با دخترم زهرا سلام الله علیها صفحه 37

صفحه 37

ماجرای معراج

خدیجه این را گفت و از جابرخاست. به طرف در رفت و پرسید : کیست؟ صدای مهربان همسرش را از پشت در شنید. پیامبر، مانند همی شه، با چهره ای باز و مهربان با خدیجه برخورد کرد. با لبخند شیرین و پرسشگری که بر لب داشت، پرسید: سخت گرم گفتگو بودی. با چه کسی سخن می گفتی؟

خدیجه دست و پایش را گم کرد. او نمی خواست پیامبر از راز او باخبر شود. با شک و تردید گفت: هیچ، کسی نبود، همی نطور داشتم حرف می زدم و ... راستش با فرزندی که در شکم دارم، صحبت می کردم. خدیجه این را گفت و سکوت کرد. (1) او نمی توانست به پیامبر جز راست بگوید، از شرم سر به زیر افکند.

پیامبر لبخندی پر رمز و راز زد و گفت: می دانم و خوب می دانم. من، بهتر از تو می دانم که دختر تو کیست. همسر مهربان و فداکارم! طفلی که تو در شکم داری، یک طفل معمولی نیست و برای من عجیب نیست که او، هم صحبت توست. می دانم که او با تو حرف می زند، می دانم برایت شیرین و شنیدنی و شگفت انگیز است که دخترت به دنیا نیامده، با تو سخن می گوید.

من هم در باره ی او حرف ها دارم تا برایت بگویم. بگذار داستان آفرینش او را تعریف کنم :

وقتی به معراج رفتم، حوادث شگفتی در آنجا رخ داد. از جمله وقتی به آسمان چهارم رسیدم، گروه زیادی از اهالی آسمان چهارم را دیدم که برای نماز صفّ کشیده اند. با آمدن من، جبرئیل اذان گفت و می کائیل اقامه خواند. آنگاه به من گفتند: ای رسول خدا، اینان همه منتظرند تا به امامت تو نماز بگزارند.

من به جبرئیل گفتم: با وجود تو، من به امامت بایستم؟ جبرئیل گفت: آری، تو به امامت بایست؛ چون خداوند، پیامبران مرسل خویش را بر فرشتگان مقرّب برتری داده است و تو را ای محمد، فضیلت ویژه ای بخشیده است.

من پیش رفتم و به نماز ایستادم و ساکنان آسمان چهارم به امامت من نماز خواندند.

پس از پایان نماز، به جانب راست خویش توجه کردم و حضرت ابراهیم را در یکی از باغهای بهشت دیدم که گروهی از فرشتگان او را در می ان گرفته اند.

پس از این دیدار، به آسمان پنجم عروج کردم و از آنجا به آسمان ششم رفتم. در آسمان ششم ندا آمد و این بشارت را به من دادند: ای محمد، پدر تو ابراهیم، بهترین پدر است و برادر تو علی، بهترین برادر!

پس از گذر از آسمان ششم، به حجابهای نور وارد شدم. جبرئیل دستم را گرفت و با هم به بهشت آن آسمان درآمدیم. درختی دیدم سراسر نور؛ در پای آن درخت دو فرشته بودند که درخت را با پوششها و زینتهای بهشتی می آراستند. از جبرئیل پرسیدم: دوست من، این درخت از آنِ کیست؟ پاسخ داد: این درخت از آنِ برادر تو، علی است و این دو فرشته مأمورند تا دامنه ی قیامت آن را برای علی بیارایند.


1- فَدَخَلَ رَسُولُ اللّهِ یَوْماً فَسَمِعَ خَدِیجَهَ تُحَدِّثُ فَاطِمَهَ علیها السلام ؛ فَقالَ لَها: یا خَدِیجَهُ مَنْ تُحَدِّثِینَ؟ قالَتْ: الْجَنِینُ الَّذِی فِی بَطْنِی یُحَدِّثُنِی وَ یُوْنِسُنِی. امالی صدوق : 593؛ بحارالانوار:16 80 و :43  2
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه