با کاروان نور صفحه 119

صفحه 119

شمر به غلام خود گفت برو این زن را به شوهرش ملحق کن . آن نابکار غدار ، و مطرود از رحمت پروردگار پیش آمد و عمودی بر فرق آن زن صالحه زد که مغز سرش پریشان شد و همانجا جان به جان آفرین تسلیم کرد !

مالک بن عبد و سیف بن حارث

طبری می نویسد مالک بن عبد وسیف دو برادر مادری و پسر عمو بودند که با شبیب بن حرث به کربلا آمدند و به لشگر حضرت حسین علیه السلام پیوستند .

ابومخنف می گوید : مالک و سیف روز عاشورا در حالی که سیلاب اشک از دیدگانشان جاری بود خدمت حضرت حسین علیه السلام رسیدند .

امام فرمود : شما را چه می شود و برای چه گریه می کنید ؟

گفتند : پدر و مادر ما فدایتان باد ، گریه ما نه برای خود ماست که اینک کشته می شویم بلکه برای غربت و تنهایی توست که در محاصره دشمن قرار گرفته اید و کاری از دست ما برای نجات شما از حلقه این محاصره ساخته نیست .

حضرت فرمود : من امیدوارم پس از ساعت دیگر دیده های شما روشن و به نعیم ابد نایل گردد ، خدا شما را پاداش خیر عنایت کند ، شما با این مواساتی که نسبت به من دارید و به سبب سعی و کوششتان در راه خدا شایسته پاداش نیک هستید .

سپس با یکدیگر به میدان شتافتند و در جنگ با دشمن پشتیبان هم بودند .

آنگاه برای این که به فیض زیارت و دیدار حضرت حسین علیه السلام نایل شوند . به سوی خیمه برگشتند و به این گونه به امام سلام دادند :

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّه !

حضرت پاسخ داد :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه