آئینه عفاف صفحه 439

صفحه 439

ریخت از چشم قلم خون در عزای فاطمه

ماتمش طرح عزا در عالم بالا فکند

داغ زهرا

نبیند دیده ی دل چشم خونباری که من دارم

بسوزد سینه از آه شررباری که من دارم

پریشان خاطرم، افسرده ام، حالم چه می پرسی

که جانسوز است شرح درد بسیاری که من دارم

چو حق خویش را از دشمن حق ادعا کردم

زدند از کین شرر بر چار دیواری که من دارم

گل عمرم نه تنها شد ز بیداد خزان پرپر

که از جور خسان پژمرده گلزاری که من دارم

شکسته استخوان و خسته و مجروح بازویم

ز در پرسید رنج جسم بیماری که من دارم

کنم پنهان ز حیدر روی خود تا نپندارد

ز سیلی نیلگون گردیده رخساری که من دارم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه