جنة العاصمة صفحه 122

صفحه 122

ترجمه

پس همه قوم برخاستند و روآوردند به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله من به آن حضرت خبر دادم که جمعیت زیادند رسول خدا سفره را به دستمالی که به آن وصل فرمود بزرگتر کرد و فرمود که ده نفر ده نفر آنها را بر من وارد کن همین کار را کردم می‌آمدند می‌خوردند و بیرون می‌رفتند و از سفره چیزی کم نمی‌شد تا اینکه هفتصد نفر مرد و زن از آن غذای حیس خوردند و همه اینها به برکت کف مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله بود

امّ‌سلمه گفت پیغمبر دختر خود فاطمه را پیش خواند و علی را هم خواند و دست راست علی را گرفت و دست چپ فاطمه را و هر دو را به سینه خود چسبانید و میان دو چشمهای هر دو را بوسید و دست فاطمه را به دست علی داد و فرمود ای علی خوب زنیست زن تو پس رو به جانب فاطمه کرد و فرمود ای فاطمه خوب شوهری است شوهر تو پس برخاست پیغمبر با آنها در میان ایشان با هم می‌رفتند تا اینکه آنها را داخل خانه‌ای که برای ایشان بنا نموده بودند نمود و از نزد ایشان بیرون رفت و دو طرف چهارچوبه در را گرفت و فرمود طاهر گرداند خدا شما را و طاهر گرداند نسل شما را و من راضیم از کسی که به شما و حکم شما راضی باشد و در جنگم با آنکه با شما و حکم شما در جنگ باشد و شما را به خدا می‌سپارم و خدا خلیفه من است بر شما و طلب می‌کنم از او خلافت بر شما را

علی علیه‌السلام گفت که رسول خدا صلی الله علیه و آله تا سه روز نزد ما نیامد صبح روز چهارم آمد که بر ما وارد شود تصادف کرد با ساعتی که اسماء دختر عمیس خشعمیّه در حجره ما بود به او فرمود چرا اینجا توقف کرده‌ای و حال آنکه مرد در حجره است گفت پدر و مادرم فدای تو باد دخترهای جوان هنگام زفاف با شوهرهاشان محتاجند به زنی که آنها را تعهد کند و به حاجتهائی که دارد قیام کند و من به امر فاطمه به حاجتهای او قیام می‌کنم و امر او را انجام می‌دهم پس چشمهای پیغمبر پر از اشک شد و فرمود ای اسماء خدا حاجتهای دنیا و آخرت تو را برآورد

علی علیه‌السلام فرمود صبح سرمائی بود و من و فاطمه در زیر عباء بودیم چون سخن پیغمبر را با اسماء شنیدیم که برخیزد فرمود از شما درخواست می‌کنم به حقی که بر شما دارم از همدیگر جدا نشوید تا من بر شما وارد شوم پس هر کدام از ما برگشتیم به سوی یار خود و پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد شد و نزد سرهای ما نشست و پاهای خود را در میان ما درآورد من پای راست او را گرفتم و به سینه خود چسبانیدم و فاطمه پای چپ او را گرفت و به سینه خود چسبانید و ما پاهای رسول خدا را به خود نزدیک می‌کردیم تا گرم شود

به من فرمود ای علی یک کوزه آب برای من بیاور کوزه آبی برای او آوردم بر آن دمید به نحوی که از لعاب دهان آن حضرت در آن ریخت تا سه مرتبه و چند آیه‌ای از قرآن بر آن خواند و گفت یا علی آن را بیاشام و کمی از آن را باقی گذار پس همین کار را کردم آن حضرت باقی مانده آب را بر سر و سینه من پاشید و فرمود خدا ببرد از تو هر نجاست و پلیدی را و طاهر گرداند تو را طاهر گردانیدنی ای ابوالحسن

پس فرمود کوزه‌ای دیگر با آب تازه برایم بیاور نیز بر آن دمید سه مرتبه و از لعاب دهان خود در آن ریخت و چند آیه از کتاب خدا بر آن خواند و به دختر خود داد تا آشامید و کمی از آن را باقی گذارد آن را بر سر و سینه او پاشید و فرمود خدا ببرد از تو هر پلیدی و نجاستی را و طاهر گرداند تو را طاهر گردانیدنی- و مرا امر فرمود به بیرون رفتن از خانه و با دختر خود خلوت کرد و گفت چگونه‌ای تو ای دخترک من فاطمه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه