- آغاز سخن 3
- فصل اوّل: توحید و یکتاپرستی 16
- فصل دوم: یادی از پدر 27
- فصل سوم: جایگاه امامت 32
- فصل چهارم: علی (علیه السلام) و شجاعتش 37
- فصل پنجم: فتنه گری شیطان 47
- فصل ششم: ظلم حکومت 55
- فصل هفتم: فریاد اعتراض 65
- فصل هشتم: جواب به یک فریب 79
- فصل نهم: گفتگو با علی(علیه السلام) 98
- اشاره 110
- اعتبار خطبه (منابع، سند، طبقه) 110
- بخش اول: منابع خطبه 110
- بخش دوم: اسناد خطبه 114
- بخش سوم: طبقات راویان خطبه 118
- منابع تحقیق 123
حکومت به خانه شما هجوم آوردند و درِ خانه شما را آتش زدند و تو را بین در و دیوار قرار دادند، اکنون که تو مردم را به مبارزه فراخوانده ای و آبروی این حکومت را برده ای، نکند حکومت تصمیم خطرناکی بگیرد...
آری، علی(علیه السلام) نگران حال توست، گویا او گاهی درِ خانه را نیمه باز می کرد و نگاهی به کوچه می انداخت: «خدایا! چه شد، چرا فاطمه من نیامد؟».
تو با جمعی از زنان بنی هاشم که همراهت هستند از مسجد بیرون می آیی و آرام آرام به سمت خانه می روی، تو بیمار هستی، در حادثه هجوم به خانه، مجروح شده ای، آرام قدم برمی داری، به در خانه که می رسی، علی(علیه السلام)در انتظار توست، همراه با زنان بنی هاشم وارد خانه می شوی، آن زنان تو را تا کنار بسترت همراهی می کنند، این بستر بیماری توست. تو در بستر جای می گیری، بعد از لحظاتی آن زنان با تو خداحافظی می کنند و به خانه خود می روند.
نگاهی می کنی، می بینی علی(علیه السلام) در گوشه اتاق روی زمین نشسته است و زانوی غم به بغل گرفته است، خدا به او علم امامت داده است، او می داند که حتّی یک نفر هم تو را یاری نکرد، مردم تو را خوار کردند، او از همه سخنان ابوبکر باخبر است، جسارتی که ابوبکر به تو نمود، دل علی(علیه السلام) را به درد آورده است، می گویند زخم زبان از زخم شمشیر سخت تر است! تو ناموس علی(علیه السلام)هستی، او مردی غیرتمند است، آخر چگونه تحمّل کند که ابوبکر همسرش را به زن بدکاره ای تشبیه کند! این دردی جانکاه است و قلب علی(علیه السلام) را به درد آورده است، نزدیک است قالب تهی کند، نگران حال او می شوی، باید کاری کنی تا علی(علیه السلام) با تو حرف بزند، با خود فکر می کنی چگونه سخن بگویی که او را از این فضای غمِ سنگین بیرون آوری، برای همین با او سخن می گویی.
تو می دانی که چرا علی(علیه السلام) در خانه نشسته است و دست به شمشیر نبرده است، زیرا