زنان عاشورایی صفحه 10

صفحه 10

رباب‌

همسر وفا پيشه امام حسين (ع) ، بعد از كربلا هميشه در آتشي كه داغ مرگ شوهر و فرزند شش ماهه‌اش، بر جانش افروخته بود، مي‌سوخت و همواره ديدگان فاجعه ديده‌اش اشك حسرت و اندوه مي‌ريخت.غروب روز يازدهم محرم وقتي عازم كوفه مي‌شدند، براي رباب ساعاتي فرساينده و تلخ بود. ياد حسين و غربت و تنهايي‌اش، و شهادت او و شهادت علي پسر شيرخواره‌اش و... از ذهن رباب دور نمي‌شد. او مرثيه‌اي سرود:إن‌َّ الَّذي كان‌َ نوراً يُسْتَضاءُ به بِكَرْبَلاءَ قَتيل‌ُ غَيْرَ مَدْفون‌َسِبط‌ُ النَّبي‌ِّ جَزاك‌َ الله صالِحة‌ً عَنا جُنَّت‌َ خُسْران‌َ الْموازين‌ِقَدْ كُنْت‌َ جَبَلاً صَعْباً الُوذُ بِه‌ِ وَ كُنْت‌َ تَصْحَبُنا بِالرَّحْم‌ِ وَ الدّين‌ِمَن‌ْ لِلْيَتامي وَمَن‌ْ لِلسّائلين‌َ وَ مَن‌ْ يُغْني وَ يَأوي إلَيْه‌ِ كُل‌ُّ مِسكين‌ِوَاللهِ لا اَبْتَغي صَهْراً بِصِهْرِكُم‌ْ حَتّي اُغَيَّب‌َ بَيْن‌َ الرَّمْل‌ِ وَ الطّين‌ِ؛«آن كسي كه خود نور بود و از او روشنايي مي‌گرفتند، در كربلا شهيد شده است و پيكرش بر خاك مانده است. پسر پيامبر خدا، خداوند تورا پاداش نيكو دهد از سوي ما، و از خسران موازين در قيامت به دور دارد. تو به مانند كوهي بودي كه با مهر و ديانت با ما رفتار مي‌نمودي. پس از تو، كه يار يتيمان و فقيران باشد؟ چه كسي درماندگان را در پناه گيرد؟پس از تو، همواره تنها خواهم ماند، تا اين كه در ميان خاك و گل قرار گيرم».در مجلس ابن زياد در كوفه، سرهاي شهيدان را در اطراف مجلس قرار داده بودند و سر مبارك حسين (ع) در داخل تشتي، جلو ابن زياد بود. رباب، سر حسين (ع) را از برابر ابن زياد برداشت، بوسيد و در دامان گرفت و خواند:وا حُسَيْناً فَلا نَسيت‌ُ حُسَيْناً اقْصَدَتْه‌ُ اسِنَة‌ُ الاعْداءِغادَروه‌ُ بِكربَلاءَ صَريعاً لا سَقي اللهُ جانبي كَربَلاء«دريغ بر حسين! هرگز او را فراموش نمي‌كنم، كه نيزه‌هاي دشمنان، قصد او را كردند. او را به حيله كشتند و در زمين كربلا به خاك افكندند، خداوند هيچ گاه زمين كربلا را سيراب نكند.»عاطفه جوشان رباب (س) ، سخنان زينب (س) و گفتگوي ابن زياد با امام سجاد (ع) ،مجلس ابن زياد را بر هم زد و ابن زياد را رسوا كرد.در مورد رباب، روايت ديگري نيز هست، كه اگر براي عزاي امام حسين (ع) بتوان اندازه‌اي را گفت. رباب ثابت كرد كه چگونه عزاي حسين (ع) بر جان او خيمه زده است و بي حسين (ع) ماندن براي او، معنايي ندارد.بر طبق روايت، رباب كربلا را ترك نكرد و در كنار پيكرهاي شهيدان ماند. پس ازآن كه زنان و مردان قبيله غاضريه پيكرها را دفن كردند، او هم چنان در كنار مرقد حسين (ع) ماند و آن قدر گريست تا مرغ روح بي‌قرارش پركشيد.ذوقي چنان ندارد بي دوست زندگاني دو دم به سر آمد، زين آتش نهاني (سعدي) به روايت برخي ديگراز مورخان، رباب نيز همراه كاروان اسيران به كوفه و سپس به شام رفت، رباب در اين مسير، هنگام عبور از شهر حلب، بر اثر شدت ناراحتي‌ها و گرسنگي و سختي راه، بيمار شد و از شتر افتاد و كودكي كه در شكم داشت، سقط شد و هنوز همان محل به نام «سقط المحسن» زيارت گاه مردم است. نام آن كودك محسن بود و اين غم جان كاه، بر غم هاي رباب افزون گشت و او را پيش از پيش آزرده و رنجور ساخت.بعد از بازگشت اسيران به مدينه، رباب يك سال در كربلا بر مزار حسين (ع) مقيم شد و هرگز زير سقفي نيارميد.مي‌نويسند كه در مدينه، تعدادي از بزرگان و اشراف عرب به خواستگاري رباب آمدند، اما اين زن وفاپيشه هرگز نپذيرفت و گفت: «پس از حسين (ع) كدام مرد شايسته همسري من است و بعد از پيامبر بزرگ، خود را عروس چه كسي بدانم؟»باقي عمر رباب در غم و اندوه گذشت. روز به روز از تاب غم، فرسوده‌تر و از فشار اندوه ناتوان‌تر گشت، تا سرانجام جان لبريز از ملال و مصيبت او به جهان ديگر شتافت.

سكينه‌

غروب روز يازدهم، خاندان پيامبر (ص) را اسيرانه، سوار شتران كردند و به سوي كوفه حركت دادند. موقع عبور از كنار شهدا، سكينه ديد كه جسد پدرش بر روي زمين داغ كربلا افتاده و غرقه در خون است. خود را بر روي جسد پدر انداخت تا او را وداع گفته و خلجان و هيجاني را كه از مصيبت در دلش مي‌گذرد با پدر بگويد.كسي نمي‌توانست سكينه را از جسد امام حسين (ع) دور كند تا اين كه جمعي از زنان گرد آمدند و او را به زور از جسد پدر دور نمودند.در مسير حركت كاروان اسيران، وقتي در اوّل صفر سال 61 هجري به شام رسيدند، شام را در جشني باشكوه ديدند. مردم شام براي ديدن اسيران در ميدان هاي دمشق تجمع كرده بودند. اسيران، و سرهاي شهيدان و خانواده پيامبر را در خيابان‌هاي شام مي‌گرداندند.سهل بن سعد مي‌گويد: «وقتي مردم را سرشار از شادي ديدم، گمان كردم شايد مردم شام، جشني دارند و من نمي‌دانم، لذا پرسيدم: آيا عيد است؟ گفتند: اي پير مرد!مثل اين كه غريبه‌اي. گفتم: من سهل بن سعد هستم و پيامبر را ديده‌ام و از او حديث نقل مي‌كنم. گفتند: اين سر حسين و ياران اوست كه از عراق به شام مي‌آورند. گفتم، اي عجب! سر حسين (ع) فرزند دختر پيامبر را مي‌آورند و مردم شادي مي‌كنند؟! در كنار دروازه ايستادم. پرچم‌ها رسيدند. مردي در جلو، نيزه‌اي بلند در دست داشت.سرحسين (ع) كه شباهتي تمام به پيامبر (ص) داشت، بالاي نيزه بود. به دنبال آن كاروان‌زنان و كودكان مي‌آمدند. از دختري پرسيدم: نام تو چيست؟ گفت: من سكينه،دخترحسين (ع) هستم. گفتم: آيا مي‌توانم براي تان كاري بكنم؟ من سهل بن سعد هستم كه جد شما را ديده‌ام و از او حديث نقل مي‌كنم. گفت: به اين نيزه‌دار بگو كه سر پدر مرا از جلو چشمان ما به كناري ببرد. مردم دارند ما رانگاه مي‌كنند. نيزه‌دار جلو برود تا نگاه مردم متوجه ما نباشد.»سهل بن سعد گويد: «به نيزه‌دار نزديك شدم. چهارصد دينار به او دادم و او جلو رفت.»و بانوان بني‌هاشم‌در پاسداري از عفاف و عصمت و شخصيت خود چنين بودند،حتي در دوران اسارت مي‌كوشيدند و در حين ورود به شهرها، دستان خود را جلو چهره‌هاي خود مي‌گرفتند، تا دست‌ها مانعي‌از نگاه‌ها باشد.

فاطمه صغري‌

او دختر گرامي امام حسين (ع) است كه در مدينه مانده بود و بعض مورخان از بيمار بودن او خبر مي‌دهند. وي اگر چه در زمين كربلا نبود، ولي به درد فراق پدر و برادر و خواهران و عموها و عمه‌هاي خود دچار بود.علامه مجلسي نقل مي‌كند: «چون حضرت حسين (ع) را شهيد كردند. غرابي بيامد و بال و پر خود را در خون حضرت بيالود و خويشتن را به مدينه رساند و بر لب ديوار خانه فاطمه صغرا نشست. فاطمه چون آن مرغ خون آلود راديد، به هاي‌هاي گريست و در مرثيه پدرش اشعاري حزن آلود سرود.»

ام البنين‌

فاطمه كلابيه معروف به «ام‌البنين»، مادر سردار رشيد كربلا، ابوالفضل العباس است. او همسر امام علي (ع) است كه چهار فرزندش در كربلا شهيد شدند. در قدرت ايمان و علاقه وي به خاندان عصمت و طهارت همين بس كه وقتي خبر شهادت چهار فرزندش را به او دادند، گفت: «رگ‌هاي قلبم پاره شد. فرزندانم و هرچه زير آسمان نيل‌گون است،فداي اباعبدالله الحسين (ع) ، مرا از حال حسين (ع) مطلع سازيد.»ام‌البنين در سوگ حسين و فرزندانش، چنان نوحه‌ها مي‌سرود و مي‌گريست كه مردم مدينه دورش جمع مي‌شدند و با او مي‌گريستند. حتي مروان بن حكم كه از دشمنان بني‌هاشم بود، از شنيدن نوحه‌سرايي‌هاي ام‌البنين در قبرستان بقيع، اشك مي‌ريخت.

لبابه‌

وي بانوي حرم قمر بني‌هاشم ابوالفضل العباس (ع) است. او دختر عبيدالله بن عباس است. نام مادرش نيز، ام حكيم بود. حضرت ابوالفضل، از اين بانو، دو فرزند بنام فضل و عبيدالله داشت. ابو نصر بخاري گويد: «بعد از شهادت حضرت ابوالفضل، لبابه بازيد بن حسن بن علي (ع) ازدواج كرد و از او نيز دو فرزند به دنيا آورد: نفيسه و حسن.»نفيسه بعدها با اسحاق مؤتمن، فرزند امام صادق (ع) ازدواج كرد و آرام گاهش درمصر زيارت‌گاه خاص و عام است.حسن بن زيد در دوران منصور عباسي پنج سال حاكم مدينه بود، سپس منصور او را عزل و به زندان انداخت. بعد از مرگ منصور، از زندان رهايي يافت و سرانجام در هشتاد سالگي در راه عزيمت به حج درگذشت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه