احکام شرعی
آيت الله سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي
آيت الله سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي
آيت الله سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي

رساله توضیح المسائل آيت الله سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي

احكام تقليد آب مطلق و مضاف [انواع آب مطلق] اشاره 1 آب كر 2 آب قليل 3 آب جاري 4 آب باران 5 آب چاه احكام آب ها احكام تخلّي استبراء مستحبات و مكروهات تخلّي اشاره نجاسات نجاسات اشاره 1 و 2 بول و غائط 3 مَني 4 مُردار 5 خون 6 و 7 سگ و خوك 8 كافر 9 شراب 10 فُقّاع عرق جنب از حرام عرق شتر نجاست خوار راه ثابت شدن نجاست راه نجس شدن چيز پاك احكام نجاسات مطهِّرات اشاره 1 آب 2 زمين 3 آفتاب 4 استحاله 5 انقلاب [برخي احكام] كم شدن دو سوم آب انگور 6 انتقال 7 اسلام 8 تبعيّت 9 برطرف شدن عين نجاست 10 استبراء حيوان نجاست خوار 11 غايب شدن مسلمان احكام ظرف ها وضو [احكام] وضوي ارتماسي شرايط وضو اشاره شرط اول: شرط دوم؛ آنكه مطلق باشد. شرط سوم؛ آنكه آب وضو مباح باشد و بنا بر احتياط فضايي كه در آن وضو مي گيرد نيز مباح باشد. شرط چهارم: شرط پنجم؛ آنكه ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد. شرط ششم؛ آنكه اعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد. شرط هفتم؛ آنكه وقت براي وضو و نماز كافي باشد. شرط هشتم؛ آنكه به قصد قربت يعني براي انجام فرمان خداوند عالم وضو بگيرد و اگر براي خنك شدن؛ يا به قصد ديگري وضو بگيرد باطل است. شرط نهم: شرط دهم؛ آنكه كارهاي وضو را پشت سرهم انجام دهد. شرط يازدهم؛ آنكه بايد كارهاي وضو را خود انسان انجام دهد. شرط دوازدهم؛ آنكه استعمال آب براي او مانعي نداشته باشد. شرط سيزدهم؛ آنكه در اعضاء وضو مانعي از رسيدن آب نباشد. احكام وضو چيزهايي كه بايد براي آنها وضو گرفت چيزهايي كه وضو را باطل مي كنند غسل هاي واجب اشاره [جنابت] احكام جنابت چيزهايي كه بر جنب حرام است چيزهايي كه بر جنب مكروه ست غسل جنابت غسل ترتيبي غسل ارتماسي احكام غسل كردن استحاضه اشاره احكام استحاضه حيض اشاره احكام حائض اقسام زن هاي حائض 1 صاحب عادت وقتيه و عدديه 2 صاحب عادت وقتيه 3 صاحب عادت عدديه 4 مضطربه 5 مبتدئه 6 ناسيه مسائل متفرقه حيض نفاس غسل مس ميّت [غسل مس ميّت] احكام محتضر احكام بعد از مرگ احكام غسل، كفن، حنوط، نماز و دفن ميت احكام غسل ميت احكام كفن ميت احكام حنوط احكام نماز ميت دستور نماز ميت مستحبات نماز ميت احكام دفن مستحبات دفن نماز وحشت نبش قبر غسل هاي مستحب تيمّم [تيمم بدل از وضو و غسل] اشاره اول از موارد تيمم دوم از موارد تيمم سوم از موارد تيمم چهارم از موارد تيمم پنجم از موارد تيمم ششم از موارد تيمم هفتم از موارد تيمم چيزهايي كه تيمم به آنها صحيح است دستور تيمم بدل از وضو دستور تيمم بدل از غسل احكام تيمم احكام نماز اشاره اشاره نمازهاي واجب اشاره نمازهاي واجب يوميه اشاره وقت نماز ظهر و عصر وقت نماز مغرب و عشا وقت نماز صبح احكام وقت نماز نمازهايي كه بايد به ترتيب خوانده شود نمازهاي مستحب وقت نافله هاي يوميه نماز غفيله احكام قبله پوشاندن بدن در نماز [برخي احكام] لباس نمازگزار اشاره شرط اول شرط دوم شرط سوم شرط چهارم شرط پنجم شرط ششم مواردي كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد چيزهايي كه در لباس نمازگزار مستحب است چيزهايي كه در لباس نمازگزار مكروه ست مكان نمازگزار شرايط مكان نمازگزار اشاره شرط اول شرط دوم شرط سوم شرط چهارم شرط پنجم شرط ششم شرط هفتم شرط هشتم شرط نهم [برخي ديگر از احكام] جاهايي كه نماز خواندن در آنجا مستحب است جاهايي كه نماز خواندن در آنجا مكروه ست احكام مسجد اذان و اقامه ترجمه اذان و اقامه [واجبات و مستحبات نماز] واجبات نماز اشاره اركان نماز اشاره نيت تكبيرة الاحرام قيام (ايستادن) [احكام] قرائت ركوع سجود [احكام] چيزهايي كه سجده بر آنها صحيح است مستحبات و مكروهات سجده سجده واجب قرآن تشهد سلام نماز ترتيب موالات [مستحبات نماز] قنوت ترجمه نماز 1 ترجمه سوره حمد 2 ترجمه سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد 3 ترجمه ذكر ركوع و سجود 4 ترجمه قنوت 5 ترجمه تسبيحات اربعه 6 ترجمه تشهد و سلام كامل تعقيب نماز صلوات بر پيغمبر مبطلات نماز اشاره اول: دوم: اشاره سوم: اشاره چهارم: پنجم: اشاره ششم: اشاره هفتم: اشاره هشتم: نهم: اشاره دهم: اشاره يازدهم: دوازدهم: اشاره چيزهايي كه در نماز مكروه ست مواردي كه مي شود نماز واجب را شكست شكيات اشاره شك هاي مبطل شك هايي كه نبايد به آنها اعتنا كرد 1 شك در چيزي كه محل آن گذشته ست 2 شك بعد از سلام 3 شك بعد از وقت 4 كثيرالشك (كسي كه زياد شك مي كند) 5 شك امام و مأموم 6 شك در نماز مستحبي شك هاي صحيح نماز احتياط سجده سهو دستور سجده سهو قضاي سجده و تشهد فراموش شده كم و زياد كردن اجزا و شرايط نماز مسافر [شرايط شكسته خواندن نماز] اشاره شرط اول: اشاره شرط دوم: اشاره شرط سوم: اشاره شرط چهارم: اشاره شرط پنجم: اشاره شرط ششم: اشاره شرط هفتم: اشاره شرط هشتم: اشاره مسائل متفرقه نماز مسافر نماز قضا [احكام] نماز قضاي پدر و مادر اشاره نماز جماعت [احكام] شرايط امام جماعت احكام جماعت وظيفه امام و مأموم در نماز جماعت چيزهايي كه در نماز جماعت مكروه است نماز آيات [احكام] دستور نماز آيات نماز عيد فطر و قربان اجير گرفتن براي نماز نماز جمعه اشاره بعض احكام و آداب نماز جمعه احكام روزه اشاره نيت چيزهايي كه روزه را باطل مي كند اشاره 1 خوردن و آشاميدن 2 جماع 3 استمنا 4 دروغ بستن به خدا و پيغمبر 5 رساندن غبار غليظ به حلق 6 فرو بردن سر در آب 7 باقي ماندن بر جنابت، حيض و نفاس تا اذان صبح 8 اماله كردن 9 قي كردن آنچه براي روزه دار مكروه است جاهايي كه قضا و كفاره واجب است كفاره روزه جاهايي كه فقط قضاي روزه واجب است احكام روزه قضا احكام روزه مسافر كساني كه روزه بر آنها واجب نيست راه ثابت شدن اول ماه روزه هاي حرام و مكروه روزه هاي مستحب مواردي كه مستحب است انسان از كارهايي كه روزه را باطل مي كند خود داري نمايد احكام خمس [محل درآمد خمس] اشاره 1 منفعت كسب 2 معدن 3 گنج 4 مال حلال مخلوط به حرام 5 جواهري كه به واسطه غواصي به دست مي آيد 6 غنيمت 7 زميني كه كافر ذمي از مسلمانان بخرد مصرف خمس [برخي ديگر از احكام] احكام زكات [زكات مال] [زكات در نُه چيز واجب است] شرايط واجب شدن زكات زكات گندم، جو، خرما و كشمش نصاب طلا نصاب نقره زكات شتر، گاو و گوسفند نصاب شتر نصاب گاو نصاب گوسفند مصرف زكات شرايط كساني كه مستحق زكاتند نيت زكات مسائل متفرقه زكات زكات فطره [احكام زكات فطره] مصرف زكات فطره مسائل متفرقه زكات فطره احكام حج احكام خريد و فروش (داد و ستد) [برخي احكام] چيزهايي كه در خريد و فروش مستحب است چيزهايي كه در خريد و فروش مكروه ست معاملات مكروه معاملات باطل شرايط فروشنده و خريدار شرايط جنس و عوض آن صيغه خريد و فروش خريد و فروش ميوه ها نقد و نسيه معامله سلف و شرايط آن [برخي احكام] احكام معامله سلفي فروش طلا و نقره به طلا و نقره مواردي كه انسان مي تواند معامله را به هم بزند [مواردي كه نمي توان معامله را به هم زد ] مسائل متفرقه خريد و فروش احكام شركت احكام صلح احكام اجاره [احكام ] شرايط مالي كه آن را اجاره مي دهند شرايط استفاده اي كه مال را براي آن اجاره مي دهند مسائل متفرقه اجاره احكام جعاله احكام مزارعه احكام مساقات (آبياري و تربيت درختان ميوه دار) - مغارسه - (درخت كاري) احكام محجور (كساني كه از تصرف در اموالشان ممنوع هستند) احكام وكالت احكام قرض (دين) احكام حواله احكام رهن احكام ضمانت احكام كفالت احكام وديعه (امانت داري) احكام عاريه احكام ازدواج و زناشويي اشاره احكام عقد دستور خواندن عقد دائم دستور خواندن عقد موقت شرايط عقد ازدواج عيب هايي كه به واسطه آنها مي شود عقد را به هم زد عده اي از زن ها كه ازدواج با آنان حرام است احكام عقد دائم احكام عقد موقت (متعه) احكام نگاه كردن مسائل متفرقه زناشويي احكام رضاع (شير دادن) [احكام رضاع ] شرايط شير دادني كه سبب محرم شدن است آداب شير دادن مسائل متفرقه شير دادن احكام طلاق [احكام ] عده طلاق عده زني كه شوهرش مرده طلاق بائن و طلاق رجعي احكام رجوع كردن طلاق خلع طلاق مبارات احكام متفرقه طلاق احكام غصب احكام لقطه (مالي كه پيدا شده) احكام سر بريدن حيوان - نحر (گلو بريدن) شتر و صيد و شكار حيوانات [برخي احكام] دستور سر بريدن حيوانات شرايط سر بريدن حيوان دستور كشتن شتر مستحبات و مكروهات سر بريدن حيوانات احكام شكار كردن با اسلحه شكار با سگ شكاري صيد ماهي و ملخ احكام خوردني ها و آشاميدني ها [احكام] [اجزاء حرام حيوانات حلال گوشت] [ساير احكام] چيزهايي كه موقع غذا خوردن مستحب است چيزهايي كه در غذا خوردن مكروه ست مستحبات آشاميدن آب مكروهات آشاميدن آب احكام نذر احكام عهد احكام قسم احكام وقف احكام وصيت احكام ارث [برخي احكام] ارث طبقه اول ارث طبقه دوم ارث طبقه سوم ارث زن و شوهر مسائل متفرقه ارث احكام امر به معروف و نهي از منكر اشاره [برخي احكام] شرايط امر به معروف و نهي از منكر شرط اول: اشاره شرط دوم: اشاره شرط سوم: شرط چهارم: اشاره مراتب امر به معروف و نهي از منكر مسأله 2860 : مرتبه اول: اشاره مسأله 2863 : مرتبه دوم: اشاره مسأله 2868 : مرتبه سوم: اشاره احكام حدود حد زنا و لواط حد مساحقه حد قياده (جاكش) لخت خوابيدن دو نفر زير يك پوشش بوسيدن از روي شهوت حد نسبت دادن به زنا و لواط تعزير استمنا حد مشروب خواري حد دزدي حد مُحارب احكام مرتد حكم كسي كه ادعاي پيغمبري كند يا به پيغمبر و ائمه معصومين عَلَيْهم ُالسَّلَام دشنام دهد احكام قصاص و ديات اقسام كشتن اشاره اول؛ كشتن عمدي اشاره دوم؛ كشتن خطاء شبه عمد. اشاره سوم؛ كشتن خطايي محض. اشاره انواع ديه كشتن كفاره قتل قصاص و ديه اعضاء جناياتي كه بر اعضاء وارد مي شود ديه جراحات و ضربات وارده بر سر، صورت و بدن موارد ضمان و عدم ضمان ديه سقط جنين ولي مقتول جنايت بر حيوان

احكام طلاق

احكام طلاق
[احكام ]
مسأله 2530 : طلاق آن است كه مرد همسر خود را از قيد همسري آزاد كند.
مسأله 2531 : مردي كه همسر خود را طلاق مي دهد بايد بالغ و عاقل باشد.
پس طلاق كسي كه بالغ نشده گرچه ده سالش شده؛ يا ديوانه باشد گرچه ديوانه هميشگي نباشد باطل است و بايد طلاق به اختيار شوهر باشد؛ بنا بر اين طلاق از روي اجبار و اكراه باطل است و نيز بايد قصد جدي داشته باشد بنا بر اين اگر صيغه طلاق را به شوخي يا در حال مستي و بيهوشي بگويد صحيح نيست.
مسأله 2532 : طلاق بايد به صيغه عربي صحيح ادا شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم همسر او صغريست بايد بگويد؛ زَوْجَتي صُغْري طالِقٌ، يعني:
همسر من صغري از همسري رهاست و اگر ديگري را وكيل كند كه طلاق دهد وكيل بايد بگويد:
زَوْجَةَ مُوَكلي صُغْري طالِقٌ، يعني:
همسر موكل من صغري رها است.
مسأله 2533 : زن بايد هنگام طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و نيز بايد شوهرش در آن پاكي با او نزديكي نكرده باشد بلكه بنا بر احتياط واجب نبايد در حيض پيش از اين پاكي هم با او نزديكي كرده باشد.
پس اگر در پاكي يا در حال حيض پيش از آن، نزديكي كرده باشد طلاق دهد كافي نيست بايد دوباره پس از آن كه عادت شود و پاك گردد؛ طلاق دهد. ولي در بعضي موارد طلاق زني كه در حال حيض و نفاس است صحيح است؛ تفضيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مي شود.
مسأله 2534 : طلاق دادن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:
اول:
شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكي نكرده باشد.
دوم:
معلوم باشد آبستن است؛ ولي اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد بعد بفهمد آبستن بوده؛ احتياط واجب آن است كه دوباره او را طلاق دهد.
سوم:
مرد به واسطه غايب بودن؛ يا به جهت ديگري مانند حبس بودن از زن خود جدا باشد به طوري كه نتواند بفهمد كه زن از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه، بايد تا مدتي كه معمولا زن ها از حيض يا نفاس پاك مي شوند صبر كند و احتياط آن است كه اقلا يك ماه صبر كند بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2535 : هرگاه زن را از خون حيض پاك مي دانسته طلاقش داده بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حيض بوده؛ طلاق او باطل است و به عكس هرگاه بداند زن در حال حيض است و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده؛ با تحقق قصد انشاء طلاق، طلاق او صحيح است.
مسأله 2536 : هرگاه كسي كه مي داند همسرش در حال حيض يا نفاس است اگر از او جدا شود؛ مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد در صورتي كه بتواند از حالش اطلاع پيدا كند؛ اگر چه از راه عادت حيض زن باشد؛ يا نشانه هاي ديگري باشد كه در شرع معين شده؛ بايد حال او را استعلام كند و اگر نتواند بايد تا مدتي كه معمولا زن ها از حيض يا نفاس پاك مي شوند صبر كند و احتياط آن است كه اقلا تا يك ماه صبر كند.
مسأله 2537 : هرگاه با همسرش كه از خون حيض يا نفاس پاك شده نزديكي كند و بخواهد طلاقش دهد؛ بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود. ولي زني كه نه سالش تمام شده و هنوز حيض نشده؛ يا معلوم است كه باردار است اگر بعد از نزديكي كردن طلاقش دهد اشكال ندارد و همچنين اگر يائسه باشد.
مسأله 2538 : هرگاه با همسر خود كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكي كند و در همان پاكي طلاقش دهد؛ چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده بنا بر احتياط واجب دوباره او را طلاق دهد.
مسأله 2539 : هرگاه با همسرش كه از خون حيض و نفاس پاك بوده نزديكي كند سپس مسافرت نمايد؛ چنانچه بخواهد او را طلاق دهد و راهي براي تحقيق حال زن نداشته باشد بايد به قدري كه زن معمولا بعد از آن پاكي خون مي بيند و دوباره پاك مي شود صبر كند و احتياط واجب آن است كه آن مدت كمتر از يك ماه نباشد.
مسأله 2540 : هرگاه مرد بخواهد زن خود را كه به واسطه اصل خلقت يا مرضي حيض نمي بيند و زن هاي مانند او حيض مي بينند طلاق دهد؛ بايد از وقتي كه با او نزديكي كرده تا سه ماه از نزديكي با او خود داري نمايد و بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2541 : طلاق بايد در ازدواج دائمي باشد.
زني كه در ازدواج موقت باشد؛ مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده؛ طلاق ندارد و هر زمان مدت قرار داده شده تمام شود؛ يا مرد مدت را ابراء كند؛ يعني به او ببخشد به اين كه بگويد مدت را به تو ابراء كردم و بخشيدم؛ از قيد همسري او رها مي شود پاك بودن از حيض و نفاس و شاهد گرفتن لازم نيست.
عده طلاق
مسأله 2542 : زني كه از شوهرش طلاق گرفته بايد عده نگه دارد؛ مگر اين كه شوهرش با او اصلاً نزديكي نكرده؛ يا نه سالش تمام نشده باشد؛ يا زن يائسه باشد در اين سه صورت بعد از طلاق مي تواند بلافاصله شوهر كند.
مسأله 2543 : زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكي كند و طلاقش دهد؛ بعد از طلاق بايد عده نگه دارد و عده زن آزاد آن است كه بعد از آن كه شوهرش در پاكي طلاقش داد و پس از طلاق هنوز پاكي ولو به مقدار كم باقي باشد بايد به قدري صبر كند كه دو مرتبه حيض ببيند و پاك شود و همين كه حيض سوم را ديد عده او تمام مي شود؛ مي تواند شوهر كند؛ ولي اگر پيش از نزديكي كردن با او طلاقش دهد عده ندارد؛ مي تواند بعد از طلاق بلافاصله شوهر كند؛ مگر آن كه مني شوهر به طور جذب يا مانند آن داخل فرج زن شده باشد كه در اين صورت بايد عده نگه دارد.
مسأله 2544 : عده زن آزاد كه حيض نمي بيند اگر در سن زن هايي باشد كه حيض مي بينند چنانچه شوهرش بعد از نزديكي كردن او را طلاق دهد بايد بعد از طلاق تا سه ماه عده نگه دارد و عده كنيز بنا بر مشهور دو پاكي است؛ همين كه حيض دوم شد از عده خارج مي شود ولي احتياط آن است كه تا آخر اين حيض صبر كند.
مسأله 2545 : زني كه عده او سه ماه است احتياط واجب آن است كه نود روز تمام عده نگه دارد؛ نه سه ماه هلالي اگر كمتر از نود روز باشد.
مسأله 2546 : هرگاه زن آبستن را كه از شوهرش باردار شده طلاق دهد؛ گرچه آبستني آن زن از راه نزديكي شوهرش نبوده بلكه به ريختن مني شوهر در فرج او باشد؛ عده اش به وضع حمل يا سقط شدن بچه است.
بنا بر اين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچه او به دنيا آمد عده اش تمام مي شود. ولي اگر حمل از شوهرش نباشد؛ چه از راه وطي شبهه باشد يا از زنا، به وضع حمل عده طلاق تمام نمي شود بلكه در صورتي كه بارداري از راه وطي شبهه باشد پس از وضع حمل، كه عده كسيست كه با او به شبهه هم بستر شده؛ بايد عده طلاق بگيرد.
ولي اگر از زنا باردار شده پس از وضع حمل بايد سه پاكي يا سه ماه عده نگه دارد.
مسأله 2547 : زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر ازدواج موقت كند؛ مثلاً يك ماه يا يك سال شوهر كند چنانچه شوهرش با او نزديكي نمايد و مدت آن زن تمام شود يا شوهر مدت را به او ببخشد بايد عده نگه دارد پس اگر حيض مي بيند بايد به مقدار دو حيض عده نگه دارد و شوهر نكند و اگر مدت دو پاكي بيشتر از مقدار دو حيض باشد احتياط مراعات آن است و اگر حيض نمي بيند چهل و پنج روز از شوهر كردن خود داري كند.
مسأله 2548 : ابتداي شروع عده طلاق از آن موقعيست كه صيغه طلاق خوانده مي شود؛ خواه زن بداند يا نداند، حتي اگر بعد از تمام شدن مدت عده بفهمد او را طلاق داده اند لازم نيست دوباره عده نگه دارد.
عده زني كه شوهرش مرده
مسأله 2549 : زني كه شوهرش مرده بايد چهار ماه و ده روز عده نگه دارد؛ يعني از شوهر كردن خود داري نمايد؛ خواه از ازدواج دائم باشد يا موقت، شوهرش با او نزديكي كرده باشد يا نه، حتي اگر زن صغيره يا يائسه باشد و اگر آبستن است بايد تا هنگام زاييدن عده نگه دارد ولي اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز فرزندش به دنيا آيد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عده را عده وفات مي گويند.
مسأله 2550 : حرام است زن در مدت عده وفات لباس هاي رنگارنگ كه عرفاً لباس زينتي باشد بپوشد و سرمه در چشم و خضاب و آرايش بكند؛ بلكه هر كاري كه زينت حساب مي شود بر او حرام است.
مسأله 2551 : هرگاه زن يقين كند كه همسرش از دنيا رفته و عده وفات نگه دارد و پس از تمام شدن عده وفات شوهر كند؛ چنانچه معلوم شود كه شوهر او بعداً از دنيا رفته و او پيش از تمام شدن چهار ماه و ده روز از تاريخ مرگ شوهرش به شوهر رفته است؛ بايد از شوهر دوم جدا شود و بنا بر احتياط واجب در صورتي كه آبستن باشد تا وضع حمل براي شوهر دوم عده وطي شبهه كه مانند عده طلاق است و بعد براي شوهر اول چهار ماه و ده روز عده وفات نگه دارد و اگر آبستن نباشد براي شوهر اول عده وفات و بعد براي شوهر دوم عده طلاق نگه دارد.
مسأله 2552 : ابتداء عده وفات در صورتي كه شوهر زن غايب، يا در حكم غايب باشد از موقعيست كه زن از مرگ شوهر مطلع شده نه از زمان مرگ شوهر و بنا بر احتياط مراعات اين حكم است در شوهري كه حاضر باشد و تا مدتي خبر مرگش به زن نرسيده باشد.
مسأله 2553 : هرگاه زن بگويد عده من تمام شده از او قبول مي شود در صورتي كه مورد اتهام نباشد بلكه بنا بر احتياط بايد مورد وثوق باشد.
طلاق بائن و طلاق رجعي
مسأله 2554 : طلاق بر دو قسم است:
بائن و رجعي. طلاق بائن آن است كه مرد بعد از طلاق دادن بدون عقد حق ندارد به زن خود رجوع كند و او را به همسري درآورد و طلاق رجعي آن است كه مرد مي تواند بعد از طلاق تا وقتي كه زن در عده است بدون عقد جديد به او رجوع كند.
مسأله 2555 : طلاق بائن بر پنج قسم است:
اول:
طلاق زني كه نه سالش تمام نشده باشد.
دوم:
طلاق زني كه يائسه باشد.
سوم:
طلاق زني كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكي نكرده باشد.
چهارم:
طلاق سوم زني كه او را سه مرتبه طلاق داده اند.
پنجم:
طلاق خلع و مبارات كه شرح آن بعداً خواهد آمد.
و غير اينها طلاق رجعي است.
مسأله 2556 : هرگاه مرد همسرش را طلاق رجعي داده جايز نيست او را از خانه اي كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند؛ مگر در بعضي موارد مثل اين كه كارهاي زشتي انجام دهد مثلاً با اجنبي ها رفت و آمد داشته باشد و يا به اهل خانه آزار و اذيت و بد زباني و فحاشي داشته باشد در اين گونه موارد بيرون كردن او اشكال ندارد و همچنين جايز نيست آن زن براي كارهاي غيرضروري و واجب از خانه بيرون برود.
احكام رجوع كردن
مسأله 2557 : در طلاق رجعي مرد مي تواند به دو قسم به زن خود رجوع كند:
اول:
حرفي بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است؛ يعني با حرف زدن؛ انشاء رجوع كند.
دوم:
با قصد رجوع كاري كند كه از آن معلوم شود رجوع كرده است مثل اين كه او را ببوسد.
مسأله 2558 : لازم نيست مرد براي رجوع كردن دو مرد عادل را شاهد بگيرد و يا به زن خود خبر دهد؛ حتي اگر بدون اين كه كسي بفهمد بگويد همسرم را به زنيت خود برگردانيدم؛ صحيح است؛ ولي مستحب است براي رجوع شاهد بگيرد.
ولي اگر بعد از تمام شدن عده مرد بگويد در اثناء عده رجوع كردم بايد اثبات كند.
مسأله 2559 : مردي كه همسر خود را طلاق رجعي داده اگر مالي از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند؛ اين مصالحه گرچه صحيح است و لازم است رجوع ننمايد؛ ولي حق رجوع او از بين نمي رود. ولي اگر مخالفت كرد و رجوع كرد طلاقي كه داده سبب جدايي نمي شود.
مسأله 2560 : هرگاه همسرش را دو بار طلاق دهد و بعد از طلاق به او رجوع كند؛ يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق و گذشتن عده عقدش كند؛ يا بعد از يك طلاق رجوع و بعد از طلاق ديگر عقد كند؛ در مرتبه سوم كه او را طلاق داد آن زن بر او حرام مي شود. ولي چنانچه بعد از طلاق سوم آن زن با مرد ديگري ازدواج كند با پنج شرط شوهر اول مي تواند آن زن را دوباره به عقد خود درآورد:
اول:
شوهر دوم بالغ باشد؛ پس اگر غيربالغ باشد گرچه نزديك به بلوغ باشد فايده ندارد.
دوم:
عقد شوهر دوم دائمي باشد؛ پس اگر مثلاً يك ماه يا يك سال او را به عقد موقت درآورد بعد از تمام شدن مدت عقد موقت، شوهر اول نمي تواند او را عقد كند.
سوم:
شوهر دوم با او نزديكي و دخول در جلو زن كرده باشد و به نحوي باشد كه هر دو لذت ببرند.
چهارم:
شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.
پنجم:
عده طلاق يا عده وفات شوهر دوم تمام شود.
طلاق خلع
مسأله 2561 : زني كه از شوهرش بدش مي آيد و كراهت دارد با او زندگي كند به نحوي كه ادامه همسري ترس واقع شدن در معصيت و خارج شدن از دستورات شرعي در باره شوهر دارد؛ مقداري از مهر، يا تمام مهر، يا مال ديگر خود را به شوهر مي بخشد كه طلاقش دهد؛ اين طلاق را طلاق خلع گويند. بعيد نيست چنانچه بعضي فرموده اند:
كراهت زن و بد آمدنش نبايد از جهت اذيت كردن و فحش و ناسزا گفتن شوهر و مانند اينها باشد و الا تصرف شوهر در آن مال حرام است.
مسأله 2562 : طلاق خلع يكي از اقسام طلاق هاي بائن است تمام شرائطي كه در طلاق بائن گفته شد در او جاريست به اضافه اين كه در طلاق خلع بايد كراهت و بي ميلي تنها از طرف زن باشد و اگر كراهت از طرفين باشد طلاق مبارات است و چنانچه اگر كراهت فقط از طرف مرد باشد طلاق غيرخلعي و غيرمباراتي است.
مسأله 2563 : صيغه طلاق خلع را به چند صورت مي توان خواند؛ به يكي از
آنها اشاره مي شود؛ هرگاه خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند پس از بخشيدن زن مهر، يا مالي را براي طلاق گرفتن؛ چنانچه اسم زن مثلاً صغريست بگويد:
زَوْجَتي صُغْري خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هي طالِقٌ، يعني:
زنم صغري را در برابر چيزي كه بخشيده است طلاق دادم و او رها است.
هرگاه وكيل شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و زن هم همان كس را وكيل كرده باشد؛ چنانچه مثلاً اسم شوهر محسن و اسم زن صغري باشد وكيل صيغه طلاق را اين طور بخواند:
عَنْ مُوَكلَتي صُغْري بَذَلَتْ مَهْرَها لَمُوَكلي مُحْسِنَ لِيَخْلِعَها عَلَيْهِ و احتياطاً از طرف مرد بگويد:
قَبِلْتُ ذلِك، پس از آن بدون فاصله بگويد:
زَوْجَةُ مُوَكلي خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هي طالِقٌ.
طلاق مبارات
مسأله 2564 : چنانچه اشاره شد هرگاه زن و شوهر يكديگر را نخواهند و از يكديگر كراهت داشته باشند و زن مهر خود را به شوهرش بدهد كه او را طلاق دهد؛ اين را طلاق مبارات گويند.
مسأله 2565 : مالي را كه شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد بايد بيشتر از مهر نباشد و احتياط آن است كه كمتر از آن باشد.
ولي در طلاق خلع اگر بيشتر از مهر باشد مانعي ندارد.
مسأله 2566 : هرگاه خود شوهر بخواهد صيغه طلاق مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن صغريست پس از آن كه زن، مهر را بخشيد بلافاصله
1 - و اگر زن چيز ديگري غير از مهر را بخواهد به شوهر ببخشد كه طلا لقش دهد به جاي كلمه (مهرها) آن چيز را بگويد؛ مثلاً بگويد:
بذلت الف تومان.
بگويد:
بارَأْتُ زَوْجَتي صُغْري عَلي مَهْرِها (بِمَهْرِها) فَهي طالِقٌ، يعني:
من و زنم صغري در مقابل مهر او از هم جدا شديم؛ پس او رهاست و هرگاه ديگري را وكيل كند؛ وكيل پس از آن كه زن مهر را ببخشد بلافاصله بگويد:
بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكلي صُغْري عَلي مَهْرِها (بِمَهْرِها) فَهي طالِقٌ.
مسأله 2567 : صيغه طلاق خلع و مبارات بايد به عربي صحيح خوانده شود ولي اگر زن براي بخشيدن مال خود به شوهر، مثلاً به فارسي بگويد فلان مال را به تو بخشيدم تا مرا طلاق دهي اشكال ندارد.
مسأله 2568 : هرگاه زن در بين عده طلاق خلع، يا مبارات از مهر يا مالي كه به شوهرش بخشيده بود كه طلاقش دهد برگردد؛ شوهر مي تواند رجوع كند و بدون عقد جديد دوباره او را زن خود قرار دهد. ولي اگر اين كار بعد از تمام شدن عده باشد فايده ندارد.
احكام متفرقه طلاق
مسأله 2569 : هرگاه مردي با زن نامحرمي به گمان اين كه همسر خود اوست نزديكي كند؛ زن بايد عده طلاق نگه دارد؛ خواه زن بداند كه او شوهرش نيست؛ يا گمان داشته باشد كه شوهرش مي باشد.
ولي اگر مرد بداند كه زن همسر او نيست و با او زنا كند؛ چنانچه زن هم بداند آن مرد شوهر او نيست لازم نيست زن عده بگيرد ولي استبراء رحم لازم است؛ ولي در صورتي كه زن گمان مي كرده شوهرش مي باشد احتياط واجب آن است كه عده نگه دارد.
مسأله 2570 : هرگاه مرد زني را فريب دهد كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن
1 - و اگر مال غير مهر باشد به جاي كلمه (علي مهرها) آن چيز را ذكر كند.
او شود؛ گرچه هر دو معصيت بزرگي انجام داده اند ولي طلاق و عقد آن زن صحيح است؛ در صورتي كه با آن زن قبلا زنا نكرده باشد و الا عقد او جايز نيست.
مسأله 2571 : هرگاه زن در موقع عقد ازدواج يا عقد لازم ديگري با شوهر خود شرط كند كه اگر مثلاً شوهرش مسافرت نمايد؛ يا خرجي او را شش ماه ندهد؛ يا زن بگيرد اختيار طلاق با او باشد؛ اين شرط باطل است؛ بلكه هرگاه شرط كند اگر يكي از اين كارها را شوهرش انجام دهد از طرف او وكيل باشد كه خود را طلاق دهد؛ يعني وكالت معلق داشته باشد؛ مشكل است بتواند خود را از طرف شوهرش طلاق دهد بلكه صحيح نيست. ولي اگر به زن در ضمن عقد ازدواج، يا عقد لازم ديگر وكالت فعلي داده شود به نحوي كه از هنگام عقد از طرف شوهرش وكيل باشد كه خود را در يكي از آن موارد طلاق دهد؛ چنانچه شوهر او را از وكالت عزل نكرده باشد؛ يا عزلش از وكالت به او نرسيده باشد هرگاه خود را طلاق دهد صحيح است.
مسأله 2572 : زني كه شوهرش مفقودالاثر شده و نمي داند زنده است يا نه، چنانچه بخواهد شوهر كند بايد نزد مجتهد عادل رود و مطابق دستور مخصوصي كه در شرع وارد شده عمل نمايد.
مسأله 2573 : پدر و جد پدري ديوانه اي كه از بچگي ديوانه بوده؛ در صورتي كه طلاق مصلحت او باشد مي توانند زن او را طلاق دهند و احتياط آن است كه با اجازه حاكم شرع باشد و در صورتي كه بعد از بالغ شدن ديوانه شده طلاق او با حاكم شرع است و احتياط لازم آن است كه حاكم شرع از آنان هم اذن بگيرد.
مسأله 2574 : هرگاه پدر يا جد پدري براي طفل خود زني را به ازدواج موقت درآورند در صورتي كه مصلحت بچه باشد مي توانند مدت آن زن را ببخشند. ولي اگر مقداري از زمان تكليف بچه جزء مدت باشد؛ مثلاً براي پسر چهارده ساله خودش زني را دو ساله عقد كنند؛ مشكل است بتوانند مدت آن را ببخشند گرچه صلاح بچه باشد.
به هر حال پدر يا جد پدري نمي توانند زن دائمي طفل خود را طلاق دهند.
مسأله 2575 : هرگاه از روي علاماتي كه در شرع معين شده شوهر دو مرد را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد و ديگري اگر آن دو را فاسق مي داند نمي تواند با آن زن بعد از تمام شدن عده ازدواج كند يا او را به عقد ديگري درآورد. ولي اگر عدالت آن دو نفر پيش او ثابت نباشد مي تواند بعد از تمام شدن عده با آن زن ازدواج كند يا او را به عقد ديگري درآورد؛ گرچه احتياط مستحب آن است كه از ازدواج با او خود داري نمايد و براي ديگري هم او را عقد نكند.
مسأله 2576 : مرد مي تواند زن خود را بدون اطلاع او طلاق دهد؛ پس هرگاه كسي زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتي كه زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد يك سال پيش تو را طلاق داده ام و شرعاً هم ثابت كند؛ مي تواند چيزهايي را كه در آن مدت براي زن تهيه نموده و او به مصرف نرسانيده است از او پس بگيرد ولي چيزهايي را كه به مصرف رسانيده نمي تواند از او مطالبه كند.
آموزش تصویری مرتبط با این حکم