آئینه عفاف صفحه 453

صفحه 453

ای ترا آسیه و مریم و هاجر، حوا

از پی کسب شرف خادمه در پرده سرا

در مدیح تو همین بس بود ای سر خدا

کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کسا

چونکه کردند ملائک ز خداوند سوال

خواندن واجبت ار خود نبود امکانم

یعنی از کفر بود اینکه خدایت خوانم

کافرم گر ز خدا هیچ جدایت دانم

چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم

ای خدا را نظر و جلوه و مرآت جمال

داغ پدر

روایت است که چون نوگل ریاض رسول

ز امت پدر خود ستم کشیده بتول

ز دست داغ پدر خورد عارضش سیلی

به سر ز مرگ پدر کرد معجرش نیلی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه