آئینه عفاف صفحه 207

صفحه 207

تا نگرد حال دل خسته ام

چشم تر و پهلوی بشکسته ام

گویمش ای یاور هر ناامید

محسن شش ماهه ی من شد شهید

فاطمه ات را رخ نیلی نگر

نیلی اش از ضربت سیلی نگر

حالی ای گشته ز محنت ملول

چند وصیت به تو دارد بتول

چون که مرا طایر جان شد ز تن

شب بگشا دست پی غسل من

ای به دل غمزدگان غمگسار

شب کفنم ساز و به خاکم سپار

تا نشود با خبر از رحلتم

آنکه به سیلی زده بر طلعتم

تا نشود رهسپر کوی من

آنکه سیه ساخته بازوی من

تا نشود حاضرم اندر نماز

آنکه در کین به رخم کرد باز

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه