- ترجمه شرح بر صد کلمه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام 1
- ابن میثم کیست؟ 1
- مقدمه مترجم 1
- اشاره 1
- اشاره 6
- تصنیفات شارح 11
- در گذشت ابن میثم 11
- شاگردان ابن میثم 13
- سخنی پیرامون این شرح 15
- حسن اتّفاق! 17
- اشاره 22
- بحث نخست تحقیق در بارۀ نفس حیوانی و گفتاری مختصر در دلیل موجود بودن آن است. 23
- اشاره 23
- فصل اول: در نفس حیوانی و متعلقات آن می باشد 23
- بحث دوّم در ماهیّت ادراک است 24
- اشاره 25
- بحث سوّم در حواسّ ظاهری پنجگانه است 25
- باید بدانی که این نیروهای پنجگانه دارای دو حکم کلی هستند: 28
- أوّل حس مشترک است 29
- بحث چهارم در حواس باطنی است این حواس نیز پنج تاست: 29
- دومین نیروی باطنی،خیال است 30
- سوّم قوۀ واهمه است 31
- چهارم قوّۀ حافظه است 31
- پنجم قوّۀ متخیّله است (متصرّفه) 31
- بحث پنجم:در نیروهایی است که موجب حرکت ارادی می شوند 32
- بحث ششم:در ارواحی است که این نیروها را حمل می کند 33
- بحث اوّل:در ماهیّت نفس انسانی و حیوانی و دلایل هستی آن دو می باشد. 34
- فصل دوّم: در نفس انسانی و فلکی و در آن بحثهایی است 34
- بحث دوّم:در نیروهای نفس انسانی است 36
- بحث سوّم در کمالات عقلی انسانی است 39
- اشاره 41
- بحث چهارم در شرح مختصری بر اصول فضایل اخلاقی است 41
- بحث اوّل:در این است که نفس از فاسد شدن تن باقی است 50
- بحث دوّم:در توضیح ماهیت خوشبختی و بدبختی است 50
- فصل سوّم: در حالات نفس پس از جدا شدن از بدن است و در آن بحثهایی است 50
- بحث سوّم در اثبات لذّت عقلانی برای ارواح آدمی است 53
- بحث چهارم در درجات خوشبختان و مراتب بدبختان است 55
- بحث أوّل در توضیح کسی که زاهد،عابد،عارف،نامیده شده است 59
- اشاره 59
- بحث سوّم در مقصود شخص غیر عارف از زهد و عبادت و هدف عارف از آن دو و عرفانش می باشد 62
- بحث چهارم در مراتب حرکات عارفان است 64
- بحث پنجم در أحکام عارفان و اخلاق ایشان است 67
- اشاره 70
- فصل پنجم: در شرح احکام دیگری که برای نفوس کامله است 70
- بحث نخست :در قدرت بر خبر دادن از امور غیبی و علّت آن می باشد 70
- اشاره 70
- امّا بیان سبب وقوع خبرهای غیبی بطور تفصیل بر دو مقدّمه نهاده شده است. 71
- بحث دوّم در این است که نفوس انسانی می تواند عادتها را بشکند و کار خلاف عادت انجام دهد 75
- اشاره 80
- کلمۀ نخست 81
- اشاره 81
- فصل اوّل: در مباحثی است که تعلّق به عقل و دانش و جهل و پندار و دقّت دارد 81
- کلمه دوّم 83
- کلمۀ سوّم 86
- کلمۀ چهارم 89
- کلمۀ پنجم 90
- کلمۀ ششم 92
- کلمۀ هفتم 93
- کلمۀ هشتم 94
- اشاره 96
- کلمۀ نهم 96
- مال و ثروت به دو دلیل جاوید نیست: 97
- کلمۀ دهم 99
- کلمه یازدهم گفتار آن حضرت(علیه السلام)است:اذا تم العقل نقص الکلام 101
- کلمه دوازدهم 102
- کلمۀ سیزدهم 104
- کلمۀ چهاردهم 107
- کلمۀ پانزدهم 109
- کلمۀ شانزدهم 110
- کلمۀ هفدهم 112
- کلمۀ هجدهم 112
- کلمۀ نوزدهم 114
- کلمۀ بیستم 116
- کلمۀ بیست و دوّم 120
- فصل دوّم: در مباحثی است که به اخلاق پسندیده و پست و آدابی که به آنها وابسته است 123
- کلمۀ نخست 123
- اشاره 123
- کلمۀ سوّم گفتار آن حضرت(علیه السلام):بشّر مال النجیل بحادث او وارث. 126
- کلمۀ پنجم 129
- کلمۀ ششم 131
- کلمۀ هفتم 132
- کلمۀ هشتم 133
- کلمۀ نهم 134
- کلمۀ دهم 136
- کلمۀ دوازدهم 138
- کلمۀ سیزدهم 140
- کلمۀ چهاردهم 142
- کلمۀ هفدهم 146
- کلمۀ هجدهم 148
- کلمۀ نوزدهم 149
- کلمۀ بیستم 150
- کلمۀ بیست و دوّم 153
- کلمۀ بیست و سوّم 155
- کلمۀ بیست و چهارم 156
- کلمۀ بیست و پنجم 156
- کلمۀ بیست و ششم 159
- کلمۀ بیست و هشتم 163
- کلمۀ بیست و نهم 165
- کلمۀ سی ام 167
- کلمۀ سی و یکم 168
- کلمۀ سی و دوّم 170
- فصل سوّم: در مباحثی است که به آداب و موعظه ها و حکمتهای خیر خواهانه مربوط است 172
- کلمۀ نخست 172
- اشاره 172
- کلمۀ دوّم 173
- کلمۀ سوّم 175
- اشاره 177
- کلمۀ چهارم 177
- کلمۀ پنجم 180
- کلمۀ ششم 181
- کلمۀ هفتم 182
- کلمۀ هشتم 183
- کلمۀ نهم 185
- کلمۀ دهم 187
- کلمۀ یازدهم 188
- کلمۀ دوازدهم 190
- کلمۀ سیزدهم 191
- کلمۀ چهاردهم 195
- کلمۀ پانزدهم 197
- کلمۀ شانزدهم 198
- کلمۀ هفدهم 200
- کلمۀ هجدهم 201
- کلمۀ نوزدهم 202
- کلمۀ بیستم 203
- کلمۀ بیست و یکم 205
- کلمۀ بیست و دوّم 207
- کلمۀ بیست و سوّم 208
- کلمۀ بیست و ششم گفتار آن حضرت(علیه السلام):فی کلّ اکل غصّه،و مع کلّ جرعه شرقه. 211
- کلمۀ بیست و هفتم و بیست و هشتم 212
- کلمۀ بیست و نهم 215
- کلمۀ سی و یکم 219
- کلمه سی و سوّم 222
- کلمۀ سی و چهارم 225
- کلمۀ سی و پنجم 226
- کلمه سی و ششم 227
- کلمه سی و هفتم 229
- کلمۀ سی و هشتم 230
- کلمه سی و نهم 232
- کلمۀ چهلم 234
- کلمۀ چهل و یکم 236
- کلمۀ چهل و سوّم 242
- کلمۀ چهل و پنجم 244
- کلمۀ چهل و ششم 246
- اشاره 250
- اشاره 251
- فصل اوّل: علی علیه السلام دارای همه فضایل انسانی 251
- 1-مقام اوّل این است که علی علیه السلام پس از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)استاد بشر بوده 251
- اشاره 251
- نخستین بحث در توضیح کمال آن حضرت بر حسب قوّه نظری است. 251
- مقام دوّم:این که آن حضرت بعد از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)سرور عارفان بوده است. 253
- بحث دوّم در توضیح این مطلب است که علی علیه السلام در قوه عملی کامل بوده 259
- اشاره 259
- بخش دوّم و سوّم از اقسام حکمت، 264
- فصل دوّم: آگاه بودن علی علیه السلام بر امور پنهانی و قدرت داشتن بر انجام کارهای خارق العاده 271
- اشاره 271
- اشاره 271
- حکم اوّل-آنچه حضرت(علیه السلام)از وقوع آن در بارۀ 271
- نخستین بحث-در مطلع بودن آن حضرت(علیه السلام)بر امور نهانی است 271
- حکم سوّم: 272
- حکم دوّم: 272
- حکم چهارم: 273
- حکم پنجم: 276
- حکم ششم: 277
- حکم هفتم: 278
- حکم هشتم: 279
- حکم نهم: 280
- حکم دهم: 284
- بحث دوّم در توضیح توانایی آن حضرت بر کارهای خارق العاده 286
- اشاره 286
- نشانۀ سوّم 287
- نشانۀ دوّم 287
- نشانۀ پنجم 288
- نشانۀ چهارم 288
- نشانۀ ششم 289
- نشانۀ هفتم 289
- نشانۀ هشتم 290
- نشانۀ دهم 291
- نشانۀ نهم 291
- اشاره 296
- 2-امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:النّاس نیام،اذا ماتوا انتبهوا 300
- 4-ما هلک امرو عرف قدره 302
- 6-من عرف نفسه فقد عرف ربه 303
- 5-قیمه کل امرئ ما یحسنه 303
- 7-المرء مخبو تحت لسانه 304
- 8-بالبر یستعد الحر، 304
- 9-من عذب لسانه کثر اخوانه 305
- 10-بشّر مال البخیل بحادث او وارث 305
- 11-لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال 305
- 12-الجزع عند البلاء تمام المحنه 306
- 13-لا ظفر مع البغی 306
- 14-لا ثناء مع الکبر 306
- 15-لا برّ مع الشّح 307
- 16-لا صحّه مع النهم 307
- 17.لا شرف مع سوء الادب 308
- 19-لا راحه مع الحسد 310
- 20-لا محبه مع مراء 311
- 21.لا سؤدد مع انتقام 311
- 22-لا زیاره مع زعاره. 312
- 23-لا صواب مع ترک المشوره. 313
- 24 لا مروّه لکذوب. 314
- 25-لا وفاء لملول. 315
- 26-لا کرم اعزّ من التّقوی 315
- 27-لا شرف اعز من الاسلام 316
- 28-لا معقل احصن من الورع 317
- 29-لا شفیع انجح من التّوبه 318
- 30-لا لباس اجمل من السّلامه 319
- 31-لا داء اعیا من الجهل. 320
- 33-لسانک یقتضیک ما عوّدته 321
- 34-المرء عدو لما جهله 322
- 36-اعاده الاعتذار تذکیر للّذنب 322
- 35-رحم اللّه امرء عرف قدره و لم یتّعد طوره 322
- 37-النصّح بین الملاء تقریع. 322
- 38-اذا تمّ العقل نقص الکلام 323
- 39-الشفیع جناح الطّالب 323
- 41-نعمه الجاهل کروضه فی مزبله 324
- 40-نفاق المرء ذلّه 324
- 42-الجزع عند المصیبه اتعب من الصّبر. 325
- 43-المسئول حرّ حتی یعد 326
- 44-اکبر الاعداء اخفاهم مکیده 327
- 45-من طلب ما لا یعنیه فاته ما یعنیه. 328
- 46-السّامع للغیبه احد(المغتابین) 328
- 47-الذّل مع الطمع،و العز مع القنع،خذ القنع،و دع الطمع 329
- 50-من کثر مزاحه لم یخل من حقد علیه او استخفاف به 330
- 51-عبد الشهوه اذّل من عبد الرّق 330
- 49-الحرمان مع الحرص. 330
- 52-الحاسد مغتاظ علی من لا ذنب له. 331
- 54-ربّ ساع یسعی فیها یضره 332
- 53-کفی بالظّفر شفیعا للمذنب 332
- 55-الیأس حر 333
- 56-ظنّ العاقل کهانه. 334
- 57-من نظر اعتبر. 334
- 58-العداوه شغل شاغل. 335
- 59-القلب اذا اکره عمی 335
- 62-لا حیاء لحریص 336
- 61-لا تتکل علی المنی فانّها بضائع النّوکی 336
- 64-من اوتی فی عجانه قلّ حیاؤه و بذاء لسانه. 337
- 63-من لانت اسافله صلبت اعالیه. 337
- 65-السعید من وعظ بغیره 338
- 66-الشّر جامع لمساوی العیوب 338
- 68-کثره الوفاق نفاق و کثره الخلاف شقاق 339
- 67-الحکمه ضاله المؤمن 339
- 70 و 71-ربّ رجاء یؤدّی الی الحرمان،و ربّ ربح یؤدّی الی الخسران 340
- 69-ربّ امل خائب 340
- 74-فی کلّ جرعه شرقه و مع کلّ اکله غصّه 341
- 75-من کثر فکره فی العواقب لم یشجع. 341
- 73-البغی سائق الی الحین 341
- 78-الاحسان یقطع اللسان 342
- 76-اذا حلّ القدر بطل الحذر 342
- 80-افقر الفقر الحمق 343
- 81 و 82-اکرم الادب حسن الخلق،و اکرم النّسب حسن الادب 343
- 79-الشرف بالفضل و الأدب لا یقطع و النسب. 343
- 83-اوحش الوحشه العجب 344
- 85-الطامع فی وثاق الذّل 345
- 87-اکثر مصارع العقول تحت بروق الاطماع 345
- 86-احذروا نفار النّعم فما کل شارد بمردود 345
- 84-اغنی الغنی العقل 345
- 88-من ابدی صفحته للحق ملک و من اعرض عن الحّق هلک 346
- 89-اذا املقتم فتاجروا للّه بالصدقه 346
- 90-من لان عوده کثرت اغصانه 347
- 91-قلب الاحمق فی فمه 347
- 93-من جری فی عنان امله عثر باجله 347
- 92-لسان العاقل فی قلبه 347
- 95-اذا قدرت علی عدوک فاجعل العفو شکر القدره علیه 348
- 94-اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلّه الشّکر 348
- 97-البخیل مستعجل الفقر یعیش فی الدّنیا عیش الفقرا،و یحاسب فی الآخره 349
- 96-ما اضمر احد شیئا الاّ ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه 349
- 99-قلب الاحمق وراء لسانه 350
- 100-اللّهم اغفر رمزات اللحاظ،و سقطات الالفاظ،و شهوات الجنان،و هفوات اللسان. 350
- 98-لسان العاقل وراء قلبه 350
1- 33) ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه(چاپ مصر جلد 2 صفحه 176-175)در شرح خطبه ای که عبارات زیر از جمله عبارات آن است گوید:«پس از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست نپرسید از من چیزهایی که بین شما و قیامت است و نه از گروهی که صد نفرشان هدایت می یابند و صد نفرشان گمراه می شوند جز آن که از خواننده و کشاننده و رانندۀ آن گروه و از محل خواباندن شتران و بار اندازهایشان و این که چند نفر آنها کشته می شوند و چند نفرشان می میرند،همه را به شما خبر می دهم». «و باید بدانی که امام علیه السلام در این خطبه به خدایی که جانش در قبضۀ قدرت اوست سوگند یاد کرده که آنان از حضرت نپرسند از امری که بین آنها و قیامت روی می دهد مگر این که به آنها خبر می دهد و این که آن حضرت سؤال نشد از گروهی مردم که صد نفرشان هدایت می شوند و صد نفرشان گمراه می گردند جز این که از آنها خبر خواهد داد اگر از خواننده و رهبر و کشاننده و راننده و جای فرود آمدن بارشان و اسبهایشان و کسانی که از آنها کشته می شوند و به آنهایی که می میرند سؤال شود و این ادّعا ادّعای ربوبیّت و نبوت نمی باشد لیکن آن حضرت می فرمود:رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به او خبر داده است و ما خبرهای او را آزمودیم و آنها را مطابق و درست یافتیم لذا بدانها استدلال کردیم که ادعای آن بزرگوار صادق است مانند خبر دادن او از ضربتی که به سرش زده می شود و محاسنش به خون رنگین می گردد،و خبر دادن از شهادت فرزندش حسین علیهما السلام و آنچه در هنگام عبور از کربلا فرمود،و خبر دادن او از این که بعد از او معاویه سلطنت می کند،و خبر دادنش از حجاج و یوسف بن عمر،و آنچه در مورد خوارج نهروان خبر داد و آنچه در مورد اصحابش خبر داد که چه کسانی از آنان کشته می شوند و چه کسانی بردار می روند،و خبر دادن آن حضرت از جنگ با ناکثین(اصحاب جمل)قاسطین(معاویه و اتباعش)مارقین،(خوارج)و خبر دادن او از شماره لشکری که از کوفه به او ملحق می شود وقتی که به منظور جنگ با اهل بصره به طرف آن شهر حرکت خواهد کرد و خبر دادن او از عبد اله بن زبیر و گفتارش در مورد او: فریبکار و حریص،کاری را قصد می کند و به آن نمی رسد،دام دین را برای شکار کردن دنیا نصب می کند و پس از آن بردار رفتۀ قریش می شود،و مانند خبر دادن آن حضرت از نابودی بصره با غرق شدن و نابودی دوباره اش به وسیله زنگیان و همان است که جمعی تصحیف کرده و اخبار آن حضرت از(زنج)را اخبار از(ریح)دانسته اند و مانند خبر دادن آن حضرت از ظاهر شدن علمهای سیاه از خراسان و تصریح کردن او به جمعی از اهل خراسان که معروف به(بنی رزیق)با جلو آوردن (را)ی بدون نقطه و آنان خاندان مصعب اند که طاهر بن حسین و فرزندش و اسحاق بن ابراهیم از آنها می باشند و آنان و پیشینیانشان از داعیان دوست عباسی بودند،و مانند خبر دادن آن حضرت از پیشوایانی که از اولاد او در طبرستان ظاهر می شوند مانند ناصر و داعی و دیگران در گفتاری که فرمود:آل محمد(صلی الله علیه و آله)را در طالقان گنجی است که هر گاه خدا بخواهد بزودی آن را آشکار می سازد،دعوتش حق است به اذن خدا قیام می کند و به دین خدا فرا می خواند،و مانند خبر دادن او از کشته شدن نفس زکیّه در مدینه،و گفتار آن حضرت(علیه السلام)که:نفس زکیّه در احجار زیت که محلی است در مکّه کشته می شود،و گفتار آن حضرت در بارۀ برادر نفس زکیّه یعنی ابراهیم در(باخمری)پس از آنی که قیام می کند و پیاپی مغلوب می گردد و نیز گفتارش در بارۀ ابراهیم که:بر او تیری عجیب می آید که موجب مرگش می شود بدا بحال آن تیرانداز دستش شل و بازویش سست باد،و مانند خبر دادن او از کشته های(وج)و این که در بارۀ آنان فرمود:آنان بهترین مردم روی زمین اند،و خبر دادنش از حکومت علویان در مغرب و تصریح کردن به ذکر کتامه،و آنان کسانی بودند که ابو عبد اله داعی معلّم را یاری کردند،و مانند گفتارش در حالی که به ابو عبد الله المهدی اشاره می کرد و می فرمود:او نخستین نفر می باشد سپس صاحب قیروان زیبا روی لاغر اندام دارای نسب خالص ظاهر می شود که برگزیده از نسل ذی البد است و به عبا پیچیده خواهد شد و عبید اله مهدی سفید،لب شیرین،متمایل به سرخی نرم تن(تار الاطراف)،و ذو البداء اسماعیل بن جعفر بن محمد علیهما السلام است و همان است که به عبا پیچیده شده چون پدرش امام صادق(علیه السلام)پس از مرگ او را به عبایش پیچید و بزرگان شیعه را بر محل جنازه اش داخل کرد تا او را مشاهده کنند و به مرگش یقین نمایند و در بارۀ اسماعیل تردیدشان بر طرف شود،و مانند خبر دادن حضرت امیر(علیه السلام)از اولاد(بویه)و گفتارش راجع به آنان:فرزندان شکارچی از دیلمان خروج می کنند و اشاره به آل بویه است که پدرشان با دست خود شکار ماهی می کرد و با پول آن خود و عیالش امرار معاش می کردند و خداوند متعال از فرزندان صلبی او سه پادشاه بیرون آورد و ذریّه آنان پراکنده شدند تا آن جا که حکومت آنان ضرب المثل شد،و مانند گفتار آن حضرت در بارۀ همانها:سپس کارشان بزرگ و مهم می شود تا آن جا که زورا،را تصاحب می نمایند و خلفا را از خلافت خلع می کنند پس گوینده ای به حضرت عرض کرد:ای امیر مؤمنان مدّت دولت آنها چه قدر است؟فرمود:صد سال یا کمی زیادتر،و مانند گفتارش در بارۀ همان سلسله که:مترف بن اجذم را پسر عمویش در دجله می کشد و آن اشاره به عزّ الدوله بختیار بن معزّ الدوله ابو الحسین می باشد و معزّ الدوله دست بریده بود و دستش بر اثر فرار از جنگ بریده شد و پسرش عزّ الدوله بختیار اهل رفاه و لهو و لعب و طرب بود و او را عضد الدوله فنا خسرو پسر عمویش در قصر کجکاری که در دجله بود در جنگ بکشت و حکومت را از او گرفت. امّا این که خلفا را خلع کردند به این جهت است که معزّ الدوله(المستکفی)را خلع کرد و بجای او المطیع را گماشت،و بهاء الدوله ابو نصر بن عضد الدوله(الطائع)را خلع کرد و به جای او القادر را گماشت، و مدّت حکومتشان همان اندازه شد که علی علیه السلام خبر داده بود،و مانند خبر دادن آن حضرت به عبد اله بن عباس (ره)به این که خلافت به اولادش منتقل می شود زیرا پس از متولّد شدن علی بن عبد اله پدرش عبد اله او را نزد علی علیه السلام برد حضرت او را گرفت و آب دهان در دهانش افکند و خرمایی در دهانش نهاد که آن را جوید و به طرف حضرت انداخت حضرت فرمود:ابو الاملاک(پدر پادشاهان)را بگیر،روایت صحیح چنین است و این روایت همان است که ابو العباس مبرد در کتاب الکامل خود نقل کرده است و روایتی که در آن عدد ذکر شده صحیح نمی باشد و در هیچ کتاب مورد اعتمادی نقل نشده است.و چه بسیار است خبرهای غیبی که نظیر اینهاست که اگر بخواهیم بر شماریم باید کتابهای بسیاری سفارش دهیم(تألیف کنیم)و در کتابهای سیره و شرح حال بطور مشروح آمده است.اگر کسی اشکال کند که:چرا مردم در بارۀ امیر مؤمنان(علیه السلام)غلوّ کرده و به خاطر خبرهای غیبی که داده و درستی آن را مشاهده کرده اند نسبت به او ادّعای الوهیّت کرده اند و نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله)غلوّ نکرده و او را خدا ندانسته اند با آن که از خبرهای غیبی درست و راست خبر داده و آنان شنیدند و به یقین بر آنها آگاه شدند و آن حضرت به الوهیّت سزاوارتر بود چون اصلی که علی از او پیروی می کرد پیامبر(صلی الله علیه و آله)بود و معجزات او بزرگتر و خبرهای غیبی او بیشتر بود؟جواب می دهیم که:آنان که با پیامبر(صلی الله علیه و آله)همنشین و مصاحب بودند و معجزات او را دیدند و خبرهای غیبی صادق او را به عیان شنیدند از نظر رای و بردباری بیشتر و از نظر عقل برتر از آن جمعی بودند که علی(علیه السلام)را در آخر عمرش می دیدند و عقلهایشان ضعیف و فاسد بود مانند عبد اله بن سبا و یارانش زیرا ضعف بینش آنها به گونه ای بود که شهرت دارد.پس از افرادی مانند آنها شگفتی نیست که معجزات،آنان را سبک و خوار گرداند و معتقد شوند که جوهر الوهیت در صاحب آن معجزات حلول کرده است چون عقیده شان بر این بود که این کارها از بشر سر نمی زند مگر خدا در او حلول کرده باشد».محدّث ارموی گوید:سخن ابن ابی الحدید دنباله دارد طالبان به آن جا رجوع کنند،و علامّۀ مجلسی(ره)در نهم بحار باب معجزات سخن حضرت و خبرهای غیبی او(چاپ امین الضرب صفحه 594-593)این مطلب را نقل کرده و بر آنچه ما نقل کردیم فزونی دارد،پس هر گاه مطلب چنان باشد پس فرو رفتن در نقل این معجزات نظیر تحصیل حاصل و توضیح امری واضح و روشن می باشد پس سزاوارتر آن است که به اشاره بسنده کنیم بویژه در چنین کتابهای مختصری چنان که شارح(ابن میثم)(ره)بدان بسنده کرده است.
نقل کردیم کفایت می کند.
بحث دوّم در توضیح توانایی آن حضرت بر کارهای خارق العاده
اشاره
که ده نشانه از آن را یاد می کنیم.