شفا و حاجات در پرتو کرامات: کراماتی از سیدالشهداء و باب الحوائج ابوالفضل علیه السلام و ... صفحه 21

صفحه 21

نورانی بودم بالاخره روز نهم جمعیت عجیبی آمدند و من در کنار چاه نشسته بودم ناگهان تمام وجودم به لرزه افتاد فورا به همان نقطه ای که سید محمد گفته بود نگاه کردم، دیدم 12 نفر با چهره های نورانی حلقه وار نشسته اند و همه به سن چهل سالگی دیده می شوند. همگی لباس های عادی و کلاه نمدی کرمانشاهی به سر داشتند. من با عجله دویدم و خدمت ایشان رسیدم صدا زدم برای آقایان چایی بیاورید آن بزرگواران به روی من تبسم کردند و نکته جالبی را گفتند. فرمودند: این جا خانه خود مان است برای ما همه چیز آوردند، شما دم در خانه بروید و از مردم پذیرایی کنید.» من بدون اختیار به دم در منزل برای پذیرایی رفتم. دو نفر قبل از آقای اشرف الواعظین منبر رفتند و ایشان بر خلاف برنامه که بایست از ابوالفضل(علیه السّلام) صحبت می کردند، وقت که روی منبر قرار گرفت سکوت طولانی کرد و گویا مانده بود که چه بگوید. بعد از چند لحظه بدون مقدمه با صدای بلند فریاد زد و گفت: ای گمشده بیابان ها روی سخن ما با توست! مردم از همین یک کلمه به جوش و خروش آمدند و به سر و صورت می زدند و اشک می ریختند حتی عده ای بی حال شدند. من با اشک های جاری دوچشم به آن دوازده نفر داشتم ناگهان دیدم که آنان نیستند و از مجلس خارج شده اند ومن خارج شدن آن ها را اصلا متوجه نشده بودم.(1)

کجایی ای گل زهرای اطهر

کجایی ای عزیز جان حیدر

کجا رفتی ببینم روی ماهت

منم آن تشنه ی نیمی نگاهت


1- عبقری الحسان، المسک اذفر ، ص 101 کرامات الحسینیه: ج2، ص178 به نقل از ملاقات با امام زمان: ج2 ص 270
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه