جنة العاصمة صفحه 359

صفحه 359

آنکه مرگ جابجا شدنی نیست 2- و من هر چند که شب را صبح می‌کنم در حالتی که یقین به مردن دارم در دنیا غیر از مردن آرزوی طولانی‌ای دارم 3- و حال آنکه در روزگار هر صبح و شامی که می‌شود رنگهای گوناگونی است که نفسها در میانه آنها می‌رود 4- و منزل حق ثابتی در پیش است که بالا برنده‌ای به سوی آن جز مرگ نیست یعنی تا انسان نمیرد به آن منزل نمی‌رسد 5- و من در روزهای ارجمندی به یاد آن نبودم و حال آنکه هر عزیزی در آن منزل ذلیل نخواهد شد 6- می‌دانم که بهانه‌های دنیا بر من بی‌اندازه است و صاحب آن بهانه‌ها تا وقت مردن بهانه‌گیر است 7- و من مشتاقم به سوی آن کسی که او را دوست می‌دارم پس آیا به سوی آن کسی که او را دوست دارم راهی هست 8- و من اگرچه از آتش فراق دوست هرچند دور باشم در آزارم او پیش از من مرده به سبب مفارقت او به مانند پیه گداخته هستم 9- این مثلی است که گوینده در میان مَثَلها گفته است در روز فراق و جدائی من بسیار این مثل را هنگام رحلت و کوچ کردن می‌زنم و می‌گویم 10- برای هر اجتماعی میان دو دوست جدائی و فراقی هست و کم است که میان دو دوست جدائی نیفتد 11- و بدرستی که گُم کردن من پس از احمد رسول خدا صلی الله علیه و آله، فاطمه علیهاالسلام را دلیل است بر اینکه با هم بودن دو دوست دوام ندارد 12- پس چگونه زندگی گوارا باشد بعد از اینکه دوست، دوست خود را گُم کند به جان تو قسم است که برای عیش و کامرانی هیچ راهی نیست 13- زود باشد از یاد من کردن اعراض کرده شود و عهد دوستی با من فراموش گردد و پس از من برای دوست من همتائی پیدا شود 14- و حال آنکه دوست من از من ملول نیست و کسی نیست که چون من پنهان شدم بدلی غیر از من پیدا شود که دوست مرا خشنود کند 15- ولکن دوست من کسی است که وصال او همیشگی است و سرّ مرا در دل خود نگاه می‌دارد و قلباً مرا دوست می‌دارد 16- و چون مدتی از روز عیش و شادی من بگذرد گریه گریه‌کنندگان کم می‌شود 17- جوانمرد می‌خواهد که دوست او نمیرد و حال آنکه به سوی آنچه که میل به آن دارد راهی نیست 18- مصیبت و اندوه در مال و گم شدن آن امر بزرگی نیست ولکن مصیبت جدا شدن از دوستان گرامی بسیار بزرگست 19- برای آن جدائی از دوست پهلو به بستر نمی‌گذارم در حالتی که دل من از حرارت آتش فراق در جوش و خروش است

مرثیه اثر طبع نارسای مؤلف

فلک با آل پیغمبر عجب جور و جفا کردی

ز بعد رحلتش دیدی که با زهرا چها کردی

در و دیوار می‌نالد هنوز از ناله زهرا

نه شرمی از خدا و نی حیا از مصطفی کردی

شکستی پهلوی یکتا دُرِ دریای عصمت را

عجب آشوبی از این ماتم عظمی بپا کردی

جنینش سقط کردی شد ز سیلی صورتش نیلی

به زیر خاک پنهان قامت خیرالنسا کردی

سر و پای برهنه شیر یزدان را کشانیدی

برون از خانه خون اندر دل آل عبا کردی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه