ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 275

صفحه 275

صياد سنگدل زده آتش به خانه ام

اي گل ز جاي خيز كه بلبل ز ره رسيده

بشنو صداي نغمه و بانگ ترانه ام

اين دختر سه ساله ام رقيه است

جناب حجه الاسلام و المسلمين ذاكر اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام آقاي حاج شيخ محمد علي برهاني فريدني كرامتي را به دفتر انتشارات مكتب الحسين عليه السلام فرستاده اند و در آن مرقوم داشته اند :

9 . طبق امر مطاع جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمين و نخبه المتقين آقاي حاج شيخ علي رباني خلخالي (دامت توفيقاته ) كرامتي را كه حدود سي و چهار سال قبل در يكي از مجالس سوگواري حضرت سيد الشهدا عليه السلام از زبان شيواي خطيب محترم جناب آقاي حاج سيد عبدالله تقوي شفاها شنيده ام نقل مي كنم . جناب تقوي ، كه يكي از وعاظ تهران و از اشخاص با اخلاق و نوكران بي ريا و عاشق دلباخته جد مظلومش امام حسين عليه السلام بودند ، فرمودند :

من چندين سال است كه در تهران در مجالس و محافل و منازل منبر مي روم و افتخار نوكري جد مظلومم ، امام حسين عليه السلام ، را دارم . يكي از شبها كه حدود ساعت 9 شب پس از ختم منبر به منزل بر مي گشتم صداي زنگ تلفن بلند شد . گوشي را برداشتم ، ديدم يكي از دوستان است به بنده فرمود فلان شخص بازاري ، به رحمت خدا رفته و فردا بعد از ظهر در فلان مسجد ، مجلس ترحيم اوست . من شما را براي منبر رفتن در ختم آن مرحوم به فرزندان متوفي معرفي كرده ام ، سر ساعت 3 (يا 4) بعد از ظهر آنجا حاضر و مهياي منبر رفتن باشيد

در همان حال بنده به يادم آمد كه روز گذشته در خيابان . . . و كوچه . . . كه نام آنها در حافظه اين حقير نمانده است روضه ماهيانه خانگي خواندم و خانمي در همان مجلس با التماس به من گفتند كه فردا عصر در همين ساعت يعني مثلا ساعت 4 در همين كوچه ، خانه روبرو به منزل ما تشريف بياوريد . من حاجتي دارم و نذر كرده ام سفره حضرت رقيه خاتون عليه السلام را بيندازم و شما بايد روضه توسل به آن خانم كوچك و عزيز كرده امام حسين عليه السلام را بخوانيد . من هم به وي قول دادم كه سر ساعت موعود مي آيم . خلاصه ، در تلفن به دوستم گفتم من فردا قول قبلي داده ام در منزلي روضه حضرت رقيه خاتون عليه السلام را بخوانم . دوستم گفت اي آقا ، من خواستم خدمتي به شما كرده باشم . شما چه فكر مي كنيد

پيش خود فكر كردم كه من بايد چندين مجلس ، روضه حضرت رقيه و حضرت علي اصغر عليه السلام را بخوانم تا سي تومان پول به من بدهند . اين يك تاجر سرمايه دار است كه فوت شده ، لااقل پول خوي به من مي دهند . به هر حال از رفتن به منزل آن زن منصرف شده ، رفتم در رختخواب خوابيدم و به خواب رفتم .

در عالم خواب ديدم در خيابان ، سر نبش همان كوچه اي كه ديروز در آنجا روضه خوانده بودم ، يك سيد نوراني ايستاده و دست يك دختر سه ساله اي را هم در دست دارد . با هم سلام و تعارف كرديم و من از او سوال كردم : نام شريفتان چيست و در كجاي تهران سكونت داريد ؟ پاسخ داد : من در همه مجالس سوگواري خودم حاضر مي شوم و اين دختر هم دختر سه ساله من رقيه است . شما ما خانواده را به ماديات و دنيا نفروشيد . چرا اين زن را پس از آنكه به وي قول داديد در منزلش روضه بخوانيد ، چشم انتظار گذاشتيد ؟ چرا به خاطر اينكه آن حاجي بازاري كه فوت شده و وراثش پول بيشتري به تو مي دهند مي خواهي خلف وعده بكني ؟ و بنا كرد بشدت گريه كردن و با آن دختر به سمت همان خانه اي كه آن زن منتظر من بود رفتند .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه