ولایت نامه صفحه 89

صفحه 89

حل مشکل

(حفص بن غالب)(1) گفت: دو نفر در زمان عمر بن خطاب نشسته بودند.

غلامی در بند بر آن ها گذشت. یکی از آن دو گفت: اگر در زنجیر این مرد فلان و فلان مقدار آهن نبود، زنش سه طلاقه باشد. دیگری به او گفت: اگر آن قدر که گفتی، بود، زنش سه طلاقه باشد. هر دو پیش ارباب آن بنده رفته، گفتند: ما بر چنین و چنان قسم خورده ایم. زنجیر بنده ات را باز کن تا ما آن را وزن کنیم. ارباب در جواب گفت که زنم مطلقه باشد، اگر زنجیر بنده ام را باز کنم.

امام فرمود: دعوارا نزد عمر بردند و قصه را گفتند. او گفت: ارباب بنده به او شایسته تر است. بروید و از زن هایتان دوری جویید. گفتند: ما را پیش علی بن ابی طالب علیه السلام ببرید؛ بسا در مورد این ماجرا، راه حلی پیش او باشد.

نزد حضرت علیه السلام آمده، ماجرا را گفتند. فرمود: این چه قدر آسان است؛ سپس ظرف بزرگی خواست و دستور داد که به زنجیرهای غلام، طناب بسته شود و دو پای او را همراه زنجیر داخل ظرف گذاشت؛ سپس آب را بر آن ریخت تا پر شد؛ بعد فرمود: زنجیررا بالا بیاورید. بالا آوردند تا از آب خارج شد. بعد پاره آهنی

خواست و آن را در آب فرو برد، تا آب به جای پیشین خود- وقتی که زنجیر در آن بود- برگشت؛ سپس فرمود: این آهن را وزن کنید که آن وزن زنجیر است.


1- 1. این ماجرا در کتابهای من لا یحضره الفقیه، مناقب آل ابی طالب و وسائل، ج 27 ، ص 287 ، ح 33772 و بحارالانوار، ج 40 ، ص 165 ذکر شده است و حفص بن غالب راوی ماجرا می باشد و در کتاب خصائص با سند مرفوع این داستان ذکر شده و نام حفص از قلم افتاده است .
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه