ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 122

صفحه 122

شيخ صدوق از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود : پدرم حضرت علي بن الحسين در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي گذارد ، چنانكه اميرالمؤ منين علي بن ابي طالب نيز چنين بود . آن حضرت پانصد درخت خرما در تملّك داشت ، و نزد هر درختي دو ركعت نماز مي گذارد .

هنگامي كه به نماز مي ايستاد رنگ مباركش تغيير مي كرد و حالتش نزد خداوند جليل مانند بندگان ذليل بود . اعضاي شريفش از خوف خداوند مي لرزيد ، و نمازش نماز مودع بود ، يعني مانند آنكه مي داند اين نماز آخر او است و بعد از آن ديگر امكان انجام نماز براي او رخ نخواهد داد . (255)

تو در راه خدا آزادي !

روزي امام سجّاد عليه السلام يكي از غلامان خود را دوبار صدا زد ، ولي او جوابي نداد . چون در مرتبه سوم جواب داد ، حضرت فرمود : آيا صداي مرا نشنيدي ؟ عرض كرد : بلي ، شنيدم . فرمود پس چه شد كه جواب مرا ندادي ؟ ! عرض كرد چون از تو ايمن بودم ! فرمود : الحمدلله الذي جعلَ مملوكي ياءمنني . حمد خداي را كه مملوك مرا از من ايمن گردانيد . (256)

نيز روايت شده است كه ، زماني ، جماعتي مهمان حضرت سجّاد بودند . يكي از خدّام كبابي را از تنور بيرون آورده با سيخ به حضور مبارك آورد ، در راه به علت عجله و شتاب غلام ، سيخ كباب از دست او بر سر كودكي از آن حضرت كه در زير نردبان بود افتاد و كودك را هلاك كرد .

آن غلام سخت مضطرب و متحير شد ، امّا حضرت به وي فرمود : اءنت حر ، تو در راه خدا آزادي . تو اين كار را به عمد نكردي . پس امر فرمود كه آن كودك را تجهيز كرده دفن نمايند . (257)

صاحب مناقب از مدائني نقل كرده است كه : چون سيّد سجّاد عليه السلام نژاد و تبار خويش را بيان كرد ، يزيد به يكي از اعوان خود گفت : وي را به بوستان برده و خونش را بريز و همانجا او را به خاك بسپار . ماءمور حضرت را به بوستان برده و به كندن قبر پرداخت در خلال حفر قبر حضرت سجاد نيز به نماز ايستاد . زماني كه خواست آن حضرت را به قتل رساند ، دستي از هوا پيدا شد و بر رخسار او سيلي زد كه به روي درافتاد و نعره كشيد و بي هوش شد .

خالد فرزند يزيد كه اين كرامات را بديد ، رنگ از رخسارش پريده به سوي پدر شتافت و ماجرا را براي وي نقل كرد . يزيد امر كرد شخص مزبور را در همان گودال دفن كنند و امام را نيز رها سازند . (258)

وصيّت امام سجّاد (ع) به فرزندش امام محمد باقر (ع)

امام محمد باقر عليه السلام مي گويد : در وقتي كه پدرم عازم سفر بود ، از وي درخواست كردم مرا وصيتي فرمايد . به من فرمود با پنج تن دوستي و مجالست مكن :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه