با کاروان نور صفحه 79

صفحه 79

صورت و موی نافع روان بود ، به طور دلسوزی گفت : آیا خودت را نمی بینی که چه به سرت آمده ؟

نافع ، آن مرد رشید ، گویی عجز را نمی فهمید و رقّت دشمن را به خود نمی دید ، غیرتمندانه به پاسخ او گفت : به خدایم قسم کوشش خودم را کرده ام ، دوازده مرد از شما کشته ام به جز آنان که زخمی کرده ام ، خودم را در کوشش ملامت نمی کنم ، اگر بازو و دست برایم باقی مانده بود اسیرم نمی گرفتید .

شمر به عمر سعد گفت : اصلحک اللّه او را به قتل برسان .

عمر گفت : تو او را آورده ای اگر می خواهی تو بکش .

شمر شمشیر از غلاف کشید . نافع به او گفت : هان به خدا قسم اگر تو از مسلمانان بودی البته بر تو بزرگ می آمد که نزد خدا قاتل ما باشی ، خداوند را سپاس می گویم که مرگ ما را به دست اشرار خلقش قرار داد . سپس به دست شمر آن رو سیاه ازل و ابد شهید شد !

داستانی بسیار عجیب از نافع بن هلال

خبری است از شیخ مفید ، آن فقیه بزرگ و متکلّم برجسته و شخصیت کم نظیر :

وقتی که حضرت حسین علیه السلام در کربلا نزول اجلال کرد ، در میان یارانش نافع بن هلال بیشتر از همه به ملازمت حضرت اختصاص داشت ، به ویژه در مواقعی که بیم غافل گیری می رفت ؛ زیرا آن سرو بینا ، احتیاط کار و آگاه به سیاست می بود.

حضرت حسین علیه السلام شبی از خیمه گاه بیرون آمده به سوی هامون قدم می زد تا دور شد . نافع ، شمشیر خود را به خود آویخته و پیاده شتاب کرد تا خود را از پشت سر به حضرت رسانید ، دید که امام پیچاپیچ صحرا و گردنه ها و تپه و ماهوری که بر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه