ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 2455

صفحه 2455

پدر جان! مرا ببين كه چقدر تشنه ام!

شنيدن اين جمله از دختركي خسته و تشنه و نااميد به قدري جگرسوز بود كه گويي نمك بردل زخم ديده حسين پاشيدند. بي اختيار اشك از چشمانش سرازير شد و او با چشماني اشكبار، دختر كوچكش را در آغوش گرفت و گفت:

اَللّه ُ يَسْقيكِ فَإِنَّهُ وَكيلي.

دخترم! خدا تو را سيراب مي كند كه من بر او توكل كرده ام.

من از همرزمانم پرسيدم اين دخترك چه نسبتي با حسين داشت؟ گفتند: او رقيه، دختر سه ساله حسين است».1

1 . سرگذشت جان سوز حضرت رقيه عليهاالسلام ، محمدمحمدي اشتهاردي، ص 22.

فصل سوم: همراه با رقيه عليهاالسلام ، همگام با اسيران

غارت خيمه ها

از بزرگ ترين فجايع غم انگيز كربلا، حمله دشمن به خيمه ها و غارت موجودي آن ها و ربودن وسايل و تجهيزات شهيدان حتي ناچيزترين اشياي شخصي آنان است. دشمنان دسته جمعي به خيمه ها هجوم بردند و به چپاول آن ها پرداختند، تا آن جا كه چادرهايي را كه بانوان حرم به كمر بسته بودند كشيدند و ربودند.1 در ميان اشياي غنيمتي كه از شهيدان كربلا به يغما رفت، پيراهني از حضرت سيدالشهدا عليه السلام بود كه بنابر نقل امام صادق عليه السلام ، جاي 33 يا 34 ضربه شمشير و نيزه دشمن بر آن ديده مي شد.2

در تاريخ آمده است كه وقتي لشكر به سوي خيمه گاه هجوم برد، كودكان از شدت وحشت بيرون دويدند. دراين ميان، بعضي از آنان زير دست و پاي اسب ها افتادن و به شهادت رسيدند كه يكي از آن ها عاتكه، دختر حضرت مسلم بن عقيل عليه السلام بود.3 بعضي ديگر كه سر راه سواران قرار گرفته بودند، به شدت آسيب ديدند كه حضرت رقيه عليهاالسلام نيز در ميان آنان بود. فاطمه صغري عليهاالسلام يكي از دختران امام حسين عليه السلام مي گويد: «من كنار خيمه ها ايستاده بودم و بدن هاي چاك چاك شهيدان را نگاه مي كردم كه سواران دشمن به تاختن بر بدن هاي بي سر آن ها پرداختند. در اين فكر بودم كه سرانجام چه بر سر ما مي آيد؛ آيا ما را نيز مي كشند يا به اسيري مي برند؟ در همين لحظه ديدم سواري به سرعت به طرف ما مي آيد. او با كعب نيزه اش به آن ها مي زد و چادر و روسري هاي آنان را مي كشيد و مي برد. آن ها مي گريختند و با فرياد كمك مي خواستند. من از ترس مي لرزيدم و به سوي عمه ام، ام كلثوم پناه بردم ناگهان ديدم يكي از آن ها به طرف من مي آيد. خواستم از چنگ او فرار كنم، ولي او به من رسيد و با نيزه اش به شانه ام زد. من به صورت بر زمين افتادم. دستش را به سمت من دراز كرد، گوشواره ام را كشيد و مقنعه ام را نيز ربود. خون از گوشم جاري گشت و از هوش رفتم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه