ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 2470

صفحه 2470

پس از ديدن اين صحنه دردناك، پيش يزيد برگشتم. ديدم او هم خواب زده شده است و با حالتي عجيب، به سر بريده نگاه مي كندو از شدت ترس و ناراحتي، دندان هايش را بر هم مي سايد و به خود مي لرزد. دوباره از سر بريده ندايي برخاست و اين آيه را تلاوت كرد:

وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَي مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون.1

و به زودي كساني كه ظلم كردند، خواهند فهميد كه به چه جايگاهي داخل خواهند شد.

ترس بر وجود يزيد چيره گشته بود؛ در همان حالت ناراحتي از من پرسيد: اين صداي گريه از كجاست؟ جريان را براي او گفتم. با عصبانيت فرياد كشيد: چرا سر پدرش را نزد او نمي بريد؟ ببريد و صدايش را بند آوريد. نگهبانان بي درنگ سر را درون طبقي گذاردند و به خرابه آوردند. دخترك با ديدن سر بريده پدر آن قدر گريست كه جان داد.»2

به خوبي روشن است كه يزيد در اين ماجرا قصد تسلّي خاطر اهل خرابه را نداشته، بلكه با اين كار مي خواست آنان را به ياد مصيبت هايشان اندازد و آنان را آزار دهد.3

1 . شعرا، 227.

2 . مصباح الحرمين، برگرفته از: ستاره درخشان شام، ص 208.

3 . نك: مطلب «از نگاه يك عالم» در همين اثر.

ردّ سياه ستم

وقتي حضرت رقيه عليهاالسلام در خرابه از غم ها و غصه هاي دنيا چشم بر هم نهاد، بدنش را نزد زني غسّاله بردند تا او را غسل دهد. آن زن بدن حضرت را غسل مي داد كه ناگاه دست از كار كشيد و پرسيد: «سرپرست اين بچه كيست؟» حضرت زينب عليهاالسلام فرمود: من هستم؛ چه مي خواهي؟» گفت: «اين دخترك به چه بيماري اي مبتلا بوده است كه اين گونه بدنش كبود است؟» حضرت فرمود: «اي زن! اين دختر بيمار نبود و اين كبودي ها ردّ سياه تازيانه هاي ستم است كه اثرش بر بدن او باقي مانده است».1

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه