جنة العاصمة صفحه 262

صفحه 262

علامه مجلسی

در بحارالانوار از کتاب خرائج از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده که فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله در غزوه‌ای رفت چون از آن برگشت در بعضی از راه که رسید مشغول طعام خوردن بود که جبرئیل نازل شد و گفت ای محمّد برخیز سوار شو پیغمبر برخاست و جبرئیل با او بود زمین را برای او درهم پیچید مانند درهم پیچیدن جامه تا اینکه به فدک رسیدند چون اهل فدک صدای اسب شنیدند گمان کردند که دشمن به سوی ایشان آمده دروازه‌ها را بستند و کلیدهای آنها را به پیرزنی که از ایشان بود دادند که خارج از شهر بود و خودشان رفتند بر سر کوهها جبرئیل به نزد پیرزن آمد و کلیدها را از او گرفت و دروازه‌های شهر را باز کرد و پیغمبر را در خانه‌ها و دهکده‌ها گردانید پس جبرئیل گفت ای محمد اینست آنچه که خدا مخصوص تو گردانیده و به تو عطا کرده غیر از مردمان و آن است گفته خدای تعالی

و ما افاء اللّه علی رسوله من اهل القری فللّه و للرسول و لذی القربی- و ذلک قوله فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب ولکنّ اللّه یسلّط رسله علی من یشاء

یعنی چون رد کرد خدا بر فرستاده خود از اموال یهود اهل قریه‌ها آنچه باشد مخصوص خدا و مخصوص رسول و مخصوص خویشان او است (و آنست گفته خدا) آنچه را که شتاب کردید بر آن بدون لشکریان و سواران ولیکن خدا مسلّط می‌کند پیغمبران خود را بر هر کسی که می‌خواهد- و مسلمانان ندانستند و زمین را در زیر پا نگذاردند ولیکن خدا رد کرد آنها را بر فرستاده خود و دور زد خانه‌ها و دیوارهای آن را و جبرئیل درهای آن را قفل زد و کلیدهای آنها را به پیغمبر داد و رسول خدا آنها را در غلاف شمشیر خود جای داد و آن را به گردن اسب خود آویخت و سوار شد و جبرئیل زمین را برای آن حضرت درهم پیچید مانند درهم پیچیدن جامه پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به نزد لشکریان خود آمد و آنها در جای خود و مجالس خود بودند و متفرق نشده بودند و چنین امیدی را نداشتند پس رسول خدا فرمود به فدک رفتم و خدا آن را به من رد گردانید پس بعضی از منافقین به بعضی دیگر به چشم اشاره کردند آنگاه رسول خدا فرمود اینها کلیدهای فدک است و از غلاف شمشیر خود بیرون آورد پس رسول خدا سوار شد و مردمان هم با او سوار شدند چون وارد مدینه شد بر فاطمه داخل شد و فرمود ای دخترک من خدا فدک را به پدرت رد کرد و آن را مخصوص به خود او گردانید که مسلمانان بر آن حقی ندارند و من با آن هر کاری که خواهم بکنم و مادرت خدیجه را بر من مهری است و پدرت فدک را در مقابل آن مهر برای تو قرار داد و من آن را به تو بخشیدم و به فرزندانت پس از تو پس پوستی را طلبید و علی بن ابیطالب را با غلام خود خواست و به علی فرمود بنویس برای فاطمه فدک را که من به او بخشیدم که بخششی باشد از رسول خدا و بر آن شاهد گرفت علی بن ابیطالب و غلام رسول خدا و امّ‌ایمن را و فرمود رسول خدا که امّ‌ایمن زنی است از اهل بهشت پس از آن اهل فدک آمدند به سوی پیغمبر و آن حضرت مقاطعه داد فدک را به ایشان در هر سالی به بیست و چهار

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه