- آغاز سخن 3
- فصل اوّل: توحید و یکتاپرستی 16
- فصل دوم: یادی از پدر 27
- فصل سوم: جایگاه امامت 32
- فصل چهارم: علی (علیه السلام) و شجاعتش 37
- فصل پنجم: فتنه گری شیطان 47
- فصل ششم: ظلم حکومت 55
- فصل هفتم: فریاد اعتراض 65
- فصل هشتم: جواب به یک فریب 79
- فصل نهم: گفتگو با علی(علیه السلام) 98
- بخش اول: منابع خطبه 110
- اشاره 110
- اعتبار خطبه (منابع، سند، طبقه) 110
- بخش دوم: اسناد خطبه 114
- بخش سوم: طبقات راویان خطبه 118
- منابع تحقیق 123
فصل نهم: گفتگو با علی(علیه السلام)
38 ثُمَّ انْکَفَأَتْ(علیها السلام) وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)یَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَیْهِ وَ یَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَیْهِ فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ قَالَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام):
با قبر پدر خویش نجوا کردی، دیگر وقت آن بود که به خانه برگردی، علی(علیه السلام)در خانه منتظر بازگشت تو بود. علی(علیه السلام) می دانست صلاح نیست خودش به مسجد بیاید، تو آن گونه با مردم سخن گفتی و از آنان خواستی تا با خلیفه به مبارزه مسلّحانه برخیزند، این سخن برای طرفداران خلیفه بسیار سنگین آمد، ولی آنان نمی توانستند در حضور آن همه جمعیّت به تو حملهور شوند، چنین چیزی در آن شرایط به صلاح حکومت نبود، ولی اگر علی(علیه السلام) به مسجد می آمد چه بسا خشم خود را نثار او می کردند و فاجعه ای رخ می داد. ابوبکر بالای منبر گفت که همه این فتنه ها زیر سر علی(علیه السلام)است.
علی(علیه السلام) بی قرار توست، نمی تواند یک جا بنشیند، او مدام به درِ خانه می آید و برمی گردد، این حکومت را می شناسد، او نگران توست. چند روز قبل، مأموران