- حورو آتش 1
- مقدمه 4
- مورد اول:تاریخ میلاد حضرت زهرا$ (س) 8
- مورد دوّم: طهارت حضرت زهرا$ (س) 21
- مورد سوم:غفلت امیرالمؤمنین علی (ع)؟!! 41
- مورد چهارم:دف زدن و... در اسلام 45
- مورد پنجم:خرید جهیزیه حضرت زهرا$ (س) توسط...؟!! 65
- مورد ششم: امیرالمؤمنین یعنی پادشاه...؟!! 67
- مورد هفتم:سوگواری اهل سقیفه برای پیامبر(ص)...؟!! 72
- مورد هشتم:مصحف حضرت زهرا$ (س) 76
- اشاره 79
- مورد نهم:وجوه مالکیت فدک 79
- حقیقت این است که... 84
- اشاره 84
- حقیقت؟... 87
- مورد دهم:تفسیر غلط کلام عمر لعنه الله 92
- مورد یازدهم:ترجمه نادرست متنی تاریخی 95
- مورد دوازدهم:حضرت محسن شهید (ع) از فرزندان...؟ 97
- اشاره 97
- غنچه ای در پشت در پژمرده شد... مادری هم در پی او کشته شد... 99
- آنچه پس از پیامبر(ص) رخ نمود: 99
- اشاره 99
- حقیقت؟... 109
- اشاره 113
- مورد سیزدهم:شهادت حضرت فاطمه$ (س) 113
- شنیدن صدای واقعیّت از زبان تاریخ 116
- آنچه پس از پیامبر(ص) رخ نمود: 118
- دستور حمله و اجرای حمله و چه حمله ای!!! ... به خانه وحی؟... 118
- اشاره 118
- حقیقت؟... 133
- مورد چهاردهم:تاریخ شهادت حضرت فاطمه$ (س) 141
- مورد پانزدهم: محلّ قبر حضرت فاطمه$ (س) 143
- اشاره 143
- سفارش می کنم... 145
- اشاره 145
- حقیقت؟... 147
- نشان قبر زهرا...؟؟؟ 150
- اشاره 152
- هیزم و آتش و حور!!!... 152
- حقیقت؟ 155
- مورد شانزدهم:بیعت امیر المؤمنین (ع) با...؟!! 156
- مورد هفدهم:سکوت امیرالمؤمنین (ع)؟!! 160
- ضمیمه به مورد دوّم: طهارت حضرت زهرا$ (س) 170
- خاتمه 179
- مثنویّ فاطمی 183
آنان نرفت چرا که مشغول رسیدگی به کاری بود که پیامبرn او را دستور داده بود و مشغول رسیدگی به همسران پیامبر و تألیف (گرد- آوری) قرآن و قضا نمودن هشتاد هزار درهم بدهی و وعده هایی که پیامبر داده بودند، بود. پس هیزم خشک فراوانی بر در خانه ی ما جمع کردند و آتش برای سوزاندن در خانه و ما آوردند. پس من نزد چارچوب در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم که دست از آزار ما بردارند و ما را یاری کنند. آن گاه عمر تازیانه را از دست قنفذ (غلام ابوبکر) گرفت و بر بازویم زد و جای آن مانند بازوبندی بر بازویم ورم کرد. و با پایش لگدی به در خانه زد و در را بر روی من انداخت در حالی که آبستن بودم. پس با صورت افتادم و آتش بر صورتم زبانه می کشید و می سوزاند، آنگاه عمر چنان سیلی ای بر گونه ام نواخت که گوشواره از گوشم جدا شد. و درد زایمان مرا فرا گرفت. محسن سقط گشت و او را انداختم. در حالی که وی کشته ای بی جرم و گناه بود. پس این چنین امّتی بر من نماز گزارند؟!! و همانا خدا و پیامبرش از آنان بیزاری جسته اند و من نیز از آنان بیزاری جسته ام... .