به واسطۀ كهنه بودن، عطر آن از بين رفته باشد، كفايت نمى كند.
«مسألۀ 610» در حنوط ميّت، بنا بر احتياط واجب بايد ابتدا كافور را به پيشانى ميّت بمالند، ولى مراعات ترتيب در بقيه اعضاى سجده لازم نيست.
«مسألۀ 611» بهتر آن است كه ميّت را پيش از كفن كردن حنوط نمايند، اگرچه در بين كفن كردن و بعد از آن نيز حنوط كردن مانعى ندارد.
«مسألۀ 612» اگر كسى كه براى حجّ احرام بسته است، پيش از تمام كردن سعىِ بين
صفا و مروه بميرد، حنوط كردن او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره پيش از آن كه مو يا ناخن خود را كوتاه كند بميرد، نبايد او را حنوط كنند.
«مسألۀ 613» زنى كه شوهر او مرده و هنوز عدّۀ او تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
«مسألۀ 614» مكروه است ميّت را با مُشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو كنند يا براى حنوط، آنها را با كافور مخلوط نمايند.
«مسألۀ 615» مستحب است قدرى از تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را با كافور مخلوط كنند، ولى بايد آن كافور را به جاهايى كه موجب بى احترامى به تربت مقدّس مى شود نرسانند و نيز تربت نبايد به قدرى زياد باشد كه وقتى با كافور مخلوط شد، ديگر به آن كافور نگويند.
«مسألۀ 616» اگر كافور به اندازۀ غسل و حنوط نباشد، بنابر احتياط واجب بايد غسل را مقدّم دارند و اگر كافور براى هفت عضو كفايت نكند، بنابر احتياط واجب بايد پيشانى را مقدّم بدارند.
«مسألۀ 617» مستحب است دو چوب تَر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
احكام كفن ميّت
«مسألۀ 618» ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ، پيراهن و سرتاسرى مى گويند كفن نمايند.
«مسألۀ 619» لنگ بايد اطراف بدن را از ناف تا زانو بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روى قدم برسد و بنابر احتياط واجب، پيراهن بايد از سر شانه تا نصف ساق پا را كاملاً بپوشاند و درازى سرتاسرى بنا بر احتياط واجب بايد به قدرى باشد كه بستن دو سرِ آن ممكن باشد و پهناى آن بايد به اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر قرار گيرد.
«مسألۀ 620» هر مقدار از هزينه كفن - چه واجب و چه مستحب - كه در شأن ميّت
باشد، از اصل تركه او برداشته مى شود و احتياج به اجازه ورثه ندارد.
«مسألۀ 621» اگر ميّت وصيّت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند، هر مقدار از هزينه كفن را كه بيشتر از شأن اوست با اجازه ورثه بالغ او مى توان از سهم آنان برداشت.
«مسألۀ 622» اگر كسى وصيّت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند يا وصيّت كرده باشد كه ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولى مصرف آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد، مى توانند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
«مسألۀ 623» كفن زن بر عهدۀ شوهر است، اگرچه خود زن داراى اموال باشد و همچنين اگر زن را به شرحى كه در كتاب طلاق گفته مى شود طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عدّه بميرد، بنابر احتياط واجب شوهر بايد كفن او را بدهد، و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، ولىّ شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
«مسألۀ 624» كفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه مخارج او در حال حيات بر آنان واجب باشد، بلكه از مال خودش برداشته مى شود، ولى اگر مالى نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه كسى كه مخارج ميت در حال حيات بر او واجب بوده، كفن او را بدهد وگرنه دادن كفن او بر مسلمين واجب كفايى است.
«مسألۀ 625» اگر مجموع سه قطعه كفن به گونه اى باشد كه بدن ميت از زير آن پيدا نباشد، كافى است، ولى بهتر است كه هر يك از سه پارچۀ كفن به قدرى نازك نباشند كه بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
«مسألۀ 626» كفن كردن با مال غصبى هر چند كفن ديگرى نيز پيدا نشود، جايز نيست و چنانچه كفن ميّت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد، بايد آن را از تن ميّت بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند و همچنين جايز نيست با پوست مردار او را كفن كنند.
«مسألۀ 627» كفن كردن ميّت با چيز نجس و با پارچۀ ابريشمى خالص، جايز نيست و در حال ناچارى نيز كفن كردن با آنها خالى از اشكال نيست و احتياط واجب آن است كه
با پارچۀ طلا باف نيز مگر در حال ناچارى، ميّت را كفن نكنند.
«مسألۀ 628» كفن كردن با پارچه اى كه از پشم، پوست يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شده، در حال اختيار جايز نيست، ولى اگر پوست حيوان حلال گوشت را به نحوى درست كنند كه به آن جامه گفته شود، مى توان ميّت را با آن كفن كرد و همچنين اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد، اشكال ندارد، اگرچه احتياط آن است كه با اين دو نيز كفن نكنند.
«مسألۀ 629» اگر كفن ميّت با نجاست خود او يا با نجاست ديگرى نجس شود، چنانچه كفن ضايع نمى شود، بايد مقدار نجس شده را بشويند يا ببُرند و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نباشد، در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض نمايند.
«مسألۀ 630» اگر كسى كه براى حجّ يا عمره احرام بسته بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورت او - كه در حال احرام بايد برهنه باشند - اشكال ندارد.
احكام نماز ميّت
اشاره
«مسألۀ 631» نماز خواندن بر ميّت مسلمان، اگرچه بچّه باشد، واجب است، به شرط اين كه پدر و مادر آن بچّه يا يكى از آنان، مسلمان باشند و شش سال بچّه تمام شده باشد.
«مسألۀ 632» نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود و اگر پيش از آنها يا در بين آنها بخوانند، اگرچه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد، كافى نيست.
«مسألۀ 633» كسى كه مى خواهد نماز ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و بدن و لباس او پاك باشد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه تمام چيزهايى را كه در نمازهاى ديگر لازم است، رعايت كند و احتياط واجب آن است كه عورت او پوشيده باشد و لباس او نيز غصبى نباشد.
«مسألۀ 634» كسى كه بر ميّت نماز مى خواند، بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميّت را مقابل او به گونه اى به پشت بخوابانند كه سر ميّت به طرف راست و پاى او
به طرف چپ نمازگزار باشد.
«مسألۀ 635» مكان نمازگزار بايد از جاى ميّت پايين تر يا بلندتر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشكال ندارد. همچنين مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد.
«مسألۀ 636» نمازگزار نبايد از ميّت به قدرى دور باشد كه نگويند در كنار ميّت ايستاده؛ ولى كسى كه نماز ميّت را به جماعت مى خواند، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 637» نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميّت نيستند، اشكال ندارد.
«مسألۀ 638» نبايد بين ميّت و نمازگزار پرده و ديوار يا چيز ديگرى مانند اينها فاصله باشد، ولى اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 639» در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميّت پوشيده باشد و اگر كفن كردن او ممكن نباشد، بايد عورت او را حتّى با تخته و آجر و مانند اينها بپوشانند.
«مسألۀ 640» نماز ميّت را بايد ايستاده و به قصد قربت خواند و هنگام نيّت، بايد ميّت را معين كرد، مثلاً نيّت كند: «بر اين ميّت نماز مى خوانم قربةً الى اللّه».
«مسألۀ 641» اگر كسى نباشد كه بتواند ايستاده نماز ميّت را بخواند، مى توان نشسته بر او نماز خواند.
«مسألۀ 642» مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميّت اهل علم و تقوى باشد، اين عمل مكروه نيست.
«مسألۀ 643» اگر ميّت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است تا وقتى كه جسد او از هم نپاشيده با شرطهايى كه براى نماز ميّت گفته شد، به قبر او نماز بخوانند؛ ولى چنانچه پس از دفن معلوم شود كه به هنگام نماز سر ميّت به طرف چپ نمازگزار و پاى او به سمت راست وى بوده، نماز خواندن بر قبر او واجب نيست.
دستور نماز ميّت
«مسألۀ 644» نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است:
بعد از نيّت و گفتن تكبير اوّل بگويد: «اَشْهَدُ أَنْ لاإِلهَ إِلَّا اللّهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» و بعد از تكبير دوم بگويد: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» و بعد از تكبير سوم بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنيٖنَ وَالْمُؤْمِناتِ» و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد است بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ» و اگر زن است بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المَيِّتِ» و بعد تكبير پنجم را بگويد.
و بهتر است بعد از تكبير اوّل بگويد: «اَشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيٖراً وَنَذيٖراً بَيْنَ يَدَى السَّاعَةِ» و بعد از تكبير دوم بگويد: «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ كَأفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى إبْراهيٖمَ وَآلِ إبْراهيٖمَ إنَّكَ حَميٖدٌ مَجيٖدٌ وَصَلِّ عَلى جَميٖعِ الأنْبياءِ وَالْمُرْسَليٖنَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدّيٖقيٖنَ وَجَميٖعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحيٖنَ» و بعد از تكبير سوم بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنيٖنَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِميٖنَ وَالْمُسْلِماتِ الأحْياءِ مِنْهُمْ وَالأمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ إنَّكَ مُجيٖبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىءٍ قَديٖرٌ» و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد باشد بگويد: «اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَأنْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لانَعْلَمُ مِنْهُ إلّاخَيْراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا أللّهُمَّ إنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فى إحْسانِهِ وَإنْ كانَ مُسيٖئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ أللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فى أعْلى عِلّيّٖيٖنَ واخْلُفْ عَلى أهْلِهِ فى الْغابِرينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِميٖنَ» و بعد تكبير پنجم را بگويد؛ ولى اگر ميّت زن باشد، بعد از تكبير چهارم بگويد: «اَللّهُمَّ إنَّ هذِهِ أمَتُكَ وَابْنَةُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ أمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَأنْتَ خَيْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لانَعْلَمُ مِنْها إلّاخَيْراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّا أللّهُمَّ إنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فى إحْسانِها وَإنْ كانَتْ مُسيٖئَةً فَتَجَاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْ لَها أللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فى أعْلى عِلّيّٖيٖنَ واخْلُفْ عَلى أهْلِها فى الْغابِرينَ وَارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِميٖنَ».
«مسألۀ 645» بايد تكبيرها و دعاها را به گونه اى پشت سر هم بخوانند كه نماز از
صورت خود خارج نشود.
«مسألۀ 646» كسى كه نماز ميّت را به جماعت مى خواند نيز بايد تكبيرها و دعاهاى آن را بخواند.
مستحبّات نماز ميّت
«مسألۀ 647» چند چيز در نماز ميّت مستحب است:
اوّل: كسى كه نماز ميّت مى خواند، داراى وضو، غسل يا تيمّم باشد و احتياط مستحب آن است كه در صورتى تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، به نماز ميّت نرسد. دوم: اگر ميّت مرد باشد، امام جماعت يا كسى كه به طور فُرادى به او نماز مى خواند مقابل وسط قامت او بايستد واگر زن باشد، مقابل سينه او بايستد. سوم: با پاى برهنه نماز بخواند. چهارم: در هر تكبير دست ها را تا مقابل گوش بلند كند. پنجم: فاصله او با ميّت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباس او را حركت دهد، به جنازه برسد. ششم: نماز ميّت را به جماعت بخواند. هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مى خوانند آهسته بخوانند. هشتم: در جماعت، مأموم اگرچه يك نفر باشد، پشت سر امام بايستد. نهم: نمازگزار به ميّت و مؤمنين زياد دعا كند. دهم: پيش از نماز سه مرتبه بگويد: «اَلصَّلاة». يازدهم: نماز را در جايى بخواند كه مردم براى نماز ميّت بيشتر به آن جا مى روند. دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مى خواند، در صفى تنها بايستد.
«مسألۀ 648» خواندن نماز ميّت در مساجد مكروه است، ولى در مسجدالحرام مكروه نيست.
احكام دفن
اشاره
«مسألۀ 649» واجب است ميّت را به گونه اى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد و درندگان نيز نتوانند بدن او را بيرون آورند و در صورتى كه ترس از درنده و نزديك شدن
انسانى كه از بوى ميّت اذيت شود در بين نباشد، عنوان دفن در زمين كافى است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه گودى قبر به همان اندازۀ مذكور در بالا باشد و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
«مسألۀ 650» اگر دفن ميّت در زمين ممكن نباشد، بايد او را به جاى دفن، در بنا يا تابوت بگذارند.
«مسألۀ 651» ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست به گونه اى بخوابانند كه جلوى بدن او به طرف قبله باشد.
«مسألۀ 652» اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نشود و بودن او در كشتى نيز مانعى نداشته باشد، بايد صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در زمين دفن كنند وگرنه بايد او را در كشتى غسل بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز ميّت، چيز سنگينى به پاى او ببندند و به دريا بيندازند يا او را در خمره گذاشته و در آن را ببندند و به دريا بيندازند.
«مسألۀ 653» اگر بترسند كه دشمن، قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد بايد به نحوى كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
«مسألۀ 654» هزينه انداختن در دريا و هزينه محكم كردن قبر ميّت را در صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
«مسألۀ 655» اگر زن كافر بميرد و بچّه در شكم او مرده باشد، چنانچه پدر بچّه مسلمان باشد، احتياطاً بايد زن را در قبر به پهلوى چپ و پشت به قبله بخوابانند تا روى بچّه به طرف قبله باشد، بلكه اگر هنوز روح نيز به بدن طفل داخل نشده باشد، بنابر احتياط واجب بايد به همين دستور عمل كنند.
«مسألۀ 656» دفن مسلمان در قبرستان كفار چنانچه اهانت به وى باشد و دفن كفار در قبرستان مسلمانان چنانچه اهانت به مسلمين باشد، جايز نيست و احتياط واجب آن است كه اگر اهانت نيز نباشد، مسلمان را در قبرستان كفار و كافر را در قبرستان مسلمانان
دفن نكنند.
«مسألۀ 657» اگر ناچار شوند كه مسلمان را در قبرستان غير مسلمانان دفن كنند - مانند برخى كشورهاى غير اسلامى - دفن او در آنجا جايز است، مخصوصاً اگر موجب اهانت بر او نباشد.
«مسألۀ 658» دفن مسلمان در جايى كه بى احترامى به او باشد، مانند جايى كه خاكروبه و كثافات در آن مى ريزند، جايز نيست.
«مسألۀ 659» ميّت را نبايد در جاى غصبى دفن كنند و دفن كردن او نيز در جايى كه براى غير دفن كردن وقف شده، مثل مدارس موقوفه، جايز نيست.
«مسألۀ 660» دفن ميّت در قبر مردۀ ديگر، اگر موجب نبش قبر شود جايز نيست.
«مسألۀ 661» چيزى كه از ميّت جدا مى شود، اگرچه مو، ناخن و دندان او باشد، بايد دفن شود و اگر موجب نبش نشود، احتياط واجب آن است كه با خود او دفن شود و نيز دفن ناخن و دندانى كه در حال حيات از انسان جدا مى شود مستحب است.
«مسألۀ 662» اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردن او ممكن نباشد، بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتى كه چاه مال غير باشد، بايد به نحوى او را راضى كنند.
«مسألۀ 663» اگر بچّه در رحم مادر بميرد و ماندن او در رحم براى مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند، اشكال ندارد، ولى بايد شوهرش اگر اهل فن است يا زنى كه اهل فن باشد و اگر ممكن نيست مرد محرمى كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نشود، مرد نامحرمى كه اهل فن باشد، بچّه را بيرون بياورد و در صورتى كه آن نيز پيدا نشود، كسى كه اهل فن نباشد، با رعايت ترتيب ذكر شده مى تواند بچّه را بيرون آورد.
«مسألۀ 664» هرگاه مادر بميرد و بچّه در شكم او زنده باشد، اگرچه اميد به زنده ماندن طفل نداشته باشند، بايد به وسيلۀ كسانى كه در مسألۀ پيش گفته شد، به هر ترتيبى كه بچّه سالم بيرون مى آيد، بچّه را بيرون آورند و دوباره آن جا را بدوزند.
مستحبّات دفن
«مسألۀ 665» خوب است به اميد آن كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را به اندازۀ قامت انسان متوسط گود كنند و ميّت را در نزديك ترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دورتر از جهتى بهتر باشد؛ مثل آن كه افراد خوب در آن جا دفن شده باشند يا مردم براى فاتحۀ اهل قبور بيشتر به آن جا بروند و نيز بهتر است جنازه را در چند مترى قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك قبر ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر ميّت مرد است، در دفعۀ سوم به گونه اى او را زمين بگذارند كه سر او طرف پايين قبر باشد و در دفعۀ چهارم او را از طرف سر وارد قبر نمايند و اگر زن است، در دفعۀ سوم به طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و هنگام وارد كردن زن در قبر، پارچه اى روى قبر بگيرند و نيز جنازه ميت را به آرامى از تابوت بيرون آورند و وارد قبر كنند و دعاهايى را كه دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آن كه ميّت را در قبر گذاشتند، گره هاى كفن را باز كنند و صورت ميّت را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك زير سر او بسازند و پشت ميّت، خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميّت به پشت برنگردد و پيش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانۀ راست ميّت بزنند و دست چپ را با قوت بر شانۀ چپ ميّت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و به شدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ إفْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» و به جاى فلان، اسم ميّت و پدر او را بگويند؛ مثلاً اگر اسم ميّت محمد و اسم پدر او على است، سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ إفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلى» و پس از آن بگويند: «هَلْ أنْتَ عَلى الْعَهْدِ الَّذى فارَقْتَنا عَلَيهِ مِنْ شَهادَةِ أنْ لاإلهَ إلَّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريٖكَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَيِّدُ النَّبيّيٖنَ وَخاتَمُ الْمُرْسَليٖنَ وَأنَّ عَليّاً عليه السلام أميٖرُالْمُؤْمِنيٖنَ وَسَيِّدُ الْوَصيّيٖنَ وَإمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَميٖنَ وَأنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلىٍّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَعَلِىَّ بْنَ مُوسى وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلىٍّ وَعَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنَ بْنَ عَلىٍّ وَالْقائِمَ الْحُجَّةَ المَهْدىَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أئِمَّةُ الْمُؤْمِنيٖنَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَى الْخَلْقِ أجْمَعيٖنَ وَأئِمَّتُكَ أئِمَّةُ هُدىً بِكَ أبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ
فُلانٍ» و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد و بعد ادامه دهد: «إذا أتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَتَعالى وَسَألاكَ عَنْ رَبِّكَ وَعَنْ نَبِيِّكَ وَعَنْ ديٖنِكَ وَعَنْ كِتابِكَ وَعَنْ قِبْلَتِكَ وَعَنْ أئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فى جَوابِهِما: اللّهُ رَبّى وَمُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم نَبيّى وَالْإسْلامُ ديٖنى وَالْقُرْآنُ كِتابى وَالْكَعْبَةُ قِبْلَتى وَأميٖرُالْمُؤْمِنيٖنَ عَلِىُّ بْنُ أبى طالِبٍ عليه السلام إمامى وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ الْمُجْتَبى عليه السلام إمامى وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ الْشَّهيٖدُ بِكَرْبَلاءِ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ زَيْنُ الْعابِديٖنَ عليه السلام إمامى وَمُحَمَّدٌ الْباقِرُ عليه السلام إمامى وَجَعْفَرٌ الصّادِقُ عليه السلام إمامى وَمُوسَى الْكاظِمُ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ الرِّضا عليه السلام إمامى وَمُحَمَّدٌ الْجَوادُ عليه السلام إمامى وَعَلِىٌّ الْهادى عليه السلام إمامى وَالْحَسَنُ الْعَسْكَرىُّ عليه السلام إمامى وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ عليه السلام إمامى هؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أجْمَعيٖنَ أئِمَّتى وَسادَتى وَقادَتى وَشُفَعائى بِهِمْ أتَوَلّى وَمِنْ أعْدائِهِمْ أتَبَرَّءُ فى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد و سپس ادامه دهد: «أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مَحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَأنَّ عَلِىَّ بْنَ أبى طالِبٍ وَأوْلادَهُ الْمَعْصُوميٖنَ الْاَئِمَّةَ الْإثْنَىْ عَشَرَ نِعْمَ الْأئِمَّةُ وَأنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم حَقٌّ وَأنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَسُؤالَ مُنْكَرٍ وَنَكيٖرٍ فى الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالْنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْميٖزانَ حَقٌّ وَتَطايُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَأنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيٖها وَأنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فى الْقُبُورِ» سپس بگويد: «أ فَهِمْتَ يا فُلانُ» و به جاى فلان اسم ميّت را بگويد، و پس از آن بگويد: «ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَولِ الثّابِتِ وَهَداكَ اللّهُ إلى صِراطٍ مُسْتَقيٖمٍ عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ أوْلِيائِكَ فى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتَهِ» پس بگويد: «اَللّهُمَّ جافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ إلَيْكَ وَلَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً أللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».
«مسألۀ 666» خوب است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد، كسى كه ميّت را در قبر مى گذارد، با طهارت و سر و پاى برهنه باشد و از طرف پاى ميّت از قبر بيرون بيايد وغير از خويشان ميّت، كسانى كه حاضرند با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و اگر ميّت زن باشد، كسى كه با او محرم مى باشد و اگر محرمى نباشد، خويشانش او را در قبر بگذارند.
«مسألۀ 667» مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سِدر و كافور خود را
تهيّه كند.
«مسألۀ 668» خوب است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد، قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازۀ چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود و روى قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب، كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتان را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره مباركۀ «انا أنزلناه» را بخوانند و براى ميّت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: «اَللّهُمَّ جافِ الْأرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ إلَيْكَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَأسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنيٖهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ».
«مسألۀ 669» مستحب است پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده اند، وَلىّ ميّت يا كسى كه از طرف ولىّ اجازه دارد، دعاهايى را كه دستور داده شده به ميّت تلقين كند.
«مسألۀ 670» بعد از دفن ميّت، مستحب است صاحبان عزا را سرسلامتى دهند، ولى اگر مدّتى از دفن گذشته باشد كه به واسطۀ سرسلامتى دادن، مصيبت به خاطر آنان بيايد، ترك آن بهتر است و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانۀ ميّت غذا بفرستند وغذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
«مسألۀ 671» مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت ميّت را ياد مى كند،«إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براى ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.
«مسألۀ 672» بنا بر احتياط واجب جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد و يا موى خود را بكند و به خود لطمه بزند.
«مسألۀ 673» پاره كردن يقه در مرگ كسى غير از پدر و برادر بنابر احتياط جايز نيست.
«مسألۀ 674» اگر مرد در مرگ زن يا فرزند، يقه يا لباس خود را پاره كند يا اگر زن در عزاى ميّت صورت خود را به گونه اى بخراشد كه خون بيايد يا موى خود را بكند، بنابر احتياط واجب بايد يك بنده آزاد كند يا ده فقير را غذا دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر
نتواند، بايد سه روز روزه بگيرد.
«مسألۀ 675» احتياط واجب آن است كه در گريۀ بر ميّت صدا را خيلى بلند نكند.
نماز شب دفن
«مسألۀ 676» مستحب است در شب اوّل قبر، دو ركعت نماز براى ميّت بخوانند و ثواب آن را به وى هديه كنند و دستور آن اين است كه در ركعت اوّل بعد از حمد يك مرتبه «آية الكرسى» و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره «انا أنزلناه» (قدر) بخوانند و بعد از سلام بگويند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَهَا إلَى قَبْرِ فُلانٍ» و به جاى كلمه فلان، اسم ميّت را بگويند و نيز مى تواند پس از حمد در ركعت اول دو مرتبه «قل هو الله أحد» و در ركعت دوم ده بارألهاكم التكاثر» (سوره تكاثر) را بخواند.
«مسألۀ 677» نماز شب دفن را در هر موقع از شب اوّل قبر مى توان خواند، ولى بهتر است در اوّل شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.
«مسألۀ 678» اگر بخواهند ميّت را به شهر دورى ببرند يا به جهت ديگرى دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز شب دفن را تا شب اوّل قبر او تأخير بيندازند.
احكام نبش قبر
«مسألۀ 679» نبش قبر مسلمان (يعنى شكافتن قبر او به گونه اى كه جنازه او آشكار شود) اگرچه طفل يا ديوانه باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد، اشكال ندارد.
«مسألۀ 680» نبش قبر امام زاده ها، شهدا، علماء و صُلَحا، اگرچه سالها بر آن گذشته باشد، حرام است مخصوصاً اگر زيارتگاه باشد.
«مسألۀ 681» شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
اوّل: آن كه ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آن جا بماند. دوم: آن كه كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده، غصبى باشد و صاحب آن
راضى نشود كه در قبر بماند و يا چيزى از مال خود ميّت كه به ورثۀ او رسيده، با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند و اگر وصيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، در صورتى كه وصيّتش بيشتر از يك سوم مال او نباشد، براى بيرون آوردن آنها نمى توانند قبر را بشكافند. سوم: آن كه ميّت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد يا بفهمند كه غسل او باطل بوده يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر، او را رو به قبله نگذاشته باشند. چهارم: آن كه براى ثابت شدن حقّى بخواهند بدن ميّت را ببينند. پنجم: آن كه ميّت را در جايى كه بى احترامى به اوست، مثل قبرستان كفار يا جايى كه كثافات و خاكروبه مى ريزند، دفن كرده باشند. ششم: آن كه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند؛ مثلاً بخواهند بچّه زنده را از شكم زن حامله اى كه او را دفن كرده اند بيرون آورند. هفتم: آن كه بترسند درنده اى بدن ميّت را پاره كند يا سيل او را ببرد يا دشمن او را بيرون آورد. هشتم: آن كه وصيت كرده باشد او را در مكان معينى دفن نمايند و به خاطر ندانستن يا فراموشى و يا عمداً او را در جاى ديگرى دفن كرده باشند.
تيمّم
موارد تيمّم
در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد:
* اوّل: آن كه تهيۀ آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
«مسألۀ 682» اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيۀ آب وضو و غسل، به قدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نااميد شود و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند باشد و يا به واسطۀ درخت و مانند آن عبور در آن زمين مشكل باشد، بايد در دايره اى كه مركز آن محل نماز خواندن اوست و شعاع آن به اندازۀ پرتاب يك تير قديمى است كه با كمان پرتاب مى كردند ، در جستجوى آب برود و اگر زمين آن اين گونه نباشد،
بايد در دايره اى كه شعاع آن به اندازۀ پرتاب دو تير است جستجو نمايد.
«مسألۀ 683» اگر بعضى از اطراف، هموار و بعضى ديگر پست و بلند بوده يا عبور در آن مشكل باشد، بايد در طرفى كه هموار است به اندازۀ پرتاب دو تير و در طرفى كه اين طور نيست، به اندازۀ پرتاب يك تير جستجو كند.
«مسألۀ 684» در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست، لازم نيست جستجو كند.
«مسألۀ 685» كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيۀ آب وقت دارد، اگر يقين داشته باشد در محلّى دورتر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، در صورتى كه مانعى نباشد و مشقّت نيز نداشته باشد، بايد براى تهيۀ آب برود و اگر گمان داشته باشد كه آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست، لكن اگر گمان او نزديك به يقين باشد، بايد براى تهيۀ آب به آن محل برود.
«مسألۀ 686» لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود بلكه مى تواند كسى را كه به گفتۀ او اطمينان دارد، بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافى است.
«مسألۀ 687» اگر احتمال دهد داخل بار سفر او يا در منزل يا در قافله آب هست، بايد به قدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند يا از پيدا كردن آن نااميد شود.
«مسألۀ 688» اگر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همان جا بماند، لازم نيست كه دوباره در جستجوى آب برود، ولى اگر احتمال عقلايى بدهد كه در اين مدت آبى در آنجا پيدا شده باشد، احتياطاً بايد دوباره جستجو كند.
«مسألۀ 689» اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همان جا بماند، جستجو لازم نيست، ولى اگر احتمال عقلايى بدهد كه در اين مدت آبى در آنجا پيدا شده باشد، احتياطاً بايد دوباره جستجو كند.
«مسألۀ 690» اگر از درنده بترسد يا جستجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند يا وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه هيچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم
نيست؛ ولى اگر بتواند مقدارى جستجو كند، جستجو به همان مقدار لازم است و اگر از دزد بر جان يا مال خود بترسد، نبايد در جستجوى آب برود؛ ولى اگر مالى كه احتمال مى دهد از بين برود به حسب حال او قابل اعتنا نباشد و ترس ديگرى نيز نداشته باشد، جستجوى آب واجب است.
«مسألۀ 691» اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است.
«مسألۀ 692» كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند، چنانچه به دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد، نماز او باطل است.
«مسألۀ 693» اگر بعد از جستجو، آب پيدا نكند و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جايى كه جستجو كرده آب بوده، نماز او صحيح است.
«مسألۀ 694» اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند، نمى تواند وضو بگيرد يا آب پيدا نمى كند، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را مگر با جِماع - به تفصيلى كه در مسألۀ 412 گذشت - باطل كند.
«مسألۀ 695» اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيۀ آب براى او ممكن نيست، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوى خود را نگهدارد، احتياط واجب آن است كه آن را باطل نكند.
«مسألۀ 696» كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد، در صورتى كه بداند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمى كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است، و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز نيز آن را نريزد.
«مسألۀ 697» اگر كسى بداند كه آب پيدا نمى كند، در صورتى كه وضوى خود را باطل كند يا آبى را كه دارد بريزد، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
* دوم: اگر به واسطه پيرى يا ترس از دزد و جانور و مانند آنها يا نداشتن وسيله اى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد.
«مسألۀ 698» اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم داشته باشد و مجبور باشد آنها را بخرد يا كرايه نمايد، اگرچه قيمت آنها چند برابر معمول باشد، بايد تهيّه كند و همچنين اگر آب را به چندين برابر قيمت آن بفروشند، بايد آن را بخرد، ولى اگر تهيۀ آنها به قدرى پول بخواهد كه نسبت به حال او ضرر يا مشقت داشته باشد، واجب نيست تهيّه نمايد.
«مسألۀ 699» اگر ناچار شود كه براى تهيۀ آب پول قرض كند، بايد قرض نمايد، ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند، بلكه نبايد قرض كند.
«مسألۀ 700» اگر كندن چاه مشقّت نداشته باشد، بايد براى تهيۀ آب چاه بكند.
«مسألۀ 701» اگر كسى بدون منّت و خوارى مقدارى آب به او ببخشد، بايد آن را قبول كند.
* سوم: اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد يا بترسد كه به واسطۀ استعمال آن، مرض يا عيبى در او پيدا شود يا مرض او طولانى شود يا شدّت پيدا كند يا به سختى معالجه شود، بايد تيمّم نمايد؛ ولى اگر آب گرم براى او ضرر نداشته باشد، بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.
«مسألۀ 702» لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر نيز بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 703» اگر به واسطۀ يقين يا ترس ضرر، تيمّم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب براى او ضرر ندارد، تيمّم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد نيز بنا بر احتياط واجب، نماز او باطل است.
«مسألۀ 704» كسى كه نمى داند آب براى او ضرر دارد، چنانچه غسل كند يا وضو
بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضررى داشته كه از نظر شرع تحمل آن حرام است، وضو يا غسل او احتياطاً باطل است و اگر ضرر آن به اين حد نباشد، وضو يا غسل او صحيح مى باشد.
* چهارم: هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، خود يا همسر يا اولاد يا رفيق او و يا كسانى كه با او مربوط هستند، مانند خدمتكاران، از تشنگى بميرند يا مريض شوند يا به قدرى تشنه شوند كه تحمّل آن مشقّت داشته باشد، بايد به جاى وضو و غسل تيمّم نمايد و نيز اگر حيوانى داشته باشد كه معمولاً آن را براى خوردن ذبح نمى كنند - مانند اسب و قاطر - و بترسد كه از تشنگى تلف شود، بايد آب را به آن بدهد و تيمّم نمايد و همچنين اگر كسى كه حفظ جان او واجب است و يا حتى كسى كه كشتن او فعلاً واجب نيست، به گونه اى تشنه باشد كه اگر انسان آب را به او ندهد تلف شود، بايد آب را به او بدهد.
«مسألۀ 705» اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد، آب نجسى نيز به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوط هستند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و با تيمّم نماز بخواند؛ ولى چنانچه آب را براى حيوان خود بخواهد، بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك، وضو و غسل را انجام دهد.
* پنجم: كسى كه بدن يا لباس او نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او آبى باقى نمى ماند، چنانچه بتواند غساله وضو يا غسل را جمع كرده و با آن لباس يا بدن را تطهير كند، بايد همين كار را انجام دهد، وگرنه بنابر احتياط واجب بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمّم نماز بخواند؛ ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند.
* ششم: اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است، آب يا ظرف ديگرى نداشته باشد، مثلاً آب يا ظرف او غصبى بوده و غير از آن، آب و ظرف ديگرى نداشته باشد، بايد به جاى وضو و غسل، تيمّم كند.
* هفتم: هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند كمتر از يك
ركعت از نماز در وقت خوانده شود، بايد تيمّم كند و اگر يك ركعت يا بيشتر در وقت خوانده شود، ولى مقدارى از آن در خارج وقت واقع شود، ظاهراً بين تيمّم و وضو مخيّر است، اگرچه بعيد نيست كه تيمّم موافق احتياط باشد، اما اگر براى وضو و تيمّم يا براى غسل و تيمّم به يك اندازه وقت لازم باشد، بايد وضو يا غسل به جا آورد.
«مسألۀ 706» اگر عمداً نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت براى وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده و بايد نماز را با تيمّم بخواند، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 707» كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند، وقت براى نماز او باقى مى ماند يا نه، بايد تيمّم كند.
«مسألۀ 708» اگر كسى گمان كند كه براى وضو يا غسل وقت ندارد و با تيمّم نماز خود را بجا آورد و بعد بفهمد وقت داشته است، بايد پس از به جا آوردن وضو يا غسل، نماز خود را دوباره بخواند.
«مسألۀ 709» اگر كسى كه آب دارد به واسطۀ تنگى وقت با تيمّم مشغول نماز شود و در بين نماز، آبى را كه داشته از دست بدهد و تا نمازهاى بعدى آب به دست نياورد، چنانچه تيمّم خود را باطل نكرده باشد، مى تواند نمازهاى بعدى را با همان تيمّم بخواند، ولى اگر آب بعد از نماز از دست برود، اگرچه تيمّم خود را باطل نكرده باشد - در صورتى كه وظيفۀ او تيمّم باشد - بايد دوباره تيمّم نمايد.
«مسألۀ 710» اگر به قدرى وقت داشته باشد كه بتواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون اعمال مستحبّى آن (مثل اقامه و قنوت) بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون اعمال مستحبّى آن بجا آورد، بلكه اگر به اندازۀ سوره نيز وقت نداشته باشد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است
«مسألۀ 711» تيمّم بر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ، اگر پاك باشند صحيح است، ولى
بنا بر احتياط واجب با بودن خاك و يا چيزهاى ديگرى كه تيمم بر آنها صحيح است، بر گل پخته مثل آجر و كوزه نمى توان تيمم كرد.
«مسألۀ 712» تيمّم بر سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ مرمر و ساير اقسام سنگها صحيح است، ولى تيمّم بر جواهر، مثل سنگ عقيق و فيروزه، باطل مى باشد و بنا بر احتياط واجب با بودن خاك يا چيزهاى ديگرى كه تيمّم بر آنها صحيح است، نمى توان بر گچ و آهك پخته تيمّم كرد.
«مسألۀ 713» اگر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد بر گرد و غبارى كه روى فرش و لباس و مانند آنهاست، تيمّم نمايد و اگر غبار در لاى لباس و فرش باشد، تيمّم بر آن صحيح نيست، مگر آن كه اوّل كارى كند كه غبار به سطح آن بيايد و بعد بر آن تيمّم كند و چنانچه گرد و غبار پيدا نشود، بايد بر گِل تيمّم كند و اگر گِل نيز پيدا نشود، احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند و بعداً قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 714» در صورتى كه خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، ولى گل پخته يا گچ و آهك پخته وجود داشته باشد، بنابر احتياط واجب بايد علاوه بر تيمّم بر گرد و غبار يا گل، بر آنها نيز تيمّم كند و اگر گرد و غبار و گل نيز وجود نداشته باشد، بنابر احتياط بايد بر آنها تيمّم كرده و نماز بخواند و بعد از وقت نيز نماز را اعاده كند.
«مسألۀ 715» اگر بتواند با تكان دادن فرش و مانند آن خاك تهيّه نمايد، تيمّم بر گرد و غبار باطل است و اگر بتواند گِل را خشك كند و از آن خاك تهيّه نمايد، تيمّم بر گِل باطل مى باشد.
«مسألۀ 716» اگر كسى كه آب ندارد برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن باشد بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد و اگر ممكن نباشد و چيزى هم كه تيمّم بر آن صحيح است نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه نماز را بدون وضو و تيمّم بخواند و بعداً آن را قضا كند.
«مسألۀ 717» اگر چيزى مانند كاه كه تيمّم بر آن باطل است با خاك و ريگ مخلوط شود، نمى تواند بر آن تيمّم كند؛ ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از
بين رفته حساب شود، تيمّم بر آن خاك و ريگ صحيح است.
«مسألۀ 718» اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، چنانچه ممكن باشد بايد آن را با خريدن و مانند آن تهيّه نمايد.
«مسألۀ 719» تيمّم بر ديوار گِلى صحيح است و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك، بر زمين يا خاك نمناك تيمّم نكند.
«مسألۀ 720» چيزى كه بر آن تيمّم مى كند بايد پاك باشد و اگر چيز پاكى كه تيمّم بر آن صحيح است نداشته باشد، بنا بر احتياط واجب بايد آن نماز را بدون وضو و تيمّم بخواند و بعداً قضاى آن را نيز بجا آورد.
«مسألۀ 721» اگر يقين داشته باشد كه تيمّم بر چيزى صحيح است و بر آن تيمّم نمايد و بعد بفهمد كه تيمّم بر آن باطل بوده، نمازهايى را كه با آن تيمّم خوانده بايد دوباره بخواند.
«مسألۀ 722» چيزى كه بر آن تيمّم مى كند بايد غصبى نباشد.
«مسألۀ 723» تيمم در فضاى غصبى باطل است، بنابر اين اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بدون اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد، بايد دوباره تيمم كند.
«مسألۀ 724» اگر نداند محل تيمّم غصبى است و يا فراموش كرده باشد، تيمّم او صحيح است؛ ولى اگر خود وى آن محل را غصب كرده باشد و سپس فراموش نموده باشد، تيمّم او در آن جا صحيح نيست.
«مسألۀ 725» كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك آن محل غصبى باشد، چنانچه ناچار به استفاده از آب آن محل باشد، با آن وضو نيز مى تواند بگيرد و نبايد تيمم كند.
«مسألۀ 726» مستحب است چيزى كه بر آن تيمّم مى كند، گردى داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را تكان دهد تا گرد آن بريزد.
«مسألۀ 727» تيمّم بر زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك روى آن را نگرفته، مكروه است و اگر نمك روى آن را گرفته باشد، باطل است.
شيوه تيمّم كردن
«مسألۀ 728» تيمم آن است كه به قصد بدل از وضو يا غسل، كف دو دست را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و آنها را به صورت و پشت دستها بكشد، بنابر اين در تيمم چهار چيز واجب است:
اوّل: نيّت؛ يعنى قصد كند به جهت فرمانبردارى از دستور خداوند به جاى وضو و يا غسل تيمم كند. دوم: زدن كف هر دو دست بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است.
سوم: كشيدن كف هر دو دست بر تمام پيشانى و دو طرف آن، از جايى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى، و بنابر احتياط واجب، بايد دستها روى ابروها نيز كشيده شود. چهارم: كشيدن كف دست چپ بر تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست بر تمام پشت دست چپ، و احتياط واجب آن است كه پس از مسح پيشانى و پيش از كشيدن كف دست ها بر پشت يكديگر، يك بار ديگر دستها را بر زمين بزند.
«مسألۀ 729» تيمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقى ندارند.
احكام تيمّم
«مسألۀ 730» كسى كه نمى تواند غسل كند، اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمّم نمايد و اگر نتواند وضو بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمّم نمايد.
«مسألۀ 731» در هنگام نيّت بايد معيّن كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو و اگر بدل از غسل باشد، بايد آن غسل را و لو اجمالاً معيّن نمايد؛ ولى چنانچه اشتباهاً به جاى بدل از وضو، بدل از غسل يا به جاى بدل از غسل، بدل از وضو نيّت كند يا مثلاً در تيمّم بدل از غسل جنابت، نيّت بدل از غسل مسّ ميّت نمايد، تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 732» اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را نيز مسح نكند، تيمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند و چه مسأله را نداند يا فراموش كرده باشد، ولى دقت زياد
نيز لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست مسح شده كافى است.
«مسألۀ 733» براى آن كه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدارى بالاتر از مچ را نيز مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
«مسألۀ 734» پيشانى و پشت دستها را بايد از بالا به پايين مسح نمايد و اعمال آن را بايد پشت سر هم بجا آورد و اگر بين آنها به قدرى فاصله بيندازد كه نگويند تيمّم مى كند، تيمّم او باطل است.
«مسألۀ 735» در تيمّم بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها پاك باشند و اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، احتياط واجب آن است كه دو تيمّم كند، يكى با كف دست و ديگرى با پشت دست.
«مسألۀ 736» بايد براى تيمّم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد، بايد آن را برطرف كرد.
«مسألۀ 737» اگر پيشانى يا پشت دستها زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، بايد دست را روى آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را بر آن بسته باشد و نتواند آن را باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشانى و پشت دستها بكشد.
«مسألۀ 738» اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد، ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد، بايد آن را عقب بزند.
«مسألۀ 739» اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى وجود داشته باشد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستجو نمايد تا يقين يا اطمينان پيدا كند كه مانعى نيست.
«مسألۀ 740» اگر وظيفۀ او تيمّم باشد و نتواند تيمّم كند، بايد نائب بگيرد و كسى كه نائب مى شود، بايد دستهاى آن شخص را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و با آنها او را تيمّم دهد و اگر نتواند دست هاى او را بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است
بزند، چنانچه بتواند دست هاى او را بر آن چيز بگذارد و سپس او را با دست هاى خودش تيمّم دهد، بايد همين كار را بكند و اگر اين نيز ممكن نبود، بايد دست خود را به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
«مسألۀ 741» اگر بعد از آن كه مشغول بخشى از اعمال تيمّم شد، شك كند كه قسمت پيش از آن را فراموش كرده يا نه و يا شك كند كه آن را درست به جا آورده يا نه، اگر احتمال بدهد در حال عمل متوجه بوده، نبايد اعتنا كند و تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 742» اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمّم كرده يا نه، چنانچه احتمال بدهد كه در حال عمل متوجه بوده، تيمّم او صحيح است.
«مسألۀ 743» كسى كه وظيفۀ او تيمّم است، بنابر احتياط واجب نبايد پيش از وقت نماز براى نماز تيمّم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگرى يا عمل مستحبّى تيمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، مى تواند با همان تيمّم نماز بخواند.
«مسألۀ 744» اگر كسى كه وظيفۀ او تيمّم است بداند يا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او باقى مى ماند، در وسعت وقت مى تواند با تيمّم نماز بخواند؛ بنابر اين با احتمال برطرف شدن عذر نيز تيمم در وسعت وقت جايز است، ولى اگر بداند يا گمان داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او برطرف مى شود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند يا در تنگى وقت با تيمّم نماز را بجا آورد.
«مسألۀ 745» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، مى تواند نمازهاى قضاى خود را با تيمّم بخواند، هر چند احتمال بدهد كه بزودى عذر او برطرف مى شود، ولى در صورتى كه بداند و يا گمان داشته باشد كه عذر او به زودى برطرف مى شود، بايد منتظر بماند.
«مسألۀ 746» كسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى مستحبّى مثل نافله هاى شبانه روزى را كه وقت معيّنى دارند، حتى در اوّل وقت - به شرط آن كه علم و يا گمان به برطرف شدن عذر تا آخر وقت نداشته باشد - با تيمّم بخواند.
«مسألۀ 747» كسى كه احتياطاً بايد بين غسل جبيره اى و تيمّم جمع نمايد، اگر بعد از
غسل و تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز حَدَث اصغرى از او سر زند - مثلاً ادرار كند - بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد و احتياطاً تيمّم بدل از غسل نيز بكند.
«مسألۀ 748» اگر به واسطۀ نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل مى شود.
«مسألۀ 749» چيزهايى كه وضو را باطل مى كنند، تيمّم بدل از وضو را نيز باطل مى كنند و چيزهايى كه غسل را باطل مى نمايند، تيمّم بدل از غسل را نيز باطل مى نمايند.
«مسألۀ 750» اگر بر كسى كه نمى تواند غسل كند چند غسل واجب باشد، احتياط واجب آن است كه بدل هر يك از آنها يك تيمّم نمايد.
«مسألۀ 751» اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند، لازم نيست براى نماز وضو بگيرد، ولى اگر بدل از غسل هاى ديگر تيمّم كند، احتياطاً براى نماز بايد وضو بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمّم ديگرى نيز بدل از وضو بنمايد.
«مسألۀ 752» اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند و بعد كارى كه وضو را باطل مى كند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد وضو بگيرد و بنابر احتياط واجب، تيمّم بدل از غسل نيز بكند و اگر وضو نيز نتواند بگيرد، مى تواند يك تيمّم به نيّت ما فى الذمّه (اعم از وضو و غسل جنابت) به جا آورد و كافى است.
«مسألۀ 753» اگر كسى كه وظيفۀ او تيمّم است براى كارى تيمّم كند، تا تيمّم و عذر او باقى است، مى تواند اعمالى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد بجا آورد، ولى اگر با داشتن آب براى نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم كرده باشد، فقط كارى را كه براى آن تيمّم نموده مى تواند انجام دهد و چنانچه به خاطر تنگى وقت تيمم كرده باشد، به احتياط واجب نبايد ساير اعمالى را كه احتياج به وضو يا غسل دارند انجام دهد.
«مسألۀ 754» در چند مورد مستحب است نمازهايى را كه انسان با تيمّم خوانده ْدوباره بخواند:
اوّل: آن كه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده باشد. دوم: آن كه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى كند و عمداً خود را
جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده باشد. سوم: آن كه تا آخر وقت عمداً در جستجوى آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مى كرد، آب پيدا مى شد.
چهارم: آن كه عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمّم نماز خوانده باشد.
پنجم: آن كه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى شود و آبى را كه داشته ريخته و با تيمّم نماز خوانده است.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم