حور و آتش : یادداشتهایی در رد گفتارهای ناروای کتاب (فاطمه و فدک) صفحه 155

صفحه 155

آنان نرفت چرا که مشغول رسیدگی به کاری بود که پیامبرn او را دستور داده بود و مشغول رسیدگی به همسران پیامبر و تألیف (گرد- آوری) قرآن و قضا نمودن هشتاد هزار درهم بدهی و وعده هایی که پیامبر داده بودند، بود. پس هیزم خشک فراوانی بر در خانه ی ما جمع کردند و آتش برای سوزاندن در خانه و ما آوردند. پس من نزد چارچوب در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم که دست از آزار ما بردارند و ما را یاری کنند. آن گاه عمر تازیانه را از دست قنفذ (غلام ابوبکر) گرفت و بر بازویم زد و جای آن مانند بازوبندی بر بازویم ورم کرد. و با پایش لگدی به در خانه زد و در را بر روی من انداخت در حالی که آبستن بودم. پس با صورت افتادم و آتش بر صورتم زبانه می کشید و می سوزاند، آنگاه عمر چنان سیلی ای بر گونه ام نواخت که گوشواره از گوشم جدا شد. و درد زایمان مرا فرا گرفت. محسن سقط گشت و او را انداختم. در حالی که وی کشته ای بی جرم و گناه بود. پس این چنین امّتی بر من نماز گزارند؟!! و همانا خدا و پیامبرش از آنان بیزاری جسته اند و من نیز از آنان بیزاری جسته ام... .

حقیقت؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه