- سخن مؤسسه: 1
- اشاره 3
- سخنان امام با ولید و مروان بعد از هلاکت معاویه 4
- جریان ملاقات امام علیه السلام با ولید و مروان به روایتی دیگر 7
- ملاقات مروان و امام علیه السلام 7
- آمادگی امام برای خروج از مدینه و سخنان آن حضرت با محّمد بن حنفیّه 8
- ملاقات امام و عبداللّٰه بن مطیع 11
- آمدن ابن نبیط از بصره و ملاقات با امام علیه السلام در مکه 12
- ملاقات عبداللّٰه بن عمر با امام حسین علیه السلام در مکّه 13
- گفتگوی امام و ابن زبیر در کنار کعبه 16
- ملاقات ابن زبیر با امام در مکّه 16
- گفتگوی ابن عباس با امام حسین علیه السلام در مکّه 17
- ملاقات محمد بن حنفیه با امام علیه السلام در مکّه 19
- دیدار عمر بن عبدالرحمن با امام 20
- ملاقات ابوبکر بن عبدالرحمن با امام علیه السلام 20
- برخورد یحیی بن سعید با کاروان امام هنگام خروج از مکّه 22
- تلاش عبداللّٰه بن جعفر برای بازگرداندن امام از مسیر کوفه 22
- ملاقات امام علیه السلام و فرزدق شاعر 24
- ملاقات امام علیه السلام و عبداللّٰه بن مطیع عدوی 25
- ملاقات دو مرد اسدی با امام علیه السلام در «زرود» 26
- دیدار عمرو بن لوذان با امام در بطن العقبه 28
- ملاقات امام علیه السلام با مرد کوفی 28
- ملاقات زهیر بن قین و امام علیه السلام 29
- ملاقات حر بن یزید ریاحی با امام حسین علیه السلام و بازداشتن امام از مسیر کوفه 31
- خطبه امام علیه السلام در میان اصحاب و جواب ایشان 36
- آمدن نافع بن هلال و همراهانش برای یاری امام 38
- گفتگوی طرماح با امام علیه السلام 39
- دعوت امام علیه السلام از عبیداللّٰه بن حرّ برای یاریش 41
- ملاقات امام و عبیداللّٰه بن حرّ جعفی به نقلی دیگر 41
- بنی مقاتل 43
- دیدار عمرو بن قیس مشرقی و پسر عمویش با امام علیه السلام در قصر 43
- دستور مکتوب ابن زیاد به حرّ درباره محاصره امام علیه السلام 44
- رؤیای امام و سخنش با علی اکبر 44
- دیدار ابوهرّه ازدی با امام علیه السلام 46
- ملاقات امام علیه السلام با مرد عرب در راه 47
- رسیدن امام علیه السلام به کربلا 48
- آمدن عمر بن سعد به کربلا و پیک او به سوی امام 48
- دیدار هرثمه با امام علیه السلام 51
- جلوگیری از آب و جسارت عبیداللّٰه ازدی 52
- ملاقات عمر سعد و امام علیه السلام در کربلا 52
- فرستادن عباس به سوی لشکر ابن سعد 53
- گفتار امام و اصحابش در شب عاشورا 56
- گفتگوی امام علیه السلام با خواهرش در شب عاشورا 59
- اجازه مرخصی به محمد بن بشیر حضرمی 59
- احتجاج امام علیه السلام با لشکر ابن سعد، و گفتار شمر 62
- سخن امام علیه السلام خطاب به اشراف کوفه و از جمله ابن سعد 65
- خطابه امام به روایتی دیگر 66
- پیوستن عبداللّه بن عمیر و همسرش به اردگاه امام حسین علیه السلام 67
- سخن شمر و جلوگیری امام علیه السلام از تیراندازی به سوی او 70
- پیوستن حرّ به اردوگاه حسین علیه السلام 71
- جسارت ابن حوزه و هلاکتش در اثر دعای امام علیه السلام 74
- شهادت عمرو بن قرظه انصاری و سخن امام با او 75
- یادآوری ابوثمامه صائدی وقت نماز را 76
- گفتگوی جون با امام علیه السلام و شهادت او 76
- شهادت دو برادر از طایفه غفار 77
- شهادت دو جوان جابری 78
- گفتگوی ضحّاک بن عبداللّٰه مشرقی با امام علیه السلام 79
- اجازه گرفتن علی اکبر برای نبرد با دشمنان 81
- شهادت حضرت قاسم علیه السلام 84
- اشاره 86
- سخن امام با ابوذر هنگام تبعیدش به ربذه 88
- احتجاج امام علیه السلام برای اصحاب و تابعین در منی 89
- ملاقات امام حسین و ابن عمر در صفین 91
- آزاد کردن غلام به خاطر خوردن یک لقمه نان 93
- دیدار کنندگان با امام علیه السلام به خاطر دین 94
- نامها 97
- حیوانات 104
پس فرار کردم، و به خدا مرا خواهند کشت، آن گاه خداوند لباس خواری و ذلّت بر ایشان خواهد پوشاند و شمشیر برنده بر آنها مسلط خواهد کرد، آری خداوند کسی را بر آنها مسلط خواهد کرد که آنها را خوارتر از قوم سبا گرداند که زنی پادشاهی آنها را داشت و در جان و مالشان حکم می راند.»(1)
ملاقات امام علیه السلام با مرد عرب در راه
می گوید: حج به جا آوردم و همراهانم را رها کرده و به تنهایی راه پیمودم، همانطور که تنها سیر می کردم چشمم به چادرها و خیمه هایی افتاد به سوی آنها رفتم به نزدیکترینشان که رسیدم پرسیدم این خیمه ها مال کیست؟ گفتند:
برای حسین علیه السلام است. گفتم: فرزند علی و فاطمه؟ گفتند: بلی. گفتم:
در کدام یک از این خیمه ها است؟ گفتند: در این خیمه. به سوی آن خیمه رفتم دیدم حسین علیه السلام به در خیمه تکیه زده و نوشته ای را که در پیشرو دارد می خواند. سلام کردم، جواب فرمود، گفتم: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت چه چیزی باعث شده در این بیابان بی آب و علف که نه آبادی در آن هست و نه نیرویی فرود بیایی؟ فرمود: «اینها مرا ترساندند و این نامه ها اهل کوفه است و آنها کشنده من هستند، وقتی که این کار را به انجام رساندند و حرامی باقی نگذاشتند مگر مرتکب شدند، خداوند کسی را بر می انگیزد که آنها را بکشد و آنها را خوارتر از قوم سبا (که زنی پادشاهشان بود) گرداند.»(2)
1- (1) . ویحک یا أبا هرّه إن بنی امیّه اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت، و أیم اللّه لتقتلنی الفئه الباغیه ولیلبسنّهم اللّه ذلّا شاملاً و سیفا قاطعاً، ولیسلطنّ اللّه علیهم من یذلّهم حتّی یکونوا اذّل من قوم سبأ إذ ملکتهم امرأه فحکمت فی أموالهم و دمائهم حتّی أذلّتهم. الملهوف: 132.
2- (2) . إنّ هؤلاء أخافونی و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلی فإذا فعلوا ذلک و لم یدَعوا لِلّه مُحرّماً إلّاانتهکوه بعث اللّه إلیهم من یقتلهم حتّی یکونوا أذّل من قوم الأَمَه. بحارالانوار: 368/44.