ارزیابی حرکت امام حسین (ع) صفحه 1

صفحه 1

مقدمه

بررسی قیام امام حسین (ع) تنها مورد توجه شیعیان قرار نگرفته، بلکه غیر شیعیان و حتی غیر مسلمانان نیز به این قیام، عمل، انگیزه‌ها و پی آمدهای آن توجه فراوان نشان داده‌اند. یکی از نویسندگان مسلمان غیر شیعه که بدون تعصب و با تعمق زیاد به بررسی قیام امام حسین (ع) پرداخته، «استاد توفیق ابوعَلَم» مصری است. ایشان رئیس هیات مدیره مسجد نفیسه در قاهره و معاون اول وزارت دادگستری مصر بوده است. مسجد حضرت نفیسه از مراکز مهم زیارتی و فرهنگی مصر می‌باشد و مسلمانان مصر توجه بسیاری به آن دارند. استاد ابوعلم از نویسندگان بنام مصری می‌باشد و کتاب معروف ایشان به نام «اهل بیت» مورد توجه کم نظیر قرار گرفت به طوری که در کمتر از دو سال نسخه‌های آن نایاب شد. کتاب «اهل بیت» شرح حال اهل بیت رسول خدا (ص) یعنی حضرت زهرا (س)، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و سیده نفیسه (س) است. این کتاب در سال 1390 ه.ق منتشر شد و در سال 1392 با نایاب شدن نسخه‌های آن، نویسنده تصمیم گرفت آن را در چند جلد به چاپ برساند و جلد اول آن به شرح حال حضرت زهرا (س) اختصاص یافت. کتاب شرح حال حضرت زهرا (س) توسط جناب علی‌اکبر رشاد ترجمه و در سال 1360 ه.ش توسط موسسه انتشارات اطلاعات منتشر گردید. ابو علم در مقدمه کتاب «فاطمة الزهرا» وعده می‌دهد که به زودی آثار دیگری در شرح حال حضرت زین العابدین (ع) و زینب‌کبری (س) بنگارد. مقاله پیوست بررسی‌ای است که وی بعد از شرح حال امام حسین (ع) نگاشته و در این بررسی انگیزه‌های قیام امام را مورد توجه قرار داده و به مقایسه رفتار امام حسن (ع) و امام حسین (ع) توجه و علت تفاوت این دو رفتار را تبیین کرده است. نویسنده آراء مثبت و منفی علمای اسلام و مستشرقان در مورد قیام امام حسین (ع) را به اجمال ذکر کرده و نقد نموده است. مناسب می‌نمود در کنار دیگر مقالات ویژه‌نامه بررسی و ارزیابی این نویسنده محترم از برادران اهل سنت نیز خدمت خوانندگان محترم تقدیم گردد تا آنان علاوه بر نظر و ارزیابی شیعیان با ارزیابی فردی غیر شیعی نیز آشنا گردند. البته خوانندگان محترم ارزیابی قیام سیدالشهداء (ع) را از نگاه یک عالم غیر شیعی می‌خوانند و طبیعی است که بر بعضی برداشت‌ها و ارزیابی‌های ایشان ملاحظاتی وجود دارد ولی ارائه عین ارزیابی ایشان بدون ملاحظات را پسندیده‌تر دانستیم. خوانندگان محترم با مطالعه مقالات دیگر، خود خواهند توانست برخی نکات قابل نقد را در ارزیابی ایشان، تشخیص دهند. گاه از دلیل قیام حسین (رضی الله عنه) با اهل و عیال و کوچ اینان به کوفه به رغم آن که در دست دشمنان بود و امام می‌دانست کوفیان با پدر و برادرش چه کردند، می‌پرسند؛ افزون بر این‌که تمامی خیرخواهانِ ناصح به او توصیه می‌کردند بر ضد یزید قیام نکند و وی را از کشته شدن بر حذر می‌داشتند، از جمله ابن‌عباس و ابن‌عمر و بسیاری دیگر از کسانی که میانه راه به امام برخوردند. [سؤال‌های دیگر این که چرا وقتی وی از کشته شدن مسلم بن عقیل خبر دار شد، برنگشت؟ چرا حاضر شد با گروه اندکی به جنگ با لشکر عظیمی برود که از پشتیبانی و کمک بسیار برخوردار بود؟ چرا با دست خود، خویش را به هلاکت افکند؟ و پرسش آخر: چگونه می‌توان اقدام او را با آنچه برادرش، حسن [ع انجام داد و خلافت را به معاویه واگذار کرد، سنجید و در یک راستا دانست؟ تاریخ نگاران به این پرسش‌ها این‌گونه پاسخ داده‌اند: هنگامی که امام حسین به کوفیان و بزرگان آن دیار نامه نوشت، در پی دستیابی به حق خویش بود و کوفیان داوطلبانه با وی عهد و پیمان بسته بودند که از ایشان پیروی کنند. و بر این مطلب اصرار داشتند و نشانه‌های پیروزی و ظفرمندی قیام دیده می‌شد. بیشتر اهالی کوفه با مسلم بن عقیل پیمان بسته، بیعت خود را اعلام کرده بودند. حتی برای مسلم فرصت آن پیش آمد که ابن‌زیاد را در خانه هانی بن عروه ترور کند، اما نکرد، زیرا معتقد بود اسلام ترور را روا نمی‌شمرد. نیز دیدیم وقتی ابن‌زیاد، هانی را زندانی کرد، مسلم بن عقیل با یارانش کاخ ابن‌زیاد را محاصره کرده، نزدیک بود بر وی چیره شوند، اما از بد روزگار کار بر عکس شد. اما وضعیت امام حسن گونه دیگری است. ایشان به پیمان شکنی یارانش پی بُرد و دانست به معاویه نوشته‌اند: حاضرند وی را بکشند یا به دست معاویه بسپارند، و از آن رو که برای وی جز یاران اندکی نمانده بود، تن به صلح داد تا جان خویش و اهل و عیال و پیروانش به سلامت مانند. معاویه نیز پذیرفت پس از خودش، خلافت از آنِ امام حسن باشد و در آن زمان معاویه به یزید نمی‌اندیشید. موضع امام حسین هنگامی که حق‌خواهی می‌کرد، طبیعی و قاطع بود و گمان قوی داشت آنان که نامه نوشته و با ایشان پیمان بسته‌اند، او را یاری خواهند داد. امام حق طلبان را قدرتمند و یاران باطل را ضعیف می‌دید.

چرا امام حسین جنگید اما امام حسن صلح کرد؟

وضع امام حسین در برابر یزید، مانند امام حسن در مقابل معاویه نبود، زیرا معاویه با تربیت جاهلی قریش بار آمده بود که پر از سخت‌کوشی بود، چون اینان قومی بودند که در بیابان‌های خشک و بی آب و علف می‌زیستند و چاره‌ای جز جان سختی نداشتند، گرچه از تجارت سود بسیاری می‌بردند. معاویه در بزرگسالی اسلام آورد و پیامبر را دید و کاتب وی بود و از همنشینی با ایشان و مسلمانان نیکوکار تأثیر گرفت، چنان که کارگزار عمر بود و از وی کردار و رفتارش را آموخت. این عوامل در سیرت وی اثر داشت گرچه آن زمان که مردمانی گِرد وی جمع شدند، لغزشها و سرپیچی هایش از سنت والای مسلمانان زیاد شد. اما فرزندش یزید تربیتی دیگر داشت. وی در قصر شام زاده شد که نعمت و بردگان بسیارداشت. یزید بدویت و جاهلیت قبیله کلب را از مادرش به ارث برد و هوش و زیرکی قریش را از پدر آموخت، چنان که از این قبیله، حیله و فریب بسیار، مال دوستی، سلطه‌طلبی و چیرگی و لذت‌طلبی مفرط را در وقتی که اسباب آن فراهم بود فرا گرفت و جوانی قریشی شد که پایداری و سرسختی را نمی‌شناخت و برای گذران زندگی مجبور به کسب و کار نبود و در طول حیاتش مرارت و مشقتی نچشید و هیچ تلاشی جز در راه خوشگذرانی و عیاشی نداشت. یزید وقتی حاکم مسلمانان شد، رفتاری بسیار متفاوت با پدر داشت، چنان که کردارش با سنت و سیره پیامبر (ص) و خلفای راشدین به شدت فرق داشت. نیز یاران و اعوان معاویه و یزید تفاوت بسیاری داشتند. اطرفیان معاویه سیاست‌دان و طرف مشورت بودند اما یاران یزید، جلادها و سگ‌های شکاری بودند که در پی شکارهای بزرگ می‌دویدند. سرشت اینان به گونه مردمانی مسخ شده و پریشان بود که سینه‌ای پر از حقد و کینه از آدمها داشتند، به خصوص از کسانی که بر عکس اینان، نیکوکار و درستکار بودند. از این رو یاران یزید کینه خود را سرِ دشمنان خالی می‌کردند، حتی اگر برایشان فایده و سودی نداشت اما اگر از این راه به بخشش و پاداشی می‌رسیدند، دیگر کینه و شرارتشان حد و مرزی نداشت. شریرترین یاران یزید، شمر بن ذی‌الجوشن، مسلم بن عقبه، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد بودند. شمر به پیسی مبتلا و زشت‌رو و کریه‌المنظر بود و پیرو مذاهب خوارج شد تا بدان جنگ و مبارزه بر ضد علی و فرزندانش (ع) را توجیه کند اما قصد محاربه با معاویه و فرزندنش را نداشت. شمر کسی بود که دین را بهانه و ابزاری برای کینه ورزی قرار می‌داد، و حاضر بود به خاطر مال و ثروت، دین یا کینه‌اش را به فراموشی سپرد. [1] .یزید پیش از جانشینی پدر، به شدت لذت طلب بود و آشکارا بدین امر مبادرت می‌ورزید، به گونه‌ای که عیاشی‌های او ورد زبان مردمان شده بود. کار آن قدر بالا گرفت که «زیاد» به وی توصیه کرد اعتدال ورزیده، جانب احتیاط را نگه دارد وقتی پس از پدر، به حکومت رسید، سیاست شهوت ورزیِ بی قید و بند را ادامه داد. وی دست از خوش گذرانی‌های خود بر نداشت و همچنان به کارهای بیهوده و لهو و لعب خود ادامه می‌داد و این تفاوت پدر و پسر بود.

انگیزه دینی برای مبارزه با دین فروشان‌

می‌توانیم بگوییم که امام حسین نمی‌خواست با یزید بیعت کند حتی اگر منجر به کشته شدن او شود امکان نداشت چنان که امام حسن با معاویه پیمان بست، امام حسین با یزید بیعت کند، زیرا اوضاع فرق کرده و یزید همچون پدر نبود. اگر امام حسین با یزید بیعت می‌کرد، وضع حال وی پوشیده می‌ماند و مردم معتقد می‌شدند یزید امام بر حق است، در نتیجه می‌توانست دین را تحریف کند. از این رو حسین، جان و اهل و عیالش را در راه دین جدّش نثار کرد. با شهادت امام بود که پایه‌های دولت اموی سست و نا استوار گشت. به رغم آن که نامه‌های رسیده برای امام که به بیعت با ایشان می‌خواند، بسیار بود، اما احتیاط کرد و عموزاده‌اش، مسلم بن عقیل را فرستاد تا از دل و دین عراقیان مطمئن شود. معلوم شد بیعت کوفیان با امام درست و راست است، از این رو امام به کوفه کوچید، زیرا عموزاده‌اش که امین و مورد وثوقش بود، بر این مطلب گواهی داده، به امام نوشته بود: «مردمان دور و برش را گرفته و با وی اند.» اما پیش از رسیدن به عراق، وقتی امام دانست مسلم را کشته و از اطراف وی پراکنده شده و شکستش داده‌اند، احتیاط را در پیش گرفت. شاید به فکر بازگشت افتاد، گر چه من این احتمال را باور ندارم، زیرا امام در پی کاری ثمربخش و نتیجه دار بود. وقتی امام رو به سوی کوفه نهاد، در پی دنیا و جاه یا تلاش برای دستیابی به خلافت به هدف خلافت نبود، بلکه می‌خواست احکام خدا را اجرا کند، اما به گونه‌ای که همگان بی‌هیچ تردید و شکی هدف امام را بدانند. از این رو امام به ندای ایمان و باور دین خود لبیک می‌گفت. امام حسین کسی نبود که به حکم ابن‌زیاد گردن نهد گرچه موجب ذلت و خواری شود -که این از ساحت امام به دور است - و ابن‌زیاد به سبب نفس شرورش پروا نداشت امام را با یارانش به شهادت برساند. امام بین این دو (ذلت و شهادت) مرگ با عزت را برگزید. دراینجا مطلب مهمی است که تاریخ نگاران در آن اختلاف نظر دارند، گفته شد امام به عمر بن سعد سه راه حل پیشنهاد داد: 1. راه را برای امام باز بگذارد تا به حجاز (همان جایی که آمده بود) برگردد. 2. به سوی یکی از مرزهای کشور اسلامی برود و مانند سربازی سنگرنشین در برابر دشمن، به مرزداری بپردازد و مانند دیگر مرزداران مزد و مواجب بگیرد و انجام وظیفه کند. 3. امام را به شام نزد یزید بَرَند و او را به دست یزید بسپارند. گفته‌اند: عمر بن سعد راه حل‌ها را پذیرفته، آنچه را امام پیشنهاد داده بود، برای ابن‌زیاد نوشت، اما وی نپذیرفت و گفت: حسین چاره‌ای ندارد جز آن که به حکم ابن‌زیاد تن دهد! «گفته‌اند حسین بر ضد یزید شورید و بیعت وی را رد کرد و به طرف کوفه رفت. می‌خواست مردم آن دیار را از پیروی یزید باز دارد و میان مردمان تفرقه افکند و مانند زمان پدرش بین مسلمانان جنگ به پا کند. بنابر این یزید و حاکم وی در عراق، شر و فتنه را آغاز و به پا نکردند، بلکه از حکومت خود دفاع کرده، وحدت امت را حفظ نمودند! این ادعا در صورتی راست و درست است که بگوییم حسین مصمّم بر جنگ بود و حاضر به سازش و مذاکره نبود و سر از نبرد برنمی‌تافت، اما حسین سه راه حل پیشنهاد کرد که هر یک راه درست و خوبی بود و به سلامت می‌انجامید. اگر می‌گذاشتند به حجاز و مکه برگردد، امام به آنجا باز می‌گشت و دوست نداشت در آن جا خون ریزی شود، چرا که بلد حرام بود و جنگ در آن شهر روا نبود؛ فقط یک بار در آن جا جنگ روا شمرده شد، آن هم یک ساعت و در زمان رسول خدا به هنگام فتح مکه. اگر میان او و یزید مانع نمی‌شدند تا به او بپیوندد، ممکن بود به گونه‌ای یزید از او درگذرد، یا با حجتی که دیگر جای بحث و جدل باقی نماند، او را به تسلیم و پذیرش وادارند، اگر می‌گذاشتند به طرف یکی از مرزهای کشور اسلامی برود، مردی عادی مانند دیگران می‌شد که با دشمن می‌جنگد و شریک در فتح می‌شود، در نتیجه نه به احدی آسیب می‌رساند و نه کسی وی را اذیت می‌کرد.» البته «عقّاد» تردید دارد حسین به ابن‌زیاد، پیشنهاد پذیرش یکی از سه راه حل را داده باشد. وی معتقد است این گزارش [از طرف ابن‌سعد]، به حسین بسته شد و افترایی بیش نبود، تا اوّلاً بهانه عمر برای نجنگیدن با امام باشد، ثانیاً به شیعیان بگوید حسین قصد داشت بیعت کند.

قیامی خونین برای بیدار کردن وجدانهای خفته و بیمار

دکتر احمد صبحی در کتابش (نظریة الإمامه) معتقد است:«مانعی نیست بگوییم حسین این پیشنهاد را داده است نه بدین معنا که نمی‌خواست یا می‌خواست با یزید بیعت کند، بلکه چون گمان داشت دشمنانش عزم بر کشتن او را دارند تا از این راه پیش امیر عزیز شده، نزد یزید ارج و قرُب یابند و می‌دانست اینان نمی‌گذارند امام زنده از دستشان در رَوَد. از این رو خواست حجت را بر آنها تمام کند با این که قبل از آن هم همه راه‌های نجات دادن خود از دست زدن به قتلش را در اختیار آنان نهاده بود. امام بار دیگر نیز حجت را بر آنان تمام کرد آن گاه که دشمنان با آغاز جنگ، سه روز امام و خاندان و یارانش را از آب محروم کردند، سپس به وحشی‌گری در قتل و کشتار پرداختند و حتی به کودکان رحم نکردند و حرمت اهل‌بیت را پاس نداشتند، امام بار دیگر به اتمام حجت پرداخت و اینان را از جنگ در ماه حرام بر حذر داشت اما دشمنان به مخالفت سرسختانه با دین برخاستند و هتک حرمت کردند، به رغم آن که می‌بایست انجام این کار بسیار بر آنان سخت باشد و آن را بزرگ‌ترین گناه بشمرند و به احدی از اهل بیت پیامبر آسیبی نرسانند.» امّا ابن‌اثیر در الکامل نمی‌پذیرد که امام راه حل‌های پیش‌گفته را بر عمر بن سعد عرضه کرده باشد. وی می‌گوید: «عقبة بن سمعان نقل کرده: از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق همراه حسین بودم و تا زمان کشته شدنش، از وی جدا نشدم. تمامی صحبت‌هایش با مردم را تا روز شهادتش شنیدم. به خدا سوگند به رغم آن چه میان مردم شایع بود حاضر نشد دست در دست یزید بنهد یا او را به مرز و گوشه‌ای از کشور اسلامی گسیل دارند.» امام بر قیام پا می‌فشرد و خود را آماده کشته شدن کرده بود و به دلایل زیر می‌دانست یا گمان می‌برد در این سفر کشته خواهد شد: 1. چه پیش از خروج از مکه و چه پس از آن هر که به او توصیه و سفارش می‌کرد قیام نکند و از شهر خارج نشود، نمی‌پذیرفت. پیشتر دیدیم کسانی به او توصیه کردند پا از سرزمین حجاز بیرون نگذارد، از جمله: عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، ابن‌زبیر و محمد بن حنفیه. نیز پس از آن که از مکه بیرون رفت، در میانه راه برخی به امام گفتند برگردد، از جمله: عبدالله بن مطیع، اباهره ازدی (که در ثعلبیه امام را دید)، عبدالله بن سلیم، مذری بن مشمعل و فرزدق که پس از بازگشت از حج، در منطقه «زباله» امام را زیارت کرد. 2. وقتی تصمیم گرفت رو به سوی عراق نهد، چنین خطبه خواند: «مرگ در کمین آدمی زاد است و...» که بیشترین قسمت‌های این خطبه، اشاره به آگاهی امام از کشته شدن دارد. 3. عبدالرحمان بن حارث بن هشام در مکه، امام را از رفتن باز داشت. و چنین دلیل آورد: «به شهری می‌روی که کارگزاران و امیران یزید در آن جا هستند و بیت‌المال را در دست دارند، و مردم هم بنده و برده مال و درهم اند. از این رو معلوم نیست آن که به تو وعده یاری داده، بر ضدّت نشورد و با تو نجنگد یا به رغم این که تو را بیشتر دوست دارد، اما به خاطر مال و منال با تو به نبرد و مخالفت بر نخیزد.» با این که امام سخن وی را قبول داشت، اما حاضر به پذیرش آن نشد. 4. ابن‌عباس نیز امام را از رفتن باز داشت و دلیل آورد: آنان که را دعوت کرده‌اند، با امیر خود نجنگیده‌اند و دشمن را نرانده‌اند و شهر و دیار را به دست خود نگرفته‌اند، بلکه امام را در حالی دعوت می‌کنند که امیرشان بر آنان چیره و حاکم است و کارگزارانش مالیات شهرها را گِرد می‌آورند. با این وضع گویا امام را به جنگ فراخوانده‌اند و اطمینانی نیست از امام پشتیبانی و حمایت کنند، بلکه از مخالف‌ترین مردم بر ضد امام نشوند! ابن‌عباس بار دیگر امام را از رفتن برحذر داشت و این گونه سخنان را دوباره گفت و به امام توصیه کرد به یمن رَوَد، زیرا دژها و درّه‌ها دارد و زمینی گسترده و پهناور است. ابن‌عباس افزود: «پدرت در آنجا شیعیان و پیروانی دارد و تو دور از مردمان خواهی بود. می‌توانی برایشان نامه بنویسی و پیک و فرستادگانت را بفرستی و جایگاهت را سفت و محکم کنی. در این صورت امیدی هست یار و یاورانی که دوست داری، با خیر و خوشی نزد تو آیند.» امام با اطمینان و قدرت پاسخ داد: «دیگر کار از کار گذشته است.» [2] .5. وقتی محمد بن حنفیه توصیه کرد به عراق نرود، امام فرمود در این باره خواهد اندیشید، اما سپیده دم کوچید. ابن‌حنفیه سبب را پرسید، امام فرمود: «پس از آن که از تو جدا شدم، رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: ای حسین! بیرون رو که خدا خواسته تو را کشته راه خود بیند.» ابن‌حنفیه پرسید: پس چرا زنان را همراه می‌بری؟! فرمود: «خدا خواسته آنان به اسارت روند!» 6. ابن‌عمر امام را از رفتن نهی کرد و گفت: اگر بروی، کشته خواهی شد. زیرا نشانه‌ها و ظاهر حال گویای سرانجام امام بود. قطعاً آنچه را ابن‌عمر می‌فهمید، بر امام پوشیده نبود. 7. فرزدق بدو گفت: دلهای مردم با توست اما شمشیرهایشان بر توست. 8. بشر بن غالب عرض کرد: دلها با توست و شمشیرها با بنی‌امیه. عبدالله بن جعفر نیز امام را بازداشت و گفت: مشفقانه می‌گویم در این راه هلاک تو و درماندگی اهل بیتت است. امام حسین (ع) بدو فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به آن چه اکنون انجام می‌دهم، فرمانم داد.» ابن‌عباس گفت: پدر و مادرم فدایت باد! رسول خدا چه فرمود؟ امام همان پاسخ پیش را داد. ابن‌عباس پرسید: ثمره‌اش چیست؟ امام فرمود: «به من فرمان و مأموریتی داده‌اند و در آن باره با تو سخنی نخواهم گفت تا با پرودگارم دیدارکنم.» این روایت آنچه را در درون امام بود و جز خدا نمی‌دانست تأیید بلکه تاکید می‌کند. خداوند به آنچه می‌باید رخ دهد، حکم خواهد کرد و کارها در دست خداست. 9. وقتی خبر شهادت مسلم و هانی و عبدالله بن یقطر را برای امام آوردند امام به یارانش فرمود: «شیعیان ما، یاری ما را وانهادند، هر کس از شما می‌خواهد، برود.» و پس از جدایی بسیاری از همراهان، امام با کسانی که از مدینه همراهش بودند و عده کمی دیگر، تنها ماند. عمرو بن بوذان به ایشان توصیه کرد برگردد و عرض کرد: «به خدا سوگند! جز با نیزه‌ها و شمشیرها رو به رو نخواهی شد.» عمرو امام را از رفتن باز داشت، چون آنان که به ایشان نامه نوشته بودند، دیگر متعهد نبودند در جنگ و نبرد، امام را یاری کنند. امام فرمود: «وضع برای من آشکار است، اما کسی نمی‌تواند بر خواست خدا چیره شود. به خدا سوگند! مرا رها نخواهند کرد تا اینکه قلبم را از درونم بیرون کشند. به خدا قسم! حتی اگر در پناهگاه جنبده‌ای باشم مرا بیرون خواهند کشید تا بُکشند!» 10. وقتی به عراق می‌رفت، در نامه‌ای به بنی‌هاشم نوشت: «هر که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هر که از من جا بماند [و عقب افتد] به رستگاری و موفقیت نخواهد رسید.» 11. به هنگام [رفتن از مدینه و] وداع، قبر جدّش را زیارت کرد و گفت: «دست از زندگی شستم و عزم عمل به فرمان خدا را دارم و مرگ مراقب من است، مبادا از آن بگریزم.» سپس به خواهرش زینب فرمود: «خواهرم! اگر مرغ سنگخوار را به حال خود وا گذارند، شب در جای خود خواهد خوابید [اما چه کنم که دست از من بر نمی‌دارند].» نیز پیش از نبرد، با خود می‌خواند: «ای روزگار! اف بر تو که چه دوست بدی هستی»! چنان که به هنگام بیرون رفتن از مکه فرمود: «مرگ بر بنی آدم حق و رواست.» بنابراین به سبب حکمتی که خدای سبحان می‌دانست، اراده الهی چنین شد که امام حسین، جان خود و خاندان و یارانش را برای دین خدا - که جدّش بدان خاطر بر انگیخته شده بود - فدا کند.

حکمت قیام‌

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه