- مقدمه 1
- خوشا به حال من! 2
- دلتنگ زن و بچه خود هستم 12
- عروس چشم آبی من! 17
- که عشق آسان نمود اوّل! 34
- میترسم شمشیر من خطا رود 40
- از همه غم و غصّهها راحت شدم 46
- به اسیر کن مدارا! 53
- آیا سؤلی دارید که بخواهید بپرسید ؟ 62
- سلام بر فرشتگان خوب خدا! 68
- منابع تحقیق 75
- نویسنده، کتب، ناشر 85
- اشاره 86
- ارتباط با نویسنده 86
- ایمیل khodamian@yahoo.com 86
- سایت www.hasbi.ir 86
- درباره نویسنده 86
- سامانه پیامکوتاه 30004569 86
- کتب فارسی 87
- کتب نویسنده 87
- اشاره 87
- رمان مذهبی 88
- آموزههای دینی 90
- کتب عربی 92
- نشر وثوق 94
- خرید کتابهای فارسی نویسنده 94
- همراه: 39 58 252 0912 94
- تلفکس: 700 35 77-0253 94
- خرید اینترنتی: سایت نشر وثوق: www.Nashrvosoogh.com 95
- سامانه پیام کوتاه نشر وثوق 30004657735700 95
حکومتها، هزاران نفر را میکشند به جُرم این که شاید آنها قصد داشته باشند حاکم را به قتل برسانند، امّا علی(ع) میگوید من هیچ کس را قبل از انجام جُرم، مجازات نمیکنم.35
از همه غم و غصّهها راحت شدم
شب نوزدهم سال چهلم هجری فرا میرسد، صدای اذان به گوش میرسد، مردم برای خواندن نماز به مسجد کوفه میآیند.
آنجا را نگاه کن! ابنملجم هم در صف دوّم ایستاده است. خدای من! نکند او میخواهد نقشه خود را عملی کند؟ اگر او بخواهد از جای خود حرکت کند، مگر یاران علی(ع) میگذارند او دست به شمشیر ببرد؟ درست است که علی(ع) غریب است، امّا هنوز در کوفه گروهی هستند که به ولایت او وفادار هستند. تا زمانی که افرادی مثل میثم هستند، ابنملجم نمیتواند کاری بکند. خود ابنملجم هم میداند که هرگز در هنگام نماز جماعت نمیتواند نقشه خود را عملی کند.
علی(ع) در محراب میایستد و نماز مغرب را میخواند، مسجد پر از جمعیّت است، این مردم نماز علی(ع) را قبول دارند، امّا مشکل این است که جهاد در راه علی(ع) را قبول ندارند، آری! هزاران نفر برای نماز میآیند چون نماز خواندن هیچ ترس و اضطرابی ندارد، این جهاد و جنگ است که برای آن باید از جان بگذری، مرد میخواهد که بتواند از جان خود بگذرد، مشکل این است که کوفه پر از نامرد شده است!!
* * *
امشب، شبِ چهارشنبه، شب نوزدهم ماه رمضان است و شب قدر. شبی که درهای آسمان به روی همه باز است و خدا گناه گنهکاران را میبخشد. یادم رفت بگویم که امشب، شب هفتم بهمن ماه است، شبهای طولانی زمستان، بهترین فرصت برای عبادت است.
در این ایّام، عدّهای از مردم در مسجد اعتکاف کردهاند. در میان آنان، ابنملجم و دوست او؛ شبیب به چشم میخورند، آنها اعتکاف را بهانه کردهاند تا بتوانند سه روز به راحتی در مسجد بمانند و به دنبال فرصت مناسب باشند.
اکنون علی(ع) به سوی خانه اُمکُلثوم میرود، هر شب علی(ع)، مهمان یکی از فرزندانش است، امشب هم نوبت اُمکُلثوم است. او برای پدر سفره افطاری انداخته است.36
اُمکُلثوم پشت درِ خانه ایستاده است، او منتظر آمدن پدر است. بعد از لحظاتی پدر میآید.