- بانوان گرامی ! 1
- اشاره 8
- توضیح 34
- اشاره 36
- 1 - نجات از آتش دوزخ 36
- فاطمه 36
- 2 - ناشناخته بودن آن بانو 38
- 3 - امتیاز آن بزرگوار از دیگران 38
- 4 - جدایی از ناپسندها 39
- صدّیقه 40
- مبارکه 43
- طاهره 43
- راضیه 44
- زکیّه 44
- مرضیه 45
- مُحدَّثه 46
- زهرا 47
- بتول 49
- حوراء إنسیّه 51
- اُمّ ابیها 52
- اُمّ الفضائل 54
- اُمّ العلوم 54
- اشاره 55
- خواستگاران 56
- اشاره 95
- 1 - سوره «هل أتی» 100
- 2 - سوره قدر 102
- 3 - سوره کوثر 104
- اعجاز سوره کوثر 111
- اشاره 111
- 4 - آیه مباهله 112
- 5 - آیه تطهیر 115
- اشاره 119
- حدیث کساء معروف 119
- 6 - آیه نور 121
- 7 - آیه الکبری 123
- 8 - بحرین (دو دریا) 125
- 9 - آیه مودّت 127
- اشاره 193
- جانشینی حضرت علی علیه السلام 194
- توضیح 202
- 1 - نو پا بودن اسلام 202
- 2 - کمبود یاران 202
- قسمت اول 219
- قسمت دوم 227
- قسمت اول 257
- قسمت دوم 265
- قسمت سوم 270
- گفتار عالمان اهل سنت 276
- اشاره 286
- اشاره 372
- 1 - دعای نور 376
- 4 - دعا 377
- 3 - نماز استغاثه حضرت بتول علیها السلام 377
- 5 - صلوات 378
* * *
قسمت دوم
پیشوای راست گویان، امام صادق علیه السلام، ضمن حدیثی طولانی، به مفضل می فرمایند:
«... عمر گفت: یا علی! برای آنچه مسلمین بدان اجتماع نموده اند، از خانه بیرون بیا، وگرنه تو را می کشیم. فضّه فرمود: امیر مؤمنان علیه السلام مشغول (جمع آوری قرآن) است اگر انصاف دهید، حق با اوست. آنان برای آتش زدن خانه امیر مؤمنان، فاطمه، امام حسن، امام حسین، زینب و ام کلثوم و فضّه علیهم السلام هیزم بر درِ خانه فراهم آوردند.
حضرت فاطمه علیها السلام پشت در به آنان خطاب کرد: وای بر تو ای عمر! این چه جرأتی است بر خدا و رسولش؟ تصمیم داری نسل پاک پیامبر را براندازی و نور خدا را خاموش نمایی، در حالی که خداوند نورش را تمام و کامل خواهد نمود...
قنفذ دستش را برای گشودنِ در دراز نمود، و عمر با تازیانه چنان بر بازوی آن حضرت نواخت که بسان اثر بازوبند سیاه گردید و با پایش به در کوبید که به شکم فاطمه علیها السلام اصابت کرد و محسن شش ماهه اش سقط و شهید گردید. آن گاه عمر و قنفذ و خالد بن ولید، به درون خانه هجوم آوردند. آن بانوی مظلوم، بلند بلند گریه و ناله می کرد و می فرمود: وای پدرم! وای رسول خدا! دخترت فاطمه را تکذیب می کنند، او را می زنند و بچه در شکمش را شهید می نمایند...»
باران اشک بر محاسن امام صادق علیه السلام جاری شد، آن گاه فرمود:
«روشن نگردد چشمان کسی که این مصیبت ها را یاد کند ولی گریان نشود.»
مفضل نیز گریه شدیدی نمود و پرسید: مولا و سرورم! پاداش این گریه ها چیست؟ فرمود: