ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 2483

صفحه 2483

پس از مدتي اقامت دردمشق، مرا براي زايمان به بيمارستان بردند، ولي پزشكان پس از معاينه گفتند كه بچه حالت طبيعي ندارد و زايمان خطرناك است و بايد عمل جراحي صورت گيرد. وقتي دريافتم كه در كام مرگ قرار گرفته ام، بسيارنگران و غمگين شدم. چاره اي جز توسل به اين دختر ستم كشيده نداشتم. از اين رو، دست توسل به سويش دراز كردم و با التماس از او خواستم كه مرا از مرگ نجات دهد و گفتم اگر خواسته ام را برآورده كني، دو قاليچه نفيس به آستانه ات هديه مي كنم. طولي نكشيد كه بر خلاف انتظار پزشكان، بچه به حالت طبيعي به دنيا آمد و من نيز از مرگ نجات يافتم. اكنون آمده ام كه به عهدم وفا كنم.»1

1 . حضرت رقيه عليهاالسلام ، ميرخلف زاده، ص 25.

هم بازي رقيه عليهاالسلام

زني مسيحي دختر فلجش را كه دكترها جواب كرده بودند، از لبنان به سوريه آورد. آن زن درنزديكي حرم حضرت رقيه عليهاالسلام ، منزلي اجاره مي كند تا دخترش را براي معالجه پيش دكترهاي دمشق ببرد. روز عاشورا فرا مي رسد و او مردم را مي بيند كه دسته دسته به طرف حرم حضرت رقيه عليهاالسلام مي روند. وقتي علت را مي پرسد، مي گويند: اين جا حرم دختر امام شيعيان است. او دختر بيمارش را تنها در منزل مي گذارد و به طرف حرم مي رود و با ديدن حالت غمزده مردم، به قدري گريه مي كند كه از شدت ناراحتي و گريه از هوش مي رود. مردم دورش را مي گيرند و او را به هوش مي آورند. كسي به او مي گويد: به خانه ات برو كه خدا دخترت راشفا داده است. او سراسيمه به طرف خانه مي رود و در مي زند. با شگفتي دخترش را مشغول بازي مي بيند. وقتي از حال او مي پرسد، دخترش مي گويد: وقتي تو رفتي، دختري به نام رقيه واردشد و به من گفت بلند شو تا با هم بازي كنيم. آن دختر به من گفت: بگو بسم اللّه الرحمن الرحيم تا بتواني بلند شوي. سپس دستم را گرفت و از زمين بلند كرد و من با تعجب ديدم كه سالم شده ام. او با من بازي مي كرد كه شما در زديد. آن زن مسيحي با ديدن اين كرامت از حضرت رقيه عليهاالسلام ، مسلمان شد.1

1 . ستاره درخشان شام، ص 270.

هم نام حسين عليه السلام

يكي از خادمان حرم حضرت رقيه نقل مي كند: «وقتي خانه هاي پيرامون حرم را براي توسعه بيشتر خريداري مي كردند، مالك يكي از اين خانه ها شخصي يهودي بود كه به هيچ وجه حاضر به فروش خانه اش نبود. حتي حاضر بودند بيش از دو برابر قيمت را به او بپردازند، ولي او راضي نمي شد. بعد ازمدتي كه وضع حمل همسرش نزديك شد، او را نزد پزشك بردند. پزشك بعد از معاينه گفت: بچه و مادر هر دو در معرض مرگ هستند. آن شخص يهودي مي گويد: همسرم را بستري كردم و براي نجات همسر و فرزندم به حضرت رقيه عليهاالسلام متوسّل شدم و گفتم اگر آن دو از مرگ نجات يابند، خانه ام را به طور رايگان در اختيار طرح توسعه حرم مي گذارم. پس از عمل جراحي، همسر و فرزندم را در كمال سلامتي ديدم. همسرم از من پرسيد: به كجا رفتي؟ گفتم: كاري داشتم، رفتم و انجام دادم. او گفت: نه! تو رفتي و به حضرت رقيه متوسل شدي! گفتم: تو از كجا فهميدي؟ گفت: من در حالت بيهوشي كه ديدم دختر بچه اي وارد اطاق عمل شد و به من گفت: ناراحت نباش! ما سلامتي تو و بچه ات را از خدا خواسته ايم. فرزندت پسر است. سلام مرا به شوهرت برسان و بگو اسم او را حسين بگذارد. گفتم: شما كيستيد؟ گفت: من رقيه، دختر امام حسين ام.»1

1 . ستاره درخشان شام، ص 281.

نتيجه توسل

دكترها به من جواب رد داده بودند و پس از تشكيل كميسيون پزشكي قرار شد مرا عمل كنند. عمل انجام پذيرفت و نتيجه اي نداد. وقتي پزشكان گفتند كه هيچ اميدي نيست، زن و بچه ام را خواستم تا با آن ها خداحافظي كنم. همه از حالت من گريان و افسرده شده بودند، با همان وضع وخيم، به حضرت رقيه عليهاالسلام متوسل شدم. ذكر توسلي از او كردم و از هوش رفتم. در حال بيهوشي ديدم، دختر بچه اي مرا با اسم صدا زد و گفت: برخيز! تعجب كردم كه او كيست كه اسم مرا مي داند. با خودم گفتم حتما بچه هم اتاقي هاي من در بيمارستان است. دوباره گفت: بلند شو! گفتم: دست و پايم را بسته اند و نمي توانم بلند شوم. گفت: بلند شو! وقتي نگاه كردم، ديدم دست و پايم باز است. گفت: چرا بلند نمي شوي؟ گفتم: عمل كرده ام، نمي توانم. آن گاه به محل عملِ من نگاه كرد. سپس ديدم اثري از جاي عمل نيست.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه