ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 1154

صفحه 1154

توسل زن فرانسوي

زني فرانسوي را در حرم مطهر حضرت رقيه عليهاالسلام ديدند كه دو قاليچه گران بها را به عنوان هديه به آستانه مقدسه آورده است. وقتي مردم با شگفتي علت آن كار را از او پرسيدند، گفت: «به سبب مأموريتي كه در دمشق داشتم، كنار اين حرم منزلي اختيار كردم. شب اول اقامتم، صداي مداوم گريه شنيدم، وقتي پرسيدم اين صداها از كجاست، گفتند: اين صداي گريه ها از كنار قبر دختري مي آيد. كه در اين نزديكي به خاك سپرده شده است. نخست خيال كردم آن دختر امروز مرده و به تازگي دفن شده است و اين هم صداي گريه نزديكان اوست، ولي وقتي گفتند كه اين دختر بيش از هزار سال است كه از دنيا رفته است، بر شگفتي من افزوده شد كه چرا مردم بعد از صدها سال اين گونه براي او مي گريند. وقتي پرسيدم، گفتند: اين دختر با دختران ديگر فرق دارد. او دختر پيشواي مسلمانان است كه دشمنان، پدرش را كشتند و او را به همراه ديگر فرزندانش به اين جا كه پايتخت شان بود، آوردند و آن دختر از فراق پدر در همين محل جان داد. بعد از آن شب، به اين محل مي آمدم و مي ديدم كه مردم چگونه از هر سو عاشقانه به زيارت او مي آيند و هديه مي آورند و به او توسل مي جويند. به همين دليل، علاقه خاصي نسبت به او پيدا كردم.

پس از مدتي اقامت دردمشق، مرا براي زايمان به بيمارستان بردند، ولي پزشكان پس از معاينه گفتند كه بچه حالت طبيعي ندارد و زايمان خطرناك است و بايد عمل جراحي صورت گيرد. وقتي دريافتم كه در كام مرگ قرار گرفته ام، بسيارنگران و غمگين شدم. چاره اي جز توسل به اين دختر ستم كشيده نداشتم. از اين رو، دست توسل به سويش دراز كردم و با التماس از او خواستم كه مرا از مرگ نجات دهد و گفتم اگر خواسته ام را برآورده كني، دو قاليچه نفيس به آستانه ات هديه مي كنم. طولي نكشيد كه بر خلاف انتظار پزشكان، بچه به حالت طبيعي به دنيا آمد و من نيز از مرگ نجات يافتم. اكنون آمده ام كه به عهدم وفا كنم.»1

1 . حضرت رقيه عليهاالسلام ، ميرخلف زاده، ص 25.

هم بازي رقيه عليهاالسلام

زني مسيحي دختر فلجش را كه دكترها جواب كرده بودند، از لبنان به سوريه آورد. آن زن درنزديكي حرم حضرت رقيه عليهاالسلام ، منزلي اجاره مي كند تا دخترش را براي معالجه پيش دكترهاي دمشق ببرد. روز عاشورا فرا مي رسد و او مردم را مي بيند كه دسته دسته به طرف حرم حضرت رقيه عليهاالسلام مي روند. وقتي علت را مي پرسد، مي گويند: اين جا حرم دختر امام شيعيان است. او دختر بيمارش را تنها در منزل مي گذارد و به طرف حرم مي رود و با ديدن حالت غمزده مردم، به قدري گريه مي كند كه از شدت ناراحتي و گريه از هوش مي رود. مردم دورش را مي گيرند و او را به هوش مي آورند. كسي به او مي گويد: به خانه ات برو كه خدا دخترت راشفا داده است. او سراسيمه به طرف خانه مي رود و در مي زند. با شگفتي دخترش را مشغول بازي مي بيند. وقتي از حال او مي پرسد، دخترش مي گويد: وقتي تو رفتي، دختري به نام رقيه واردشد و به من گفت بلند شو تا با هم بازي كنيم. آن دختر به من گفت: بگو بسم اللّه الرحمن الرحيم تا بتواني بلند شوي. سپس دستم را گرفت و از زمين بلند كرد و من با تعجب ديدم كه سالم شده ام. او با من بازي مي كرد كه شما در زديد. آن زن مسيحي با ديدن اين كرامت از حضرت رقيه عليهاالسلام ، مسلمان شد.1

1 . ستاره درخشان شام، ص 270.

هم نام حسين عليه السلام

يكي از خادمان حرم حضرت رقيه نقل مي كند: «وقتي خانه هاي پيرامون حرم را براي توسعه بيشتر خريداري مي كردند، مالك يكي از اين خانه ها شخصي يهودي بود كه به هيچ وجه حاضر به فروش خانه اش نبود. حتي حاضر بودند بيش از دو برابر قيمت را به او بپردازند، ولي او راضي نمي شد. بعد ازمدتي كه وضع حمل همسرش نزديك شد، او را نزد پزشك بردند. پزشك بعد از معاينه گفت: بچه و مادر هر دو در معرض مرگ هستند. آن شخص يهودي مي گويد: همسرم را بستري كردم و براي نجات همسر و فرزندم به حضرت رقيه عليهاالسلام متوسّل شدم و گفتم اگر آن دو از مرگ نجات يابند، خانه ام را به طور رايگان در اختيار طرح توسعه حرم مي گذارم. پس از عمل جراحي، همسر و فرزندم را در كمال سلامتي ديدم. همسرم از من پرسيد: به كجا رفتي؟ گفتم: كاري داشتم، رفتم و انجام دادم. او گفت: نه! تو رفتي و به حضرت رقيه متوسل شدي! گفتم: تو از كجا فهميدي؟ گفت: من در حالت بيهوشي كه ديدم دختر بچه اي وارد اطاق عمل شد و به من گفت: ناراحت نباش! ما سلامتي تو و بچه ات را از خدا خواسته ايم. فرزندت پسر است. سلام مرا به شوهرت برسان و بگو اسم او را حسين بگذارد. گفتم: شما كيستيد؟ گفت: من رقيه، دختر امام حسين ام.»1

1 . ستاره درخشان شام، ص 281.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه