ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 903

صفحه 903

پيش از اين اشاره كرديم كه رقيه، دخت خورشيد، قبل از ازدواج با عثمان به عقد عُتبة بن ابي لهب در آمده بود. البته اين مسأله مربوط به قبل از بعثت بود، چنانچه مورخان مي نويسند: قبل از نبوت، عتبه، رقيه را عقد كرد و بعد از نزول سوره تبت او را طلاق داد.(1) در باره اين جريان مورخان شيعه و سني روايات مشترك ذكر كرده و جريان را اگرچه با تعابير گوناگون ولي به يك مضمون نقل مي كنند. رقيه در نكاح عتبه بن ابي لهب بود و ام كلثوم، خواهر بزرگوارش، در نكاح عتيبه بن ابي لهب. ابولهب چهره منفور و شناخته شده اي است و در تاريخ صدر اسلام جاي پاي كارشكني ها و لجاجتهاي او بر جاي مانده است و همسرش ام جميل، دختر حرب و خواهر ابوسفيان، در عرب مشهور به صفات رذيله اي مثل حسد، بغض و خودخواهي بوده است. در اثر مزاحمتهاي فراوان آنها و آزار رساني به پيامبر(ص) از جمله ريختن امعاء و احشاء گوسفندان و قربانيها بر سر پيامبر(ص) و شركت در جلسات تبليغي و منحرف كردن مسير تبليغ پيامبر(ص) و آزارهاي ديگري كه به علت همسايگي با پيامبر(ص) مي توانستند به حضرت برسانند؛ در اوايل دعوت آشكار و رسمي پيامبر(ص) سوره تبت نازل شد و چهره خبيث ابولهب و همسرش بيش از پيش به مردم مكه و بويژه مسلمانان شناسانده شد. برخي نوشته اند قبل از نزول آيات سوره تبت نيز خداوند مي خواست پيامبر بزرگوارش را با خلاصي از ابولهب و همسرش گرامي بدارد. از اين رو پيامبر(ص) مقاديري را به مصلحت رقيه به عنوان مهريه قرار داد. مي نويسند: «جَعَل المقادير تجري لصالح رقيّه رضي اللّه عنها»(2) و ابولهب از اين نكاح منصرف شد ولي پس از مدتي تصميم گرفتند كه با ازدواج دختران پيامبر(ص) با پسران خود موافقت كنند تا با اين وسيله از طريق دو دختر حضرت، او را بيشتر آزار دهند و حتي آن بزرگوار را به قتل برسانند. بعد از اين واقعه و پذيرش مجدد نكاح به علتهايي كه ذكر شد، آيات شريفه نازل شد و ام جميل حسد و كينه بيشتر نسبت به پيامبر(ص) پيدا كرده و با طلاق دادن دو دختر ايشان سعي داشت به شخصيت حضرت در زماني كه دختر داشتن هيچ گونه افتخاري نداشته بلكه ننگ آفرين بود، اهانتي كرده باشد. رقيه هنگام طلاق، دختر و باكره بود ولي ام كلثوم مدتي بعد از رقيه طلاق داده شد و در باكره بودن وي اختلاف در اقوال است. طبري، مورخ شهير اهل سنت، مي نويسد: ابولهب دختران پيامبر را قبل از بعثت به همسري پسرانش در آورد و پس از آن، آنها را وادار به طلاق كرد و از خانه خود بيرون ساخت تا آن حضرت را دچار رنج و سختي كند.(3) او نمي دانست كه با اين كار نه تنها اهانت به پيامبر(ص) نكرده بلكه او گرامي تر از هميشه نزد مردم شناخته شد زيرا اين اتصال نامبارك در كيفيت تبليغ حضرت هم مي توانست اثر گذارد. از طرفي شخصيت پيامبر(ص) به گونه اي بوده است كه حتي قبل از نبوت مورد احترام مردم بوده و ازدواج با دختران حضرتش براي هر كس مايه افتخار بود. مورخان اهل سنت مي نويسند:(4) پس از طلاق رقيه و ام كلثوم خداوند خير را براي پيامبرش بيش از پيش قرار داد. در آن زمان در دل عثمان حسرتي ايجاد شد كه چرا بر عتبة بن ابي لهب پيشي نگرفته و قبل از او به خواستگاري رقيه نرفته است. جمال و كمالات رقيه را شنيده بود و به خاطر دوري از اين شرف عظيم در اندوه و حسرت به سر مي برد. با همان حالت به منزل خاله اش سُعدي بنت كُريز رفت. او در ميان عرب جاهليت به كهانت و آشنايي با رَمل معروف بود. از اين رو با ديدن خواهرزاده اش به حزن ضمير او پي برده و با طبع لطيف شاعرانه اش از دردِ عثمان سخن گفت و چون عثمان بت پرست بود با سرودن اشعاري خطاب به عثمان او را تشويق به پذيرش اسلام كرد. عثمان از منزل خاله خود خارج شد و در افكار خود غرق بود كه ابوبكر او را ديده و پس از صحبتهاي فراوان او را به اسلام دعوت كرد و سپس نزد پيامبر(ص) رفته و اسلامِ عثمان را اعلام كرد و بعد، از دختر پيامبر(ص) براي او خواستگاري كرد. بر اين اساس زندگي مشترك عثمان و رقيه، دختر رسالت، از اوايل بعثت و در واقع بعد از نزول سوره «مَسَد» [تبّت] آغاز شده است كه تقريبا سال چهارم بعثت مي باشد و باردار بودن وي در هجرت اول به حبشه كه سال پنجم بعثت صورت گرفت و سقط جنين وي مؤيد ديگري بر اين ادعاست كه او در سال چهارم هجري در حدود سن ده سالگي با عثمان ازدواج كرده است و با فاصله كمي بارداري و سقط جنين او در سال پنجم صورت گرفته است. پس دوران همسرداري اين بانوي شكيبا حدود دوازده سال و شايد هم كمتر بوده است. از كيفيت زندگي مشترك او با عثمان مطالب زيادي در دست نيست جز دو روايت در كتب شيعي كه حكايت از ناراحتيهاي موجود در خانه رقيه مي كند و در آينده، در بخش پاياني مقاله، به آن مي پردازيم. مطلبي كه از روايات استفاده مي شود اين است كه رقيه، بانوي هجرت، مورد ضرب قرار مي گرفته است و يكي از دلايل مرگ او در جواني همين رفتار بوده است. او چندين بار به خانه پدر آمده و يا پيك فرستاده است كه در خانه مورد آزار همسرش قرار گرفته است و پيامبر(ص) در پاسخ او فرموده اند: «اقني حياءك فما اقبح بالمرأة ذات حسبٍ و دينٍ في كلّ يوم تشكو زوجها»(5) [دخترم] حياي خودت را بيشتر كن چه زشت است براي زني كه داراي حَسَب و دين است اينكه هر روز از همسرش گله و شكايت كند. پيامبر(ص) براي اتمام حجت چند بار دخترشان را اين گونه به خانه همسر برگرداندند ولي مرتبه چهارم او را به خانه خويش آوردند و در خانه پيامبر(ص) بود تا هنگام وفات. در اين روايات با مضمون مشترك نام همسر عثمان به گونه اي صريح آورده نشده است و با لفظ بنت رسول اللّه (ص) از او سخن به ميان آمده است. از اين رو احتمال دارد در مورد ام كلثوم، خواهر رقيه باشد، ولي با جمله اي كه در مورد رقيه در روايت ديگر ذكر شده كه «انّ رقيّه لِمّا قتلها عثمان»(6) مي توان اين روايات را به رقيه هم مطابقت داد.

در آستان مقدس «مادري»

«مادر» بودن از جلوه هاي ويژه يك عمر پربركت براي بانوان است و بسياري از بانوان نمونه را بر مسند تربيت و پرورش مي توان شناخت و شناساند. رقيه، بانوي صبر و شكيبايي، در نخستين روزهاي ازدواج با عثمان براي مقام والاي مادري برگزيده شد ولي به علت مشكلات فراوان سياسي ـ اجتماعي آن زمان ناچار به هجرت شد و در هجرت اول، فرزند دلبندش سقط شد و رقيه در اندوه غنچه ناشكفته خود به سوگ نشست. به نقل از مورخان شيعه و اهل سنت پس از او صاحب فرزندي به نام عبداللّه شد كه در شش سالگي در سال چهارم هجري از دنيا رفته است پس وي، در سال يازدهم يا دوازدهم بعثت در مكه به دنيا آمده است. در كتب تاريخي آمده است كه خروسي چشم او را نوك زده و چهره اش متورم شد و بيمار گشت و مرد و رقيه پس از آن فرزندي براي عثمان نياورد.(7) ابن عساكر مي گويد: كنيه عثمان در دوران جاهليت اباعمرو بود. پس از اينكه اسلام آورد از رقيه دختر پيامبر(ص) صاحب پسري شد كه او را عبداللّه ناميدند و كنيه عثمان هم به همان نام به «اباعبداللّه » تغيير يافت.(8) البته در برخي منابع شيعي مثل بحارالانوار (ج22، ص167) نيز مطالب فوق به همين ترتيب ذكر شده است.

مرگ، شهادت؛ هنگامه ديدار

در مورد علت مرگ رقيه در سنين جواني يعني حدود بيست و دو سالگي اختلاف شديدي بين علماء شيعه و اهل سنت وجود دارد كه به علت عدم جمع اين روايات و اختلاف بارز و تعارض شديد آنها هر دو گونه نقل را مي آوريم و داوري را به شما مي سپاريم. همان گونه كه قبلاً گفته شد در منابع شيعي است رقيه در اثر آزار شديد عثمان دچار ضعف و بيماري شده و در پي آن ضعف و جراحتها از دنيا رفت. دلايل آنها هم رواياتي است كه به صورتهاي گوناگون از امام صادق(ع) نقل شده است و آن جريان مغيرة بن ابي العاص، عموي عثمان، و تهمت خبر دادن رقيه به پيامبر(ص) از سوي عثمان است. در كتب اهل سنت علت مرگ را حصبه ذكر كرده و نوشته اند: «رقيه به مرض حصبه مبتلا شد و در بستر بود كه پيامبر براي جنگ بدر از مدينه خارج شدند و هنگام برگشت پيامبر از بدر، رقيه فوت كرده بود.»(9) تقريبا اكثر كتابهاي اهل سنت علت مرگ را حصبه دانسته اند. اين اعتقاد بر اساس سخن پيشينيان آنهاست. دكتر عايشه بنت الشاطي مي نويسد: عبداللّه در كودكي در شش سالگي مرد به خاطر اينكه خروسي چشم او را نوك زده بود و رقيه بسيار محزون شد و براي فرزند از دست رفته بسيار گريست و از اين داغ دق كرد و برخي گفته اند به بيماري حصبه مبتلا شد.(10) اين سخن درست نيست زيرا مورخان سال وفات رقيه را دوم هجري ذكر كرده اند و مرگ فرزند او سال چهارم هجري بوده است كه با اين گفتار منافات دارد. برخي مورخان مي نويسند: «ماتت في حياة ابيها في السَّنَة الثانية من الهجرة عقب غزاة البدر»(11) (رقيه) در زمان حيات پدر بزرگوارش در سال دوم هجري و پس از جنگ بدر از دنيا رفت. همين مورخ مي نويسد: كانت رقية اول بنات النبي و فاة بالمدينة المنورة و دُفنت بالبقيع»(12) اولين دختر پيامبر كه در مدينه وفات كرد رقيه بود و او در بقيع دفن شد. ابن سعد مي نويسد: «توفيت رقية يوم جاء زيد بن حارثه بشيرا بفتح بدرٍ و ...»(13) رقيه در روزي وفات كرد كه زيد بن حارثه (پسرخوانده پيامبر(ص)) خبر و بشارت فتح مسلمانان در بدر را آورده بود. اكنون با توجه به اينكه جنگ بدر در ماه رمضان واقع شد و به پايان رسيد مي توان گفت رقيه در ماه رمضان سال دوم هجري وفات كرد و در قبرستان بقيع در مدينه به خاك سپرده شد و در آن زمان فرزندش چهار ساله بود. پس از وفات رقيه، عثمان با ام كلثوم خواهر بزرگوار او ازدواج كرد و اين ازدواج با يك محاسبه، حدود 6 ماه پس از مرگ رقيه بود زيرا ابن سعد مي نويسد: آنگاه كه خواهر (ام كلثوم)، رقيه وفات كرد پيامبر ام كلثوم را به ازدواج عثمان در آورد در سال سوم هجري در حالي كه او باكره بود و فرزندي هم براي عثمان نياورد.(14) در مورد روزهاي پاياني زندگي حضرت رقيه، دختر پيامبر گرامي اسلام(ص)، روايات از بينش و وفاداري اين بانو سخن مي گويند. ما به ذكر دو روايت كه با اندك تفاوت داراي يك پيام تاريخي هستند بسنده مي كنيم. مرحوم كليني در كتاب شريف كافي ـ كه از كتب اربعه شيعه است ـ جريان پناهندگي مغيره، عموي عثمان، را به نقل از امام صادق(ع) اين گونه بيان مي كند: عثمان عموي خود مغيرة بن ابي العاص را پناه داده بود ـ در حالي كه پيامبر(ص) خون او را مباح دانسته و فرمان قتل او را صادر كرده بودند ـ و به دختر رسول خدا (رقيه) گفت كه به پدر بزرگوارش خبر ندهد. گويا او نمي دانست كه به پيامبر وحي نازل مي شود؛ سپس وحي نازل شد، و پيامبر خبر از مكان مغيره يافت و علي(ع) را به سوي او فرستاده و فرمود: (اي علي) شمشيرت را همراه داشته باش و به خانه دخترعمويت برو و اگر مغيره را يافتي او را به قتل برسان. علي(ع) به خانه رقيه رفت و مغيره را نيافت و نزد پيامبر برگشته و عرض كرد: او را نديدم. به دستور پيامبر(ص) دوباره برگشت. بعد از خروج علي(ع) عثمان با عمويش مغيره وارد شد و سه بار تقاضاي بخشش براي او كرد و به دروغ سوگند خورد كه او را امان داده ام! پيامبر(ص) نيز فقط سه روز به او امان داد و تأكيد كرد اگر پس از آن بر او دست يابم او را خواهم كشت. و هر گونه مساعدت به مغيره را مورد لعن خداوند قرار داد. روز چهارم توسط جبرئيل از محل مغيره آگاه شد و علي(ع) و عمار و كس ديگري را براي قتل مغيره فرستاد و علي(ع) او را كشت. در ادامه روايت به اين مضمون آمده است كه عثمان همسرش، دختر پيامبر(ص) را زده و به او گفت: تو به پدرت خبر از مكان مغيره دادي. رقيه، نزد پيامبر آمده و از آنچه اتفاق افتاده بود و وي شاهد آن بود خبر داد و از عثمان شكايت كرد. پيامبر فرمود: بانويي كه صاحب حَسَب و دين است نبايد از همسرش شكايت كند و او را به خانه همسر فرستاد. عثمان هر روز او را آزار مي داد و سخنان قبلي را مي گفت تا اينكه سه بار اين اتفاق افتاد و مرتبه چهارم پيامبر علي(ع) را فرستاد براي آوردن رقيه و علي(ع) او را آورد. پيامبر(ص) پشت او را نگاه كرد و زخمهاي شديد و جراحتهاي او را ديد. و به شدّت اظهار ناراحتي كرد. اين اتفاق روز يكشنبه افتاد و روز دوم و سوم هم گذشت و روز چهارم بعد از ضربات شديد از دنيا رفت(15) و ...» البته روايت ديگر كه از نظر مضمون شبيه به اين روايت است در بحار وجود دارد كه از كتاب «الخرائج» ذكر شده است. با توجه به اينكه در اين روايت جريان مغيره و پناهندگي او را بعد از غزوه خندق بيان مي كند به نظر مي رسد منظور از دختر پيامبر ام كلثوم باشد. در روايت آمده است كه امام صادق(ع) در پاسخ پرسشي كه از جواز نماز بر جنازه توسط زنان شد فرمود: مغيره كسي بود كه ادعاي تيراندازي به پيامبر را كرد و ادعا كرده بود كه دندانهاي پيشين پيامبر را شكسته و لبهاي او را شكافته و حمزه را كشته و ... در روزي كه غزوه خندق اتفاق افتاده بود خوابيد و وقتي بيدار شد از ترس اينكه او را بگيرند ادعاهاي خود را انكار كرده و به خانه عثمان پناه برد و(16) ... بنا بر نقل مورخان، جنگ خندق در سال پنجم هجري اتفاق افتاد در حالي كه رقيه، دختر پيامبر(ص) در سال دوم هجري از دنيا رفت. از اين رو احتمال زيادي دارد كه منظور از دختر پيامبر(ص) در اين دو روايت، ام كلثوم خواهر رقيه باشد كه پس از مرگ خواهرش به عقد عثمان در آمده و در سال نهم هجري از دنيا رفته است. در پايان روايتي را كه ابن سعد در كتاب طبقات خود آورده است را بازگو مي كنيم. وي به نقل از عبداللّه بن عباس مي نويسد: «الحقي بِسلفنا عثمان بن مضعون». فبكت النساءُ فجعَلَ عمر يضربهنَّ بسوطه فاخذ النبي(ص) بيده و قال: دَعهنَّ يبكين ثم قال: ابكين و ايّاكن و تعيق الشيطان فانّه مهمايكن من القلب و العين فمن اللّه و الرّحمة و مهمايكن من اليد و اللسان فمن الشيطان. فقعدت فاطمة علي شفير القبر جنب رسول اللّه فجعلت تبكي فجعل رسول اللّه يمسح الدمع عن عينها بطرف ثوبه.»(17) هنگامي كه رقيه، دختر رسول اللّه ، از دنيا رفت پيامبر(ص) فرمود: «به درگذشته شايسته ما عثمان بن مضعون، ملحق شو (دخترم)!» زنان گريستند و عمر بن خطاب با شلاق آنان را زد. پيامبر دست او را گرفت و فرمود: رهايشان كن تا گريه كنند. سپس فرمود: گريه كنيد. اما بپرهيزيد كه شياطين شما را از خير باز دارند، چرا كه آن سوگواري كه از دل و اشك چشم باشد از خداوند و از سر رحمت و مهرباني است و آنچه فقط از دست و زبان باشد از شيطان است. سپس فاطمه كنار رسول اللّه بر سر قبر نشست و شروع به گريه كرد. پيامبر با گوشه لباس خود اشكهاي فاطمه را پاك مي كرد. ذهبي بعد از ذكر اين روايت مي گويد: اين سخن ناصواب است. و بعد به نقل از ابن سعد مي نويسد اين مطلب را به محمد بن عمر گفتم و او گفت: از همه روايات ثابت مي شود كه رقيه زماني وفات كرد كه پيامبر در جنگ بدر شركت كرده بودند و شايد اين روايت در باره غير رقيه (ام كلثوم) باشد و شايد هم مربوط به زماني است كه پيامبر از جنگ بدر بازگشته و براي زيارت سر قبر رقيه آمده بود (زنان مدينه هم به خاطر پيامبر جمع شده بودند).(18)

پاورقي

1 ـ سيدجعفر مرتضي العاملي، بَناتُ النَّبي اَم رَبابِئها؟!، ص30. 2 ـ احمد خليل جمعه، نساءُ اهل البيت، ص485. 3 ـ محمد بن سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص133. 4 ـ علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج22، ص152. 5 ـ احمد بهشتي شيرازي، شرح جنون، ص802. 6 ـ ذبيح اللّه رسولي محلاتي، رياحين الشريعه، ج2، ص207. 7 ـ بحارالانوار، ج16، ص8. 8 ـ صحيح البخاري، ج7، ص107. ذَهَبي، سير اعلام النبلاء، ج2، ص110. 9 ـ جعفر سبحاني، فرازهايي از تاريخ پيامبر(ص)، ص85. 10 ـ جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج27، ص412. 11 ـ محمد بن ابي بكر طبري مكي، خلاصةُ سير سيد البشر، ص136. 12 ـ راغب اصفهاني، مفردات القرآن، ص274. 13 ـ فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ص582 (الربع الثاني، محمود عادل). 14 ـ همان. 15 ـ طبقات ابن سعد، ج8، ص36. 16 ـ فرازهايي از تاريخ پيامبر(ص)، ص182. 17 ـ ابن جرير الطبري، تاريخ طبري، ج2، ص70. 18 ـ نساء اهل البيت، ص503. 19 ـ طبقات ابن سعد، ج8، ص36. 20 ـ همان، ج1، ص207. 21 ـ قُرطُبي، تفسير جامع، ج4، ص242. 22 ـ شمس الدين ذَهَبي، سير اعلام النبلاء، ج2، ص251. 23 ـ مختصر تاريخ دمشق، ج16، ص110.

1 ـ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج8، ص36. 2 ـ احمد خليل جمعه، نساء اهل البيت، ص485. 3 ـ سيدمحمود طالقاني، تفسير پرتويي از قرآن، ص294، به نقل از تاريخ طبري. 4 ـ نساء اهل البيت، ص496. 5 ـ بحارالانوار، ج22، ص161. 6 ـ الكافي، ج3، ص236. 7 ـ سير اعلام النبلاء، ج2، ص251 و الاستيعاب، ج4، ص294. 8 ـ مختصر تاريخ دمشق، ج16، ص114. 9 ـ ابن اثير، اُسدالغابه، ج6، ص114. 10 ـ بنات النبي، ص140. 11 ـ نساء اهل البيت، ص489. 12 ـ همان. 13 ـ طبقات ابن سعد، ج8، ص36. 14 ـ همان، ج8، ص38. 15 ـ كافي، ج3، ص252. 16 ـ بحارالانوار، ج22، ص158. 17 ـ طبقات ابن سعد، ج8، ص37. 18 ـ سير اعلام النبلاء، ج2، ص252.

در يتيم اهل بيت (ع) در شام

مشخصات كتاب

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه