ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام صفحه 99

صفحه 99

يحياي من ، اجازه كه طشتي بياورم

زني از امام حسين عليه السلام دفاع كرد و كشته شد

راوي گويد من در نزد يزيد بودم ، زني را ديدم وارد شد در كمال وقار كه نيكوتر از آن زن نديده بودم . آمد مقابل يزيد و پرسيد اين سر كيست ؟ گفت : سر حسين عليه السلام . آن زن گفت : قسم به خدا كه دشوار و گران است بر جدّ و پدر و مادرش كه اين سرها را به اين حال مشاهده نمايند . قسم به خدا كه الحال در خواب مي ديدم كه درهاي آسمان گشوده شد و پنج فرشته فرود آمدند ، كه به دست آنها قلابهايي از آتش بود ، و مي گفتند كه از جانب خداوند ماءموريم كه خانه يزيد را آتش زنيم و بسوزانيم . يزيد چون اين سخن بشنيد به سوي او نگريست و به او گفت : واي برتو ، تو زر خريد من مي باشي و نعمت من مي خوري و اين سخنان مي گويي ، قسم به خدا كه به بدترين كشتنها تو را بكشم ! آن زن گفت : چه كاركنم كه مرا نكشي و از تقصير من بگذري ؟ يزيد گفت : بر فراز منبر بالا رو و علي عليه السلام و فرزندانش را دشنام ده ! گفت : چنين كنم . پس مردم را جمع كردند و آن زن بر بالاي منبر رفت و گفت : اي گروه مردمان ، بدانيد يزيد مرا امر كرده كه علي بن ابي طالب عليه السلام و فرزندانش را دشنام دهم و حال آنكه علي عليه السلام در محشر ساقي كوثر و حامل لواي پيغمبر است و فرزندانش حسن و حسين عليه السلام آقايان جوانان اهل بهشتند . پس اي مردم ، گوش كنيد آنچه را كه من مي گويم . مردم گوش فرا داشتند تا ببينند كه چه مي گويد .

زن گفت : آگاه باشيد كه لعنت خدا و لعنت تمام لعنت كنندگان بر يزيد باد و همچنين بر هر كسي كه در قتل امام حسين عليه السلام متابعت و مشايعت او را كرده است و صلوات بر علي و فرزندان علي عليه السلام باد ، از آن روز كه خدا دنيا را آفريد تا به امروز ، و بر همين صلوات زنده ام و مي ميرم و روز قيامت زنده مي شوم . يزيد چون اين سخن بشنيد خشمناك گرديد و گفت : كيست كه اين زن را بكشد ؟ پس ملعوني برخاست و شمشيري به آن زن زد و او را كشت .

به روايتي ، اين زن زوجه يزيد بود و چون از خواب بيدار شد بر صورت خود سيلي زد و تمام لباسهاي فاخري كه پوشيده بود پاره كرد و گفت :

سپس با سر برهنه به نزد يزيد آمد و گفت اي يزيد ، دست از ظلم اولاد فاطمه عليه السلام بردار و آنگاه خواب خود را حكايت كرد .

و اين قصّه را ابومخنف به نوعي ديگر ذكر كرده است . (203)

حامي امام حسين عليه السلام كشته مي شود

منصور بن الياس گفت : بيش از هزار آذين بستند . آن لعين كه سر امام حسين عليه السلام را بر سر نيزه داشت خواست كه وارد شهر شود ، اسب او فرمان نبرد . چند اسب برايش آوردند فايده نكرد . سر امام حسين عليه السلام از نيزه بيفتاد . ابراهيم موصلي آنجا بود سر را نيك احتياط كرد ، دانست كه سر امام حسين عليه السلام است . خلق را ملامت بسيار كرد و شاميان او را شهيد كردند . (204)

سر بريده با امام سجّاد سخن مي گويد!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه