- زيارتنامه ي حضرت رقيّه خاتون3 1
- مقدمه 1
- اشاره به فرزندان امام حسين7 2
- پدر و مادر حضرت رقيّه3 3
- تحقيقي كوتاه در رابطه با نام رقيّه3 3
- سنّ حضرت رقيّه3 4
- وداع حضرت امام حسين7 در عصر عاشورا 4
- وداع امام حسين7 در روز عاشورا 5
- حضرت رقيّه3 كنار پيكر خونين پدر 6
- حضرت رقيّه3 در شام عاشورا به ياد 6
- خرابه ي شام، زندان اهل بيت سيّدالشّهداء: 7
- خرابه ي شام 7
- خواب ديدن حضرت رقيّه3 در خرابه ي شام 8
- قول طاهر بن عبدالله دمشقي 8
- گفتگوي زن غسّاله با حضرت زينب كبري3 14
- بيقراري حضرت امّ كلثوم3 15
- سر مقدّس امام حسين7 15
- تعمير قبر حضرت رقيّه خاتون3 17
- اشعار مربوط به حضرت رقيـّه خاتون 3 18
- اشكي بر تربت رقيّه3 من رقيّه دختر ناكام شاه كربلايم 21
- گمشده پيدا شده عمّه بيا عقده ي دل وا شده 23
- عمّه بيا گمشده پيدا شده قطره ي اشك، عمّه چو دريا شده 25
- زبان حال حضرت رقيّه3 زائرين قبر من، اين شام عبرت خانه است 29
- زبان حال حضرت رقيّه3 صبا به پير خرابات از خرابه ي شام 31
- در حوادث شام و مصيبت جگر گوشه ي امام8 بود از مظهر حق دختركي در اسرا 35
- آتش اندر دلم از ديده ي نمناك مزن گفت اي كز غم هجر تو بزندان بودم 37
- غنچه ي نشكفته من غنچه ي نشكفته ي بستان حسينم 43
- ديدن طفلان بابا خرابه، ديدن طفلان خوش آمدي 45
- خرابه ي شام آن شب فضاي شام پر از ابر تيره بود 47
- حضرت رقيّه3 در خرابه عمّه بيا كه ميهمان بهر تو از در آمده 50
- زبان حال حضرت رقيّه3 شيعيان شرح شب تار مرا گوش كنيد 52
- همچو احوال من آشفته شده گيسويت غم مخور آن كه كند موي تو را شانه منم 54
- مرثيه ز تنهايي دلم ديوانه گشته 56
- ريحان آرزو آن كه در اين مزار شريف آرميده است 57
- حديث غربت اي پدر پروانهي شمع رخت جان ميكنم 62
- گل باغ زهرا3 نگر در نوا مرغ خاموش را 64
- مجذوب عشق! 66
- دختر 67
- يك آينه و صد سنگ 73
- تعبير خواب دختري بيقرار، خوابي ديد 75
- باب الحوائج اين جا مزار فاطمه ي كوچك خداست 88
- زيارتگاه حضرت رقيّه خاتون3 اين جا محيط سوز و اشك و آه و ناله است 93
- شب زيارتي رسيد يار من از راه، راه باز كنيد 97
- مصيبت حضرت رقيّه3 من پاك سلاله ي حسينم 101
- كبود اندام من آن شمع سراپا آتشم كز ناله خاموشم 107
- فيض ديدار امشب كسي پناه من خسته بال نيست 109
- اسير سلسله مرا كه دانه اشك است، دانه لازم نيست 110
- زبان تاول به كوچههاي غريبي مرا پناهي نيست 112
- كلبه ي احزان اي كاش اشك ديده ي من بسترم نبود 114
- غمِ عشق 116
- شرح ماجرا شد خدمت شاهانه عادت ما 129
- خرابه ي شام 143
- قبله ي عظيم اي بارگاه كوچك تو قبلهاي عظيم 146
- نخله ي طور! پدر من، پسر فاطمه، مهمان منست 151
- رباعي 153
- غمكده ي شام ميروم از سر كوي تو و خون ميگريم 153
- يتيمانه اي عمّه بيا تا كه غريبانه بگرييم 155
- ستاره ي شام تو راست بستر خواب از تراب اي گل من 157
- پيام رسان كوچك پدر جان عاقبت من هم سرت را ديدم و رفتم 160
- آيينه و طوطي بيا عمّه كه امشب، خرابه شده گلشن 161
- نوحه حضرت رقيّه3 شد ديدني گوشه ي ويرانهام ** عمّه ببين آمده جانانهام 163
- نوحه حضرت رقيّه3 اي سفر كرده كه صد قافله دل همره تو اسـت 168
- حضرت رقيّه3 رقيّه دخت مهد عالمينم ** سه سالهام دردانهي حسينم 171
- حضرت رقيّه3 سه ساله دلبند حسين زهرا 172
- حضرت رقيّه3 در كنج ويران طفلي محزون نشسته 174
- خرابه ي شام يار سفر كرده ي من از سفر آمده 176
در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه ي زهرا3 را ديد. عرض كرد: مادر جان! آيا از حال ما خبر داري؟! حضرت فاطمه3 فرمود: تاب شنيدن ندارم. حضرت زينب3 عرض كرد: پس شكوهام را به چه كسي بگويم؟ حضرت زهرا3 فرمود: « من خود هنگامي كه سر از بدن فرزندم حسين7 جدا ميكردند، حاضر بودم. اكنون برخيز و رقيّه3 را پيدا كن».
حضرت زينب3 برخاست. هر چه صدا زد، حضرت رقيّه3 را نيافت. با خواهرش امّ كلثوم3، در حالي كه گريه ميكردند و ناله سر ميدادند، از خيمه بيرون آمدند و به جستجو پرداختند تا اين كه نزديك قتلگاه صداي او را شنيدند. كنار بدن هاي پاره پاره، ديدند رقيّه3 خود را روي پيكر مطهّر پدر افكنده و در حالي كه دست هايش را به سينه ي پدر چسبانيده است درد دل ميكند. حضرت زينب3 او را نوازش كرد. در اين وقت سكينه3 نيز آمد و با هم به خيمه بازگشتند. در مسير راه سكينه3 از رقيّه3 پرسيد: چگونه پيكر پدر را پيدا كردي؟ او پاسخ داد: « آن قدر پدر پدر كردم كه ناگاه صداي پدرم را شنيدم كه فرمود: بيا اينجا، من در اين جا هستم» .
خرابه ي شام
مجلس يزيد در قصري بود بسيار مجلّل، كه به دستور معاويه ساخته شده بود، و در آن زمان طرز معماري و ساختمان آن معروفيت خاصي داشت، و مورخين شرح مفصّلي از معماري و تزيين و تشريفات آن نوشتهاند و گفته شده: هنگامي كه معاويه خواست آن را بسازد منازل اطراف آن را از مالكين خريد، ولي پيرهزني كه خانهاي مخروبه در آن ناحيه داشت از فروش خانه خودداري كرد. چون معاويه خواست با زور آن منزل را بگيرد، عمرو عاص و ديگر نزديكان، او را منع كردند كه اين كار را نكن تا مثل انوشيروان به عدالت مشهور شوي، كه براي ساختن ايوان مدائن عدالتش اجازه نداد كه صاحب خانهاي را ناراحت كند، و ايوان را به صورت ناقص ساخت.
معاويه از خانه ي پيرزن صرف نظر كرد و قصر را ساخت و آن خانه خرابه در كنارش به همان حالت باقي ماند .
خرابه ي شام، زندان اهل بيت سيّدالشّهداء:
در روايت مرحوم صدوق1 از آن خرابه، تعبير به محبس (زندان و بازداشتگاه) شده است، زيرا آنها در آنجا محصور بودند و اجازه نداشتند به جاي ديگر بروند. وي مينويسد:
« إِنَّ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنِسَاءِ الْحُسَيْنِ: فحبس [فَحُبِسْنَ] مَعَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ8 فِي مَحْبِسٍ لا يَكُنُّهُمْ مِنْ حَرٍّ وَ لا قَرٍّ حَتَّي تَقَشَّرَتْ وُجُوهُهُم» .
همانا يزيد دستور داد كه اهل بيت امام حسين: را همراه امام سجّاد7 در محلّي حبس كردند. آنها در آن جا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما، تا آن كه بر اثر آن صورت هايشان پوست انداخت .
چون اولاد رسول و ذراري فاطمه ي بتول3 را در خرابه ي شام منزل دادند، آن غريبانِ ستمديده و آن اسيرانِ داغديده، صبح و شام براي جوانان شهيد خود در ناله و نوحه بودند. عصرها كه ميشد آن اطفال خردسال درب خرابه صف ميكشيدند، ميديدند كه مردم شام خرّم و خوشحال هستند اطفال خود را گرفته آب و نان تهيه كرده به خانههاي خود ميروند. آن طفلان خسته مانند مرغان پر شكسته دامن عمّه را ميگرفتند كه اي عمّه! مگر ما خانه نداريم؟ مگر بابا نداريم؟