جنة العاصمة صفحه 256

صفحه 256

به ذات خدا سوگند باید بیرون بیائی البته البته ای علی و باید بیعت کنی البته البته با خلیفه رسول خدا و اگر نه آتش بر تو می‌زنم پس فاطمه از جا برخاست و گفت ای عمر ما را با تو چه کار است گفت دَرْ را باز کن والّا خانه شما را می‌سوزانم فاطمه گفت ای عمر آیا از خدا نمی‌ترسی داخل خانه من می‌شوی پس عمر ابا کرد از اینکه منصرف شود گفت آتش آوردند و درب خانه را آتش زد و درب را از جا برداشت و داخل خانه شد فاطمه جلو آمد و صیحه زد و گفت یا رسول‌اللّه ای پدر. عمر شمشیر خود را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی فاطمه کوبید فاطمه فریاد زد و گفت ای بابا پس تازیانه خود را بلند کرد و بر ذراع فاطمه زد باز فاطمه گفت ای رسول خدا بعد از تو ابوبکر و عمر بد کردند- آنگاه علی علیه‌السلام از جای جست و گریبان عمر را گرفت و بر زمینش زد و بینی و گردن او را به زمین کوبید و خواست او را بکشد یاد گفته رسول خدا و وصیّت او کرد که او را به آن امر فرموده بود فرمود سوگند به آن کسی که گرامی داشت خدا او را به پیغمبری ای پسر صهّاک اگر کتاب خدا از پیش نبود و پیغمبر از من عهد نگرفته بود هرآینه می‌دانستی که تو داخل خانه من نمی‌توانی بشوی پس عمر فرستاد و دادرس خواست مردمان هجوم آوردند و داخل خانه شدند علی جست به سوی شمشیر خود قنفذ برگشت نزد ابوبکر و او می‌ترسید که علی با شمشیر از خانه بیرون بیاید چون که شجاعت و بی‌باکی او را دیده بود به قنفذ گفت برگرد و اگر بیرون آمد به سختی دور خانه او را بگیرید اگر ممانعت کرد خانه او را آتش بزنید و همه ایشان را بسوزانید پس قنفذ ملعون برگشت و با یاران خود بدون اذن دور خانه را گرفتند و تا رفت علی شمشیر خود را بردارد پیشی گرفتند و جمع بسیاری دور او را گرفتند آن حضرت شمشیر بعضی از آنها را گرفت مهلت ندادند و طنابی به گردن او انداختند فاطمه در میان ایشان و علی حائل شد و نزد درب خانه ایستاد که نگذارد شوهرش را ببرند قنفذ به شدت او را زد که مردن او در اثر زدن قنفذ بود اینقدر تازیانه به بازوی فاطمه زده بود که جای آن مانند بازوبندی شده بود از زدن آن ملعون

بیرون بردن قوم علی را از خانه به سوی مسجد

پس علی علیه‌السلام را کشان‌کشان از خانه بیرون بردند به سوی مسجد نزد ابوبکر و عمر با شمشیر بالای سر علی ایستاده و خالد بن ولید و عبیدة بن الجراح و سالم غلام ابی‌حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبه و اسید بن خضیر و بشیر بن سعد و سایر مردمان با اسلحه دور ابوبکر جمع بودند

سلیم بن قیس می‌گوید به سلمان گفتم آیا داخل شدند در خانه فاطمه بی‌اذن گفت آری به خدا سوگند و فاطمه خماری نداشت به صدای بلند گفت ای بابا ای رسول خدا چه بد کسانی پس از تو باقی ماندند ابوبکر و عمر و حال آنکه چشمهای

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه