قیام مختار ثقفی (مختارنامه) صفحه 183

صفحه 183

1- محبان شه مردان دگربار

به قصد دشمنان خنجر کشیدند

به یک حمله که کردند آن محبان

چو سگشان جمله از تن سر بریدند

بر اهل بیت چون رحمت نکردند

سزای خویشتن آخر بدیدند

مجلس چهاردهم

از خروج مختار ابوعُبَِیده الثقفی و پیدا کردن مختار [خروج] خود را و حرب کردن وی با عبدالله مُطِیع الْعَدَوِی

(1).

روایت کرده‌اند از ابو مِخْنَف لوط بن یحیی الاَزدی که چون مختار بن ابوعُبَِیده این شب بیرون آمد و هنوز یک شب مانده بود با وعده خروج با مؤمنان و چون اَیاز مُضَارِب به دوزخ رسید و لشکرش به هزیمت به در سرای عبدالله مُطِیع رسیدند و هر چه رفته بود با عبدالله مُطِیع باز گفتند از کشتن اَیاز مُضَارِب بر دست ابراهیم اَشتَر که «سرش ببرید و به نزدیک مختار برد.» و گفتند که: «همین ساعت آواز طبل مختار برآید که مردم همه منتظرند.» چون عبدالله مُطِیع بشنید راشد بن اَیاز بن مُضَارِب را بخواند و گفت: «بدان که ابراهیم اَشتَر پدرت را بکشت امشب و سرش از تن جدا کرد و به نزدیک مختار برد.» راشد چون این سخن بشنید فریاد برآورد و گریستن و نوحه درگرفت، عبدالله مُطِیع بانگ بر وی زد و گفت: «وَیلَک گریه چه سود دارد، که زنان باشند که گریند باید که همین ساعت برنشینی و طالت پدرت باز خواهی و امشب از اسب فرو نیایی تا سر ابراهیم اَشتَر پیش من نیاری.» و این راشد بن اَیاز مردی مبارز و مردانه بود و سواری نیک دلاور بود و چون پدرش از کشندگان حسین بنِ علی بود، در حال برنشست و با دویست مرد سوار و پیاده به بازار آمد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه