بانک جامع حضرت زهرا سلام الله علیها صفحه 1519

صفحه 1519

انصافا عمر لعنت الله علیه خوب منظور رسول خدا را درک کرده و جامه ی عمل پوشیدن نظر رسول الله را با سیادت و ریاست خود در تضّاد می دید و لذا با تمام نیرویش می خواست اهل بیت پیامبر را از ملازمت قرآن منع نماید تا کسی مزاحم عملکرده های دل خواه او نباشد .

در روایتی آمده که رسول خدا در آخرین لحظات عمر شریفش قلم و کاغذ خواستند تا ولایت امیرالمومنین و اولاد معصومینش ر ا با تأکید بیشتر و به صورت نوشتار از خود باقی بگذارند ،

لذا فرمودند :

« هلمّ أکتب لکم کتابا لن تضلّوا بعده و فی البیت رجال فیهم عمر بن الخطّاب فقال عمر :

انّ رسول الله قد غلبه الوجع ، و عندکم القرآن حسبنا کتاب الله ..... »

پیامبر اکرم فرمودند : ( بیایید برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز دچار ضلالت و گمراهی نشوید ، در خانه مردانی بودندکه عمر بن الخطاب نیز در میان آنان بود عمر همین که این سخن را از رسول خدا شنید گفت : درد بر رسول خدا غلبه کرده و - العیاذ بالله - نمی داند که چه می گوید ، اینک قرآن در میان شماست و آن برای ما کافی است) .

این سخن عمر لعنت الله علیه صریحا نشانی از آن است که او از قرآن کوچکترین واهمه ای نداشت زیرا تا قرآن ، مفسّر معصوم از آل محمد درکنارش نباشد نه تنها نمی توانست صدمه ای به تمایلات نفسانی او بزند بلکه او می توانست آن را به دلخواه خود تأویل کرده و از آن دلائلی به نفع خود سر و پا کند و تنها ترس او از قرار گرفتن امام امیرالمومنین در منصب خلافت و گرفتن زمام کتاب الله در دست با کفایتش بود و لذا بر بالین رسول خدا هیاهو راه انداخته و مانع از اقدام بسیار مهم و نجاتبخش آن حضرت گردید و بلافاصله پس از عروج رسول خدا به ملإ اعلاء هنوز کار تکفین و تدفین آن حضرت به پایان نرسیده بود که با تشکیل سقیفه و یک سلسله خیمه شب بازیهای تأسف بار ، خلافت را از نامزذ الهی آن ، قاپیده و شروع به تبلیغات و راه اندازی هیاهو بر ضدّ اهل بیت نمودند ، عمر لعنت الله علیه نقش مخرّب خود را واقعا خوب بازی می کرد ، لذا برای اینکه از طرز تلقّی رسول الله هیچ اثری باقی نماند تا دار و دسته او بتوانند طرز تفکر خود را جانشین سنّت آن حضرت قلمداد کنند دستور داد تا از نقل احادیث رسول خدا شدیدا جلوگیری به عمل آید بدین ترتیب نقل احادیث رسول خدا و تفسیر و تبیین قرآن یک جرم قابل تعقیب و مجازات تلقی شد .

در روایتی آمده : مرد صاف و ساده ای که علاقه فراوانی به ختم قرآن داشت در پیرامون فهم آیات قرآن از این وآن سوالاتی به عمل آورد و از احادیث و سخنان پیامبر سراغ می گرفت تا مگر با استمداد از آن به آرزوی خود که فهم قرآن بود نائل شود ، عمروعاص لعنت الله علیه موضوع را طی نامه ای به اطلاع عمر لعنت الله علیه رسانید و عمر لعنت الله علیه در جواب گفت: آن مرد را نزد من بفرست ، عمروعاص لعنت الله علیه بنا به دستور خلیفه لعنت الله علیه آن مرد را به مدینه فرستاد مرد بیچاره به مدینه آمد در حالیکه تصوّرش را هم نمی کرد که با این کارش موجبات خشم و نفرت عمر لعنت الله علیه را فراهم آورده باشد وقتی به حضور عمر لعنت الله علیه رسید عمر لعنت الله علیه از وی پرسید : تو همانی که علاقه مند فهم قرآن هستی و در این رابطه از صحابه رسول خدا در پیرامون سخنان آن حضرت پرس وجو می کنی ؟ گفت : آری منم عمر لعنت الله علیه آن را پیش خوانده و با یک چوب دستی از چوبه خرماکه در دستش بود یکصد ضربه شدید به سر و صورت مرد بینوا نواخت و سپس او را با سر و صورت آغشته به خون راهی زندان نمود . پس از مدتی که جراحات وی کمی التیام یافت او را دوباره به حضور طلبید و همینکه مرد را به پیش او آوردند برای بار دوّم او را آماج ضربات شلاّق قرار داده و یکصد ضربه دیگر به او زد و دوباره به زندانش انداختند بار سوّم که او را پیش عمر لعنت الله علیه آوردند خطاب به خلیفه لعنت الله علیه گفت : حاضرم که مرا بکشید و از این مخمصه نجاتم دهید ، بالاخره او را به کوفه یا بصره تبعید نموده و از مردم خواسته شد که از نزدیک شدن به وی حتما خودداری کنند وگرنه مجازات خواهند شد .

این همه دوز و کلک ها برای آن بود که مردم با اهل بیت پیامبر تماس پیدا نکرده و از قرآن و معارف نجاتبخش آن چیزی سر در نیاورند و این سخت گیری ها، یواش یواش اثر خود راگذاشت و اهل بیت پیامبر تقریبا به بوته فراموشی سپرده شدند .

اینک در ذیل به روایتی در این زمینه توجه فرمائید

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه