سکوت آفتاب صفحه 12

صفحه 12

دلتنگ زن و بچه خود هستم

ــ اسم تو چیست؟ کجا می‌روی؟

ــ من ابن‌خَبّاب هستم و به سوی شهر خود می‌روم.

ــ ابن‌خَبّاب! این چیست که همراه خود داری؟

ــ قرآن، کتاب خداست.

ــ آیا تو علی را رهبر خود می‌دانی؟

ــ آری! مسلمانان با او بیعت کرده‌اند و او رهبر همه ماست.

ناگهان فریادی برمی‌آید: «این کافر را بکشید».

شمشیرها بالا می‌رود، ابن‌خَبّاب با تعجّب به آنها نگاه می‌کند، او نگران همسر خود است، همسرش حامله است. او فریاد می‌زند:

ــ به چه جُرمی می‌خواهید مرا بکشید؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه