آئینه عفاف صفحه 47

صفحه 47

بار غم تو بر دل، باری است بسی مشکل

با این غم جانفرسا می سوزم و می سازم

ای از تو شبم روشن رفتی تو و ماندم من

در این شب بی فردا می سوزم و می سازم

طفلان تو با شیون خواهند ترا از من

از داغ دل آنها می سوزم و می سازم

ای از تو «جلال» دین دور از تو من مسکین

با دیده ی خون پالا می سوزم و می سازم

برتر از عقول

شده روشن از تو سرای دل، که تو شمع خلوت حیدری

به تو مانده چشم امید ما، که تو نور چشم پیمبری

تو مهی به اوج سپهر دین، پدر تو خاتم و تو نگین

شده محو حسن حور عین که تو رشک زهره ی ازهری

تو کجا و مسئله ی فدک، که گذشتی از فلک و ملک

چه بخوانمت که فدیت لک تو زحد وصف فراتری

ز تو گشت ناطقه منفعل، ز تو ماند پای خرد به گل

قلم از بیان تو شد خجل، که تو خود یگانه سخنوری

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه