جنة العاصمة صفحه 106

صفحه 106

ترجمه

یعنی برای خواستگاری فاطمه از اطراف به پیغمبر صلی الله علیه و آله تذکر داده می‌شد و احدی خواستگار فاطمه نشد مگر آنکه آن حضرت او را رد می‌کرد تا اینکه خواستگارها مایوس شدند- سعد پسر معاذ علی علیه‌السلام را ملاقات کرد و گفت به ذات خدا سوگند نمی‌بینم که پیغمبر صلی الله علیه و آله فاطمه را نگاه داشته باشد مگر برای تو- علی علیه‌السلام فرمود تو نمی‌بینی آن را به ذات خدا سوگند من یکی از آن دو مرد (که خواستگاری کردند) نیستم من مال دنیا ندارم که از من هر چه بخواهد بدهم و او می‌داند که من نه طلائی دارم و نه نقره‌ای و نه آن کافری هستم که با او مدارا کند و الفت بیندازد از جهت دین خود من اول کسی هستم که مسلمان شدم- سعد گفت عازم می‌نمایم تو را برای باز شدن راه فرج برایت چون در این کار برای من خوشحالی است که بروی به نزد او فرمود چه بگویم گفت می‌گوئی آمده‌ام برای خواستگاری به سوی خدا و فرستاده او فاطمه دختر محمّد راوی گفت پس علی روانه شد به نزد پیغمبر برای عرض حاجت خود هنگامی که آن حضرت برای خواب قیلوله روی حصیری بود پیغمبر به او فرمود حاجتی داری یا علی عرض کرد آری آمده‌ام به سوی خدا و رسول او برای خواستگاری فاطمه دختر محمّد پیغمبر صلی الله علیه و آله آهسته فرمود خوش‌آمدی و ساکت شد علی علیه‌السلام برگشت و به سعد خبر داد سعد گفت به حق آن کسی که او را بحق برانگیخت خلاف و دروغی اکنون در آن نیست دروغ نگفته فردا تو را روانه می‌کنم می‌روی نزد او و به او می‌گوئی ای رسول خدا در این خواستگاری که کرده‌ام کی خبر بگیرم علی گفت به ذات خدا سوگند ایندفعه رفتن سخت‌تر است برای من از دفعه اوّل یا اینکه بروم و نگویم ای رسول خدا حاجت من به کجا رسید سعد گفت همینطور که به تو می‌گویم بگو پس علی علیه‌السلام روانه شد و گفت ای رسول خدا کی خبر می‌دهی فرمود امشب انشاءاللّه

ثم دعی بلالا فقال یا بلال انّی قد زوّجت ابنتی من ابن عمّی و انا احبّ ان یکون من سنّة امّتی الطّعام عند النّکاح فأت المغنم فخذ شاة و اربعة امداد او خمسة فاجعل فی قصعة لعلّی اجمع علیها المهاجرین و الانصار فاذا فرغت منها فادنی بها فانطلق ففعل ما امر به ثم اتاه بقصعة فوضعها بین یدیه فطعن رسول‌اللّه فی راسها ثم قال ادخل علیّ الناس زفّة زفّة و لا تغادر زرفة الی غیرها یعنی اذا فرغت زرفة لم تعد ثانیة فجعل النّاس یزرفون کلّ ما فرغت زرفة وردت اخری حتّی اذا فرغ النّاس عمد النبی صلی اللّه علیه و آله الی ما فضل منها فتفل فیه و بارک

یعنی پس بلال را خواند و فرمود ای بلال من تزویج کردم دختر خود را با پسر عمّم و دوست دارم که از سنّت امت من باشد طعام دادن زمان ازدواج برو به جایگاه گوسفندان و بگیر گوسفندی را با چهار یا پنج مد و آن را در کاسه‌ای قرار ده شاید جمع کنم بر آن مهاجرین و انصار را و چون فارغ شدی آن را نزدیک بیاور پس بلال رفت و آنچه را که حضرت امر فرموده بود به جا آورد و آن را با کاسه‌ای آورد و در مقابل آن حضرت گذارد و رسول خدا بر سر آن رفت و فرمود دسته دسته مردمان را بر من وارد کن و هیچ دسته‌ای را باقی مگذار یعنی یک دسته که فارغ شدند دو مرتبه آنها را برنگردان پس مردمان دسته دسته وارد می‌شدند هر دسته‌ای که فارغ می‌شد دسته دیگر می‌آمد تا اینکه مردمان فارغ شدند حضرت روآورد به سوی آنچه که از آنها زیاد آمده بود بر آنها دمید به نحوی که کمی از آب دهان در آن ریخته شد و برکت یافت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه