ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 1982

صفحه 1982

اگر مصائب روزگار با من چنين كرد كه با تو سخن گويم ، امّا من ارزش تو را ناچيز و سرزنش تو را بزرگ مي دانم و تو را بسيار نكوهش مي كنم ، چه كنم ؟ ! ديده ها گريان و دلها سوزان است ، بسي جاي شگفتي است كه حزب خدا به دست حزب شيطان كشته شوند ، و خون ما از پنجه هاي شما بچكد ، پاره هاي گوشت بدن ما از دهان شما بيرون بيفتد و آن بدنهاي پاك و مطهّر را گرگهاي وحشي بيابان دريابند و گذرگاه دام و ددان قرار گيرند!!

آنچه امروز غنيمت مي داني فردا براي تو غرامت است ، و آنچه را از پيش فرستاده اي ، خواهي يافت ، خدا بر بندگان ستم روا ندارد ، به او شكوه مي كنم و بر او اعتماد مي جويم ، پس هر نيرنگي كه داري بكن و هر تلاشي كه مي تواني بنما و هر كوششي كه داري به كار گير ، به خدا سوگند ياد ما را از دلها و وحي ما را محو نتواني كرد ، و به جلال ما هرگز نخواهي رسيد و لكه ننگ اين ستم را از دامن خود نتواني شست ، راءي و نظر تو بي اعتبار و ناپيدار و زمان دولت تو اندك و جمعيّت تو به پريشاني خواهد كشيد ، در آن روز كه هاتفي فرياد زند : (اءلا لعنة الله علي القوم الظالمين والحمدلله ربّ العالمين ) .

سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و آمرزش و آخر ما را به شهادت و رحمت رقم زد و از خدا مي خواهم كه آنان را اجر جزيل عنايت كند و بر پاداش آنان بيفزاييد ، خود او بر ما نيكو خليفه اي است ، و او مهربان ترين مهربانان است و فقط بر او توكّل مي كنيم .

آنگاه يزيد رو به شاميان كرد و گفت : نظر شما درباره اين اسيران چيست ؟ ايشان را از دم شمشير بگذرانيم ؟

يكي از ملازمان او گفت : ايشان را بكش .

نعمان بن بشير (223) گفت : ببين اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله بود با آنان چه مي كرد ، همان كن . (224)

امام محمّد باقر عليه السلام يزيد را رسوا كرد

پس از آنكه اهل بيت عليه السلام را وارد شام كردند ، يزيد لعين حضرت امام سجّاد عليه السلام و تمام مخدّرات را كه همراه حضرت بودند به مجلس خود طلبيد و پس از ايذا و هتك احترامي كه به ساحت قدس آن جناب مرتكب گرديد به اهل مجلس خود گفت : من دستور دادم مردان اينها را تماما كشتند . و اكنون اين زنان و كودكاني كه ملاحظه مي كنيد ، در ريسمان اسارت من گرفتار مي باشند ، شما مي گوييد من با آنان چه كنم ؟ همه گفتند دستور بده تمامي آنها را گردن بزنند تا از نسل علي عليه السلام كه دشمن ديرينه تو و پدرت معاويه بودند يك نفر باقي نماند . (225)

به محض آنكه اهل مجلس يزيد اين فتوا را دادند ، امام محمّد باقر عليه السلام كه سنين عمر او دو سال و چند ماه و به روايتي پنج سال بيش نبود و جزو اُسرا ايشان را به شام آورده بودند (226) برخاست مقابل تخت يزيد قرار گرفت و پس از حمد الهي فرمود : يزيد ، اگر اجازه دهي من چند كلمه صحبت كنم .

يزيد از جرئت آن حضرت تعجّب كرد و گفت : بگو چه مي خواهي بگويي ؟ فرمود : اهل مجلس تو از همنشينان فرعون هم بدترند . زيرا فرعون زماني كه با اهل مجلس خود راجع به حضرت موسي و هارون مشورت كرد و گفت با آنان چه كنم ؟ گفتند آنها را به حال خودشان واگذار و متعرّض آنان مشو ، لكن زماني كه تو با اهل مجلس خويش راجع به ما مشورت نمودي ، آنها گفتند تمام ما را گردن بزن ، و در اين امر سرّي نهفته است .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه